اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۱۹ -


باب دوم: صبر

فصل اول: فضيلت صبر

قرآن كريم مى‏فرمايد: انما يوفى الصابرون اجورهم بغير حساب‏ (770).

و مى‏فرمايد: اولئك يؤتون اجرهم مرتين بما صبرو (771).

و مى‏فرمايد: و لنجزين الذين صبروا اجرهم باحسن ما كانوا يعلمون‏ (772).

و مى‏فرمايد: و تمت كلمت ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبرو (773).

و مى‏فرمايد: و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبرو (774).

اجر و پاداش تمام عبادات با حساب عطاء مى‏شود، و هيچ طاعتى جز صبر اجرش بدون حساب نيست، و روزه هم چون مولود صبر است اجرش با ديگر عبادات متفاوت است.

در حديث آمده است: روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم‏ (775).

و صابرين را وعده همراهى داده مى‏فرمايد: و اصبروا ان الله مع الصابرين‏ (776).

و يارى خود را بر صبر منوط كرده مى‏فرمايد: بلى ان تصبروا وتتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسومين‏ (777).

و به صابرين نعمت‏هائى ارزانى داشته كه به هيچ كس همه آنها را نداده است.

مى‏فرمايد: اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم‏المهتدون‏ (778).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: صبر نصف ايمان است‏ (779).

و مى‏فرمايد: از جمله چيزهايى كه بسيار كم به شما داده شده، صبر و يقين است؛ و هركس از اين دو بهره‏مند شده باشد باكش نباشد كه قيام شب و صيام روز از دستش مى‏رود (780).

از حضرتش درباره ايمان سؤال شد، فرمود: ايمان صبر و سخاوت است‏ (781).

و فرمود: صبر گنجى از گنجهاى بهشت است‏ (782).

و فرمود: بهترين اعمال عملى است كه نفوس به انجام آن مايل نبوده آن را با اجبار به جا آورند (783).

و گفته شده: خداى تعالى به داود (عليه السلام) وحى كرد: به اخلاق من متخلق شو، من صبورم‏ (784).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: وقتى مؤمن وارد قبرش مى‏شود، نماز در طرف راست و زكات در طرف چپ اوست، و كارهاى خيرش بر سرش سايه مى‏افكند، و صبر در كنارى مى‏ايستد، وقتى دو ملك براى سؤال وارد قبر مى‏شوند، صبر به نماز و زكات مى‏گويد. مواظب صاحبتان باشيد اگر نتوانستيد من خودم مواظبم.

و مى‏فرمايد: اگر هر مؤمنى كه به بلايى مبتلا مى‏شود صبر كند، اجر هزار شهيد دارد (785).

و مى‏فرمايد: خداى تعالى قومى را نعمت داد، شكر نكردند، باعث سوء عاقبت آنان شد؛ و قومى را به مصائب مبتلا كرد، و آنها صبر كردند، برايشان به نعمت تبديل شد (786).

و از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند: هركس براى مقابله با مصائب دنيا صبر را آماده نكند در مقابلشان عاجز مى‏شود (787).

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: بهشت در ناراحتى‏ها و صبر پيچيده شده پس هركس بر سختيهاى دنيا صبر كند داخل بهشت مى‏شود؛ و جهنم در لذات و شهوات پيچيده شده پس هركس نفس خود را از لذت و شهوات بهره‏مند كند، داخل آتش مى‏شود (788).

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد: ايمان بر چهار پايه استوار است، يقين، صبر جهاد و عدل‏ (789).

فصل دوم: صبر چيست؟ چه نامهائى دارد؟ چند قسم دارد؟

هميشه در وجود انسان بين انگيزه دين و انگيزه هوس آتش جنگ برافروخته است. جنگى در نهايت شدت؛ و ميدان اين معركه قلب مؤمن است.

ياور انگيزه دين فرشتگانى هستند كه حزب خدا را يارى مى‏دهند، و ياور انگيزه شهوت و هوى شياطينى كه دشمنان خدا را كمك مى‏كنند.

و صبر عبارت است از ثبات انگيزه دين در مقابل انگيزه شهوت.

اين حالت ثبات يعنى صبر بر دو قسم است:

1 - صبر بدنى، مثل مشقت‏ها به وسيله بدن و ثبات در مقابل آنها، اين صبر يا با عمل تحقق مى‏يابد چون قيام به عبادات مشكل، و يا با تحمل مثل صبر بر كتك‏هاى شديد، و امراض بزرگ، و جراحات هولناك.

2 - صبر نفسى، كه عبارت است از خودارى در برآوردن خواهش‏هاى نفس و در خواست‏هاى هوى.

اين قسم صبر، اگر خوددارى در مقابل شهوت فرج و شكم باشد عفت ناميده مى‏شود؛ و اگر تحمل مصيبتى باشد فقط به آن صبر مى‏گويند، و در مقابل آن جزع قرار دارد كه عبارت از آزاد گذاشتن انگيزه هوى در ناله كردن و بر صورت زدن و گريبان دريدن است.

و اگر مقاومت در مقابل مقتضيات غنى و ثروت باشد حفظ نفس ناميده مى‏شود و ضدش را سركشى و ناشكرى مى‏گويند.

و اگر مقاومت در جنگ باشد شجاعت و ضدش ترس ناميده مى‏شود.

و اگر در فرو بردن خشم باشد حلم و بردبارى و ضدش غضب نام دارد.

و اگر در حادثه بيزار كننده‏اى باشد سعه صدر و ضدش بيزارى و ضيق صدر نام مى‏گيرد.

و اگر در اخفاء سر باشد كتمان و صاحبش را كتوم - يعنى رازدار - و ضدش را پخش و اذاعه مى‏نامند.

و اگر در ترك وسائل زائد زندگى باشد زهد و ضدش حرص ناميده مى‏شود.

و اگر صبر بر كمبود بهره دنيوى باشد قناعت و ضدش شره نام مى‏گيرد.

بنابراين صبر جامع اكثر اخلاق ايمان و رئيس بزرگ و پيشواى عادل است. و به همين خاطر وقتى از حضرت رسول (صلى‏الله عليه و آله و سلم) پرسيدند ايمان چيست فرمود: صبر است.

بنده در هيچ حالى از صبر بى‏نياز نيست، زيرا آنچه را در دنيا مى‏بيند يا موافق طبع اوست يا مخالف ميلش و در هر حال صبر لازم است.

نوع اول

آنچه مطابق طبع است، مثل صحت، سلامت، مال، جاه، كثرت عشيره و اقوام، وسعت در لوازم زندگى، كثرت پيروان و ياران و تمام آنچه در دنيا لذت‏بخش است و چقدر بنده به صبر در مقابل اين امور محتاج است. چه اينكه اگر نتواند نفسش را حفظ كند و به آنها دل ببندد و در لذات مباح غوطه‏ور شود، كارش به طغيان و سركشى منتهى مى‏شود.

كه ان الانسان ليطغى ان راه استغنى‏ (790).

لذا يكى از عرفا، مى‏گويد: مؤمن مى‏تواند در مقابل بلا صبر كند اما در عافيت‏ها جز صد يقين كسى كه ياراى صبر نيست، زيرا آنها مقرون به قدرتند و يكى از راه‏هاى مصونيت از گناه عدم قدرت است.

و به همين خاطر است كه خداى تعالى بندگانش را از فتنه مال و فرزند بر حذر داشته مى‏فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله‏ (791).

و مى‏فرمايد: ان من ازواجكم و اولادكم عدواًلكم‏ (792).

و مى‏فرمايد: انما اموالكم و اولادكم فتنة (793).

نوع دوم

آنچه موافق ميل انسان نيست، اين قسم يا در اختيار اوست مثل انجام عبادات و ترك معاصى؛ يا ورودش از اختيار او خارج است ولى مى‏تواند آن را دفع كند مثل آزارى كه از ديگران به انسان مى‏رسد و مى‏توان به وسيله انتقام با آن مقابله كرد؛ و يا كلاً از اختيار او خارج است چون ورود مصائب.

قسم اول

يعنى آنچه در اختيار اوست، تمام افعالى را كه عبادت يا معصيت ناميده مى‏شوند شامل مى‏شود.

در اين قسم، بنده محتاج صبر است، زيرا نفس انسان طبعاً از عبوديت گريزان و مشتاق ربوبيت است. از طرفى ديگر، بعضى از عبادات چون نماز را به سبب تنبلى و كسالت و بعضى ديگر چون زكات را به سبب بخل، خوش ندارد. و از قسمى ديگر به سبب بخل و كسالت گريزان است مانند حج و جهاد.

صبر بر عبادات در حقيقت صبر بر شدائد است.

انسان در سه حالت به صبر بر عبادات محتاج است.

1 - حال قبل از انجام عمل كه بايد در تصحيح نيت و كسب اخلاص، و خوددارى از شائبه‏هاى ريا و دفاع در مقابل حيله‏هاى نفس استقامت كند، و اين كارى است بس دشوار. و به همين خاطر است كه رسول گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: ارزش اعمال فقط با نيت است‏ (794) و خداى تعالى مى‏فرمايد: و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين‏ (795).

و مى‏فرمايد: الا الذين صبروا و عملوا الصالحات‏ (796).

2 - حال انجام عمل، تا در ضمن انجام عمل از خدا غافل نشود، كه لازمه آن، مبارزه با انگيزه‏هاى ضعف و فتور تا پايان عمل است و اين نيز كارى بس مشكل است.

3 - حال بعد از فراغت از عمل، كه از افشاء آن به قصد ريا و سمعه خوددارى كند و با ديده عجب و خود پسندى به عمل خويش ننگرد و در مقابل هر چيزى كه باعث بطلان عمل مى‏شود صبر كند.

خداى تعالى مى‏فرمايد: لا تبطلوا اعمالكم‏ (797).

و مى‏فرمايد: و لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى‏ (798).

همچنين در معاصى انسان نياز به صبر شديد دارد. انسان در مقابل گناهانى كه به آنها عادت كرده بيش از گناهان ديگر نياز به صبر دارد مخصوصاً اگر مثل غيبت، دروغ، ريا و مديحه سرايى ارتكابشان آسان باشد. زيرا عادت، خود طبيعت ثابتى است و چون با ميل و شهوت آميخته شود، دو لشكر از سپاهيان شيطان در وجود انسان بر عليه جندالله قيام مى‏كنند.

قسم دوم

عبارت از امورى است كه هجوم و ورودش در اختيار انسان نيست، ولى دفع آنها در اختيار اوست. مثل اينكه انسان توسط قول يا فعلى مورد آزار قرار مى‏گيرد، يا كسى در مورد جان يا مال او جنايتى مرتكب مى‏شود.

صبر در مقابل اين امور به اين است كه انسان از تلافى و انتقام خوددارى كند.

لذا قرآن عظيم مى‏فرمايد: و لنصبرن على ما آذيتمون (799).

و مى‏فرمايد: ودع اذاهم و توكل على الله‏ (800).

و مى‏فرمايد: فاصبر على ما يقولون و اهجرهم هجراً جميل (801).

و مى‏فرمايد: و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيراً اذى و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور (802).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: با كسانى كه با تو قطع رابطه كردند رابطه برقرار كن، و به كسانى كه محرومت كردند عطا كن، و كسانى را كه به تو ظلم كردند ببخش‏ (803).

قسم سوم

امورى است كه نه اولش در اختيار انسان است و نه آخرش، مثل مصائبى از قبيل مرگ عزيزان، از دست رفتن اموال، زوال صحت و سلامت به سبب امراض و سائر انواع بلا.

صبر در اين امور مستند به يقين است‏ (804).

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) در دعايش چنين عرض مى‏كند: از تو يقينى مى‏خواهم كه مصائب دنيا را بر من آسان كند (805).

و در حديث است كه خداى تعالى مى‏فرمايد: هنگامى كه مصيبتى را بر بدن يا مال يا فرزند يكى از بندگانم متوجه كنم، و او با صبر جميل از آن استقبال كند، حيا مى‏كنم كه روز قيامت برايش ميزانى نصب كنم، يا نامه عملش را منتشر كنم‏ (806).

و نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: انتظار فرج را با صبر كشيدن عبادت است‏ (807).

و مى‏فرمايد: هر بنده كه مصيبتى ببيند آنگاه طبق دستور خداى تعالى بگويد:

ما از خدائيم و به سوى او باز مى‏گرديم. خدايا! در اين مصيبت مرا پاداش عنايت كن، و بعد از اين بهتر از آن را برايم مقرر فرما خداى تعالى دعايش را مستجاب مى‏كند (808).

در كافى از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) منقول است كه رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود:

صبر بر سه قسم است، صبر به هنگام مصيبت، صبر بر طاعت، و صبر از معصيت؛ هر كس بر مصيبت صبر كند تا با صبر نيكو آن را بگذراند، خدا به او سيصد درجه مى‏دهد، كه فاصله هر درجه تا درجه بعدى به اندازه بين زمين و آسمان است. و هر كس بر طاعت صبر كند خدا به او ششصد درجه مى‏دهد كه مابين هر درجه تا درجه ديگر از آخرين حد زمين تا عرش فاصله باشد. و هر كس بر ترك معاصى صبر كند خدا به او نهصد درجه مى‏دهد كه مابين هر درجه تا درجه بعدى از آخرين حد زمين تا منتهاى عرش فاصله باشد.

امام باقر (عليه السلام) فرمود: صبر بر دو قسم است صبر در مقابل بلاء كه نيكو و زيبا است و برتر از آن پرهيز از حرام است‏ (809).

خروج از زمره صابرين‏

خروج انسان از مقام صابرين به جزع و فزع، گريبان دريدن، به صورت زدن و شكايت كردن زياد است. اينها امورى هستند كه در حيطه اختيار انسان قرار دارند، پس سزاوار است كه از همه آنها اجتناب، و از قضاى الهى اظهار رضايت كند. البته نه به اين معنى كه ذاتاً مصيبت را دوست داشته باشد، زيرا خوش نداشتن مصيبت امرى غير اختيارى است، و با اين صفت كسى از زمره صابرين خارج نمى‏شود. همان طور كه ناراحتى درونى و گريستن خارج از اختيارند و كسى را از مقام پائين نمى‏آورند.

به همين خاطر است كه وقتى ابراهيم فرزند پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، اشك از چشمان حضرت سرازير شد. و وقتى به او گفتند: آيا تو ما را از اين كار منع نكردى؟

فرمود: اين رحم است، خدا فقط به بندگانى رحم مى‏كند كه خود رحم داشته باشند (810).

و فرمود: چشم اشك مى‏ريزد، و قلب محزون مى‏شود، ولى چيزى كه پروردگار را به خشم آورد نمى‏گوئيم‏ (811).

چنين كسى از مقام رضا خارج نشده زيرا به مصائب راضى است اگر چه از آنها ناراحت باشد مثل كسى كه رگ مى‏زند يا حجامت مى‏كند، او راضى است اگرچه لامحاله احساس درد مى‏كند.

آرى كمال صبر آن است كه انسان قر و مرض و ساير مصائب را كتمان كند.

اما باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: حضرت رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداى تعالى مى‏فرمايد:

هر كس مريض شود، و از مرضش به عيادت كنندگان شكايت نكند، به جاى گوشت بدنش گوشتى بهتر، و به جاى خونش خونى بهتر به او مى‏دهم. اگر او را عافيت دهم در حالى عافيت مى‏دهم كه گناهى بر او نباشد، و اگر جان او را بگيرم، او را به سوى رحمتم مى‏برم‏ (812).

در تفسير اين حديث گفته‏اند منظور از گوشت و خون بهتر گوشت و پوست و خونى است كه با آن گناه نكرده باشد.

و منظور از شكايت آن است كه بگويد: به مرضى مبتلا شده‏ام كه تا به حال كسى مبتلا نشده، و مصيبتى ديده‏ام كه تا به حال كسى نديده است.

حضرت مى‏فرمايد: شكايت اين نيست كه بگوئى ديشب نخوابيده‏ام، يا بگوئى امروز تب داشتم.

از امام باقر درباره صبر جميل سؤال شد فرمود: صبر جميل صبرى است كه در آن شكايت نباشد. اما شكايت كردن به خدا اشكال ندارد، چنانچه حضرت يعقوب عرض كرد: از حزن و اندوهم فقط به خدا شكايت مى‏كنم‏ (813).

فصل سوم: داروى تحصيل صبر

بدان كه آن كسى كه درد را نازل كرده، دارويش را نيز فرو فرستاده، و وعده شفا داده است. صبر اگرچه بسى مشكل است، ولى مى‏توان آن را با معجونى از علم و عمل به دست آورد. يعنى مى‏توان با توجه به ناچيز بودن شدايد، و كوتاهى دوران مشكلات، و توجه به زشتى و ضرر جزع، و به وسيله كثرت تفكر در احاديث و آياتى كه درباره صبر وارد شده انگيزه دين را تقويت و انگيزه شهوت و هوى را تضعيف نمود.

آرى كى كه بداند ثواب صبر به مراتب بيشرى از چيزى است كه از دست داده، و با صبر آنچنان بهره‏مند شده كه ديگران بايد به حالش غبطه برند، زيرا چيزى از دست داده كه جز در زندگى دنيا با او نمى‏ماند و چيزى بدست آورده كه بعد از مرگ ابدالدهر با او خواهد بود؛ معلوم است كه مى‏تواند صبر كند. كسى كه چيز پستى را به خاطر به دست آوردن شى‏ء نفيسى از دست داده، نبايد به خاطرش محزون باشد. و به همين صورت بايد انگيزه دين را تدريجاً به مبارزه با انگيزه هوى عادت داد، تا لذت پيروزى بر شهوت را بچشى، و به آن عادت كرده، در مبارزه با شهوت، زورمند و صاحب قدرت شوى زيرا عادت و تمرين اعمال مشكل، موجب تقويت قوايى مى‏شود كه باعث صدور آن اعمالند، بنابراين كسى كه خود را به مخالفت هوى عادت دهد هرگاه بخواهد مى‏تواند بر او غالب شود.

باب سوم: رضايت از قضاء

راضى بودن از قضاى الهى عبارت است از: اعتراض نكردن و خشمگين نشدن از آنچه پيش مى‏آيد.

خداى تعالى در مقام مدح كسانى كه به قضاى الهى راضى و خشنودند مى‏فرمايد: رضى الله عنهم و رضوا عنه‏ (814).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: اصل طاعت خدا صبر، و رضايت به خوشايند و ناخوشايند است. هر بنده‏اى در مكروه و محبوب و خوشايند و ناخوشايند از خدا راضى باشد، همه آنها براى او خير خواهد بود (815).

و فرمود: داناترين مردم به خدا، راضى‏ترين آنها به قضاى اوست‏ (816).

و امام كاظم (عليه السلام) فرمود: كسى كه خدا را خوب شناخته باشد سزاوار است كه او را در روزى دادنش كند نشمارد، و در قضائش (حكمش) متهم نسازد (817).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند عزوجل مى‏فرمايد: بنده مؤمنم را به هر سوى بگردانم خيرش را در همان قرار مى‏دهم. پس به قضاى من راضى باشد، و بر بلاى من صبر كند، و نعمتهايم را شكر گذارد، تا - اى محمد!- او را در زمره صديقين ثبت كنم‏ (818).

و فرمود: از جمله چيزهائى كه به موسى (عليه السلام) وحى شده اين است: چيزى نيافريدم كه از بنده مؤمنم محبوب‏ترم باشد، و او را فقط به چيزى مبتلا مى‏كنم كه برايش خير باشد، و از او دور كنم آنچه براى او بداست، و او را عافيت دهم چنان كه برايش خير است. من به صلاح بنده‏ام آگاه‏ترم پس بر بلايم صبر كند، و بر نعمتهايم شكر گزارد، و به قضايم راضى باشد، اگر به رضاى من عمل كند، و امرم را امتثال نمايد او را در زمره صديقين مى‏نويسم. و مى‏فرمايد: تعجب مى‏كنم از مسلمان كه خدا چيزى برايش مقدر نمى‏كند مگر برايش خير باشد.

اگر با قيچى تكه تكه‏اش كنند برايش خير است، و اگر مغرب و مشرق عالم را مالك شود برايش خير است‏ (819).

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: سزاوارترين مخلوقات به تسليم در مقابل قضاى الهى، كسى است كه خداى عزوجل را شناخته باشد. قضاى الهى در هر صورت محقق مى‏شود، اما كسى كه به آن راضى است اجرى بزرگ مى‏گيرد، در حالى كه خدا اجر بنده ناراضى را از بين مى‏برد (820).

امام سجاد (عليه السلام) مى‏فرمايد: زهد ده درجه دارد، بالاترين درجه زهد، پائين‏ترين درجه پرهيزگارى است؛ و بالاترين درجه پرهيزگارى پائين‏ترين درجه يقين است؛ و بالاترين درجه يقين پائين‏ترين درجه رضاست‏ (821).

در روايت است كه نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) از گروهى از اصحاب خود پرسيد شما كيستيد؟

گفتند: ما گروه مؤمنانيم.

فرمود: علامت ايمان شما چيست؟

گفتند: به هنگام بلا صبر مى‏كنيم، و به هنگام گشادگى و نعمت شكر مى‏گزاريم، و به قضاى او راضى هستيم.

حضرت فرمود: به پروردگار كعبه شما مؤمنانيد.

و در روايت ديگرى است كه به آنها فرمود: عالمان حكيمى هستيد كه از شدت بينش نزديك است به درجه انبياء برسيد.

چگونگى رضا

اشكال: ممكن است كسى در مقابل انواع بلاء صبر كند ولى تصور نمى‏شود كسى راضى به ابتلاء و گرفتارى و تحمل ناملايمات باشد.

جواب: رضا فرع محبت است اگر محبت حاصل شود رضا خود بخود بدست مى‏آيد.

توضيح مطلب اينكه رضا داراى دو مرتبه است.

مرتبه عالى.

مرتبه پست.

مرتبه عالى‏

مربته عالى رضا آن است كه انسان به حدى برسد كه احساس درد و رنج نكند تا وقتى كه مسأله دردناكى پيش آمد دردش را احساس نكند. جراحت بر او وارد شود و او رنجش را نيابد.

اين مرتبه از معانى عالم معنى است، و شاهد و نظيرش در عالم ماده، حال مردان جنگجويى است كه در حال خوف و يا غضب جراحات هولناك مى‏بينند، ولى تا خونش را نبينند نه جراحت را احساس مى‏كنند نه دردش را.

همينطور كسى كه با عجله در پى كارى يا رفع حاجتى در حركت است، گاهى خار به پايش مى‏خلد، ولى چون قلبش مشغول است احساس درد نمى‏كند، چون قلب مشغول و غرقه در چيزى شد غير آن را درك نمى‏كند.

عاشق نيز اصابت درد را احساس نمى‏كند - خصوصاً اگر درد از جانب محبوب باشد - چون محبت تمام وجودش را فرا گرفته است.

مرتبه پست‏

مرتبه پست رضا آن است كه درد احساس مى‏شود، ولى با توجه به ثوابى كه خداوند در مقابل آن آماده كرده، عقل انسان نه تنها راضى، بلكه مايل و خواستار آن است، اگر چه طبعش آن را نمى‏پسندد.

نظير اين مرتبه در عالم ماده كسى است كه از جراح تقاضا مى‏كند رگ بدنش را سوراخ كند، يا از حجام مى‏خواهد برايش حجامت كند، يا از طبيب تقاضاى داروى تلخ مى‏نمايد. اين شخص درد حجامت و رگ زدن را احساس مى‏كند ولى به آن راضى است، و منت دكتر را نيز به گردن مى‏گيرد، چون مى‏داند تندرستى را در پى دارد.

در حكايت است كه زنى پايش لغزيد، و ناخنش شكست، و خون از آن جارى شد. با اين حال، او شروع به خنديدن كرد.

به او گفتند: آيا ناخنت درد نگرفت؟

گفت: لذت پاداش درد را از يادم برد.

و در روايت است كه اهل مصر در زمان يوسف (عليه السلام) هرگاه گرسنه مى‏شدند به صورت او نگاه مى‏كردند، جمال يوسف رنج گرسنگى را از يادشان مى‏برد.

و بالاتر از اين قرآن عظيم مى‏فرمايد: زنان اشراف مصر چنان به جمال يوسف (عليه السلام) مشغول شده بودند، كه دستهاى خويش را بريدند ولى احساس نكردند.

ممكن است كسى بگويد: اگر هر چه در عالم رخ مى‏دهد قضاى الهى است و بايد به آن راضى بود، پس دعا كردن و مخالفت با منكرات با مقام رضا منافات دارند و بايد از ايندو، اجتناب كرد.

جواب اين سؤال اين است كه دعا با رضا هيچ مغايرتى ندارد زيرا دعا يك عبادت است كه خداوند تعالى تشريع نموده، و كسى را كه دعا نكند مستكبر شمرده و او را مستحق عذاب دانسته است.

و فرموده: ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين‏ (822).

همين طور ما موظفيم با معاصى مخالفت كنيم، و آنها را نپسنديم.

در روايت است كه: هركس منكرى را ببيند و به آن راضى باشد مثل اين است كه آنرا انجام داده.

و در روايت ديگرى است: اگر كسى در مشرق كشته شود، و ديگرى در مغرب به قتل او راضى باشد، در قتل او شريك است‏ (823).

فايده رضا

فايده مقام رضا در دنيا فراغت قلب براى عبادت و راحتى از هموم، و در آخرت رضايت خدا و نجات از غضب اوست.

در روايت است كه خداى تعالى فرمود: هركس به قضاى من راضى نيست و بر بلاى من صبر نمى‏كند پس پروردگار ديگرى بيابد (824).

راه تحصيل رضا

راه رسيدن به مقام رضا، اين است كه انسان بداند هر چه را خداى سبحان براى بنده‏اش مقدر كند براى او خير است، اگر چه بنده از سر و حكمت آن آگاه نباشد. و بداند كه غم و غصه هيچ تأثيرى در قضاى الهى نداشته، و آن را تغيير نمى‏دهد. آنچه مقدر شده مى‏شود، و آنچه مقدر نشده نخواهد شد.

و شاعر چه زيبا سروده است:

آنچه نمى‏شود هرگز با حيله و نقشه نخواهد شد و آنچه بايد بشود حتماً خواهد شد
مالا يكون فلا يكون بحيلة ابداً و ما هو كائن سيكون

و بداند كه حسرت خوردن بر گذشته، و فكر و نقشه كشيدن براى آينده، بركت را از وقت انسان مى‏گيرند بدون اينكه فايده‏اى در بر داشته باشند.

و تنها پى آمدهاى تلخ نارضايى از قضاى الهى براى انسان باقى مى‏ماند. پس به جاى آنكه عمر خويش را در حسرت گذشته و فكر آينده تباه كند، بهتر است چون عاشقى كه در رسيدن به معشوق، و مانند حريصى كه در رسيدن به مطلوب احساس رنج و خستگى نمى‏كند، در محبت از خود بيخود، و از احساس رنج و درد فارغ شود. و چون مريضى كه درد حجامت، و تاجرى كه رنج سفر را تحمل مى‏كند، آگاهى از عظمت پاداش كارها را بر او آسان نمايد. و امرش را به خدا واگذارد كه ان الله بصير بالعباد (825).