اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۵ -


در ضمن اين نكته نيز از جمله بالا استفاده مى شود كه اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى بر حذر مى دارد و به سپاس گزارى دعوت مى نمايد بخاطر اين نيست كه براى او تفاوتى مى كند، حتّى در فرض ناسپاسى نيز در بسيارى از اوقات به لطف و كرم خويش ادامه مى دهد شايد بيدار شوند و خود را از نعمت و انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نكنند.
اصولا تمام تكاليف الهى نتيجه اش به بندگان باز مى گردد و كلاسهاى تربيت آنها است وگرنه خدائى كه غنى بالذات است و كمترين نياز به ذات پاكش ‍ راه ندارد نه از طاعات بندگان سودى مى برد و نه از عصيان و ناسپاسى آنها بر دامن كبريائيش گردى مى نشيند!
* * *
در سومين آيه نيز مضمون همان آيه قبل در داستان ((لقمان حكيم )) آمده است مى فرمايد: ((ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم ) شكر خدا را به جاآور، هر كس شكرگزارى كند به سود خويش شكرگزارى كرده و آن كس ‍ كه كفر ورزد (و زيانى به خدا نمى رساند) چرا كه خداوند بى نياز و ستوده است )). (و لقد اتينا لقمان الحكمة اءن اءشكر للّه و من يشكر فانّما يشكر لنفسه و من كفر فانّ اللّه غنىّ حميد).
حكمتى را كه خداوند به لقمان آموخت شامل اسرار جهان هستى و آگاهى از طرق هدايت و بهترين روش زندگى فردى و اجتماعى بود كه گوشه اى از آن در همان سوره لقمان در لابلاى اندرزهاى لقمان به فرزندش آمده است و اين يك موهبت و نعمت معنوى است كه خداوند با اهمّيّت زياد فرموده همان گونه كه در آيه قبل نيز بر يك نعمت معنوى تكيه شده بود تا مردم در مواهب مادى غرق نشوند و نعمت را منحصر در نعمت مادى ندانند.
در اينجا دو نكته شايان توجّه است : نخست اين كه شكرگزارى به صورت فعل مضارع ذكر شده و كفران و ناسپاسى به صورت فعل ماضى اشاره به اينكه در مسير تكامل و پيشرفت روحانى و قرب الى اللّه تداوم شكر لازم است در حالى كه يك لحظه و يك بار ناسپاسى ، عواقب سوء و دردناكى به دنبال دارد. ديگر اين كه در ذيل اين آيه روى دو صفت ((غنى و حميد)) (بى نياز و ستوده ) تكيه شده در حالى كه در آيه مربوط به سليمان روى دو صفت ((غنى و كريم )) تكيه شده بود و اين تفاوت شايد اشاره به آن است كه خداوند در هر حال غنى و بى نياز از شكر بندگان است و فرشتگانش ‍ پيوسته او را حمد و ثنا مى گويند هر چند به حمد وثناى او نياز ندارد، اين بندگانند كه از طريق شكرگزارى راهى به كَرم فزونتر او پيدا مى كنند.
* * *
در چهارمين آيه سخن از انسانهاى كم ظرفيت و فاقد ايمان و تقوا به ميان آمده كه ناسپاسى جزء خميره وجود آنها است ، مى فرمايد: ((اگر به انسان نعمتى بچسبانيم سپس از او بگيريم بسيار ماءيوس و ناسپاس خواهد بود - و اگر نعمتهائى بعد از شدّت و ناراحتى به او برسانيم (از روى غرور) مى گويد: مشكلات از من برطرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود،)) (و لئن اءذقنا الاءنسان منّا رحمة ثمّ نزعناه منه انّه ليؤ س كفور - و لئن اءذقناه نعمآء بعد ضرّاء مسّته ليقولن ذهب السّيّئات عنّى انّه لفرح فخور).
همانگونه كه مى دانيم اوصاف نكوهيده اى كه براى انسان به طور مطلق در قرآن مجيد آمده است اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و بى ايمان و يا ضعيف الايمان است به همين دليل در آيه اى كه بعد از آيات مورد بحث آمده مى خوانيم : ((الّا الّذين صبروا و عملوا الصالحات اولئك لهم مغفرة و اءجر كريم ؛ مگر كسانى كه (در سايه ايمان قوى ) صبر و استقامت به خرج دادند و عمل صالح به جا آوردند كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است )).
اين استثناء به خوبى نشان مى دهد كه انسانهاى نااميد و ناسپاس و غافل و مغرور كسانى هستند كه به مرحله بالاى ايمان و صبر و عمل صالح راه نيافته اند.
و در مجموع از اين چند آيه مى توان نتيجه گرفت كه كفران نعمتها و ناسپاسى در برابر مشكلات انسان را به صفات سوء ديگرى مى كشاند و از مغفرت و اجر كبير محروم مى سازد.
تعبير به ((لئن اءذقنا)) (اگر بچشانيم ) در هر دو مورد تعبير لطيفى است كه مى گويد: انسانهاى بى ايمان يا ضعيف الايمان چنان هستند كه اگر مختصر نعمتى از نعم الهى از آنها سلب شود زبان آنها به ناشكرى و اظهار ياءس و نااميدى گشوده مى شود و اگر مختصر نعمتى به آنها برسد مغرور مى شوند و در غفلت فرومى روند و طغيان مى كنند اين در حالى است كه تمام دنيا چيز كوچكى و آنچه به يك انسان مى رسد بخش كوچكترى است و اگر آن بخش فى حد ذاته كوچك و ناچيز باشد بى اندازه كم ارزش خواهد بود ولى با اين حال ، افراد بى ايمان را تكان مى دهد و اين به خاطر كمبود ظرفيت آنها است در حالى كه ايمان و ناآشنايى با ذات پاك خدا كه بى نهايت قدرت ، علم و توانائى دارد چنان ظرفيتى به انسان مى بخشد كه حوادث بزرگ اعم از نيك و بد او را دگرگون نمى سازد.
* * *
در پنجمين آيه اشاره به حال كسانى مى كند كه به هنگام روى آوردن مصيبتها دست به دامن لطف پروردگار مى زنند و با تمام وجود خويش خدا را مى خوانند امّا همين كه طوفان بلا فرونشست همه چيز را فراموش كرده و به ناسپاسى روى مى آورند مى فرمايد: ((هنگامى كه در دريا به شما ناراحتى برسد (و اگر طوفان و گرداب و امواج خطرناك شويد) همه كس را جز خدا فراموش مى كنيد امّا هنگامى كه شما را به خشكى مى رساند و نجات مى دهد روى برمى گردانيد و انسان (بى ايمان ) كفران كننده است )). (و اذا مسّكم الضّر فى البحر ضلّ من تدعون الّا ايّاه فلمّا نجّاكم الى البّرّ اءعرضتم و كان الاءنسان كفورا).
بارها در زندگى خود نيز شبيه اين موضوع را ديده ايم كه افراد ضعيف الايمان هنگامى كه گرفتار امواج بلا مى شوند و طوفان ، بيمارى ، فَقر، گرفتارى و مصائب ديگر به آنها مى رسد بانهايت اخلاص رو به درگاه خدا مى آورند، امّا همين كه امواج فرونشست ، اوضاع آرام شد به كلى تغيير چهره داده و راه ناسپاسى را پيش مى گيرند در حالى كه در چنين شرايطى بايد توجّه بيشترى به درگاه بخشنده اين نعمتها و برحلّال مشكلات داشته باشد.
در ادامه اين آيه قرآن مجيد تعبير بسيار جالبى دارد مى فرمايد: ((آيا خداوند نمى تواند در خشكى شما را گرفتار مصائب بزرگ سازد (و با يك زلزله شديد) شما را در زمين فروبرد يا طغيانى از سنگ ريزه بر سر شما فروريزد (و در ميان آن مدفون كند) به گونه اى كه هيچ يار و ياورى براى خود نداشته باشيد، يا اين كه بار ديگر شما را (به حكم الزامهاى زندگى ) به دريا باز گرداند و طوفان كوبنده اى بر شما بفرستد و شما را به خاطر كفرتان غرق كند بگونه اى كه كسى پيدا نشود كه مطالبه خون شما كند)) (اءفامنتم اءن يخسف بكم جانب البّر اءو يرسل عليكم حاصبا ثمّ لاتجدوا لكم وكيلا - اءم اءمنتم اءن يعيدكم فيه تارة اخرى فيرسل عليكم قاصفا من الرّيح فيغرقكم بما كفرتم ثمّ لاتجدوا لكم علينا به تبيعا).
اشاره به اين كه چگونه شما ناسپاسى مى كنيد و مغرور مى شويد با اينكه هرجا باشيد در چنگال قدرت پروردگاريد، طوفانى كه در دريا به فرمان او امواج را مى انگيزد، در صحرا و خشكى توده هاى ريگ را از جا بلند مى كند و در نقطه ديگر فرومى ريزد و آن كس كه مى تواند شما را در دريا غرق كند، در خشكى نيز مى تواند در اعماق زمين فروبرد (توجه داشته باشيد كه ((خسف )) و ((غرق )) كه در آيات فوق آمده مفهومى شبيه هم دارد؛ يكى فرورفتن در زمين و ديگرى فرورفتن در امواج آب است ).
* * *
در ششمين بخش از آيات ، روى سخن به پيامبر اسلام صلىّاللّه عليه وآله وسلّم است و نتيجه كفران نعمتهاى الهى را براى آن حضرت شرح مى دهد مى فرمايد: ((آيا نديدى كسانى را كه نعمتهاى خدا را تبديل به كفران كردند و قوم خود را به دارالبوار (سرزمين هلاكت ) فرستادند))
(الم تر الى الّذين بدّلوا نعمت اللّه كفرا و اءحلّوا قومهم دارالبوار).
سپس مى افزايد ((دارالبوار همان جهنم است كه در شعله هاى سوزانش ‍ فرومى روند و بدترين قرارگاهها است )) (جهنّم يصلونها و بئس ‍ القرار).
تعبيرات اين آيه نشان مى دهد كه كفران نعمت هاى الهى ممكن است قوم و ملّتى را به جهنّم بفرستد و بدترين جايگاه ، جاى دهد و حتّى ممكن است دنيا را نيز براى آنها مبدّل به جهنّم سوزان كند.
در اينكه منظور از نعمت خدا در اين آيه چيست ؟ بعضى آن را به وجود پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم تفسير كرده اند كه مشركان عرب آن را كفران كردند و به دارالبوار سقوط كردند، و بعضى به ائمه اهل بيت كه گروهى از جمله بنى اميه آن را كفران نمودند، ولى ظاهرا آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه نهمتهاى الهى را شامل مى شود و آنچه در بالا آمد از مصاديق روشن آن است هر چند آيه اى كه بعد از اين دو آيه آمده نشان مى دهد كه آيه ناظر به كسانى است كه در راه اسلام و توحيد را رها ساخته و به شرك و بت پرستى روى آوردند ولى آنهم مى تواند ناظر به يكى از مصاديق بارز آن باشد.
بعضى از مفسّران مانند فخررازى و مرحوم طبرسى در مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات فوق ذكر كرده و آن را ناظر به اهل مكّه دانسته اند كه خداوند انواع نعمتها را به آنها داد كه مهم تر از همه بعثت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم از ميان آنان بود، امّا آن قدر نعمت را نداشته راه كفران را پيش گرفتند و به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند و در واقع كفران آنها نسبت به نعمت بعثت پيامبر همان كفر آنها بود!
ولى مى دانيم شاءن نزولها مفهوم آيات را تخصيص به مورد خاص ‍ نمى زند.
* * *
در هفتمين آيه باز سخن از گروهى است كه مشمول انواع نعمت هاى الهى شده بودند؛ نعمت امنيّت و آرامش و روزى فراوان و نعمت هاى معنوى كه بوسيله پيامبرشان به آنها رسيده بود ولى آنها كفران نعمت كردند و همه آنها نعمت ها از آنها گرفته شد و به مجازات الهى گرفتار گشتند، مى فرمايد: ((خداوند (براى آنها كه كفران نعمت مى كنند) مثلى زده است : منطقه آبادى كه امن و آرام بوده و همواره روزيش بطور فراوان از هر مكانى برايش ‍ فرامى رسيده امّا آنها نعمت خدا را كفران كردند و خداوند به سبب اعمالشان لباس گرسنگى و ترس و ناامنى را بر اندامشان پوشانيد - پيامبرى از خود آنها براى هدايت آنها آمد امّا او را تكذيب كردند و عذاب الهى آنها را فروگرفت در حالى كه ظالم بودند)).
(و ضرب اللّه مثلا قرية كانت آمنة مّطمئنّة ياءتيها رزقها رغدا من كلّ مكان فكفرت باءنعم اللّه فاءذاقها اللّه لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون - و لقد جاءهم رسول منهم فكذّبوه فاءخذهم العذاب و هم ظالمون ).
در اين كه آيات اين آيه اشاره به سرزمين خاصّى است يا بيان يك مثال كلّى مى باشد در ميان مفسّران گفتگو است . جمعى معتقدند كه آيه ناظر به سرزمين مكّه است و تعبير ((ياءتيها رزقها رغدا من كلّ مكان ؛ روزى آنها به طور فراوان از هر مكان فرامى رسيد)) اين احتمال را تقويت مى كند چرا كه كاملا منطبق بر شرائط مكّه است زيرا سرزمين خشك و سوزان و بى آب و علفى است كه به بركت خانه خدا هميشه انواع نعمت ها از همه جاى دنيا به سوى آن سرازير است .
تعبير به ((كانت آمنة مطمئنّة ؛ آن محل امن و امان و مطمئن بود)) نيز قرينه ديگرى بر اين تفسير است چرا كه محيط حجاز غالبا در آتش ناامنى مى سوخت ولى شهر مكّه به بركت خانه خدا امن و امان بود.
هنگامى اين نعمت هاى مادى به اوج خود رسيد كه نعمت معنوى بعثت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بر آن افزوده شد ولى مكّيان اين نعمتهاى مادى و معنوى را كفران كردند و به قحطى و خشك سالى و ناامنى گرفتار شدند و اين گونه است سرانجام كسانى كه در برابر نعمتهاى الهى ناسپاسى كنند!
ولى با اينهمه مى تواند آيه مفهوم جامع و گسترده اى داشته باشد كه تمام گروههاى كفران كننده نعمتهاى مادى و معنوى را شامل شود هر چند اهل مكّه يكى از مصاديق بارز آن بودند كه طبق بعضى از روايات به خشك سالى گرفتار شده تا آنجا كه براى سدّ جوع از مردار استفاده كردند و در غزوات اسلامى شديدترين ضربات بر آنها وارد شد.
* * *
در هشتمين بخش از آيات ، سخن از يكى از ناسپاسى ترين اقوام ، يعنى ((قوم سبا)) است كه مشمول بزرگترين عنايات الهى و برترين نعمت هاى او شدند ولى بر اثر غرور و غفلت و هوس بازى ، راه كفران پيش گرفتند، و خدا آن همه نعمت را از آن ناسپاسان گرفت و آنها را بر خاك سياه نشانيد، مى فرمايد: ((براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى (از قدرت و نعمت الهى ) بود، دو باغ عظيم گسترده از راست و چپ (با ميوه ها و محصولات فراوان ، به آنها داديم ، و گفتيم ) از روزى پروردگارتان بخوريد و شُكر او را به جاآوريد (چرا كه ) شهرى است پاك و پاكيزه ، و پروردگارى است آمرزنده (و مهربان ))) (لقد كان لسباء فى مَسكنهم آية جنّتان عن يمين و شمال كلوا من رزق ربّكم و اءشكروا له بلدة طيّبة و ربّ غفور).
مفسّران نوشته اند با اين كه خاك يمن گسترده و حاصل خيز بود ولى على رغم اين آمادگى چون رودخانه مهمّى نداشت از آن خاك بهره بردارى نمى شود مردم اين سرزمين به اين فكر افتادند كه باران هاى سيلابى كوهستان ها را مهار كنند، سدهاى زيادى در نقاط مختلف ساختند كه از همه مهمتر ((سد ماءوِب )) (بر وزن مغرب ) بود، كه سيلهاى عظيم دو كوه ((بلق )) را مهار كرد، و در پشت اين سدّ خاكى آب عظيمى ذخيره شد كه با استفاده از آن توانستند دو رشته باغ عظيم و طولانى در دو طرف مسير آب به وجود آورند، تدريجا قريه هاى آباد در پرتوى اين كشاورزى عظيم مركز تجمّع مردم شد، قريه هايى كه به هم متّصل بود، و سايه درختان آن به يكديگر پيوسته ، وفور نعمت آميخته با امنيت محيطى بسيار مرفّه براى يك زندگى پاك آماده ساخته بود، محيطى كه براى اطاعت پروردگار و تكامل در جنبه هاى معنوى بسيار مناسب بود.
قرآن در ادامه آيه فوق مى گويد: آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، خدا را به فراموشى سپردند و به كفران نعمت پرداختند، به يكديگر تفاخر مى كردند و به اختلاف طبقاتى دامن مى زدند و سرانجام به نتيجه شوم اعمال خود رسيدند، و به تعبير قرآن ((آنها (از خدا) روى گردان شدند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو باغ (پُربركت ) آنها را به دو باغ (بى ارزش ) با ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم - اين را به خاطر كفرانشان به آنها جزا داديم و آيا جز كفران كننده را به چنين مجازاتى كيفر مى دهيم ؟)) (فاءعرضوا فاءرسلنا عليهم سيل العرم و بدّلناهم بجنّتيهم جنّتين ذواتى اكل خمط و اءثل و شى ء من سدر قليل - ذلك جزيناهم بما كفروا و هل نجازى الّا الكفور).
از شگفتى هاى اين داستان اين است كه در بعضى از تواريخ آمده : تعدادى از موش هاى صحرايى دور از چشم مردم مغرور و مست كه به عيش و نوش و كفران مشغول بودند، به ديواره اين سدّ خاكى حمله ور شدند و آن را از درون سست كردند، ناگهان باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى حركت كرد، ديوارهاى سد كه قادر به تحمل فشار سيلاب نبود يك مرتبه در هم شكست و سيلاب عظيمى به راه افتاد، و تمام آبادى ها، باغ ها، كشتزارها، چارپايان ، قصرها و خانه هاى مجلل را ويران كرد، و آن سرزمين آباد به صحرايى خشك و بى آب و علف با كمى گياهان بيابانى مبدّل شد، مرغان غزل خوان از آنجا كوچ كردند و جاى خود را به زاغ ها و بوم ها سپردند، و جمعيت آن آبادى هاى عظيم در اطراف پراكنده شد. جمعيتى فقير و دربدر كه دائما برگذشته خود تاءسّف مى خوردند، تاءسّفى بيهوده و بى اثر و به گفته شاعر:
 

اى روزگار عافيت ، شُكرت نگفتم لاجرم   دستى كه در آغوش بود، اكنون به دندان مى گزم
آرى چنين بود نتيجه ناسپاسى اين قوم غافل و بى خبر.
جالب اين كه : ثروتمندان قوم سبا از اين شكايت داشتند كه چرا آبادى هاى ما اين چنين به يكديگر متصل شده و رفت و آمد در ميان آنها براى همه آسان است ، در گذشته سفر كردن از آن ما بود كه امكانات فراوان داشتيم ولى هم اكنون فقرا نيز با ما همسفر مى شوند، چرا كه سفر در سايه درختان پُرميوه و در طول آبادى هاى متصل به يكديگر براى كسى مشكلى ندارد، به همين دليل از خدا تقاضا كردند كه در ميان سفرهاى آنها دورى بيفكند تا بينوايان نتوانند دوش به دوش آنها سفر كنند، آرى آنها كفران نعمت خدا را به حدّاعلى رساندند، و مجازاتشان نيز در حدّاعلا بود. و چنان سرزمين و جمعيّت آنها متلاشى شد كه سرگذشت آنها به عنوان يك ضرب المثل در پراكندگى در ميان مردم باقى ماند (تفرّقوا اءيادى سبا).
* * *
از مجموع آيات فوق كه هم سخن از كفران نعمت به طور مطلق مى گويد، و هم سرگذشت ناسپاسان پيشين را به عالى ترين وجه شرح مى دهد، به خوبى استفاده مى شود كه ناسپاسى و كفران نعمت تا چه اندازه زشت ، و آثار آن تا چه حد شوم و خطرناك است .
كفران نعمت در روايات اسلامى
در روايات اسلامى به طور وسيع و گسترده از كفران نعمت و زشتى و آثار شوم آن و از زيبايى شكر و بركات جالب آن بحث شده است ، از جمله :
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءسرع الذّنوب عقوبة كفران النّعمة ؛ گناهى كه زودتر از گناهان عقوبتش ‍ دامان انسان را مى گيرد كفران نعمت است )).(37)
2- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((سبب زوال النّعم الكفران ؛ آنچه باعث زوال نعمت ها مى شود كفران است )).(38)
3- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است : ((كفر النّعمة مزيلها و شُكرها مستديمها؛ ناسپاسى نعمت آن را از بين مى برد، و شُكر نعمت سبب دوام آن است )).(39)
4- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((كفران النّعم يزلّ القدم و يسلب النّعم ؛ كفران نعمت سبب لغزش قدم ها (و به زمين خوردن در زندگى ) و موجب سلب نعمت ها مى گردد)).(40)
5- باز از همان بزرگوار مى خوانيم : ((آفة النّعم الكفران ؛ آفت نعمت ها، ناسپاسى است )).(41)
6- و نيز از اميرمؤ منان على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((كافر النّعمة كافر فضل اللّه ؛ كفران كننده نعمت ، منكر فضل الهى است )).(42)
7- يكى از مجازات هاى الهى مجازات استدراج است ، و مفهوم آن اين است كه خداوند بعضى از افراد طغيانگر و ظالم را كه مى خواهد مجازات كند مشمول نعمت هاى خود قرار مى دهد هنگامى كه نعمت بر او فوق العاده زياد شد، ناگهان نعمت را سلب مى كند تا شديدا احساس درد و عذاب كند.
به همين جهت در حديثى از امام حسين عليه السّلام مى خوانيم : ((اءلاستدراج من اللّه سبحانه لعبده اءن يسبغ عليه النّعم و يسلبه الشّكر؛ استدراج در نعمت و غافلگير كردن خداوندى اين است كه به بنده اش ‍ نعمت فراوان مى دهد و توفيق شكرگزارى را او سلب مى كند (ناگهان به زمين مى خورد و همه چيز را از دست مى دهد)).(43)
8- امام سجّاد على بن الحسين عليه السّلام مى فرمايد: ((الذّنوب الّتى تغيّر النّعم البغى على النّاس والزّوال عن العادة فى الخير واصطناع المعروف ، و كفران النّعم و ترك الشّكر؛ گناهانى كه نعمت هاى الهى را تغيير مى دهد، ظلم بر مردم ، و تغيير دادن عادت در امور خير و كفران نعمت و ترك شكر است )).(44)
9- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((كفر النّعمة لؤ م و صحبة الاءحمق شؤ م ؛ ناسپاسى نعمت نشانه پَستى است ، و دوستى با احمق سبب سرافكندگى است )).(45)
10- اين بحث را با حديثى از امام صادق عليه السّلام در بيان جنود عقل و جهل (لشكر عقل و نادانى ) پايان مى دهيم ، در آنجا مى خوانيم كه امام عليه السّلام به يارانش دستور مى دهد، عقل و لشكريانش را بشناسند، و از جهل و لشكريانش نيز باخبر باشند، و هنگامى كه بعضى از ياران توضيحات بيشترى مى خواهند امام عليه السّلام مى فرمايد: ((خداوند براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داده كه ضدّ آنها جنود جهل است ، و در ضمن اين هفتاد و پنج لشكر كه در صدر كلام امام عليه السّلام واقع شده مى فرمايد: ((والشُّكر و ضدّه الكفران ؛ يكى از لشكران عقل شكر است و ضد آن كفران است )) )).(46)
* * *
تعبيراتى كه در روايات دهگانه بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه اين رذيله اخلاقى خطرناك است و تا چه حد آثار سوء آن در زندگى فردى و اجتماعى نمايان است ، و چگونه انسان را از اوج نعمت بر خاك مذلّت مى كشاند، توفيقات را سلب مى كند و مايه دورى از خدا و نزديكى به شيطان است .
در اينجا چند نكته شايان ذكر است :
1- معنى كفران نعمت
كفر در اصل به معنى پوشانيدن چيزى است ، و از آنجا كه شخص ناسپاس ‍ در واقع سعى در پوشانيدن ارزش نعمت مى كند به عمل او كفران مى گويند.
بديهى است كفران نعمت ، گاه در قلب است و گاه با زبان ، و گاه در عمل .
در قلبِ خود نعمت را بى مقدار يا كم اهمّيّت مى شمرد، و با زبان نيز سخن مى گويد كه نشانه بى اعتنائى نسبت به نعمت و بى ارزش بودن آن است ، و در عمل به آن اهمّيّت نمى دهد، و به جاى حُسن استفاده از آن سوء استفاده مى كند، به همين دليل بزرگان علم اخلاق فرموده اند: ((الشّكر صرف العبد جميع ما اءنعمه اللّه تعالى فى ما خُلق لاجله ؛ شُكر نعمت آن است كه بندگان خدا، نعمت هايى را كه به آنها، بخشيده است ، در همان راهى مصرف كنند كه براى آن آفريده شده )) و بنابراين كفران و ناسپاسى آن است كه نعمت ها را نابجا مصرف كنند، چشمى را كه خدا براى ديدن آثار عظمت او در عالم هستى و تشخيص راه از چاه و مشاهده آيات الهى آفريده در طريق حرام به كار گيرد، و همچنين گوش و زبان و دست و پا يا مال و ثروت را.
گويى اين سخن برگرفته از حديثى است كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: ((شكر النّعمة اجتناب المحارم ؛ شُكر نعمت آن است كه از گناهان پرهيز شود)).(47)
و به اين ترتيب معنى سپاس و ناسپاسى هر دو روشن مى شود.
2- پيامدهاى كفران
ناسپاسى نعمت آثار سوء گسترده اى از نظر معنوى و مادى در زندگى انسان ها دارد، از يك سو سبب زوال نعمت ها مى شود، زيرا مى دانيم خداوند حكيم است ، نه بى حساب و كتاب چيزى به كسى مى بخشد و نه بى جهت چيزى را از كسى مى گيرد، آنها كه ناسپاسى مى كنند با زبان حال مى گويند ما لايق اين نعمت نيستيم و حكمت خداوند ايجاد مى كند كه اين نعمت را از آنها بگيرد و آنها كه شُكر نعمت را به جامى آورند در واقع مى گويند ما لايق و شايسته ايم ، نعمت را بر ما فزون كن ، فى المثل اگر باغبان مشاهده كند كه در بخشى از باغ درختان به سرعت رشد و نمو مى كنند و برگ و برمى آورند، به يقين از آنها پذيرايى بيشتر مى كنند، و اگر ببيند در بخش ديگر هر قدر هم از آنها پذيرايى مى كند نه طراوتى دارند و نه برگى ، نه ميوه اى ، نه گُلى و نه سايه اى ، اين كفران نعمت سبب مى شود كه باغبان آنها را مورد بى مهرى قرار دهد، چرا كه گفته اند:
 
بسوزند چوب درختان بى بر   سزا خود همين است مربى برى را
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام چنين آمده است : ((من شَكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل اءن يظهر على لسانه ؛ كسى كه قلبا شُكر نعمت كند پيش از آن كه به زبان شُكر گويد، لياقت خود را براى افزون شدن نعمت ثابت كرده است )).(48)
حتّى از بعضى از روايات كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده استفاده مى شود، به مجرد اين كه انسان نعمتى را بشناسد و حمد خدا را بگويد بلافاصله فرمان افزايش از سوى خداوند درباره او صادر مى شود. مى فرمايد: ((ما اءنعم اللّه على عبد من نعمة فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه فتمّ كلامه حتّى يؤ مر له بالمزيد)).(49)به يقين تاءثير ناسپاسى در سلب نعمت ها نيز چنين است . ممكن است لطف خدا ايجاد كند كه مجازات سلب نعمت تاءخير بيفتد، ولى به هر حال اگر انسان بيدار نشود و جبران نكند اين مجازات حتمى است ، چرا كه لازمه حكمت خداوندى است .