گزيده عين الحياة در اخلاق

علامه محمد باقر مجلسى

- ۷ -


و احتمال دارد كنايه از ساكت شدن مطلق باشد، چون موقع تشييع جنازه و وقت قتال هنگام تفكر و اعتبار است ، پس بايد در دل تفكر كنند، و به ياد خدا باشند، و نزد خواندن قرآن بايد ساكت باشند و گوش دهند؛ زيرا كه ظاهر آيه كريمه و بعضى احاديث آن است كه وقتى ديگرى قرآن خواند واجب است خاموش شدن و گوش دادن ، و حرام است سخن گفتن . و اكثر علما را اعتقاد آن است كه وجوبش مخصوص كسى است كه اقتدا به پيش نماز كرده باشد و او قرائت بلند خواند واجب است خاموش شدن و گوش دادن ، و اگر واجب نباشد البته سنت مؤ كد است گوش دادن و خاموش شدن هر وقت كه قرآن خوانند و ثواب عظيم دارد.

و در خصوص جنازه احتمال دارد مراد ترك جزع و فرياد و ناله كردن باشد كه منافى صبر و رضاء به قضاء است ؛ چنان چه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : دو صداست كه خدا دشمن مى دارد: يكى فرياد و ناله كردن در مصيبت ، و ديگرى ساز نواختن در هنگامى كه خدا نعمتى كرامت فرمايد.

يا اءباذر اءن فيكم خلقين : الضحك من غير عجب ، والكسل من غير سهو.

اى ابوذر بدان كه در ميان شما دو خلق بد هست : خنديدن عبث در غير هنگام تعجب ، و كسل و سستى در عبادات دانسته ، بدون سهو و فراموشى .

در اين فقره حضرت دو خصلت را مذمت فرموده :

خصلت اول : بسيار خنديدن

و اين از غفلت و غرور ناشى مى شود، و گرنه كسى كه بر احوال خود و گناهان خود مطلع باشد، و از اهوالى كه در پيش دارد در حذر باشد، البته خنديدن او كم و حزن او بسيار مى باشد، چنان چه در باب صفات مؤمن وارد شده است كه خوشحالى او در روى اوست ، و اندوه او در دل است . و اين صفت نيز مذموم است كه آدمى پيوسته ترش رو باشد، كه مردم از او متنفر باشند، بلكه مؤمن مى بايد گشاده رو و متبسم باشد، و خوش طبعى و مزاج قدرى از آن مطلوب است ، اما زيادتى در خنده و مزاح هر دو بد و مذموم است .

چنان چه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه بسيارى مزاح آبرو را مى برد، و بسيارى خنده ايمان را محو مى كند، و بسيارى دروغ بها و حسن را مى برد.

و در حديث ديگر فرموده : داوود به سليمان گفت : اى فرزند زنهار خنده بسيار مكن كه بسيارى خنده آدمى را در قيامت فقير مى گرداند.

و در حديث ديگر فرموده : سه چيز است كه باعث غضب مى گردد: خواب كردن بدون بيدارى ، و خنديدن از غير تعجب ، و با سيرى چيزى خوردن .

و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه عجب دارم از كسى كه يقين به آتش جهنم دارد و مى خندد. و فرمود: احتراز كنيد از بسيارى خنده كه دل را مى ميراند.

و حضرت صادق صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه بسيار كسى كه خنده او در دنيا بسيار باشد از روى لعب و طرب ، و در روز قيامت گريه او بسيار باشد، و چه بسيار كسى كه گريه او بسيار باشد بر گناهانش از خوف عذاب الهى ، و رد بهشت سرور و خنده او فراوان باشد.

و فرمود: خنده رسول تبسم بود كه صدا از آن ظاهر نمى شد.

خصلت دوم : كسل و سستى در عبادت

و كسل از صفات منافقان است . و از ضعف ايمان و يقين ناشى است . و موجب محرومى از سعادت ابدى مى گردد، بلكه مؤمن مى بايد در عبادت صاحب نشاط باشد، و مردانه متوجه عبادت شود، و كارهاى خير را با شوق و شعف به جا آورد و به تاءخير نيندازد كه در تاءخير آفت است .

چنان چه حضرت صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى فرمود: هر گاه اراده خيرى نمايى مبادرت كن به آن ، زيرا نمى دانى بعد از اين چه خواهد شد.

و در حديث ديگر فرمود: هر گاه قصد كار خيرى كنى به تاءخير مينداز، به درستى كه بسيار است كه حق تعالى مطلع مى شود بر بنده اى كه او به طاعتى مشغول است مى فرمايد: به عزت و جلال خودم قسم بعد از اين عمل تو را عذاب نكنم هرگز، و اگر گناهى را قصد كنى آن را ترك كن ، زيرا بسيار است كه حق تعالى مطلع مى شود بر بنده اى و او را مشغول معصيتى مى يابد، مى فرمايد: به عزت و جلال خود قسم كه بعد از اين عمل تو را نيامرزم هرگز.

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: كسى كه قصد خير نمايد آن را زود به جا آورد كه هر چيز كه در آن تاءخير شد شيطان را در آن مهلتى و انديشه اى هست .

و در حديث ديگر فرمود: خدا خير را بر اهل دنيا سنگين كرده است ، چنان چه در ميزان اعمال ايشان در قيامت سنگين است ، و شر را بر اهل دنيا سبك كرده است ، چنان چه در ميزان اعمالشان سبك است .

و از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه بپرهيز از دو خصلت : از ضجر و دلتنگى ، و از كسل و تنبلى ، به درستى كه اگر ضجر مى كنى بر هيچ حقى صبر نمى توان كرد، و اگر كسل مى ورزى هيچ حقى را ادا نمى توان كرد.

يا اءباذر ركعتان مقتصدتان فى تفكر خير من قيام ليلة و القلب ساه .

يا اءباذر لا يفقه ارجل كل الفقه حتى يرى الناس فى جنب الله تعالى اءمثال الاءباعر، ثم يرجع الى نفسه ، فيكون هو اءحقر حاقر لها.

يا اءباذر لا تصيب حقيقة الايمان حتى ترى الناس كلهم حمقى فى دينهم ، عقلاء فى دنياهم .

اى ابوذر دو ركعت نماز ميانه كه بسيار طول ندهى و بسيار سبك به جا نياورى ، و با حضور قلب و تفكر باشد، بهتر است از ايستادن يك شب به عبادت كه با فراموشى دل باشد، و از آن چه كنى و گويى دل خبر نداشته باشد.

اى ابوذر حق بر طبعها گران و تلخ است ، و باطل سبك و آسان و شيرين است ، و بسيار است كه شهوت يك ساعت دنيا مورث حزن طولانى آخرت مى گردد.

اى ابوذر فقيه نمى باشد آدمى تمام فقه ، و چنان چه بايد دانا نمى شود، تا آن كه مردم در جنب جلال و عظمت الهى نزد او به مثابه شتران باشند، پس رجوع به نفس خود كند، و خود را از همه كس حقيرتر شمارد.

اى ابوذر به حقيقت ايمان نمى رسى تا همه مردم را بدانى كه احمقند در دين خود، و عاقلند در دنياى خود.

ظاهر است كه كردن و شنيدن حق ، هر دو، بر آدمى گران و دشوار است ، چنان چه اكثر مردم اگر كسى خير ايشان را به ايشان مى گويد، هر چند دانند كه صلاح ايشان در آن است آزرده مى شوند، و كردن باطل ، خواه در معاصى و شهوات و خواه در اعمال بدعت ، بر طبعها گوارا و در كامها شيرين است ، و شنيدن سخن باطل اكثر مردم را خوش مى آيد، چنان چه خوش آمد گفتن ، ارباب عزت را خوش مى آيد، هر چند دانند دروغ است ، و كارهاى بد ايشان را به نيكى ياد كردن و ايشان را به خير و صلاح ستودن ملايم طبع ايشان است ، هر چند مى دانند كه اين گفتن براى خوبى ايشان و كار ايشان نفعى نمى دهد، و دفع عذاب از ايشان نمى كند.

و بدان كه بى اعتنا به شاءن مردم بودن دو جهت دارد: يكى ممدوح است ، و ديگرى مذموم ، آن چه ممدوح است و از ارفع كمالات است آن است كه خدا را مالك نفع و ضرر خود داند، و مردم را بى دخل داند، و در عبادات ايشان را منظور ندارد، و در امر خيرى كه مرتكب شود از ملامت ايشان پروا نكند، و در جايى كه ميان رضاى الهى و رضاى مخلوق متردد شود رضاى خدا را اختيار نمايد، و اين معنى از راه شناسايى عظمت حق تعالى حاصل مى شود، و چندان كه يقين او زياده مى شود اين صفت كامل تر مى گردد. و آن چه مذموم است آن است كه از راه تكبر مردم را سهل و بى قدر و حقير شمارد، و اين از راه عجب و خودبينى و غافل شدن از عيوب خود و اعتقاد داشتن به خود ناشى مى شود، و اين از بدترين صفات ذميمه است .

و حضرت در اين كلام معجز نظام به هر دو معنى اشاره فرموده اند كه مردم را در جنب خدا از باب شتران داند، كه در هنگام طاعت الهى ايشان را ملحوظ ندارد، چنان چه اگر كسى در جايى نماز كند و شترى چند در آن جا باشند البته ايشان را منظور نمى دارد، پس ‍ بايد در جنب عظمت خدا عظمت مردم را سهل داند، و بعد از آن اشاره به معنى دوم فرمودند كه چون به خود رجوع كند خود را از همه كس حقيرتر شمارد، يعنى باعث او بر عدم اعتنا به شاءن مردم ، عظيم دانستن خودش نباشد.

و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : هر كه صاحب سلطنتى را راضى كند به چيزى كه خدا را از آن به خشم آورد از دين خدا به در مى رود.

و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه دينى نيست كسى را كه عمل كند به طاعت مخلوقى در معصيت خالق .

و از حضرت رسول عليه السلام منقول است : هر كه طلب نمايد خوشنودى مردم را به چيزى كه موجب سخط الهى مى شود، حق تعالى چنين كند كه آن جمعى كه توقع مدح ايشان دارد مذمت او كنند.

و در حديث ديگرى فرمود: به خشم مياوريد خدا را به سبب رضاى احدى از خلق او، و تقرب مجوييد به سوى احدى از خلق به چيزى كه موجب دورى از خداست ، به درستى كه ميان خدا و احدى از خلق وسيله اى نيست كه به سبب آن خيرى برساند، يا شرى را بر گرداند، مگر اطاعت او و طلب خوشنودى او، به درستى كه طاعت الهى موجب فيروزى است به هر چيزى كه طلب نمايند، و موجب نجات است از هر شرى كه از آن حذر كنند، و خدا نگاه مى دارد از بديها كسى را كه مطيع او باشد، و كسى كه معصيت او كند خود را از عذاب او حفظ نمى تواند نمود، و كسى كه از خدا گريزد گريزگاهى نمى يابد، زيرا كه امر الهى به خوارى او نازل مى شود هر چند جميع خلايق كراهت داشته باشند.

و حق تعالى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و خواص او را مدح فرموده كه جهاد مى كنند در راه خدا، و نمى ترسند از ملامت كنندگان .

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: از ملامت ملامت كنندگان پروا مكنيد تا خدا دفع شر دشمنان از شما بكند.

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه حقير شمارد مؤمنى را، خواه مسكين و خواه غير مسكين ، پيوسته حق تعالى تحقير او نمايد و از او در خشم باشد تا از آن عمل برگردد.

آن چه حضرت فرمود كه مردم را بايد احمق در دين و عاقل در دنيا دانست ، مراد غالب مردم است ، يا مراد از ناس اهل دنياست ، والله يعلم .

يا اءباذر حاسب نفسك قبل اءن تحاسب ، فهو اءهون لحسابك غدا، و زن نفسك قبل اءن توزن ، و تجهز للعرض الاءكبر يوم تعرض ، لا تخفى على الله منك خافية .

اى ابوذر محاسبه نفس خود بكن پيش از آن كه با تو محاسبه كنند، كه حساب روز قيامت بر تو آسان شود، و نفس خود را بسنج در مراتب نقص و كمال پيش از آن كه در روز حساب تو را بسنجند، و مهيا شو براى عرض اكبر قيامت در روزى كه تو را و اعمال تو را بر خداوندى عرض كنند كه هيچ پنهانى از تو بر او پوشيده نيست .

بدان كه اگر كسى خواهد از عذاب الهى نجات يابد و به سعادت ابدى فائز گردد، بايد از نفس خود ايمن نباشد، و فريب آن را نخورد، و پيوسته در مقام عيب جويى نفس خود باشد، چنان چه عيوب دشمن خود را تفحص مى نمايد؛ زيرا كه عيوب در نفس مخفى مى باشد، و هر عيبى را كه شكافت و در مقام ازاله آن بر آمد چندين عيب ديگر بر او ظاهر مى شود.

چنان چه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه مؤمن عيبى را از خود نفى نمى كند، مگر آن كه عيب ديگر بر او ظاهر مى شود.

و بايد پيوسته در مقام محاسبه نفس خود باشد، و داند روزى خواهد بود كه حساب اعمال او بكنند، پس در اين روز حساب خود را با خود درست كند، و جواب پرسش را مهيا كند؛ زيرا كه خود را با خود درست كند، و جواب پرسش را مهيا كند؛ زيرا كه خود را غافل كردن براى رفع محاسبه آخرت فايده نمى دهد، از بابت مرغى كه چون مى روند آن را شكار كنند چشم خود را بر هم مى گذارد.

و بدان كه اين عمر سرمايه اى است كه به آن سعادت ابدى تحصيل مى توان نمود، پس در هر روز حساب بگيرد از نفس خود كه هر دقيقه را صرف چه كار كرده ، اگر صرف طاعتى كرده سودمند ابد شده ، و اگر صرف معصيتى كرده زيان كار ابد شده ، و اگر صرف هيچ يك نكرده سرمايه را تلف و ضايع كرده و به دزد شيطان داده . پس در صورت اول او را تحسين نمايد و ترغيب به زيادتى آن بكند، و در صورت دوم و سوم آن را ملامت و آزار كند، و هر قدر كه مقدور باشد از آن تاوان بگيرد، و به توبه و انابه و تدارك آن چه فوت شده به مايه باقى مانده ؛ اگر چه تدارك گذشته نمى باشد، زيرا كه هر زمانى را بهره اى است از اعمال خير، پس عملى كه در آن زمان كنى حق آن زمان داده اى ، و گذشته از كيسه ات رفته است . و اگر قبول نكند با او مجادله و مجاهده كنى ، و به تفكرات صحيح و تذكر آيات و اخبار و وعيد او را رهوار گردانى كه آدمى به مثابه اسب كور چموش سركشى است كه در صحرايى رود كه چندين چاه در هر قدمى در جانب چپ و راست راه بوده باشد، اگر يك لحظه از آن غافل شدى وقتى خبر مى شود كه خود را در قعر چاه ضلالت مى بينى .

چنان چه به سند معتبر از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه فرمود: از ما نيست كسى كه محاسبه خود نكند هر روز، پس اگر عمل خيرى كرده باشد از خدا زيادتى آن را بطلبد، و اگر گناهى كرده باشد استغفار و توبه كند.

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه به شخصى فرمود: تو را طبيب نفس خود كرده اند، و درد را از براى تو بيان كرده اند، و علامت صحت را به تو شناسانيده اند، و تو را به او راهنمايى كرده اند، پس نظر كن چگونه به كار خود قيام مى نمايى .

و در حديث ديگر فرمود: دل خود را قرين و مصاحب نيكوكار يا فرزند مهربان خود دان ، و عمل خود را پدرى دان كه متابعت او كنى ، و نفس خود را دشمن دان كه با او مجاهده كنى ، و مال خود را عاريه دان كه بايد به صاحبش رد نمايى .

و در حديث ديگر فرمود: نفس خود را حبس كن و منع فرما از چيزى كه به آن ضرر مى رساند پيش از آن كه از تو مفارقت نمايد، و سعى كن كه نفس خود را از گرو بيرون آورى ، چنان كه سعى مى كنى در طلب معاش ؛ زيرا نفس تو گرو كرده هاى تو است .

و در حديث ديگر فرمود: از نفس خود از براى خود آن چه مى توانى بگير و غنيمت شمار، و توشه بگير از نفس خود در صحت پيش ‍ از بيمارى ، و در قوت پيش از ضعف ، و در حيات پيش از ممات .

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: كسى كه نقصهاى نفس خود را پيدا نكند و تفحص ننمايد، هواها و خواهشها بر او غالب مى شود، و كسى كه پيوسته در تفحص باشد مرگ از براى او بهتر است .

و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود: اى فرزند آدم پيوسته احوال تو به خير و نيكى مقرون است مادام كه واعظى از نفس ‍ خود داشته باشى ، و واعظ خود باشى ، و همت تو در محاسبه نفس خود مصروف باشد، و خوف الهى را شعار و پيراهن تن خود كرده باشى ، و اندوه را لباس خود ساخته باشى ، اى فرزند آدم خواهى مرد و مبعوث خواهى شد، و تو را نزد پروردگار خود به حساب باز خواهند داشت ، و از اعمال تو سؤ ال خواهند كرد، پس امروز جوابى براى آن روز مهيا كن .

يا اءباذر استحى من الله ، فانى والذى نفسى بيده لاءظل حين .ذهب الى الغائط متقنعا بثوبى اءستحيى من الملكين اللذين معى .

يا اءباذر اءتحب اءن تدخل الجنة ؟ قلت : نعم فداك اءبى و امى ، قال : فاقصر من الاءمل ، واجعل الموت نصب عينيك ، واستح من الله حق الحياء، قال : قلت : يا رسول الله كلنا نستحيى من الله ، قال : ليس كذلك الحياء، ولكن الحياء اءن لا تنسى المقابر و البلى ، و الجوف و ما وعى ، و الراءس و ما حوى ، و من اءراد كرامة الآخرة فليدع زينة الدنيا، فاذا كنت كذلك اءصبت ولاية الله .

اى ابوذر از خدا حيا كن و شرم بدار، به درستى كه من ، به حق آن خداوندى كه جانم در قبضه قدرت اوست ، چون به بيت الخلا مى روم جامه خود را بر سر و روى خود مى پوشانم از شرم دو ملكى كه با منند.

اى ابوذر مى خواهى داخل بهشت شوى ؟ گفتم : بلى پدر و مادرم فداى تو باد، فرمود: امل و آرزوى خود را در دنيا كوتاه كن ، و مرگ را در برابر چشم خود بدار كه پيوسته در ياد مرگ باشى ، و از خدا حيا بدار چنان كه سزاوار حيا داشتن است . گفتم يا رسول الله ما همه از خدا حيا و سرم داريم ، فرمود: حيا داشتن چنين نيست ، وليكن حياى از خدا آن است كه فراموش نكنى قبر و پوسيدن و كهنه شدن در قبر را، و فراموش نكنى جوف و آن چه در جوف است ، يعنى شكم و فرج را از حرام و شبهه نگاه دارى ، و فراموش نكنى آن چه در سر است ، يعنى چشم و گوش و زبان و انديشه ، و خيال خود را به معصيت باز دارى ، و به طاعت مصروف گردانى ، و كسى كه كرامت و بزرگى آخرت را خواهد، بايد كه زينت دنيا را ترك نمايد، پس هر گاه چنين باشى اى ابوذر به درجه ولايت مى رسى ، و دوست خدا مى گردى .

در اين مقام حضرت سيد الانام به چندين خلق از اخلاق كريمه اشاره فرموده اند:

خصلت اول : حيا

حيا عبارت از تاءثر نفس است از امرى كه قباحت آن امر بر او ظاهر شود، و باعث انزجار او گردد از آن عمل . و اين بر دو قسم است : يكى از افضل صفات كمال است ، و مورث فوز به سعادت است ، و ديگرى موجب حرمان از كمالات است . اما آن چه كمال است آن است كه بعد از آن كه به علم تميز ميان نيك و بد و حق و باطل كرده باشد از خدا و خلق شرم كند در ترك كردن عبادات و محاسن آدات شريعت ، و از مرتكب شدن معاصى و قبايح آداب كه از شرع قباحت آنها معلوم شده باشد.

و ظاهر است كسى كه متصف به صفت حيا باشد، البته هر قبيحى را كه اراده مى كند، اگر تفكر نمايد كه حق تعالى حاضر است و بر فعل او مطلع است ، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام مطلع مى شوند، و هر روز اعمال امت را بر ايشان عرض مى كنند، و دو ملك كه پيوسته ملازم اويند البته بر عمل او مطلع مى شوند، و اگر حق تعالى پرده از او برگيرد ملائكه سماوات بر فعل او مطلع مى شوند، و در قيامت در حضور صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و گروهى بى حد و احصا از ملائكه و ساير عباد رسوا خواهد شد، و اين معنى از روى يقين و ايمان حالى او گردد، البته متوجه آن عمل نخواهد شد، و همچنين در فعل طاعات .

و آن چه از حيا مذموم است آن است كه امر حقى را به عقل ناقص خود قبيح شمارد و ترك آن كند، و اين جهل ناشى مى شود، مثل آن كه مسئله اى بر او مشكل شده است نمى پرسد و حيا مى كند و در جهالت مى ماند، يا عبادتى را ترك مى كند براى اين كه در نظر جمعى از اشقيا بد نماست . و اين حيا موجب محرومى از سعادات است ، و حق تعالى مى فرمايد: (والله لا يستحيى من الحق) (61) به درستى كه حق تعالى حيا نمى كند از بيان حق .

و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه حيا دو حياست : حياى عقل ، و حياى حماقت ، حياى عقل از علم ناشى مى شود، و باعث علم مى شود، و حياى حماقت از جهل ناشى مى شود و باعث جهالت مى گردد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: حيا از ايمان است ، و ايمان موجب دخول بهشت است .

و فرمود: حيا و ايمان هر دو به يك ريسمان بسته اند، هر يك كه از آدمى جدا شود ديگرى با او مى رود.

و در حديث ديگر فرمود: ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.

خصلت دوم : عفت شكم

عفت واجب آن است كه از خوردن حرام اجتناب نمايد، و عفت از چيزهايى كه نهى كراهت از آن فرموده اند، و از شبهه ها كه به ظاهر شرع حلال باشد، و احتمال بودن حرام در ميان آن مال غالب باشد، مثل مال جماعتى كه اكثر مكاسب ايشان حرام است ، مانند ارباب مناصب ، مستحب است . و اين تكليف از اعظم تكاليف الهى است ، و سعى كردن در تحصيل حلال دشوارترين كارهاست ، چنان چه وارد شده است كه حلال قوت برگزيدگان است . و در بعضى اخبار وارد شده است كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام براى همين بر انبان غذاى خود مهر مى زدند كه شبهه داخل آن نشود.

و بدان كه غذاها را در اعمال و آثار و قرب و بعد به خدا مدخليت عظيم هست ؛ زيرا كه قوتهاى بدنى آدمى از روح حيوانى است ، و روح حيوانى بخارى است كه از خون به هم مى رسد، و خون از غذا به هم مى رسد، پس چون غذاى حلال قوت آن به اعضاء و جوارح رسيد هر يكى را به كارى كه پسنديده است مى دارد، و همه آن قوت صرف عبادات مى شود، و لقمه حرام كه در بدن داخل شد، و قوت آن به اعضا و جوارح سرايت كرده ، آن قوتها از حرام به هم رسيده حرام زاده اند، و از حرام زاده كار خوب نمى آيد. چون سر از دريچه چشم به در مى كند چشم را به معاصى مى دارد و هزار فساد مى كند، و اگر سر از دريچه گوش به در مى كند آن را به شنيدن انواع باطلها مى دارد، و همچنين در جميع اعضا و جوارح ، و اگر نطفه مى شود فرزندى كه از آن حاصل مى شود به يكى معنى حرام زاده است ، و مايل به بديها مى باشد.

و آن حديث كه واقع شده است كسى كه راغب است به غيبت مسلمان حلال زاده نيست ، ممكن است كه بر اين معنى محمول باشد، و لقمه حلال همه نور و عبادت و معرفت مى شود، و موجب قرب به خدا مى شود، و دل را منور مى كند، و اين معنى به تجربه نيز معلوم شده است .

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه خواهد دعايش مستجاب شود بايد كه كسبش را حلال كند.

و به اسانيد معتبره از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه بهترين عبادتهاى خدا عفيف داشتن شكم و فرج است .

و منقول است كه شخصى به آن حضرت گفت : عمل من بسيار ضعيف است ، و روز كم مى دارم ، اما گمان من اين است كه نمى خورم مگر از حلال ، حضرت فرمود: كدام عبادت بهتر است از عفت شكم و فرج .

و حضرت رسول فرمود: بيش تر چيزى كه امت من به آن داخل جهنم مى شود دو چيز ميان تهى است : شكم ، و فرج .

و به سند معتبر از حضرت رسالت پناه عليه السلام منقول است : هر كه از امت من از چهار خصلت سالم باشد بهشت بر او واجب مى شود: از داخل شدن در دنيا، و متابعت نمودن هواهاى نفس ، و شهوت شكم ، و شهوت فرج .

خصلت سوم : عفت فرج

و اين نيز از تكاليف شاقه الهى است ، و تحقيقش همان است كه گذشت كه احتراز از زناى صرف واجب است ، و زنا از گناهان كبيره است ، و مكروهاتى كه در شرع معلوم شده است عفت از آنها مستحب است ، و شبهه ها بر دو قسم است : يكى به اعتبار اشكال در مسئله است ، و احتراز از آنها نيز بنابر مشهور مستحب است ، و بعضى اين احتياط را واجب مى داند، مگر آن كه طرف حرمت بسيار ضعيف باشد. و قسم ديگر به شبهه بر مى گردد، مثل آن كه به زر شبهه كنيزى خريده باشد، يا زر شبهه را مهر كرده باشد، يا مهر زن را غصب كند، يا در دادن با قدرت مضايقه كند.

و زنا بر اعضا و جوارح منقسم مى شود، زناى فرج معلوم است ، و زناى چشم نگاه كردن به پسران به شهوت و به زنان غير محرم است و زناى گوش شنيدن آوازى است كه باعث شهوت مى شود، و زناى دست بازى كردن است با نامحرم ، و همچنين در ساير اعضاى و اينها نيز حرامى و شبهه اى مى دارد.

چنان چه به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه فرمودند: هيچ كسى نيست مگر آن كه بهره اى از زنا مى يابد، و زناى چشمان نظر كردن است ، و زناى دهان بوسيدن است ،

و زناى دستها لمس كردن است ، و خواه فرج تصديق اين اعضا بكند، و خواه تكذيب كد، يعنى خواه زناى فرج متحقق شود و خواه نشود.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: نيكى كنيد با پدران خود تا فرزندان شما با شما نيكى كنند، و عفت ورزيد از زنان مردم تا عفت ورزند زنان شما.

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه پسرى را به شهوت ببوسد حق تعالى در روز قيامت لجامى از آتش بر سر او كند.

خصلت چهارم : نگاه داشتن چشم

و از چشم مفاسد عظيم در نفس آدمى ره مى يابد، بلكه دريچه اكثر معاصى چشم است ، و از آن جا خيال بسيارى از معاصى در نفس ‍ حاصل مى شود، و نظر كردن به زنان نامحرم و به فرج غير زن و متعه و اطفال بسيار خرد حرام است ، و همچنين نظر كردن به پسران ساده و مزلف با لذت و شهوت حرام است ، و موجب عشق مجاز، كه به حقيقت كفر است ، مى گردد؛ زيرا بت پرست مى شود و در جميع احوال آن معشوق در نظرش مى باشد و از خدا دور مى شود، و به هر فسقى يا كفرى كه معشوقش ماءمورش سازد اطاعت مى كند.

چنان چه به سند معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از عشق ، حضرت فرمود: دلهايى كه از ياد الهى خالى است حق تعالى محبت غير خود را به آن دلها مى چسباند.

و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه زنهار حذر نماييد و بپرهيزيد از نظر كردن و صحبت داشتن با فرزندان ساده اغنيا و پادشاهان ، كه فتنه ايشان بدتر است از فتنه دختران كه در پرده مى باشند.

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نظر كردن تيرى است از تيرهاى زهر آلوده شيطان ، و هر كه ترك كند نظر حرامى را از براى خدا، نه از براى غير او، حق تعالى ايمانى به او كرامت فرمايد كه طعم و لذت آن ايمان را بيابد.

يا اءباذر يكفى من الدعاء ما يكفى الطعام من الملح .

يا اءباذر مثل الذى يدعو بغير علم كمثل الذى يرمى بغير وتر.

اى ابوذر كافى است از دعاها نيكى و اعمال خير آنقدر كه طعام را كافى است از نمك .

اى ابوذر مثل آن كسى كه دعا مى كند بى آن كه عمل صالحى داشته باشد مانند كسى است كه تير اندازد از كمان بى زه .

فضيلت دعا و فوايد آن

بدان كه افضل عبادات و نزديك ترين راههاى قرب بنده به جناب قاضى الحاجات طريقه دعا و تضرع و مناجات است ، و به كثرت دعا و مناجات يقين به ذات و صفات كماليه الهى زياده مى گردد، و توكل و تفويض به جناب مقدس او بيش تر مى شود، و موجب قطع طمعها و علايق از خلق مى شود، و همين طريقه از جميع ائمه ما منقول است كه بعد از اداى فرايض و سنن پيوسته مشغول تضرع و مناجات بوده اند خصوصا سيدالساجدين عليه السلام .

چنان چه تعالى مى فرمايد (و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين) (62) يعنى : گفت پروردگار شما كه بخوانيد مرا در جميع مطالب تا دعاى شما را مستجاب كنم ؛ زيرا آن جماعتى كه تكبر مى نمايند و سركشى مى كنند از عبادت من زود باشد كه داخل جهنم شوند با مذلت و خوارى .

و در احاديث بسيار از ائمه اطهار عليه السلام منقول است كه مراد از عبادت در اين آيه دعاست .

پس حق تعالى اول امر به دعا فرموده ، و ديگر وعده اجابت نموده ، و بعد از آن دعا را عبادت شمرده ، و ترك دعا را تكبر خوانده ، و بر تركش وعده دخول جهنم فرموده .

و در موضع ديگر مى فرمايد (و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليومنوا بى لعلهم يرشدون)

ترجمه اش اين است كه چون سؤ ال نمايند از تو بندگان من از صفت من ، يا نزديكى و دورى من ، يا كيفيت دعا كردن من كه آهسته دعا كنند يا بلند، پس بگو به ايشان كه من نزديكم به ايشان به علم و احاطه و لطف و رحمت ، مستجاب مى كنم دعاى دعا كننده را وقتى كه مرا بخواند، پس بايد كه بندگان اجابت كنند مرا در دعا كردن كه از ايشان طلبيده ام ، يا آن كه چون من اجابت مى كنم در دعا بايد كه ايشان اجابت من كنند در جميع تكاليف من ، و بايد كه ايمان آورند به وعده من در اجابت دعا، يا در خود ثابت ايمان باشند، شايد كه راه راست يابند و به رشد و صلاح خود پى برند.

به سند معتبر منقول است كه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند: كدام عبادت بهتر و افضل است ؟ حضرت فرمود: هيچ عبادتى بهتر نيست نزد حق تعالى كه از او سؤ ال نمايند، و از رحمتهاى غير متناهى كه نزد اوست طلب نمايند، و هيچ كس بر خدا دشمن تر و بدتر نيست از كسى كه تكبر كند از عبادت الهى كه دعاست ، و از عطاها و رحمتهايى الهى سؤ ال ننمايد.

از حضرت اميرالمومنين عليه السلام منقول است كه حق تعالى قبول نمى فرمايد دعايى را كه از دل غافل صادر شود. و فرمود: چون براى ميت خود دعا كنيد چنين دعا مكنيد كه دل شما از آن غافل باشد و خير نداشته باشد، و لكن بايد كه جد و سعى كنيد از براى او در دعا.

و حضرت صادق فرمود: خدا مستجاب نمى كند دعايى را كه با دل سخت قساوت دعا كنند.

و در حديث ديگرى فرمود: خدا مستجاب نمى كند دعايى را كه با دل فراموش كار غافل كنند، پس هر گاه دعا كنيد دل خود را با خدا داريد، وى يقين كنيد كه دعاى شما مستجاب است .

يا اباذر ان الله يصلح يصلاح العبد ولده و ولد ولده ، و يحفظه فى دويرته و الدور حوله مادام فيهم .

اى ابوذر به درستى كه حق تعالى اصلاح مى كند به سبب صلاح و نيكى بنده فرزندانش را و فرزندان فرزندانش را، و حرمت او را رعايت مى فرمايد كه در اهل خانه هاى او و در خانه هاى همسايگان او مادام كه در ميان ايشان است بلاها را از ايشان رفع مى نمايد، و عذاب خود را بر ايشان نازل نمى گرداند.

مفاد اين كلمات شريفه ترغيب در صلاح و نيكى و بندگى است ، كسى كه بنده شايسته خداست خدا به بركت او فرزندانش را هم به صلاح و نيكى مى دارد كه نام خيرش در دنيا و آخرت باقى بماند، و ثمره نيكى ايشان به او عايد گردد، و به بركت او دفع بلاها از خويشان و دوستان و همسايگان او مى فرمايد، بلكه به بركت نيكان دفع بلاها از ديار ايشان مى فرمايد.

چنان چه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه چون حق تعالى مى بيند اهل شهرى را كه از حد تجاوز مى كنند در نافرمانى و معصيت ، و در آن شهر سه كس از مؤمنان صالح هستند، حق تعالى ايشان را ندا مى فرمايد كه اهل معصيت من اگر در ميان شما نمى بودند اين مؤمنان كه با يكديگر به مال حلال من دوستى مى نمايند، و به صلاح و نيكى و عبادات خود زمين و مسجدهاى مرا معمور مى دارند، و در سحرها از ترس من استغفار مى كنند، هر آينه عذاب خود را بر شما نازل مى كردم و پروا نمى كردم .

يا اءباذر ان ربك عز و جل يباهى الملائكة بثلاثة نفر: رجل فى اءرض قفر، فيؤ ذن ، ثم يقيم ، ثم يصلى ، فيقول ربك للملائكة : انظروا الى عبدى يصلى و لا يراه اءحد غيرى ، فينزل سبعين اءلف ملك يصلون وراءه ، و ستغفرون له الى الغد من ذلك اليوم ، و رجل قام من الليل فصلى وحده ، فسجد و نام و هو ساجد، فيقول تعالى : انظروا الى عبدى روحه عندى و جسده ساجد، و رجل فى زحف يفر اءصحابه و يثبت هو يقاتل حتى يقتل .

اى ابوذر به درستى كه پروردگار عزيز و بزرگوار تو مباهات مى نمايد با ملائكه به سه نفر: اول شخصى كه در بيابانى تنها اذان و اقامه بگويد و نماز گزارد، پروردگار تو به ملائكه مى فرمايد: نظر كنيد به سوى بنده من كه نماز مى گزارد، و هيچ كس غير از من او را نمى بيند. و بر نماز او اطلاع ندارد، پس حق تعالى هفتاد هزار ملك را مى فرستد كه در عقب او نماز گزارند، و از براى او استغفار نمايند تا فرداى آن روز. دوم : شخصى كه در شب برخيزد و نماز شب بگزارد تنها، و به سجده رود و در سجده خوابش ببرد، در آن حال حق تعالى به ملائكه مى فرمايد: نظر كنيد به سوى بنده من كه روحش نزد من است و بدنش در سجده . سوم : شخصى است كه در جنگى باشد و در راه خدا جهاد كند، رفقايش بگريزند و او ثابت قدم بماند، و قتال كند تا شهيد شود.

بدان كه احاديث در مدح اخفا و پنهان كردن عبادت وارد شده است . به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه عبادت هر چند مخفى تر است اجرش بيش تر است .

و در حديث ديگر وارد شده است كه عمل صالح را چون بنده اى از خلق پنهان مى كند و مخفى مى دارد، خدا البته آن را براى مردم ظاهر گرداند كه او را در دنيا زينت بخشد به آن چه ذخيره فرموده است از براى او از ثواب آخرت .

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه محبوب ترين اعمال نزد حق سبحانه و تعالى نماز است ، و نماز آخر وصيت پيغمبران است ، پس چه بسا بسيار نيكوست كه شخصى غسل كند يا وضوى كامل بسازد، و به كنارى رود كه هيچ انسى او را نبيند، پس حق تعالى بر او مطلع مى گردد، كه گاهى در ركوع است ،و گاه در سجود، به درستى كه بنده هر گاه سجده كند و سجده را طول دهد شيطان فرياد مى كند كه واويلاه ! فرزندان آدم اطاعت خدا نمودند و من عصيان كردم ، ايشان سجده كردند و من از سجده ابا كردم .

و احاديث بسيار دلالت مى كند بر اين كه عبادات واجبه را، مانند نماز واجب و زكات واجب و غير آن ، علانيه كردن بهتر است كه آدمى متهم ترك واجبات نشود، و موجب رغبت ديگران شود، و ايضا ريا در آن نمى باشد، چون حق لازم و واجب است ، و در اداء حقوق لازمه چندان فخرى و ريائى نمى باشد.

چنان چه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر چه را خدا فرض و واجب كرد علانيه كردنش بهتر است از پنهان كردن ، و هر چه سنت باشد نهان كردنش بهتر است از علانيه كردن ، و اگر كسى زكات مالش را بر دوش بگيرد و علانيه قسمت نمايد، هر آينه نيكو و جميل خواهد بود.

و بر اين مضمون احاديث بسيار است ، خصوصا نماز واجب كه به جماعت واقع ساختن و در مساجد و مجامع به جا آوردن فضيلت نامتناهى دارد، و احاديثى كه در باب اخفاى عبادت واقع شده است ، مراد از آنها عبادتهاى سنت است ، يا مراد آن است كه از باب سمعه خود به مردم نشنواند و افتخار به آنها نكند، و آن چه در اين حديث وارد شده چون مشتمل بر اذان و اقامه است بر نماز سنت حمل نمى توان كرد؛ زيرا كه در نماز سنت اذان و اقامه بدعت است .

پس حمل مى كنيم بر اين كه در چنين صحرايى تنها مانده باشد، و با وجود تنهايى خدا را فراموش نكند، و به آداب و شرايط متوجه عبادات شود، حق تعالى به سبب اين كه اذان و اقامه گفته تدارك او مى فرمايد، و ملائكه براى او منى فرستد كه به او اقتدا كنند، تا از ثواب جماعت نيز محروم نباشد، نه اين كه آدمى خود دانسته ترك جماعت كند، و به صحرايى رود كه كسى نباشد، و خود را از فضيلت جماعت محروم گرداند.

و بدان كه نماز شب سنت است ، و طريقه پيغمبران و دوستان خداست ، و مشتمل بر فضائل بى انتهاست ، و هنگام راز گفتن با قاضى الحاجات است ، و چون آدمى را در روز به سبب توجه به مشاغل دنيوى تشويش بسيار در خاطر به هم مى رسد، در اعمال روز حضور قلب كم تر مى باشد، و چون مردم نيز بر احوال آن كس مطلع مى گردند اخلاص در آن دشوار است ، و چون مردم نيز بر احوال آن كس مطلع مى گردند اخلاص در آن دشوار است ، و چون آدمى در اول شب خوابيده ، چون برمى خيزد در آخر شب نفس ‍ از خيالات و وساوس خالى است ، و حضور قلب آسانتر است ، و چون كسى مطلع نيست عمل به اخلاص نزديك تر است .

يا اءباذر ما من رجل يجعل جبهته فى بقعة من بقاع الاءرض الا شهدت له بها يوم القيامة ، و ما منزل ينزله قوم الا و اءصبح ذلك المنزل يصلى عليهم اءويلعنهم .

يا اءباذر ما من صباح و لا رواح الا و بقاع الاءرض ينادى بعضها بعضا: يا جارتى هل مربك ذاكر لله ، اءو عبد وضع جبهته عليك ساجدا لله ، فمن قائلة نعم ، فاذا قالت : نعم اهتزت وابتهجت ، وترى اءن لها الفضل على جارتها.

اى ابوذر هيچ كس پيشانى خود را بر بقعه اى از بقعه هاى زمين به سجده نمى گذارد. مگر اين كه شهادت مى دهد آن بقعه زمين بر سجده او در روز قيامت ، و هيچ منزلى نيست كه جمعى در آن جا فرود آيند مگر اين كه چون صبح مى شود آن منزل يا بر ايشان صلوات مى فرستد، اگر عبادت الهى در آن كرده باشند، يا بر ايشان لعنت مى كند، اگر معصيت خدا بر روى آن كرده باشند.

اى ابوذر هيچ صبح و شبى نيست مگر اين كه بقعه هاى و قطعه هاى زمين بعضى از آنها ديگران را ندا مى كند كه اى همسايگان من آيا كسى بر شما گذشت كه ياد حق تعالى كند، يا بنده اى پيشانى خود را بر روى شما گذاشت كه از براى خدا سجده كند؟ بعضى مى گويند: بلى ، آن قطعه زمينى كه مى گويد بلى بر خود مى بالد و شادى مى كند، و افتخار مى نمايد، و خود را بر همسايه هاى خود تفضيل مى دهد به سبب اين كه عبادت الهى بر او شده .

بدان كه غفلت ، آدمى را به نحوى مغرور گردانيده كه جمادات از او هشيارترند، و قدر عبادت و بندگى خدا را از او بيش تر مى دانند، و توجيه اين اخبار به چند وجه مى توان نمود.

اول آن كه محمول بر حقيقتش باشد، و جمادات را يك نحو شعور ضعيفى بوده باشد، چنان چه حق تعالى مى فرمايد كه هيچ چيز نيست مگر آن كه حق را تنزيه و تسبيح مى كند و متلبس به حمد اوست ، وليكن شما تسبيح آنها را نمى فهميد.

دوم : آن كه اين سخن بر وجه تقدير باشد، يعنى اگر شعور مى داشتند چنين مى گفتند.

سوم : آن كه مراد از قطعه هاى زمين ، اهل آن قطعه ها باشد، از ملائكه و صالحين جن كه در قطعات زمين ساكنند و عبادت مى كنند.

و به سند معتبر منقول است : شخصى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام سؤ ال نمود كه آدمى نمازهاى نافله را در يك موضع به جا آورد بهتر است يا تفريق كند و در مكانهاى مختلف واقع سازد؟ حضرت فرمود:بلكه بهتر آن است كه در جاهاى مختلف به جا آورد؛ زيرا كه اين مكانها براى او شهادت مى دهند در روز قيامت .