بحر المعارف جلد اول

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۷ -


در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : دو چشم است كه آتش با آن تماس نگيرد: چشمى كه در دل شب از خوف خدا اشك ريزد، و چشمى كه شبِاءَنَّهُ در راه خدا حراست و پاسدارى كند.

اى عزيز! مواظبت بر اول اوقات صلاة را مرعى داريد كه صاحب شريعت مى فرمايد:

اول الوقت رضوان الله ، و آخره غفران الله ،(150) و غفران مسبوق به ذنب است .

اول وقت خشنودى خداست ، و آخر وقت آمرزش او.

و از سرور اوليا و قدوه اتقيا - صلوات الله عليه - مرويست كه : اختبروا شيعتى بخصلتين ، فان كانتا فيهم فهم شيعتى : محافظتهم اول اوقات الصلاة ، و مواساة بالمال ، فان لم تكونا فاعزب ثم اعزب ،(151) يعنى بيگانه اند و با ما آشنايى ندارند.

شيعيان مرا با دو خصلت بيازماييد كه اگر اين دو در آن ها بود شيعه منند:

محافظت و مواظبت بر نماز اول وقت ، و مواسات و همكارى كردن با مال .

پس اگر چنين نبودند حتما آنان را با ما بيگاءِنَّهُ دان .

پس اى عزيز! چون وقت نما شود سعى نما كه در اول وقت آن را ادا نمايى و با جماعت بگزارى كه در ((جامع الاخبار)) از عبدالله بن مسعود روايت كرده است اءِنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم :

اتانى جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل مع كل واحد ثمانون الف ملك ، فقَالَوا: يا محمد! الجبار يقرئك السلام و يَقوُل : بلغ امتك اءِنَّهُ من مات مفارق الجماعة لا يجد رائحة اَلْجَنَّة ، و اءنْ كان اكثر عملا من اهل الارض لا اقبل منه صرفا و لا عدلا.

يا محمد! تارك الجماعة لا استجيب لا دعوة ، و لا انزل عليه الرحمة و هم يهود امتك ، و اءنْ مرضوا فلا تعدهم ، و اءنْ ماتوا فلا تشهد جنائزهم ، و لا يمشى على وجه الارض [مرحا] ابغض علىّ من تارك الجماعة .

يا محمد! انى قد امرت كل ذى نفس و روح اءن يلعنوا على تارك الجماعة ، و تاركها اشر من شارب الخمر و المحتكر و من سفاك الدماء و آكل الرباء، و تارك الجماعة ليس له نصيب من اَلْجَنَّة و شر من البناش و المخنث و شر من القيادة و شر من شاهد الزور. يا محمد! من مات مفارق الجماعة ادخله نارا.(152)

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل نزد من آمدند و با هر كدام از آنان هشتاد هزار فرشته همراه بود، گفتند: اى محمد! خداوند با عظمت به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: به امت خود برسان كه هر كس در حالى كه از جماعت جداست بميرد بوى بهشت را نيابد، و اگر اعمالش از همه مردم روى زمين بيشتر باشد هيچ عمل واجب و مستحبى را از او نپذيرم .

اى محمد! من دعاى تارك جماعت را مستحب نمى كنم ، و رحمت بر او فرو نمى فرستم ، و آنان در ميان امت تو به منزله يهودان اند، و اگر بيمار شوند از آنان عيادت مكن ، و اگر مردند بر جنازه شان حاضر مشو، و كسى بر روى زمين راه نمى رود كه نزد من از تارك جماعت مبغوض تر باشد.

اى محمد! من به هر زنده اى فرموده ام كه تارك جماعت را لعنت كند، و تارك جماعت از شرابخوار و احتكارگر و خونريز و رباخوار بدتر است ، و تارك جماعت را از بهشت بهره اى نيست ، و از نبّاش (شكافنده قبور مردگان) و مرد زن صفت و واسطه برقرار كردن روابط نامشروع ميان زن و مرد اجنبى و شهادت دهنده به ناحق بدتر است .

اى محمد! هر كس در حالى كه از جماعت جداست بميرد او را در آتش داخل خواهم ساخت .(153)

و فِى ((روضة الكافى)) عن ابى عبدالله عليه السلام : قَالَ لقمان لابنه : فاءِذَا جاء وقت صلاة فلا تؤ خرها، فصلها و استرح منها، فانها دين ؛ فصل فِى جماعة و لو على راءس زُجّ.(154)

و در ((روضه كافى)) آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: لقمان به پسرش گفت : چون وقت نماز رسيد به تاخيرش ‍ مينداز، پس آن نماز را بگزار و خود را راحت كن ، زيرا آن نوعى دين و بدهى است . و در جماعت نماز بخوان هر چند بر سر نيزه باشى .

بيان : ((الزاج)): الحديد اَلَّذِى راءس الرمح .(155)

و لهَذَا در ((مرصاد العباد)) گفته است كه : ((اگر جماعت ميسر نشود بارى تنها نيت جماعت كن كه ثواب جماعت بيابى كه : المومن وحده جماعة ،(156) و به هيچ وجه نماز تنها نگزارند)).

و اين ضعيف مى گويد كه : در اخبار وارد شده است كه هرگاه نمازكننده اذان و اقامه بگويد، دو صف ملائكه كه يك سر آن در مشرق و يك سرش در مغرب باشد به وى اقتدا مى كنند.

و در ((عين الحياة)) گفته است : بدان كه هر مملكتى را پادشاهى مى باشد كه جميع رعيت تابع او مى باشند، پادشاه مملكت بدن و امام و پيشواى ساير اعضاء دل است كه جميع اعضاء تابع اويند و پيروى او مى نمايند و اينست يك معنى حديث صلاة المومن وحده جماعة ؛ زيرا كه دل او با خداست و مقتداى ساير جوارح است و جوارح به آن اقتدا مى نمايند)).(157)

اى عزيز! تا مقدور باشد نماز را در مسجد بكن كه خدا مسجد را خانه خود خوانده است و هركس كه از مخلوقى توقع احسان دارد به خانه او مى رود، و چون مساجد محل فيض الهى است شك نيست كه در نمازهاى واجبى خصوص [اگر] در اول اوقات به جا آورده شوند فيض بيشتر افاضه مى شود.

فصل [9]: [در خوددارى از دل آزردن]

و از جمله وصاياى بسيار بسيار موكده آن كه : دل هيچ كس را نيازارى كه جبر ندارد.

و فِى ((جامع الاخبار)) قَالَ النبى صلى الله عليه و آله و سلم : من احزن مومنا ثم اعطاه الدنيا لم يكن ذلك كفارته و لم يؤ جر عليه .(158)

و در كتاب ((جامع الاخبار)) روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

هر كس مومنى را غمگين سازد سپس همه دنيا را به او دهد، اين كار جبران آن را نخواهد كرد و پاداشى بر اين عطايش داده نشود.

ز خود هرگز نيازارم دلى را   كه مى ترسم در او جاى تو باشد

و فِى ((العيون)) عن الرضا، عن ابيه ، عن الصادق عليهم السلام قَالَ: اوحى الله عز و جل الى داود عليه السلام : اءنّ العبد من عبادى لياءتينى بالحسنة فادخله اَلْجَنَّة .

قَالَ: يا رب و ما تِلْكَ الحسنة ؟ قَالَ: يفرج من مؤ من كربته و لو بتمرة .

قَالَ: فقَالَ داود عليه السلام : حق لمن عرفك اءن لا يقطع رجاءه عنك .(159)

و در ((عيون اخبار الرضا)) از حضرت رضا، از پدرش ، از امام صادق عليهم السلام روايت كرده كه فرمود: خداى عز و جل به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :

همانا بنده اى از بندگان من حسنه و كار نيكى انجام مى دهد و من او را داخل بهشت مى كنم . عرض كرد: پروردگارا! آن كدام حسنه است ؟ فرمود: اين است كه اندوه و گرفتارى مومنى را برطرف مى سازد و لو با يك داءِنَّهُ خرما.

داود گفت : كسى كه تو را شناخت حق دارد كه اميد خود را از تو نگسلد.

و اذيت و آزردن مؤ من را نيز از اين قرار قياس بايد نمود.

و فِى ((العيون)) عن الرضا عليه السلام : المومن اَلَّذِى اءِذَا احسن استبشر، و اءِذَا اساء استغفر. و المسلم : اَلَّذِى يسلم المسلمون من لسانِهِ و يده . و ليس منا من لم يومن جاره بوائقه .(160)

و در همان كتاب از حضرت رضا عليه السلام آورده است كه : مؤ من كسى است كه چون كار نيكى كند خوشحال شود، و چون عمل زشتى از او سر زند آمرزش طلبد. و مسلمان كسى است كه ساير مسلمانان از زبان و دست او سالم بمانند. و از ما نيست كسى كه آزار خود را از همسايه اش باز ندارد.

در خبر است كه : موسى عليه السلام بر هلاك فرعون دعا نمود، خداى تعالى به موسى عليه السلام خطاب كرد كه : يا موسى ما اضرنى كفره و لعبادى نفع من عدله . فلما قرن مع كفره ظلما اغرقه الله تعالى فِى اليم .(161)

((اى موسى ، تا زمانى كه بندگان من از عدالت او بهره مندند كفر او مرا زيانى نمى رساند)). و چون كفر خود را با ظلم در آميخت خداى متعال او را در دريا غرق ساخت .

در خبر است كه : ((چون نوشيروان بمرد به موجب وصيت او تابوتش را در جمله ولايت او بگردانيدند و منادى كردند كه : هر كه را بر نوشيروان حقى باشد بيايد. كسى پيدا نشد كه از وى درهمى طلبد.))(162) لاجرم عدل ، پاسبان ارباب دول و غيرهم مى باشد.

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : من مشى مع ظالم فقد اجرم .(163)

در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : هر كس با ظالمى راه رود مجرم است .

و عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءِذَا كان يَوْم الْقِيَامَةِ نادى مناد: اين اعوان الظلمة ؟ فيجمعون حتّى من الاق لهم دواة او برى لهم قلما، فيجعلون فِى تابوت من حديد فيرمى بهم فِى اَلْنَّار.(164)

و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : چون روز قيامت شود منادى صدا زند كه : ياوران ظالمان كجايند؟ پس همه را جمع كنند حتّى كسانى را كه براى ظالمان ليقه در دوات ريخته يا قلمى تراشيده اند، پس همه را در تابوتى از آهن جمع كنند و در آتش اندازند.

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : قَالَ الله تعالى : اشتد غضبى على من ظلم من لا يجد ناصرا غيرى .(165)

و نيز فرمود: خداى متعال فرموده : خشم من سخت است بر ظالمى كه به كسى ظلم كند كه جز من ياورى ندارد.

و فِى ((العيون)) عن الرضا عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : من استذل مومنا او حقّرة لفقره و قلة ذات يده و شهّره الله يَوْم الْقِيَامَةِ ثم يفضحه .(166)

و در ((عيون)) ازحضرت رضا عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: هر كس مؤ منى را به خاطر فقر و تهيدستى او خوار يا تحقير كند، در روز قيامت خداوند او را (در نزد خلايق) مشهور كرده سپس رسوا نمايد.

و فِى عنه عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : من بهّت مؤ منا او مومنة او قَالَ فيه ما ليس فيه ، اقامه الله يَوْم الْقِيَامَةِ على تلّ من نار حتّى يخرج مما قَالَ فيه .(167)

و نيز فرمود: هر كس به مرد يا زن مومنى افترا بندد يا چيزى درباره او گويد كه در او نيست ، روز قيامت خداوند او را بر تلى از آتش بر پاى دارد تا از عهده آن چه گفته بيرون آيد.

و فِى ((الغوالى)) عنه صلى الله عليه و آله و سلم : من اعان على قتل مسلم و لو بشطر كلمة جاء يَوْم الْقِيَامَةِ و هو آيس من رحمة الله .(168)

و در كتاب ((غوالى)) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه : هر كس در كشتن مسلمانى همكارى كند هر چند به نصف كلمه اى باشد، در حالى وارد صحنه قيامت مى شود كه از رحمت خداوند مايوس است .

و فيه عنه صلى الله عليه و آله و سلم : من آذى مؤ منا بغير حق فكاءنما هدم مكة و البيت المعمور عشر مرات ، و كاءنما قتل الف ملك من المقربين .(169)

و نيز فرمود: هر كس مومنى را بى جهت بيازارد گويا ده بار مكه و بيت المعمور را ويران ساخته ، و گويا هزار فرشته مقرب را به قتل رسانده است .

و فِى ((جوارح الاخبار)) [عنه صلى الله عليه و آله و سلم]: لو اءن اهل السماوات السبع و الارضين السبع اشتركوا فِى دم مؤ من لكبّهم الله عز و جل جميعا فِى اَلْنَّار.(170)

و در ((جامع الاخبار)) از آن حضرت روايت كرده است كه : اگر اهل آسمان هاى هفتگاءِنَّهُ و زمين هاى هفتگاءِنَّهُ همگى در ريختن خون مومنى شريك باشند، خداوند تمام آنان را در آتش سرنگون سازد.

و فِى ((الجوار السنية)) عن ((العلل)) قَالَ: اوحى الله عز وجل الى موسى عليه السلام :

و عزتى و جلالى لو اءن النفس اَلَّتِى قتلته اقرّت لى طرفة عين انى لها خالق و رازق لاذيقنك طعم العذاب ، و انما عفوت عنك امرها، لانها لم تقرّ لى طرفة عين بانى لها خالق و رازق .(171)

و در ((جواهر السنية)) از ((علل الشرايع)) روايت كرده است كه : خداى عز و جل به موسى عليه السلام وحى فرستاد كه : اى موسى : به عزت و جلالم سوگند اگر آن شخصى كه (از قبطيان بود و) تو او را كشتى به اندازه چشم به هم زدنى نزد من اقرار مى نمود كه من آفريننده و روزى دهنده او هستم همانا مزه عذاب را به تو مى چشاندم ، و تنها تو را در مورد او بدين خاطر بخشيدم كه حتّى به اندازه يك چشم به هم زدن اقرار نكرد كه من آفريننده و روزى دهنده اويم .

و فِى ((عقاب الاعمال)) عن ابى عبدالله عليه السلام يَقوُل : اوحى الله عز و جل الى موسى بن عمران عليه السلام : قل للملاء من بنى اسرائيل : اياكم و قتل النفس الحرام بغير حق ، فان من قتل منكم نفسا [فِى الدنيا] قتلته فِى اَلْنَّار مائة الف قتله مثل قتلته صاحبه .(172)

و در ((عقاب الاعمال)) از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه مى فرمود:

خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرستاد كه : به گروه بنى اسرائيل بگو: از ريختن خون ناحق بپرهيزيد، كه هر كس از شما [در دنيا] كسى را بكشد، من در آتش دوزخ صد هزار مرتبه به همان صورت او را خواهم كشت .

اى عزيز! چگونه چنين نباشد [و حال آن كه] نفوس محترمه نزد حق تعالى بسيار عزيز و مكرمند بلكه مقام و منزلت ايشان نزد حق تعالى بالاتر از ملائكه مقربين است .

و فِى ((العيون)) عن الرضا عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اءنّ المؤ من يعرف فِى السماء كما يعرف الرجل اهله و ولده ؛ و اءِنَّهُ لاكرم على الله عز و جل من ملك مقرب .(173)

و در ((عيون)) از حضرت رضا عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه فرمود: همانا مؤ من در آسمان شناخته مى شود همان طور كه مرد را همسر و فرزندان او مى شناسند؛ و همانا مؤ من در نزد خداى عز و جل از فرشته مقرب گرامى تر است .

و فِى كتاب ((اسرار الامامة)): و جاء فِى الخبر: من قتل عصفورا عبثا جاء يَوْم الْقِيَامَةِ و له صراخ عند العرش ، يَقوُل : يا رب ! سل عن هَذَا فيم قتلنى من غير منفعة ؟(174)

و در كتاب ((اسرار الامامة)) گويد: در خبر آمده است : هر كس ‍ گنجشكى را بى جهت بكشد، روز قيامت آن گنجشك مى آيد و در كنار عرش فرياد مى زند: پروردگارا! از اين كس بپرس كه چرا بى آن كه منفعتى در كشتن من باشد مرا كشته است ؟

كعبه خراب كردن و آن گه به جاى آن   كردن كليسا و نهادن بنا كنشت
از بام قدس بهر خرابات و ميكده   و از مسجد رسول كشيدن ستون و خشت
مصحف بسوختن پس از آن حبر(175) ساختن   و آن گه بدان فساءِنَّهُ فرعونيان نوشت
بت ساختن چو آزر(176) و كردن عبادتش   و اندر نهاد خلق خدا كافرى سرشت
چندان گناه نيست كه آزردن دلى   خواهى به قول فاحش و خواهى به فعل زشت

و فِى (( نهج البلاغه)) و قَالَ الَكُمْيل بن زياد النخعى :

يَا كُمَيْلُ مُرْ اءَهْلَكَ اءَنْ يَرُوحُوا فِى كَسْبِ الْمَكَارِمِ- وَ يُدْلِجُوا فِى حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ- فَوَاَلَّذِى وَسِعَ سَمْعُهُ الاَْصْوَاتَ- مَا مِنْ اءَحَدٍ اءَوْدَعَ قَلْبا سُرُورا- إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفا- فَاءِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِى انْحِدَارِهِ- حتّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الاِْبِلِ.(177)

و در (( نهج البلاغه)) آمده است : اى كميل ، خاندان خود را دستور ده كه روزها در اكتساب كرامت هاى اخلاقى بكوشند، و شبِاءَنَّهُ در پى بر آوردن نياز آنان كه به خواب رفته اند روند؛ به آن كس كه همه صداها را بشنود سوگند كه كسى نيست كه دلى را شاد سازد مگر اين كه خداوند را همان سرور و شادى لطفِى براى او بيافريند؛ و هرگاه بلايى بر او فرود آيد آن لطف به مانند آبى كه از بالا سرازير شود به سوى آن بالا حركت كند تا آن را از آن شخص ‍ دور سازد همانطور كه شتران نا آشنا را از آبشخور دور سازند.

گر همچو خليل كعبه بنياد كنى   وى را به نماز و روزه آباد كنى
روزى دو هزار بنده آزاد كنى   بهتر نبود كه خاطرى شاد كنى

و لهَذَا قيل : ادخال السرور فِى قلب المؤ من كالبحر و ساير العبادات كالقطرة .

و به همين دليل گفته اند: شاد كردن مؤ من مثل درياست ، و ساير عبادات چون قطره .

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : راءس العقل بعد الايمان بالله التودد الى النَّاس .(178) لان الانسان عبيد الاحسان .

و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : ((سر عقل بعد از ايمان به خداوند، دوستى نمودن با مردم است)) چرا كه انسان بنده احسان است .

و عن على عليه السلام : بالبر يستعبد الحر.(179) و اقل ذلك : السلام و البشر و طلاقة الوجه و حسن الخلق و لين الكلام و خفض الصوت . و كل هَذَا من باب التحبب الى النَّاس و اكتساب الاصدقاء و الاحباء.

و از على عليه السلام روايت است كه : ((با نيكى مى توان آزاده را بنده ساخت)). و كمترين مراتب آن : سلام كردن ، خوشرويى ، خوش خلقى ، نرم سخنى و كوتاه ساختن صداست . و همه اينها از باب اظهار دوستى با مردم و تحصيل رفيقان و دوستان است .

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : ارحم من فِى الارض ‍ يرحمك من فِى السماء.(180)

و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه : ((به اهل زمين ترحم كن تا آن كه در آسمان است بر تو ترحم كند.))

و يروى : اءن رجلا كان يشترى الطيور فيعتقها، فلما مات اجتمعت الطيور على جنازته - ما لا يحصى عددها الا الله - تصيح ، فلما قبّر سمعوا صوتا: الى كم تصيحون ؟ فقد وهبته لَكُمْ.

و نقل است كه : مردى پرندگان را مى خريد و آزاد مى كرد، چون از دنيا رفت تعداد زيادى از پرندگان كه شمار آن ها را جز خدا نمى دانست بر سر جنازه اش جمع شده و فرياد مى زدند، و چون به خاك سپرده شد صدايى به گوش رسيد كه : چقدر ناله و فرياد مى كنيد، من او را به خاطر شما بخشيدم .

اى عزيز!

زخمى كه زنى چو باز بايد خوردن   در كم زدن اختيار بايد كردن

زيادتى نبايد كردن و اگر كند مكافات او را منتظر بايد شد. فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون . فاصبحت كالصريم .(181)

پس در حالى كه خواب بودند آتشى از جانب خداوند بر آنان نازل شد، و بامدادن نخل هاى آن بستان چون خاكسترى سياه گرديد.

خراميدن لاجوردى سپره   همان گرد بر گشتن ماه و مهر
چنان خيمه گنبد لاجورد   كه يا سرخ سرخ است يا زرد زرد
مپندار كز بهر بازيگرى است   سراپرده اى اين چنين سرسرى است

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : دعوة المظلوم مستجابة ، و اءنْ كان كافرا ففجوره على نفسه .(182)

و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : دعاى مظلوم مستجاب است ، و اگر كافر باشد دعايش دامنگير خودش ‍ مى شود.

و فِى الحديث الاخر عنه صلى الله عليه و آله و سلم : ثلاث دعوات مستجابات لاشك فيهن : دعوة المظلوم ، و دعوة المسافر، و دعوة الوالد على ولده .(183)

و در حديث ديگرى از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم است كه : سه دعا است كه شكى در استجابت آن ها نيست : دعاى مظلوم ، دعاى مسافر، و دعاى پدر بر فرزند.

اى عزيز! هرگاه نفس را قساوت و شقاوت زياد باشد بر تو باد عمل بما فِى ((روح الاحباب)) اءِنَّهُ قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : اءنْ اردت اءن يلين قلبك فاطعم المسكين و امسح راءس ‍ اليتيم و اطعمه .(184)

... به آن چه در كتاب ((روح الاحباب)) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه : اگر خواهى كه دلت نرم شود به فقير و مسكين خوراك ده ، و بر سر يتيم دست نوازش بكش و غذايش بده .

و فِى (( نهج البلاغه)): اتقوا الله فِى عباده و بلاده ، فانمكم مسوولون [حتّى] عن البقاع و البهايم .(185)

و در (( نهج البلاغه)) آمده : در مورد بندگان خدا و شهرهاى او از خدا پروا كنيد، كه شما درباره سرزمين ها و چهارپايان مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت .

و فِى الخبر المشهور: اءنّ امراءة دخلت اَلْنَّار فِى هرّة حبستها.(186)

و در خبر مشهور است كه : يك زنى به خاطر آن كه گربه اى را حبس كرده بود به آتش افتاد.

و فِى (( نهج البلاغه)): و فضّل [الله] حرمة المسلم على الحُرَم كلها.(187)

و در (( نهج البلاغه)) است كه : و [خداوند] حرمت مسلمان را از تمام حرمت هاى ديگر برتر دانسته است .

و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : حرمة المسلم فوق كل حرمة : دمه و عرضه و ماله .(188)

و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : حرمت مسلمان از همه حرمت ها بالاتر است : خونش و آبرويش و مالش .

در ((نزهة الارواح)) آورده است كه : اگر در زى (189) فقرى معامله از درزى (190) آموز كه از خود مى درد و بر خلق مى دوزد. اين سعادت را دو نشان است : يكى كم آزارى ، دوم بسيار زارى .

در مذهب عشق اگر درستى   با خلق جهان مكن درشتى
اندوه مرسان كه باز جوشى   مخراش كزان بسى خروشى

هيچ كس را به هيچ رو پشت پا مزن كه دست به تو مى زنند. هيچ دل را خسته مكن كه خسته واشمرند.

جوانمردا در اين حضرت هر آن كو كه نياز آرد   چنان باشد كه مورى را سر مويى نياز آرد
ميازار مورى كه دانه كش است   كه جان دارد و جان شيرين خوش ‍ است

هر كجا بار نهى همانت بر دهد؛ و هر كه را جراحت كنى بر تو سر كشد.

هر چه كردى دليل توست بدان   بشنو آخر كما تدين تدان

(191)

اى عزيز! ذكر شد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند كه :

المسلم مَن سلم المسلمون من يده و لسانه . المسلم فِى اللغة : المنقاد، و كذلك فِى الشرع ، الا اءِنَّهُ استسلام لامور شرعيه ؛ و هو من الاسماء المخصوصة . و ذلك لانه يمنعه اسلامه من ايذاء المسلمين و السعى فِى اتلاف انفسهم و استحلال اموالهم ، فكاءِنَّهُ جعل المسلم من يسلم منه المسلمون من اءن يَقوُل فيهم ما يؤ ذيهم او يفعل بهم ما يضرهم حتّى كاءِنَّهُ اخرج من الاسلام من لا يَكوُن مامون اليد و اللسان على سبيل المبالغة دون الحقيقه . و انما قلنا ذلك لان لام التعريف يدل على هَذَا المعنى فكاءِنَّهُ قَالَ: من سلم المسلمون من لسانِهِ و يده فهو المسلم حقا.

((مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از دست و زبان او سالم بمانند)).

((مسلم)) در لغت به معنى منقاد و تسليم شونده است ، و در شرع نيز به همين معنى است با اين تفاوت كه در شرع ، مراد تسليم در برابر امور شرعى است ؛ و اين از نامهاى مخصوص است (كه هر كس بدان متصف نيست)، زيرا اسلام او، وى را از آزردن مسلمانان و كوشش در تباه ساختن جان و حلال شمردن اموال آنان باز مى دارد، و گويا مسلمان را اين گونه قرار داده است كه مسلمانان ديگر از اين كه او چيزى در مورد آنان بگويد كه موجب آزردن آن ها باشد يا كارى كند كه به آنان زيان رساند، در امان و سلامت اند، تا جايى كه گويا آن كس را كه ديگران از دست و زبان او در امان نيستند، از زمره مسلمانان خارج دانسته است ، البته از روى مبالغه نه حقيقة . و اين تفسير ما بدين جهت است كه لام تعريف كه بر سر مسلم در آمده (المسلم) بر اين معنى دلالت دارد، و گويا اين چنين فرموده : هر كس كه ساير مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند مسلمان واقعى است .