دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۱۸ -


شايد بهترين تقرير اين نظرگاه را در نوشته آيت الله مهدوى كنى بتوان يافت . ايشان كوشيده است دروغ گويى به زن را از باب ضرورت حل كند، از اين رو مى گويد: (( با توجه به اين كه پاسخ منفى و تند(464) جز جريحه دار شدن عواطف و تزلزل اركان خانواده سرانجامى ندارد، ناگزير اجازه داده شده است كه از روش دوم (وعده هاى مصلحتى و غير جدى ) استفاده شود. گرچه اين كار اولا و بالذات پسنديده نيست و تكرار آن اعتماد متقابل را در اعضاى خانواده از ميان مى برد و احيانا آن ها را به تقليد وا مى دارد و به دورويى و دروغ گويى ترغيب مى كند، ولى چون راهى جز آن در برابر انسان وجود ندارد، از باب اقل الضررين و يا اكل ميته تجويز شده است . )) (465)
بنابراين ، مرد چون ناچار است و مجبور، مى تواند به زن خود دروغ بگويد و اين كار چون خوردن گوشت مردار حرام است ، اما گاه از سر ناچارى تجويز مى شود؛ پس بازگشتيم به همان سخن آيت الله مكارم كه همه موارد استثنا را به مسئله اضطرار و ضرورت باز مى گرداند.
حال به بررسى مسئله ضرورت در دروغ گويى به زن مى پردازيم و مبناى كارمان را مثال حضرت آيت الله كنى قرار مى دهيم كه خوش بختانه هم روشن است و هم نتايج ناخوشايند چنين دروغى را در خود دارد. با تاءمل در اين تفسير طبيعتا سوال ها و اشكالاتى به ذهن خطور مى كند كه پاره اى را ذكر مى كنيم .
يك : فرض كنيم زن و شوهرى چند سال است كه با يكديگر زندگى مى كنند و قرار است كه تا آخر عمر نيز يكديگر را تحمل كنند. زن از درآمد شوهر خود خبر دارد و مى داند كه او محدوديت هايى در خريد لوازم خانه و تاءمين خواست هاى همسرش دارد. وى با علم به اين مسئله ، از شوهر خود مى خواهد كه برايش يك سرويس طلا تهيه كند تا او بتواند در جشن عروسى دختر عمه اش كه دو ماه ديگر برگزار مى شود، شركت كند. مرد به هيچ عنوان تا دو ماه ديگر كه هيچ ، تا يك سال ديگر نيز نمى تواند سرويسى را كه زنش پسنديده است ، بخرد. حال يا بايد با گفتن حقيقت همسرش را برنجاند و يا به طور مصلحتى و غير جدى به او وعده دهد كه آن سرويس را خواهد خريد. عقل حكم مى كند كه ميان تزلزل اركان خانواده و راضى كردن همسر، از اين روش دوم استفاده شود. در نتيجه ، شوهر قول مى دهد كه تا قبل از عروسى آن سرويس را خواهد خريد. زن نيز خشنود از اين محبت بى شائبه شوهر! دست از سر او برمى دارد.
آيا اين داستان در همين جا به پايان مى رسد؟ خير، بلكه تازه اول ماجرا است . چند روزى كه گذشت ، زن مجددا مسئله سرويس را مطرح خواهد كرد و شوهر نيز از شيوه عاقلانه و ضرورى دروغ گويى يا وعده دروغين بهره مى جويد. اين بازى همين طور ادامه پيدا مى كند و به تدريج به شكل خطرناكى در مى آيد. شب عروسى دارد نزديك مى شود و شوهر هنوز به وعده اش وفا نكرده است . احتمالا بتوان حدس زد كه شب عروسى چه قشقرقى برپا مى شود. ممكن است خانم به طور جدى قهر كند و راهى خانه پدرش شود؛ ممكن است جنجالى راه بيندازد... ساده ترين شق آن است كه زن ديگر به قول شوهر خود اعتماد نكند و او را دروغ گو بپندارد.
در اين جا نتيجه اين دروغ را ارزيابى مى كنيم . با اين وعده دروغين ، هيچ مشكلى حل نشد و تازه شوهر، بدقول و دروغ گو از آب درآمد و اعتماد زنش از او سلب شد و خيلى هم به زحمت افتاد؛ حال آن كه مقصود از تجويز دروغ ، حل مشكل بود، نه مشكل سازى ؛ پس دروغ در اين جا نه تنها مشكل ما را حل نكرد، بلكه مشكلاتى بر مشكل قبلى افزود.
اگر از همان اول ، شوهر به صراحت - اما نه به تندى - بلكه همراه با دل جويى و ملاطفت موقعيت مالى خود را به زنش يادآور مى شد و خريد سرويس را در كوتاه مدت ناممكن مى دانست ، كار به اين جا نمى كشيد. حداكثر مسئله آن بود كه زن كمى ناراحت مى شد و از بخت بد خود گله مى كرد و مبلغى هم به زمين و زمان و روزگار كج مدار بد مى گفت ! اما كم كم واقعيت را مى پذيرفت و حداقل براى خود فكرى مى كرد و سعى مى كرد به جاى آن سرويس طلا، يك سرويس بدلى براى خود تهيه كند و... در هر صورت يك نكته را مسلم گرفته بود و آن اين كه شوهرش راست گو است و حاضر نيست ، وعده هاى فريبنده بدهد.
حال نتايج اين دو شيوه را بسنجيم و ببينيم كه كدام يك اثر بخش تر است . احتمالا غالب كسان با كمى تاءمل در اين مسئله و توجه به پيامدهاى درازمدت ، شق راست گويى را ترجيح خواهند داد.
دو: باز سراغ خانواده فوق مى رويم . مدتى كه از عروسى گذشت ، به تدريج زخم آن دروغ التيام پيدا مى كند و خانم به شوهرش مى گويد: (( حالا كه بدقولى كردى و سرويس نخريدى ، بايد اول تابستان ما را كنار دريا ببرى تا ده پانزده روزى در آن جا تفريح كنيم . ))
شوهر كه مى داند، نمى تواند مخارج چنين سفر تفريحى را متحمل شود، مى خواهد حقيقت را به همسرش بگويد، اما ياد دستورالعمل فوق مى افتد و عقل معاش به او حكم مى كند كه از باب ضرورت و حفظ گرمى كانون خانواده ، با يك چشم گفتن سر و صداى قضيه را بخواباند؛ تا تابستان هم خدا بزرگ است . كم كم تابستان نزديك مى شود و تذكرات خانم آغاز مى گردد. شوهر نيز براى آن كه به اصطلاح خود را خراب نكند و باز به دروغ گويى متهم نشود، حقيقت مسئله را مى پوشاند و مى گويد كه فعلا رئيس اداره به من مرخصى نمى دهد و... .
اين دروغ فعلا مشكل را حل كرد، اما يك ماه كه گذشت ، سر و صداى خانم بلند مى شود كه همين فردا به اداره شما زنگ مى زنم و به رئيس شما مى گويم كه ديوارى كوتاه تر از ديوار شوهر من پيدا نكردى و... شوهر ناگزير دست به دامن دروغ ديگرى مى زند و قول مى دهد كه همين روزها راهى شمال شوند، اما اين قصه سر دراز دارد و اميد شوهر به آن است كه حادثه اى زمينى يا آسمانى اصل سفر را منتفى سازد و دريا خشك يا جاده ها يخ بندان شود و... اما كار از اين حرف ها مى گذرد و تابستان به پايان مى رسد؛ نه سفرى در كار بوده و نه اثرى از اعتماد بر جاى مانده است ؛ مگر آن كه واقعا شوهر صادقانه دست به اقدامى بزند و با فراهم آوردن زمينه تفريحى ، اندكى از پيامدهاى دروغ خود را ترميم كند. در اين صورت اين دروغ او نبوده كه باعث گرمى كانون خانواده شده ، بلكه صداقت و عمل وى موجب آن گرديده است . اگر چنين باشد، چه بهتر از همان اول با گفتن حقيقت و اقدامى درست ، كانون خانواده را گرم نگه مى داشت .
در اين جا آن شوهر براى پنهان كردن دروغ خود، ناگزير شده است دروغ هاى ديگرى ببافد، زيرا هيچ دروغى به طور منفرد و يگانه پديدار نمى شود و هميشه هر دروغى براى آن كه راست نما گردد، به دروغ هاى ديگرى نيازمند است و هر (( دروغ گويى )) نيازمند (( دروغ پردازى )) است .(466)
آيت الله مهدوى كنى (( تكرار )) دروغ را باعث سلب اعتماد متقابل مى داند و اين نكته درست مى باشد، اما مسئله اين است كه هيچ جا - و حداقل در مورد دروغ به زن - دروغ نمى تواند منفرد و يكه باشد. اگر ما وعده اى به زن داديم ، امكان ندارد كه به سادگى فريب بخورد و از پى گيرى قضيه دست بكشد. مگر مى شود مردى به همسرش قول خريد انگشترى بدهد و آن را نخرد و زن اصل وعده را فراموش كند يا ديگر خواسته خود را تكرار ننمايد و از شوهر وفاى به وعده را نخواهد؟ منطقا در زندگى خانوادگى قول هر چيزى را به زن - و ديگر اعضاى خانواده - داديم ، بايد انتظار پى گيرى آن را كشيد؛ پس مسئله تكرار و اين كه اين نوع دروغ دروغ هاى ديگرى را در پى دارد، از لوازم دروغ به زن است ؛ حال آن كه اگر از همان اول ، شوهر به طور منطقى مشكلات مالى خود را به زن يادآور مى شد، حداكثر با يك بگو - مگوى كوچك ، مسئله فيصله مى يافت و نيازى به دروغ هاى پياپى نبود.
سه : آيت الله مهدوى كنى مى گويد در اين گونه موقعيت ها (( چون راهى جز آن (وعده مصلحتى ) در برابر انسان وجود ندارد، از باب اقل الضررين و يا اكل ميته تجويز شده است . )) (467)
در اين جا مسئله به گونه اى مطرح شده است كه گويى شوهر - نه در برابر زن خود كه - در برابر دشمنى خون ريز قرار دارد. اگر به چنين دشمنى راست بگوييم ، خون خود را ريخته ايم ؛ پس راهى جز دروغ گويى و نجات جان خويش نداريم ، اما آيا واقعا در برابر زن خود، با چنين موقعيتى مواجه هستيم ؟ فراموش نكنيم كه مفروض آن است كه زن شريك زندگى و غم و شادى انسان مى باشد. حال به هر دليلى زنى خواسته اى بجا يا نابجا داشت و ما نتوانستيم و يا نخواستيم آن را برآوريم ، مى توانيم به صراحت و به سادگى اعلام نماييم كه برآوردن چنين خواسته اى براى ما مقدور نيست ؛ به فرض كه گفتن اين حقيقت ، زن را برنجاند و عواطف او را جريحه دار كند، اما اين بهتر از آن است كه با دروغ گفتن در درازمدت ، هم عواطف او را جريحه دار كنيم و هم اعتمادش را سلب نماييم . گيرم كه بيان حقيقت به جنجال و دعواى خانوادگى بينجامد، اما در هر صورت زن به تدريج متوجه خلق و خوى شوهر خود مى شود و مى آموزد كه چندان زياده طلبى و بلند پروازى نكند و خود را با موقعيت شوهرش هماهنگ سازد. بدين ترتيب نه تنها اركان خانواده متزلزل نمى شود، بلكه با بيان حقيقت و شفاف شدن روابط، زن و شوهر هر يك مى دانند كه از ديگرى چه بخواهند و چه نخواهند و كم كم خواسته هاى معقول و برآوردنى ، جاى خواسته هاى بلند پروازانه را مى گيرد و صلح و صفا ميان آن دو برقرار مى گردد. اگر هم چنين نشود، حداكثر آن است كه زن نتيجه مى گيرد كه با مردى خشك و خشن و بى احساس ، اما حداقل قابل اعتماد و صريح زندگى مى كند و اين وضعيت بهتر از آن است كه زن ، شوهر خود را ناتوان در برآوردن نيازهاى خود و در عين حال فريب كار و دروغ گو بداند.
چهار: ايشان به حق اشاره مى كنند كه دروغ گفتن مرد به زن ، ممكن است او را نيز متقابلا به دروغ گفتن به شوهر برانگيزد. حال چگونه مى توان از اين عارضه جانبى دروغ گويى مرد به زن پرهيز كرد؟ ظاهرا هيچ راهى ندارد؛ جز آن كه مرد سعى كند دروغ گويى خود را تكرار ننمايد، اما پيش تر گفتيم كه دروغ گويى در موقعيت هاى مفروض و تكرار آن اجتناب ناپذير است ؛ در نتيجه با مجاز دانستن دروغ گويى مرد، دروغ گويى زن را نيز بايد مجاز بشماريم ، چون راهى جز آن نيست .
بدين ترتيب دروغى كه قرار بود مانع تزلزل اركان خانواده شود، زمينه پيدايش دروغ هاى بيش تر دو طرف و در نتيجه بى اعتمادى متقابل زن و شوهر شد و اين درمان موقت ، عامل پيدايش بيمارى صعب العلاجى به نام تزلزل خانواده گرديد. اگر زن نيز بياموزد كه به شوهر خود دروغ بگويد و از سر تقليد يا تلاقى چنين كند، آيا ديگر مى توان براى چنين خانواده اى بقا، دوام و سعادت پيش بينى كرد؟ قرار بود كه اين تجويز براى حفظ كيان خانواده باشد، نه نابودى آن .
پنج : فراموش نكنيم كه والدين ، الگوى تربيتى خانواده هستند. نخستين كانونى كه در آن فرزندان ادب و اخلاق را مى آموزند، خانواده است . از سويى نيز اين دروغ شامل فرزند هم مى شود و هر كس دروغ به زن را مجاز شمرده ، دروغ به فرزند را نيز تجويز كرده است . حال اگر مردى مجاز باشد به زن و فرزند خود دروغ بگويد، آيا مى تواند از آن ها بخواهد كه در اين مورد خاص او را الگوى خود ندانند و در زندگى صداقت پيشه كنند؟ نگاهى به زندگى خانواده هايى كه در آن پدر و مادر دروغ مى گويند، پاسخ سوال ما را مى دهد؛ حتى اگر فرض كنيم كه آن دو به فرزندان خود دروغ نگويند، باز همين كه فرزندان شاهد دروغ گويى پدر و مادر خود و يا دروغ گويى هر يك از پدر و مادر به يكديگر باشند، آنان را سرمشق خود خواهند ساخت .
ناگفته نماند كه آيت الله مهدوى كنى ، خود متوجه پيامدهاى اجتناب ناپذير دروغ گويى به زن شده است ، از اين رو مى كوشد با مقايسه اين مورد با دروغ به جنگ و دروغ براى اصلاح ، آن را به شرايطى مشروط كند، لذا مى گويد: (( در مورد خانواده و همسر نيز، بايد در شرايطى نظير همان شرايط تجويز شده باشد؛ بنابراين با بودن امكانات مالى ، در هر موضوع جزئى نمى توان به خانواده دروغ گفت و اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانه هاى پوچ و بى اساس به خانواده اش دروغ بگويد، علاوه بر آن كه از نظر تربيتى آثار بدى در پى دارد، حس اعتماد و اطمينان را در اعضاى خانواده از بين مى برد و جايگاه رفيع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آن را در معرض سقوط قرار مى دهد و در نتيجه اساس خانواده را نابود مى كند. )) (468)
ما نيز اين نتيجه گيرى را مى پذيريم ، اما سخن بر سر آن است كه در صورت نبود امكانات مالى نيز دروغ گويى مرد، همه اين نتايج منفى را به دنبال دارد و اگر ملاك ، حفظ اساس خانواده است ، نمى توان هر روز به بهانه هاى پر يا پوچ ، با اساس و يا بى اساس دروغ گفت . مطلب از اين قرار است كه دروغ ، اساسا نمى تواند تاءمين كننده سعادت و دوام بنياد خانواده باشد و اين مسئله اختصاص به صورتى معين ندارد.
دروغ ، كوششى براى سر پوش گذاشتن بر ضعف خويش و رها كردن مشكل است . به گفته مرحوم فلسفى (( منشاء دروغ گويى ، ضعف درونى و خوارى باطنى است . دروغ گويان در ضمير خود اسير يك نوع ذلت و ناامنى روحى هستند و بر اثر ترس ، عجز، زبونى ، حقارت ، حرص ، طمع و ديگر عواملى نظاير آن ها به بيمارى دروغ مبتلا مى شوند. )) (469) از اين رو بايد كوشيد تا اين عوامل را از ميان برد، نه اين كه توجيهى براى دروغ يافت .
دروغى كه مرد به زن خود مى گويد، صرفا گريزگاهى نامطمئن و موقت است . هرگز دروغ نمى تواند جانشين راستى شود و اين حربه براى حل مشكلات خانوادگى كارساز نيست . صرفا نوعى نظام دفاعى ناسالم مى باشد. اگر مردى در زندگى خانوادگى مشكل مالى ، اجتماعى و... دارد، سالم ترين و درست ترين راه آن است كه همان را صريحا و با صداقت بيان كند يا آن كه در آن باب سكوت كند، نه اين كه با حربه دروغ آن را بپوشاند و بدين ترتيب ناچار شود دروغ هاى ديگرى ببافد و در نهايت دروغش ‍ آشكار و از او سلب اعتماد شود.
مرحوم علامه طباطبايى طى تحليل دقيقى كه از دروغ ارائه مى كند، به نكته قابل توجهى اشاره مى نمايد: نخست آن كه دروغ ، هر چند خوش ‍ ساخت و خوش پرداخت باشد و آن را خوب عمل آورده باشند، ناسازگارى درونى دارد و سرانجام با جايى از واقعيت بيرونى نمى سازد و دروغ بودن خود را نشان مى دهد. نكته ديگر آن كه هيچ دروغى هر چند راست نما و پذيرفتنى باشد، چندان نمى پايد و دولتش به زودى سرنگون خواهد شد، چرا كه نظام هستى براساس صدق و راستى است و همه اركان و اجزاى هستى براساس حق و حقيقت به يكديگر پيوسته اند و اگر هم باطل جولانى داشته باشد، كوتاه مدت بوده و دولت پايدار از آن حق است .(470)
بارى ، در برابر اين واقعيت سخت ، كدام دروغ مى پايد و مى تواند اساس ‍ خانواده را حفظ كند؟ خطا از جايى آغاز مى شود كه شوهر مى پندارد مى تواند مشكلات خود را با دروغ گفتن حل كند و چون يك بار چنين كرد و به پندار خود موفق شد، از باب يادگيرى و يا به گفته لقمان از آن جا كه دروغ گفتن چون گوشت گنجشك خوش مزه است ،(471) ديگر نمى تواند از آن باز ايستد و اين بى راهه را ادامه مى دهد تا در سراشيبى سقوط قرار گيرد. چنين نيست كه آدمى هرگاه خواست دروغ بگويد و هر وقت نخواست خوددارى كند. دروغ گويى نوعى اعتياد بدفرجام است كه انسان را رها نمى كند. معصومان عليهم السلام بر اين نكته تاءكيد كرده اند كه چون آدمى در موردى هر چند خرد دروغ گفت ، در مواردى كلان نيز چنين خواهد كرد.(472)
از آن جا هدف اخلاق ، بازپرورى انسان و از بين بردن صفات زشت وى و پروردن صفات نيكوى اوست ، نه تنها چنين دروغى را نمى تواند و نبايد اجازه دهد، كه بايد سخت در برابر آن بايستد و هيچ استثنايى را قائل نشود و اين بسيار عجيب است كه عالمان اخلاق با آن همه بحث هاى گسترده در باب دروغ و مفاسد آن ، چنين به راحتى به مرد اجازه مى دهند تا به همسرش دروغ بگويد. اگر دروغ براساس اصلاح ميان مردم و دروغ به زن مجاز باشد، ديگر چيزى در دايره دروغ حرام باقى نمى ماند و به اصطلاح تخصيص اكثر - و حتى كل - لازم مى آيد. بايد برعكس آن رفتار شود و - همان طور كه مرحوم ميرزا على ايروانى در حاشيه مكاسب بدان اشاره مى كند(473) - به موارد يقينى همچون دروغ گفتن براى نجات جان اكتفا كرد، نه اين كه به بهانه هاى گوناگون دايره دروغ گفتن را به تدريج گسترش داد.
نتيجه همه اين بحث ها آن بود كه نمى توان دروغ به زن را از مصاديق ضرورت شمرد و آن را از باب خوردن گوشت مردار مجاز دانست . اين نكته باز قابل تاءكيد است كه مقصود از دروغ نگفتن آن نيست كه همه راست ها گفته شود، بلكه مراد آن است كه فقط دروغ گفته نشود و براى دروغ نگفتن - جز راست گفتن - راه هاى ديگرى همچون سكوت وجود دارد.
از اين سخن نبايد نتيجه گرفت كه پس هرگز به زن نمى توان دروغ گفت . بحث دوتاست : گاه سخن بر سر آن است كه آيا مرد - به عنوان شوهر - مى تواند و اين حق را دارد كه به زن خود دروغ بگويد؟ پاسخ كتاب هاى اخلاقى به اين پرسش مثبت و پاسخ نگارنده منفى است . دومين بحث آن است كه آيا هرگز نبايد به زن دروغ گفت ؛ حتى اگر پاى جان و آبرو در ميان بود؟ اين بحث ديگرى است و بايد آن را در موارد ضرورت بحث كرد. گفتيم كه بر اثر ضرورت خوردن مردار مجاز مى شود. همين ضرورت در باب دروغ گويى نيز وجود دارد و گاه انسان ناچار مى گردد به ديگرى دروغ بگويد؛ حال اين ديگرى مى تواند دشمن ، دوست يا همسر انسان باشد، اما اين مطلب با آن كه آن را از نمونه هاى دروغ مرد به زن بپنداريم ، متفاوت است . سخن اين است كه با عنوان (( دروغ به زن )) نمى توان به زن دروغ گفت و اين عنوان حامل هيچ ضرورت شرعى ، عرفى و عقلى نيست و اگر هم جايى پاى ضرورت پيش آمده ، باز عنوان زن انسان بودن نقشى در تجويز يا تحريم آن ندارد.
در اين جا نيز شايسته است كه از مرحوم راشد ذكر خيرى كنيم . ايشان تا جايى كه نگارنده مى داند، تنها كسى است كه با صراحت دروغ گفتن به زن را مجاز نمى شمارد و به اين مسئله چنين تصريح مى كند: (( يكى دو مورد ديگر نيز استثنا شده كه به نظر بنده درست نيست و نبايد مستثنا شود؛ مانند دروغ گفتن براى اصلاح ميان دو نفر و وعده دروغ دادن شوهر به زن براى دل خوشى او... عقيده بنده اين است كه در اين موارد نبايد دروغ گفت ، اما ميان زن و شوهر بايد منتهاى پاكى و يگانگى و صداقت و صميميت برقرار باشد. زن و شوهر، بايد مانند دو آينه قدنما باشند كه هر كدام تمام وجود خود را در ديگرى ببينند و مانند دو نهر آب زلال ، كه هر كدام از قعر وجود هم آگاه باشند و هيچ كوچك و بزرگى از هم پنهان نكنند؛ بنابراين ميان زن و شوهر دروغ به هيچ وجه روا نيست ، نه به صورت وعده ، نه به هيچ صورت ديگر. در زندگى كه بنا بر خدعه و فريب باشد، ممكن است دروغ جايز باشد، اما در زندگى مشترك كه هر كدام در خواب و بيدارى و غم و شادى و سود و زيان و غذا خوردن و جامه پوشيدن و حتى نفس كشيدن ديگرى شركت دارند، چگونه ممكن است كوچك ترين دروغى هر چند بر سبيل شوخى روا باشد؟! نه ، ميان زن و شوهر دروغ به هيچ وجه روا نيست . )) (474)
اگر هم چنان در اين مسئله مردد باشيم ، مى توانيم آن را با قاعده زرين بسنجيم و خود را ميزانى براى رفتار با ديگران قرار دهيم . در اين صورت براى اين دريابيم دروغ به زن مجاز است يا نه ، بايد ببينيم كه آيا حاضريم زن نيز به مرد دروغ بگويد. به عبارت ديگر آيا حاضريم كه اين استثنا به صورت قاعده درآيد و هر مردى به همسر خود - حتى اگر آن زن از وابستگان ما باشد - دروغ بگويد و آيا حاضريم كه هر زنى به شوهر خود - حتى اگر آن مرد پدر يا برادر ما باشد و يا خود ما باشيم - دروغ بگويد.
ممكن است در اين جا اشكال شود كه دروغ مرد به زن ، حقى است كه شارع به او داده و اين استثنا تعميم پذير نيست و شامل زنان نمى شود.
در پاسخ مى گوييم كه پيش تر، احاديث اين موضوع را نقل كرديم و ديديم كه در برخى از آن ها تصريح شده بود كه زن نيز مى تواند به شوهر خود سخنانى بگويد؛ بنابراين در اين جا هيچ حق ويژه اى در ميان نيست و هرچه درباره زن بگوييم ، در مورد مرد نيز صادق است .
جمع بندى
با طرح و بررسى احاديث و ادعاى ضرورت در باب دروغ گفتن به زن ، به اين نتيجه رسيديم كه پذيرش مضمون آن دشوار است . نه از احاديث مى توان جواز دروغ را برون كشيد و نه دروغ به زن از مصاديق ضرورت است و به تعبير ديگر، نه شرع مويد اين ادعاست و نه عقل ، از اين رو دروغ گفتن به زن با اين عنوان ، به هيچ وجه مجاز نمى باشد.
ممكن است گفته شود كه اين مطلب در مورد دروغ گفتن به زن است ؛ حال دروغ گويى متقابل زن و شوهر چه حكمى دارد؟ در اين فرض مى توان گفت كه اگر آن دو طى توافقى بپذيرند كه به يكديگر دروغ بگويند - هر چند چنين توافقى به طور مطلق و در همه زمينه ها نامعقول است - در آن صورت مسئله فريب كارى در ميان نخواهد بود و هر دو انتظار دارند كه از طرف مقابل دروغ بشنوند و اين مورد، همچون مورد دروغ در جنگ خواهد بود، اما اگر آن دو توافق نمايند كه در زمينه خاصى به يكديگر دروغ بگويند - يا از گفتن حقيقت خوددارى كنند - در اين صورت به نوعى بازى با قواعد خاص خود(475) تن در داده اند. در اين صورت نيز مسئله فريب كارى در ميان نخواهد بود و اين مسئله به حوزه زندگى خصوصى آنان منحصر است و به عدم تعدى و تجاوز به حقوق يكديگر محدود مى باشد. شايد زن و شوهر توافق كنند كه درباره تعارف ها، مجاملات و سخنان عاشقانه به يكديگر دروغ بگويند و بدين ترتيب به نوعى تفريح كنند و لذت ببرند و نيازهاى عاطفى يكديگر را برطرف نمايند؛ مثلا شوهر، بينى همسر خود را به بينى كلؤ پاترا(476) و چشمانش را به چشمان فريباى سالومه (477) تشبيه كند و او نيز متقابلا دروغ هايى از اين دست تحويل شوهر خود دهد. در اين جاست كه مى توانيم احاديثى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند، به همين مورد اختصاص ‍ دهيم و بگوييم كه مقصود از دروغ زن و شوهر آن است كه در گفت وگوها و نجواهاى خصوصى خود، هرچه دوست مى دارند - گرچه مبالغه آميز باشد - به زبان آورند، اما بيش از آن را نمى توان از اين روايات فهميد و به شارع نسبت داد.
سخن كوتاه ، دروغ به زن ، با عنوان (( دروغ به زن )) اخلاقى نيست و در نتيجه مجاز به شمار نمى رود.
چكيده فصل
1. دروغ به زن ، سومين مورد از دروغ هاى مجاز شمرده شده است .
2. اين استثنا، به رواياتى مستند است كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل گرديده .
3. پاره اى از اين روايات (( دروغ به زن )) و پاره اى ديگر (( دروغ زن و شوهر )) به يكديگر را مجاز شمرده اند.
4. راجع به دلالت اين روايات و مقصود از دروغ در آن ها، گروهى بر آن رفته اند كه در اين مورد مى توان صريحا دروغ گفت و ديگران گفته اند مقصود توريه و تعريض است .
5. درباره اين دروغ دو برداشت وجود دارد: اول : مقصود وعده هاى دروغين به زن است ؛ دوم : مقصود اظهار محبت هاى اغراق آميز و غير واقعى مى باشد.
6. اسناد اين روايات ضعيف و دلالت آن ها، مجمل و غير قابل استناد است .
7. پاره اى در اين جا پاى ضرورت را پيش كشيده اند و چنين دروغى را لازمه زندگى خانوادگى دانسته اند؛ حال آن كه اين دروغ از مصاديق ضرورت نيست و دروغ به زن - با همين عنوان - ضرورتى ندارد، از اين رو اين تحليل پذيرفتنى نيست و هيچ ضرورتى براى اين كار وجود ندارد.
8. مفاسد دروغ به زن چندان فراوان است كه با مصالح احتمالى و اندك آن قابل مقايسه نيست . دروغ به زن ، بنياد خانواده را در درازمدت متزلزل مى كند؛ موجب سلب اعتماد دو طرف مى شود؛ زن را به دروغ گويى متقابل برمى انگيزد و الگوى نامناسبى به فرزندان مى دهد، از اين رو دروغ به زن نه تنها مصلحتى ندارد و ضرورى نيست ، كه مملو از مفسده مى باشد و در نتيجه نمى توان آن را مجاز دانست .
اگر هم در جايى از دروغ ميان زن و شوهر سخن رفته ، حداكثر دلالتش آن است كه آنان در ابراز محبت هاى مبالغه آميز آزاد هستند و چون اين بازى دو طرفه است ، مسئله فريب كارى در ميان نخواهد بود و از مقوله دروغ اصطلاحى بيرون خواهد رفت .