اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۱۵ -


علاج عملى تكبر

علاج عملى تكبر آن است كه براى خدا و خلق عملاً تواضع كند به اين معنى كه افعال و اخلاق متواضعين را پيشه نمايد.

از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) روايت شده: كه در روى زمين غذا مى‏خورد و مى‏فرمود: من بنده‏اى هستم، مثل بندگان غذا مى‏خورم.

به سلمان گفتند چرا لباس نو نمى‏پوشى؟

فرمود: من بنده هستم اگر روزى آزاد شدم لباس نو مى‏پوشم.

منظورش آزاد شدن در آخرت است.

بعد از اين كه انسان شناخت و معرفت پيدا كرد جز با عمل، متواضع نمى‏شود لذا مى‏بينيم كه خداى تعالى اعرابى را كه بر خدا و رسول تكبر مى‏ورزيدند مأمور به ايمان و نماز مى‏كند.

در نماز اسرارى هست كه به خاطر آنها عمود دين شده. از جمله اسرار آن قيام و ركوع و سجود است زيرا اعراب از خم شدن اباء داشتند و چه بسا كسى تازيانه از دستش مى‏افتاد و براى برداشتنش خم نمى‏شد و بند كفشش باز مى‏شد ولى براى اصلاح آن سر خم نمى‏كرد. به همين خاطر خداى تعالى آنها را مأمور به سجود و ركوع كرد.

فصل سوم: معيار تشخيص حالت تكبر و تواضع در نفس‏

اكنون كه تكبر و اقسام آن وزشتى آن و راه علاجش را شناختيم بجاست ملاك و معيارى به دست آوريم كه بوسيله آن خود را بشناسيم و بدانيم كه آيا جزء متكبرين هستيم يا در زمره متواضعين وگرنه ممكن است گاهى خود را متواضع به حساب آوريم و فكر كنيم هيچ گونه تكبرى در ما وجود ندارد در حالى كه نزد خدا متكبر محسوب شده و تمام كوششهايمان به هدر رفته باشد براى به دست آوردن اين ميزان پنج راه آزمايشى وجود دارد.

1 - اول اينكه با يكى از همرديفان خود در مسأله‏اى بحث كنيم در اينجا لحظه آزمايش وقتى است كه حق بر زبان طرف مقابل جارى مى‏شود در اين هنگام اگر قبول و اعتراف به حق و تشكر از آن شخص براى انسان مشكل باشد مطمئناً نوعى كبر و خود برتر بينى در او نهفته است پس بايد تقوى پيشه كرده با علم به خباثت درون و خطر عاقبت؛ و عمل، يعنى مكلف كردن نفس به كارهايى چون اعتراف به حق و زبان گشودن به ستايش و ثناء او و اقرار به عجز خود و تشكر از او به خاطر استفاده‏اى كه از او كرده و كارهايى از اين قبيل كه براى نفس مشكل و سنگين است به علاجش همت گمارد.

2 - دوم اينكه دوستان و همرديفان را در مجالس و محافل بر خود مقدم كنيم و خود پايين‏تر از آنان بنشينيم اگر اين كار بر ايمان مشكل بود تكبر داريم لذا بايد نفس خود را به همان كارها مكلف كنيم تا به تدريج آسان شوند در اين باب، شيطان كيد دقيقى دارد و آن اينكه انسان را وادار مى‏كند روى كفش‏ها بنشيند يا به جاى اين كه در كنار همرديفان خود قرار گيرد افراد پست‏تر از خود را در كنار آنها قرار داده خود در رتبه بعد از آنها بنشيند و گمان كند اين كار تواضع است در حالى كه عين كبر است زيرا اين كارها از آن جهت بر متكبرين آسان است كه اين توهم را ايجاد مى‏كنند كه آن شخص صدر مجلس را با ديده تحقير مى‏نگرد و خود را برتر از آنها مى‏داند.

با اين كار غير از اين كه تكبر ورزيده با اظهار تواضع به نوع ديگر كبر فروشى كرده است.

3 - سوم اينكه دعوت فقراء را اجابت كند و براى رفع حاجات دوستان و نزديكان به بازار برود اگر بر او سنگين بود بداند كه متكبر است.

4 - چهارم اينكه مايحتاج خود و خانواده‏اش را با دست خود از بازار به خانه حمل كند اگر نفسش از اين كار اباء داشت به كبر و ريا دچار است.

5 - پنجم اينكه از پوشيدن لباس‏هاى كهنه اباء نداشته باشد امتناع از كهنه پوشى در ملاء عام ريا و در خلوت كبر است.

البته در سه راه اخير لازم است كه شرائط زمان و مكان و اشخاص مراعات شود آنچه تاكنون ذكر شد راه كسب صفت حميده تواضع بود اما بايد توجه داشت كه تواضع به هر شكلى پسنديده نيست بلكه آن تواضعى محمود و پسنديده است كه از هر گونه خفت و خوارى و حقارت و پستى خالى باشد زيرا همانگونه كه تكبر نكوهيده است تحمل حقارت و خفت مذموم است و لذا گفته‏اند: خير الامور اوسطها.

هركس از امثال خود جلو بيفتد متكبر است و هركس پشت سر همرديفان خود بيفتد متواضع است اما اگر مثلاً عالم براى كفاش تواضع كند و او را در جاى خود قرار دهد و كفشهاى او را اصلاح كند اين تواضع نيست بلكه پستى و قبول ذلت است‏ (616).

باب دهم: دنيا و آخرت / اين باب از چند فصل تشكيل مى‏شود

فصل اول: شناخت دنيا و آخرت‏

يكى از امور مشكل، پيچيده و دقيق شناخت دنيا و آخرت است در اين وادى علماى بزرگ حيران، و عقلاء سرگردان شده‏اند.

گروهى گمان كرده‏اند كه دنيا عبارت از مال است در حالى كه در كتاب و سنت آيات و رواياتى در مدح مال وارد شده است.

اين پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) است كه مى‏فرمايد: در راه فرمانبردارى از خدا مال، خوب ياورى است‏ (617).

گروهى ديگر پنداشته‏اند كه دنيا عبارت از زندگى دنيوى است در حالى كه به وسيله همين زندگى است كه انسان به سعادت‏هاى ابدى نائل مى‏شود و از شقاوت‏هاى هميشگى مى‏رهد.

در اين باب نيز پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: براى رسيدن به آخرت، دنيا خوب ياورى است‏ (618).

گروه ديگرى پنداشته‏اند كه دنيا عبارت از خوراكى‏هاى لذيذ و خوب و لباس‏هاى فاخر و خانه‏هاى آباد و خدم و حشم و دوستان و ياران است در حالى كه بعضى از انبياء چون حضرت سليمان و يوسف (عليه السلام) كه مسلماً اهل دنيا نبوده‏اند از تمام اين مزايا برخوردار بوده‏اند.

اما تحقيق مطلب اين كه: ممكن است همان كسى كه به علم و عبادت و حج و جهاد اشتغال دارد؛ در پرداخت صدقات، اداء زكوات و رفع حوائج مسلمين كوشاست؛ به زيارت برادران مسلمان، عيادت بيماران، تشييع جنازه مؤمنين و حضور در جمعه و جماعات همت گمارده و بر انجام نوافل و ساير طاعات مواظبت مى‏كند در بحبوحه امر دنيا باشد، و بتوان او را طالب دنيا ناميد، و ادعا كرد كه او با تمام اعمالش ملعون است و اين اعمال همه به خودش بر مى‏گردد و مورد قبول خداى تعالى قرار نمى‏گيرند چون كه قصدش از اين اعمال جلب رضايت خدا نبوده است.

و چه بسا مردانى ثروتمند؛ داراى خدم و حشم؛ خوش خوراك و نوپوش؛ با خانه‏هاى بزرگ و عمارات عالى، زنان زيبا و مراكب نيكو، قدح‏هاى آماده و بالشهاى مرتب و فرشهاى گسترده؛ در عين حال اهل آخرت بوده و اعمالشان مقبول و سعيشان مشكور باشد چه اينكه با تمام آنچه دارد قصدش جلب رضايت خداست.

بنابراين هرچه انسان را از خداى تعالى دور كند، دنياست اگر چه نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق و زهد و قناعت باشد.

و هرچه موجب نزديكى به او شود آخرت است اگر چه مال و زن و خدم و حشم باشد.

بله؛ در اكثر اوقات و نسبت به اكثر اشخاص وضع طورى است كه اخلاص و نزديكى به خدا جز با ترك مباحات - چه رسد به شبهات و محرمات - امكان‏پذير نيست و به همين خاطر است كه انبياء (عليه السلام) مردم را تشويق مى‏كردند كه هر چه ميل آنها را به دنيا زياد مى‏كند آن را ترك كنند اگر چه به خودى خود مى‏تواند وسيله‏اى براى رسيدن به آخرت باشد زيرا شيطان قوى و نفوس انسان‏ها بسيار ضعيف است.

به عبارت ديگر مى‏گوييم، دنيا عبارت از دو حالت از حالت‏هاى قلب است حالتى كه نزديك‏تر است دنيا ناميده مى‏شود يعنى ميل به تمام چيزهايى كه قبل از مرگ است مربوط به دنياست و حالتى كه بعد از آن و متأخر از آن است آخرت ناميده مى‏شود يعنى همان چيزهايى كه بعد از مرگ هستند.

پس هر چيزى كه انسان در دنيا به آن مايل است و بهره و نصيب و لذتش مربوط به قبل از مرگ است دنياى انسان است ولى بايد توجه داشت كه هر چيزى كه انسان به آن ميل دنيوى دارد و از آن بهره و نصيب مى‏گيرد نكوهيده نيست بلكه امور دنيوى خود منقسم به سه قسمند كه فقط يك قسم آن نكوهيده است.

1 - امورى كه در دنيا همراه انسان هستند و نتيجه آنها براى بعد از مرگ باقى مى‏ماند مثل معرفت خدا؛ شناخت صفات و افعال او؛ شناخت فرشتگان، كتب، رسل، و شرايع و احكام و عمل خالص براى خدا.

گاهى مى‏شود كه در دنيا چيزى از علم و عمل براى انسان لذيذتر نيست لذا نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: از دنياى شما سه چيز محبوب من است بوى خوش و زنان، ولى روشنى چشمم من در نماز است‏ (619).

حضرت در اين كلام شريف نماز را چون در عالم حس و عيان است از امور دنيوى مى‏شمرد در حالى كه نماز از بزرگترين موجبات نزديكى به خداست.

اين گونه امور اگر چه به خاطر نزديكيشان دنيا ناميده مى‏شوند ولى پسنديده و ممدوح است و ياور انسان در مسير آخرتند.

2 - قسم دوم نقيض قسم اول است يعنى تمام چيزهايى كه بهره آنها منحصر در زندگى قبل از مرگ است و ثمره اخروى ندارند مثل لذت بردن از معاصى و حتى تلذذ بيش از حد نياز از مباحات و تنعم از انباشته‏هاى طلا و نقره و اسبان داغ شده. اين همان دنياى مذموم و نكوهيده است.

3 - قسم سوم متوسط بين دو قسم قبل است يعنى هر حظ و بهره‏اى كه مربوط به دنيا باشد ولى انسان را در رسيدن به آخرت كمك كند و اين قسم عبارت است از تمام چيزهايى كه انسان به حسب زمان، مكان و موقعيت خود نياز دارد مثل غذا و لباس.

پس اگر انسان از غذا و لباس به قصد استعانت در فراگيرى علم، عمل، طاعات، عبادات، حفظ زندگى و آبرو و امور ديگرى كه شارع مقدس به آنها دستور داده استفاده كند اين‏ها دنياى مذموم نيستند اگر چه قصد رفاه، تنعم و لذت هم داشته باشد.

ولى اگر از آنها در مسير معاصى يارى بگيرد جزء دنياى نكوهيده و مذموم به شمار مى‏روند.

لذا شريعت مقدس اسلام براى امرار معاش ما را به تحصيل مال و كسب حلال در حد لازم تشويق مى‏كند نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: عبادت هفتاد جزء است كه برترين جزء آن طلب حلال است‏ (620).

و مى‏فرمايد: ملعون است كسى كه كل خود را بر ديگران افكند (621).

امام سجاد (عليه السلام) مى‏فرمايد: دنيا دو تاست، يكى دنياى رساننده (يعنى دنياى در حد كفايت) ديگرى دنياى لعنت شده‏ (622).

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: هركس براى حفظ آبروى خود در ميان مردم، تلاش براى خانواده، و نيكى به همسايه‏ها در جستجوى رزق حلال باشد خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه چهره‏اش چون ماه شب چهاردهم باشد (623).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: هركس براى خانواده‏اش زحمت بكشد مانند كسى است كه در راه خدا جهاد كرده است‏ (624).

و همان حضرت درباره مردى كه گفته بود: من در خانه مى‏نشينم نماز مى‏خوانم، روزه مى‏گيرم و پروردگارم را عبادت مى‏كنم، روزى خودش مى‏رسد، فرمود: اين، يكى از سه كسى است كه دعايشان مستجاب نمى‏شود.

و مى‏فرمايد: خدا غربت رفتن در طلب روزى را دوست مى‏دارد (625).

مردى به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: بخدا قسم ما در طلب دنياييم و دوست داريم دنيا نصيبمان شود.

فرمود: دنيا را براى چه مى‏خواهى؟

عرض كرد: مى‏خواهم خودم و خانواده‏ام را تأمين كنم، صله رحم به جا آورم انفاق كنم و حج و عمره انجام دهم.

حضرت فرمود: اين كه طلب دنيا نيست، طلب آخرت است.

و از آن حضرت است: كسى كه دنيايش را به خاطر آخرتش رها كند از ما نيست‏ (626).

فصل دوم: نكوهش دنيا

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است‏ (627).

و مى‏فرمايد: اگر دنيا در نزد خدا به اندازه يك بال پشه ارزش داشت يك جرعه آبش را به كافر نمى‏نوشانيد (628).

و مى‏فرمايد: دنيا خود ملعون است و هرچه در آن است لعنت شده مگر چيزهائى كه به خاطر خدا باشد (629).

و مى‏فرمايد: هركس دنيايش را دوست بدارد به آخرتش ضرر مى‏زند و هركس آخرتش را دوست بدارد به دنياش ضرر مى‏رساند پس آنچه را باقى است بر آنچه فانى است ترجيح دهيد (630).

و مى‏فرمايد: دوستى دنيا ريشه هر گناهى است‏ (631).

و مى‏فرمايد: تعجب مى‏كنم از كسى كه سراى جاويدان را تصديق كرده و براى خانه فريب (دنيا) مى‏كوشد (632).

و مى‏فرمايد: كسى كه شب را به صبح آورد در حالى كه بزرگترين همش دنيا باشد هيچ ربطى به خدا ندارد و خداوند قلبش را به چهار خصلت گرفتار مى‏كند اندوهى كه پايان ندارد، گرفتاريى كه هيچ گاه از آن فارغ نشود، فقرى كه هرگز به غنايش نرسد و آرزويى كه هيچ وقت به آخرش نائل نگردد.

و در روايت است كه روزى عيسى بن مريم (عليه السلام) در باران و رعد و برق شديد گرفتار شد دنبال خانه‏اى مى‏گشت كه بدان پناه برد خيمه‏اى را از دور ديد خود را به خيمه رساند زنى را در آن ديد لذا از خيمه روى برتافت و به سوى غارى در كوه شتافت چون بدانجا رسيد شيرى را در آن خفته يافت دست بر سر نهاده عرض كرد: الهى براى هركس و هر چيز منزل و مأوايى قرار داده‏اى ولى براى من مأوايى نيست.

وحى شد: مأواى تو قرارگاه رحمت من (بهشت) است روز قيامت هزار حورى را كه با دست خود خلق كرده‏ام به ازدواج تو در مى‏آورم و در جشن عروسيت چهار هزار سال پذيرايى مى‏كنم كه هر روزى به اندازه عمر دنياست و مناديم ندا دهد: كجايند زاهدان در دنيا كه در عروسى زاهد - عيسى بن مريم (عليه السلام) - شركت كنند.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: دنيا خانه كسى است كه خانه ندارد و براى دنيا جمع مى‏كند كسى كه عقل ندارد (633).

و فرمود: مرا به دنيا چه، مثل من در دنيا مثل سوارى است كه در روز گرمى به درخت برسد و ساعتى در سايه‏اش بيارامد سپس آن را ترك كند و برود (634).

كسى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواست كه دنيا را برايش توصيف كند فرمود: چه توصيف كنم از خانه‏اى كه هركس محتاج شد محزون است و هركس بى‏نياز شد در فتنه گرفتار آمد در حلالش حساب است و در حرامش عقاب.

و مى‏فرمايد: دنيا در شش چيز خلاصه مى‏شود:

خوردنى، نوشيدنى، پوشاك، وسيله سوارى، منكوح و بوييدنى.

بهترين خوردنى‏ها عسل است كه مشوب پشه‏اى است.

و بهترين نوشيدنى‏ها آب است كه نيك و بد بطور يكسان از آن برخوردارند.

و بهتربن لباسها حرير است كه دست باف كرمى است.

و بهترين مركوبات اسب است كه مردان بر روى آن به قتل مى‏رسند.

و بهترين منكوحات زن است كه نكاحش دخول مجراى بولى در مجراى بول ديگرى است؛ به خدا قسم زن بهترين چيز خود صورت را زينت مى‏دهد و زشت‏ترين چيز از او تقاضا مى‏شود.

و بهترين بوييدنى‏ها مشك است كه خون حيوانى است.

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: چيزى از دنيا رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) را خوشحال نمى‏كرد مگر وقتى كه در آن گرسنه و ترسناك از آخرت بود (635).

و جناب لقمان به پسرش فرمود: پسرم دنيايت را به آخرت بفروش كه هر دو را بدست آرى آخرتت را به دنيا نفروش كه هر دو را از دست مى‏دهى‏ (636).

فصل سوم: مثلهايى كه از انبياء و اوصياء و حكماء درباره دنيا رسيده‏

امام حسن (عليه السلام) مى‏فرمايد:

يا اهل لذات دنيا لا بقاء لها ان اغتراراً بظل زائل حمق

اى اهل لذت‏هاى دنيا، اين لذات باقى نمى‏مانند بدرستى كه دل بستن به سايه‏اى كه به زودى زائل مى‏شود حماقت است.

حضرت در اين بيت دنيا را به سايه تشبيه مى‏كند چون سايه در واقع متحرك و در ظاهر ساكن است و حركتش با چشم ظاهر درك نمى‏شود بلكه بايد با بصيرت باطنى فهميد كه در حال حركت است و دنيا هم، چنين است.

و از آن جهت كه انسان در دنيا با خيالات فريب مى‏خورد و در آخرت تهى دست و بيچاره مى‏ماند نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) آن را چنين تمثيل مى‏كند: دنيا خواب است كه اهل آن به خاطرش پاداش مى‏گيرند يا عقاب مى‏شوند (637).

و از جهت آن كه در آغاز به اهل خود اظهار لطف مى‏كند و در پايان آنها را هلاك مى‏كند در روايت است كه عيسى (عليه السلام) در مكاشفه‏اى دنيا را به صورت عجوزى بى‏دندان با زينت كامل مشاهده كرد به او فرمود: با چند نفر ازدواج كرده‏اى؟ گفت: تعدادشان را نمى‏دانم. فرمود: آيا آنها همه مردند يا تو را طلاق دادند؟ گفت: همه را كشتم. فرمود: بيچاره شوهران آينده‏ات كه از شوهران گذشته‏ات عبرت نمى‏گيرند، چگونه آنها را يكى پس از ديگرى مى‏كشى و از تو حذر نمى‏كنند.

و چون دنيا براى عبور ساخته شده نه براى ساختن و آباد كردن درباره‏اش چنين وارد شده: دنيا پلى است، از آن بگذريد و آن را آباد نكنيد.

عيسى بن مريم (عليه السلام) مى‏فرمايد: دنيا پلى است، از آن بگذريد و آبادش نكنيد.

تشبيه دنيا به پل از آن جهت است كه گهواره به منزله ميله‏اى است كه در اول پل قرار دارد و گور به منزله ميله‏اى است كه در آخر پل نصب مى‏شود و بين اين دو ميله مسافت محدودى است بعضى از مردم ثلثى از اين مسافت را و برخى ديگر نيمى از آن را، و جمعى ديگر دو ثلث آن را پيموده‏اند و پاره‏اى از مردم جز يك قدم آخر راهى ندارند و هركس ممكن است جزء گروه آخر باشد. پس كسى كه اين پل را با زينت‏هاى گوناگون تزئين مى‏كند. و آن را وطن خود قرار مى‏دهد در حالى كه با سرعت از آن در حال عبور است، در نهايت جهل و حماقت است و از آن جهت كه ظاهرش زيبا و باطنش زشت است اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه‏اى به جناب سلمان نوشته چنين مى‏فرمايد: دنيا چون مارى است كه پوستش نرم و زهرش كشنده است‏ (638). پس هر آنچه را از دنيا دوست مى‏دارى از آن روى برتاب كه با تو زياد نمى‏ماند غم و اندوه آن را رها كن چون مى‏دانى كه از تو جدا مى‏شود از هر چه بيشتر دوستش مى‏دارى بيشتر حذر كن زيرا هرگاه دنيا دوست به خاطر سرورى به دنيا اعتماد كند به اجبار آن را از او مى‏گيرد والسلام.

و چون انسان وقتى به دنيا مشغول شد ناچار است پيامدهاى آن را ببيند.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: كسى كه در طلب دنياست مثل كسى است كه در آب راه مى‏رود آيا ممكن است كسى كه در آب راه مى‏رود پاهايش خيس نشود؟

و از آن جهت كه باقى مانده دنيا نسبت به گذشته آن بسيار ناچيز است نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: اين دنيا چون پيراهنى است كه اول تا آخرش شكاف خورده و به نخى بند است و چيزى نمانده كه آن نخ هم پاره شود.

و چون بالأخره طالب خود را مى‏كشد عيسى بن مريم (عليه السلام) مى فرمايد: طالب دنيا كسى را ماند كه از دريا آب مى‏نوشد هرچه بنوشد تشنه‏تر مى‏شود تا كشته شود.

و چون نسبت به آخرت خيلى ناچيز است نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: دنيا نسبت به آخرت مانند اين است كه كسى انگشتش را به دريا بزند ببينيد اين انگشت چقدر از آب دريا را به همراه مى‏آورد.

امام كاظم (عليه السلام) مى‏فرمايد لقمان (عليه السلام) به پسرش فرمود: پسرم دنيا درياى عميقى است كه خلق زيادى در آن غرق شده‏اند. پس بايد كشتى تو در اين دريا تقوى و پرهيزگارى باشد كه عرشه آن ايمان‏ (639)، بادبانش توكل، ناخدايش عقل، راهنمايش دانش و لنگر آن صبر باشد.

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: حريص به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هرچه تاربتند خروجش مشكل‏تر مى‏شود تا عاقبت از غصه بميرد.

از بهترين مثالهايى كه در نسبت انسان با دنيا زده شده تشبيه انسان به مردى است كه در بيابانى وسيع در حال حركت است كه ناگاه با شيرى درنده مواجه مى‏شود و چون خود را بى‏پناه و بى‏دفاع مى‏يابد چشمش به چاهى مى‏افتد و به آن پناه مى‏برد چون به وسط چاه مى‏رسد گياهى را مى‏بيند كه بر ديواره چاه روئيده، به گياه آويزان مى‏شود در حالى كه مى‏داند اين گياه به حالش نافع نخواهد بود ولى چاره‏اى ندارد چون الغريق يتشبث بكل حشيش.

به بالاى سر نگاه مى‏كند شير را منتظر خروجش مى‏بيند به پائين مى‏نگرد چهار افعى را با دهنهاى باز در انتظار سقوطش مى‏يابد در اين حال كه نه راه خروج دارد و نه مى‏تواند به ته چاه رود و گياه هم توان حفظ او را ندارد چون يك موش سياه و يك موش سفيد در حال جويدن ريشه آن هستند در اين حال كه در چنين مشكل بزرگى گرفتار است ناگاه چشمش به ديواره چاه مى‏افتد مقدارى عسل آلوده به خاك و خاشاك مى‏بيند كه زنبورها و پشه‏ها بر آن جمع شده‏اند بيچاره موقعيت خود را فراموش كرده تمام حواسش مصروف عسل شده به مبارزه با زنبورها مشغول مى‏شود و شروع به خوردن عسل مى‏كند.

اين مثل انسانى است كه در لذات دنيا غوطه‏ور شده و موقعيت و مبداء و معاد خود را فراموش كرده است.

شير همان مرگ است كه هيچ فرار و چاره‏اى از آن نيست.

اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيدة (640).

و چهار افعى طبايع چهارگانه انسان است كه مزاج او را تشكيل مى‏دهند و هر كدام غالب شوند او را خواهند كشت و چاه دنياست و گياه عمر انسان و موش‏ها شبانه روز است كه عمر را كوتاه مى‏كنند و عسل مخلوط با خاك و خاشاك لذات آميخته با كدورتهاى دنياست و زنبورها و پشه‏ها مردمند كه بر سر دنيا در تزاحم و رقابتند.

باب يازدهم: مال‏

مال و ثروت مانند اكثر چيزهايى كه در زندگى با آنها سر و كار داريم مثل دوست و دوستى و معاشرت از جمله عناوينى است كه در منطق اسلام عزيز، به خودى خود نه خوب است و نه بد؛ نه سزاوار مدح است، نه مستحق نكوهش. اما چون در رابطه با هدف و چگونگى كسب و مصرف قرار گيرد گاهى خوب مى‏شود و گاهى بد. به عبارت ديگر يك گونه برخورد با ثروت و تحصيل و مصرف و حفظ و نگهدارى و به طور كلى نگرش به آن سزاوار مدح است و گونه ديگرش مستحق نكوهش. با نظر دقيق‏تر مى‏توان گفت كه در تمام اين رابطه‏ها باز مدح و ذم در حقيقت متوجه مال و ثروت نيست بلكه متوجه انسان است يعنى انسان در يك گونه برخورد با ثروت ممدوح است و در گونه ديگرش مذموم و به همين خاطر است كه مى‏بينيم در شرع مقدس گاهى ثروت ستايش مى‏شود و گاهى نكوهش گاهى ما را به كسب آن تشويق و گاهى به دورى از آن ترغيب مى‏كنند.

قبل از اين در مدح مال به مناسبت‏هاى مختلف احاديثى ذكر شد و به طور كلى هر دليلى كه انسان را به كارهايى چون حج؛ زكات، خمس، صدقه دادن، بخشش، هديه دادن، نيكى كردن و طعام دادن كه جز با پول و ثروت امكان‏پذير نيست تشويق مى‏كند در حقيقت مدح ثروت است.

خداى تعالى در چند موضع ثروت را خير ناميده و از جمله مى‏فرمايد: ان ترك خيراً الوصية للوالدين‏ (641).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: مال صالح براى مرد صالح چه نيكوست‏ (642).

از طرفى ديگر در مذمت و نكوهش آن آيات و روايات بسيارى وارد شده است خداى تعالى مى‏فرمايد: انما اموالكم و اولادكم فتنة (643).

و مى‏فرمايد: لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون‏ (644).

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: حب مال و برترى، نفاق مى‏رويانند همچنانكه آب گياه را مى‏روياند (645).

و امثال اين آيات و احاديث بسيار است.

سر مطلب اين است كه ثروت موجودى است دو چهره درست مانند مارى كه داراى زهر و پادزهر است پادزهر فايده اوست و زهر آشوبش.

مال اگر در راه اطاعت و رضايت خدا صرف شود از آخرت است وگرنه موجودى است دنيوى، در مال فايده‏ها و آشوبهاست هركس آن را بشناسد و از فوايدش استفاده كند و از آشوبش اجتناب نمايد نجات يافته است.

فوايد مال بر دو قسم است فايده‏هاى دنيوى و فايده‏هاى اخروى. فايده‏هاى دنيويش معلوم است و لذا مردم به خاطرش حرص مى‏ورزند اما فايده‏هاى دينى آن بر سه قسم است:

1 - آنچه براى عبادت و يارى خود انسان بر عبادت، مصرف مى‏شود.

2 - آنچه براى ديگران مصرف مى‏شود كه خود داراى چهار قسم است:

الف: صدقه‏

ب: جوانمردى‏

ج: حفظ آبرو

د: اجرت كارگر

درباره صدقه تشويقات و ترغيبات در شرع مقدس بسيار است تا جائى كه گفته شده: صدقه غضب پروردگار را خاموش مى‏كند.

جوانمردى عبارت از صرف مال براى اغنياء و بزرگان در امورى از قبيل مهمانى، هديه دادن، كمك و غذا دادن است اين مصرف نيز از جمله چيزهائى است كه شارع مقدس به آن ترغيب نموده و در مقابل آن وعده پاداش داده است.

حفظ آبرو عبارت است از بذل مال براى جلوگيرى از هجو شعراء، عيب‏گوئى سفيهان و دفع شر اشرار اين مصرف علاوه بر نفع زودرسى كه در دنيا دارد مورد تشويق شارع نيز قرار گرفته است.

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: هرچه آبروى انسان را حفظ مى‏كند براى او صدقه محسوب مى‏شود (646).

اما اجرت كارگرانى كه انسان براى تأمين ضروريات زندگى چون مأكول و ملبوس اجير كند لازم است، چون اگر اين ضروريات نباشند راه آخرت رفتن و در فكر عاقبت بودن ممكن نيست و اگر قرار باشد كه انسان خودش همه كارها را به عهده بگيرد تمام اوقاتش اشغال و فكر كردن برايش مشكل مى‏شود و از ياد خدا غافل مى‏ماند.

3 - آنچه كه براى شخص معينى مصرف نمى‏شود بلكه در راه منفعت عمومى بكار گرفته مى‏شود مثل ساختن مساجد، پلها، كاروانسراها، بيمارستانها و نصب چراغ در معابر.

مال، غير از آنچه ذكر شد منافع بزرگ ديگرى در دنيا دارد، از قبيل رهائى از ذلت گدايى و حقارت فقر و كثرت دوستان و برادران و ياران.

مضرات ثروت‏

مضرات ثروت نيز به دينى و دنيوى تقسيم مى‏شود.

مضرات دينى ثروت بر سه نوع است:

1 - اينكه انسان را به معصيت و گناه مى‏كشاند زيرا شهوات پيوسته تقاضاى اشباع دارند ولى عجز، انسان را از گناه باز مى‏دارد و يكى از راه‏هاى محفوظ ماندن از گناه عدم قدرت است.

2 - اينكه به بهره‏ورى بيش از حد از مباحات منجر مى‏شود. چه بسا انسان با كسب حلال نتواند بطور دلخواه از مباحات استفاده كند و در ورطه استفاده از اموال شبهه‏ناك بيفتد و به صفات و اخلاق مهلكه‏اى چون جدال و خصومت، سازش كارى، دروغ و نفاق تن در دهد تا بتواند آنچه را كه مى‏خواهد به دست آورد.

3 - سومين ضرر ثروت كه هيچ ثروتمندى از آن در امان نيست غفلت از ياد خدا به سبب اشتغال به ثروت است و غفلت از خدا به هر صورتى خسران و زيان است و لذا حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: در مال سه ضرر نهفته است اول آنكه از غير حلال كسب شود.

گفته شد: اگر از حلال به دست آيد چه ضررى دارد؟

فرمود: اينكه در غير حق مصرف شود.

گفته شد: اگر كسى در حق مصرف كند چه زيانى دارد؟

فرمود: حفظ و اصلاح آن صاحبش را از خدا غافل مى‏كند.

راه نجات از مضرات ثروت‏

كسى كه مى‏خواهد از آشوب ثروت در امان باشد بايد امورى چند را مراعات كند:

1 - مقصود و هدف از مال را بداند و بداند مال براى چه خلق شده و چرا انسان به مال محتاج است. تا بيش از قدر حاجت كسب نكند و به حفظ آن همت نگمارد.

2 - در كسب مال مواظب باشد تا از حرام و اموال مشتبهى كه معمولاً به حرام نزديكترند و از مكروهاتى كه با جوانمردى و مروت منافات دارند اجتناب كند.

3 - در خرج كردن مال دقت كند كه حد وسط را مراعات كند تا دچار اسراف و تبذير يا بخل نشود.

خداى تعالى مى‏فرمايد: والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قوام (647).

4 - آنچه را از حلال كسب مى‏كند در موضع حقش قرار دهد و در غير حق مصرف نكند چه اينكه گناه كسب نادرست با گناه مصرف ناحق مساوى است.

5 - اينكه در تمام مراحل از كسب و ترك و انفاق و امساك نيت خود را اصلاح كند آنچه را كسب مى‏كند براى استعانت در راه خدا و آنچه را ترك مى‏كند به خاطر زهد و بى‏رغبتى به دنيا باشد.

در اين صورت وجود مال به او ضررى نمى‏زند.

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: اگر كسى تمام ثروت زمين را جمع كند ولى از اين كار خدا را در نظر داشته باشد زاهد است و اگر از تمام دنيا صرف‏نظر كند ولى به خاطر خدا نباشد زاهد نيست‏ (648).

و مى‏فرمايد: زهد در دو كلمه قرآن خلاصه مى‏شود.

لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم‏ (649).

اگر كسى بر آنچه از دستش مى‏رود افسوس نخورد و با آنچه به دستش مى‏آيد مسرور نشود دو طرف زهد را مراعات كرده است.

باب دوازدهم: فقر «حاجتمندى»

فقر نيز از جمله عناوينى است كه شرع مقدس در مدح و ذمش سخن رانده است و خلاصه كلام در باب فقر اين است كه فقر و نياز يا فقط به خداست مثل كسى كه غنى النفس است و نسبت به مردم اظهار بى‏نيازى مى‏كند اين حالت در اعلا مراتب كمال است و اين است آن چيزى كه نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: فقر افتخار من است‏ (650).

قرآن كريم صاحبان اين صفت را ستوده مى‏فرمايد: يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف‏ (651).

و يا فقر به مردم است به اين معنى كه پيوسته شكوه كند و اظهار حاجت نمايد و ذلت سؤال و گدايى را تحمل نمايد و به آنچه در دست مردم است چشم طمع دوزد، اين حالت از پايين‏ترين مراتب نقص است.

و اين همان چيزى است كه نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) درباره‏اش فرمود: فقر روسياهى دو دنياست‏ (652) زيرا كسى كه چنين صفتى دارد مبغوض خدا و مردم است و دنيا و آخرت را ضرر كرده است.

حالت سوم اين است كه فقر و نياز گاهى به خدا باشد و گاهى به مردم اين همان حالتى است كه پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) درباره‏اش فرمود: فقر نزديك است به كفر منتهى شود (653).

زيرا اين حالت شبيه شرك است.

وظايف فقير

براى فقير شايسته است كه قانع باشد طمع خود را از مردم قطع كند، به آنچه دارند بى‏توجه باشد و به قبول مال از هر راهى تن در ندهد.

تحصيل چنين حالتى ممكن نيست مگر آنكه به قدر كفاف كسب كند و از آرزوهاى دراز بپرهيزد زيرا اگر حريص و طمعكار باشد حرص و طمع او را به اخلاق ناپسند و ارتكاب گناهان او مى‏دارند.

نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: همه مردم از فقير و غنى در روز قيامت آرزو مى‏كنند كه در دنيا به اندازه قوتى نصيبشان مى‏شد (654).

و مى‏فرمايد: اى فقراء قلباً از خدا راضى باشيد تا با پاداش خود بر فقرتان غلبه كنيد وگرنه نتوانيد غالب شد (655).

اميرالمؤمنان (عليه السلام) مى‏فرمايد: اى پسر آدم اگر از دنيا به قدر نيازت مى‏خواهى كمترين چيزى كه در آن است تو را كفايت مى‏كند و اگر بيش از حد نيازت بخواهى تمام آنچه در آن است تو را بس نيست.

امام باقر (عليه السلام): مبادا به بالاتر از خود چشم بدوزى كه در اين باب آنچه خداى تعالى به پيامبرش فرمود براى تو بس است، فرمود: و لا تعجبك اموالهم و لا اولادهم‏ (656) و فرمود: لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجاً منهم زهرة الحياة الدني (657). و هرگاه مشاهده زندگى ثروتمندان زندگى را بر تو تلخ كرد زندگى رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) را ياد آر كه غذايش نان جو، حلوايش خرما و هيزمش شاخه‏هاى كوچك خرما بود آن هم در اوقاتى كه مى‏يافت.