گزيده عين الحياة در اخلاق

علامه محمد باقر مجلسى

- ۶ -


و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه جامه حضرت رسالت پناهى كهنه شده بود، شخصى دوازده درهم به خدمت آن حضرت آورد به هديه ، حضرت فرمود: يا على اين درهم را بگير و براى من جامه اى بخر كه بپوشم . حضرت به بازار رفتند، و با آن دوازده درهم پيراهنى خريدند، و به نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آوردند. حضرت فرمودند، يا على جامه اى از اين پست مرا خوش تر مى آيد. گمان دار كه صاحبش پس بگيرد، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: ببينم شايد راضى شود. به بازار رفتند و گفتند: حضرت رسول اين جامه را نپسنديده ، و جامه اى از اين كم قيمت تر مى خواهند، اگر راضى هستى جامه را بگير و زر را بده ، آن مرد راضى شد و زر را داد. حضرت آن را به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آوردند، و جناب مقدس نبوى با آن حضرت به اتفاق متوجه بازار شدند، در عرض راه كنيزى را ديدند كه نشسته است و گريه مى كند، حضرت رسول از او پرسيدند سبب گريه تو چيست ؟ گفت : يا رسول الله صاحب من چهار درهم به من داد كه براى او چيزى بخرم گم كردم ، و اكنون از ترس به خانه نمى توانم رفت . حضرت چهار درهم به او دادند، و فرمودند: به خانه خود برگرد. و به بازار تشريف بردند، و پيراهنى به چهار درهم خريدند و پوشيدند، و حمد الهى فرمودند.

و چون از بازار بيرون آمدند مرد عريانى را ديدند كه مى گويد: هر كه بر من جامه بپوشاند حق تعالى از جامه هاى بهشت بر او پوشاند. حضرت آن پيراهن را كندند و به سائل دادند و به بازار برگشتند و پيراهن ديگر به چهار درهم خريدند و پوشيدند و حمد الهى فرمودند، و به جانب منزل روان شدند. در عرض راه ديدند همان كنيزك نشسته است ، از او پرسيدند چرا به خانه نرفته اى ؟ گفت : يا رسول الله دير كرده ام ، مى ترسم مرا بزنند. حضرت فرمودند: پيش باش و راه خانه را به من بنما تا بياييم و تو را شفاعت كنم . حضرت رفتند تا بر در خانه ايشان ايستادند و فرمودند: السلام عليكم اى اهل خانه ، ايشان جواب نگفتند. بار ديگر فرمودند، جواب نگفتند. در مرتبه سوم گفتند: عليكم السلام يا رسول الله و رحمة الله و بركاته ، حضرت فرمود: چرا رد مرتبه اول و دوم جواب نگفتيد؟ گفتند: چون سلام تو را شنيديم از براى بركت خواستيم سلام تو بر ما زياده گردد، حضرت فرمود: اين كنيزك دير به خانه آمده است او را آزار مكنيد، ايشان گفتند: يا رسول الله براى قدم تو او را آزاد كرديم . حضرت فرمود: الحمد لله من هيچ دوازده درهمى نديدم كه بركتش از اين دوازده درهم بيش تر باشد، خدا به اين زر دو مؤمن را پوشانيد، و بنده اى را آزاد كرد.

و از محمد بن عباد منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام در تابستانها بر روى حصير مى نشستند، و در زمستانها بر روى پلاس ، و جامه هاى كهنه مى پوشيدند، و چون به مجلس مردم مى آمدند زينت مى فرمودند.

و روايت كرده اند كه روزى حضرت امام رضا عليه السلام داخل حمام شد، شخصى در حمام بود كه آن حضرت را نمى شناخت ، به حضرت خطاب كرد بيا كيسه بكش ، حضرت مبادرت فرمودند و مشغول كيسه كشيدن او شدند. بعد از زمانى مردم در آمدند و حضرت را شناخت ، و مشغول معذرت شد، حضرت دلدارى او فرمودند، و مشغول بودند تا كيسه او را تمام كشيدند.

قال : قلت : يا رسول الله الخائفون الخاضعون المتواضعون الذاكرون الله كثيرا هم يسبقون الناس الى الجنة ؟ قال : لا، ولكن فقراء المسلمين ، فانهم يتخطون رقاب الناس ، فيقول لهم خزنة الجنة : كما اءنتم حتى تحاسبوا، فيقولون : بم نحاسب ، فوالله ما ملكنا فتجور و نعدل ، و لا اءفيض علينا فنفيض و نيسط، و لكنا عبدنا ربنا حتى دعانا فاءجبنا.

ابوذر گفت : عرض كردم يا رسول الله عليه السلام : آيا جمعى كه از خدا خائف و ترسانند، و پيوسته در مقام خضوع و مذلت و انقيادند نزد خداوند خود، و در مقام تواضع و شكستگى ثابتند با خدا و خلق و ياد خدا بسيار مى كنند، ايشان پيش از ديگران داخل بهشت خواهند شد؟ حضرت فرمود: نه ، وليكن فقراى مسلمان پيش از ديگران داخل بهشت خواهند شد، به درست يكه ايشان در محشر پا بر گردن مردم خواهند گذاشت ، به درستى كه ايشان در محشر پا بر گردن مردم خواهند گذاشت ، و صف هاى مردم را خواهند شكافت ، و رو به بهشت روانه خواهند شد. پس خازنان بهشت به ايشان خواهند گفت : باشيد تا حساب شما را بكنند، ايشان در جواب خواهند گفت : به چه چيز حساب ما را مى كنند، ما حكومت و پادشاهى و منصبى نداشتيم كه از ما بپرسند عدالت كرده ايم يا جور و ظلم كرده ايم ، و مال زيادى به ما نداده بودند كه ما را حساب كنند كه عطا كرده ايم يا نگاه داشته ايم ، وليكن در دنيا عبادت پروردگار خود كرديم تا وقتى كه خدا ما را به سوى خود خواند، اجابت او كرديم و از دنيا بيرون آمديم .

بدان كه احاديث در مدح فقر و فقرا و همنشينى ايشان ، و حرمت داشتن و مذمت اهانت و خوارى ايشان بسيار است ، و احاديث نيز در مذمت فقرا وارد شده است ، و همچنين در باب اغنيا احاديث بر مدح و مذمت ايشان وارد شده است .

و اكثر محققين جمع ميان اين احاديث به اين نحو كرده اند: فقرى كه ممدوح است فقر الى الله است ، و فقرى كه مذموم است فقر الى الناس است ، و غنائى كه ممدوح است غناى نفس است ، و غنائى كه مذموم است غناى به كثرت مال است كه با حرص و طمع باشد، و از بعضى احاديث ظاهر مى شود فقرى كه مذموم است آن است كه آدمى در دين تنك مايه باشد.

و تحقيق اين مقام آن است كه هر چيز كه حق سبحانه و تعالى در دنيا خلق فرموده ، و در ميان مردم مقرر ساخته همه لطف و رحمت است ، و چون عالم تكليف و اختيار است ، هر چيز را دو جهت هست ، و حق تعالى آن چيز را براى جهت خير مقرر فرموده ، و مردم وسيله جهت شر مى گردانند.

مثل آن كه مال را حق تعالى در دنيا خلق فرموده كه آن را و سيل قوت بر عبادت و تحصيل سعادات گردانند، و جمعى به سبب ترك آن به انواع كمالات فائز گردند، پس اگر مال نمى بود قوت بر عبادت به همى نمى رسيد، و ثوابى كه بر تصدقات و خيرات مترتب مى شود حاصل نمى شد، و اگر مال نمى بود ثوابى كه بر ترك مال حاصل مى شود حاصل نمى شد؛ وليكن اين مال را فتنه هم ساخته است كه به آن تحصيل انواع بديها مى توان نمود، و اين جهت را در آن براى مقرر فرموده است كه بر تركش مثاب شوند. اما جمعى آن را وسيله غير آن كار مى كنند كه براى آن مخلوق شده است ، و باعث شقاوت ايشان مى شود. پس هر جا كه مذمت مال و غنا واقع شده است به سبب آن جهت شرى است كه در آن هست ، و مردم آن را جهت شر مى كنند، و اگر نه اصل آن جهت را حق تعالى براى وسيله خير مقرر فرموده است ، و هر جا كه مدح آن واقع شده است به سبب آن جهات خيرى است كه در آن هست .

و همچنين فقر و احتياج وسيله اى است براى تحصيل سعادات كه آدمى بر مشقت آن صبر نمايد، و به ثوابهاى عظيم فائز گردد، و رو به خدا آورد، و از خدا طلب نمايد، و به سبب آن او را قرب حاصل شود، و محتاج به محرمات نشود، و از براى خدا ترك نمايد، و به اعلى درجه زهد و ورع برسد، و ليكن گاه است كه بر آن صبر نمى كنند، و به سبب آن مرتكب سؤ ال از مخلوق مى شودند، و آن از بدترين نقايص و عيبهاست ، و گاهى به سبب آن مرتكب محرمات مى شوند، و گاهى به سبب آن به خداوند خود بدگمان مى شوند و نسبت جور و ظلم به خدا مى دهند و كافر مى شوند، چنان چه در حديث وارد شده است كه فقر نزديك است كفر باشد.

پس معلوم شد اصل فقر نعمت و رحمت است ، وليكن گاه هست آدمى به اختيار خود آن را وسيله شقاوت مى نمايد. پس هر جا كه مدح وارد شده است جهت خيرش را مدح فرموده اند، و هر جا كه مذمت وارد شده است جهت شرش را مذمت فرموده اند. و چون نسبت به اكثر نفوس فقر و احتياج موجب صلاح است ، و توانگرى مورث طغيان و فساد، لهذا مدح فقر بيش تر شده است ، و مذمت غنا بيش تر فرموده اند، چنان چه حق تعالى مى فرمايد: به درستى كه آدمى طغيان مى كند چون خود را مستغنى و بى نياز ديد، يا گمان كرد كه بى نياز است . (55)

به سند معتبر از حضرت رسول منقول است : خوشا به حال مساكين كه بر فقر خود صبر كنند، ايشانند جمعى كه ملكوت آسمان و زمين را مشاهده مى كنند.

و فرمود: اى گروه مساكين به فقر خود راضى و خوشنود باشيد، و چنان كنيد كه خدا از دل شما رضا را بيابند، تا حق تعالى شما را ثواب عظيم بدهد بر فقر شما، و اگر چنين نكنيد چندان ثواب نخواهيد داشت .

و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است : چون روز قيامت شود منادى از جانب حق تعالى ندا كند: كجايند فقرا؟ پس گروه بسيارى از مردم برخيزند، پس حق تعالى ندا فرمايد: اى بندگان من ! گويند: لبيك اى پروردگار ما، پس فرمايد: شما را در دنيا فقير نكردم براى اين كه رتبه شما نزد من پست بود، و ليكن مى خواستم درجه شما را امروز بلند كنم ؛ برويد و صورتهاى مردم را ملاحظه كنيد، هر كس به شما نيكى و احسان كرده است آن احسان را به من كرده است ، از جانب من شما بهشت را به مكافات عمل ايشان بدهيد.

و از محمد بن الحسين خزاز منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: آيا به بازار مى روى ميوه ها و غير آنها از چيزها كه مى فروشند و قادر بر خريدن آنها نيستى آرزو مى كنى ؟ گفتم : بلى ، فرمود: به عدد هر چيزى كه مى بينى و قدرت بر خريد آنها ندارى يك حسنه در نامه عملت مى نويسند.

و به سند صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است : چون روز قيامت مى شود گروهى از صحراى محشر برمى خيزند و مى آيند تا در بهشت و در بهشت را مى كوبند، پس خازنان بهشت به ايشان مى گويند: شما كيستيد؟ مى گويند: ماييم فقرا، مى گويند: آيا پيش از حساب مى خواهيد داخل بهشت شويد؟ مى گويند: چيزى به ما نداده بودند كه ما را بر آن حساب كنند، در اين حال از جانب رب الغزة ندا رسد: راست مى گويند ايشان را داخل بهشت كنيد.

و حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: حق سبحانه و تعالى مى فرمايد: من توانگران را غنى نكرده ام براى اين كه نزد من گرامى بودند، و فقيران را فقير نكردم براى اين كه نزد من بى مقدار بودند، و ليكن فقيران را وسيله ابتلا و امتحان اغنيا گردانيدم ، و اگر فقرا در دنيا نمى بودند اغنيا مستوجب بهشت نمى شدند.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: مال داران شيعيان ما اطمينان مايند بر محتاجان ايشان ، پس از براى ما فقيران را محافظت نماييد تا خدا شما را محافظت نمايد.

و به سند صحيح منقول است كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فقر و بى چيزى مؤ منان را بيش تر زينت مى دهد از لجام نفيسى كه عذار (56) اسب را زينت دهد.

و در حديث ديگر فرمود: فقر مرگ بزرگ است .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: فقر مرگ سرخ است ، راوى پرسيد: فقر از دينار و درهم را مى فرماييد؟ فرمود: نه ، وليكن مراد فقر دين است .

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه سبك شمارد و خفيف كند فقير مسلمانى را، البته حق تعالى را سبك شمرده است ، و خدا او را در روز قيامت خفيف و سبك مى دارد، مگر اين كه از اين عمل توبه كند.

و هر كه فقير مسلمانى را گرامى دارد، چون خدا را روز قيامت ملاقات نمايد از او راضى باشد.

و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: هر كه ملاقات نمايد فقير مسلمانى را و بر او سلام كند، بر خلاف سلامى كه به اغنيا مى كند، چون در قيامت خدا را ملاقات نمايد، يعنى به مقام حساب آيد، از او در خشم باشد.

يا اءباذر ان الدنيا مشغلة للقلوب والاءبدان ، و ان الله تبارك و تعالى سائلنا عما نعمنا فى حلاله ، فكيف بما نعمنا فى حرامه .

يا اباذر انى قد دعوت الله جل جلاله اءن يجعل رزق من يحبنى الكفاف ، و اءن يعطى من يبغضنى كثرة المال والولد.

اى ابوذر دنيا مشغول كننده دلها و بدنهاست از ياد خدا و كار خدا، و به درستى كه حق تعالى از ما سؤ ال خواهد كرد از آن چه تنعم كرده باشيم در حرام او.

اى ابوذر من از خدا سؤ ال كردم كه بگرداند روزى هر كس كه مرا دوست دارد به قدر كفاف ، و عطا فرمايد به كسى كه مرا دشمن دارد بسيارى مال و فرزند.

بدان كه اين حديث دلالت مى كند بر اين كه بر حلال نيز حساب مى باشد، و سابقا احاديث گذشت كه بر صرف كردن حلال مؤمنان را حساب نمى كنند،

و ممكن است مراد از مؤمنان در آن جا مؤمنان خالص باشد، و در اين جا مراد از اين كه از ما سؤ ال مى كنند اين باشد كه از بعضى از افراد مسلمانان سؤ ال مى كنند يا آن كه مراد از حساب نكردن آن باشد كه تقاص از حسنات ايشان به ازاى آن نمى كنند، و مراد از سؤ ال كردن اين باشد كه تفحص مى فرمايد.

و بدان كه احاديث در مدح كفاف بسيار واقع شده است . چنان چه منقول است از حضرت على بن الحسين عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گذاشتند به شبانى كه شترى چند داشت و مى چرانيد، از او شير طلبيدند، در جواب گفت : آن چه در پستانهاى شتران است چاشت مردم قبيله است ، و آن چه در ظرفهاست پسين مى خورند، حضرت فرمود: خداوندا مال و فرزندش را بسيار كن ، پس گذشتند به شبانى ديگر كه گوسفندان خود را مى چرانيد، و از او شير طلبيدند، او آن چه در پستانهاى شتران بود دوشيد، با آن چه در ظرفها بود، خدمت حضرت فرستاد، و يك گوسفند نيز به هديه فرستاد و گفت : اين نزد ما حاضر بوده ، و اگر زياده احتياج است ديگر بفرستم ، حضرت فرمود: خداوندا به قدر كفاف او را روزى بده . بعضى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله براى كسى كه سؤ ال تو را رد كرد دعايى كردى كه ما همه آن را مى خواهيم ، و براى كسى كه حاجت تو را برآورد دعايى فرمودى كه همه ما از آن كراهت داريم . حضرت فرمود: آن چه از دنيا كم و كافى باشد بهتر است از آن چه زياد باشد و آدمى را از ياد خدا غافل كند.

خداوندا! محمد و آل محمد را به قدر كفاف روزى بده .

و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوندا روزى كن محمد و آل محمد را، و هر كه ايشان را دوست دارد، عفت از محرمات و شبهات ، و كفاف در روزى ، و قسمت كن كسى را كه دشمن محمد و آل او باشد بسيارى مال و فرزند.

و به سند ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : خداوند عزوجل مى فرمايد: بنده مؤمن محزون مى شود از اين كه من روزى را بر او تنگ مى كنم ، و حال آن كه باعث زيادتى قرب او مى شود به سوى من ، و خوشحال مى شود بنده مؤمن كه روزى را بر او فراخ گردانم ، و حال آن كه باعث دورى او مى شود از من .

و در حديث ديگر فرمود: خداوند عالميان مى فرمايد: خوشحال ترين مردم و مقرب ترين ايشان نزد من بنده مؤمنى است كه بهره عظيم از صلاح داشته باشد، و نيكو عبادت پروردگار خود كند، و در پنهانى بندگى خدا كند، و در ميان مردم گم نام باشد، و انگشت نما نباشد، و روزى او به قدر كافى باشد، و صبر كند بر آن و به زودى مرگ او رسد و ميراثش كم باشد، و گريه كنندگانش كم باشند.

يا اءباذر طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الآخرة ، الذين اتخذوا اءرض الله بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، واتخذوا كتاب الله شعارا، و دعاءه دثارا، يقرضون الدنيا قرضا.

يا اءباذر حرث الآخرة العمل الصالح ، و حرث الدنيا المال و البنون .

اى ابوذر خوشا حال جمعى كه زهد در دنيا اختيار نموده اند، و ترك دنيا كرده اند، و به سوى آخرت و اعمالى كه موجب سعادت آخرت است رغبت نموده اند، و ايشان گروهى اند كه زمين خدا را بساط خود ساخته اند، و خاك زمين را فرش و بستر خود قرار داده اند، و از بوى خوش به آب قناعت كرده اند كه خود را به آب از بوهاى بد پاك مى كنند، و كتاب خدا را پيراهن تن خود گردانيده اند، و پيوسته تلاوت مى كنند و به آن عمل مى نمايند، و دعا و تضرع به درگاه خدا را لباس خود ساخته اند، كه هرگز از خود جدا نمى كنند، و دنيا را از خود بريده اند بريدنى ، يا آن كه قرض مى دهند قرض دادنى كه در آخرت عوض بگيرند.

اى ابوذر زراعت آخرت عمل صالح است ، و زراعت دنيا مال و فرزندان است . حضرت در اين جا اشاره فرموده به تفسير آن آيه كه (( من كان يريد حرث الاخره نزد فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من نصيب )) (57)

ترجمه اش اين است : هر كه اراده نمايد در دنيا كشت آخرت را، يعنى عمل چندى را كه موجب ثواب آخرت باشد، در اين نشاءه تحصيل نمايد، و تخم ايمان در بوستان دل بكارد، و به آب اعمال صالحه آن را پرورش دهد، تا در عرصه قيامت حاصل آن را بردارد، و زياده كنيم براى او در كشت او، يعنى : بدهيم او را به عوض آن از ده تا هفتصد و زياده بر آن . يا آن كه او را توفيق زيادتى خيرات كرامت كنيم ، و هر كه اراده نمايد زراعت و كشت دنيا را يعنى در اعمال و افعال پيوسته غرضش تحصيل دنيا باشد مى دهيم او را بهره و نصيبى از دنيا به قدر مقتضاى حكمت و مصلحت ، و او را در آخرت بهره اى نخواهد بود.

و حاصلش آن است هر كه عملى براى آخرت كند در عمل خود موفق مى شود، و ميامين (58) بركات آن به روزگار او عايد مى گردد، و در آخرت حسنات او مضاعف مى شود، و هر كه عمل او از براى دنيا باشد روزى مقرر به او مى رسد، اما نه بر وجهى كه مدعاى او باشد، و مانند شيطان ثواب خود را در دنيا مى يابد، و او را در آخرت هيچ بهره اى نخواهد بود.

و لهذا افعال رياكاران و اصحاب بدعت در دنيا چند روزى به مدد شيطان به ايشان نفعى مى رساند و در آخرت محرومند، و جمعى كه نيت خود را براى خدا خالص كرده اند غالب اوقات در دنيا بر اعمال ايشان ثمره اى مترتب نمى شود تا مزد خود را در آخرت كامل بيابند، و در دنيا عمل ايشان مشوب (59) به اغراض فاسده نباشد؛ زيرا هيچ عملى را حق تعالى بى مزد نكرده است ، حتى كافران هند كه زحمتهاى رياضت شاقه براى امور فاسده دنيا مى كشند چنان چه مى شنويم به آن مطلب مى رسند، مثل اين كه مى خواهند ايشان را كشف سلفيات حاصل شود، و گاه هست به آن مطلب خود مى رسند چون از سعادات آخرت محرومند.

و بسا باشد مسلمانى از روى اخلاص ، خدا را سال ها عبادت كند، و حق تعالى اين معنى را به او ندهد؛ زيرا ثواب او را در آخرت ذخيره فرموده ، و مصلحت او را نمى داند كه در دنيا به او بدهد؛ زيرا كه اين معنى باعث انانيت و عجب او مى شود، و از خدا باز مى ماند.

حتى آن كه در حديث وارد شده است : ايمان مؤمن كه كامل باشد حق تعالى خواب ديدن را هم از او مسدود مى گرداند.

و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : به درستى كه مؤمن نيكى كه مى كند مردم شكر او نمى كنند، و احسان او در ميان خلق مشهور نمى شود؛ زيرا كه چون از براى خدا مى كند نيكى و معروف او به آسمان بالا مى رود، و در زمين پهن نمى شود. و نيكى و احسان كافر را شكر مى كنند؛ زيرا كه معروف و نيكى او از براى مردم است ، و در ميان مردم منتشر مى شود، و به آسمان بالا نمى رود، و مقبول الهى نمى شود.

و در حديث ديگر از امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را كفران نعمت مى كردند، و شكر احسان او نمى كردند، با اين كه حق نعمت و احسان بر قريشى و عربى و عجمى داشت ، و چه كس معروف و نيكيش بر خلق زياده از آن حضرت بود، و همچنين ما اهل بيت را كفران مى كنند، و شكر نيكى و احسان ما را مرعى نمى دارد، و نيكان مؤمنان نيز چنين اند كه احسانها و نيكى هاى ايشان را كسى شكر نمى كند.

و ايضا منقول است كه مفضل بن عمر به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض نمود: جمعى از علماى عامه كه نزد مايند مى گويند چون حق تعالى بنده اى را دوست داشت ملكى از آسمان براى رفعت شاءن او ندا مى كند كه خدا فلان شخص را دوست مى دارد شما او را دوست داريد، پس محبت او در دلهاى مردم مى افتد، و هر بنده اى را كه دشمن داشت منادى از آسمان ندا مى كند كه حق تعالى فلان شخص را دشمن مى دارد شما او را دشمن داريد، پس عداوت او در دلهاى مردم افتد، چون اين را گفتم حضرت راست نشستند، و سه مرتبه به دست اشاره نمودند، و گفتند: نه چنين نيست كه ايشان مى گويند، و ليكن چون حق تعالى بنده اى را دوست داشت مردم را در زمين وا مى دارد كه به عداوت و دشمنى او مشغول مى شوند، و بد او را مى گويند، پس آنها گناهكار مى شوند و موجب ثواب و اجر او مى شود. و چون بنده اى را دشمن دارد او را محبوب مردم مى گرداند كه به ناحق مدح او كنند، و او مدح كنندگان او هر دو گناهكار باشند. بعد از آن فرمود: چه كسى نزد خدا محبوب تر از حضرت يحيى بن زكريا بود. مردم با او عداوت كردند تا او را كشتند، و كدام بنده نزد خدا محبوب تر از حضرت على بن ابى طالب بود. از مردم آن آزارها را كشيد كه مى دانى ، و چه كسى نزد خدا محبوبتر از حضرت حسين بن على عليه السلام بود. مردم آزار او كردند تا او را شهيد نمودند.

و بدان كه در فقرات فرمايشات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اشعار فرموده اند به فضيلت قرآن بر دعا؛ زيرا فرموده اند: قرآن را شعار خود كرده اند. و دعا را دثار خود نموده اند. و شعار جامه ملاصق بدن را مى گويند، و دثار را بر جامه ديگر كه بر بالاى آن پوشند اطلاق مى كنند، و جامه ملاصق بدن اختصاصش به آدمى بيش تر مى باشد. و احاديث در اين باب اختلاف دارد. از بعضى احاديث افضليت قرآن ظاهر مى شود، و از بعضى افضليت دعا، و بعضى چنين جمع كرده اند كه اگر معنى قرآن را يابد قرآن بهتر است ، و اگر نه دعا، و بعضى برعكس گفته اند.

و آن چه اين خاكسار را به خاطر مى رسد آن است كه نسبت به احوال مختلف مى باشد، و آدمى بايد طبيب نفس خود باشد، و در هر حالى آن چه مناسب آن داند خود را بر آن بدارد و گاه است كه آدمى در مقام خوف است ، اگر خوف سهلى دارد، مناسب آن است كه دعاهايى كه مشتمل بر تخويف است بخواند، تا چون ماده اش مستعد شده است باعث كمال آن صفت گردد، و اگر خوف بسيار دارد دعاهاى رجا بخواند كه خوف بسيار به ياءس مى انجامد، و همچنين در باب رجا و ساير صفات نفسانى ، و همچنين در باب قرآن خواندن . و بسيار است كه آدمى آيه يا دعايى را مكرر خوانده است و چندان در آن تاءثير نكرده است ، و در بعضى احوال كه موافق حال او افتاده چندان در او تاءثير مى كند كه فوق او متصور نيست ، و چندان از آن معارف بر او فائض مى شود كه احصا نمى توان نمود.

يا اءباذر ان ربى اءخبرنى ، فقال : و عزتى و جلالى ما اءدرك العابدون درك البكاء عندى ، و انى لا بنى لهم فى الرفيق الا على قصرا لا يشركهم فيه اءحد، قال : قلت : يا رسول الله اءى المؤمنين اءكبس ؟ قال : اءكبر هم للموت ذكرا و اءحسنهم له استعدادا، يا اءباذر اذا دخل النور القلب انفسخ القلب و استوسسع ، قلت : فما علامة ذلك باءبى اءنت و اءمى يا رسول الله ؟ قال : الانابة الى دار الخلود، و التجافى عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل نزوله .

اى ابوذر به درستى كه پروردگار من مرا خبر داد و فرمود: به عزت و جلال خود قسم مى خورم كه نمى يابند عابدان از هيچ عملى آن چه از گريه مى يابند نزد من از ثواب و قرب ، و به درستى كه من از براى ايشان بنا مى كنم در اعلاى مراتب بهشت در جوار پيغمبران و مقربان خود قصرى را كه هيچ كس در آن قصر و مرتبه با ايشان شريك نباشد. ابوذر گفت : يا رسول الله كدام يك از مؤمنان زيرك تر و عاقل ترند؟ فرمود: آنان كه ياد مرگ بيش تر مى كنند، و تهيه آن را نيكوتر درست مى كنند.

اى ابوذر چون نور در دل آدمى داخل شد آن دل گشاده و فراخ مى شود، ابوذر گفت : علامت اين حال چيست پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله ؟ فرمود: علامت منور بودن و گشادگى دل ميل آدمى است به سوى آخرت كه خانه جاويد است ، و رجوع كردن به كارى كه براى آن خانه به كار آيد، و پهلو تهى كردن از دنيا كه خانه فريب و مكر و غفلت است ، و مستعد و مهيا شدن براى مرگ پيش از آن كه برسد.

از عقل و شرع معلوم است كه تضرع به درگاه بى نياز مورث سعادت دنيا و آخرت است ، و گريه را مراتب بسيار است ، و هر كس در خور مرتبه خود از آن بهره اى مى برد، يكى مى گريد و نان از خدا مى طلبد، و ديگرى قرب مى طلبد تا به مرتبه محبان كه از هر قطره اى صد هزار لذت مى برند، و هيچ لذتى را به اين برابر نمى كنند، و چنان چه در آخرت كسى شريك قصرايشان نيست ، در دنيا نيز كسى از لذت ايشان خبر ندارد.

روشنى دل به علم و معرفت و محبت و نيات صادقانه و صفات حسنه مى باشد؛ زيرا چنان چه روشنيهاى ظاهرى ديده ظاهرى را بينا مى كند كه تميز كند ميان اشياء و حقيقت الوان و اشخاص را بداند و راههاى ظاهرى را گم نكند، همچنين علم و معارف موجب اين است كه ديده دل بينا شود، و نفس ناطقه انسانى كه از آن تعبير به قلب مى كنند تميز ميان نيك و بد بكند، و راه حق را بيابد و گم نكند.

و همچنين هر يك از صفات حسنه و نيات صحيحه كه او را با اعمال شايسته راهنمايى مى نمايند به منزله چراغى و مشعلى بلكه خورشيدى اند براى نفس ، و با اين انوار در دلهاى كاملان چراغانى است از علم و معرفت و انواع كمالات روحانى ، و گشادگى دل كنايه از استعداد قبول حق و معارف الهى است ؛ زيرا كه دلهاى اشقياء مانند ظرفى است ميان پر كه گنجايش هيچ چيز نداشته باشد، لهذا هيچ هدايتى در آن داخل نمى شود، و قبول هيچ حقى نمى كند.

و دلهاى مؤمنان در گنجايش معارف مختلف است به سبب كمال و نقص ايشان در مراتب ايمان . بعضى از بابت پياله اى است كه گنجايش اندكى از علوم و معارف دارد، و اگر زياده از قدر حوصله اش بر آن بريزند از سر به در مى رود، و از بسيارى عبادات و كمالات وسعت زياده مى شود، و استعداد قبول معارف بيش تر مى شود، تا آن كه به منزله دريايى مى شود كه هر چند نهرهاى حقايق بر آن بريزند مطلقا او را از خانه به در نمى برد، و آن انوار معنوى سبب گشادگى مى شود، و اين گشادگى سبب ادراك قبول مى گردد كه قبايح دنيا و بديهاى دنيا را بداند، و ترك آنها نمايد، و محاسن اعمال حسنه و درجات رفيعه آخرت و كمالات معنوى را دانسته طالب آنها شود، و به تحصيل آنها خود را مستعد مرگ گرداند.

يا اءباذر اتق الله و لاترى الناس اءنك تخشى الله ، فيكر موك و قلبك فاجر.

يا اءباذر ليكن لك فى كل شى ء نية حتى فى النوم و الاكل .

يا اءباذر ليعظم جلال الله فى صدرك ، فلا تذكره كما يذكره الجاهل عند الكلب اللهم اخزه ، و عند الخزير اللهم اخزه .

اى ابوذر از مناهى (60) خدا بپرهيز و از خدا بترس ، و به مردم چنين بنما كه از خدا مى ترسى براى اين كه تو را گرامى دارند، و دلت مايل به فجور و بديها باشد.

اى ابوذر بايد تو را كارى كه كنى نيت قربتى باشد كه همه كارها را از براى خدا كنى ؛ حتى خواب كردن و چيز خوردن را.

اى ابوذر بايد در دل تو جلال بزرگوارى خدا باشد، و او را سبك ياد نكنى ؛ چنان چه جاهلان وقتى سگ را ديدند مى گويند خدايا آن را خوار كن ، و چون به خوك برخوردند مى گويند خداوندا آن را خوار كن .

از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حضرت عيسى عليه السلام به حواريان فرمود: به حق و راستى ميگويم به كار شما نمى آيد كه ظاهر خود را نيك كنيد تا خوش آيند باشد و دلهاى شما فاسد باشد، و پست بدن خود را پاكيزه كنيد، و دلهاى شما كثيف و پر چرك باشد، و مباشيد مثل غربال كه آرد خوب را از خود بيرون مى كند و نخاله و سبوس را در ميان خود نگاه مى دارد، همچنين شما كلام حكمت را از دهان خود بيرون مى آوريد براى مردم و كينه و بديها را در سينه خود نگاه مى داريد. اى بندگان دنيا! مثل شما چراغ است كه مردم را روشنى مى دهد و خود را مى سوزاند. اى گروه بنى اسرائيل ! در مجالس علما برويد، ولو اين كه به زانو راه رويد. خود را به آن مجالس برسانيد. به درستى كه حق تعالى زنده مى كند دلهاى مرده را به نور حكمت ، چنان چه زنده مى كند زمينهاى مرده را به بارانهاى درشت قطره .

به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است : خوشا حال بنده گمنامى كه مردم اعتنا به شاءن او نكنند، او مردم را شناسد و مردم او را نشناسند، و حق تعالى او را شناسد و از او خوشنود باشد، اين جماعت چراغهاى راه هدايتند كه حق تعالى به بركت ايشان دفع مى كند هر فتنه و تاريك كننده اى كه مردم را به شبهه اندازد، و براى ايشان مى گشايد در هر رحمتى را، ايشان افشاى اسرار ائمه خود را نمى كنند، و جفا كار و ريا كننده نيستند.

و بدان كه كسى كه عظمت الهى در نفس او مستقر گرديده ، و پستى دنيا و اهل دنيا بر او ظاهر شده ، و قدر اوقات عمر عزيز خود را دانست ، در هر امرى تا رضاى خدا را در آن نداند و نيابد كه به كار آخرت او مى آيد متوجه آن كار نمى شود، و عمر خود را به بطالت ضايع نمى كند.

پس اگر كه كسى كه عظمت الهى در نفس او مستقر گرديده ، و پستى دنيا و اهل دنيا بر او ظاهر شده ، و قدر اوقات عمر عزيز خود را دانست ، در هر امرى تا رضاى خدا را در آن نداند و نيابد كه به كار آخرت او مى آيد متوجه آن كار نمى شود، و عمر خود را به بطالت ضايع نمى كند.

پس اگر خواهد چيزى بخورد، چون منظور اصلى او در تحصيل آخرت است ، براى اين طعام مى خورد كه از عبادت الهى ضعيف نشود، و او را قوت بندگى به هم رسد. و اگر اين معنى به حسب واقع منظور او باشد و فقط گذرانيدن در خاطر نباشد، طعام خوردن او به اين نيت عبادت است ، و اين طعام همه نور مى شود، و قوتى كه از او حاصل مى شود صرف بندگى خدا مى شود. و همچنين خواب را براى اين مى كند كه در موقع عبادت حضور قلب داشته باشد، و عمل به فرموده الهى كرده باشد تا بدن و عقل او ضعيف نشود. و اگر به بيت الخلا مى رود براى اين مى رود كه خود را از كثافات و نجاسات پاكيزه كند، تا در وقت عبادت مطهر و مصفا باشد، و با حضور قلب نماز تواند كرد.

و آن چه حضرت فرموده اند كه بايد عظمت الهى را ملاحظه نمايى ، و خدا را در مقامهاى سهل ذكر نكنى ، مراد اين است كه از روى بى اعتنايى در هر مقام خدا را ياد نكنى ، بى آن كه غرض تو ياد خدا يا توسل به او باشد، و اگر نه ذكر خدا در هر حالى خوب است . و در احاديث وارد است كه در صغير و كبير امور بايد به خدا متوسل باشند، و از او استعانت جويند، و جميع حاجات خود را از خرد و بزرگ از او سؤ ال نمايند، و اين معنى عين تعظيم الهى است ، كه خود و قدرت خود را ناچيز داند، و در جميع امور خود را محتاج خداوند خود داند، و بداند كه حوائج كوچك و بزرگ نزد قدرت او يك نسبت دارد.

يا اءباذر ان الله ملائكة قياما من خيفتة ، ما رفعوا رؤ سهم حتى ينفخ فى الصور النفخة الآخرة ، فيقولون جميعا: سبحانك و بحمدك ما عبدنا كما ينبغى لك اءن تعبد. ولو كان لرجل عمل سبعين نبيا لاستقل عمله من شدة ما يرى يومئذ، و لو اءن دلوا صبت من غسلين فى مطلع الشمس لغلت منه جماجم من فى مغربها، و لو زفرت جهنم زفرة لم يبق ملك مقرب و لا نبى مرسل الاخر جائيا على ركبتيه ، يقول : ربى نفسى نفسى حتى ينسى ابراهيم اسحاق عليه السلام يقول : يا رب اءنا خليلك ابراهيم فلا تنسنى .

اى ابوذر به درستى كه حق تعالى را ملكى چند هست كه پيوسته ايستاده اند از خوف الهى سر بالا نمى كنند، تا روزى كه در صور بدمند دميدن آخر كه همگى خلق به آن زنده مى شوند، پس جميع ملائكه در آن حال مى گويند: خداوندا تو را منزه مى دانيم از جميع نقايص و عيبها، و از اين كه عبادت ما قبل درگاه تو باشد، و تو را بر جميع نعمتها شكر مى كنيم ، و عبادت تو نكرده ايم چنان چه سزاوار است تو را عبادت كنند، و اگر شخصى عمل هفتاد پيغمبر داشته باشد عمل خود را سهل شمارد از شدت اهوالى كه در آن روز مشاهده مى نمايد.

و اگر دلوى از غسلين جهنم كه چرك وريم اهل جهنم است كه قرنها در ديگهاى جهنم جوشيده است در مشرق آفتاب بريزند از حدت و حرارت آن مغز سر آن جماعتى كه در مغرب آفتابند به جوش آيد، و چون جهنم در صحراى محشر بخروشد و به صدا آيد، نماند احدى ، نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسلى ، مگر آن كه به زانو درافتد، و هر يك استغاثه كنند كه پروردگارا مرا رحم كن و نجات بخش ، و همه در انديشه خود باشند، حتى ابراهيم خليل خدا، اسحاق فرزند خود را فراموش كند، و به حال خود مشغول باشد، و گويد: اى پروردگار من ، من خليل تواءم ابراهيم ، مرا در اين روز از رحمت خود فراموش مكن ، و لطف خود را از من باز مگير.

بدان كه از جمله عقايدى كه انكار آنها كفر است و اقرار به آنها واجب و از ضروريات مذهب است اقرار كردن به بهشت و دوزخ است ، و بايد اعتقاد داشت كه بهشت و دوزخ الحال موجودند.

منقول است از ابن عباس كه دو يهودى به خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السلام آمدند، پرسيدند كه بهشت و دوزخ كجايند؟ حضرت فرمود: بهشت در آسمان است و جهنم در زمين است .

حضرت صادق عليه السلام فرمود: اين آتش شما كه در دنيا هست يك جزو است از هفتاد جزو آتش جهنم كه هفتاد مرتبه آن را به آب خاموش كرده اند و باز افروخته شده است و اگر چنين نمى كردند هيچ كس طاقت نزديكى آن نداشت . و جهنم فريادى در محشر برآورد كه جميع ملائكه مقربين و انبياى مرسلين از بيم آن به زانوى استغاثه درآيند.

و به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه در جهنم چاهى هست كه اهل جهنم از آن استعاذه مى نمايند، و آن جاى هر متكبر و جبار معاند است ، و هر شيطان متمرد، و هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت نداشته باشد، و هر كه عداوت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم داشته باشد.

يا اءباذر لو اءن امراءة من نساء اءهل الجنة اطلعت من سماء الدنيا فى ليلة ظلماء لاءضاءت لها الاءرض اءفضل مما يضى ء بالقمر ليلة البدر، ولوجد ريح نشرها جميع اءهل الارض ، و لو اءن ثوبا من ثياب اءهل الجنة نشر اليوم فى الدنيا، لصعق من ينظر اليه و ما حملته اءبصارهم .

اى ابوذر اگر زنى از زنان اهل بهشت از آسمان اول مشرف شود و به دنيا نظر كند در شب تارى ، هر آينه زمين از نور جمال او روشن مى شود بهتر از آن كه روشن مى شود از ماه شب چهارده ، و بوى خوش او برسد به مشام جميع اهل زمين ، و اگر جامه اى از جامه هاى اهل بهشت را امروز در دنيا بگشايند، هر آينه هر كس كه به سوى آن نظر نمايد مدهوش شود، و ديده او تاب ديدن آن نياورد.

به سند صحيح از ابو بصير منقول است كه به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم : يابن رسول الله چيزى از اوصاف بهشت بفرما كه مرا مشتاق گردانى ؟ فرمود: اى ابو محمد به درستى كه بوى بهشت را از هزار سال راه مى شنوند، و پست ترين اهل بهشت را آنقدر مى دهند كه اگر جميع انس و جن در منزل او وارد شوند و از طعام و شراب او بخورند همه را كافى باشد، و از او چيزى كم نشود، و سهل ترين اهل بهشت چون داخل بهشت مى شود سه باغ به نظر او مى آيد، چون داخل پست تر مى شود در آن مشاهده مى كند از زنان و خدمتكاران و نهرها و ميوه ها آنقدر كه خدا خواهد، پس چون حمد و شكر الهى به جا مى آورد مى گويند به او كه جانب بالا نظر كن ، چون نظر مى كند در آن جا نعمت و كرامتى چند مشاهده مى نمايد كه در باغ اول نديده است ، پس گويد پروردگارا اين را نيز به من كرامت فرما، خطاب رسد: اگر اين را بدهم شايد كه باغ ديگرى را بطلبى ، او گويد نه همين مرا كافى است و از اين بهتر نمى باشد.

و به سند معتبر از امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه فرمود:

بهشت را هشت در است : از يك در پيغمبران و صديقان داخل مى شوند و از در ديگر شهيدان و صالحان ، و از پنج در شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند، و من مى ايستم بر صراط و دعا مى كنم ، و مى گويم : خداوندا به سلامت بگذران شيعيان و دوستان مرا، و هر كه يارى كرده و به امامت من اعتقاد داشته است در دار دنيا. در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى رسد كه دعاى تو را مستجاب كرديم ، و تو را شفاعت داديم در شيعيان تو، پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه يارى من كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند به كردار يا به گفتار، شفاعت كنند هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را، و از در هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند،از آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند، و در دل ايشان به قدر ذره اى از بغض ما اهل بيت نباشد.

يا اءباذز اخفض صوتك عند الجائز، وعند القتال ، وعند القرآن .

يا اءباذر اذا اتبعت جنازة فليكن عملك فيها التفكر و الخشوع ، و اعلم انك لا حق به .

اى ابوذر صداى خود را پست كن نزد جنازه ها، و نزد قتال با دشمنان ، و نزد خواندن قرآن .

اى ابوذر چون از پى جنازه روى بايد كه كار تو در آن وقت تفكر و خضوع و شكستگى باشد كه تفكر نمايى در فناى دنيا، و از حال آن جنازه متنبه شوى ، و بدانى كه عن قريب به او ملحق خواهى شد.

بدان كه ممكن است مراد از پستى صدا آهسته سخن گفتن باشد در اين سه وقت ، چون هنگام تنبه و آگاهى است ، و فرياد زدن دلالت بر غفلت و بى باكى مى كند، يا كنايه باشد از ترك سخن گفتن به غير ذكر خدا و دعا.

چنان چه منقول است از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه غنيمت شماريد دعا را در پنج موطن : نزد خواندن قرآن ، و نزد گفتن اذان ، و نزد آمدن باران ، و نزد ملاقات صف مسلمانان با صف كافران ، و نزد دعا كردن مظلومان كه دعاى مظلوم را هيچ چيز مانع نمى شود تا به عرش مى رسد.