دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۱۹ -


فصل چهارم : دروغ به كودكان
آيا پدر و مادر مى توانند براى مصالح كودك ، به او دروغ بگويند يا خير؟ چنين دروغ هايى كه به اصطلاح دروغ هاى پدرانه (478) ناميده مى شود، تقريبا در فرهنگ ما متداول است و غالبا بر اين نظر هستند كه پدر و مادر مى توانند در صورت نياز به او دروغ بگويند، چون اين گونه دروغ ها به سود اوست . حال ببينيم در سنت اخلاقى ما با اين مسئله چگونه برخورد شده است و سنت دينى ما چه رويكردى به اين مسئله دارد و آيا اين اعتقاد عمومى نقدپذير است يا آن كه پذيرفتنى مى باشد؟
طرح مسئله
در كنار احاديثى كه هر نوع دروغى را منع مى كند، پاره اى روايات دو نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ براى مثال از امام صادق عليه السلام منقول است كه ايشان فرمود: الكذب مذموم الا فى اءمرين : دفع شر الظلمة و اصلاح ذات البين ؛ دروغ نكوهيده است ، جز در دو مورد: دفع شر ستم كاران و اصلاح ميان مردمان . )) (479) احاديث ديگرى سه نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ مانند حديث ام كلثوم بنت عقبه ، ابن شهاب ، اسماء بنت يزيد و اين حديث امام صادق عليه السلام كه در آن مى فرمايد: كل كذب مسئول عنه صاحبه يوما الا (كذبا) فى ثلاثه ...؛ هر دروغى روزى گوينده اش از آن بازخواست مى شود، جز در سه مورد... )) .(480) بدين ترتيب برخى احاديث دو مورد و برخى سه مورد را استثنا مى كنند و در همين حد متوقف مى ماند.
غالب محدثان و عالمان اخلاق نيز، اين سه مورد را بحث كرده اند و تصريح نموده كه در روايات اين سه مورد مشخصا استثنا شده اند،(481) اما آنان در همين حد نمانده اند و كوشيده اند از طريق وحدت ملاك ، موارد ديگرى را نيز بدان بيفزايند.
مرحوم نراقى (پدر) پس از نقل احاديثى كه دروغ گفتن را در سه مورد مجاز مى شمارد، مى نويسد: (( گرچه اين اخبار به مقاصد سه گانه منحصر هستند، ليكن ديگر مقاصد ضرورى كه در مصلحت از اين موارد بالاتر يا در همان حد هستند نيز، از باب اولويت يا اتحاد طريق ، بدان ها ملحق مى شوند. )) (482) آن گاه موارد ديگرى نام مى برد كه در آن ها دروغ گفتن جايز است ؛ هر چند در احاديث بدان تصريح نشده است .
غزالى نيز پس از نقل موارد سه گانه دروغ مجاز مى گويد كه احاديث به صراحت اين سه مورد را استثنا كرده است ، اما موارد مشابه آن ها را نيز مى توان بدان ها پيوست .(483) يكى از مواردى كه براساس اولويت يا اتحاد طريق ، جزو دروغ هاى مجاز به شمار رفته ، دروغ به كودكان است . غزالى حكم دروغ به كودكان را از سنخ دروغ به زنان مى شمارد و چون اين يك را مجاز دانسته است ، دروغ به كودكان را نيز مجاز مى شمارد و مى گويد: (( اگر كودك جز از راه وعده و وعيد و ترساندن دروغين به مكتب خانه راغب نشود، اين كار مباح خواهد بود. )) (484)
نراقى (پدر) نيز كودكان را به زنان ملحق مى كند و مى گويد: (( اگر كودك به نوشتن و ديگر كارهايى كه به او فرمان مى دهند جز به وسيله وعده و وعيد و ترساندن راغب نشود، اى كار جايز خواهد بود؛ هر چند كه قصد وفاى به آن در كار نباشد. )) (485) نراقى پسر هم مى نويسد: (( هرگاه طفلى را به شغلى ماءمور سازى و او رغبت به آن نكند؛ از مكتب رفتن يا شغلى ديگر جايز است كه او را وعده دهى يا بترسانى كه با تو چنين و چنان خواهم كرد؛ اگر چه منظور تو كردن آن نباشد. )) (486) آيت الله مهدوى كنى نيز به اين مسئله تصريح نمى كند، اما در بحث دروغ به خانواده و همسر، سياق عبارت و ضماير را به گونه اى سازمان مى دهد كه گويى ايشان هم دروغ به كودكان را مجاز مى شمارد.(487) مرحوم آيت الله خويى نيز از ظاهر رواياتى كه دروغ به زن را مجاز مى دانست نتيجه مى گيرد كه نه تنها دروغ به زن ، بلكه به همه اعضاى خانواده نيز جايز است .(488)
بدين ترتيب با ديدگاهى مواجه هستيم كه دروغ به كودكان را مجاز مى شمارد و آن را از دايره غير اخلاقى بودن بيرون مى آورد.
روايات چه مى گويند؟
برخلاف موارد منصوص ، هيچ روايتى - هر چند ضعيف يا مجمل - دروغ به كودكان را تجويز نمى كند. برعكس ، احاديث متعددى دروغ گويى به كودكان را اكيدا منع مى نمايد؛ براى نمونه روايات زير را نقل مى كنيم :
1. عبدالله بن عامر خاطره اى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت ، چنين نقل مى كند: جاء رسول الله بيتنا و اءنا صبى صغير، فذهبت اءلعب فقالت لى اءمى : يا عبدالله ! تعال اءعطيك . فقال رسول الله : ما اءردت اءن تعطيه ؟ قالت : اءردت اءن اءعطيه تمرا قال اءما اءنك لو لم تفعل ، لكتب عليك كذبه ؛ كودكى خردسال بودم كه رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازى كنم كه مادرم به من گفت : عبدالله ! بيا تا به تو چيزى بدهم . رسول خدا فرمود: چه مى خواستى به او بدهى ؟ مادرم گفت : مى خواستم به او خرما بدهم . ايشان فرمود: آگاه باش ، كه اگر قصدت آن نبود كه به او چيزى بدهى ، دروغى به پايت نوشته مى شد. )) (489)
2. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ان الكذب لا يصلح منه جد و لا هزل و لا اءن يعد الرجل ابنه ثم لا ينجز له ؛ دروغ ، جدى و شوخى آن شايسته نيست و نه اين كه مردى به فرزندش وعده دهد و آن گاه به آن وفا نكند. )) (490)
3. امام كاظم عليه السلام فرمود: اذا وعدتم الصغار فاءوفوا لهم فانهم يرون اءنتم الذين ترزقونهم و اءن الله لا يغضب بشى ء كغضبه للنساء و الصبيان ؛ هرگاه به كودكان وعده داديد، بدان وفا كنيد، چون كه آنان تنها ما را روزى رسان خود مى دانند و خداوند براى چيزى چون زنان و كودكان خشمگين نمى شود. )) (491)
بدين ترتيب روايات صريحا دروغ گويى به كودكان و وعده دادن هاى دروغين را به آنان منع مى كنند؛ پس در اين جا سه گروه روايت داريم : گروهى كه مطلقا دروغ را منع مى كنند؛ دسته اى كه مطلقا خلف وعده را منع مى نمايند و گروهى كه مشخصا دروغ گويى به كودكان را منع مى كنند. اگر ما باشيم و اين روايات ، به راحتى مى توان نتيجه گرفت كه نبايد به كودكان - به عنوان كودك - دروغ گفت .
موافقان دروغ گويى چه مى گويند؟
ظاهرا سنت غالب بر آن بوده كه مى توان اخلاقا به كودكان دروغ گفت . غزالى كه خود راوى حديث اول نيز هست و آن را جزو احاديث منع كننده دروغ نقل مى كند،(492) دروغ گويى به كودكان را مجاز مى شمارد و در توجيه اين روايت مى گويد: درست است كه در اخبار داريم كه در اين صورت دروغى نوشته مى شود، اما حتى دروغ مباح نيز، به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست مى شود و در صورت صحت نيت ، از آن در مى گذرند.(493) ايشان به همين مقدار بسنده مى كند و مى گذرد؛ حال آن كه چنين توجيهى پذيرفتنى به نظر نمى رسد و تعبير روايت به گونه اى است كه مقصود از نوشته شدن دروغ ، كيفردار بودن آن است ، نه اين كه همين طور نوشته و سپس پاك مى شود.
نراقى (پدر) از همين توضيح كوتاه نيز دريغ مى كند و صرفا دروغ گويى به كودكان را مجاز مى شمارد و آنان را به زنان ملحق مى كند.(494) نراقى (پسر) هم توضيحى نمى دهد و فقط چنين كارى را مجاز مى شمارد.(495) مرحوم آيت الله خويى پس از بررسى فقهى رواياتى كه در باب مجاز بودن دروغ گويى براى اصلاح آمده است ، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتى مطلق خانواده (زن و فرزند) را نتيجه مى گيرد و اطلاق ادله حرمت كذب را با اين احاديث قيد مى زند، هم چنين ادله وجوب وفاى به وعده را با همين روايات مقيد مى سازد. به تعبير ديگر، روايات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و احاديث ديگرى مطلقا وفاى به عهد را واجب دانسته اند، اما روايات مجوز دروغ گويى براى اصلاح ، آن حرمت و اين وجوب را قيد مى زند؛ در نتيجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نيست و وفا كردن به وعده هايى كه به آنان داده مى شود نيز واجب نمى باشد.
ديگر بيش از اين چيزى در اين باب بيان نگرديده و اصل بر مسلم بودن آن گذاشته شده است .
بررسى اين تفسير
سخن غزالى را - همان طور كه اشاره كرديم - نمى توان پذيرفت ، زيرا ظاهر حديث آن است كه اگر مادر عبدالله بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغ گويى به پاى او نوشته مى شد. احاديث ديگرى نيز به صراحت دروغ گويى به كودكان را منع مى كنند و تاب چنين تاءويلى را ندارند.
نتيجه گيرى مرحوم آيت الله خويى نيز، مناقشه انگيز است . به فرض كه دروغ گويى به زوجه را بپذيريم - گرچه دلالت روايات مربوط را نپذيرفتيم - حداكثر دلالت اين سنخ روايات آن است كه دروغ گفتن به زن مجاز باشد؛ بنابراين اطلاق روايات حرمت كذب و وجوب وفاى به وعده ، به وسيله اين روايات مقيد مى شود و در نتيجه مى توان ادعا كرد كه دروغ گفتن به زن جايز است ، اما ديگر موارد هم چنان مشمول اطلاق آن روايات خواهند بود. از اين بالاتر، ما دليل خاصى داريم كه دروغ گويى به كودكان و خلف وعده به آنان را مجاز نمى شمارد و ديگر اين دليل خاص ‍ را نمى توان تخصيص زد و هم چنان مشمول ادله حرمت كلى دروغ خواهد بود. به تعبير ديگر پاره اى روايات مى گويند دروغ نگوييد و گروهى مى گويند مشخصا به كودكان دروغ نگوييد. حال اگر كسى بخواهد از آن روايات ناظر به اصلاح استفاده اى كند، حداكثر مى تواند آن ادله مطلق را قيد بزند و ديگر نمى تواند اين دليل خاص را نديده بگيرد و كودكان را از سر استحسان ، به زنان ملحق سازد، از اين رو پذيرش ‍ نتيجه گيرى ايشان سخت دشوار است ؛ بنابراين هيچ دليل شرعى وجود ندارد كه مويد و مجوز دروغ گويى به كودكان باشد.
آيا دروغ گويى به كودكان ضرورى است ؟
ممكن است كسانى بخواهند از طريق ضرورت ، دروغ گويى به كودكان را مجاز بشمارند. همان طور كه بعضى اشاره كرده اند، همه موارد استثناى دروغ به ضرورت برمى گردد و هرجا ضرورى بود، از باب مردار خوارى مى توان دروغ گفت . اينان در مسئله دروغ گويى به كودكان نيز همين ضرورت را ديده اند و بر آن هستند كه دروغ به كودكان ضرورى است .
در اين جا دو مسئله را بايد از يكديگر جدا كرد: يكى از آن كه گاه ضرورت اقتضا مى كند كه به كودكى خاص دروغ بگوييم و ديگرى آن كه دروغ گفتن به كودكان ضرورى است . مسئله اول به كودكان اختصاص ندارد و خود يكى از مصاديق ضرورت مى باشد، از اين رو همان طور كه گاه از سر ضرورت به دشمن دروغ مى گوييم ، ممكن است ناچار باشيم به كودكى دروغ بگوييم ؛ بنابراين در اين جا با موردى خاص و گذار روياروى هستيم و نبايد براى آن عنوانى خاص چون (( دروغ به كودكان )) گشود.
مسئله دوم آن است كه دروغ به كودكان يك ضرورت و قاعده و لازمه تربيت كودكان مى باشد. مثال هاى آورده شده و تعيين عنوان خاص ، ظاهرا ناظر به اين مورد است و كسانى كه دروغ به كودكان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است ، بلكه آن را يكى از استثناهاى دروغ به شمار آورده اند و همان طور كه دروغ به زن را مجاز دانسته اند، اين را نيز بدان ملحق ساخته اند؛ بنابراين مسئله ضرورت در ميان نيست ، بلكه مسئله حق دروغ گفتن است ، لذا مى بينيم كه غالبا تصريح كرده اند كه كودكان نيز به زنان ملحق مى شوند. گويى همان طور كه مرد حق دارد به زن خود دروغ بگويد، حق دارد با فرزندان خود نيز چنين رفتار كند و اين غير از مورد ضرورت است . سخن ما نيز ناظر به اين مسئله است كه چه ضرورتى در دروغ گويى به كودكان - به عنوان كودك - وجود دارد؟
ديدگاه مدافعان دروغ گويى به كودكان
هر چند مدافعان دروغ گويى به كودكان ديدگاه خود را تقرير نكرده و آن را به گونه اى دفاع پذير مطرح نساخته اند، مى كوشيم اين ديدگاه را از نگاه آنان تقرير كنيم . طبق اين ديدگاه مى توان گفت كه كودكان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غريزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمى شناسند و چه بسا كه به زيان خود اقدام كنند. آنان موجوداتى كنجكاو و مسئوليت ناپذير هستند. از هر چيزى مى پرسند و مى خواهند از همه چيز سر درآورند؛ حال آن كه دانستن و دريافتن همه چيز به صلاح آنان نيست . آنان لذات آنى را بر منافع آتى و خوشى هاى زودگذر را بر خوشى هاى پايدار ترجيح مى دهند، از اين رو حاضرند آينده تحصيلى خود را فداى گردشى چند روزه يا تفريحى چند ساعته كنند. چنان در بند منطق لذت گرايى و پرهيز از درد هستند كه به هيچ قيمتى حاضر نيستند حتى براى منافع ، يا سلامتى خود، اندكى درد را پذيرا باشند؛ براى مثال اگر به گلو درد چركى دچار شوند و در معرض رماتيسم قلبى قرار گيرند، باز اگر آنان را به خودشان واگذاريم ، حاضر نمى شوند تا با تزريق چند آمپول از اين فاجعه پيش گيرى كنند. از آن جا كه عقل معاش ندارند، اگر درآمد يك ماهه پدر و مادر در اختيارشان قرار گيرد، آن را يك شبه تباه خواهند كرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذيرى هستند كه بايد به ضرب تطميع و تهديد، مهارشان را در دست گرفت . سخن كوتاه ، آنان نيازمند مراقبت و هدايت بيرونى و دائمى هستند و اين مسئوليت به عهده پدر و مادر است كه در اين مسير پر فراز و نشيب زندگى ، آنان را پيش ‍ ببرند و براى رويارويى با مشكلات زندگى آماده كنند.
اين طبيعت كودكان است و چون پدر و مادر مصلحت آنان را بهتر از خودشان مى دانند، اين حق را دارند كه از شيوه هاى گوناگون تربيتى و از حربه هاى مختلف استفاده كنند. يكى از اين حربه ها، تنبيه واقعى و ديگرى تهديد دروغين است . كودكان كنجكاوانه مى خواهند از همه چيز سر در آوردند؛ براى مثال ممكن است كودكى پنج ساله بخواهد از مسائل جنسى آگاه شود و در اين باره سئوالاتى كند. بى شك گفتن حقيقت به كودك در اين سن خيانت به اوست ، چرا كه قبل از موعد لازم ، اطلاعاتى كه نبايد او مى دانست ، به وى داده ايم ؛ حال آن كه با يك پاسخ گمراه كننده و يك دروغ مصلحتى هم كودك را راضى ساخته ايم و هم خودمان را از بار سئوالات بعدى آزاد كرده ايم . گاه ممكن است كودك از ما سئوالى كند كه ظرفيت و توان فهم پاسخ آن را ندارد؛ براى مثال مى شنود كه يكى از آشنايان به بيمارى سرطان دچار شده است . او مصرانه از ما مى خواهد كه برايش توضيح دهيم سرطان چيست . چون كودك قدرت فهم بيمارى سرطان را ندارد و ما هم مى خواهيم در جواب يك نكته تربيتى را بگنجانيم ، به راحتى با يك دروغ به هر دو هدف خود مى رسيم و مى گوييم : چون حرف پدرش را گوش نداده ، دچار اين بيمارى چنين و چنان شده است . بدين ترتيب هم دهان كودك را بسته ايم و هم ضرورت حرف شنوى را به او گوشزد كرده ايم .
گاه نيز كودك كه بايد درس بخواند - مثالى كه غزالى و نراقى مى زنند - از درس خواندن تن مى زند و ترجيح مى دهد كه به جاى درس خواندن ، در خانه بى كار بماند. از آن جا كه كودك مورد علاقه ماست و ما آينده او را مى خواهيم و از سويى واقعا دلمان نمى خواهد او را تنبيه كنيم ، كافى است به دروغ او را تهديد كنيم كه اگر درس نخوانى ، تو را چنين و چنان خواهم كرد؛ در نتيجه كودك هراسان از اين تهديدها، به درس خواندن روى مى آورد و با يك دروغ مصلحتى ، مشكل درسى و رفتارى او اصلاح مى شود.
سخن كوتاه ، اگر كسى مسئوليت كودكان را به عهده داشته باشد، اهميت و لزوم دروغ گويى به آنان را در مى يابد و اين تلقى بسيار آرمانى است كه نبايد به كودكان دروغ گفت . دروغ به كودكان براى تربيت و آينده آنان ضرورى ، و مصلحت در همين دروغ گفتن است و كسى كه ادعا مى كند هرگز نبايد به كودكان دروغ گفت ، از روان شناسى كودكان بى خبر است ؛ پس دروغ گويى به كودكان لازمه تربيت آنان و در نتيجه مجاز مى باشد.
نقد اين ديدگاه
اين ديدگاه بر چند اصل موضوعى يا پيش فرض استوار است ، به اين شرح :
1. كودكان موجوداتى غير عقلانى و تابع احساسات و غرايز خود هستند؛
2. آنان كنجكاو و فضول مى باشند؛
3. آن ها موجوداتى نظم ناپذير و پيرو فلسفه لذات جسمانى هستند؛
4. بچه ها ظرفيت فهم و درك بسيارى از مسائل را ندارند، در عين حال مى خواهند از همه چيز آگاه شوند؛
5. كودكان صلاح و فساد و راه و چاه زندگى خود را نمى شناسند و به راهنمايى پدر و مادر نيازمندند؛
6. تربيت و هدايت آنان به عهده پدر و مادر است و لازمه تربيت دروغ گويى مصلحتى مى باشد؛ پس دروغ گويى به كودكان مجاز است .
درباره اين پيش فرض ها بحثى نمى كنيم . در اين باب در كتاب هاى مربوط به روان شناسى كودك ، روان شناسى رشد، فلسفه تعليم و تربيت ، روان شناسى يادگيرى و امثال آن بسيار بحث شده و طبيعت كودك و تفاوت يا مشابهت آن با بزرگ سالان كاويده شده است ،(496) از اين رو به فرض هم كه اصول موضوعه فوق را بپذيريم ، از آن ها نمى توان لزوم دروغ گويى به كودك را به دست آورد، لذا درباره پيش فرض ها نكاتى را مطرح مى كنيم :
يك : به فرض كه كودكان موجوداتى غير عقلانى - يا به تعبير دقيق تر خيال پرداز - باشند، وظيفه پدر و مادر آن است كه به تدريج آنان را با حقايق هستى آشنا كنند و تفكر علمى و عينى را به آنان بياموزند. لازمه اين كار صداقت و راست گويى است ، نه دروغ گويى ؛ چرا كه هدف دروغ گفتن گمراه كردن كودك و آشفتن ذهن اوست ، از اين رو بايد كوشيد از طريق راستى ، كودك را عقلانى بار آورد و او را با واقعيت ها آشتى داد.
دو: كنجكاوى - يا به تعبير پدر و مادر فضولى - كودكان ، بزرگ ترين موهبت خداداد به آنان است . اگر اين خصلت در انسان سرشته نشده بود، مانند ديگر موجودات حيات ابتدايى خود را هم چنان ادامه مى داد و اينك از نظر ساختار اجتماعى و مدنى با حيوانات جنگل نشين تفاوتى نداشت . همه اختراعات و اكتشافات ، ريشه در كنجكاوى بشر دارد. كنجكاوى كليدى است كه انسان با آن درهاى بسته جهان را مى گشايد. حال با اين خصلت فطرى كودك ، چند گونه مى توان برخورد كرد: نخست آن كه آن را با خشونت و تنبيه فيزيكى و روانى سركوب كرد؛ دوم آن كه آن را از طريق دروغ گويى گمراه نمود و سوم آن را از طريق جهت دادن درست ، رشد داد.
دروغ گفتن به كودكان در قبال كنجكاوى آنان ، تنها نتيجه اش منحرف كردن اين صفت اساسى زندگى است . همه آن چه پدر و مادر در كودكان كنجكاوى بى مورد يا فضولى مى دانند، تجلى روح حقيقت جويى آنان و يكى از اصول فطرت است . حال انتخاب با پدر و مادر است كه آن را بخشكانند يا آب يارى كنند.
سه : به فرض كه كودكان در پى لذات آنى و از نظم گريزان باشند، وظيفه پدر و مادر آن است كه بكوشند با الگو دادن درست و روشن ساختن اهميت تفكر بلند مدت ، آنان را نظم پذير بار آورند. راه مقابله با اين مشكل رفتارى - شناختى ، دروغ گفتن به آنان نيست ، بلكه بايد حقيقت را در خور فهم آنان ساخت و آن را به ايشان گفت .
چهار: كم ظرفيتى كودكان ، بهانه دروغ گفتن به آنان نيست . بايد كوشيد ظرفيت آنان را افزايش داد و زمينه همه چيز فهمى را در آنان پديد آورد؛ براى مثال اگر كودك پنج ساله ما درباره مسائل جنسى پرسيد، جز گفتن همه حقايق جنسى يا دروغ گفتن ، راه سومى هم وجود دارد. بايد در حد درك كودك و بسيار سربسته و مثلا با تشبيه انسان به گياه و چگونگى رشد او، پاسخ درست داد و آن گاه تاءكيد كرد كه فهم اين مسائل ظرفيت و مطالعه بيش ترى مى طلبد و فعلا همين مقدار كافى است ؛ حتى مى توان به سادگى به او گفت كه اين سوالات فعلا زود است و بعدا پاسخ آن ها را درخواهى يافت .
ممكن است گفته شود كه در اين صورت آن كودك كنجكاو شده مى كوشد پاسخ سوال را از منبع ديگرى دريابد، از اين رو بهتر است به او پاسخ دروغ داد. در پاسخ مى گوييم كه كودك معمولا پاسخ ما را - چه درست و چه غلط - با منبع ديگرى مى سنجد و به سادگى از ما نمى پذيرد. كودك آن چه را كه از ما شنيده است با هم سالان خود در ميان مى گذارد يا با دانسته هاى قبل خود مقايسه مى كند و در صورتى كه آن ها را هماهنگ يافت ، پاسخ ما را خواهد پذيرفت ؛ وگرنه هم چنان به كنجكاوى خود ادامه خواهد داد.
در چنين حالتى اگر ما به او راست بگوييم و او پس از چند بار مقايسه به درستى پاسخ ‌هاى ما پى ببرد، در آن صورت به ما اعتماد خواهد كرد و پاسخ ‌هاى بعدى ما را راحت تر خواهد پذيرفت ، اما اگر به او دروغ بگوييم و او دروغ ما را كشف كند، ديگر به ما اعتماد نخواهد كرد؛ حتى پاسخ ‌هاى راست ما را بدبينانه بررسى خواهد نمود.
در مورد مثال آن آشناى سرطانى نيز، بهترين پاسخ راست گويى است . لزومى ندارد كه همه حقايق مربوط به سرطان به او گفته شود. كافى است كه در حد ظرفيت كودك به او راست بگوييم و بيش از آن را به آينده موكول كنيم . نيازى هم نيست كه از طريق دروغ گفتن به كودك به او اخلاق بياموزيم .
پنج : اين كه كودكان صلاح و فساد خود را نمى شناسند و نيازمند راهنماى پدر و مادر هستند، سخن درستى است . به همين دليل پدر و مادر بايد اصول اخلاقى را در كودكان درونى كنند و يكى از اين اصول ، قاعده راست گويى است . ما مى توانيم به جاى تهديدهاى تو خالى كه ما را ناگزير از دروغ گويى مى كند، به شكل معقول و محسوسى واقعا آنان را به پاره اى محروميت ها تهديد و در صورت لزوم ، آن را اجرا كنيم . در اين صورت كودكان بيش تر به جدى بودن تهديدهاى ما پى خواهند برد، تا آن كه به دروغ آنان را تهديد كنيم و آنان به زودى به پوچ بودن حرف ها و وعيدهاى ما پى ببرند.
شش : اگر هدايت و تربيت كودكان به عهده پدر و مادر است ، آنان نخستين كسانى مى باشند كه بايد كودكان را منطقى ، راست گو و جامعه پذير بار آورند، نه اين كه اين مسئوليت را دستاويز دروغ گويى خود سازند.
هفت : اگر كودكى از مكتب گريزان است ، بايد علت و ريشه آن را يافت و برطرف كرد، نه اين كه با دروغى بر مشكل سرپوش گذاشت و آن را به همان صورت رها نمود. كودكى كه از مدرسه مى گريزد، حتما دچار مشكلى است ؛ يا به شدت به خانه وابسته است يا در مدرسه احساس ‍ ناامنى مى كند و يا آن كه نمى تواند با وضعيت جديد خود را منطبق نمايد.(497) مشكل او هرچه باشد، با تهديدهاى دروغين و دروغ گويى حل نمى شود؛ بنابراين اصول موضوعه فوق ، نمى تواند دروغ گويى را مجاز شمارد.
آيا دروغ آموزى به كودكان مجاز است ؟
مشكلات ديدگاه فوق به همين مسائل محدود نمى ماند. غالب عالمان اخلاق مسئله دروغ را از ديدگاه دروغ گو كاويده اند و با توجه به نقشى كه ايفا مى كند، آن را مجاز يا غير مجاز اعلام داشته اند؛ حال آن كه براى فهم دقيق تر اين مسئله ، بايد دروغ را از منظر گسترده ترى ديد. اين نكته به ويژه در مورد دروغ گو وجود دارد. چرا كه در اين جا ما به طور غير مستقيم به كودكان مى آموزيم كه دروغ بگويند. ما از سويى طى گفتارهاى اخلاقى خود، كودكان را از دروغ گويى برحذر مى داريم . اما در عمل خود را مجاز مى دانيم كه به آن دروغ بگوييم و اين را به مصلحت آنان مى دانيم . اين كار ما براساس يك فرض نادرست استوار است و آن اين كه كودكان متوجه دروغ گويى ما نمى شوند. خطاست اگر چنين تصورى داشته باشيم . دير يا زود، آنان به دروغ گويى ما پى مى برند و در آن صورت يا بر ضد همه آن چه گفته ايم عصيان مى كنند و يا راه ما را در دروغ گويى دنبال مى نمايند و آنان نيز متقابلا به ما دروغ خواهند گفت .
چندى پيش در تهران جنايتى در خيابان گاندى رخ داد و جنايت كاران نوجوان به دام افتادند. يكى از اين جانيان ، دخترى به نام سميه بود كه دو كودك خردسال ؛ يعنى خواهر و برادر خود را وحشيانه به قتل رسانده بود. اين دو هيچ سابقه شرارت نداشتند. خانواده هاى آنان نيز خانواده هايى مرفه و داراى موقعيت اقتصادى خوبى بودند. سميه در آخرين دفاعيه اش ‍ در دادگاه ، ريشه اين جنايت را دروغ هايى كه شنيده بود معرفى كرد: (( او در آخرين دفاع ، از دروغ و رياى حاكم بر زندگى اش سخن گفت . اين كه نه در جامعه و نه در خانواده اش ، هرگز نفهميده چه كارى درست و چه كارى نادرست است . )) (498)
بدين ترتيب روزى كه كودكان به دوگانگى گفتار و كردار پدر و مادر پى برند و دريابند كه رفتارشان بر خلاف اصول اخلاقى است كه تلقين مى كنند، در برابر اين دروغ ها واكنش نشان مى دهند. امروزه يكى از اختلالات رفتارى و اخلاقى (( دروغ گويى كودكان است )) است . غالب روان شناسان كودك و مشاوران تربيتى به اين معضل پرداخته و در باب ريشه ها و عوامل آن بحث كرده و براى درمان آن نسخه هايى تجويز كرده اند.