گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۲۸ -


قول ابن عباس على ما فى المجامع
 

اذا كثر العطام فحذرونى   فان القلب يفسده الطعام
اذا كثر المنام فنبهونى   فان العمر ينقصه المنام
اذا كثر الكلام فسكتونى   فان الدين يهدمه الكلام
اذا كثر المشيب فحر كونى   فان الشيب يتبعه الحمام
لمعضلة ابن قريعة الشاعر فى مرثية الزهراء و دفنها بالليل
 
يامن يسائل دائبا عن كل معضلة سخيفة   لاتكشفن مغطئا فلر بما كشفت جيفة
و لرب مستور بدا كالطبل من تحت القطيفة   ان الجواب لحاضر لكنه اخفيه خيفة
و سيوف اءعداء بهاهاماتنا ابدا نقيفة   لنشرت من اسرار آل محمد جملا طريفة
تغنيكم عما رواه مالك و ابو حنيفة   و اءريتكم اءن الحسين اءصيب فى يوم السقيفة
ولاءى شى ء الحدت بالليل فاطمة الشريفة   و لماحمت شيخيكم عن وطى حجرتها المنيفة (656)
«على القالى»
كما فى المجاميع المعتبرة فى وصف الدرهم و الدينار و المال و اقبال الناس الى الواجدلها و لو كان حمالا او بقالا
 
فان الناس قدما لوا الى ما عنده مال   و من لاعنده مال فعنه الناس قد مالوا
فان الناس قد ذهبوا الى ما عنده ذهب   و من لا عنده ذهب فعنه الناس قد ذهبوا
فان الناس منفضة الى من عنده فضة   فمن لا عنده فضة فعنه الناس ‍ منفضة
متفرقات فى مدح سيد البشر خاتم النبيين و سيدالانبياء والمرسلين
 
شبيهك بدر الليل بل اءنت اءنور   و وجهك من ماء الملاحة يقطر
اءيا زينة الدنيا و يا غاية المنى ؟   فمن ذا الذى من مثل وجهك يبصر
فما ولدت حواء من صلب آدم   و لا فى جنان الخلد مثلك آخر
من علامة الحلى اعلى الله مقامه
 
لى فى محبته شهود اربع   و شهود كل قضية اثنان
خفقان قلبى و اضطراب مفاصلى   و شهوب لونى و اعتقال لسانى
ابوالحسن انبارى در مرثيه اى ابى طاهر كه از وزراى عزالدوله است و الطائع لله او را گرفت و به دار زد، اين مرثيه را سروده و جناب حاج ميرزا حسن اصفهانى جابرى اشعار او را در مرثيه شيخ شهيد حاج شيخ فضل الله نورى - اعلى الله مقامه - تطبيق نموده :
 
علو فى الحيات و الممات   لحق اءنت احدى المعجزات
كان الناس حولك حين قاموا   و فود نوالك اءيام الصلات
كاءنك قائم فيهم خطيبا   و كلهم قيام للصلوة
و لماضاق بطن الارض عن اءن   يضم علاك من بعد المماتى
اءصاروا الجو قبرك و استنابوك   عن الاءكفان ثوب السافيات
ركبت مطية من قبل زيد   علاها فى السنين الذاهبات
عليك تحية الرحمان تترى   برحمات غواد رائحات
بعضى از افاضل استخراج كرده اند سال شهادت آن مرحوم را كه سَنَه هزار و سيصد و بيست و هفت است از كلمه «فضل الله شهيد».
اثر خلوص لله فى من اخلص لله خاف منه كل شى ء
فى «البحار» نقلا عن «امان الاخطار» للسيد السند جمال الصالحين على بن طاوس قد الله نفسه - ان المومن اذا كان لله مخلصا اءخاف الله منه كل شى ء روينا ذلك باسنادنا الى البرقى من كتابه كتاب المحاسن عن صفوان الجمال قال قال اءبو عبدالله (عليه السلام ) ان المومن يخشع له كل شى ء و يهابه كل شى ء ثم قال : اذا كان مخلصا لله اءخاف الله منه كل شى ء حتى هوام الاءرض و سابعها و طير السماء و حيتان البحر.(657)
ترجمه : فرمودند مومن وقتى كه عملش از روى اخلاص شد، خدا مى ترساند از او همه اشياء را. روايت شده به اسناد ما از كتاب محاسن برقى از صفوان جمال كه حضرت صادق (عليه السلام ) فرمودند: خشوع مى كند براى مومن اشياء و مى ترسد از او هر چيزى . و اگر مخلصا لله شد، خداوند مى ترساند از او همه اشياء را حتى حيوانات و درندگان صحرا و مرغان هو و ماهيان دريا.
نقل كرده اند: بعضى از خواص شيعيان مولانا على (عليه السلام ) در حال سجده بود كه افعى به حلقومش پيچيده . ابدا تغييرى در حالش پيدا نشد و از مراقبت معبودش توجهش قطع نشد. افعى بدون حيله از گردنش خود به خود باز شد به فضل خدا.
نظير آن : على زاهد حسينى در حال نماز بود افعى از سر كوه آمد و داخل شد از گريبانش و از زير جامهايش خارج شد و او ابدا تغييرى در حال مراقبه اش با حضرت حق پيدا نشد. و نيز نقل كرده اند كه : على بن عاصم زاهد پيش از عمارت بقعه شريف ، مردم را به زيارت قبر حسين بن على (عليه السلام ) راهنمايى مى كرد. وقتى شيرى با او روبرو شد و على بن عاصم از او فرار نكرد. نظير كرد ديد قطعه نئى در پايش فرو رفته . نى را از پاى شير بيرون آورد به فشار و يك قطعه از عمامه اش را بر زخم پاى شير بست . تمام زوار از ترس شير فرار كردند مگر ابن عاصم .
سيد ابن طاووس ، - طاب ثراه - فرمود: با اهل بيت مجاور نجف اشرف بوديم . شبى بعضى از كنيزان و عيالم آمدند نزد من و گفتند: حصير سر حمام پيچيده مى شود و باز مى شود و ترسناك بودند و مى گفتند: كسى كه اين كار را مى كند ما نديديم . من رفتم درب سر حمام و گفتم : سلام عليكم از شما به ما رسيده حركاتى كه مى كنيد و حال اينكه ما همسايه مولا على و اولاد او و مهمان اوييم . شما با ما خوش رفتارى نمى كنيد و ما را مكدر داريد. اگر ترك ننماييد رفتار خود را، شكايت شما را به على (عليه السلام ) مى كنيم . مى فرمايد: پس از گفتار من ترك كردند حركات خود را.
و باز مى فرمايد سيد عليه الرحمه : دختر من حافظه كاتبه به من خبر داد كه سلامى مى شنود از كسى كه او را نمى بيند. رفتم در همان مكان كه دخترم مى گفت . ايستادم و گفتم : السلام عليكم اى روحانيون ! دختر من اشرف الاشراف به من خبر داده كه متعرض او مى شويد به سلام كردن بر او و اين انعام را مكرر نموده ايد. مى ترسم بعضى از عيالات ما از شما متنفر شوند. خواهش مى كنم متعرض ما نشويد به چيزى از كارهاى كدورت آور و با ما رفتار خوش كنيد. از آن پس ديگر متعرض احدى از ما نشدند.
در تاييد اين موضوع راجع به اطاعت موجودات از مومن مخلص در عدة الداعى دو روايت نقل شده كه يكى از آنها را در جلد اول يادآور شديم . راجع به شيرى كه در وسط جاده بود و امام صادق (عليه السلام ) گوش او را گرفتند و به كنار كشيدند و فرمودند: هرگاه مردم اطاعت كنند خدا را چنان كه حق اطاعت است ، بايد بارهاى خود را بار اينگونه حيوانات نمايند. روايت ديگر راجع به جويريه مسهر عبديست كه همراه بود با وجود مقدس ‍ على (عليه السلام ). ديد در وسط جاده نره شيرى خوابيده و مادر او با بچه هايش هم پشت سر شيرند. عنان اسب خود را كشيد كه برگردد. مولى (عليه السلام ) فرمود: يا جويريه ! بيا اين حيوان ، سگ خداست . هيچ حيوانى نيست مگر اينكه ناصيه او به دست خداست و شر او را دفع نمى كند مگر خداوند.
راجع به قضيه مقبل شاعر
در كتاب «حزن المومنين » نقل شده كه : مقبل شاعر، در اول جوانى ظرافت طبع داشت و اشعارى بالطيفه و مضحك مى گفت . اتفاقا در ايام محرم به جمعى رسيد كه سينه زنان و گريان اشعارى جانگداز مى خواندند و به عزادارى حضرت سيدالشهداء مشغول بودند. مقبل به طريق استهزاء و مسخرگى شعرى انشاد كرد كه تمام سينه زنها دلگير و محزون شدند. پس از چند روز مقبل به مرض جذام مبتلا شد به علت اين گفتار و حركتش . و كارش به جايى رسيد كه مردم از او متنفر شدند. ناچار در گلخن حمامى مسكن گرفت . تا سال ديگر محرّم پيش آمد. روزى نشسته بود كه ناگاه شنيد صداى جمعى از محبان و شيعيان مظلوم كربلا را. پس خود را از گلخن بيرون كشيد و به طرف آنها روانه شد. وقتى رسيد، شنيد سينه زنها اين اشعار را به طور دسته جمعى مى خوانند و عبور مى كنند؛ مى گفتند:
 
روز عزاست امروز   جان در بلاست امروز
غوغا و شور محشر   در كربلاست امروز
حال مقبل منقلب و دلش سوخته ، به گريه آمد و در حال گريه فى البديهه اين اشعار را انشاء كرد:
 
چه كربلاست امروز   چه پر بلاست امروز
سر حسين مظلوم   از تن جداست امروز
همان شب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديد كه او را نوازش فرموده و دست محبت بر او كشيد و از تقصيرش در گذشت و او را ملقب به مقبل كرد. نام اصليش محمد شيخا بود. مقبل از خواب كه بيدار شد، ديد به بركت دست مبارك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مرضش به كلى رفع شده . اين بود كه پس از آن شروع كرد به گفتن اشعار مراثى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ). مقبل نقل مى كند: پس از آن سالى اراده كردم به زيارت كربلا مشرف شوم . وقتى به شهر گلپايگان كه در سه منزلى اصفهان و وطن من بود، رسيدم . شب در آنجا خواب ديدم كه از باب القبله وارد صحن مطهر حضرت سيدالشهداء شدم و كم كم وارد رواق شدم . ديدم جمع بسيارى در رواق مى باشند و منبرى گذاشته اند از نور كه داراى دو پله است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در عرشه منبر جلوس فرموده . از يكى پرسيدم : چه خبر است ؟ گفت : امشب شب جمعه است و رسول خدا به ديدن و زيارت فرزندش حسين (عليه السلام ) آمده . پس حضرت فرمودند: محتشم را بياوريد. ملكى رفت و او را آورد. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) متوجه او شده ، فرمود: آمدى محتشم . عرض كرد: بلى يا رسول الله فداى تو شوم . فرمود: بيا بالاى منبر و مرثيه كه در مصيبت فرزندم حسين (عليه السلام ) گفت اى بخوان . محتشم رفت و در پله اول ايستاد. حضرت فرمود: بالا بيا. رفت در پله دوم . مكرر حضرت امر مى فرمود بالا بيا. تا وقتى كه رسيد به پله نهم . آنجا ايستاد و شروع كرد به خواندن اين اشعار:
 
در قتلگاه چون ره آن كاروان فتاد   شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغه در شش جهت فكند   هم گريه بر ملايك هفت آسمان فتاد
شد وحشتى كه روز قيامت زياد رفت   چون چشم اهلبيت بر آن كشتگاه فتاد
بى اختيار ناله «هذا حسين » از او   سر زد چنانكه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة البتول   رو كرد در مدينه كه «يا ايها الرسول »
پس رو به حضرت رسول كرده و اشاره به قبر امام حسين (عليه السلام ) نموده و گفت :
 
اين كشته فتاده بهامون حسين تست   وين صيد دست و پا زده در خون حسين تست
اين ماهى فتاده بدرياى خون كه هست   زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه   خرگه از اين جهان زده بيرون حسين تست
در اين وقت ملكى آمد و گفت : محتشم ديگر مخوان كه نزديك است رسول خدا مدهوش شود. از آن پس ديدم كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) رداى خود را بر دوش محتشم انداخت . من در اين انديشه بودم كه معلوم مى شود كه مراثى من ، در پيشگاه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) مورد قبول واقع نشده كه به من التفاتى نفرمودند. در اين حال ديدم كه حوريه اى آمد نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و گفت : حضرت صديقه طاهره و فاطمه زهراء عليها السلام مى فرمايد كه : مقبل هم از مراثى و اشعار خود بخواند. پس من رفتم و در برابر منبر ايستادم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: بالا بيا، رفتم در پله اول ايستادم . فرمود بالا بيا. مكرر تا رفتم در پله هشتم . آنگاه فرمودند: بخوان . من شروع كردم به خواندن اشعارى كه مشعر بر قتال و جدال حضرت بود، تا رسيدم به اين شعر و گرم خواندن اين چند شعر شدم :
 
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت   نه سيدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قير گون گرديد   عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد
بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد   اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد
كه ناگاه حوريه اى نزد من آمد و گفت : مقبل ديگر مخوان كه بى بى فاطمه زهراء عليها السلام را غشوه عارض شد. پس من از منبر به زير آمدم كه يك مرتبه ديدم امام حسين - روحى فداه - با بدن مجروح از ضريح مطهر بيرون خراميدند و رو به جانب من تشريف فرما شدند تا اينكه مواجه شدند با من . آنگاه فرمودند كه : مقبل خلعت تو با من است و آن اينست كه شفاعت كنم تو را. پس من از خواب بيدار شدم .(658)
معصوم (عليه السلام ) فرمود: كسى كه داراى سه خصلت باشد از سه چيز محروم نخواهد شد: 1. كسى كه شكر گذار باشد از زياد شدن نعمت محروم نمى شود. 2. كسى كه به خدا توكل كند از كفايت حقتعالى محروم نمى شود. 3. آنكس كه خدا را بخواند از اجابت دعا محروم نمى گردد.
چند روايت براى رفع فقر
السكونى عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من ظهرت عليه النعمة فليكثر من ذكر الحمدلله رب العالمين و من كثرت همومه فعليه بالاستغفار و من الح عليه الفقر فليكثر من قول لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ينفى عنه الفقر.(659)
ترجمه : سكونى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه به او نعمتى عطا مى شود، بسيار حمد كند خدا را و آنكس كه همومش زياد مى شود بسيار استغفار نمايد و كسى كه فقر بر او روى آورد، زياد بگويد:لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم فقرش برطرف مى شود.
قد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) رجلا من الاءنصار فقال (صلى الله عليه و آله و سلم ) ما غيبك عنا؟ فقال يا رسول الله الفقر و طول السقم فقال (صلى الله عليه و آله و سلم ) الا اعلمك كلاما اذا قلته ذهب عنك الفقر و السقم قال بلى يا رسول الله . قال (صلى الله عليه و آله و سلم ) اذا اصبحت و امسيت فقل «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم توكلت على الحى الذى لايموت والحمدلله الذى لم يتخذ ولدا ولم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا» فقال الرجل فوالله ما قلته الا ثلاثة ايام حتى ذهب عنى الفقر و السقم .(660)
ترجمه : يكى از انصار چند روز بود كه به خدمت پيغمبر حاضر نمى شد. پس از ملاقات به او فرمودند: چه شد كه از ما غائب شدى ؟ عرض كرد: به علت فقر و طول مرض . فرمود: آيا تعليم نكنم تو را كلامى كه اگر بگويى فقر و مرض از تو زايل شود؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله فرمود: در وقت صبح و شام بگو اين ذكر را كه در بالا ذكر شد. پس آن مرد مى گويد: والله نگفتم آنرا مگر سه روز كه فقر و مرض از من زائل شد.
عن داود ابن زربى قال : مرضت بالمدينة مرضا شديدا فبلغ ذلك اءبا عبدالله (عليه السلام ) فكتب الى قد بلغنى علتك فاشتر صاعا من بر ثم استلق على قفاك و انثره على صدرك كيف ما انتثر و قل اللهم انى اءساءلك باسمك الذى اذا ساءلك به المضطر كشفت ما به من ضر و مكنت له فى الاءرض و جعلته خليفتك على خلقك اءن تصلى على محمد و آل محمد و على اهل بيته و اءن تعافينى من علتى ثم استو جالسا و اجمع البر من حولك و قل مثل ذلك و اقسمه مدا مدا لكل مسكين و قل مثل ذلك قال داود ففعلت ذلك فكاءنما نشطت من عقال و قد فعله غير واحد فانتفع به .(661)
ترجمه : داود مى گويد: در مدينه مريض شدم سخت . خبر به امام صادق (عليه السلام ) رسيد. به من نوشتند: خبر مريضى تو به ما رسيد. يك من گندم بخر و به قفا بخواب و گندم را پراكنده كن روى سينه خود و اين دعا را بخوان . پس بنشين و گندم ها را جمع كن و باز اين دعا را بخوان و قسمت كن و به هر مسكين يك مد داده ، دعاى فوق را بخوان . داود گفت : بجا آوردم مثل اينكه بند از زانوى من برداشته شد. عده ديگرى هم عمل كردند نفع بردند. اين سه حديث مترادف فوق ، از ص 445 مجموعه ورام نقل شده است .
اخلاق پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
راجع به بول كردن طفلى كه آورده بودند حضرت رسول اسم برايش ‍ بگذارد
در هدية الاحباب محدث قمى ، طاب ثراه ، راجع به اخلاق سنيه وجود اقدس پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دارد كه : گاهى طفل صغيرى را مى آوردند به خدمت آن حضرت كه دعا فرمايد به بركت ، يا اسمى براى آن طفل گذارند. حضرت براى اكرام به كسان طفل ، او را در كنار مى گذارد. روزى طفلى در دامن حضرت بول كرده بود. بانگ كسانش بلند شد. حضرت فرمودند: قطع ننماييد بول او را. پس چون حضرت از دعا و نامگذارى طفل فارغ شدند، از جا بلند شدند. كسان طفل ديدند هيچ گونه اثر دلتنگى در حضرت مشاهده نمى كنند. از اين پيش آمد بسيار مسرور شدند. چون رفتند، آن حضرت خود را شست .
قضيه ام الفضل عيال عباس بن عبدالمطلب مرضعه امام حسين (عليه السلام )
محدث قمى مى فرمايد: شيخ مادر مستدرك اين حديث شريف را نقل فرموده ، ما نيز نقل مى كنيم ،روى عن اءم الفضل زوجة العباس مرضعه الحسين (عليه السلام ) قالت : اءخذ منى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) حسينا اءيام رضاعه فحمله فاءراق ماء على ثوبه فاءخذته بعنف حتى بكى فقال (صلى الله عليه و آله و سلم ) مهلا يا اءم الفضل ان هذه الاراقة ، الماء يطهرها فاءى شى ء يزيل هذا الغبار عن قلب الحسين (عليه السلام ).(662)
ترجمه : ام الفضل عيال عباس عم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، امام حسين (عليه السلام ) را شير مى داد. مى گويد: رسول خدا، حسين (عليه السلام ) را گرفت در ايام شير خوردنش از من و در بغل گرفت . به جامه آن حضرت بول نمود. به سختى از بغل آن حضرت گرفتم به طورى كه به گريه آمد. رسول خدا فرمود با عتاب به من كه : اى ام الفضل ! آرام . اين بول را آب پاك مى كند اما اين غبار كه بر قلب حسينم نشسته چه چيز برطرف مى كند او را؟
لمؤ لفه : خوش دارم در اينجا سلامى خدمت جدم عرض كنم :السلام عليك يا رسول الله شفا الله قلبك المقدس و قلوبنا بظهور ولدك الحجة بن الحسن اءرواحنا فداه ،به طور عتاب به ام الفضل فرمودى : چه زايل مى كند غبار قلب حسينم را؟ چه بود حال شما در آن عالم كه مشاهده فرمودى سيصد و شصت جراحت بر آن بدن وارد شد. از كثرت زخم ايستاد تا استراحت نمايد؛ سنگى آمد بر جَبهْبه مقدسش و فرو گرفت خون چشمان شريفش را.
 
فلك سنگى فكند از دست دشمن   به پيشانى وجه الله احسن
چو زد از كينه آن سنگ جفا را   شكست آيينه ايزد نما را
دامن جامه را بلند كرد تا خون از پيشانى و چهره خود پاك نمايد. آه آه تيرى سه شعبه بر سينه يا قلب مقدسش وارد آمد. فرمود:بسم الله و بالله و على ملة رسول الله ،آن تيرى را نتوانست از جلو بيرون بياورد از عقب بيرون آورد. مثل ناودان خون جارى شد. اول به طرف آسمان ريخت يك قطره . بر نگشت . ديگر بار با آن خون سر و محاسن خود را رنگين نمود. فرمود: به اين حال مى خواهم جدم رسول خدا را ملاقات كنم . مى خواهم به خون خود رنگين باشم . چه گذشت بر وجود مقدست وقتى كه به اين حال مشاهده فرمودى ؟ ملائكه از مشاهده حال شما و ديدار حال حسين به اين صورت چه كردند؟
 
در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست   سرهاى قدسيان همه بر زانوى غمست
در مذمت پيروى هواى نفس و طلب جاه و رياست كردن
فى البحار عن عبدالرحمن بن حجان قال قال لى اءبو الحسن (عليه السلام ): اتق مرقى السهل اذا كان منحدره و عرا
و قال (عليه السلام ) كان اءبو عبدالله يقول لا تدع النفس و هواها فان هواها فى رداها و ترك النفس و ما تهوى اءذاها و كف النفس عما تهوى دواها.(663)

ترجمه : فرمود بپرهيز از بالا رفتن سهلى كه پايين آمدنش مشگل باشد، فرمود حضرت ابو عبدالله فرمودند: نفس خود را به ميل خود واگذار مكن كه هواى او در هلاكت اوست و واگذار نمودن نفس را به ميل خود، درد او است و جلوگيرى از نفس دواى اوست .
مجلسى عليه الرحمه در بيان خود مى فرمايد: شايد مراد به اين فرمايش ‍ نهى از طلب جاه و رياست و ساير شهوتها است و بالا رفتن در مراتب دنيوى است اگر چه به سهولت باشد؛ الا اينكه عاقبت او بد است و خلاصى از گرفتارى و تبعات آن در غايب صعوبت است . الحاصل مى فرمايد: پيروى نفس در هوا و ميل او در ترقى از بعض بسوى بعض ، اگر چه سهل و كوچك است و به آسانى حاصل مى شود، لكن نزد مرگ صعب است آن را واگذار نمايد و حساب كشى آن كند؛ مثل كسى كه بالا رود كوهى را به حيله و مشقت وقتى بالاى كوه رسيد متحير مى ماند در تدبير نزول از آن كوه ، همچنين اين منازل دنيوى حاصل مى شود به تدريج . نزد مرگ ناچار است يك دفعه ترك آن را و از اين جهت مشقت دارد براى او سكرات مرگ ، به بريدن و قطع نمودن علاقه ها از دل خود مثل كسى كه از نردبان پله پله بالا رود و از پله آخر بيفتد دفعة ، حال هر چه پله هاى آن نردبان زيادتر، سقوط و افتادنش ضررش زيادتر و خطرش بزرگ تر است . پس ناچار است شخص ‍ عاقل وقت بالا رفتن فكر كند در شدت پايين آمدن و ببيند مى تواند پايين بيايد يا نه . اگر فكر عقبه را نمود، ديد نمى تواند، زياد بالا نرود در دنيا و به قدر ضرورت اكتفا كند. مجلسى مى گويد: اين تشبيه بليغ بر هر دو وه چه مخالف نفس و چه طلب جاه و رياست باشد از بليغ تبرين استعارات و اءحسن تشبيهات است قليل اللفظ كثير المعنى تمام سير الى الله در اين دو كلمه مندرج است ،المرقى و المرتقى و المرقاة موضع الرقى و الصعود، من رقيت السلم و السطح و الجبل : علوته ، و المنحدر: الموضع الذى ينحدر منه اءى ينزل ، من الانحدار و هو النزول ، الوعر: ضد السهل قال الجوهرى جبل و عر بالتسكين .
چهار خصلت
فى «مجموعه ورام » عن بلال بن سعد رفعه قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): اءربع خصال جاريات عليكم من الرحمان مع ظلمكم اءنفسكم و خطاياكم اءما رزقه فدار عليكم و اءما رحمته فغير محجوبة عنكم و اءما ستره فشائع عليكم و اءما عقابه فلم يعجل عليكم و اءنتم مع ذلك تجترون على الهكم اءنتم اليوم تتكلمون والله ساكت عنكم و يوشك اءن يتكلم و تسكتون ، ثم يثور من اءعمالكم دخان تسود منه الوجوه ثم تلى «و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون .(664)(665)
ترجمه : فرمود: چهار خصلت است كه بر شما جاريست از حق تعالى با ظلم شما بر نفسهاتان و خطاهاى شما (اما) رزق او ريزان است بر شما و اما رحمت حق حجاب ندارد از شما، اما ستر او شايع و هويداست و بر شما ظاهر، اما در عقاب عجله ندارد بر شما، و با همه اين عنايات و الطاف بى منتهاى او، شما بر خداى خود جراءت مى كنيد و جرى مى باشيد. امروز شما تكلم مى كنيد و خداوند ساكت است . نزديك است او جل شاءنه تكلم نمايد و شما خاموش باشيد و از اءعمال شما دودى برخاسته شود و روى هاى شما سياه شود و بعد اين آيه را تلاوت فرمود: بپرهيزيد روزى را كه بازگشت شما به سوى خداست هر كس به نتيجه كسب خود مى رسد در حالى كه ستم به آنها نشده .