اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲۰ -


5- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام درباره اهمّيّت وفاى به عهد و عواقب شوم پيمان شكنى و عذر چنين آمده : ((اءيّها النّاس اءنّ الوفاء تواءم الصّدق ، و لااءعلم جنّة اءوقى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع ، و لقد اءصبحنا فى زمان قد اءتّخذ اءكثر اءهله الغدر كيسا، و نسبهم اءهل الجهل فيه الى حُسن الحيلة ، ما لهم قاتلهم اللّه قديرى الحوّل القلّب وجه الحيلة و دونها مانع من اءمر اللّه و نهيه ؛ اى مردم ! وفا همزاد راستگويى است ، سپرى محكم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم ، آن كس كه از قيامت آگاه است پيمان شكنى نمى كند (ولى متاءسّفانه ) در زمانى به سرمى بريم كه اكثر مردم پيمان شكنى و حيله گرى را عقل مى پندارند و افراد نادان اين گونه اشخاص را اهل تدبير مى خوانند، چه مى گويند؟ خدا آنها را بكشد، چه بسا انسان روشن بين نسبت به تمام حوادث آينده آگاه است ، و طريق مكر و حيله را به خوبى مى داند، ولى امر و نهى الهى مانع او است )). (منظور امام در اينجا شخص خود او است ).(315)
اما در اينجا از دگرگونى ارزش ها در عصر و زمان خويش شكايت مى كند كه چگونه بسيارى از مردم مكر و حيله و پيمان شكنى را تدبير مى پندارند، و تقوا و صدق و راستى و وفاى به عهد را نوعى ضعف حساب مى كنند.
و به گفته شاعر:
 

غاض الوفاء و فاض الغدر و اتّسعت   مسافة الخُلف بين القول و العمل
((در عصر ما وفا كمياب شده و بى وفايى و پيمان شكنى فراوان گشته و فاصله ميان گفتار و عمل بسيار زياد شده )).
6- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام چنين آمده است : ((ثلاث لم يجعل اللّه عزّوجلّ لاحد فيهنّ رخصة اءداء الاءمانة الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا اءو فاجرين ؛ سه چيز است كه خداوند به احدى اجازه مخالفت با آن را نداده است ؛ اداى امانت خواه صاحب امانت انسان نيكوكارى باشد يا بدكار، و وفاى به عهد، خواه طرف مقابل نيكوكار باشد يا بدكار، و نيكى به پدر و مادر خواه آن دو نيكوكار باشند يا بدكار)).(316)
همين مضمون در جاى ديگر از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده است .(317)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه در قانون وفاى به عهد و اداى امانت و نيكى به پدر و مادر هيچ گونه استثنايى وجود ندارد.
7- در حديث ديگرى امام عليه السّلام عهد و پيمان را همچون طوقى بر گردن انسان مى داند مى فرمايد: ((انّ العهود قلائد فى الاءعناق الى يوم القيامة فمن وصلها وصله اللّه ، و من نقضها خذله اللّه ؛ عهد و پيمان ها طوقى بر گردن انسانها است تا روز قيامت ، كسى كه آن را پيوند دهد (و به آن وفا كند) خداوند پيوند او را (با پاداش ها و نعمتهايش ) برقرار مى سازد، و كسى كه آن را بشكند، خداوند او را به حال خود رها مى سازد (تا در برابر حوادث روزگار در هم بشكند))).(318)
8- در حديث ديگرى آمده است كه شخصى به على بن الحسين امام سجّاد عليه السّلام عرض كرد: ((اءخبرنى بجميع شرايع الدّين ؛ تمام اصول اسلام را (به طور فشرده ) براى من بيان فرما)).
امام در پاسخ كوتاهى فرمود: ((قول الحقّ و الحكم بالعدل و الوفاء بالعهد؛ سخن حق گفتن ، و داورى به عدالت كردن ، و به عهد وفا نمودن است )).(319)
9- در حديث كوتاه و پُرمحتوايى اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((اءشرف الخلائق الوفاء؛ وفاى به عهد بهترين خُلق و خُوى انسان است )).(320)
10- اين بحث را با حديث مهم ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم (هر چند احاديث در اين زمينه بسيار فراوان است ) فرمود: ((اذا نقضوا العهد سلّط اللّه عليهم عدوّهم ؛ هنگامى كه مردم پيمان شكنى كنند خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط مى سازد)).(321)
* * *
در روايات بالا حقائق مهمّى درباره اهمّيّت وفاى به عهد و آثار عميق آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان آمده به گونه اى كه وفاى به عهد به عنوان ((اساس دين )) و ((نشانه يقين )) و ((سبب قرب به پيامبر در روز رستاخيز)) و ((سپر مهم در برابر حوادث اجتماعى )) شمرده ، اضافه بر اين روايات اسلامى تصريح دارد كه وفاى به عهد يك قانون جهان شمول است و مسلمان و كافر را در برمى گيرد. وفاى به عهد سبب ((سربلندى و پيروزى )) و پيمان شكنى سبب ((محروميّت از الطاف الهى )) مى شود.
1- آثار فردى و اجتماعى وفاى به عهد
پيش از اين نيز گفته شد كه تمام پيشرفت هاى علمى و فرهنگى و اقتصادى كه نصيب انسان ها شده است مولود زندگى اجتماعى آنها است ، تجارب به هم مى پيوندد، افكار به يكديگر ضميمه مى شود و صنايع و تمدنها دست به دست هم مى دهند و حركتى عظيم در جوامع انسانى پديد مى آيد.
اگر انسانها جدا از هم مى زيستند طبعا هر كسى مختصر تجربه زندگى خويش را با خود به گور مى برد و همه افراد دائما در جامى زند نه تحوّلى بود و نه پيشرفتى ، نه تمدّنى و نه فرهنگى و درست به همين دليل اسلام بيشترين اهمّيّت را براى استحكام پيوندهاى اجتماعى قائل شده است و به يقين هر چيزى كه كمك به تقويت اين پيوندها كمك كند از نظر اسلام مطلوب و هر چيزى كه سبب تضعيف آنها گردد منفور است .
بديهى است نخستين چيزى كه سبب تقويت اين پيوندها و در نتيجه از شرايط عمده تعاون و همكارى اجتماعى است همين مساءله پيمانها و عهدها است ، اگر مساءله وفاى به عهد و ميثاقهاى فردى و بين المللى حتّى براى يك روز كنار گذاشته شود شيرازه زندگى بشر از هم گسسته مى شود و پيشرفت جامعه انسانى عملا متوقّف مى گردد. به همين دليل در حديثى از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((لاتعتمد على مودّة من لا يوفى بعهده ؛ به دوستى كسى كه پايبند به عهد خويش نيست اعتماد مكن )).(322)
اصولا مى توان ميزان موفّقيّت افراد را در زندگى به ميزان پايبندى او به عهدهايش ارزيابى كرد، آن ها كه وفادارترند عزيزترند. اميرمؤ منان على عليه السّلام در سخن ديگرى مى فرمايد: ((اءلوفاء حصن السّؤ دد؛ وفاى به عهد قلعه (محكم ) بزرگى و شخصيّت است )).(323)
در نقطه مقابل آن اگر پيمان شكنى ها در سطح جامعه اى گسترش يابد همه نسبت به يكديگر بدبين و بى اعتماد مى شوند و رشته اتحاد آنها پاره مى گردد و به آسانى در برابر دشمن زانو مى زنند، از همين رو در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است : ((اذا نقضوا العهد سلّط اللّه عليهم عدوّهم ؛ هرگاه مسلمانها عهد و پيمان را بشكنند دشمن بر آنها مسلّط مى گردد)).(324)
وفاى به عهد سرمايه هاى ديگران را به سوى انسان سرازير مى كند، و حتّى در جهات مادّى زندگى او رونق مى گيرد به همين دليل تمام دولتهاى جهان براى اينكه بتوانند از رونق اقتصادى خوبى برخوردار گردند سعى مى كنند به عهد و پيمانهاى خود پايبند باشند والّا منزوى خواهند شد، حتّى در كشورهايى كه انقلاب رخ مى دهد و نظام جامعه به كلّى دگرگون مى شود هنگامى كه انقلابيون زمام كشورى را به دست مى گيرند اعلام مى كنند كه بر تمام عهد و پيمانهايى كه نظام پيشين داشته است وفادارند، هر چند عهد و پيمانها برخلاف سليقه و تشخيص آنها باشد چرا كه اگر راهى جز اين بروند اعتماد بين المللى را از دست خواهند داد، اين مساءله درباره افراد و اشخاص نيز صادق است . اضافه بر اينها اصل عدالت كه از بديهى ترين اصول اخلاقى اجتماعى است بدون وفاى به عهد و پيمان در جوامع انسانى پياده نمى شود و پيمان شكنان در صف ظالمان و جبارانند و هر انسانى با فطرت خداداد خويش چنين افرادى را ملامت و سرزنش و تحقير مى كند و اين نشان مى دهد كه لزوم وفاى به عهد يك امر فطرى است .
2- سرچشمه هاى وفادارى و پيمان شكنى
از آنجا كه شناخت انگيزه هاى صفات برجسته و همچنين رذائل اخلاقى تاءثير مهمّى بر تحصيل فضائل و درمان رذائل دارد، سزاوار است در اينجا به سراغ انگيزه هاى وفادارى و پيمان شكنى برويم .
بى شك ايمان راستين و اعتقاد به توحيد افعالى خداوند يكى از اسباب وفادارى و پايبند بودن به عهد و پيمانهاست چرا كه پيمان شكنان براى منفعت عاجل به سراغ اين كار زشت مى روند و قدرت و رازقيّت خداوند و وعده هاى او را به فراموشى مى سپارند، از همين رو اميرمؤ منان على عليه السّلام در سخنان كوتاه و نورانيش مى فرمايد: ((من دلائل الاءيمان الوفاء بالعهد؛ يكى از نشانه هاى ايمان وفاى به عهد است )).(325) در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((ما اءيقن باللّه من لم يرع عهوده و ذمّته ؛ كسى كه به عهد و پيمانش وفادار نيست ايمان به خدا نياورده است )).(326)
از اين گذشته شخصيّت درونى ذاتى انسان انگيزه ديگرى بر وفادارى است افراد با شخصيّت هرگز به خود اجازه پيمان شكنى نمى دهند و پيمان شكنى را نشانه ضعف و زبونى و فقدان شخصيّت مى شمرند، به همين دليل اميرمؤ منان على عليه السّلام وفادارى را يكى از نشانه هاى نيكان و پاكان مى شمرند مى فرمايد: ((بحُسن الوفاء يعرف الاءبرار؛ نيكان را به وسيله حُسن وفادارى مى توان شناخت )).(327)
جهل و بى خبرى و غفلت از آثار شوم پيمان شكنى درباره فرد و جامعه ، يكى ديگر از عوامل تن در دادن به اين رذيله اخلاقى است درست مانند كسى كه غذاى به ظاهر شيرين امّا در باطن مسموم به زهر كشنده را با ميل و اشتها مى خورد و از عاقبت كار خبر ندارد.
آنها كه از عقل و خرد بيشترى بهره مندند و آثار نيك وفادارى و زيانهاى پيمان شكنى را به خوبى درك مى كنند هرگز از آن فضيلت اخلاقى دست برنمى دارند و به اين صفت رذيله تن درنمى دهند چنانكه اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((اءلوفاء حليلة العقل و عنوان النّبل ؛ وفادارى زينت خِرد و بيانگر نجابت و فضيلت آدمى است )).(328)
طرق درمان پيمان شكنى
از آنچه در بحث گذشته (بحث انگيزه ها) آمد هم طرق به دست آوردن فضيلت اخلاقى وفادارى را مى توان شناخت و هم راههاى درمان ناپايبندى به عهد و پيمان را.
افراد پيمان شكن اگر واقعا در صدد اصلاح خويش برآمده باشند بايد قبل از هر چيز به تقويت پايه هاى ايمان خويش بپردازند چرا كه دانستيم پيمان شكنى از آثار ضعف ايمان و يا فقدان آن است اگر سطح معرفت آنها درباره خداوند بالا برود و همه چيز را به دست با كفايت او بدانند هرگز براى تحصيل مال و مقام و جاه و جلال دست به دامن اين صفت رذيله نمى زنند.
همچنين اگر در آثار شوم آن مطالعه كنند كه اين كار گرچه در كوتاه مدّت ممكن است سودى به همراه داشته باشد ولى در دراز مدّت سبب سرشكستگى و بى اعتبارى و بى آبرويى در ميان دوستان و آشنايان و در كل جامعه مى شود و بزرگترين سرمايه هاى خويش يعنى اعتماد مردم را به كلى از دست مى دهد، هم در پيشگاه خالق روسياه است و هم در برابر خلق خدا، و نمونه هاى عينى آن در زندگى روزمره و در تمام طول تاريخ در برابر چشمان ما قرار دارد. آرى هرگاه انسان در اين امور بينديشد به يقين توان ترك اين رذيله را پيدا خواهد كرد. همين مضمون در حديثى از على عليه السّلام نقل شده كه فرمود: ((والخُلف يوجب المقت عنداللّه و عند النّاس ؛ پيمان شكنى موجب خشم خداوند و خشم مردم مى شود)).(329)
به همين دليل در بسيارى از جوامع كه خبرى از دين و ايمان به خدا نيست سازمان ها و شركتهايى ديده مى شوند كه مى كوشند قرارداده ها و پيمانهاى خود را با دقّت اجرا كنند و گاه حتّى فراتر از آن مى روند چرا كه راه بدست آوردن اعتماد مراجعين و در نتيجه جلب توجّه و درآمد بيشتر را در اين كار ديده اند و به راستى مطلب هم چنين است .
اقسام عهد و پيمان
عهد انواع و اقسامى دارد و از يك نظر مى توان آن را به سه قسم تقسيم كرد:
1- عهد با خدا 2- عهد با مردم 3- عهد با خويشتن .
در عهد با خداوند بسيارى از فقهاء در كتب فقهى خود در كنار مباحث نذر، بحث عهد را عنوان كرده اند و اگر كسى با خدا عهدى كند و صيغه عهد را بخواند مثلا بگويد: ((عاهدت اللّه اءنّه متى شفانى اللّه اءصوم ثلاثة اءيّام اءو اءتصدّق بكذا و كذا؛ با خدا عهد كرده كه هرگاه مرا از بيمارى شفا دهد سه روز روزه مى گيرم يا فلان مقدار صدقه مى دهم ))
(صيغه عربى و يا فارسى تفاوتى ندارد) بر او واجب است كه به عهد خود وفا كند و اگر مخالفت كند كفّاره دارد و كفاره اش بنا بر مشهور كفّاره روزه خوردن ماه مبارك رمضان است .
بنابراين عهد و پيمان با خداوند نه تنها از نظر اخلاقى لازم الوفاء است بلكه از نظر فقهى نيز چنين است و مخالفت با آن كفّاره دارد.
حتّى اگر انسان صيغه عهد را نخواند و تنها در دل نيّت كند بهتر است به عهدى كه با خدا كرده وفا كند.
قرآن مجيد در مذمّت گروهى از مؤ منان ضعيف الايمان يا منافق در ماجراى جنگ احزاب مى فرمايد: ((و لقد كانوا عاهدوااللّه من قبل لايولّون الاءدبار و كان عهداللّه مسئولا؛ آنها قبلا با خدا عهد و پيمان بسته بودند كه پشت به دشمن نكنند (ولى مخالفت كردند) و عهد الهى مورد سؤ ال قرار خواهد گرفت )).(330)
و در جاى ديگر مى فرمايد: ((واءوفوا بعهداللّه اذا عاهدتم ؛ و هنگامى كه با خدا عهد بستيد به عهد خود وفا كنيد)) (بعضى از مفسّران اين عهد را به معنى بيعت با پيغمبر و بعضى به معنى جهاد و بعضى به معنى سوگند با خدا و بعضى به معنى هر كارى كه به حكم عقل يا نقل بر او واجب است تفسير كرده اند.(331)
و عهد با مردم هرگونه قرار دارد و پيمانى را شامل مى شود و چنانچه در قالب شرعيه و عقلائيه درآيد عمل به آن واجب است ولى عهدهاى يكطرفه مثل اينكه انسان با ديگرى عهد مى كند كه به او كمك كند اين گونه عهدها كه عهد ابتدايى ناميده مى شود و همچنين وعده هايى كه يك جانبه صورت مى گيرد وفاى به آن از نظر فقهى واجب نيست بلكه مستحب مؤ كّد است ولى از ديدگاه اخلاق همه آنها محترم و لازم الوفا است وگرنه انسان از نيل به فضائل اخلاقى و مقامات عاليه انسانى باز مى ماند.
در بعضى از روايات وعده هايى كه انسان مؤ من به ديگرى مى دهد به منزله نذر شمرده شده هر چند كفّاره ندارد. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((عدة المؤ من اءخاه نذر لاكفّارة له فمن اءخلف فبخُلف اللّه بدء و لمقته تعرّض و ذلك قوله يا اءيّها الّذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عنداللّه اءن تقولوا ما لا تفعلون ؛ وعده اى كه مومن به برادر مؤ منش ‍ مى دهد نذر است هر چند كفّاره ندارد، پس كسى كه با آن مخالفت كند با من مخالفت كرده و خشم خدا را سبب شده است و اين همان است كه در قرآن مى فرمايد اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا چيزى مى گوئيد كه عمل نمى كنيد اين كار موجب خشم عظيم خدا است كه سخن بگوئيد و عمل نمى كنيد)).(332)
در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است فرمود: ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الآخر فليف اذا وعد؛ كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد بايد به وعده خودش وفا كند)).(333)
امّا عهدهايى كه انسان با خودش كند عهدهايى است كه به هنگام خودسازى و در طريق تكامل صفات نيك و اعمال صالحه واقع مى شود و بسيار مؤ ثّر و سازنده است .
يك نمونه آن همان است كه عرفاى اسلامى آن را از گام هاى نخستين سير و سلوك مى شمارند و از آن بعنوان مشارطه كه به دنبال آن مراقبه و محاسبه قرار دارد ذكر مى كنند، و منظور از مشارطه اين است كه انسان در هر روز صبحگاهان با خودش عهد كند كه جز در مسير طاعت حق گام برندارد و از گناه بپرهيزد و سپس در روز مراقب اعمال خويش باشد كه به اين شرط و عهد عمل كند و شامگاهان به محاسبه بپردازد كه آيا به اين شرط و عهدى كه با خود كرده عمل نمود يا نه !
افراد با شخصيّت و صاحبان وجدان بيدار بى شك نسبت به اين گونه شرط و عهدها كه با خويشتن دارند حساسيت نشان مى دهند و به آسانى حاضر به شكستن آن نيستند.
بنابراين مى توان گفت كه پايبند بودن به عهدهايى كه انسان با خويشتن مى كند يكى از طرق تهذيب نفس و نيل به فضائل اخلاقى مى باشد.
* * *
پايبندى مسلمين به عهد و پيمان ها
پيشرفت سريع اسلام در قرنهاى نخستين براى همه مورخان شرق و غرب مايه شگفتى است ولى اگر به علل و عوامل آن درست بينديشيم به آسانى مى توان به رمز و راز آن پيشرفت سريع و برق آسايى پى برد.
به يقين يكى از علل آن ، پايبندى لشكر اسلام به پيمانهايشان بود، چيزى كه قرآن مجيد و پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بارها بر آن تكيه داشتند، اين مساءله به قدرى براى آنها اهمّيّت داشت كه حاضر بودند بسيارى از پيروزى هاى زودگذر را فداى آن كنند.
قانون مهم ((امان )) كه در دستورات اسلامى آمده است براين معنا تاءكيد دارد كه هر كدام از سربازان اسلام در هر رتبه اى كه باشند مى توانند به بعضى از افراد دشمن موقتا امان دهند و تمام سربازان اسلام موظّفند كه نسبت به آن همچون يك عهدنامه قطعى وفادار باشند.
نمونه هاى زيادى از آن را مى توان در تاريخ اسلام مشاهده كرد از جمله :
1- ياقوت حموى در معجم البلدان درباره فتح شهر سُهرياج (334) داستان عجيبى نقل مى كند كه در زمان يكى از خلفاى لشكرى به آنجا اعزام شد يكى از بزرگان لشكر مى گويد ما تصميم گرفته بوديم يك روز شهر را فتح كنيم (چون عِدّه و عُدّه به اندازه كافى داشتيم ) در ابتدا جنگى در ميان اهل شهر و لشكريان اسلام در گرفت سپس لشكر براى تجديد قوا به پايگاه خود برگشتند تنها يكى از افراد جنگجو كه از بردگان بود در اطراف شهر باقى مانده بود آنها از او امان خواستند او امان نامه اى نوشت و به تيرى بست و به سوى آنها پرتاب كرد هنگامى كه لشكر اسلام براى ادامه نبرد به اطراف شهر بازگشت صحنه عجيبى را ديدند، و آن اين كه مشاهده كردند آنها درِ شهر را باز كرده اند و از در قلعه خارج شده و كاغذى به دست دارند كه نشان مى دهد امان نامه اى است از سوى يكى از لشكريان اسلام و از آنها خواستند كه امان نامه را معتبر بشمارند، لشكريان اسلام در كار خود حيران ماندند. به خليفه وقت نامه نوشتند و كسب تكليف كردند، او در جواب نوشت يك فرد مسلمان پيمانش همچون پيمان كل مسلمانان است بايد آن را محترم بشماريد و به اهل شهر امان دهيد! آنها چنين كردند (و اثر بسيار مطلوبى در جلب و جذب ساكنان شهر به سوى اسلام داشت ).(335)
اين داستان نشاءت گرفته از حديث معروف پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در حجّة الوداع است كه آن حضرت در سرزمين مِنى در برابر جمعيّت فرمود: ((المؤ منون اخوة تتكافاء دمائهم و هم يد على من سواهم يسعى بذمّتهم اءدناهم ؛ افراد با ايمان با هم برادرند، خونهاى آنها يكسان است و آنها در برابر دشمن متحدند و كمترين آن ها مى تواند تعهدى از سوى جمعيّت برعهده بگيرد)).(336)
2- در تواريخ اسلام مى خوانيم هنگامى كه مسلمانان در عصر خليفه دوّم ، ساسانيان را شكست دادند و هرمزان بزرگ به وسيله لشكر ايران دستگير شد، او را نزد عمر آوردند، خليفه به او گفت شما بارها با ما پيمان بستيد و پيمان شكنى كرديد دليلش چيست ؟
هرمزان گفت : مى ترسم قبل از آنكه دليلش را بگويم مرا به قتل برسانى ! خليفه گفت نترس !.
در اين هنگام هرمزان تقاضاى آب كرد و به زودى ظرف ساده و بى ارزشى پُراز آب كرده براى او آوردند.
هرمزان گفت : اگر از تشنگى هم بميرم هرگز در چنين ظرفى آب نخواهم خورد!
خليفه گفت : ظرف آبى بياوريد كه مورد قبولش باشد، ظرف را بدست او دادند و او به اطراف نگاه مى كرد و آب مى نوشيد و مى گفت مى ترسم در حالى كه مشغول نوشيدن آب باشم كُشته شوم .
خليفه گفت : نترس من به تو اطمينان مى دهم تا ننوشى با تو كارى نداريم .
هرمزان ناگهان ظرف را واژگون كرد و آبها را بر روى زمين ريخت خليفه كه فكر مى كرد آب بدون اختيار او ريخته شده است گفت آب ديگرى براى او بياوريد و او را تشنه نكشيد.
هرمزان گفت : من آب نمى خواهم منظورم اين بود كه امان از تو بگيرم . خليفه گفت : من تو را به هر صورت خواهم كُشت .
ولى هرمزان جواب داد تو به من امان و اطمينان دادى .
خليفه گفت : دروغ مى گويى من به تو امان ندادم .
((انس )) حاضر بود و گفت هرمزان راست مى گويد تو به او امان داده اى مگر به او نگفتى من با تو كار ندارم تا آب را بنوشى ؟!
خليفه در كار خود فروماند و به هرمزان گفت تو مرا فريب دادى ولى من به خاطر اين فريب خوردم كه تو قبول اسلام كنى . هرمزان از مشاهده اين صحنه (و پايبند بودن مسلمانان به عهد و پيمانشان نور ايمان در دلش ‍ درخشيدن گرفت و) مسلمان شد.(337)
جالب اينكه از روايات اسلامى استفاده مى شود كه حتّى شبهه عهد و امان نيز لازم الوفاء است . در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((لو اءن قوما حاصروا مدينة فساءلوهم الاءمان فقالوا: لا، فظنّوا اءنّهم قالوا: نعم فنزلوا اليهم كانوا آمنين ؛ هرگاه گروهى در محاصره سپاهان اسلام باشند و تقاضاى امان كنند ولى مسلمانان پاسخ منفى دهند امّا بگمان اينكه پاسخ مثبت بوده به سوى مسلمانان بيايند اينها در امانند)).(338)
به اين ترتيب نه تنها عهد و امان لازم الوفاء است احتمال آن نيز در بعضى موارد لازم الوفاء مى باشد.
َََ
10: بحث منطقى و جدال و مراء
اشاره :
بهترين راه براى تبيين حقايق و رسيدن به نظرات صحيح و سالم ، بحث منطقى و خالى از هر گونه تعصب و لجاجت است زيرا هنگامى كه افكار به يكديگر ضميمه شوند و جرقه هاى استعداد و نبوغ به هم پيوندد نورى ساطع مى شود كه همه چيز را روشن مى سازد.
ولى اگر فضاى بحث را تعصبها و لجاجتها و خودخواهى ها و خشونتها و در يك كلمه جدال و مراء فراگيرد، چنان ظلمانى و تيره و تار مى شود كه گاه بديهى ترين حقايق ، پنهان و مكتوم مى ماند و هر قدر بحثها ادامه يابد پرده هاى بيشترى بر چهره واقعيتها مى افتد.
به همين دليل در اسلام جدال و مراء يا به تعبير ديگر بحثهاى تعصب آلودى كه براى برترى جويى برطرف مقابل و نه براى تبيين حق صورت مى گيرد شديدا نكوهش شده و از آن بعنوان يكى از گناهان كبيره ياد شده چرا كه بزرگترين سد راه حق و رسيدن به واقعيتها است .
البته در جاى خود تفسير دقيق جدال و مراء و تفاوت ميان اين دو را به خواست خدا بيان خواهيم كرد، هدف در اينجا اشاره سربسته اى به ابعاد نفرت اسلام از اين خُلق و خُوى نكوهيده و مدح و ستايش از كسانى است كه راه انصاف را در بحث مى پيمايند و از مسير منطق و حق و عدالت منحرف نمى شوند.
با اين اشاره به قرآن برمى گرديم .
1- يجادلونك فى الحقّ بعد ماتبيّن كاءنّما يساقون الى الموت و هم ينظرون . (انفال - 6)
2- و لقد صرّفنا فى هذاالقرآن للنّاس من كلّ مثل و كان الانسان اءكثر شى ء جدلا. (كهف - 54)
3- و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم و يتّبع كلّ شيطان مريد. (حج - 3)
4- و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم و لاهدى و لاكتاب منير. (حج - 8)
5- انّ الّذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان اءتاهم ان فى صدورهم الّا كبر ما هم ببالغيه فاستعذ باللّه انّه هو السّميع البصير. (غافر - 56)
6- وقالوا ءآلهتنا خير اءم هو ما ضربوه لك الّا جدلا بل هم قوم خصمون . (زخرف - 58)
7- و انّ الشّياطين ليوحون الى اءوليائهم ليجادلوكم و ان اءطعتموهم انّكم لمشركون . (انعام - 121)
8- اءلحجّ اءشهر معلومات فمن فرض فيهنّ الحجّ فلارفث و لافسوق و لاجدال فى الحجّ. (بقره - 197)
9- اءلا انّ الّذين يمارون فى السّاعة لفى ضلال بعيد. (شورى - 18)
10- ولقد اءنذرهم بطشتنا فتماروا بالنّذر. (قمر - 36)
ترجمه :
1- آنها پس از روشن شدن حق ، باز با تو مجادله مى كردند (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود كه ) گويى به سوى مرگ رانده مى شوند، و آن را با چشم خود مى نگرند.
2- و در اين قرآن ، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كرده ايم ولى انسان بيش ‍ از هر چيز به مجادله مى پردازد.
3- گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى ، به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هر شيطان سركشى پيروى مى كنند.
4- و گروهى از مردم ، بدون هيچ دانش و هيچ هدايت و كتاب روشنى بخشى درباره خدا مجادله مى كنند.
5- كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى كه براى آن ها آمده باشد ستيزه جويى مى كنند در سينه هايشان فقط كبر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسيد پس به خدا پناه بر كه او شنوا و بيناست !