اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۱۱ -


ركن سوم: مهلكات (موانع رشد)

باب اول: شهوت شكم‏

اگر با ديده تحقيق بنگرى شكم سرچشمه شهوات و محل روئيدن جميع آفات و دردهاست. زيرا در صورتى كه به شهوت شكم پاسخ مثبت دهى به دنبال آن شهوت فرج و حرص و ولع در آميزش مى‏آيد، و چون شهوت خوردن و آميزش با هم جمع شوند انسان به جاه و مال رغبت پيدا مى‏كند كه وسيله توسعه خوراكيها و ابزار شهوت رانى است.

و چون درصدد جمع مال برآيى انواع ظلمتها و اقسام رقابتها پيدا مى‏شوند و از اين‏هاست كه آفت رياء و آشوب تفاخر و تكاثر و تكبر متولد مى‏شوند اين صفات انسان را به كينه و حسد و بغض و دشمنى مى‏خوانند و سپس صاحب خود را در ورطه سركشى، گناه، فحشاء و منكرات غوطه‏ور مى‏سازند.

و تمام اينها ثمره رهاكردن معده و مولود سركشيهاى سيرى و پرى آن است. اگر انسان بواسطه گرسنگى و تنگ ساختن مجارى شيطان نفس خود را رام كند، نفس به اطاعت خدا گردن مى‏نهد، و از مسير عصيان و طغان باز مى‏گردد، و در نتيجه محو دنيا نمى‏شود، و آن را بر آخرت ترجيح نمى‏دهد، و اين چنين براى دنيا رقابت نمى‏كند.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: كسى كه شكمش را پر مى‏كند روحش به ملكوت آسمان‏ها راه نمى‏يابد (398).

مى‏فرمايد: فكر نصف عبادت، و كم خورى عين عبادت است‏ (399).

و باز مى‏فرمايد: قلوب خود را با زياده‏روى در خوردن و آشاميدن نميرانيد، زيرا قلب انسان مانند كشت از آب زيادى مى‏ميرد (400).

و باز مى‏فرمايد فرزند آدم بدتر از شكمش ظرفى پر نكرده است، بس است براى انسان چند لقمه‏اى كه او را بر پاى دارند. و چون او را از خوردن گزيرى نيست، يك سوم معده‏اش را به غذا اختصاص مى‏دهد و يك سوم را به نوشيدنى و ثلث آخر را به نفس.

و باز مى‏فرمايد: شيطان از مجراى خون انسان در وجود او جريان دارد، پس راه جريانش را با گرسنگى و تشنگى تنگ كنيد (401).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: شكم با خوردن طغيان مى‏كند. نزديك‏ترين حالات بنده به خدا هنگامى است كه شكمش سبك باشد و مبغوض‏ترين حالات او نزد خدا وقتى است كه شكمش پر باشد.

و باز مى‏فرمايد: انسان چاره‏اى ندارد جز اينكه غذائى بخورد تا بوسيله آن بر پاى بماند، ولى هنگامى كه غذا مى‏خوريد يك ثلث شكم را به غذا اختصاص دهيد و يك ثلث را به نوشيدنى و يك ثلث را به نفس، و خود را چون خوك پروار نكنيد.

و امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: چيزى در نزد خدا مبغوض‏تر از شكم‏پر نيست‏ (402).

و لقمان به پسرش مى‏فرمود: پسر كم هنگامى كه شكم پر باشد فكر مى‏خوابد و حكمت گنگ مى‏شود و اعضاء و جوارح از عبادت مى‏مانند (403).

فوائد گرسنگى‏

1 - صفاى قلب، درخشش طبع و تيزبينى، زيرا سيرى حماقت و كودنى به بار مى‏آورد و قلب را كور مى‏كند و بخارات را در مغز زياد مى‏كند و حالى شبيه مستى به بار مى‏آورد.

2 - رقت و صفاى قلب كه انسان را براى درك لذت مناجات آماده مى‏سازد و سبب تأثر از ياد خدا مى‏شود.

3 - انكسار و تواضع و زوال حالت گردنكشى و شادمانى كه ابتداى طغيان و غفلت از ياد خداست.

4 - اينكه در حال گرسنگى بلاء و عذاب خدا و اهل بلاء فراموش نمى‏شوند، زيرا انسان سير، گرسنگى و گرسنگان را فراموش مى‏كند، ولى انسان زيرك هر بلائى را مشاهده كند بلاى آخرت را به ياد مى‏آورد، از گرسنگى خود به ياد گرسنگى اهل آتش مى‏افتد و به ياد مى‏آورد كه آنان غذايى جز ضريع‏ (404) ندارند كه نه چاق مى‏كند و نه رفع گرسنگى مى‏نمايد، و از عطش خود عطش اهل آتش و اهل محشر در عرصات قيامت را به ياد مى‏آورد.

5 - درهم شكستن ميل به گناه و تسلط بر نفس اماره زيرا منشأ همه گناهان شهوات و قواى انسانى است و ماده قوا و شهوات خوردنيها و نوشيدنيهاست.

6 - دفع خواب و دوام حال بيدارى، زيرا كسى كه سير است زياد آب مى‏نوشد، هر كس آب زياد بنوشد خوابش زياد مى‏شود و خواب زياد موجب تضييع عمر مى‏شود و در اين صورت است كه نعمت شب زنده‏دارى از انسان سلب مى‏شود و طبعش كودن و قلبش سخت مى‏گردد.

7 - اين كه مواظبت بر عبادت براى انسان آسان مى‏شود. زيرا خوردن زياد نياز به زمانى دارد كه انسان مشغول خوردن و كسب خوراكى و تهيه اسباب و آلات آن و جذب و دفع آن باشد.

8 - سلامتى بدن و دفع بيمارى‏ها.

زيرا سبب تمام امراض، پرخورى و ايجاد زائده‏هايى از اخلاط است كه در اثر پرخورى در معده و رگها پيدا مى‏شوند. و معلوم است كه مرض با انسان فرصت عبادت نمى‏دهد و چون سبب تشويش خاطر مى‏شود ياد خدا و فرصت تفكر را از صاحبش مى‏ستاند و او را به انواع درمان چون رگ زدن و حجامت و دكتر و دارو و صرف هزينه‏هائى در اين راه محتاج مى‏كند كه پس از بهبودى براى جبران آنها غالباً دچار خستگى و گناه مى‏شود.

در حديث است كه پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: معده خانه دردها و پرهيز اصل هر داروئى است، به بدن آنچه را كه عادت دارد برسان‏ (405).

9 - سبك شدن بار هزينه زندگى‏

10 - امكان ايثار و انفاق مخارج زائد از حد ضرورت.

در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق (عليه السلام) روايت شده:

كم خورى در هر حال و در نظر هر قومى پسنديده است زيرا مصلحت ظاهر و باطن در كم خورى است.

خوردن تنها به چهار صورت پسنديده است. ضرورت، عده، فتوح و قوت. خوردن به صورت ضرورت مخصوص پرندگان و عده شيوه پرهيزكارانى است كه امور مردم را به عهده دارند و فتوح روش متوكلين و قوت براى مؤمنين است‏ (406).

و هيچ چيز از پر خورى براى قلب مؤمن مضرتر نيست، پرخورى دو اثر به دنبال دارد؛ سنك دلى و هيجان شهوت.

گرسنگى نان خورش مؤمن، غذاى روح، طعام قلب و سلامتى جسم است.

نتيجه بحث

طبع انسان هميشه خواهان سيرى كامل است، از اين رو شرع مقدس در مدح گرسنگى و كم خورى بسيار مبالغه كرده است تا ميل پرخورى طبع انسان و منع شرعى با هم تلاقى كرده و از برخورد آنها اعتدال حاصل شود. زيرا در تمام حالات و اخلاقيات انسان‏ها حد وسط مطلوب است بنابراين نسبت به طبع معتدل بهتر است انسان به مقدارى غذا بخورد كه سنگينى معده را احساس نكند و از گرسنگى هم ناراحت نباشد، زيرا مقصود از خوردن ادامه زندگى و توان پرستش و عبادت است و سنگينى معده و گرسنگى قلب را به خود مشغول كرده مانع عبادت مى‏شوند، پس مقصود از اين كه در دين پرخورى مذمت شده اين است كه انسان در حد اعتدال بخورد تا اينكه اثر خوردن در وجودش ظاهر نشود تا به فرشتگان شبيه شود، زيرا آنها منزه از آنند كه گرفتار سنگينى معده يا دچار رنج گرسنگى شوند و لذا قرآن عزيز مى‏فرمايد: كلوا واشربوا و لا تسرفو (407).

خلاصه آنكه: در باب تغذيه ملاك اين است كه انسان تا به چيزى - چه خوردنى و چه نوشيدنى - ميل و اشتهاء پيدا نكند آن را مصرف نكند و هنگامى كه به چيزى اشتهاء پيدا كرد يعنى گرسنه يا تشنه شد از خوردن و نوشيدن خوددارى نكند.

باب دوم: شهوت جنسى‏

اگر شهوت جنسى كنترل نشود و بوسيله عقل در حد اعتدال نگهدارى نشود از بزرگترين موجبات هلاكت انسان است.

قوه شهوت اگر در حد اعتدال نباشد به يكى از دو جهت، افراط و تفريط منحرف مى‏شود.

افراط شهوت‏

افراط در قوه شهوت عبارت از آن است كه عقل انسان مقهور شهوت شده و همت مرد مصروف تمتع از زنان و كنيزان گردد و از پيمودن راه آخرت محروم شود. در اين حال گاهى دين مقهور هوى شده و انسان به ارتكاب فحشاء و منكر گرفتار مى‏شود، و گاهى به فسق حيوانى كه مولود تسلط شهوت بر عقل است منتهى مى‏گردد و در اين صورت قوه واهمه عقل را تسخير كرده در اختيار قوه شهوت قرار مى‏دهد، در حالى كه عقل براى فرماندهى خلق شده است، عقل آفريده شده تا از او اطاعت شود، نه خدمت شهوت كرد، آلت دست او باشد.

اين مرض، مرض قلبى است كه از همت خالى شده باشد.

و به همين دليل است كه گفته‏اند: شيطان به زن مى‏گويد: تو نيمى از لشكر منى، تو تيرى هستى كه چون پرتابش كنم به خطا نرود، تو محل اسرار من و در حوائج رسول منى.

بنابراين نصف لشكر شيطان را شهوت و نصف ديگر آن را غضب تشكيل مى‏دهد. بزرگترين شهوت، ميل مرد به زنان است. خوددارى از اجابت اين ميل در اولين مرحله پيدايش آن لازم است به اين ترتيب كه از نگاه كردن مكرر و فكر درباره آنچه در اولين نگاه ديده مى‏شود پرهيز شود، وگرنه در صورتى كه جاى خود را محكم كند، دفع آن مشكل مى‏شود. به همين خاطر است كه گفته‏اند چون آلت مرد حركت كند دو سوم عقلش زائل مى‏شود.

قرآن كريم مى‏فرمايد: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم‏ (408).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: نگاه تيرى مسموم از تيرهاى شيطان است، هركس از خوف خدا نگاه كردن را ترك كند، خداى تعالى ايمانى به او عطا مى‏كند كه حلاوت آن را در قلبش مى‏يابد (409).

و مى‏فرمايد: از فتنه دنيا و فتنه زنان بپرهيزيد زيرا اولين فتنه بنى‏اسرائيل از جانب زنان بود.

تفريط قوه شهوت‏

تفريط قوه شهوت ممكن است به يكى از دو صورت محقق شود.

1 - اينكه انسان داراى عفتى خارج از حد اعتدال باشد.

2 - اينكه دچار ضعف در آميزش باشد.

جهت تفريط نيز مانند افراط ناپسند و مذموم است.

در قوه شهوت، پسنديده آن است كه شهوت، در حد اعتدال بوده، در محدوده عقل و شرع مورد استفاده قرار گيرد.

و هرگاه رو به افراط گذارد راه شكستن آن گرسنگى، روزه و ازدواج است.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: اى گروه جوانان بر شما باد ازدواج، و هركس قادر به ازدواج نيست بر او باد روزه، زيرا روزه به منزله اخته كردن مرد است‏ (410).

هدف از خلقت شهوت‏

حكمت و فايده شهوت جنسى با اين همه آشوب و آفتى كه براى انسان به بار مى‏آورد بقاء نسل و دوام وجود انسان است، فايده ديگر شهوت آن است كه انسان اين لذت را با لذت آخرت مقايسه كند، زيرا لذت آميزش اگر ادامه يابد بالاترين لذات جسمانى خواهد بود، همانطور كه رنج و در آتش بزرگترين درد جسمانى است بنابراين قرار دادن اين لذت در وجود انسان باعث تشويق او به آخرت و ياد سوزش آتش باعث ترس از جهنم مى‏شود و تشويق و تخويف، انسان را به سوى سعادت سوق مى‏دهند.

باب سوم: زبان‏

تعريف زبان‏

زبان از نعمت‏هاى بزرگ خدا و لطائف عجيب خلقت و از احسانات باارزش اوست. چه اينكه اين عضو از نظر جسم كوچك و در مقام طاعت و عصيان بسى بزرگ است.

كفر و ايمان كه منتهى اليه طاعت و طغيان هستند جز با شهادت زبان معلوم نمى‏شوند هيچ موجود يا معدوم، خالق و مخلوق، موجود خيالى يا علمى، گمانى و موهومى نيست كه در دسترس زبان نبوده و زبان اثباتاً يا نفياً به حق يا باطل متعرض آن نشود.

اين خاصيت مشمول و فراگيرى، در هيچ يك از اعضاء ديگر انسان يافت نمى‏شود، مثلاً چشم جز بر رنگها و صورتها دست نمى‏يابد، گوش جز با اصوات و دست جز با اجسام تماسى ندارند. و همينطور سائر اعظاء هر كدام محدوده‏اى خاص دارند، ولى زبان داراى ميدانى گسترده است و در خير و شر مجالى وسيع دارد.

هركس آن را به حال خود گذاشته عنانش را رها نمايد به هلاك و خسران گرفتار مى‏شود، چه اينكه حركت دادنش زحمتى، و رها كردنش خرجى ندارد.

بنابراين سزاوار است كه اين عضو پيوسته تحت حكم عقل و شرع قرار گيرد. از آن جهت كه طبع انسان تمايل دارد زبان را آزاد گذاشته، عنان آن را رها نمايد، شرع مقدس به حفظ و كنترل آن ترغيب بسيار نموده است تا از برخورد اين دو، تعادل حاصل شود، درست به همان صورت كه در مورد گرسنگى گفته شد.

تحقيق در مورد زبان نياز به چند فصل بحث دارد.

فصل اول: خطر رهائى زبان و فضيلت خاموشى‏

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: هر كه خاموشى گزيد نجات يافت‏ (411).

و مى‏فرمايد: خاموشى حكمت است ولى فاعلش كم است‏ (412).

و مى‏فرمايد: هركس متعهد شود كه زبان و شهوتش را حفظ كند، من براى او بهشت را تعهد مى‏كنم‏ (413).

و مى‏فرمايد: هركس از شر شكم و شهوت و زبانش محفوظ بماند، محفوظ است‏ (414).

به اين معنى كه ديگر هيچ خطرى متوجه او نيست.

و مى‏فرمايد: آيا جز فرآورده‏هاى زبان چيز ديگرى انسان را سرنگون مى‏كند (415)؟

و مى‏فرمايد: هركس به خدا و قيامت ايمان دارد يا نيكو سخن بگويد يا ساكت شود (416).

و مى‏فرمايد: زبان هر مؤمن بعد از قلبش قرار دارد بنابراين هر وقت بخواهد چيزى بگويد اول آن را باقلبش مى‏سنجد سپس با زبان بيانش مى‏كند، ولى زبان منافق قبل از قلبش قرار دارد، هنگامى كه مى‏خواهد چيزى بگويد قبل از آنكه قلبش را در آن تدبر كند، آن را به زبان مى‏راند (417).

و مى‏فرمايد: هركس زياد سخن بگويد لغزشش زياد مى‏شود و كسى كه لغزشش زياد شد گناهش زياد مى‏شود، و كسى كه گناهش زياد شد به آتش سزاوارتر است‏ (418).

و مى‏فرمايد: زبانت را حفظ كن زيرا سكوت صدقه‏اى است كه به خود مى‏دهى‏ (419).

سپس فرمود: هيچ بنده‏اى پى به حقيقت ايمان نمى‏برد مگر زبانش را حفظ كند (420).

و در حديث است: كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در راه مردى را ديد كه سخنان بيهوده مى‏گفت، حضرت ايستاد و گفت: اى مرد! تو با اين سخن گفتنت نامه‏اى را به دو فرشته محافظت املاء مى‏كنى كه آن را به پروردگارت برسانند، پس آنچه را كه به كارت مى‏آيد بگو و آنچه را به كار نيايد رها كن‏ (421).

امام سجاد (عليه السلام) مى‏فرمايد: هر روز صبح زبان آدمى به تمام جوارح سركشى مى‏كند و مى‏گويد: چگونه شب را به صبح رسانديد؟ آنها در جواب مى‏گويند: اگر تو ما را رها كنى به خوبى. و آنگاه او را سوگند مى‏دهند و مى‏گويند: در مورد ما از خدا بترس، كه ما فقط به وسيله توست كه عقاب مى‏شويم يا پاداش مى‏گيريم.

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: شيعيان ما لالند (422).

و امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: خواب استراحت جسد، و حرف زدن استراحت روح، و سكوت استراحت عقل است‏ (423).

و مى‏فرمايد: در حكمت آل داوود آمده است: بر عاقل لازم است كه عارف به زمانش، متوجه امورش و حافظ زبانش باشد (424).

و مى‏فرمايد: لقمان به پسرش فرمود: پسركم اگر فرض كنى كه سخن از نقره است سكوت از طلا است‏ (425).

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد: انسان در زير زبان خود نهان است، پس سخن خود را بسنج و آن را بر عقل و معرفت عرضه كن، اگر براى خدا و در راه او بود سخن بگو وگرنه سكوت از آن سخن بهتر است‏ (426).

از امام سجاد (عليه السلام) سؤال شد: سكوت بهتر است يا سخن گفتن؟

حضرت فرمود: هر يك از اين دو آفاتى دارند، در صورتى كه هر دو عارى از آفت باشند سخن گفتن بهتر است.

گفتند: چگونه سخن گفتن بهتر است؟

فرمود: خداى عزوجل انبياء و اوصياء را مبعوث كرد تا سخن بگويند نه آنكه ساكت باشند و هيچ كسى با سكوت مستحق بهشت و مستوجب دوستى خدا نمى‏شود و كسى به وسيله سكوت از آتش و غضب خدا در امان و محفوظ نمى‏شود همه اينها فقط با سخن ميسر مى‏شوند. من نمى‏توانم ما را با خورشيد مقايسه كنم، تو اگر بخواهى فضيلت سكوت را بيان كنى، از كلام استفاده مى‏كنى در حالى كه فضيلت كلام را نمى‏توان با سكوت بيان كرد.

فصل دوم: آفات زبان

آفاتى كه از ناحيه زبان متوجه انسان مى‏شود عبارتند از

1 - سخن مباح‏

ساده و كم زيان‏ترين آفت زبان سخن گفتن مباح است.

سخن گفتن بيهوده تضييع عمر شريف و تبديل متاع بهتر - عمر - به متاع پست و بى‏ارزش چون سخن بى‏فايده گفتن است و انسان به اين خاطر مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.

در روايت است كه لقمان حكيم (عليه السلام) بر داود نبى (عليه السلام) وارد شد، ديد مشغول ساختن زره است. لقمان كه قبلاً زره نديده بود تعجب كرد و تصميم گرفت راجع به آن سؤالى كند ولى حكمتش اجازه نداد. وقتى جناب داود زره را تمام كرد آن را پوشيد و گفت براى جنگ خوب زرهى است.

آنگاه لقمان فرمود: سكوت حكمت است ولى فاعلش كم است، يعنى آنچه را مى‏خواستم، بدون سؤال فهميدم.

گفته‏اند: لقمان يك سال تمام براى فهميدن اين موضوع نزد داود مى‏رفت ولى چيزى نمى‏پرسيد.

علاج اين مرض آن است كه انسان بداند مرگ در پيش روى او قرار دارد و در مقابل هر كلمه‏اى مسؤول خواهد بود، بداند كه اين لحظاتى كه در هنگام سخن گفتن بيهوده از دست مى‏دهد سرمايه او هستند و اين زبان دامى است كه مى‏توان بوسيله آن حورالعين شكار كرد پس اگر از آن استفاده نكند دچار خسارت شده است.

علاج سكوت در مقام عمل آن است كه بعضى از سخنان لازم را نگويد تا به ترك سخنان غير ضرورى عادت كند.

2 - غوطه‏ور شدن در باطل‏

غوطه‏ور شدن در باطل كه همان سخن گفتن درباره معاصى و گناهان است مثل حكايت حالات زنان، توصيف مجالس شراب، احوال فساق، تنعم ثروتمندان و تكبر پادشاهان.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: گاهى انسان سخنى مى‏گويد كه همنشينان او مى‏خندند ولى خودش بدينوسيله بيش از ثريا تا زمين سقوط مى‏كند (427).

و مى‏فرمايد: روز قيامت خطاى كسانى از همه بيشتر است كه بيش از همه در سخن باطل غوطه‏ور مى‏شوند و آيه شريفه: كنا نخوض مع الخائضين‏ (428) به همين معنى اشاره دارد.

سخن گفتن درباره بدعتها و مذاهب باطل نيز در همين باب مى‏گنجد.

3 - مجادله و لجاجت در كلام (مراء)

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: با برادرت لجاجت نورز و با او شوخى نكن و به او وعده‏اى كه عملى نمى‏كنى نده‏ (429).

و مى‏فرمايد: هركس در حالى كه حق به جانب است از لجاجت صرف‏نظر كند خانه‏اى در قسمت بالاى بهشت براى او بناء مى‏شود، و هركس در حالى كه بر باطل است از لجاجت چشم بپوشد خانه‏اى در وسط بهشت براى او بناء مى‏شود (430).

و مى‏فرمايد: هيچ بنده‏اى به طور كامل حقيقت ايمان را دارا نمى‏شود مگر دست از مجادله و لجاجت بردارد اگرچه بر حق باشد (431).

و جناب لقمان به پسرش مى‏فرمايد: پسرم با علماء مجادله نكن زيرا مبغوض آنها مى‏شوى‏ (432).

تعريف مراء و مجادله

مراء عبارت از آن است كه كسى فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كسى اشكال كند تا نقص و خلل آن را اظهار نمايد. و مجادله عبارت از مرايى است كه براى اظهار و تقرير عقيده باشد.

4- خصومت (منازعه)

خصومت عبارت از لجاجت در سخن گفتن است براى بدست آوردن مال يا حقى.

خصومت بر دو نوع است:

گاهى به صورت ابتدايى است يعنى خود انسان آن را آغاز مى‏كند.

و گاهى اعتراضى است يعنى قبلاً كلامى گفته شده و انسان در آن جدال مى‏كند و فرقش با مراء همين است كه مراء جز به صورت اعتراضى واقع نمى‏شود.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: مبغوض‏ترين مردان نزد خدا انسان لجوج خصوم (منازعه‏گر) است‏ (433).

و مى‏فرمايد: هركس بدون علم و اطلاع در مسأله‏اى لجاجت ورزد تا زمانى كه در آن حال است مورد خشم و غضب الهى است‏ (434).

5 - فحش و ناسزا و بد زبانى‏

منشأ اين صفت خباثت و پستى انسان است.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: از فحش بر حذر باشيد زيرا خداى تعالى ناسزا و بدگويى را دوست ندارد (435).

و مى‏فرمايد: مؤمن ديگران را طعن و لعن نمى‏كند و فحاشى و بد زبانى نمى‏نمايد (436).

و مى‏فرمايد: دخول بر بهشت بر فحاش حرام است‏ (437).

و مى‏فرمايد: اى عايشه اگر فحش بصورت انسانى متمثل مى‏شد حتماً بد انسانى بود (438).

و فرمود: خدا بدگوى فحاش را كه صدايش را در كوچه و بازار بلند مى‏كند دوست ندارد (439).

و فرمود: بد گفتن به مسلمان فسق و جنگ با او كفر است‏ (440).

6 - لعنت كردن‏ (441).

لعنت فرستادن ناپسند است اگر چه به حيوان يا جمادى باشد.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن خصلت لعن كردن ندارد (442).

و فرمود: لعنت و غضب خدا را براى هم نخواهيد (443).

اما اگر كسى به سبب بدعت گذارى در دين مستحق لعنت شد نه تنها لعنش جايز بلكه واجب مى‏شود.

خداى تعالى در اين باره مى‏فرمايد: اولئك عليهم لعنة الله و الملائكه و الناس اجمعين‏ (444).

و مى‏فرمايد: اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون‏ (445).

و پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) دروغگويان را چنين لعنت مى‏كند: خداوند لعنت كند دروغگو را اگر چه به شوخى دروغ بگويد (446).

و اميرالمؤمنان (عليه السلام) در قنوت بعضى از نوافل دو بت قريش را لعنت مى‏كرد.

7 - شعر و غناء

قرآن كريم دراين‏باره مى‏فرمايد: واجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور (447).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از گفتار باطل در اين آيه غناء است.

و فرمود: غناء لانه نفاق است‏ (448).

امام باقر (عليه السلام) فرمود: غناء از جمله گناهانى است كه خداى تعالى در مقابل آنها وعده آتش داده است.

و آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: و من الناس من يشترى لهوالحديث ليضل عن سبيل‏الله‏ (449).

معنى شعر

كلمه شعر در دو معنى استعمال مى‏شود:

1 - كلامى كه وزن و قافيه دارد، خواه سخن حق باشد يا باطل. بنابراين مى‏توان گفت حديث معروف ان من الشعر لحكمة (450). از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) و بقيه مواردى كه در مدح شعر وارد شده است درباره كلام مقفى و موزونى است كه مطلب حقى را در برداشته و تلبيس و دروغى در آن نباشد.

2 - كلامى كه بر تخيلات دروغين و تلبيسات مزخرفى كه هيچ اصل و حقيقتى در خارج ندارند مشتمل باشد. و آنچه در مذمت و نكوهش شعر وارد شده به همين معنى اشاره دارد. و هنگامى كه قريش قرآن را شعر و پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) را شاعر مى‏ناميدند: منظورشان همين معنى بود و جوابى هم كه خداى تعالى به آنها مى‏دهد ناظر به همين معنى است.

مى‏فرمايد: و ما علمناه الشعر و ما ينبغى له ان هو الا ذكر و قرآن مبين‏ (451).

وگرنه عبارات قرآن مانند شعر موزون نيست كه بتوان آن را شعر ناميد.

امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه: و الشعراء يتبعهم الغاوون‏ (452). مى‏فرمايد: آيا شاعرى را ديده‏ايد كه كسى از او پيروى كند؟ منظور از شعراء در اين آيه كسانى هستند كه براى غير خدا تحقيق كرده‏اند و لذا خود گمراه شده و ديگران را گمراه كرده‏اند.

8 - شوخى‏

اصل شوخى از نظر عقل نكوهيده و مذموم است و در شرع مقدس از آن نهى شده است. امام مقدار كمى كه به معصيت خدا منجر نشود اشكال ندارد.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: با برادرت جدال و شوخى نكن‏ (453).

منظور حضرت در اين كلام اين است كه از افراط و زياده‏روى در شوخى جلوگيرى شود زيرا در كلام ديگرى مى‏فرمايد: من شوخى مى‏كنم ولى جز حق نمى‏گويم‏ (454).

نمونه‏هايى از شوخيهاى حضرت رسول (صلى‏الله عليه و آله و سلم)

در روايت است كه پير زنى خدمت حضرت آمد.

حضرت به او فرمود: هيچ پير زنى وارد بهشت نمى‏شود.

پير زن با شنيدن اين جمله به گريه افتاد.

حضرت فرمود: درست است كه هيچ پير زنى وارد بهشت نمى‏شود، ولى تو در آن هنگام پير زن نيستى زيرا خداى تعالى مى‏فرمايد: انا انشأنا هن انشاء فجعلناهن ابكاراً عرباً اتراب (455).

و در روايت است كه زنى به نام ام ايمن خدمت حضرت آمده عرض كرد:

شوهرم از شما مى‏خواهد كه نزد او برويد.

حضرت فرمود: شوهرت همان كسى نيست كه در چشمش لكه سفيدى دارد؟

عرض كرد: نه، به خدا در چشم او هيچ لكه سفيدى نيست.

حضرت فرمود: آيا كسى هست كه در چشمش سفيدى نباشد؟

و در روايت است كه زنى خدمت حضرت آمده عرض كرد:

به من شترى بده كه سوارش شوم.

حضرت فرمود: يك بچه شتر به تو مى‏دهم.

عرض كرد: بچه شتر به چه كار من مى‏آيد؟ نمى‏توانم سوارش شوم.

فرمود: مگر شترى هست كه بچه شتر نباشد.

و در روايت است كه روزى حضرت با على (عليه السلام) مشغول خوردن خرما بود، حضرت خرما مى‏خورد و هسته‏اش را جلو على (عليه السلام) مى‏گذاشت، وقتى دست كشيدند تمام هسته‏ها جلو حضرت على (عليه السلام) جمع شده بود.

حضرت فرمود: يا على! تو چقدر پرخورى!

حضرت على (عليه السلام) عرض كردند: يا رسول‏الله! پرخور كسى است كه خرما را با هسته مى‏خورد.

9 - مسخره و استهزاء

استهزاء و مسخره در صورتى كه منجر به اذيت ديگران شوند حرام مى‏باشند.

قرآن مجيد دراين‏باره مى‏فرمايد: لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيراً منهم‏ (456).

معنى مسخره اين است كه كسى را تحقير و اهانت كنى و طورى ديگران را بر عيوب و نواقص او توجه دهى كه باعث خنده آنها شود.

اين عمل گاهى توسط تقليد از گفتار و كردار ديگران و گاهى به وسيله ايماء و اشاره محقق مى‏شود.

حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: كسانى كه مردم را مسخره مى‏كنند در مقابلشان درى از درهاى بهشت گشوده مى‏شود و به آنها گفته مى‏شود بشتابيد، بشتابيد. وقتى آنها با تمام غم و غصه خود را به در مى‏رسانند در بسته مى‏شود، سپس در ديگرى گشوده مى‏شود و صدا مى‏زنند بشتابيد، بشتابيد، و هنگامى با تمام غم و ناراحتى خود را به در مى‏رسانند در بسته مى‏شود، و پيوسته اين عمل تكرار مى‏شود تا جائى كه وقتى در به روى آنها گشوده مى‏شود و مى‏گويند بشتابيد، آنها ديگر از جاى خود تكان نمى‏خورند.

10 - افشاء سر

افشاء سر عملى است كه باعث آزار و سبك شدن ديگران مى‏شود، لذا در شرع مقدس نهى شده و حرام است.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: هنگامى كه كسى به شما چيزى گفت و گذشت آن سخن امانت است‏ (457).

و فرمود: سخنانى كه بين شما هست امانت است‏ (458).

11 - وعده دروغ‏

رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: وعده دينى است بر گردن وعده دهنده‏ (459).

و فرمود: سه خصلت است كه در هركس باشند او منافق است اگرچه روزه بگيرد و نماز بخواند و خيال كند كه مسلمان است، آن خصلت‏ها عبارتند از اين كه در سخن دروغ گويد هنگامى كه وعده دهد عمل نكند و چون مورد اطمينان قرار گيرد خيانت كند (460).

12 - سخن و سوگند دروغ‏

اين عمل از زشت‏ترين گناهان و فاحش‏ترين عيوب است.

حضرت رسول (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه خيانت بزرگى است كه به برادرت چيزى بگويى كه او تو را تصديق كند و تو به او دروغ گفته باشى‏ (461).

و مى‏فرمايد: دروغ باعث كم شدن روزى مى‏شود (462).

و مى‏فرمايد: مؤمن هر خصلتى را دارا مى‏شود و ممكن است با همان خصلت بميرد جز خيانت و دروغ كه در مؤمن راه ندارند (463).

على (عليه السلام) فرمود: بزرگترين خطايا نزد خدا زبان دروغ پرداز است‏ (464).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود سه گروهند كه فرداى قيامت خدا با آنها سخن نمى‏گويد و به آنها توجه نمى‏كند و آنها را از گناهانشان تزكيه نمى‏كند.

اول كسانى كه چون چيزى ببخشند منت مى‏گذارند.

دوم كسانى كه كالاى خود را با سوگند دروغ بفروش مى‏رسانند.

سوم انسان‏هاى متكبر (465).

و فرمود: هركس قسمى بخورد كه به اندازه بال پشه‏اى در آن دروغ باشد چون غبارى بر قلبش مى‏نشيند و تا قيامت باقى مى‏ماند (466).

و فرمود: چه شده كه كه مى‏بينم شما در ورطه دروغ افتاده‏ايد همچنان كه پروانگان در آتش سقوط مى‏كنند. در هر موردى دروغ بگوئيد به حساب شما نوشته مى‏شود مگر در مورد جنگ، زيرا اصل جنگ خدعه و مكر است و يا اينكه بين دو نفر كينه و دشمنى باشد و كسى بخواهد با دروغ بين آنها اصلاح كند و يا كسى با زنش سخنى دروغ گويد كه رضايت او را جلب كند.