اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۳۰ -


و نيز به همين دليل در روايات اسلامى آمده است كه اگر بخواهيد ميزان عقل انسان ها را به دست آوريد، به مقدار مالكيّت آنها برنفس و اعصابشان به هنگام غضب نگاه كنيد، در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((لايعرف الرّاءى عند الغضب ؛ فقط در موقع غضب مى توان عقل و راءى افراد را سنجيد)).(532)
2- غضب موجب تباهى ايمان است ، زيرا افراد عصبانى نه تنها مرتكب گناهان كبيره مى شوند كه با ايمان صحيح سازگار نيست ، بلكه گاهى به ساخت مقدّس پروردگار نيز - نعوذ باللّه - جسارت مى كنند، و يا بر حكمت و قسمت و تدبير او خُرده مى گيرند كه اين مرحله اى است بسيار خطرناك .
در احاديث گذشته خوانديم كه پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: غضب ايمان را فاسد مى كند، همان گونه كه صبر (دارويى است بسيار تلخ ) عسل را فاسد مى كند.
3- غضب منطق انسان را خراب مى كند، و به گزافه گويى و باطل گويى وامى دارد، و اگر شخص غضبناك در مقام قضاوت باشد به يقين داورى صحيح نخواهد كرد. به همين دليل در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((شدّة الغضب تغيّر المنطق و تقطع مادّة الحجّة ، و تفرّق الفهم ؛ شدّت غضب منطق انسان را دگرگون مى سازد، و ريشه دليل را قطع مى كند، و فهم و شعور را پراكنده مى سازد)).(533)
در آداب القضاء در كتاب قضاوت از كتب فقهيه نيز تصريح شده است كه قاضى به هنگام غضب بر كُرسى قضاوت ننشيند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((من ابتلى بالقضاء فلايقضى و هو غضبان ؛ كسى كه گرفتار امر قضاوت مى شود، در حال غضب قضاوت نكند)).
4- ديگر از پيامدهاى سوء خشم و غضب ، آشكار شدن عيوب پنهانى انسان است زيرا در حال عادى ، هر كس خود را كنترل مى كند، تا عيوب و نقطه ضعف هاى خويش را پنهان دارد، و آبرويش را در برابر اين عيوب كه تقريبا همه كم و بيش دارند حفظ نمايند، امّا هنگامى كه آتش خشم و غضب شعله ور مى شود، پرده ها كنار مى رود، و كنترل عقل برداشته مى شود، و عيوب مخفى انسان آشكار مى گردد، و آبروها بر باد مى رود.
در غررالحكم از اميرمؤ منان على عليه السّلام چنين نقل شده است : ((بئس القرين الغضب يبدى المعايب و يدنى الشّرّ و يباعد الخير؛ غضب همنشين بدى است ، عيوب پنهانى را آشكار مى سازد، شر و بدى را نزديك و خير و نيكى را دور مى سازد)).(534)
5- خشم و غضب راه شيطان را به سوى انسان باز، و به او نزديك مى سازد، زيرا ايمان و عقل كه دو مانع قوى در برابر هجمات شيطانند به هنگام غضب ، ضعيف و ناتوان مى شوند، و موانع از سر راه شيطان برداشته مى شود، به همين دليل به آسانى در انسان نفوذ مى كند.
در حديث معروف مى خوانيم : هنگامى كه نوح عليه السّلام امّت خود را (كه بعد از ارشاد و تبليغ طولانى و مستمر پذيرش هدايت نشده بودند) نفرين كرد (و نابود شدند) شيطان نزد نوح عليه السّلام آمد و گفت : تو حقى بر گردن من دارى مى خواهم آن را تلافى كنم .
نوح عليه السّلام در تعجّب فرورفت ، گفت بسيار بر من گران است كه حقى بر تو داشته باشم ، چه حقى ؟
گفت همان نفرينى كه درباره قومت كردى و آنها را غرق نمودى و احدى باقى نماند كه من او را گمراه سازم ، و من تا مدّتى راحتم ، تا زمانى كه نسل ديگرى بپاخيزد و من به گمراه كردن آنها مشغول شوم .
نوح عليه السّلام (با اين كه مى دانست نهايت كوشش را براى قوم خود كرده بود در عين حال ناراحت شد و) به شيطان گفت : حالا چه جبرانى مى خواهى كنى ؟
(نوح مى خواست سخنان او را نپذيرد، ولى خطاب از طرف پروردگار آمد كه گفتارش را بپذير در اينجا راست مى گويد).
شيطان گفت : در سه زمان به ياد من باش ، كه من نزديكترين فاصله را به مردم در اين سه موقع دارم :
1- هنگامى كه خشم تو را فرامى گيرد به ياد من باش .
2- هنگامى كه در ميان دو نفر قضاوت مى كنى مراقب من باش .
3- و هنگامى كه با زن بيگانه اى تنها هستى ، و هيچ كس در آنجا نيست باز به ياد من باش .(535)
در روايت ديگرى مى خوانيم كه ((ذوالقرنين يكى از فرشتگان را ملاقات كرد و به او گفت : دانشى به من بياموز كه بر ايمان و يقينم بيفزايد. او گفت : خشم و غضب را ترك كن زيرا هنگامى كه انسان غضب مى كند، شيطان بيش از هر زمان بر او مسلّط است ، بنابراين غضب را با وقار خويشتن دارى بازگردان ، و آتش آن را با آرامش خاموش كن و از عجله بپرهيز كه هنگامى كه در كارها عجله كنى از نصيب خود محروم خواهى شد و در برابر اشخاص دور و نزديك مهربان باش و سخت گير و عنود نباش )).(536)
بى شك غضب علاوه بر اين آثار شوم مادى و اجتماعى و اخلاق آثار سوء معنوى فراوانى نيز دارد به طورى كه از روايات مختلف استفاده مى شود كسى كه خشم خود را فروبرد، ثواب شهدا را(537) دارد و در قيامت همنشين انبياء(538) و قلب او از نور ايمان پُر مى شود(539)
* * *
اسباب و انگيزه هاى غضب
غضب و خشم پديده روحى پيچيده اى است كه از عوامل و انگيزه هاى مختلف سرچشمه مى گيرد و شناخت اين عوامل يكى از مهمترين اسباب تُندخويى و غضب است ، از جمله عوامل و اسباب زير را مى توان نام برد كه هر يك سهم مهمّى در بروز اين پديده خطرناك روحى دارد از جمله :
1- قضاوت هاى عجولانه : در زندگى فردى و اجتماعى همه روز اخبار ناراحت كننده اى به انسان مى رسد، اگر فورا به قضاوت بنشيند، آتش خشم در دل او شعله ور مى شود، و گاه دست به كارهاى زشت و خطرناكى مى زند، و چه بسا بعد از تحقيق و تحمل مى بيند اصل خبر نادرست يا حداقل ناقص ‍ بوده كه اگر تحقيق مى كرد، هرگز خشمگين نمى شد.
آرى اين قضاوت هاى عجولانه است كه در طول تاريخ عامل عصبانيّت و عواقب تلخ و دردناك شده است .
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه مى فرمايد: ((من طبائع الجهّال اءلتّسرع الى الغضب فى كل حال ؛ از طبيعت جاهلان اين است كه در هر حال به سوى خشم و غضب سرعت مى كنند (چرا كه گرفتار قضاوت هاى عجولانه مى شوند))).(540)
2- كمى ظرفيت : افرادى كه داراى روح بزرگ ، و فكر گسترده هستند، حوادث تلخ را در درون جان خود، تحمل مى كنند و نگه مى دارند، ولى افراد كم ظرفيت با كمترين ناملائمى از ناملائمات برمى آشوبند، و گاه به زمين و زمان بد مى گويند.
حديث بالا كه سرعت غضب را از خوى جهّال شمرده بود اشاره اى به اين حقيقت نيز مى توان داشته باشد.
3- تكبّر و خودبرتربينى : افراد متكبّر افراد پُرتوقع اند و هميشه مايل هستند كه ديگران حريم آنها را حفظ كنند، مقدم آنها را خيرمقدم بدانند و گرامى دارند و امتيازات خاصى براى آنها قائل شوند، امّا هنگامى كه اين عكس العمل ها را از مردم نمى بينند به سرعت عصبانى و خشمگين مى شوند، در حالى كه ريشه اصلى بدبختى در وجود خود آنها است و دوستان و اطرافيان گناهى ندارند.
در حديثى از حضرت مسيح عليه السّلام نقل شده كه ضمن شرح اسباب غضب يكى از عوامل آن را تكبّر و عُجب و خودبينى برشمرد.(541)
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه حواريون به او گفتند اى آموزنده نيكى ها به ما بگو از همه خطرناك تر چيست ؟ فرمود: غضب خداوند است ، عرض كردند: با چه وسيله اى از غضب خداوند در امان باشيم ، فرمود: غضب نكنيد.
عرض كردند سرچشمه غضب چيست ؟ فرمود: ((اءلكبروا التّجبّر و محقرة النّاس ؛ تكبّر و خودبزرگ بينى و مردم را كوچك شمردن )).(542)
4- حسد و كينه توزى : افراد حَسود و كينه توز، مواد اصلى كينه توزى را در درون دل نهفته اند، و دقيقا همچون مخزن باروتى است كه با نزديك شدن به جرقه كوچكى شعله ور مى گردد، و آتش خشم از تمام وجودشان ظاهر مى شود. در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((الحقد مثار الغضب ؛ كينه توزى سبب خشم است )).(543)
5- حرص و دنياپرستى : افرادى كه عشق و دلباختگى به دنيا وجودشان را پُركرده و حرص و آز در درون جانشان لانه گزيده ، كمترين مزاحمت به منافع خويش را تحمل نمى كنند، و به سرعت برمى آشوبند. و از آنجا كه زندگى اجتماعى خالى از مزاحمت هاى پى در پى نيست ، بلكه مى توان گفت مزاحمت هاى جزئى همه روز وجود اين گونه افراد غالبا خشمگين و عصبانى هستند و اگر نتوانند، خشم خود را بر سر اين و آن بريزند، درون جانشان را همچون خوره مى خورد.
در ادامه حديثى كه از حضرت مسيح عليه السّلام در بالا اشاره كرديم نيز اشاره به اين عامل شده و مى فرمايد: ((و شدّة الحرص على فضول المال و الجاه ؛ شدّت حرص برفزونى مال و مقام )).
درمان غضب
با توجّه به اين كه غضب ، آثار شوم و پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد، و گاه شيرازه زندگى انسان را از هم مى پاشد، كوشش و تلاش براى درمان آن بسيار لازم است و افراد عصبانى اگر در اصلاح حال خويش نكوشند پشيمان خواهند شد.
بزرگان علم اخلاق در اين زمينه بحث هاى فراوانى دارند و از آن بالاتر در روايات اسلامى دستورهاى مهم و مؤ ثّرى براى خاموش كردن آتش غضب داده شده است كه گلچينى از آن را ذيلا از نظر مى گذرانيم :
1- افراد خشمگين و عصبانى هميشه حتّى قبل از آن كه شعله هاى آتش ‍ غضب قلب آنها را اِحاطه كند، بايد در آثار شوم آن بينديشند، و مرتب به خود تلقين كنند كه غضب آتشى است كه ممكن است خرمن ايمان و سعادت و هستى آنها را بسوزاند، غضب آتش خشم خدا را در دنيا و آخرت مى افزود. غضب دوستان را از انسان دور مى كند و حربه به دست دشمنان مى دهد، غضب آثار ويرانگرى روى اعصاب انسان مى گذارد، عمر او را كم مى كند و سلامتى او را به خطر مى اندازد. غضب انسان را از رسيدن به مقامات معنوى و مادى بازمى دارد.
به عكس ، حلم و بردبارى رمز موفّقيّت و پيشرفت و سلامت روح و جسم و سبب محبوبيت در جامعه و موجب رضاى خدا در دورى شيطان است . همچنين درباره ثواب هاى الهى كه براى بردباران ذخيره شده و كيفرهايى كه در انتظار صاحبان غضب است نيز بينديشيد.
نه تنها در حال غضب ، بلكه قبل از آن نيز بايد در اين مسائل بينديشد و به خود تلقين كند تا گرفتار آن نشود.
2- فكر در عواقب خشم و غضب ؛ بارها اين نكته را تجربه كرده ايم و اگر ما تجربه نكرده ايم ديگران تجربه كرده اند، كه هر تصميمى كه انسان به هنگام غضب مى گيرد نسنجيده و نادرست است و غالبا موجب پشيمانى مى گردد، چه بهتر كه اين جمله معروف را كه از بعضى از دانشمندان به يادگار مانده ، همواره با خود زمزمه كند، به هنگام غضب نه تصميم و نه تنبيه و نه مجازات .
3- از طرق مهم درمان كه در روايات بر آن تاءكيد شده است ذكر خدا است ، در بعضى از روايات آمده هنگامى كه عصبانى مى شويد: ((اءعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم )) بگوئيد.(544)
در بعضى ديگر آمده است به هنگام غضب ((لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم )) بگوييد تا غضب از شما برود.(545)
در بعضى ديگر از روايات آمده است : ((به هنگام غضب صورت بر زمين بگذاريد و براى خدا سجده كنيد)).
ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل مى كند كه فرمود: غضب جرقه اى است كه در قلب انسان قرار مى گيرد (و آثار آن در وجود او نمايان مى شود) آيا نمى بينيد كه چشمان او سرخ ، و رگ هاى او متورّم مى شود. كسى كه اين حالت را در خود مشاهده كند، صورتش را به زمين بگذارد.(546)
به يقين هر كس چنين كند و به درگاه خدا پناه ببرد و از او رفع شرّ شيطان و غضب را بخواهد آرامش مى يابد.
به يقين هرگونه ذكر خدا در اين حال مناسب و مؤ ثر است ، ولى آنچه در بالا آمد، مؤ ثرتر مى باشد.
مرحوم شيخ حرّ عاملى در وسائل ، بابى تحت عنوان باب وجوب ذكر اللّه عندالغضب در ابواب جهادالنفس آورده است كه دليل بر اهمّيّت اين موضوع است .(547)
4- تغييردادن حالت يكى ديگر از طرق درمان غضب است همان گونه كه در روايات اسلامى آمده است : اگر شخص در حال نشستن عصبانى شده برخيزد و اگر ايستاده است بنشيند، و صورت از آن صحنه برگرداند يا دراز بكشد و اگر بتواند از آن محل دور شود، و خود را به كار ديگرى مشغول سازد.
اين تعبير حالت براى فرونشستن آتش خشم و غضب بسيار مؤ ثر و مفيد است .
در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((كان النّبى اذا غضب و هو قائم جلس و اذا غض و هو جالس اضطجع ، فيذهب غيضه ؛ هنگامى كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم (بر اثر كارهاى بسيار زشت جاهلان ) عصبانى مى شد، در حالى كه ايستاده بود مى نشست و اگر نشسته بود، به پهلو مى خوابيد و خشم او برطرف مى شد)).(548)
در بحارالانوار از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((و ايّما رجل غضب و هو قائم فليجلس فانّه سيذهب عنه رجز الشّيطان و ان كان جالسا فليقم ؛ هر كس كه خشمگين شود در حالى كه ايستاده باشد بنشيند، چرا كه پليدى شيطان از او دور مى شود، و اگر نشسته است برخيزد)).
در ذيل اين حديث آمده است كه اگر انسان نسبت به يكى از بستگانش ‍ خشمگين شود و بدن او را با دست خود لمس كند و اين تماس بدنى خشم او را فرومى نشاند.(549)
5- وضوگرفتن : نوشيدن آب خنك و شستن سَر و صورت با آن به يقين در خاموش كردن آتش غضب مؤ ثر است . بلكه در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است ((اذا غضب اءحدكم فليتوضّاء؛ هنگامى كه كسى از شما خشمگين شود وضو بگيرد)).(550)
از اين تعبير استفاده مى شود كه وضوگرفتن به هنگام خشم و غضب مستحب است و در فرونشاندن آتش غضب تاءثير دارد.
مرحوم علامه مجلسى در تفسير كوتاهى كه بر اين حديث نوشته است مى فرمايد: ((بعيد نيست كه منظور از وضوگرفتن در اينجا شستن دست باشد)). ولى با توجه به اين كه وضو در لسان روايات به معنى همين وضوى نماز است و به اصطلاح حقيقت شرعيه در معنى جديد شده است ، ظاهر حديث مزبور همان وضوى نماز است .
در بعضى از روايات از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم علاوه بر وضو، غسل هم وارد شده است مى فرمايد: ((واذا غضب اءحدكم فليتوضّاء و ليغتسل فانّ الغضب من النّار؛ هنگامى كه كسى از شما خشمگين مى شود وضو بگيرد و غسل كند، زيرا غضب از آتش است )) (و آتش را آب خاموش مى كند).(551)
و در تعبير ديگرى آمده است كه غضب از شيطان است ، و شيطان از آتش ‍ آفريده شده و آتش را آب خاموش مى كند، بنابراين هنگامى كه كسى از شما خشمگين شد وضو بگيرد)).(552)
هرگاه امور بالا به يكديگر ضميمه شود، و اضافه بر آنها انسان در پيامدهاى خطرناك غضب در دنيا و آخرت ، و كيفر و مجازات الهى آن بينديشد به يقين آتش غضب او هر چند شديد و سوزان باشد خاموش خواهد شد. مشكل آنجا پيدا مى شود كه انسان در همان حال و در همان صحنه بماند و هيچ تغيير و دگرگونى در وضع خود ندهد كه نجات از پيامدهاى آن ، مشكل و گاه غيرممكن مى شود.
اقسام غضب
خشم و غضب هميشه جنبه منفى ندارد، گاه جنبه مثبت دارد و براى زندگى مادى و معنوى انسان ضرورى و لازم است . بنابراين مى توان غضب را به مثبت و منفى ، يا ((ستوده )) و ((نكوهيده )) تقسيم كرد، و هرگاه خشم الهى را نيز بر آن بيفزاييم غضب بر سه گونه تقسيم خواهد شد:
1- غضب خداوند: در بسيارى از آيات قرآن سخن از غضب و سخط الهى به ميان آمده است ، مخصوصا درباره بنى اسرائيل كه در آيات زيادى اشاره به غضب الهى نسبت به آنها، بلكه غضب بعد از غضب آمده است تا آنجا كه مغضوب عليهم از سوى جمعى از مفسران ، در سوره حمد، به گنهكاران بنى اسرائيل كه نه تنها در گذشته ، بلكه در ما نيز چهره تاريخ بشريت را سياه كرده اند، تفسير شده است .
بى شك غضب به معنى هيجان درونى تواءم با انتقام جويى كه آثار آن برافروخته شدن صورت و پرشدن رگ هاى گردن از خون است در مورد خداوند كه بالاتر از جسم و جسمانيت و تغيير و دگرگونى است مفهومى ندارد، همان گونه كه انتقام جويى به معنى فرونشاندن سوز دل و به اصطلاح تشفى قلب با اذيت و آزار دشمن درباره ذات پاك الهى نيز نامفهوم است .
لذا مفسران غضب الهى را به معنى كيفر عادلانه او در مورد گنه كاران در دنيا و آخرت تفسير كرده اند.
راغب در كتاب مفردات با صراحت مى گويد: هنگامى كه غضب به عنوان يكى از اوصاف الهى ذكر شود مراد از آن فقط انتقام (و مجازات ) است .
در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است ، چنانكه در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه در برابر اين سؤ ال كه غضب خداوند چيست ؟ فرمود: ((غضب اللّه تعالى عقابه . يا عمرو!(553) من ظنّ اءنّ اللّه يغيّره شى ء فقد كفر؛ منظور از غضب خداوند متعال ، عِقاب و كيفر او است . اى عمرو! كسى كه گمان كند چيزى خداوند را دگرگون مى سازد (و تغيير حالت مى دهد) كافر شده است )).(554)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه خشم خدا كيفر او است همان گونه كه رضاى او ثواب او است . (نه اين كه در ذات خداوند به هنگام خشم و رضا تغيير و دگرگونى حاصل شود كه اين از صفات ممكنات است ).
كوتاه سخن اين كه آيات و رواياتى كه سخن از غضب و سخط خدا مى گويد، ارتباطى با خشم و غضب مخلوقين ندارد، بلكه كيفرهايى است عادلانه كه براى تربيت انسان ها مقرر شده است .
2- خشم هاى منفى و غضب هاى ويرانگر كه در مباحث گذشته به طور كامل پيرامون آن بحث شد، و خطرات و پيامدهاى سوء آن را دانستيم ، و انگيزه ها و طرق درمان آن را نيز بررسى كرديم ، و در اينجا نيازى به توضيح بيشتر نمى بينيم .
3- غضب هاى مثبت انسانى : اگر كسى گمان كند خداوند نيرويى در انسان بى حكمت آفريده است ، يا بعضى از نيروهاى خدا داد صرفا جنبه ويرانگرى دارد چنين كسى حكمت خدا را نشناخته ، و در واقع توحيد افعالى او ناقص است .
محال است عضوى در پيكر و نيروئى در درون جان آدمى باشد، و اثر مثبتى نداشته باشد. از جمله نيروى غضب است .
هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، تمام توان او بسيج مى گردد، و گاه قدرت او چندين برابر زمان عادى و معمولى مى شود. فلسفه وجودى اين حالت در واقع آن است كه اگر جان يا مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيفتد بتواند حداكثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد، و اين نعمت بسيار بزرگى است .
پرندگان يا حيوانات ديگرى را ديده ايم كه در هنگام عادى با يك اشاره فرار مى كنند، امّا زمانى كه جان خود يا فرزندان خود را در خطر ببينند، گاه چنان مى ايستند و دفاع مى كنند كه انسان را در شگفتى فرومى برند. گاه يك پرنده ترسو هنگامى كه نوزاد خود را در خطر ببيند، مانند يك عُقاب حمله مى كند، و با قوّت و قدرت مهاجم يا مهاجمين را عقب مى راند، حتّى حيوانى مانند گربه اگر در اتاق دَر بسته اى گرفتار شود و به او حمله كنند، به مقابله برمى خيزد و مبدّل به حيوان بسيار خطرناك مى شود كه به روى هر انسان مهاجم پنجه مى اندازد و مانند يك حيوان درنده طرف مقابل را مجروح مى كند.
بنابراين نيروى غضب يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اين كه در جاى خود به كار گرفته شود.
در آيات و روايات اسلامى سخن از خشم مقدس و غضب الهى بسيار است ، از جمله :
1- در داستان موسى عليه السّلام مى خوانيم : هنگامى كه براى گرفتن پيام الهى به كوه طور آمده بود، و در غياب او سامرى گمراه از فرصت استفاده كرد و گوساله معروف خود را ساخت و بنى اسرائيل را به پرستش آن وادار نمود، و خداوند اين خبر را در همان كوه طور به اطلاع موسى عليه السّلام رسانيد، موسى عليه السّلام خمشگين و اندوهناك به سوى قوم خويش ‍ بازگشت و الواحى كه در آن احكام بنى اسرائيل بود. به كنارى افكند، و موهاى سر يا ريش برادر و جانشين خود را گرفت و كشيد و بر او فرياد زد: كه چرا در مقابل اين انحراف بزرگ خاموش نشستى ؟ چرا از من پيروى نكردى ؟ و فرمان مرا به بوته فراموشى افكندى و در اينجا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه را به عنوان خود ذكر نمود: (و لمّا رجع موسى الى قومه غضبان اءسفا قال بئس ما خلفتمونى من بعدى اءعجلتم اءمر ربّكم و القى الاءلواح و اءخذ براءس اءخيه يجرّه اليه ).(555)
اين خشم و عصبانيت شديد تكانى به بنى اسرائيل داد، و بسيار زود متوجّه اشتباه بزرگ خود، يعنى انحراف از توحيد به شرك شدند.
به يقين اين گونه عصبانيّت ها و غضب ها كه در برابر انحراف و گمراهى مردم ظهور و بروز پيدا مى كند، مثبت و سازنده است و جنبه الهى دارد.
همچنين تمام خشم و غضب هاى الهى در برابر اقوام گمراه .
به يقين اگر موسى عليه السّلام با خونسردى با اين مسئله برخورد مى كرد، اى بسا خون سردى او را دليل بر امضاى گوساله پرستى مى گرفتند و مبارزه با آن بعدا مشكل مى شد ولى اين خشم و غضب كار خود را كرد، و تكان سختى به آنان داد.
2- در حالات پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نيز مى خوانيم كه گاه در برابر بعضى از حوادث به گونه اى عصبانى مى شد كه آثار خشم و غضب در چهره مباركش نمايان مى گشت .
مثلا در داستان حديبيّه مى خوانيم كه پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در برابر پيشنهاد سهيل بن عمرو (نماينده قريش جهت عقد پيمان صلح ) درباره بعضى از موارد نادرست صلحنامه سخت عصبانى شد به گونه اى كه آثار خشم و غضب در چهره او نمايان گشت (و همين امر سبب پس كرفتن آن پيشنهاد شد).(556)
3- در حالات اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه در برابر ظلم يكى از مسلمانان نسبت به همسرش ، و تهديد كردن او را به سوزاندن با آتش ، على عليه السّلام سخت عصبانى شد، و به روى آن جوان شمشير كشيد و فرمود: من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم (و سفارش نيك رفتارى به همسرت را به تو مى نمايم ) تو دارى اين چنين پرخاشگرانه به حق و عدالت پشت مى كنى ، توبه كن وگرنه جانت در خطر است . جوان متجاوز كه وضع را چنين ديد به سرعت عقب نشينى كرد و از در عذرخواهى درآمد و تقاضاى بخشش نمود.(557)
به يقين اين خشم مقدّس الهى بود كه در مقام دعوت افراد گنهكار به سوى حق و عدالت بسيار كارساز و مؤ ثّر است .
4- درباره ابوذر مى خوانيم هنگامى كه عثمان امر به معروف و نهى از منكر او را تحمل نكرد دستور تبعيد او را به سرزمين بد آب و هواى ربذه صادر كرد. على عليه السّلام به بدرقه او آمد و هنگامى وداع با او فرمود: ((يا اءباذر انّك غضبت للّه (عزّوجلّ) فارج من غضبت له انّ القوم خافوك على دنياهم و خفتهم على دينك ، فترك فى اءيدهم ما خافوك عليه واهرب منهم بما خفتهم عليه ؛ اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى ، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش اين مردم (عثمان و دار و دسته او) از تو بر دنيايشان ترسيدند تو از آنها بر دينت ، پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند به خودشان واگذار. و به خاطر آنچه بر آن مى ترسى از آنها فرار كن )).(558)
بديهى است خشم ابوذر نسبت به كسانى كه اموال بيت المال را به ناحق در ميان خود تقسيم مى كردند و به مردم ظلم و ستم روا مى داشتند يك خشم مقدّس الهى بود.
در سخن ديگرى از خود ابوذر به هنگامى كه معاويه از انتقادات او به وحشت افتاد، و مى خواست او را از شام كه تبعيد كند، نقل شده است چنين مى خوانيم كه او خطاب به گروهى از مؤ منان شام به بدرقه او آمده بودند چنين گفت : ((اءيّها النّاس اجمعوا مع صلاتكم و صومكم غضبا للّه عزّوجلّ اذا عصى فى الاءرض ؛ اى مردم ! همراه نماز و روزه خود خشم براى خداوند متعال در برابر گناهانى در زمين انجام مى شود داشته باشيد)).(559)