اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۱۱ -


((خُلق )) (بر وزن افق ) مفرد است ، و با خلق (بر وزن قفل ) يك معنى دارد، و به طورى كه از مفردات راغب استفاده مى شود با خَلق (بر وزن حَلق ) ريشه مشترك دارد منتها ((خَلق )) به صفات ظاهرى گفته مى شود، و ((خُلق )) و ((خُلُق )) را به صفات درونى .
بعضى از ارباب لغت ((خُلق )) و ((خُلُق )) را به معنى دين و طبيعت و سجيّه تفسير كرده اند و آن را صورت باطنى انسان مى دانند.(146)
در هر حال توصيف پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به خلق عظيم ، نشان مى دهد كه اين ويژگى اخلاقى از والاترين صفات انبياء است .
بعضى از مفسران خلق عظيم پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را به صبر در راه حق ، وسعت بذل و بخشش ، تدبير امور، و رفق و مدارا و تحمّل سختى ها در راه دعوت به سوى خدا و عفو و گذشت و جهاد در راه پروردگار و ترك حرص و حسد تفسير كرده اند(147) و اين نشان مى دهد كه خلق عظيم را منحصر به خوش خويى و نرمش و مدارا ندانسته اند بلكه آن را مجموعه اى از صفات والاى انسانى شمرده اند، و به تعبير ديگر تقريبا همه اخلاق حسنه را در خلق عظيم به طور جمعى ديده اند.
حديثى كه از امام صادق عليه السّلام در اين زمينه نقل شده است نيز مؤ يّد اين معنى است مى فرمايد: ((انّ اللّه عزّوجلّ اءدّب نبيّه فاءحسن اءدبه فلمّا اءكمل له الاءدب قال انّك لعلى خُلق عظيم ؛ خداوند پيامبرش را تربيت اخلاقى كرد، هنگامى كه تربيت او كامل شد به او فرمود: انّك لعلى خُلق عظيم )).(148)
و اگر در بعضى از روايات خلق عظيم به اسلام يا آداب قرآنى تفسير شده به خاطر آن است كه اسلام و قرآن دربردارنده مجموع فضايل اخلاقى است .
اين در حالى است كه در بعضى از روايات ((حُسن خُلق )) به خوش رويى ، نرمش و خوبى گفتار تفسير شده ، از جمله در حديثى كه در ((نورالثقلين )) در ذيل همين آيه نقل شده مى خوانيم : از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: حُسن خُلق چيست ؟ فرمود: ((تلين جانبك و تطيّب كلامك و تلقى اءخاك ببشر حَسن ؛ حُسن خُلق آن است كه رفتار خود را آميخته با نرمش ، و كلام خود را پاكيزه و محبت آميز كنى ، و با چهره گشاده برادر مسلمانت را ملاقات نمايى )).(149) و اين دو با هم منافاتى ندارند.
آخرين نكته اى را كه در زمينه اين آيه شايسته دقت مى دانيم اين است كه بعضى از مفسّران از تعبير به ((على )) در ((انّك لعلى خُلق عظيم )) با توجّه به اين كه ((على )) معمولا مفهوم سلطه دربردارد، چنين استفاده كرده اند كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم سلطه كاملى بر فضايل اخلاقى داشت ، آن چنان كه اين فضايل جزيى از وجود او را تشكيل مى داد، و بدون تكلّف آنها را ظاهر مى ساخت .(150)
* * *
در سومين آيه گفتارى از ((لقمان حكيم )) به فرزندش نقل شده كه در آن بر چهار چيز تاءكيد نموده است : نخست اين كه مى گويد ((با بى اعتنايى از مردم روى مگردان )) (ولا تصعّر خدّك للنّاس ).
سپس مى افزايد: ((و مغرورانه بر روى زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست نمى دارد)). (ولا تمش فى الاءرض مرحا انّ اللّه لايحبّ كلّ مختال فخور).
و در سومين و چهارمين جمله مى گويد: ((در راه رفتن اعتدال را رعايت كن و از اوج صداى خود بكاه و فرياد نزن كه زشت ترين صداها صداى خران است )) (واقصده فى مشيك و اغضض من صوتك انّ اءنكر الاءصوات لصوت الحمير).
اين دستور كه غالبا در رابطه با برخورد با ديگران است بخش مهمى از حُسن خُلق را كه آميزه اى از خوش رويى و تواضع و نرمش در سخن و رفتار را منعكس مى كند، و خداوند سخن اين مرد حكيم را چنان باارزش دانسته كه در لابلاى كلمات خود آن را بيان فرموده است .
((تُصَعّر)) از ماده ((صعر)) (بر وزن خطر) در اصل نوعى بيمارى است كه به شتر دست مى دهد و گردن خود را كج مى كند، سپس به هرگونه روى گردانى اطلاق شده است ، اين تعبير ممكن است بيانگر اين معنى باشد كه بدخُلقى يك نوع بيمارى و شبيه كارهاى حيوانى است . و جالب اين كه نهى از اين كار تنها در مورد مؤ منان نيست بلكه در مورد همه انسانها است ، مى فرمايد: ((ولا تُصَعّر خَدّك للنّاس )) و به هر حال قرارگرفتن اين صفت رذيله در كنار تكبر و افراط كارى در راه رفتن و صدا نشان مى دهد كه همه از صفات رذيله اى است كه باعث تنفّر مردم مى شود.
در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه در تفسير جمله ((ولا تُصَعّر خَدّك للنّاس ) فرمود: مفهومش آن است كه صورتت را از مردم برمگردان و از كسى كه با تو سخن مى گويد به عنوان توهين و بى اعتنايى صورت بر متاب .(151)
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث خداوند بنى اسرائيل را به عنوان اخذ يك پيمان الهى مخاطب ساخته و بعد از تاءكيد بر توحيد خالص و احسان به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان مى فرمايد: به مردم نيك بگوييد، و نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد (وقولوا للنّاس حُسنا و اءقيموا الصّلوة و آتوالزّكوة ) قرارگرفتن جمله ((وقولوا للنّاس حُسنا)) در ميان پيمان هاى مربوط به توحيد و نيكوكارى و برپاداشتن نماز و دادن زكات ، بيانگر اهمّيّت حسن برخورد، نسبت به مردم است ، و به اين ترتيب خوش خويى و برخورد خوب با توده مردم در رديف مهمترين و اساسى ترين دستورات اسلام قرار دارد.
در واقع چون مال انسان محدود است و نمى تواند همه دوستان و نيازمندان را با آن بى نياز كند، دستور به بذل حسن خلق داده ، همان سرمايه اى كه فناناپذير است ، همان گونه كه در حديث معروف از پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((انّكم لاتسعون الناس باءموالكم ولكن يسعهم منكم بسط الوجه و حُسن الخُلق ؛ شما نمى توانيد همه مردم را با اموال خود راضى كنيد، ولى خوش رويى و حسن خلق از سوى شما همه را شامل مى شود و خشنود مى سازد)).(152)
در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه آمده است كه فرموده : ((قولوا للناس اءحسن ماتحبّون اءن يقال لكم ؛ به مردم بهترين سخنانى بگوييد كه دوست داريد به شما گفته شود)).(153)
درست است كه مخاطبين اين آيه بنى اسرائيل هستند، ولى هدف قرآن از ذكر آن بيان يك اصل كلّى براى همه است .
* * *
پنجمين آيه نشان مى دهد كه مساءله خوش رويى و برخورد خوب با افراد حتى دشمنان را نيز شامل مى شود، مخصوصا در مقام دعوت آنها به سوى حق ، از همين رو هنگامى كه موسى عليه السّلام ماءمور شد پيام الهى را به فرعون طغيانگر كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده بود برساند، با اين خطاب مخاطب شد: ((تو و برادرت هارون به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است ، امّا به نرمى با او سخن بگوييد شايد متذكّر شود يا (از خدا) بترسد)) (اذهبا الى فرعون انّه طغى - فقولا له قولا ليّنا - لعلّه يتذكّر اءو يخشى ).
اين تعبير نشان مى دهد كه اگر امر به معروف و نهى از منكر و دعوت به سوى حق با نرمش و برخورد محبت آميز همراه باشد، اميد اين مى رود كه حتى در سنگدل ترين افراد اثر بگذارد.
در اين كه ميان ((يتذكّر اءو يخشى )) چه تفاوتى است ؟ مى توان گفت منظور اين است كه اگر شما با سخنان نرم و ملايم با او روبرو شويد و در عين حال مطالب لازم را با صراحت و قاطعيت بيان كنيد احتمال اين است كه دلائل منطقى را پذيرا شود، و از اعماق جان ايمان بياورد. و اگر ايمان نياورد ممكن است لااقل از ترس مجازات الهى دست از مخالفت و كارشكنى در طريق ايمان ديگران بردارد.
((فخررازى )) مى گويد: ما نمى دانيم چرا خداوند موسى را به سوى فرعون فرستاد با اين كه مى دانست او هرگز ايمان نمى آورد. سپس مى گويد: در اين گونه موارد جز اين كه ما تسليم در مقابل آيات قرآن باشيم و لب به اعتراض نگشاييم راه ديگرى در پيش نيست .(154)
ولى پاسخ اين سؤ ال روشن است و نمى بايست بر شخصى مثل فخررازى مخفى بماند، زيرا كار خداوند اتمام حجت است ، يعنى حتّى نسبت به كسانى كه يقينا ايمان نمى آورند اتمام حجت مى كند، مبادا به هنگام مجازات لب به اعتراض بگشايند كه اگر رسولان الهى به سراغ ما مى آمدند به يقين ايمان مى آورديم . همان گونه كه در آيه 165 سوره نساء مى فرمايد: ((رسلا مبشّرين و منذرين لئلّا يكون للناس على اللّه حجّة بعد الرّسل ؛ پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا بعد از اين پيامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و بر همه اتمام حجت شود))).
و اين كه مى فرمايد: شايد او متذكر شود، يا از خدا بترسد، به اين معنى است كه طبيعت تبليغ آميخته با نرمش و خوش خويى ، رسيدن به چنين نتيجه اى است ، هر چند ممكن است اين طبيعت در پاره اى از افراد با موانع سختى برخورد كند، و به تعبير ديگر، تبليغ تواءم با خوش رويى جنبه مقتضى دارد نه علّت تامّه .
بديهى است مخاطبان آيه گرچه موسى و برادرش هارون است ولى مفهوم آيه شامل تمام مبلغان دين و آمران به معروف و ناهيان از منكر مى شود، و آنقدر كه انسان ، با ادب و متانت و نرمى مى تواند هدايت كند، با خشونت و درشتى نمى تواند هادى باشد، و اين معنى بارها و بارها تجربه شده است .
* * *
در ششمين و آخرين آيه مورد بحث سخن از نرمش و مدارا حتى با دشمنان سرسخت است ، و بيان تاءثير شگرفى كه اين كار دارد مى فرمايد: ((بدى را با نيكى دفع كن تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند)). (ادفع بالّتى هى اءحسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم ).
البته دفع سيئات با حسنات ، طرق و مصاديق مختلفى دارد كه يكى از آنها نرمى و مدارا و خوش رويى و ادب در برابر دشمنان لجوج و سرسخت است كه در بسيارى از اوقات آن ها را به كلى منقلب مى كند، و دشمنان سرسخت را به دوستان مهربان تبديل مى نمايد.
جالب اين كه در آيه بعد از آن مى فرمايد: ((اين كار از هر كس ساخته نسيت ؛ تنها كسانى كه داراى صبر و استقامتند توفيق چنين برخوردى را با دشمنان پيدا مى كنند، و تنها كسانى كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند به آن نائل مى شوند)) (و ما يلقّاها الّا الّذين صبروا و ما يلقّاها الّا ذو حظّ عظيم ).
البته رسيدن به اين مرحله از حسن خلق كه انسان بدى ها را به نيكى پاسخ گويد كار هر كس نيست زيرا احتياج به سلطه كامل بر نفس دارد و تنها كسانى كه خودسازى كرده اند و از سعه صدر كافى برخوردارند و انتقام جويى را از وجود خود ريشه كن ساخته اند توان بر چنين كارى دارند.
از مجموع آيات بالا به اين نتيجه مى رسيم كه قرآن منادى حسن خلق و نرمش و محبت و ملاطفت است ، و پيشوايان اسلام مخصوصا پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نمونه كاملى از آن بوده است ، به گونه اى كه مى توان يكى از معجزات پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را معجزه اخلاقى او شمرد.
اهمّيّت حسن خلق در احاديث اسلامى
در زمينه خوش خلقى و برخورد خوب با همه مردم ، روايات فراوانى در منابع اسلامى ديده مى شود كه به حدّ تواتر مى رسد، تعبيراتى كه در اين روايات در برابر اين فضيلت اخلاقى آمده است در كمتر مورد ديگرى ديده مى شود، اين تعبيرات بيانگر نهايت اهتمام اسلام به اين مساءله مهم اخلاقى است ، از ميان اين روايات گلچينى كرده ايم كه ذيلا از نظر مى گذرد:
1- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((اءلاسلام حسن الخلق ؛ اسلام همان خوش رويى است )).(155) اين تعبير نشان مى دهد كه عصاره تعليمات اسلام همان حسن خلق است .
2- در حديثى از حضرت على عليه السّلام در يك تعبير جامع و جالب مى خوانيم : ((عنوان صحيفة المؤ من حسن خلقه ؛ سرلوحه نامه عمل انسان باايمان حسن خلق او است )).(156)
مى دانيم آنچه در عنوان و سرلوحه نامه اعمال قرار مى گيرد، بهترين و مهمترين آنها است و به تعبير ديگر، چيزى است كه قدر جامع همه اعمال نيك است و قبل از هر چيز نظرها را به خود متوجّه مى سازد.
3- در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءكثر ما تلج به امّتى الجنّة اءلتّقوى و حسن الخلق ؛ بيش ترين چيزى كه امّت من به سبب آن وارد بهشت مى شوند تقوا و حسن خلق است )).(157)
در اين حديث حسن خلق همسنگ و همطراز تقوا قرار داده شده و به عنوان يكى از دو عامل اصلى ورود در بهشت معرفى شده است .
4- در حديث ديگرى اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((اءكملكم ايمانا اءحسنكم خُلقا؛ كسى كه ايمانش از همه كاملتر باشد، حسن خلقش ‍ از همه بيشتر است )).(158)
آنچه در بالا آمد بخشى از رواياتى بود كه از اهمّيّت حُسن خُلق سخن مى گويد و اكنون به سراغ بخش ديگرى مى رويم كه از آثار و پى آمدهاى مادى و معنوى آن بحث مى كند:
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءلخلق الحسن يذيب السّيّئة ؛ حسن خلق گناهان را ذوب مى كند)). (و آثار آن را مى شويد).(159)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((انّ صاحب الخلق الحَسن له مثل اءجر الصّائم القائم ؛ حسن خلق پاداشى همچون روزه دار شب زنده دار دارد)).(160)
3- در حديث سوّمى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((انّ اللّه تبارك و تعالى ليعطى العبد من الثّواب على حُسن الخُلق كما يعطى المجاهد فى سبيل اللّه ؛ خداوند متعال به بنده اش در برابر حسن خلق همان پاداشى مى دهد كه به مجاهد در راه خدا مى دهد)).(161)
و به اين ترتيب صاحبان حسن خلق به درجات والائى مى رسند كه روزه داران و شب زنده داران به عبادت ، و مجاهدان راه خدا مى رسند و در پرتو حسن خلق گناهان آنها شستشو مى شود، اين در زمينه آثار معنوى آن ، و در زمينه آثار دنيوى آن نيز تعبيرات بسيار مهمى ديده مى شود، از جمله :
4- در حديثى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((حسن الخلق يثبت المودّة ؛ حسن خلق محبت دوستى را تثبيت مى كند)). (و دلهاى پراكنده را به هم پيوند مى دهد).(162)
5- درحديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((لاعيش اءهناء من حُسن الخُلق ؛ هيچ زندگى ، گوارتر از زندگى آميخته با حسن خلق نيست )).(163)
6- در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((اءلبرّ و حُسن الخُلق يعمران الدّيار و يزيدان فى الاءعمار؛ نيكوكارى و حسن خلق ، خانه ها را آباد مى كند و عمرها را افزايش مى دهد)).(164)
7- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((حُسن الاءخلاق يدرّ الاءرزاق و يؤ نس الرّفاق ؛ حسن خلق روزى ها را فراوان مى كند و بر محبت دوستان مى افزايد)).(165)
8- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((فى سعة الاءخلاق كنوز الاءرزاق ؛ در وسعت خلق ، گنج هاى روزى ها نهفته است )).(166)
از مجموع روايات اسلامى كه در بالا گلچينى از آن ارائه شد اهمّيّت فوق العاده حسن خلق در زندگى مادى و معنوى انسان ها، و تاءكيدى كه اسلام بر اين امر دارد، به خوبى نمايان است ، و در واقع همه آثار و بركات مادى و معنوى ، براى آن ذكر شده است ، به گونه اى كه مى توان حسن خلق را يكى از اساسى ترين تعليمات اسلام شمرد.
* * *
در اينجا توجّه به نكاتى لازم است :
1- تعريف حسن خلق
حسن خلق شايد از امورى باشد كه بى نياز از تعريف است و همه مردم با آن آشنا هستند، ولى براى توضيح بيشتر مى توان گفت : حسن خلق از مجموعه اى از صفات و برخوردها تشكيل يافته است : ((نرمش و مدارا، گشاده رويى ، زبان خوب و اظهار محبت ، رعايت ادب ، چهره خندان و تحمل بردبارى در مقابل مزاحمت هاى اين و آن .)) هنگامى كه اين صفات و اعمال به هم آميخته شد، به آن حسن خلق مى گويند.
در حديث جامع و جالبى از امام صادق عليه السّلام در تعريف حسن خلق چنين آمده است ، يكى از ياران امام پرسيد: ((ما حَدّ حُسن الخُلق ؛ تعريف حسن خلق چيست ؟)) امام عليه السّلام فرمود: ((تلين جانبك و تطيّب كلامك و تلقى اءخاك ببشر حَسن ؛ با نرمش و مدارا با مردم رفتار مى كنى ، و سخن خويش را پاكيزه مى گردانى ، و برادرت را با خوش رويى ملاقات مى نمايى )).(167)
در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به بخشى از تفسير حسن خلق اشاره شده مى فرمايد: ((انّما تفسير حسن الخلق مااءصاب الدّنيا يرضى ، و ان لم يصبه لم يسخط؛ تفسير حسن خلق اين است كه هر مقدار از دنيا به او برسد، خشنود باشد و اگر به دنيا نرسد خشمناك نشود)).(168)
2- آثار و پيامدهاى حُسن خُلق
در رواياتى كه در بالا آمد نكات مهمّى درباره پيامدهاى مادّى و معنوى حُسن و خُلق آمده بود، كه نياز به تحليل دارد.
از آثار اجتماعى و دنيوى آن اين كه حُسن و خُلق مايه جلب محبّت است ، اين مساءله به تجربه تقريبا براى همه كس ثابت شده است كه با حُسن و خُلق و برخوردهاى محبّت آميز و مؤ دّبانه مى توان صيد دل ها كرد، نه تنها افراد عادى مجذوب اخلاق حسنه مى شوند، بلكه به گفته حافظ:
 

به حُسن و خُلق توان صيد اهل نظر   به دام و دانه نگيرند مرغ دانا را
ديگر اين كه حُسن و خُلق و خوشرويى شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند چرا كه ويرانى آبادى ها بر اثر كشمكش ها و پرخاشگرى ها است . هرگاه پرخاشگرى جاى خود را به خوش رويى و حُسن و خُلق دهد، الفت و مودّت و اتحاد كه سرچشمه هرگونه آبادى و خير و بركتى است ، حاصل مى شود.
افزون بر اين آرامش روح كه يكى از آثار مستقيم برخوردهاى محبّت آميز است سبب افزايش عمر مى شود زيرا امروز ثابت شده عامل بسيارى از مرگ و ميرها استرس ها و فشارهايى است كه بر انسان وارد مى شود كه يكى از عوامل اصلى بيماريهاى مختلف است و مسلّم است كه حُسن و خُلق و برخوردهاى محبّت آميز، از فشارهاى روحى مى كاهد و بدين سبب عامل طول عمر محسوب مى شود، ديگر اين كه حُسن و خُلق سبب فزونى روزها و درآمدها است زيرا يك تاجر و كاسب و صنعتگر و طبيب هنگامى مى تواند در كار خود موفّق باشد كه جلب اعتماد مراجعين كند، يكى از عوامل جلب اعتماد حُسن و خُلق است بسيار مى شود كه افراد ترجيح دهند خريد اجناس متوسطى را از افراد خوش برخورد و خوش اخلاق بر اجناس بهترين از افراد عبوس و ترش رو و بد برخورد ترجيح دهند، به همين دليل در مؤ سسات مهم اقتصادى خصوصى دنيا سعى دارند افرادشان را براى چگونگى برخورد با مراجعين آموزش دهند و از اين طريق اعتماد افراد را به آن مؤ سسه تجارى يا صنعتى جلب كنند.
بسيار ديده ايم كه در هواپيماها از سوى مهماندارها بازيچه هاى رايگان به تك تك كودكانى كه در هواپيما سوار مى شوند داده مى شود، ممكن است در مجموع ارزش چندانى نداشته باشد ولى اين برخورد اثر عميقى در روح افراد مى گذارد و اين برخورد به طور ناخودآگاه مشتريان را جلب مى كند.
البتّه اسلام طرفدار حُسن و خُلق به عنوان رياكارانه ، آن گونه كه در دنياى مادّى امروز معلوم است ، نيست ، ولى در عين حال حُسن و خُلق را گنج روزى مى شمرد و روى تاءثير آن در فزونى نعمت ها انگشت مى گذارد.
در جنبه هاى معنوى ثواب حُسن و خُلق همسان ثواب مجاهد فى سبيل اللّه شمرده شده و دليل آن روشن است زيرا مجاهدان براى عظمت اسلام مى كوشند و صاحبان خُلق حُسن نيز سبب جلب قلوب به سوى اسلام و مسلمين مى شوند.
و نيز در روايات اجر صاحبان حُسن و خُلق ، اجر صائم و قائم شمرده شده چرا كه صائمان و قائمان به عبادت شبانه از اين طريق خودسازى مى كنند و كسانى كه در برابر ناملائمات به خاطر خدا برخورد نيكى دارند نيز روح و جان خود را از اين طريق پرورش مى دهند.
كوتاه سخن اين كه آنها كه داراى حُسن و خُلقند هم در پيشگاه خدا محبوبند و هم نزد خُلق خدا، هم در زندگى شخصى موفقند و هم در زندگى اجتماعى .
به يقين حُسن و خُلق يكى از اركان اصلى مديريّت قوى و كارساز است ، و اگر دهها شرايط مديريّت در كسى جمع باشد، امّا حُسن و خُلق در او نباشد، شكست خواهد خورد در حالى كه حُسن و خُلق او مى تواند بسيارى از ضعف هاى او را بپوشاند و يا جبران كند.
سرچشمه هاى حُسن و خُلق
بعضى مردم به طور طبيعى خوش اخلاق و خوش برخوردند و اين يكى از مواهب الهى است كه نصيب هر كس نشده است . بايد خدا را با تمام وجودش شُكر گويد.
ولى گروهى چنين نيستند، امّا مى توانند با تمرين و ممارست و به كاربستن اصول دقيقى حُسن و خُلق را در وجود خود زنده كنند و چنان در عمق جانشان نفوذ كند كه طبيعت ثانويّه شود.
بهترين راه براى رسيدن به اين كمال آن است كه در آثار معنوى و مادّى آن همه روزه بينديشند، و رواياتى كه در بالا گفته شد و تحليل هايى كه در ذيل آن آمد را به خاطر بسپارند، و به هر مناسبتى آن را تكرار كنند.
از سويى ديگر بايد از نظر عملى نيز به تمرين حُسن و خُلق مشغول شوند زيرا فضائل اخلاقى مانند نيروهاى جسمانى از طريق تمرين تقويت مى شود همان گونه كه ورزش كاران پس از مدّتى تمرين ، داراى اندامى نيرومند و زيبا و كارآمد مى شوند، ورزش هاى اخلاقى نيز روح انسان را قوى و زيبا و كارآمد مى كند.
بزرگان اخلاق گفته اند، اشخاص بخيل بايد دندان روى جگر بگذارند و از اموال خود به اين و آن ببخشند. در آغاز، اين كار براى آن بسيار مشكل است ولى روز به روز آسان تر مى شود و به تدريج به جايى مى رسند كه اگر روزى چيزى نبخشند ناراحتند!
و نيز توصيه كرده اند افراد ترسو بايد در ميدان هاى مبارزه حضور يابند تا با گذشت زمان ترس آنها بريزد و روحيه دليرى و شجاعت در آنها زنده شود.
صاحبان اخلاق سوء نيز از همين طريق تمرين مستمر و پى گير مى توانند سرمايه عظيم حُسن و خُلق را براى خود فراهم كنند و از بركات آن بهره بگيرند.
افزون بر اين ها با توجّه به اين كه يكى از عوامل كج خلقى تكبّر و خودبرتربينى و نيز عصبانيّت و غلبه خشم و ستيزه جويى بر روح انسان و گاه تنگ نظرى و بخل و حسادت است اگر كسى بخواهد به تمام معنى خوش خُلق باشد بايد آن عوامل منفى را از خود دور كند:
در قواى غضبيه و شهويه به سرحدّ اعتدال برسد، داراى سعه نظر باشد، كبر و خودبينى و حسادت و بخل را از خود دور كند تا بتواند به خلق حُسن آراسته گردد و از كج خُلقى نسبت به مردم در امان بماند.
بنابراين براى به دست آوردن اين فضيلت بزرگ اخلاقى ، مجموعه اى از صفات نيك را بايد در وجود خود زنده كرد. چرا كه بدون آن حُسن خلق آشكار نخواهد شد.
((غزّالى )) در اينجا تعبير جالبى دارد و مى گويد: همان گونه كه صورت زيبا تنها به زيبايى چشم ها بدون زيبائى بينى و دهان و گونه ها حاصل نمى شود بلكه بايد تمام اعضاى صورت زيبا باشد، تا حُسن ظاهر به كمال برسد. در زيبائى باطن و حُسن خُلق تا قواى چهارگانه آگاهى و غضب و شهوت و عدالت به حدّ اعتدال و كمال نرسد اين زيبائى حاصل نمى شود.
بى شك عامل توارث نيز در اينجا مؤ ثّر است ، امام اميرالمؤ منين على عليه السّلام مى فرمايد: ((حُسن الاءخلاق برهان كَرم الاءعراق ؛ حُسن اخلاق دليل بزرگوارى ريشه هاى وراثت است )).(169)
و در جاى ديگر مى فرمايد: ((اءطهر النّاس اءعراقا اءحسنهم اءخلاقا؛ آنها كه ريشه هاى پاك ترى دارند، اخلاق بهترى دارند)).(170)
اين نكته نيز در تمام مباحث اخلاقى نيز بايد مورد توجّه باشد كه بدون امدادهاى الهى فراهم كردن فضايل اخلاقى ممكن نيست ، بايد دست به دامان لطف الهى زد و با تمام وجود از پيشگاهش توفيق به دست آوردن اين فضايل را نمود.