اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲۱ -


6- و گفتند: ((آيا خدايان ما بهترند يا او (مسيح )؟! (اگر معبودان ما در دوزخند. مسيح نيز در دوزخ است ، چرا كه معبود واقع شده ) ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدال (و لجاج ) براى تو نزدند آنان گروهى كينه توز و پرخاشگرند!
7-...و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند، اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم مُشرك خواهيد بود!
8- حج ، در ماههاى معينى است ! و كسانى كه (با بستن احرام ، و شروع به مناسك حج ) حج را بر خود فرض كرده اند (بايد بدانند كه ) در حج آميزش ‍ جنسى با زنان و گناه و جدال نيست .
9-...آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند، در گمراهى عميقى هستند.
10- او آنها را از مجازات ما بيم داد ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند.
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه خداوند گروهى از مؤ منان ضعيف الايمان و كم حوصله را كه در مسير راه به سوى ميدان جنگ بدر مرتبا با پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مجادله داشتند نكوهش مى كند. مى فرمايد: ((آنها با اين كه واقعيت را دريافته بودند (كه اين مسير مطابق فرمان خدا است ) ولى باز از دست اعتراض خويش بر نمى داشتند و آنچنان ترس و وحشت وجود آنها را فراگرفته بود كه گويى به سوى مرگ رانده مى شوند و با چشم خود آن را مى بينند)) (يجادلونك فى الحقّ بعد ماتبيّن كاءنّما يساقون الى الموت و هم ينظرون ).
قرائن نشان مى دهد گروهى از تازه مسلمانان كه تجربه جنگ نداشتند سخت از حركت به سوى ميدان وحشت داشتند و با اين كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم با صراحت به آنها گفته بود: من اين راه را به فرمان خدا مى روم باز با پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پيوسته مجادله مى كردند كه از اين راه برگردد، گويى مرگ را در چند قدمى خود مى ديدند و در واقع ضعيف ايمان و ترس از مرگ و شهادت آنها را وادار كرده بود كه با دلايل واهى و بهانه هاى گوناگون به تضعيف اراده پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم برخيزند. قرآن آنها را نكوهش مى كند و در آيات بعد تصريح مى كند كه اراده خدا بر اين قرار گرفته بود حق را تقويت كند و ريشه كافران را قطع نمايد (هر چند افراد ضعيف الايمان گرفتار تخيّلات و اوهامى شده بودند).
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود يكى از سرچشمه هاى جدال و بحثهاى غيرمنطقى ضعف نفس و ترس از مقابله با حوادث مهم است .
در تواريخ معروف اسلامى آمده است : هنگامى كه خبر حركت لشكر قريش ‍ از مكه براى نجات كاروان تجارتى شان كه در راه بود و شنيده بودند مسلمانان قصد حمله به آن كاروان را دارند، در همه جا منتشر شد، گروهى از مسلمانان ضعيف مؤ كّدا از پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم خواستند كه به مدينه بازگردد، چرا كه توان مقابله را با لشكر قريش ندارند و اصولا براى جنگ نيامده اند.
از جمله ابوبكر برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! سردمداران قريش ‍ هرگز به كسى ايمان نياوردند، و هيچگاه شكست نخوردند، و ما آماده جنگ نيستيم (يعنى بهتر است به مدينه بازگرديم و با آنها روبرو نشويم ).
رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: بنشين .(339)
سپس عمر برخاست و همان سخن ابوبكر را تكرار كرد، پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به او نيز فرمود بنشين .
سپس مقداد برخاست و عرض كرد اى رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به همان راهى كه خدا دستور داده است برو ما با توايم ... قسم به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده اگر تو به ((برگ العماد)) (منطقه دوردستى در ناحيه يمن ) بروى ما با تو خواهيم بود، و اگر به ما دستور دهى در ميان شعله هاى آتش و نوك خارهاى تيز فروبرويم ، چنان خواهيم كرد. پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم (از گفتار او شاد شد و) براى او دعا كرد.(340)
و عجب اين كه ابن هشام در كتاب سيره خود، و طبرى داستان شوراى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را با اصحابش درباره جنگ بدر نقل كرده اند؛ ولى به كلام خليفه اول و دوم كه رسيده اند با جمله سربسته ((قال اءبوبكر و اءحسن ، ثمّ قام عمر بن الخطّاب و قال و اءحسن )) قناعت كرده اند(341) بى آنكه سخن آنها را نقل كنند، در حالى كه اگر سخن جالبى گفته بودند لابد مانند سخن مقداد مشروحا ذكر مى شد. و از اين معلوم مى شود كه سخن آنها سخنى بوده كه با تعصبات نويسندگان اين دو كتاب سازگار نبوده است .
* * *
در دوّمين آيه سخن از همه انسان هاى لجوج و متعصب و تربيت نايافته است ، مى فرمايد: ما در اين قرآن هرگونه مثلى را براى مردم بيان كرديم (و براى هدايت آن ها نمونه هايى از تواريخ تكان دهنده پيشينيان از حوادث دردناك زندگى افراد بى ايمان از شاهان ستمگر و سركش و از اقوام لجوج و متعصب آورديم ) ولى انسان بيش از هر چيز (در برابر حق ) به مجادله مى پردازد (و راه وصول حق را به خاطر آن به روى خود مى بندد.) (و لقد صرّفنا فى هذا القرآن للنّاس من كلّ مثل و كان الانسان اءكثر شى ء جدلا).
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه انسان هاى تربيت نايافته بيش از هر موجودى اهل جدل هستند. و در هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه انسان اگر از پاك نخستين منحرف شود، به جدل روى مى آورد، و با سخنان باطل و تعصب آلودش در برابر حق مى ايستد و راه هدايت را به روى خود مى بندد و اين بزرگترين بلاى جان او در طول تاريخ است .
* * *
در سومين آيه ضمن تعريف روشنى از مجادله باطل ، سرنوشت مجادله كنندگان را بيان مى كند و مى فرمايد: بعضى از مردم بدون هيچ علم و دانشى به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هر شيطان متمرّدى پيروى مى كنند (و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم و يتّبع كلّ شيطان مريد).
گرچه براى اين آيه شاءن نزولى نقل كرده اند و جمعى از مفسران گفته اند درباره نضربن حارث كه از مشركان لجوج و متعصب بود، نازل شده كه درباره قرآن سخنان واهى مى گفت ، و فرشتگان را دختران خدا مى پنداشت ، ولى پيدا است كه مفهوم آيه عموميت دارد، و تمام كسانى را كه بدون علم و آگاهى و تنها از روى تعصب و لجاجت بحث و جدل مى كنند شامل مى شود.
جالب اين كه در آخر اين آيه مجادله كنندگان را پيرو هر شيطان متمردى شمرده و اين تعبير نشان مى دهد جدال به باطل ، راه شيطان است ، بلكه هر شيطانى در مجادله كنندگان نفوذ مى كند، و آنها را به راه خود مى كشاند.
توصيف شيطان به ((مَرِيد)) (يعنى متمرّد) بيانگر اين حقيقت است كه مجادله كنندگان در صف متمردان و سركشان در مقابل حق قرار دارند.(342)
و منظور از جمله يجادل فى اللّه ، اين است كه درباره صفتى از صفات خدا يا اصل وجود خداوند، يا قدرت و عملش ، يا كارهاى او به مجادله برمى خيزد و به هر حال مذمت شديد جدال به باطل از اين آيه به خوبى روشن مى شود.
* * *

همين معنى با اضافاتى در آيه هشتم همين سوره (سوره حج ) آمده است . مى فرمايد: ((بعضى از مردم هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانشى و هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند)) (و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم ولا هدى و لاكتاب منير).
اشاره به اين كه بحث و گفتگو اگر آميخته با علم و آگاهى شخصى يا هدايت و راهنمايى پيشوايى آگاه ، يا كتاب روشنى از كتب آسمانى بوده باشد نه تنها ضررى ندارد، بلكه مى تواند كليد حل مشكلات باشد.
ولى هنگامى كه امور سه گانه بالا (علم و آگاهى شخص ، راهنمايى پيشوايان آگاه ، كتاب هاى روشنى بخش آسمانى ) وجود نداشته باشد، مجادله از طريق هوا و هوس و تعصب ها و لجاجت ها صورت مى گيرد كه نتيجه اش ‍ گمراهى و بدبختى است .
از آيه نهم اين سوره كه به دنبال آيه فوق آمده نيز به خوبى استفاده مى شود كه يكى از سرچشمه هاى جدال به باطل ، كبر و خودبرتربينى است كه سبب گمراهى ديگران نيز مى شود، و اين گونه افراد در دنيا رسوا، و در آخرت گرفتار عذاب سوزان مى شوند (ثانى عطفه ليضلّ عن سبيل اللّه له فى الدّنيا خزى و نذيقه يوم القيامة عذاب الحريق ).(343)
* * *
در پنجمين آيه ضمن توصيف ديگرى در بيان مفهوم مجادله به باطل به يكى از سرچشمه ها و انگيزه هاى اصلى اين رذيله اخلاقى اشاره كرده مى فرمايد: كسانى كه در آيات خدا بدون هيچ گونه دليل و مدركى كه براى آنها آمده باشد، جدل و ستيزه جويى مى كنند در دل هايشان فقط كبر و غرور است و هرگز به منظور خود نخواهند رسيد (انّ الّذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان اءتاهم ).
واژه ((سلطان )) در اين گونه موارد به معنى دليل و حجت و برهان است كه شامل امور سه گانه اى كه در آيه قبل آمده بود مى شود، هم علم و آگاهى شخصى را مى گيرد و هم هدايت پيشوايان آگاه ، و هم راهنمائى كتب آسمانى .
جالب اين كه مى گويد: ريشه اصلى مجادله و ستيزه جويى آنها تكبرى است كه در درون جان آنها، جايگزين شده ، و از طريق جدال به باطل مى خواهند به بزرگى برسند، بلكه ذليل و خوار مى شوند.
و از آنجا كه اين رذيله اخلاقى يكى از دامهاى خطرناك شيطان است در ذيل آيه مى فرمايد: ((اكنون كه چنين است به خدا پناه بر كه او شنوا و دانا است )). (فاستعذ باللّه انّه هو السّميع البصير).
* * *
در ششمين آيه سخن از مشركانى است كه بر كفر و شرك خود اصرار داشتند و براى توجيه كارهايشان در برابر پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به مجادله برمى خاستند، هنگامى كه قرآن مى گويد شما و معبودهايتان آتشگيره جهنم هستيد، آنها در مقام مجادله مى گفتند: ((آيا خدايان ما بهتر است يا مسيح ؟ او هم معبود واقع شد و بايد وارد دوزخ شود)). (وقالوا ءآلهتنا خير اءم هو).
سپس قرآن مى افزايد: آنها حقيقت را مى دانند ((و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزدند، بلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند)). (ماضربوه الّا جدلا بل هم قوم خصمون ).
سپس قرآن به تفاوت ميان حضرت مسيح عليه السّلام و بت ها پرداخته و مى گويد ((مسيح عليه السّلام بنده اى بود كه نعمت خود را بر او تمام كرده بوديم )) (ان هو الّا عبد اءنعمنا عليه ).(344)
اشاره به اين كه او خود را بنده خدا مى دانست ، و هرگز راضى نبود كسى او را پرستش كند، و اگر ديگران راه انحراف پوييدند و او را يكى از خدايان سه گانه پنداشتند گناهى متوجّه او نيست ، و نبايد از دوزخيان باشد، بنابراين قابل مقايسه با بت ها يا افرادى مثل فرعون نيست .
جمله ((بل هم قوم خصمون )) نشان مى دهد كه يكى از سرچشمه هاى جدال به باطل ، خصومت ها و عداوت ها است كه انسان را به ستيزه جويى غيرمنطقى وامى دارد. و غالبا خودش مى داند باطل مى گويد، ولى كينه توزى و عداوت ، به او اجازه تسليم در برابر حق نمى دهد.

در هفتمين آيه پس از اشاره به حرام بودن مُردار و حيواناتى كه براى بت ها قربانى مى كردند، يا گوشت هايى كه به هنگام ذبح حيوان ، نام خدا بر آن برده نمى شد مى فرمايد: ((اين كار گناه است )) (و انّه لفسق ).
سپس به توجيهات غلطى كه براى كار خود داشتند اشاره كرده مى افزايد: ((شياطين به دوستان خود سخنانى مخفيانه القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از آنها اطاعت كنيد، مشرك خواهيد بود)). (و انّ الشّياطين ليوحون الى اءوليائهم ليجادلوكم و ان اءطعتموهم انّكم لمشركون ).
مجادله باطل آنها - به گفته جمعى از مفسران بزرگ مانند مرحوم طبرسى و ابوالفتوح رازى و فى ظلال - اين بود كه آنها مى گفتند كه اگر ما گوشت حيوانات مُرده را مى خوريم به خاطر آن است كه خدا آن را كُشته ، و از حيوانى كه ما مى كشيم بهتر است ، در حقيقت تحريم مُردار يك نوع بى اعتنايى به كار خدا است .
اين توجيه سخيف و باطل براى مردارخوارى همان چيزى است كه شياطين انس و جن به دوستان خود القا مى كردند، تا به كمك آن به مجادله با كلام حق برخيزند، و گوشتهاى آلوده مُردار را با گوشت پاكيزه حيوانى كه به نام خدا ذبح شده است مقايسه كنند، بلكه آن را برتر بدانند.
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه اين گونه مجادله ها انگيزه شيطانى دارد.
از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اين توجيه باطل را گروهى از مجوس ‍ در نامه اى به مشركان قريش آموخته بودند.(345)
* * *
در هشتمين آيه سخن از جدال در هنگام احرام و حج است . مى فرمايد: ((حج در ماههاى معينى است ، و كسانى كه (با انجام احرام ) حج را بر خود فرض كرده اند (بايد بدانند) در حج آميزش جنسى با همسران و گناه و جدال نيست )) (اءلحجّ اءشهر معلومات فمن فرض فيهنّ الحجّ فلارفث و لافسوق و لاجدال فى الحجّ).
مى دانيم حالت احرام ، يك حالت فوق العاده معنوى و روحانى است كه انسان را به سوى قرب خدا مى برد، به همين دليل بسيارى از كارهاى مباح در احرام ممنوع است و بعضى از كارهاى حرام ، كه به هنگام احرام حرمت مضاعفى دارد.
معروف است كه 25 كار است كه به هنگام احرام ممنوع است كه يكى از آنها جدال است ، گرچه معروف در ميان فقها اين است كه منظور از جدال گفتن بلى واللّه يا گفتن لا واللّه است . (اولى را براى اثبات مطلبى و دومى را براى نفى مطلبى مى گويند) و منظور از فسوق دروغ گفتن و دشنام دادن و اظهار برترى بر ديگران و بيان نقص آنها در حال احرام است ، ولى بعيد نيست كه واژه جدال هر نوع مجادله و ستيزه جويى را دربرگيرد. و به هر حال منع از جدال در حال احرام نشان مى دهد كه اين كار با اين عبادت بسيار مهم روحانى سازگار نيست ، و انسان را شديدا از خدا دور مى كند.
به كار بردن جمله خبريه در آيه بالا كه مى گويد: جدال در حج وجود ندارد، بيانگر تاءكيد بيشترى در اين موضوع است ، گويى مى فرمايد: ((اين عمل با روح حج ابدا سازگار نيست )).
* * *
در نهمين آيه سخن از عنوان مراء كه چيزى شبيه به جدال است در ميان آمده مى فرمايد ((آگاه باشيد كسانى كه درباره قيامت به ستيزه جويى (و ترديد و انكار) برمى خيزند، در گمراهى (عميق و) دورى قرار دارند)). (اءلا انّ الّذين يمارون فى السّاعة لفى ضلال بعيد).
روشن است كه هدايت فرع بر آن است كه انسان حق جو و حق طلب باشد و حق را نزد هر كس و هر جا ببيند با آغوش باز پذيرا شود، و هرگاه تعصب ها و لجاجت ها و كبر و غرور مانع از تسليم حق در برابر ناحق گردد انسان به گمراهى كشيده مى شود آن هم گمراهى عميق و خطرناكى .
فرق ميان جدال و مراء و جهات مشترك اين دو را بعدا خواهيم گفت .
* * *
در دهمين و آخرين آيه ، سخن از قوم لجوج لوط است ، كه هر قدر اين پيامبر بزرگ به آنها هشدار داد و آنها را از عذاب الهى بيم داد، و جدى و قطعى بودن مجازات را به آنها گوشزد كرد، آنها نپذيرفتند، و به مجادله و ستيزه جويى در برابر او برخاستند، مى فرمايد ((لوط آنها را از مجازات (عظيم ما) آگاه ساخته بود، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك و شبهه داشتند)). (ولقد اءنذرهم بطشتنا فتماروا بالنّذر).
و همين امر سبب شد كه قوم لوط در حجابى از غفلت و بى خبرى فروروند تا زمانى كه فرمان الهى صادر شد، و شهرهاى آنها بر اثر زلزله هاى شديد
زير و رو گشت و بارانى از سنگ هاى آسمانى بر ويرانه ها و جسدهاى بى جان آنها باريد. آرى اين است نتيجه جدال و مراء در برابر حق .
* * *
اين آيات به خوبى خطرات اين دو رذيله اخلاقى را نشان مى دهد و بازگو مى كند كه چگونه انسان بر اثر جدال از هدايت باز مى ماند و به ولايت شيطان تن در مى دهد، و در ضلال بعيد و انواع عذاب هاى الهى غوطه ور مى شود.
* * *
تعريف جدال و مراء، فرق ميان جدال و مراء و مخاصمه
واژه جدل و جدال به طورى كه راغب در مفردات مى گويد از ((جَدَلتُ الحَبل )) (طناب را محكم تابيدم ) گرفته شده ، گويى كسى كه سخنان ستيزه جويانه مى گويد مى خواهد طرف مقابل را با زور از افكار و عقائدش ‍ دور سازد.
بعضى نيز گفته اند جدال در اصل به معنى كُشتى گرفتن و تلاش بر زمين زدن ديگرى است ، و از آنجا كه مشاجرات لفظى شباهت به آن دارد، اين واژه در آن مورد نيز به كار رفته است .
البتّه جدال بر دو گونه است ، جدال به حق و جدال به باطل كه اوّلى ممدوح و دوّمى مذموم است ، از اين رو در قرآن مجيد در يكجا مى فرمايد: ((و جادلهم بالّتى هى اءحسن ؛ به آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن )).(346)
در اينجا پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم ماءمور به جدال به حق شده ، و آن را در كنار حكمت و موعظه حسنه قرار داده است .
امّا جدال به باطل همان است كه در آيات بالا آمد كه افراد لجوج و متعصّب گرفتار آن مى شوند، و روشن ترينِ دلايل حق را با ستيزه جويى انكار مى كنند و امّا ((مِراء)) (بر وزن حجاب ) به معنى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن مريه (شك و ترديد) وجود دارد. راغب در كتاب مفردات مى گويد: در اصل از ((مَريتُ النّاقَة )) يعنى پستان شتر را براى دوشيدن به دست گرفتم ، گرفته شده است ، سپس به گفتگوى پيرامون چيزى كه مورد شك و ترديد است اطلاق شده (شايد به تناسب كه انسان ترديد دارد آيا در پستان شتر چيزى براى دوشيدن وجود دارد يا نه ) بعضى تعبير دقيق ترى درباره ريشه اصلى اين لغت دارند، مى گويند: ((مَريتُ النّاقَة )) در جايى گفته مى شود كه شير موجود در پستان شتر دوشيده شده سپس به اميد اين كه بقايايى كه در پستان باقى مانده است خارج شود، آن را بدوشند، كه اين عمل با شَك و ترديد انجام مى شود، همان گونه كه بحث هاى تواءم با مراء چنين است .
ولى اين واژه بعدا به هر نوع بحث و گفتگو درباره هر مطلبى كه محل ترديد است ، خواه بحث و گفتگوى مثبت و حق جويانه ، و خواه لجاجت آميز و پرخاشگرانه باشد اطلاق گرديده است .
به مواردى كه ((مراء)) در معنى مثبت به كار رفته است آيه شريفه 22 سوره كهف است كه به پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم دستور مى دهد اگر مى خواهد درباره اصحاب كهف با مخالفان صحبت كند، آشكارا به گفتگو بنشيند (فلا تمار فيهم الّا مراء ظاهرا).(347)
و موارد منفى آن فراوان است از جمله دو مورد كه در آيات بالا آمده بود.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه واژه مَريه (بر وزن جزيه و قريه ) به معنى ترديد در تصميم گيرى است ، و بعضى به معنى شك تواءم با قرائن تهمت گرفته اند. (همانند ريبه ).
جدال و مراء در روايات اسلامى
از آنجا كه مجادله به باطل سبب مخفى شدن حق و افزايش تعصب و خشونت و مفاسد بى شمار ديگرى مى شود، در روايات اسلامى به شدت از آن نهى شده مخصوصا اگر مجادله در مصالح دينى باشد. از جمله :
1- پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در حديثى مى فرمايد: ((ماضلّ قوم بعد اءن هداهم اللّه الّا اوتوا الجدل ؛ هيچ گروهى را بعد از آن كه خدا هدايتشان كرد گمراه نشدند مگر آن كه گرفتار جدال شدند)).(348)
2- همين مضمون در حديث ديگرى با تفاوت مختصرى از آن حضرت نقل شده است فرمود: ((ماضلّ قوم الّا و اءوثق الجدل ؛ هيچ قومى گمراه نشدند مگر اين كه اعتماد بر جدال كردند)).(349)
3- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((لعن اللّه الّذين يجادلون فى دينه اولئك ملعونون على لسان نبيّه ؛ خداوند لعنت كند كسانى كه در دين او مجادله و ستيزه جويى مى كنند، آنها بر زبان پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مورد لعن قرار گرفته اند)).(350)
4- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است كه : ((اءلجدل فى الدّين يفسد اليقين ؛ جدال در دين ، سبب فساد ايمان و يقين مى شود)).(351)
5- در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((ايّاكم و الخصومة فى الدّين فانّها تشغل القلب عن ذكر اللّه عزّوجلّ و تورث النّفاق ، و تكسب الضّغائن ، و تستجير الكذب ؛ از خصومت در دين (و جدال و پرخاشگرى ) بپرهيزيد، چرا كه فكر انسان را از ذكر خدا به خود مشغول مى دارد و سبب اختلاف و نفاق و كينه و عداوت مى گردد سبب پناه بردن به دروغ مى شود)).(352)
تعبير به خصومت در دين هر چند غير از عنوان جدال است ، ولى در اين گونه موارد به همان معنى مى باشد.
6- شبيه همين معنى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده است فرمود: ايّاك و الخصومة فانّها تورث الشّكّ و تحبط العمل و تردى بصاحبها، و عسى اءن يتكلّم بشى ء فلايغفرله ؛ از خصومت و جدال كه سبب شك و ترديد مى شود، اعمال انسان را حبط و نابود مى كند و صاحبش را به هلاكت مى كشاند و اى بسا سخنى بگويد كه هرگز بخشوده نشود)).(353)
7- از نصايحى كه لقمان حكيم به فرزندش كرد نيز توصيه به ترك جدال بود گفت : يا بنىّ لاتجادل العلماء فيمقتوك ؛ فرزندم ! با دانشمندان ستيزه جويى مكن كه تو را دشمن مى دارند)) (و از علومشان محروم مى مانى ).(354)
8- در حديث ديگرى از امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((من طلب الدّين بالجدل تزندق ؛ هر كس دين را با جدال و ستيزه جويى طلب كند كار او به كفر مى كشد)).(355)
9- امام على بن موسى الرضا عليه السّلام به يكى از ياران خود فرمود: ((اءبلغ عنّى اءوليائى السّلام و قل لهم اءن لاتجعلوا للشّيطان على اءنفسهم سبيلا و مرهم بالصّدق فى الحديث و اءداء الاءمانة و مرهم بالسّكوت و ترك الجدال فيما لايعنيهم ؛ سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو راه شيطان را به سوى خويش نگشايند، و آنها را امر به صدق و راستى در سخن و اداى امانت كن ، و آنها را به سكوت و ترك جدال در امورى كه به آنها مربوط نيست دستور دِه )).(356)
10- اين بحث را با حديث ديگرى از پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به پايان مى بريم ، آنجا كه فرمود: ((لايستكمل عبد حقيقة الايمان حتّى يدع المراء و الجدل و ان كان محقّا؛ انسان حقيقت ايمان را به كمال نمى رساند مگر زمانى كه مراء و جدال را ترك گويد هر چند حق با باشد)).(357)
* * *
اما مراء كه در بحثهاى سابق تفاوت آن با جدال گفته شد و حاصل كلام اين بود كه جدال به معنى هرگونه مشاجره لفظى و ستيزه جويى در كلام است در حالى كه مراء به معنى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن شك و ترديد وجود دارد. گاه اين گفتگو براى طلب حق جويى و گاه به خاطر تعصب و لجاجت و اظهار فضل و برترى جويى است كه بسيار نكوهيده است و در روايات اسلامى روى اين عنوان ، نكوهش بيشترى ديده مى شود! (هر چند تفاوت زيادى با جدال ندارد).
1- در حديثى نظير حديث فوق از پيغمبر اكرم مى خوانيم : ((لايستكمل عبد حقيقة الايمان حتّى يدع المراء و ان كان محقّا؛ هيچ بنده اى از بندگان خدا حقيقت ايمان را به كمال نمى رساند مگر اينكه مراء را ترك گويد هر چند حق با او باشد)).(358)
اشاره به اينكه جر و بحثهاى لجوجانه كه براى اظهار فضل و برترى جويى انجام مى شود حتى در مسائلى كه حق است سبب سقوط انسان در مبانى عقيدتى و اخلاقى مى شود.