دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۲۳ -


4. مقصود حديث آن است كه دروغ گمراه كننده نبايد گفت ، اما دروغى كه مايه گمراهى نشود، جايز است .(589)
5. تهديد مندرج در حديث ، درباره كسى است كه عليه پيامبر صلى الله عليه و آله دروغ بسازد، نه كسى كه به سود ايشان و له او دروغ گويد. و چون ما به سود رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ مى گوييم و با اين كار شريعت او را تقويت مى كنيم ، مشمول حديث نخواهيم بود.(590)
اينان احاديثى نيز براى توجيه تاءويلات فوق نقل مى كردند، اما عالمان عرصه حديث ، يكايك تاءويلات فوق را نقل مى كردند و سستى آن را نشان مى دادند.
نخست : آن چه درباره شاءن صدور حديث گفته شده ، خود دروغ و مجعول است و احاديث نقل شده در اين باب پذيرفتنى نمى نمايد. وانگهى ، به فرض صحت احاديث ، سبب خاص ، مانع عموميت و اطلاق حديث نيست و اين حديث عام است و هر دروغ گويى را شامل مى شود.(591) بدين معنا كه اگر اتفاق خاصى زمينه صدور حكم و قانونى عام شد، نمى توان از آن نتيجه گرفت كه اين حكم نيز خاص است .
دوم : حديثى كه براى توجيه استدلال دوم آورده شده ، مجعول است و به گفته ابو حاتم بن حيان ، راوى آن (ابن ابى الزعيزعه ) خود از دجالان و جاعلان حديث بوده است .(592)
سوم : حديثى كه در اين باب براى توجيه آن آورده شده نيز، مجعول است .(593)
چهارم : اين كه اگر دروغى مايه گمراهى نشود جايز است ، خود محل سوال است ؛ زيرا هر دروغى در حد خود موجب گمراهى است و نسبت دادن دروغ به رسول خدا صلى الله عليه و آله و جعل احاديث به نام ايشان بى گمان عين گمراهى است و مشمول حكم بدعت مى شود. بر فرض هم كه به صورت كلى بپذيريم كه اگر دروغى موجب گمراهى نشود بى اشكال است ، از كجا مى توان پيش بينى كرد كه جعل حديثى خاص به نام پيامبر صلى الله عليه و آله و براى دفاع از دين ، در آينده مايه گمراهى نگردد؟ اگر هم بتوان نتايج كوتاه مدت را برآورده كرد، آيا مى توان از آثار بلند مدت اين كار تصوير درستى داشت ؟
پنجم : ادعا شده است كه در اين حديث ، تعبير (( على )) آمده است ؛ يعنى بر ضد من ، پس هر كه بر ضد رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ ببندد، دوزخى است ، ولى ما (( عليه )) ايشان حديث جعل نمى كنيم ، بلكه (( له )) ايشان حديث مى سازيم ، از اين رو مشمول حديث نمى شويم و دوزخى نخواهيم بود.
اين نوع تفسير، نتيجه بى توجهى به كاركرد حروف اضافه در زبان عربى است . تعبير (( على )) در اين حديث به اجماع زبان شناسان به معناى نسبت دادن به ايشان مى باشد، نه بر ضد ايشان ؛ در نتيجه مقصود روايت آن است كه هر كس حديثى بسازد و به من نسبت دهد يا (( بر من ببندد )) ، دوزخى است و چنين جعلى هم شامل احاديثى است كه بر ضد رسول خدا صلى الله عليه و آله ساخته مى شود و هم رواياتى كه به سود ايشان جعل مى گردد. از اين ها گذشته ، اساسا جعل حديث بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله بى معناست ، چون كه مصدر اصلى حديث ، خود رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، از اين رو معناى اين سخن - كه هر كس حديثى بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله جعل كند - آن است كه هر كس به دروغ از زبان ايشان عليه آن حضرت حديثى جعل كند؛ مانند آن كه كسى به دروغ بگويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه من رسول خدا نيستم ! بنابراين تعبير (( عليه )) در اين جا هيچ معناى محصلى ندارد و مقصود همان جعل و سپس اسناد حديث به ايشان است و بس .
سخن كوتاه ، اين بازى با كلمات براى توجيه حديث مزبور، به استناد حرف (( على )) ناشى از جهل يا تجاهل به زبان عربى است ؛ وگرنه هر كس از اين تعبير، همان دروغ بستن به نام كسى را در مى يابد. در حقيقت اين حرف در اين جا گوياى انتساب است ، نه ضديت .(594) توجيهاتى از اين دست تاب نقد جدى را ندارد و سنت نبوى و نظام اخلاقى آن را حمايت نمى كند، ليكن راه را براى ادامه اين كج روى در عرصه هاى گوناگون باز مى كند.
دروغ گويى براى مصالح دينى و به نام دين ، به حوزه حديث منحصر نماند بلكه در عرصه تاريخ ، ادب ، سياست ، اخلاق و تعليم و تربيت نيز پديدار شد؛ براى مثال كراميه در اين عرصه تا جايى پيش رفتند كه - به ادعاى ابن حزم اندلسى - گفتند: پيامبران نيز مى توانند براى ابلاغ دين خود دروغ بگويند.(595) محدث نورى نيز بخش عمده كتاب لؤ لؤ و مرجان خود را به نهى از دروغ پردازى در باب حادثه كربلا اختصاص مى دهد و مومنان را از آن برحذر مى دارد و صدق را شرط روضه خوانى معرفى مى كند و مى گويد: (( فتح اين باب ، خراب كردن اساس شريعت است و پيدايش آيين تازه و دين جديدى در هر ماه و سال . )) (596)
مفروضات اين مسئله
دروغ به نام دين و براى مصالح آن ، گستره وسيعى دارد و به جعل حديث يا شاخ و برگ دادن به وقايع عاشورا و... اختصاص ندارد. اكنون سوال اين است كه چرا كسانى بى پروا در اين زمينه دروغ مى گويند و نه تنها احساس گناه نمى كنند، كه انتظار ثواب نيز دارند؟ به نظر مى رسد مفروضات اساسى آنان را بتوان در اين چند فرض گنجاند:
1. شريعت به تقويت ، حمايت و ترويج نياز دارد؛
2. هرچه به سود و مصلحت مردم باشد، خوب است ؛
3. تاءثير وعده و وعيدهاى شارع ، به تدريج كم رنگ مى شود و بايد آن ها را با دروغ هاى دينى پررنگ ساخت .
در اين جا به بررسى يكايك فرض هاى فوق مى پردازيم .
1. شريعت به تقويت ، حمايت و ترويج نياز دارد
در اين گزاره ، كسى نمى تواند خدشه كند. مضمون بسيارى از آيات و روايات گوياى آن است كه ما بايد از دين خود حمايت و آن را ترويج كنيم و در اين كار كوتاهى ننماييم ، اما مسئله اين است كه براى اين كار آيا مى توان چيزى را به شريعت نسبت داد كه در آن نيست و از زبان شريعت چيزى گفت كه خود نفرموده است ؟ اگر مقصود آن باشد كه ما خود به افزودن بر شريعت و كاستن از آن مجاز باشيم ، لازمه اش آن است كه شريعت ناقص و نيازمند تكميل مى باشد. ديگر آن كه ما خود را شارع پنداشته ايم و براى خود حق جعل حكم قائل شده ايم .
سكوت شارع در يك مورد، به سبب فراموشى نيست . به گفته امير مومنان عليه السلام : ان الله افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها وحد لكم حدودا فلا تعتدوها و نهاكم عن اءشياء فلا تنتهكوها و سكت لكم عن اءشياء ولم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها؛ همانا خدا بر عهده شما واجب هايى نهاده ، آن را ضايع مكنيد و حدودى برايتان نهاده ، از آن مگذريد و از چيزهايى بازداشته ، حرمت آن را مشكنيد و چيزهايى را براى شما نگفته و آن ها را - نه از روى فراموشى - واگذارده ؛ پس خود را درباره آن به رنج ميفكنيد. )) (597)
اگر ما واقعا پذيرفته باشيم كه شريعت كامل است و حكم هر چيزى را مشخص كرده ، ديگر حق نداريم چيزى را به آن نسبت دهيم كه نگفته است ؛ به ويژه آن كه ما را به شدت از آن برحذر داشته و دروغ را به طور عام در عرصه تشريع نشانه كفر شمرده است . اگر شارع خود در جايى براى عملى فضيلتى بر شمرده ما نمى توانيم به دل خواه اين فضيلت را افزايش دهيم و براى اين عمل ثواب هايى بشماريم كه شارع از آن سخنى نگفته است ، چرا كه اين كار به طور ضمنى به معناى اذعان به نقصان شريعت و نياز آن به تكميل مى باشد؛(598) حال آن كه شريعت به اعتراف اين جاعلان ، كامل و دروغ بستن بر خدا و رسول از بزرگترين گناهان است و هيچ استثنايى برنمى دارد.
اين كه جاعلان نيت خير داشته اند، توجيه گر آن نيست ، زيرا به گفته غزالى : (( كسانى گمان برده اند كه جعل حديث در باب فضايل اعمال و در باب تشديد در كيفر معاصى جايز است و پنداشته اند كه قصد چنين كارى صحيح است ؛ حال آن كه خطاى محض است ، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس به عمد بر من دروغ ببندد، جايگاهش را از آتش برگيرد. جز به ضرورت نبايد مرتكب دروغ شد و در اين جا هيچ ضرورتى نيست . چه در راستى گشايشى از دروغ است و آن چه در آيات و اخبار آمده است ، از جز آن بى نياز مى سازد. )) (599)
گفتنى است كه علامه مجلسى نيز عين عبارت غزالى را به تفصيل و از سر تاءييد نقل مى كند و اين كار را روا نمى شمارد،(600) از اين رو يا بايد مدعى نقصان شريعت شد و يا آن كه در چارچوبى كه خود شريعت تعيين كرده است - مانند پرهيز از دروغ و پاى بندى به راستى - به دفاع ، حمايت و ترويج دين پرداخت . از اين گذشته ، يكى از اساسى ترين آموزه هاى شريعت ، صداقت و ارزش شمردن آن است ، لذا اگر در پى ترويج شريعت هستيم ، بايد اين گونه ارزش ها را ترويج كنيم ، نه ضد آن را.
2. هرچه به سود و مصلحت مردم باشد، خوب است
توجيه بسيارى از كسانى كه براى ترويج دين و مصالح آن دروغ مى گويند اين است كه اين دروغ ها موجب آن مى شود تا مردم بيش تر به صلاح و سداد گرايش پيدا كنند و به كارهاى خير روى بياورند و از اعمال زشت باز ايستند. نمونه اى از اين رويكرد را در ادعاى فقيهى به نام ابو سعيد بن لب مى توان يافت .
ابو اسحاق ، ابراهيم بن موسى ، معروف به شاطبى ، فقيه و اصولى قرن هشتم اندلس (متوفاى سال 790ق .) و نويسنده كتاب پرآوازه الموافقات بود. وى كه سخت پاى بند مبانى و موازين شريعت بود چون دعاى دسته جمعى پس از نماز را بدعت مى دانست و اثرى از تشريع آن در سنت نبوى نمى يافت ، آن را ترك كرد. فقيه معاصر او به نام ابو سعيد بن لب ، در رد شاطبى كتابى به نام لسان الاذكار و الدعوات مما شرع فى ادبار الصلوات نوشت و در آن مدعى شد: (( هر چند اين عمل در ميان سلف رايج نبوده است ، ليكن نمى توان از آن ممنوع بودن اين عمل را فهميد - گرچه ترك آن جايز است - و اين عمل گرچه بدعت است ، اما نيكو و براى مردم سودمند است . )) (601)
از اين منظر، بايد مردم را به سوى هر چه كه مصلحت آنان باشد سوق داد و اگر اين كار با وسايل معمولى و مشروع ممكن نشد، مى توان از ابزار ديگر سود جست كه يكى از آن ها دروغ پردازى درباره احكام و عبادات و آداب اسلامى است ، چرا كه اين كار مردم را به آن ها علاقه مندتر مى كند.
بر اين اساس ، دروغ گفتن و دروغ بستن بر خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله از محرمات كبيره است ، اما چون موجب ترويج تلاوت قرآن ، خواندن نماز شب ، زيارت مشاهد مشرفه و مستحبات ديگر مى شود، مجاز است ؛ پس اگر دروغ ما باعث شود كه مردم به قرآن ، زيارت و عبادت روى بياورند، نه تنها جايز است كه حتى ثواب دارد.
محدث نورى در نقد اين ديدگاه مى گويد: (( به اين بيان مى توان بسيارى از معاصى كبيره را مباح ، بلكه مستحب كرد و براى فُسّاق جاده وسيعى به سوى آن معاصى باز نمود، زيرا كه اخبار فضيلت و مدح ادخال سرور در قلب مومن و قضاى حوايج و اجابت خواهش او و سعى و كوشش در انجاح آن ، اضعاف اضعاف ابكا است . )) (602) ايشان سپس براى توجه دادن به پيامدهاى خطير اين نگرش رندانه ، نمونه هايى را ذكر مى كند كه مى توان نتيجه منطقى چنين ديدى دانست .(603)
تعبير مرحوم نورى و تشبيه ايشان ممكن است تند و بى پرده و يا افراطى به نظر برسد، اما واقع اين است كه با چنين رويكردى مى توان از اين هم فراتر رفت و ناگزير بايد به لوازم آن تن در داد.
مرحوم مطهرى اين نوع نگرش به مسائل را بر نگرش ابزار انگارانه به دين مبتنى دانسته ، در نقد آن مى گويد: (( هدف خوب باشد، وسيله هرچه شد، شد! اين ها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام حسين است كه كار بسيار خوبى است و بايد گريست . به چه وسيله بگريانيم ؟ به هر وسيله كه شد! هدف كه مقدس است ، وسيله هرچه شد، شد... همين قدر كه شك جارى شود اشكال ندارد!... جعل كنيم ؛ تحريف كنيم ؛ در دستگاه امام حسين اين حرف ها مانعى ندارد. دستگاه امام حسين از دستگاه ديگران جداست . در اين جا دروغ گفتن بخشيده است ... هر گناهى كه اين جا بكنيد، بخشيده است . هدف خيلى مقدس ‍ است ! )) (604) ايشان آن گاه به تفصيل نمونه هايى از دروغ هايى كه با اين هدف مقدس جعل شده نقل و نقد مى كند و پيامدهاى درازمدت و منفى آن را مى نماياند.
با توجه به خطراتى كه چنين نگرشى دارد، به نظر مى رسد كه بايد به طور دقيق ارزيابى و تحليل شود. در اين باب سه تاءمل جدى وجود دارد:
يكم : طبق اين تقسير، ملاك مصلحت و مفسده در دست خود افراد جاعل است و آنان هرگاه و هرگونه كه خواستند و براساس مصلحت ديد خود دروغ مى گويند و آن را به مصلحت مردم مى دانند و اين مسئله - كه ضابطه مند شدن آن تقريبا محال است - موجب لجام گسيختگى در عرصه دين و آيين مى شود. شاطبى در پاسخ به استدلال ابو سعيد بن لب همين را باز مى گويد: (( اشكال اين استدلال آن است كه هر بدعت گذارى مى تواند به سود بدعت خود اين گونه استدلال كند و آن را نيكو جلوه دهد و از اين رو اين كتاب (لسان الاذكار و الدعوات مما شرع فى ادبار الصلوات ) حجتى براى هر بدعت گذارى خواهد بود و معيار تفكيك ميان افعال مشروع و نامشروع و بدعت هاى حرام ناپديد خواهد شد. )) (605)
اين نكته صرفا يك احتمال نيست ، بلكه واقعيتى مى باشد كه امروزه آشكارا و به شكل هاى گوناگون شاهد آنيم و مى بينيم كه براى مبارزه با آن چه بد به شمار مى رود، چه دروغ هايى كه به نام دين گفته نمى شود. كار به آن جا مى رسد كه براى مبارزه با استعمال دخانيات نيز احاديثى جعل مى شود و به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده مى شود؛ مانند: (( كل دخان حرام )) نيز سياءتى على الناس زمان يشربون النار من ورق الشجر - يحصل فيهم ست خصال : قلوبهم سوداء و اءلسنتهم خضر و فمهم رسوق و رقبتهم ناقص و بصرهم قليل . يعذبون فى القبر اءبدا وو تظهر شجرة فى بلاد الهند يشرب الناس دخانها يذهب الدين و العقول فى الدنيا.(606)
دوم : دين هم مصلحتى دارد و چه بسا كه اين دروغ ها، به مصلحت آن نباشد. جاعلان هيچ فكر كرده اند كه اين رشته بى انتهاى دروغ پردازى ممكن است چهره دين را بيالايد و موجب وهن و فتور آن شود؟
پاره اى از اين دروغ ها ممكن است اذهان ساده را بفريبد، اما در برابر اذهان نيرومند تاب نمى آورد و به سادگى افشا مى شود و در نتيجه ممكن است اين شبهه پيش آيد: دينى كه توجيه گر چنين دروغ هايى است ، چندان پذيرفتنى نمى نمايد.
اين دروغ ها به ويژه در عرصه حديث ، معيار ارزيابى اعمال را از ميان مى برد و موجب تعارض ميان اصول آن مى شود. دروغ در عرصه هايى چون واقعه خون بار عاشورا، بيش از آن كه دفاع از سالار شهيدان باشد - كه بى گمان ايشان نياز به دفاعى از اين دست ندارد - وهن آن شخصيت بزرگ و يارانش است . محدث نورى در اين باره ماجرايى نقل مى كند، بسيار شنيدنى . هنگامى كه ايشان در كربلا بودند و از محضر علامه شيخ عبدالحسين تهرانى استفاده مى كردند، روضه خوانى خدمت استاد مى رسد و مقتلى با خود مى آورد و اعتبار آن را جويا مى شود. استاد چون مولف را ناشناخته و متن را سرشار از دروغ و جعل مى يابد، آن را مردود اعلام مى كند، اما مرحوم فاضل دربندى كه در آن هنگام مشغول تاءليف كتاب اسرار الشهادة بود، از اين ماجرا باخبر شد و كتاب را گرفت و (( روايات آن اجزا را متفرقا درج آن كتاب كرد و بر عدد اخبار واهيه و مجعوله بى شمار آن افزود و براى مخالفين ، ابواب طعن و سخريه و استهزا را باز نمود و همتش او را به آن جا كشاند كه عدد لشكر كوفيان را به شش صد هزار سواره و دو كرور پياده رساند و براى جماعت روضه خوانان ميدانى وسيع مهيا نمود كه هرچه كميت نظر را در آن بتازند، به آخر نرسانند و در بالاى منابر با نهايت قوت قلب ، مستند ذكر كنند كه فاضل دربندى چنين فرموده است . )) (607)
حال آيا حفظ حريم دين به مصلحت آن است يا انباشتن آن از احاديث جعلى و خرافه ها به بهانه رعايت مصحلت مردم ؟
سوم : هيچ دروغى به تنهايى و به صورت منفرد كارساز نيست و هرجا دروغى گفته شود، براى جا انداختن آن نياز به دروغ هاى ديگرى پيش ‍ مى آيد و همواره مجموعه اى از دروغ ها وجود دارد كه يكديگر را توجيه مى كنند؛ براى مثال چون در باب واقعه كربلا كسانى دست به دروغ زدند و حوادثى جعل كردند كه امكان ندارد همه آن ها در يك روز رخ دهد - اگر چه آن روز بيست ساعت طول كشيده باشد - ناچار شدند دروغ ديگرى بسازند و بگويند كه به طور استثنايى آن روز هفتاد ساعت بوده است (608) و... بدين ترتيب اگر اين راه گشوده شود، در هيچ جا متوقف نمى گردد و همواره براى توجيه دروغ هاى گذشته ناچار مى شويم دروغ هاى تازه اى بسازيم ؛ در نتيجه روز به روز بر حجم دروغ ها افزوده مى شود و اصل شريعت در زير بار اين همه دروغ ، ناپديد خواهد شد. وانگهى ، اين دروغ ها پايدار نمى ماند و كافى است رخنه اى در اين بنا حاصل شود تا به سرعت اين كاخ دروغين و پوشالى فرو ريزد.
حال اگر كس يا كسانى متاءثر از اين دروغ ها و با اعتماد بر اين دروغ گويان درست كار و جوينده رضاى خدا، به كارهاى نيك روى آوردند و از بدى ها دورى جستند و كار به خير و خوشى پيش رفت ، بى گمان اين حركت در جايى متوقف مى شود و سرانجام اين دروغ ها آشكار مى گردد. در آن حال احتمال اين كه اين افراد از اصل دين برگردند، بسيار فراوان است ، زيرا آنان به كسانى اعتماد كرده بودند كه به عنوان نماد دين و مظهر درست كارى و سداد و صلاح شناخته مى شدند و چون آنان را دروغ گو يافتند، ديگر بر ديگران چه اعتمادى خواهند داشت و اساسا از كجا در صحت ديگر مطالب دينى و آموزه هاى آن ترديد نكنند و چه تضمينى است كه آنان هم چنان دين دار بمانند و...؟
مسئله بسيار عميق تر از آن است كه برخى ، ساده دلانه پنداشته اند با چند دروغ مى توان كسى را مومن ساخت و به كار نيكش واداشت . كافى است يكى از اين دروغ ها آشكار شود تا چون بازى دو مينو، به ديگر آموزه ها و باورهاى دينى نيز سرايت كند و همگى را از اعتبار بيندازد.
رمان خرمگس داستان جوان مسيحى متعبدى است به نام آرتور كه صادقانه همه چيز را با كشيش محبوب خود در ميان مى گذارد و او را چون بتى مى پرستد و شيفته صداقت و درست كارى اوست ، او چون بعدها در مى يابد كه اين كشيش بنا به مصالحى به او دروغ گفته ، به يك شورشى ضد مسيحيت و كليسا تبديل مى شود. وى پس از دريافتن حقيقت : (( چكش ‍ را از روى ميز ربود و خود را روى صليب انداخت . بر اثر صداى شكستگى ، ناگهان به خود آمده ، روبه روى پايه خالى ايستاده بود، چكش ‍ را هنوز به دست داشت و قطعات شكسته اطراف پايش روى كف اتاق پراكنده گشته بود... به راستى طنابى ساخته بود تا خود را به دار بياويزد، زيرا كشيشى دروغ گو بود. )) (609)
چه بسيار كسان كه تجربه تلخى از اين گونه دروغ ها داشته و از اين كه از اعتمادشان سوء استفاده شده است - گرچه براى مصالح دين و به سود خودشان - خشمگين باشند و آن را روزى نشان بدهند. خانم كوبلر راس ‍ از مشاهدات خود نتيجه مى گيرد كه حتى دروغ هايى كه به كودكان عزيز از دست داده گفته مى شود و در آن پاى يكى از عناصر دينى در ميان است ، پر خطر است و در آينده مى تواند، موجب روان پريشى هايى شود. به گفته وى : (( گاهى به دختر كوچكى كه برادر كوچكش ، مثلا جانى را از دست داده است مى گويند خداوند آن قدر پسر بچه ها را دوست دارد كه جانى كوچولو را برده بهشت پيش خودش . اين نيز مثل همان دروغ به سفر رفتن مادر نابخردانه است . اين دختر كوچك هرگز در بزرگ سالى نمى تواند مسئله خشم خود را نسبت به خداوند حل كند، و چنان چه اين دختر كوچك سى سال بعد پسر كوچك خودش را از دست بدهد، خشم جاى خود را به افسردگى روان پريشانه مى دهد. )) (610)
3. تاءثير وعد و وعيدهاى شارع ، به تدريج كم رنگ مى شود
كسانى بر اين باورند كه آيات و روايات ناظر به وعد و وعيد، ممكن است بسيارى را به انجام كارهاى نيك و دورى از كارهاى بد وادارد، اما چون زياد تكرار شده اند، قوت و تاءثير خود را از دست داده اند و بايد به مقتضاى زمان و با توجه به اوضاع تازه ، دروغ ها و داستان هاى تازه اى گفت و شور دينى را در مردم زنده نگه داشت ، چرا كه هر تازه اى را مزه اى است . اين منطق موجب آن شده تا هر روز در عرصه دين ، دروغى ساخته و پرداخته و عرضه شود و روز ديگر با دروغى جديد منسوخ گردد.
غزالى در پاسخ به اين ادعا مى گويد: (( اين هوس است ، زيرا از غرض هايى نيست كه در برابر محذور دروغ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و خداوند متعال ايستادگى (و آن را توجيه ) كند و فتح اين باب به مسائلى مى انجامد كه شريعت را آشفته مى كند؛ پس هرگز خير آن با شرش ‍ برابرى نمى كند. )) (611)
حق نيز چنين است ، زيرا طبع تازه جوى بشر، سيراب شدنى نيست و همواره در پى تازگى مى باشد نيازها و اوضاع نيز همواره در حال دگرگونى است و اگر بخواهيم همواره اين نياز را اين گونه برطرف كنيم و اين طبع را با دروغ پردازى سيراب كنيم ، هرگز از دروغ گفتن نبايد باز ايستيم و هميشه ضرورت براى دروغ سازى وجود خواهد داشت .
نتيجه اين رويكرد آن است كه به نقصان شريعت تن در دهيم و بخواهيم اين نقص را از طريق دروغ گويى برطرف سازيم و آن چه را كه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله از عهده اش برنيامده اند، ما انجام دهيم يعنى صلاح دين را از آنان بهتر دريابيم و نسخه هاى مجرب ترى تجويز كنيم !
سه ادعا
كسانى ممكن است جواز دروغ براى مصالح دينى را به عنوان قاعده كلى نپذيرند، اما آن را راه حل موقت بدانند و هم چنان بر آن باشند كه مى توان گاه براى مصالح دينى دروغ گفت و براى اثبات آن سه ادعاى زير را مطرح كنند:
يك : قاعده (( تسامح در ادله سنن )) گواه آن است كه شارع گاه پاره اى دروغ ها را براى مصالح دينى مى پذيرد. تسامح در ادله سنن به اصطلاح فقيهان ، عبارت است از: (( استفاده حكم استحباب شرعى يا رجحان عقلى از دليلى كه حجيت آن ناقص و دلالت آن ناتمام باشد. )) (612) به تعبير ديگر: (( اگر خبر ضعيفى - كه داراى همه شرايط حجيت نيست - رسيد كه انجام كارى را داراى ثواب مى دانست بى شك انجام آن ، به قصد كسب ثواب يا به قصد مطلوب بودن آن ، داراى ثواب خواهد بود. )) (613) براى مثال مومنى در يك جا حديثى منسوب به معصوم عليه السلام مى خواند مبنى بر اين كه هر كس در صبح جمعه فلان ميوه را بخورد فلان مقدار ثواب خواهد داشت حال اگر او به مفاد اين حديث كه از قضا جعلى است - عمل كند، از آن ثواب معين شده برخوردار خواهد بود.
در اصل اين قاعده كه ميان فقيهان و اصوليان به قاعده تسامح معروف است ، اختلافى نيست و اينان مى پذيرند كه عمل به مقتضاى چنين احاديثى مستلزم ثواب مى باشد، اما بر سر اين نكته اختلاف است كه واقعا انجام چنين اعمالى ثواب دارد، يا آن كه پاى بندى به گفته معصوم عليه السلام مستلزم ثواب است . به تعبير ديگر چون شخص به نيت پيروى از گفتار معصوم عليه السلام اين عمل را انجام داده است هر چند خود عمل ثوابى نداشته باشد - از ثواب بهره مند خواهد بود.
كسانى نظر اول را دارند و كسانى ديدگاه دوم را برگزيده اند. مرحوم آخوند خراسانى بعيد نمى داند كه نفس اين گونه اعمال داراى ثواب هستند، چرا كه در احاديث معروف من بلغ : (( ثواب بر نفس عملى كه به او رسيده مترتب شده است . )) (614) اما كسانى مانند شيخ انصارى بر اين نظر هستند كه نفس عمل داراى ثواب نيست بلكه تعبد و رجاى ثواب شخص است كه او را مستحق ثواب مى سازد؛(615) بنابراين خداوند عمل به احاديث دروغين را مجاز مى دارد و كسى را كه طبق مفاد آن ها رفتار مى كند، پاداش مى دهد. از اين ترتيب اثر مى توان نتيجه گرفت : حال كه عمل به احاديث دروغين پاداش دارد، جعل آن نيز - اگر نگوييم مستحب - لااقل رواست .