اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۸ -


ولى اين سؤ ال مطرح است كه ما در تمام دنيا به ندرت در طول يك سال به موردى برخورد مى كنيم كه كسى گوشت مرده انسانى را - چه رسد به برادر خويش - خورده باشد، زشتى اين امر به اندازه اى است كه همه از آن پرهيز مى كنند، در حالى كه غيبت امر رايجى است كه در همه جوامع ديده مى شود، بلكه يكى از وسايل تفريح و سرگرمى در جلسات است ، راستى اين تفاوت از كجا سرچشمه مى گيرد؟
اين موضوع ظاهرا دليلى جز اين ندارد كه رواج غيبت ، قبح و زشتى آن را متاءسفانه در نظرها كم كرده است .
در دوّمين آيه با تهديد كوبنده اى به سراغ عيب جويان و غيبت كنندگان مى رود، مى فرمايد ((واى به هر عيب جوى غيبت كننده اى كه مردم باايمان را به سخريه مى گيرند، و با نيش زبان و حركات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پيش رو، مؤ منان را هدف تيرهاى طعن و تهمت قرار مى دهند)) (ويل لكلّ همزة لمزة )
در اين كه واژه ((لمزة )) (از ماده لمز (بر وزن رمز) و ((همزة )) از ماده همز (بر همين وزن ) كه هر دو صيغه مبالغه است ، به يك معنى است ، و اشاره به غيبت كنندگان و عيب جويان مى كند يا در ميان مفسّران گفتگوى بسيار است . بعضى هر دو را به يك معنى مى دانند بعضى به دو معنى ، آنها كه معتقدند دو معنى دارد بعضى همزه را به معنى غيبت كننده ، و لمزه را به معنى عيبجو تفسير كرده اند و بعضى عكس آن را گفته اند، و بعضى مى گويند همزه به كسى گفته مى شود كه با اشارات عيب جويى مى كند، و لمزه به معنى كسى است كه با زبان ، اين عمل زشت را انجام مى دهد.
بعضى اوّلى را به معنى عيب جويى آشكار، و دوّمى را به معنى عيب جويى پنهان و يا اشاره دانسته اند، و بعضى عقيده دارند هُمَزَه كسى است كه در حضور، عيب جويى مى كند، و لُمَزَه كسى است كه در پشت سر، اين كار را انجام مى دهد.
بعضى از مفسّران گفته اند همز ولمز، دو صفت رذيله است كه از جهل و غضب و تكبّر تركيب شده است زيرا هم سبب اذيّت و آزار ديگران است و هم نوعى برترى طلبى در آن نهفته است ، و از آنجا كه در خود فضيلتى نمى بيند سعى مى كند به ديگران عيب بگذارد تا خويش را برتر نشان دهد.(91)
در همان تفسير اين دو صفت را از اوصاف منافقان - طبق حديثى - بيان مى كند.(92) تعبير به ((ويل )) كه در آغاز اين آيه آمده است ، در 27 مورد از قرآن مجيد ديده مى شود، كه در مقام نفرين و به معنى هلاكت و يا به معنى انواع عذاب است ، و اين كه گفته اند اشاره به چاه يا وادى پُرعذابى در جهنّم است در واقع از قبيل تفسير كلّى به مصداق است .
اين واژه و واژه ((وَيس )) و ((وَيح )) همه حالت تاءسّف انسان را بيان مى كند منتها ويل در موارد كارهاى زشت و قبيح گفته مى شود، و ويس در مقابل تحقير، و ويح در مقام ترحم .(93)
با توجّه به موارد استعمال ويل در قرآن ، به خوبى روشن مى شود كه اين واژه در مواردى به كار مى رود كه كارهاى بسيار زشتى انجام گرفته است ، و از اينجا روشن مى شود كه غيبت و عيب جويى از ديدگاه قرآن مجيد از زشت ترين كارها است .
در سوّمين آيه مستقيما سخن از نكوهش اشاعه فحشاء و تهديد شديد مرتكب شوندگان به ميان آمد و به طور ضمنى ، مذمّت از غيبت مى كند، زيرا اشاعه فحشاء غالبا از طريق غيبت يا تهمت است . مى فرمايد: ((كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد)) (انّ الّذين يحبّون اءن تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوا لهم عذاب اءليم فى الدّنيا و الآخرة و اللّه يعلم و اءنتم لاتعلمون ).
البتّه شاءن نزول آيه در مورد تهمتى است كه از سوى منافقان به يكى از همسران پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم زده شده بود، ولى مساءله اشاعه فحشاء (شيوع دادن زشتيها در ميان مردم ) مفهوم عامى دارد كه مخصوصا غيبت را در بسيارى از موارد شامل مى شود.
در واقع نخستين آيه از آيات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردى غيبت داشت و اين آيه اشاره به آثار ويران گر جمعى آن است ، زيرا هرگاه كارهاى خلافى را كه مردم در پنهانى انجام داده اند و كسى از آن آگاه نيست برملا شود، بسيارى از افراد ضعيف الايمان تشويق به اين گونه كارها مى شود.
((فاحشه )) از ماده فحش در اصل به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگيرد، بنابراين شامل تمام منكرات و كارهاى بسيار زشت و قبيح مى شود، هر چند در بسيارى از موارد در قرآن مجيد يا در كلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسى و آلودگى هاى ناموسى به كار مى رود، ولى اين مانع از عموميّت فاحشه و فحشاء نيست ، و در واقع از قبيل استعمال در يك مصداق بارز است ، بنابراين اشاعه فحشاء كه در آيه آمده ، و در بسيارى از موارد از طريق غيبت انجام مى شود، منحصر به آلودگى هاى جنسى نيست .
در آيه 45 عنكبوت درباره نماز مى خوانيم : ((انّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر؛ نماز انسان را از زشتى ها و منكرات بازمى دارد)) و به يقين مفهوم آن عام است .
به همين دليل در ذيل آيه حديثى وارد شده كه مى فرمايد: ((من قال فى مؤ من ماراءته عيناه و سمعته اذناه فهو من الّذين قال اللّه عزّوجّل انّ الّذين يحبّون اءن تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوا لهم عذاب اءليم ؛ كسى كه درباره مؤ من آنچه را مى بيند (از عيوب پنهانى ) و آنچه را مى شنود (كه مردم درباره او مى گويند) او از كسانى است كه خداوند متعال درباره آنها گفته كسانى كه دوست دارند اشاعه فحشاء در ميان مؤ منان شود عذاب دردناكى دارند)).
اين نكته نيز حائز اهميت است كه قرآن در آيه بالا مجازات اين گونه اشخاص را عذاب دنيا و آخرت ذكر كرده ، و اين نشان مى دهد غيبت و اشاعه فحشاء پى آمدهاى سويى در زندگى انسان ها نيز دارد.
آخرين سخن درباره تفسير آيه فوق اين كه قرآن مجيد براى اين كه تاءكيد بر اين مساءله مهم بگذارد نمى گويد كسانى كه اشاعه فحشا كنند، گرفتار عذاب اليم دنيا و آخرت مى شوند، بلكه مى گويد كسانى كه دوست دارند، اشاعه فحشاء در ميان مؤ منان شود چنين سرنوشتى دارند.
* * *
در چهارمين و آخرين آيه مورد بحث ، سخن از جواز غيبت در مورد ظالمان براى مظلومانى كه به دادخواهى برمى خيزند آمده است كه از آن به خوبى روشن مى شود غيبت بدون مجوز جايز نيست ، مى فرمايد: ((خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند مگر آن كس كه مورد ستم واقع شد (و مى خواهد از اين طريق تظلّم كند و رفع ظلم نمايد) (لايحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم ))).
منظور از جهل من القول ، هر گونه ابزار و اظهار لفظى است خواه به صورت شكايت باشد يا حكايت ، يا غيبت ، يا نفرين و مذمّت . بنابراين مظلومانى كه مورد ستم ظالمان قرارگرفته اند براى دفاع از خويشتن مى توانند كارهاى ظالمان را برشمرند.
و براى اين افراد از اين استثناء سوء استفاده نكنند، و به بهانه اين كه مظلوم واقع شده اند، هر جا بنشينند و به غيبت اين و آن بپردازند، در پايان آيه مى فرمايد: خداوند سخنان را مى شنود و از نيّات آگاه است . (و كان اللّه سميعا عليما).
* * *
از آنچه در آيات فوق آمد زشتى فوق العاده غيبت و عواقب دردناك آن در دنيا و آخرت به خوبى روشن مى شود.
غيبت در روايات اسلامى
در منابع حديث و كتب اخلاق روايات زيادى در نكوهش غيبت وارد شده ؛ مضمون اين روايات به قدرى شديد و تكان دهنده است كه درباره كمتر گناهى مى توان اينگونه تعبيرات را يافت كه از ميان آنها دَه روايت زير برگزيده شده است .
در حديثى مى خوانيم كه روزى پيغمبر با صداى بسيار بلند خطبه خواند به گونه اى كه به گوش زنانى كه در خانه هايى كه نزديك بودند رسيد فرمود: ((يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤ من بقلبه لاتغتابوا المسلمين و لاتتبّعوا عوراتهم فانّ من تتّبع عورت اءخيه يتتبّع اللّه عورته حتّى يفضحه فى جوف بيته ؛ اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد و در قلبتان ايمان نيست ، غيبت مسلمانان نكنيد، و در صدد كشف عيوب آن ها نباشيد، چرا كه هر كس در صدد كشف عيوب برادر مسلمانش باشد خداوند در صدد كشف عيوب او خواهد بود تا آنجا كه در درون خانه اش رسوايش ‍ مى كند)).(94)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه روزى خطبه خواند و درباره اهمّيّت گناه ربا سخنانى فرمود تا آنجا كه گناه يك درهم از ربا را بدتر از سى و شش زنا شمرد، سپس فرمود: ((انّ اءربا الرّبا عرض الرّجل المسلم ؛ بدترين ربا بردن آبروى مسلمان (از طريق غيبت و مانند آن ) است )).(95)
اين تعبير (اهمّيّت گناه غيبت نسبت به زنا) در روايات متعدّدى آمده و در بعضى از روايات آمده است علّت آن اين است كه زناكار پس از توبه حقيقى بخشوده خواهد شد، ولى غيبت كننده چون حق الناس را ضايع كرده مشمول رحمت الهى نخواهد شد، تا صاحب غيبت را راضى كند.(96)
3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((الغيبة حرام على كلّ مسلم و اءنّها لتاءكل الحسنات كما تاءكل النّار الحطب ؛ غيبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را از ميان مى برد، همانگونه آتش هيزم را مى سوزاند و نابود مى كند)).(97)
اين ويژگى همان گونه كه در بحثهاى آينده خواهد آمد نيز به خاطر آن است كه غيبت جنبه حقّالنّاس دارد، و حسنات غيبت كننده را به نامه اعمال غيبت شونده منتقل مى كنند تا جبران آبروى او شود.
4- در يك حديث قدسى آمده است كه خداوند به موسى عليه السّلام خطاب كرد و فرمود ((من مات تائبا من الغيبة آخر من يدخل الجنّة و من مات مصرّا عليها، فهو اءوّل من يدخل النّار؛ كسى كه بميرد در حالى كه توبه از غيبت كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود، و كسى كه بميرد و اصرار بر آن ورزد و توبه نكند، اوّلين كسى است كه وارد دوزخ مى شود)).(98)
5- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم تعبير تكان دهنده ديگرى ديده مى شود،فرمود: ((من مشى فى غيبة اءخيه و كشف عورته كان اءوّل خطوة خطاها وضعها فى جهنّم ؛ كسى كه در طريق غيبت برادر مسلمانش و كشف عيوب پنهانى او گام بردارد، اوّلين گامى را كه برمى دارد در جهنّم مى گذارد)).(99)
6- در حديث ديگرى از همان امام مى خوانيم ((ما عمر مجلس بالغيبة الّا خرّب بالدّين فنزّهو اءسماعكم من استماع الغيبة فانّ القائل و المستمع لها شريكان فى الاثم ؛ هيچ مجلسى با غيبت آباد نمى شود مگر اينكه از نظر دين ويران مى گردد، حال كه چنين است گو خود را از شنيدن غيبت پاك داريد چرا كه گوينده و شنونده هر دو در گناه شريكند))(100)
7- در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در مورد زيانهاى فوق العاده معنوى غيبت چنين مى خوانيم : ((من اغتاب مسلما اءو مسلمة لن يقبل اللّه صلاته و لاصيامه اءربعين ليلة الّا اءن يغفر له صاحبه ؛ كسى كه غيبت مرد مسلمانى يا زن مسلمانى بكند خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمى كند مگر اين كه صاحب غيبت از او راضى گردد)).(101)
8- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((من روى على مؤ من رواية يريد بها شينه و هدم مروّته ليسقط من اءعين النّاس ، و اءخرجه اللّه من ولايته الى ولاية الشّيطان فلا يقبله الشّيطان ؛ كسى كه سخن درباره فرد با ايمانى نقل كند و هدفش اين باشد كه عيبى بر او نهد، و شخصيتش را در هم بشكند تا از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از تحت سرپرستى خودش به تحت سرپرستى شيطان مى فرستد، و شيطان او را نمى پذيرد)).(102)
((روشن است كه مصداق واضح روايت بالا شخص غيبت كننده است كه هدفش از غيبت عيب نهادن بر مؤ منين ، و در هم شكستن شخصيت اجتماعى آن ها است و چنين افرادى به قدرى گناهشان عظيم است كه حتّى شيطان از پذيرفتن ولايت آنها وحشت دارد)).
9- در حديث مناهى رسول اللّه صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است ((نهى عن الغيبة و قال من اغتاب امرء مسلما بطل صومه و نقض وضوئه ، و جاء يوم القيامة يفوه من فيه رائحة اءنتن من الجيفه يتاءذّى به اءهل الموقف ؛ پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم از غيبت نهى كرد و فرمود: كسى كه مسلمانى را غيبت كند، روزه اش باطل مى شود، و وضويش ‍ مى شكند، و روز قيامت از دهان او بويى خارج مى شود كه متعفّن تر از بوى مُردار است ، به گونه اى كه اهل محشر از او ناراحت مى شوند)).(103)
10- اين بحث را با حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام پايان مى دهيم ، هر چند رواياتى كه در اين زمينه باقى مانده بسيار بيش از آن است كه در بالا آورديم ، امّا آنچه در بالا آمد براى درك اهمّيّت گناه غيبت كافى است فرمود: ((ايّاك و الغيبة فاءنّها تمقتك الى اللّه و النّاس ، و تحبط اءجرك ؛ از غيبت بپرهيز كه تو را در پيشگاه خدا و مردم مبغوض مى كند، و اجر و پاداش تو را (در برابر اعمال صالحه ) بر باد مى دهد)).(104)
به يقين حتّى يكى از اين احاديث به تنهايى براى پى بردن به اهمّيّت گناه غيبت از ديدگاه پيشوايان اسلام كافى است تا چه رسد به اين كه همه آنها را در كنار هم بچينيم و يكى در نظر بگيريم .
شك نيست كه علاوه بر شهادت قرآن مجيد و روايات متواتره اسلامى و اجماع مسلمين بر حرمت غيبت ، عقل نيز آن را زشت و قبيح و درخورسرزنش و مجازات مى شمرد، چرا كه يكى از مصاديق بارز ظلم و ستم است كه قبح و زشتى آن از مستقلّات عقليه مى باشد، بنابراين دليل حرمت غيبت ، تمام ادلّه اربعه فقهى مى باشد.
در اينجا مسائل مهمّى باقى مانده است كه بايد مورد بحث و بررسى قرار گيرد:
1- تعريف غيبت
در تعريف غيبت ، ارباب لغت و فقها و علماى اخلاق ، تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند كه در واقع همه آنها به يك معنى باز مى گردد، هر چند از نظر تعميم و تخصيص در ميان آنها تفاوت هايى است .
صحاح اللّغه مى گويد: ((غيبت آن است كه انسان پشت سركسى كه عيب و عملش پوشيده است سخنى بگويد كه اگر به گوش او برسد ناراحت شود)).
مصباح المنير مى گويد: ((غيبت آن است كه عيوب پنهانى كسى را كه از فاش شدن آن ناراحت مى شود (پشت سر او) بازگويى كنى )).
مرحومه شيخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل كرده است كه اجماع و اخبار معصومين عليهم السّلام دلالت دارد بر اين كه حقيقت غيبت آن است كه از ديگرى (در پشت سرش ) چيزى بگويى كه اگر بشنود ناراحت شود.(105)
اين مضمون در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است .
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه غيبت آن است كه درباره برادر مسلمانت چيزى بگويى كه خداوند آن را بر او مستور داشته است .(106)
از آنچه در بالا آمد استفاده مى شود كه غيبت اركانى دارد، نخست اين كه سخنى را پشت سر كسى بگويد، و اگر در حضورش گفته شود، عنوان ديگرى به خود مى گيرد (عنوان ايذاء، يا هتك و مانند آن ) ديگر اين كه بايد از قبيل ذكر عيوب باشد، و آن هم عيب مستور و پنهان كه اگر آشكار باشد غيبت نيست ، هر چند ممكن است به عناوين ديگرى حرام باشد، و ديگر اين كه هنگامى كه غيبت شونده آن را بشنود غمگين و ناراحت شود، ولى به نظر مى رسد اين يك قيد توضيحى است براى اين كه آشكار كردن عيب پنهانى آن هم پشت سر اشخاص براى هر انسانى غم انگيز است . ممكن است افراد بى بندوبارى پيدا شوند كه هر چه درباره آن ها گفته شود، پروانداشته باشند، ولى اين گونه افراد بسيار كمند.
از آنچه در بالا آمد اين نكته نيز روشن مى شود اين كه بعضى از عوام هنگامى كه به آنها گفته مى شود چرا پشت سرفلان كس غيبت كردى ؟ مى گويند اين سخنان را پيش روى آنها هم مى گوييم ، از قبيل عذر بدتر از گناه است چرا كه پيش روى آنها گفتن هرگز مجوّز غيبت نيست ، و آن هم گناه بزرگى است چرا كه هم آزار مؤ من است و هم هتك احترام او.
در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه نام شخصى را نزد پيامبر بردند بعضى از حاضران گفتند او آدم عاجز و بسيار ناتوانى است ، پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: شما غيبتش كرديد؟ عرض كردند: اى رسول خدا، صفتش را گفتيم ، فرمود: ((ان قلتم ما ليس ‍ فيه فقد بهتتموه ؛ هرگاه چيزى را مى گفتيد كه در او نبود، به او تهمت زده بوديد، نه غيبت )).(107)
عذر ديگر عوامانه اى كه بعضى از افراد نادان به آن متوسّل مى شوند كه در برابر نهى از غيبت مى گويند مگر دروغ مى گوييم فلان فلان كس اين عيب را دارد، اين نيز دست كمى از عذر ناموجّه بالا ندارد، چرا كه اگر عيبى در كسى نباشد و بگويند تهمت است نه غيبت ، آن است كه عيب پنهانى اى كه در او هست پشت سر او بگويند.
ذكر اين نكته نيز حائز اهمّيّت است كه از بعضى از كلمات بزرگان گاه چنين استفاده مى شود كه غيبت در مورد همه مؤ منان نيست ، بلكه تنها در مورد كسانى است كه از گناه خود پشيمانند، و يا توبه كرده اند و در سر حد عدالتند.
و ما افراد فاسد و گنهكار، غيبتشان جايز است ، هر چند گناهشان پنهان باشد، و گاه به اين روايت از امام صادق عليه السّلام نيز استناد جسته اند كه فرمود: ((من عامل النّاس فلم يظلمهم ، وحدّثهم فلم يكذبهم ، و وعدهم فلم يخلفهم كان ممّن حرّم غيبته و كملت مروّته ، و ظهر عدالته ، و وجبت اخوته ؛ كسى كه در روابطش با مردم ستم نكند، و در سخنانى كه مى گويد به مردم دروغ نگويد و از وعده هايش تخلّف نجويد، چنين كسى غيبتش ‍ حرام و شخصيّتش كامل ، و عدالت او ظاهر، و اخوّتش واجب است )).(108)
به اين ترتيب غيبت كسى را حرام مى شمرند كه عادل باشد و شخص فاسق را هر چند عملش مستور باشد جائز الغيبه مى دانند.
مرحوم علّامه مجلسى در جلد 72 بحارالانوار در كتاب العشره نيز در ابتداى سخن تمايلى به اين سخن پيدا كرده ، هر چند در ذيل كلام ، از آن تقريبا عدول مى كند.(109)
ولى مسلّم است اين عقيده سبب مى شود كه اكثريت مردم جايزالغيبه شوند و اين برخلاف اطلاق آيه قرآن و روايات بى شمارى است كه در زمينه حرمت غيبت آمده است .
اضافه بر اين روايات متعددى داريم كه مى گويد: چند گروهند كه غيبت آنها جايز است ، يا غيبتى براى آنها نيست ، از جمله فاسقى است كه متجاهر به فسقش باشد، و از جمله در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءربعة ليست غيبتهم غيبة ، الفاسق المعلن بفسقه ...؛ چهار گروهند كه غيبت آنها غيبت نيست ، نخست فاسقى است كه آشكارا گناه كند)).(110)
همين مضمون در روايت ديگرى از امام باقر عليه السّلام نقل شده است .
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((اذا جاهر الفاسق بفسقه فلاحرمة له على غيبة ؛ هنگامى كه فاسق تظاهر به فسق كند، نه احترامى دارد و نه غيبتى )).(111)
و در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم ((من اءلقى جلباب الحياء فلاغيبة له ؛ كسى كه چادر حيا را از سر برگيرد غيبت ندارد)).(112)
و احاديث متعدد ديگرى نيز تصريح به اين موضوع كرده است ، اين احاديث به مقتضاى مفهوم وصف ، بلكه مفهوم شرط كه در مقام احتراز و نفى غير، بيان شده است ، به خوبى نشان مى دهد كه اگر شخصى گناهى كند و مستور باشد، غيبت او جايز نيست . و چنان كه در بحث استثنائات غيبت خواهد آمد، غيبت شخص متظاهر به فسق نيز در خصوص آن عملى كه تظاهر به آن مى كند جايز است ، نه نسبت به تمام اعمالش .
از اين گذشته حرمت غيبت با دليل عقل نيز ثابت است ، چرا كه نوعى ظلم و ستم و افشاء اسرار و ريختن آبروى مردم محسوب مى شود، و بى شك فرقى ميان فاسق و عادل در اين زمينه نيست ، مگر در مواردى كه غيبت سبب نهى از منكر، يا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمين گردد، و در آن هم ميان فاسق و عادل تفاوتى نيست .
در بحث استثنائات غيبت ، شرح بيشترى در اين زمينه خواهد آمد.
اقسام غيبت
گاه تصور مى شود كه غيبت تنها با زبان است در حالى كه حقيقت غيبت - آن گونه كه دانستيم - اظهار عيوب پنهانى كه اگر صاحبش بشنود ناراحت مى شود.
اين كار ممكن است به وسيله زبان انجام گيرد، يا از طريق قلم ، و يا حتّى اشارات دست و چشم و ابرو. گاه ممكن است در لباس جدّى باشد و گاه در لباس جدّى و طنز، واى بسا گناهان و غيبت هايى كه در لباس شوخى و طنز انجام مى شود، خطرناك تر از گناهانى است كه در لباس جدّى است . چرا كه انسان در شوخى و طنز آزادى بيشترى احساس مى كند، و مطالبى را كه به صورت جدّى قادر بر بيان آن نبود، در لباس شوخى و طنز بيان مى كند.
اضافه بر اين گاه غيبت با تعبيرات صريح (به اصطلاح دلالت مطابقى و تضمّنى ) انجام مى گيرد، و گاه به دلالت هاى التزامى و تعبيرات كنايى كه ابلغ من التّصريح است ، مثلا هنگامى كه سخن از مؤ منى به ميان مى آيد مى گويد بگذاريم ، شرع مقدّس دهان ما را در اينجا بسته است ، و با اين تعبير نشان مى دهد كه او مرتكب گناهان زشتى شده است و اى بسا اگر صريحا بيان مى كرد، چيز كمى به نظر مى رسيد، اما چون با اشاره اجمالى بيان مى كند ذهن طرف به سراغ هر گناهى مى رود.
يا اين كه مى گويد: فلان كس داراى صفات بسيار خوبى است ولى ...سپس ‍ سكوت مى كند.
و گاه در مقام خيرخواهى و دلسوزى مى گويد: ((خداوند عاقبت فلان كس ‍ را به خير كند)). يا مى گويد: من از عاقبت او سخت بيمناكم و در واقع گناه در لباس طاعت عرضه مى كند. و به گفته بعضى از بزرگان مرتكب گناه مضاعفى مى شود، هم غيبت و هم رياكارى ، غيبت از اين نظر كه با همين گفتار سربسته ، معايب زيادى را به طرف نسبت داده است ، رياكارى از اين نظر كه مى خواهد بگويد من اهل غيبت نيستم و مطيع فرمان پروردگارم .
انگيزه هاى غيبت
غيبت از گناهانى است كه عوامل بى شمارى دارد، كه هر كدام به تنهايى مى تواند سرچشمه غيبت شود، از جمله :
1- حسد 2- خودخواهى و خودبرتربينى 3- غرور و نخوت 4- انحصارطلبى 5- كينه توزى 6- جاه طلبى 7- دنياپرستى و علاقه به مال و مقام 8- رياكارى 9- تزكيه نفس و اظهار پاكى و تقوا 10- ايجاد سرگرمى ناسالم 11- سوءظن 12- انتقام جويى 13- تشفّى قلب و فرونشاندن غضب 14- سخريه و استهزاء و امور ديگرى از اين قبيل .
قدر مشترك همه اينها اين است كه انسان سعى مى كند با غيبت كردن شخصيت طرف و موقعيت اجتماعى او را در هم بشكند و او را در نظرها خوار و بى مقدار كند، و از اين طريق انتقام بگيرد يا خشم خود را فرونشاند، يا او را از مقام و مال محروم سازد و در اختيار خود بگيرد يا اظهار زهد و قدس كند، يا حاضران را بخنداند و يا خود را برتر و بالاتر از ديگران معرفى كند.
از اينجا روشن مى شود كه اولا غيبت تا چه حد گسترده است و چه عوامل زياد و متنوعى دارد، و در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است : ((اءصل الغيبة تتنوّع بعشرة اءنواع ؛ شفاء غيظ و مساعدة قوم و تهمة ، و تصديق خبر بلاكشفه ، و سوءظنّ و حَسد و سخريّة و تعجّب و تبرّم و تزيّن ، فان اءردت السّلامة فاذكر الخالق لاالمخلوق فيصير ذلك مكان الغيبة عبرة و مكان الاثم ثوابا؛ سرچشمه غيبت به دَه نوع تقسيم مى شود، تشفّى قلب (فرونشاندن آتش غضب ) و همگامى با ديگران (تعصّب گروهى ) و تهمت زدن ، و تصديق عجولانه خبرى كه صدق و كذب آن آشكار نشده ، و سوءظن و حسد و استهزاء، و اظهار تعجب و ابراز ناراحتى و خويشتن آرايى . و اگر مى خواهى سالم بمانى به ياد خالق باش نه به ياد مخلوق ، اين سبب مى شود كه به جاى غيبت (از عيوب ديگران ) عبرت بگيرى و به جاى گناه پاداش براى تو حاصل شود)).(113)
روشن است كه امام عليه السّلام درصدد بيان بخشى از عوامل عمده غيبت بوده است ، زيرا همان گونه كه گفته شد، عوامل غيبت از اينها فراوان تر است .
پيامدهاى زيانبار غيبت
غيبت آثار مخرّب زيادى در جامعه انسانى دارد كه اگر دست كم گرفته شود خطر آن بيشتر خواهد بود، اضافه بر اين ، آثار سويى از نظر روحانى و معنوى و عقوبت هاى الهى دارد كه در روايات به آن اشاره شده است .