اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۳۱ -


5- در حديثى در حالات سيدالشهدا امام حسين عليه السّلام مى خوانيم هنگامى كه وليدبن عتبه والى و فرماندار مدينه بود (و مى خواست با استفاده از موقعيّت خود اموالى از حضرت را غصب كند) امام عمامه او را از سرش برداشت و برگردنش پيچيد (و فشار داد وليد هنگامى كه اين شجاعت و غضب را ملاحظه كرد عقب نشينى نمود) مروان (معاون وليد) به او گفت من تا امروز چنين جراءت و جسارت كسى را بر اميرش نديده بودم . (اشاره به ضعف وليد كرد) وليد گفت : به خدا قسم تو به من عصبانى نشده اى بلكه از حلم و بردبارى من حَسد بردى ، اين مال تعلّق به حسين داشت ولى امام حسين فرمود: ((اين مال را به تو واگذار كردم اى وليد)) اين سخن را فرمود و از جاى برخاست (اشاره به اين كه خشم و غضب من به خاطر مال دنيا نبود بلكه به خاطر اين بود كه به تو ثابت كنم با زورگويى در برابر من كارى پيش نمى رود).(560)
6- در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام على بن ابى طالب عليه السّلام هنگامى كه مى خواست مالك اشتر را به عنوان استاندار مصر بفرستد نامه اى براى مردم مصر فرستاد كه آغازش چنين بود: ((من عبداللّه على اميرالمؤ منين عليه السّلام الى القوم الّذين غضبوا للّه حين عصى فى اءرضه و ذهب بحقّه ؛ اين نامه اى از بنده خدا على اميرمؤ منان به جمعيّتى كه به خاطر خدا غضب كردند، در آن هنگام كه در زمين او عصيان شد و حق او را بردند)). (اشاره به مقام مردم در برابر غارت غارتگرى اطرافيان عثمان نسبت به بيت المال است ).(561)
7- در بعضى از احاديث آمده است : خداوند متعال به شعياء وحى فرستاد كه من صد هزار نفر از قوم تو را هلاك خواهم كرد، چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان ، شعياء عرض كرد: گنهكاران و بدان مستحق عذابند، نيكان چرا؟ خطاب آمد: ((داهنوا اءهل المعاصى فلم يغضبوا لغضبى ؛ آنها با معصيت كاران تساهل و مسامح كردند، و به خاطر غضب من خشم نگرفتند)).(562)
اينها و مانند اينها كه در روايات اسلامى كم نيست همگى اشاره به خشم هاى مقدّسى دارد كه براى خدا و دفاع از حق در برابر ظالمان و گنهكاران انجام مى گيرد.
تفاوت خشم هاى مقدس و مزموم در اين است كه اوّلا خشم مقدس تحت كنترل عقل و شرع قرار دارد و به منظور بسيج تمام نيروها در برابر كار خلافى است كه در حال انجام است تا جلوى آن گرفته شود. ولى خشم هاى شيطانى نه تنها تحت كنترل عقل نيست بلكه هوا و هوس هاى لجام گسيخته بر آن حاكم است .
ثانيا خشم مقدس هدف مقدسى را دنبال مى كند و همواره تواءم با برنامه ريزى است در حالى كه خشم هاى شيطانى نه هدف مقدسى دارد و نه برنامه اى .
ثالثا خشم هاى مقدس هميشه حدود معينى دارد، و از حد تجاوز نمى كند در حالى كه خشم شيطانى هيچ حد و مرزى را به رسميّت نمى شناسد، و با يك مثال ساده مى توان تمام تفاوت هايى را كه در بالا آمد مشخص كرد، خشم هاى مقدس مانند سيلاب هايى است كه از كوه ها به راه مى افتد و پشت سد قرار مى گيرد و به صورت حساب شده در كانال ها به جريان مى افتد و سبب انواع آبادى ها و بركت ها است . در حالى كه خشم شيطانى همانند سيلاب هايى است كه از كوه سرازير مى شود و هيچ مانعى بر سر راه آن نيست و هر چيزى را بر سر راه خود بيابد در هم مى كوبد و ويران مى سازد.
اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم : ((انّما المؤ من الّذى اذا غضب لم يخرجه غضبه من حقّ، و اذا رضى لم يدخله رضاه فى باطل ؛ مؤ من كسى است كه هرگاه خشمگين شود، خشم او را از دائره حق خارج نمى كند، و هرگاه (از كسى ) خشنود گردد، خشنوديش او را در باطل وارد نمى سازد)).(563)
حلم و بردبارى
نقطه مقابل غضب و خشم لجام گسيخته ، حلم و بردبارى و خويشتن دارى است ، و همان گونه كه از امام حسن عليه السّلام نقل شده كه وقتى از حضرتش درباره تفسير حلم سؤ ال كردند فرمود: ((كظم الغيظ و ملك النّفس ؛ حلم فروبردن غضب و تسلّط برنفس است )).(564)
و نشانه آن حُسن برخورد با افراد و معاشرت بالمعروف است ، همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است : ((ليس ‍ بحليم من لم يعاشر بالمعروف من لابدّ له من معاشرته ؛ كسى كه نسبت به افرادى ناچار است با آنها معاشرت كند خوش رفتارى نداشته باشد، حكيم و بردبار نيست )).(565)
افرادى هستند كه بر اثر عجز و ناتوانى بردبارى پيشه مى كنند، و در واقع داراى فضيلت حلم نيستند چرا كه هر وقت قدرت پيدا كردند، دست به انتقام دراز مى كنند همان گونه كه در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((ليس الحليم من عجز فهجم و اذا قدر انتقم ، انّما الحليم من اذا قدر عفى ؛ كسى كه به خاطر عجز و ناتوانى ساكت شود و اقدام به كارى نكند و به هنگام توانايى انتقام بگيرد حليم و بردبار نيست . حليم كسى است كه به هنگام توانايى ببخشد)).(566)
به هر حال حلم و بردبارى همه كس مخصوصا براى رؤ ساء و مديران و سرپرست هاى خانواده ها، يكى از باارزش ترين فضائل اخلاقى است كه سبب پيشرفت و تعالى و حُسن مديريت و جذب دل ها و حل مشكلات عظيم است .
در اهمّيّت اين فضيلت اخلاقى چند روايت زير را كه به عنوان گلچينى از روايات اين باب برگزيده ايم كافى به نظر ميرسد.
1- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه : ((اءلا اخبركم باءشبهكم بى اءخلاقا؟ قالوا بلى يا رسول اللّه فقال اءحسنكم اءخلاقا و اءعظمكم حلما و اءبرّكم بقرابته و اءشدّكم انصافا من نفسه فى الغضب و الرّضا؛ آيا به شما خبر بدهم كداميك از شما از جهت اخلاق به من شبيه تريد؟ عرض كردند آرى اى رسول خدا. فرمود: آن كس كه از همه خوش خوتر، و بردبارتر و نيكوكارتر نسبت به خويشاوندانش و با انصاف تر در حال خشم و خشنودى بوده باشد)).(567)
2- در حديث ديگرى از همان بزرگوار چنين نقل شده است : ((ما جمع شى ء الى شى ء اءفضل من حلم الى علم ؛ چيزى با چيزى همراه نشده كه برتر از همراهى حلم با علم باشد)).(568)
3- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((اءشجع النّاس من غلب الجهل بالحلم ؛ شجاع ترين مردم كسى است كه با نيروى علم بر جهل غالب آيد)).(569)
شبيه همين معنى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ((اءقوى النّاس من قوى على غضبه بحلمه ؛ قوى ترين مردم كسى است كه با نيروى حلمش ‍ بر غضبش چيره شود)).(570)
4- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((انّ اءفضل اءخلاق الرّجال الحلم ؛ برترين اخلاق مردان حلم است )).(571)
5- در حديث جالب ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين مى خوانيم : ((انّ المؤ من ليدرك بالحلم واللّين درجة العابد المتهجّد؛ شخص مؤ من با حلم و نرمش به مقام عبادت كننده شب زنده دار مى رسد)).(572)
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حلم و بردبارى از عبادات همه در پيشگاه پروردگار است .
6- در حديث پُرمعناى ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((من اءحبّ السّبيل الى اللّه عزّوجلّ جرعتان جرعة غيظ تردها بحلم و جرعة مصيبة تردّها بصبر؛ از محبوبترين راه ها به سوى خدا نوشيدن دو جرعه است ، جرعه خشم را به وسيله حلم فروبردن و جرعه مصيبت را با صبر تحمل كردن )).(573)
7- روزى على عليه السّلام شنيد كه مرد (نابخردى ) قَنبر را دشنام مى دهد و گويى قنبر مى خواست به او پاسخ دهد، امام فرمود: قَنبر! او را رها كن تا خدا را راضى و شيطان را خشمگين و دشمنت را (با شرمندگى ) كيفر داده باشى . سپس فرمود: ((فوالّذى خلق الحبّة و برء النّسمة ما اءرضى المؤ من ربّه بمثل الحلم ، و لا اءسخط الشّيطان بمثل الصّمت ، و لا عوقب الاءحمق بمثل السكوت عنه ؛ قسم به خدايى كه دانه را در زير خاك شكافته ، و انسان را آفريده هيچ شخص مؤ منى پروردگارش را به چيزى مانند حلم خشنود نساخته و شيطان را به چيزى مانند خاموشى به هنگام غضب خشمگين نكرده ، و احمق را به چيزى همانند سكوت ، مجازات ننموده است )).(574)
8- از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين نقل شده : ((من كظم غيظا و هو قادر على انفاذه و حلم عنه ، اءعطاه اللّه اءجر شهيد؛ كسى كه خشم خود را فروبرد، در حالى كه قدرت بر انجام كارى مطابق آن دارد و حلم و بردبارى پيشه كند، خداوند اجر شهيدى به او مى دهد)).(575)
9- در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است كه امام على بن الحسين عليه السّلام چنين فرمود: ((انّه ليعجبنى الرجل اءن يدركه حلمه عند غضبه ؛ من لذّت مى برم كه انسان كه حلم و بردباريش به هنگام خشم به سراغ او آيد)). (و او را از چنگال خطر رهايى بخشد).
10- اين بحث را با حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم - هر چند روايات در اين زمينه فراوان است - در اين حديث آمده است كه امام عليه السّلام خدمتكارى داشت و او را به دنبال كارى فرستاده بود، ولى تاءخير كرد، امام شخصا به دنبال او رفت ، ديد در گوشه اى خوابيده است (و گرما بر او غلبه كرده بود) امام بالاى سر او نشست و مدّتى او را باد زد تا آسوده بخوابد، هنگامى كه بيدار شد امام (با محبّت و بردبارى مخصوصى ) به او فرمود: اين كار درست نيست كه هم شب بخوابى و هم روز، شب را بخواب و روز را براى ما بگذار.(576)
اين رفتار كه نهايت محبّت و تواضع و بردبارى امام را مى رساند مى تواند سرمشقى براى افراد عصبانى باشد كه در اين گونه موارد از هرگونه خشونت چشم بپوشند و راه حلم را در پيش گيرند.
* * *
در اينجا چند نكته قابل توجّه است :
1- حلم و بردبارى آثار بسيارى در زندگى انسان ها دارد، از جمله اين كه :
انسان را از خطرات غضب كه گاهى تا آخر عمر دامان انسان را رها نمى كند نجات و رهايى مى بخشد.
ديگر اين كه مايه عزّت و آبرو است ، چرا كه همه مردم حلم و بردبارى را در مقابل افراد نادان و لجوج دليل بر شخصيّت و ظرفيّت و عقل مى شمرند، لذا در بعضى از اخبار از على عليه السّلام آمده است : ((من حلم ساد؛ آن كس كه حلم پيشه كند، بزرگ و سرور مى شود)).(577)
اضافه بر اين حلم در برابر نادان سبب مى شود كه مردم به يارى حليم و بر ضد نادان قيام مى كند به همين دليل در حديثى مى خوانيم كه اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((انّ اءوّل عوض الحليم من خصلته اءنّ النّاس ‍ كلّهم اءعوانه على خصمه ؛ (578) نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار و حليم از حلم خود مى گيرد اين است كه مردم به يارى او در مقابل دشمن جاهلش برمى خيزند)).(579)
به علاوه حلم سبب عزّت و آبرو است در حالى كه خشم آميخته به جهل سبب آبروريزى است . در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است : ((ما اءعزّ اللّه و لا اءذلّ بحلم قطّ؛ خداوند هيچ كس را به خاطر جهلش عزيز نمى كند، همان گونه كه هيچ كس را به خاطر حلمش ‍ ذليل نخواهد كرد)).(580)
كوتاه سخن اين كه حلم و بردبارى در زندگى براى انسان بركات زيادى دارد، و بهترين سخن در اين زمينه سخنى است كه رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است مى فرمايد: ((فاءنّا الحلم فمنه ركوب الجميل ، و صحبة الاءبرار، و رفع من الضّعه ، و رفع من الخساسة ، و تشهّى الخير، و يقرّب صاحبه من معالى الدّرجات ، و العفو و المهل و المعروف والصّمت ، فهذا ما يتشعّب للعاقل بحلمه )) آن حضرت در اين حديث شريف و پُرمعنى دَه نتيجه مثبت براى حلم بيان كرده و مى فرمايد: ((از آثار حلم ، انجام كارهاى خوب ، همنشينى با نيكان ، بالا رفتن شخصيّت انسان ، برطرف شدن خسّت و پَستى ، طالب خير بودن ، به مقامات عالى رسيدن ، از عفو بهره گرفتن و به مردم فرصت دادن ، كار نيك بجا آوردن و سكوت (در برابر نادان ) پيشه كردن ، اين ها امورى هستند كه عاقل به خاطر علمش از آن بهره مى گيرد)).(581)
2- حلم و بردبارى مانند ساير صفات انسان داراى سرچشمه ها و انگيزه هاى متعددى است ، سرچشمه حلم را مى توان امور زير شمرد:
الف ) سلطه بر نفس و مالكيّت خويشتن ، سبب مى شود كه انسان در برابر ناملائمات از كوره در نرود، و گرفتار خشم و آشفتگى ها نشود، اميرمؤ منان على عليه السّلام در تعريف حلم اشاره اى به اين سرچشمه فرموده است آنجا كه مى گويد: ((انّما الحلم كظم الغيظ و ملك النّفس ؛ حلم ، فروبردن خشم و مالكيت نفس است )).(582)
همين معنى از امام مجتبى عليه السّلام نيز نقل شده است .(583)
ب ) علوّ طبع و بلندى همّت و شخصيّت بالا از امورى است كه به انسان اجازه نمى دهد خشم خويش را آشكار كند، و دست به كارهاى غيرمنطقى افراد خشمگين كم ظرفيت بزند. اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((الحلم و الاءناة تواءمان ينتجهما علو الهمّة ؛ بردبارى و خونسردى (در برابر حوادث ) فرزندان دو قلويى هستند كه از همّت بلند متولّد شده اند)).(584)
ج ) ايمان به خدا و توجّه به ذلّت پاك و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصيان و طاغيان نيز مى تواند سرچشمه ديگرى براى اين فضيلت اخلاقى باشد.
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((الحلم سراج اللّه يستضيئى به صاحبه الى جواره و لايكون حليما الّا المؤ يّد باءنوار اللّه و باءنوار المعرفة و التّوحيد؛ حلم چراغ پُرفروغ الهى است كه دارنده آن از آن بهره مى گيرد، و به سوى جوار قُرب خدا پيش مى رود، و انسان نمى تواند حليم باشد، مگر اينكه با انوار الهى و انوار معرفت و توحيد تاءييد گردد)).(585)
د) علم و عقل و آگاهى بر نتايج مثبت حلم و پيامدهاى منفى خشم و غضب نيز عامل ديگرى براى پيدايش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسان ها است ، اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايد: ((الحلم نور جوهره العقل ؛ حلم و بردبارى نورى است كه جوهره آن عقل است )).(586) و در تعبير ديگرى مى فرمايد: ((بوفور العقل يتوفّر الحلم ؛ با افزايش عقل بر ميزان حلم و بردبارى نيز افزوده مى شود)).(587)
و نيز در حديثى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((عليك بالحلم فانّه ثمرة العلم ؛ بر تو باد به حلم و بردبارى كه ميوه درخت علم است )).(588)
3- موارد استثناء: با اين كه حلم از فضائل بسيار برجسته و از خوهاى شايسته انسانى است ، ولى مواردى پيش مى آيد كه حلم در آنجا پسنديده نيست و اين گونه استثنائات در ساير فضائل اخلاقى نيز ممكن است پيدا شود مثلا در مواردى كه حلم و بردبارى سبب جراءت و جسارت جاهلان متعصب مى شود و بر فشار و فساد و عصيان خود مى افزايند در اينجا حلم پسنديده نيست بايد عكس العمل مناسبى نشان داده شود تا او سكوت كند.
در مواردى كه حلم و بردبارى به زيان جامعه و يا مكتب و عقيده انسان تمام مى شود در آنجا نيز حلم و سكوت غلط است .
و نيز در مواردى كه حلم نشانه ضعف و ذلّت محسوب مى شود حلم كار خوبى نيست نسبت به گفته شاعر:
 

اظهار عجز پيش ستم پيشه ابلهى است   اشك كباب باعث طغيان آتش است
َََ
15: عفو و انتقام
اشاره :
يكى از بزرگترين فضائل اخلاقى كه رسيدن به آن كار آسانى نيست ، عفو و گذشت به هنگام قدرت و ترك انتقام جويى است .
بسيارى از مردم كينه ها را در سينه هاى خود پنهان مى كنند، و به طور دائم در انتظار روزى هستند كه بر دشمن پيروز شوند، و چندين برابر از او انتقام بگيرند، نه فقط بدى را با بدى پاسخ گويند، بلكه يك بدى را به چندين بدى پاسخ دهند، و از همه بدتر اين كه گاه به اين صفت رذيله و بسيار زشت افتخار هم مى كنند، و مى گويند ما كسى هستيم كه پس از پيروزى بر دشمن با او چنين و چنان كرديم .
تاريخ جهان پُر است از انتقام جويى هاى بى رحمانه سلاطين و امرا و قبائل و اقوام و ملّت ها.
عجب اين كه انتقام جويى ها به صورت زنجيره اى پيش مى رود، فرضا قبيله اى از قبيله اى ديگر يك نفر را به قتل مى رساند، قبيله مقتول به هنگام قدرت دَه نفر را مى كشد، باز قبيله اوّل به هنگام قدرت پنجاه نفر را به قتل مى رساند و حمام خون به راه مى افتد.
غارتها، هتك ناموس ها، قتل عام ها معمولا زاييده همين خوى زشت حيوانى است .
امّا به عكس سيره انبياء و اولياء اين بوده است كه هنگام پيروزى حتّى الامكان گذشته ها را با آب عفو بشويند، و دشمنان سرسخت را از اين طريق به دوستان صميمى مبدّل سازند.
آنها هرگز علاقه نداشتند خون را با خون بشويند (جز در موارد استثناء) و بدى را با بدى پاسخ گويند، بلكه سعى داشتند تا آنجا كه مقدور است بدى ها را به خوبى پاسخ دهند، چرا كه هدف آنها تربيت بوده نه انتقام ، خاموش كردن آتش بوده نه برافروختن آتش هاى جديد.
ولى به يقين اين كار، كار همه كس نيست ، كار افرادى است كه در پرتو ايمان و تقوا و تربيت شده اند و تسلّط بر نفس داشتند، كار افراد با فضيلت و پُر افتخار و انسان هاى شايسته است ، وگرنه درنده خويان چيزى را جز انتقام به رسميّت نمى شناسند و به آن افتخار مى كنند.
آيات قرآن مجيد در روايات اسلامى مملو است از بيان فضيلت عفو و نكوهش از روح انتقام جويى و سيره پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و امامان معصومين عليهم السّلام گواه بسيار زنده و خوبى براى اين معنى است كه يك نمونه آن داستان فتح مكّه و عفو عمومى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم از دشمنان خونخوار و بسيار سرسخت است .
با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و آيات عفو و انتقام را مورد بررسى قرار مى دهيم (توجّه داشته باشيد كه واژه انتقام در قرآن مجيد به معنى بالا به كار نرفته و تنها به معنى مجازات الهى است و لذا در همه جا به خداوند نسبت داده شده است ، و هيچ ارتباطى به بحث ما ندارد.
1- و جزاء سيّئة سيّئة مثلها فمن عفى و اءصلح فاءجره على اللّه انّه لايحب الظّالمين . (شورى - 40)
2- و لا ياءتل اولو الفضل منكم و السّعة اءن يؤ توآ اءولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل اللّه و ليعفوا و ليصفحوا اءلا تحبّون اءن يغفراللّه لكم واللّه غفور رّحيم . (نور - 22)
3- خذ العفو و امر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين . (اعراف - 199)
4- و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصّابرين . (نحل - 126)
5- ادفع بالّتى هى اءحسن السّيّئة نحن اءعلم بما يصفون . (مؤ منون - 96)
6- و لاتستوى الحَسنة و لاالسّيّئة ادفع بالّتى هى اءحسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كاءنّه ولىّ حميم - و ما يلقّاها الّا الّذين صبروا و ما يلّقاها الّا ذوحظّ عظيم . (فصلت - 34 و 35)
7- يا اءيّها الّذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ والعبد بالعبد والاثنى بالاثنى فمن عفى له من اءخيه شى ء فاتّباع بالمعروف و اءداء اليه باحسان ذلك تخفيف من ربّكم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اءليم . (بقره - 178)
8- يا اءيّها الّذين آمنوا انّ من اءزواجكم و اءولادكم عدو لكم فاحذروهم و اءن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فانّ اللّه غفور رّحيم . (تغابن - 14)
9- ان تبدوا خيرا اءو تخفوه اءو تعفوا عن سوء فانّ اللّه كان عفوّ قدير. (نساء - 149)
10- واصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا. (مزمّل - 10)
ترجمه :
1- كيفر بدى ، مجازاتى است همانند آن ، و هر كس عفو و اصلاح كند پاداش او با خدا است ، خداوند ظالمان را دوست ندارد.
2- آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى ) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند، آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است .
3- و هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد اين كار براى شكيبايان بهتر است .
4- با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت كن و از جاهلان روى برگردان (و با آنان ستيزه مكن ).
5- بدى را به بهترين راه و روش دفع كن (و پاسخ بدى را به نيكى دِه ) ما به آنچه توصيف مى كنند آگاهتريم .
6- هرگز نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوستى گرم و صميمى است - امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى گردند.
7- اى افرادى كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان ، بر شما نوشته شده است ؛ آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر كسى از سوى برادر (دينى ) خود چيزى به او بخشيده شود (و حكم قصاص او، تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و صاحب خون ، حال پرداخت كننده ديه را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را (به ولى مقتول ) بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما، و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب خواهد داشت .
8- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها برحذر باشيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد (خدا شما را هم مى بخشد (خدا شما را مى بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است .
9- اگر نيكى ها را آشكار يا مخفى كنيد و از بديها گذشت نمائيد خداوند بخشنده و توانا است (با اينكه قادر بر انتقام است عفو و گذشت مى كند).
10- و در برابر آنچه (دشمنان ) مى گويند شكيبا باش و به طرزى شايسته از آنان دورى كن .
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مورد بحث خداوند نخست اشاره به مساءله مقابله با مثل و مجازات در حق عقوبت مى فرمايد و آن را حق مؤ منين مى شمرد (تا دشمن و افراد خطاكار خود را در امنيت نبينند) سپس اشاره به مساءله عفو و گذشت و ترك انتقام جويى مى كند و مى گويد كيفر بدى مجازاتى همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خداست و خداوند ظالمان را دوست ندارد (و جزآء سيّئة سيّئة مثلها فمن عفى و اءصلح فاءجره على اللّه انّه لايحب الظّالمين ).
با توجه به اين كه سوره شورى از سوره هايى است كه تمام آن در مكه نازل شده و مى دانيم در آن زمان مؤ منان مورد تعرض وسيع و گسترده مخالفان قرار مى گرفتند، قرآن در آيه 39 اين سوره به آنها دستور مى دهد كه در برابر ظلم تسليم نشوند، و هنگامى كه مورد ستم قرار مى گيرند از ديگران يارى بطلبند و به كمك يكديگر بشتابند، سپس در آيه 40 به اين حقيقت اشاره مى كند كه مبادا به خاطر اين كه بعضى از دوستان شما مورد ستم قرار گرفتند در مقام انتقام جويى برآييد و از حد بگذرانيد و خود نيز در صف ظالمان قرار گيريد، حتى اگر در آنجا كه عفو آثار سويى ندارد عفو و اصلاح كنيد بهتر است .
در اين كه منظور از اصلاح كه در اين آيه به دنبال عفو آمده چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، بعضى اصلاح ميان خود و خدا را ذكر كرده اند، و بعضى اصلاح ميان مظلوم و ظالم تا اين مساءله بار ديگر تكرار نگردد، و بعضى اصلاح خويشتن را از انتقام جويى و خشم و غضب و بعضى ترك قصاص را ذكر كرده اند.(589)
جمع ميان اين معانى در تفسير كلى اين آيه نيز بعيد به نظر نمى رسد. و به هر حال آيه به روشنى اين حقيقت را ثابت مى كند كه عفو و اصلاحى كه به دنبال آن صورت مى گيرد تا ريشه كينه ها براى هميشه كَنده شود، و تعبير ((فاءجره على اللّه )) (پاداش او بر خدا است ) بدون اين كه اجر معينى حتى بهشت را تعيين كرده باشد نشان مى دهد اجر و پاداش چنين كسى به قدرى عظيم است كه جز خدا نمى داند.