نظام اخلاقي اسلام

آيت الله شيخ جعفر سبحاني

- ۸ -


13- كنجكاوي در اسرار مردم.

12. (وَلاتَجَسَّسُوا؛.

در امور مردم كنجكاوي مكنيد).

در بحث پيش يادآور شديم كه در اين آيه سه رذيله اخلاقي به ترتيب زيربيان شده است:.

1. بدبينى؛.

2. كنجكاوي در امور دروني مردم؛.

3. بدگويي پشت سر مردم.

علت اين كه قرآن، اين سه صفت نكوهيده را به ترتيبي كه بيان شد، يادآوري نموده اين است كه اولى، علت و پديدآورنده دومي مي گردد و همچنين پس از بدگماني و بدبينى، تجسس و كنجكاوي در امور مردم به وجود مي آيد و افراد كنجكاو كه مراقب خصوصيات داخلي مردمند، چون نمي توانند از گفتن اسرار ديگران خودداري نمايند، بلكه راز مردم را فاش مي سازند، ناچار پشت سر آنها غيبت و بدگويي مي كنند.

بر همين اساس، قرآن اين سه صفت رذيله را به ترتيب ياد شده ذكر نموده، تا رابطه تكويني آنها روشن گردد.

در مباحث گذشته، كم و بيش درباره زيانهاي بدبيني بحث شد، اكنون موضوع كنجكاوي و به تعبير قرآن (تجسس) را مطرح مي كنيم:.

كنجكاوي در امور مردم، زيانهاي اخلاقي و اجتماعي دارد كه در ذيل به آنها اشاره مي شود:.

1. در بحث گذشته گفته شد كه اسلام براي جامعه با ايمان، امنيتهاي چهارگانه اي به وجود آورده است:.

1. امنيت جانى؛.

2. امنيت مالى؛.

3. امنيت حيثيتي و آبرويى؛.

4. امنيت شخصيت انسان در فكر و ذهن ديگران.

پيامبر اكرم در يكي از سخنان جامع خود به اين امنيت هاي چهارگانه اشاره كرده است. (1) .

ضررهاي اجتماعي كنجكاوي در امور مردم.

1.بردن آبروي ديگران.

يكي از ضررهاي بزرگ كنجكاوي در امور مردم، اين است كه امنيت سوم (محفوظ ماندن آبروي مردم) را به خطر انداخته و لطمه جبران ناپذيري به حيثيت و موقعيت اجتماعي افراد وارد مي سازد، بالاخص هنگامي كه انسان پس از دقت و كنجكاوى، اسرار و رازهاي دروني شخص را در اختيار ديگران بگذارد.

افراد كنجكاو كه مراقب اوضاع داخلي مردمند، كمتر مي توانند از فاش ساختن اسرار آنان خودداري نمايند و اين گونه افراد، هرگز از غيبت كردن و بدگويي نمودن پشت سر مردم محفوظ نخواهند ماند.

خلاصه، آبرو و حيثيت يك فرد مؤمن، كه به سان جان و مال او در نزد شارع اسلام، عزيز و گرامي است، بر اثر كنجكاويهاي شخص، در نزد خود او و در صورت فاش ساختن و نقل آنها براي ديگران، در نزد سايرين از بين رفته و پايمال مي گردد.

لازمه اخوت و برادري ديني اين است كه فرد مؤمن موجبات سقوط شخصيت و از بين رفتن آبرو و موقعيت برادر خود را با كنجكاويهاي خسارت آفرين خود، فراهم نياورد.

پيشواي بزرگ ما، حضرت صادق(ع)درباره افراد كنجكاو در اوضاع مردم، مي فرمايد:.

(اَبْعَدُ ما يَكُونُ الْعَبدُ مِنَ اللّهِ اَنْ يكونَ الرّجلُ يُواخي الرَّجُلَ وَهُوَ يَحْفِظُ زَيتَهُ لِيُعَيِّرَهُ بِها يَوماً؛ (2) .

دورترين حالات انسان از خدا اين است كه آدمي با كسي طرح دوستي بريزد و در اين بين، لغزشهاي وي را براي اين كه روزي او را مفتضح سازد، به خاطر بسپارد.).

چنان كه ملاحظه مي فرماييد، اين گناه آن چنان بزرگ است كه فرد مرتكب، در آن حال، دورترين حالت را نسبت به خدا پيدا مي كند.

2. انزوا و زدگي از اجتماع.

تفحص و كنجكاوي در امور شخصي مردم، نوعي پيروي از سوءظن است و اين كار در واقع عكس العمل بدبيني است و فرد كنجكاو، در طول مراقبت و تجسسهاي خود، به عيوب و نقاط ضعف بسياري از افراد واقف مي گردد و بر اثر آن، حالت زدگي و انزوا به او دست مي دهد و در حقيقت كمتر كسي را شايسته معاشرت و زندگي تشخيص مي دهد و چه بسا ممكن است عيوبي از افراد به دست آورد كه كوچكترين ارتباطي به معاشرت و رابطه او با مردم، ندارد ولي مع الوصف، به طرز محسوسي از اجتماعي بودن انسان مي كاهد و او را به انزوا و گوشه نشيني دعوت مي نمايد؛ زيرا براي شخص كنجكاو كه طبعاً يك فرد بدبين نيز هست، در اين حالت، تجزيه و تحليل ممكن نيست و او نمي تواند عيوب شخصىِ طرف مقابل را ناديده بگيرد و نقايص و اشكالات دروني او را در رابطه خود با او بي تأثير فرض كند.

به هر حال، يافتن انسانهايي كامل و صددرصد بي عيب، بسيار نادر و انگشت شمار است، و هر فردي در كنجكاويهاي خود، به عيوب مستور و پوشيده مردم پي مي برد و بر اثر آن در خود، نوعي زدگي و لزوم پرهيز، احساس مي نمايد؛ از اين نظر، اين دسته كه همواره بدبين و كنجكاو هستند، منزوي و گوشه گيرند و نمي توانند مبدأ آثار سازنده اي در اجتماع باشند.

3. سلب آزادي.

يكي از بزرگترين نعمتها براي بشر، داشتن آزادي در نحوه فعاليتهاست؛ اسلام با تأسيس (اصل نظارت عمومى) و با گماردن مأموران نظارت، آزادي بشر را در انظار عمومي به طرز صحيحي به قوانين عقل و شرع محدود نموده و آزادي در اجتماع را در چهار چوب قوانين متين اسلام محدود و معين كرده است و بشر، در اجتماع تا آن جا آزاد است كه به سعادت خود و ديگران لطمه اي نزند و حرامي مرتكب نشود و واجبي را ترك نكند.

اسلام، آزادي دروني افراد را با گماردن پليس مخفي و برقرار ساختن حكومت ايمان، محدود و مهار نموده است، ولي يك سلسله كارهايي است كه ارتكاب آنها از نظر عقل و شرع مانعي ندارد و شرع، آنها را مباح و يا مكروه شمرده است، ولي انسان هرگز اين گونه كارها را در انظار مردم انجام نمي دهد و نيز راضي نمي شود كه ديگران از انجام دادن آن آ گاه شوند.

اگر بنا شود كه ديگران تمام خصوصيات زندگي انسان را تحت مراقبت بياورند، لذت زندگي و لطف آن كه در آزادي عمل در نهان و درون است، از بين مي رود.

افراد بدبين و كنجكاو در زندگي شخصي مردم، از نظر پيامبر، مسلمان حقيقي نيستند ولذا درباره آنان چنين فرمود:.

(يا مَعْشَرَ مَنْ اَسْلَمَ بِلِسانِه وَلَمْ يَخْلُصِ الاِيمانُ الي قَلْبِه لاتَذُمُّوا الْمُسْلمينَ وَلاتَتَّبِعُوا عَوْراتِهم؛ (3) .

اي كساني كه به زبان مؤمن هستيد و در دل ايمان نداريد! مسلمانان را بد مگوييد و از عيوب مخفي آنها تجسس و كنجكاوي مكنيد.).

اسلام، اگر چه جلو كنجكاويهاي مضر و غير سودمند را گرفته، ولي در موارد استثنايي كه اساس كار و بقاي حيات اجتماعي بر روشن شدن خصوصيات زندگي و اسرار داخلي شخص بستگي دارد، اجازه داده است كه اين امور تحقيق و بررسي شود؛ مثلاً دختر و پسري كه مي خواهند پيوند زناشويي ببندند، يا دو بازرگاني كه مي خواهند درباره موضوعي مشتركاً سرمايه گذاري نمايند و...، حتماً بايد از روحيات و خصوصيات زندگي همديگر تا آن جا كه به كار و تصميم آنها مربوط است مطلع و آ گاه باشند، وگرنه ديري نخواهد پاييد كه از كار و عمل خود پشيمان شده و مفاسد فراواني به بار آيد.و همچنين افرادي كه در اين موارد با آنها مشورت مي شود، بايد حقيقت مطالب را بي پرده بگويند و آنان را به حقيقت امر واقف سازند و به مضمون (المستشار مؤتمن) شخصي كه با او مشورت مي شود، بايد براي يك سلسله مصالح عالي خصوصيات دروني ، مطالب مورد مشورت را بازگو كند.

14- بدگويي پشت سر مردم.

12. (... وَلايَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأكُلَ لَحْمَ اَخيه مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّاب رَحيم؛.

از يكديگر غيبت مكنيد، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر خود را در حالي كه مرده است بخورد! حتما اين كار را بد و ناپسند مي شماريد (غيبت برادر مسلمان نيز مانند اين عمل است) و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد؛ خدا توبه پذير و رحيم است).

در اين فراز از آيه، يكي از بدترين رذايل اخلاقى، مورد توجه قرار گرفته است؛ رذيله اي كه قرآن در بيان ماهيت و اندازه زشتي آن تشبيه بي سابقه اي به كار برده، و بدگويي پشت سر مردم را مانند اين دانسته كه انسان گوشت برادر مرده خود را بخورد.

ننگينترين عمل اين است كه انسان بر بدن مرده بي دفاع بتازد، مخصوصاً اگر آن مرده برادر انسان باشد، و خصوصاً كه نحوه ستم اين باشد كه گوشت بدن وي را بخورد؛ اين عمل آن قدر ناهنجار و انزجار آور است كه از كمتر كسي سر مي زند.

چرا غيبت كردن و بدگويي پشت سر مردم، به سان خوردن گوشت بدن برادر مرده است شايد نكته آن اين باشد كه چنين كسي گوشت برادرخود را از بين مي برد و فرد غيبت كننده آبرو و حيثيت او را پايمال مي سازد.

بخشي از زشتي اين عمل براي اين است كه هر دو نفر گوينده و شنونده بر يك فرد بي دفاع حمله مي كنند: يكي گوشت مرده اي را مي خورد كه فاقد حس و قدرت است و ديگري بر كسي مي تازد كه در جلسه حاضر نيست، تا از خود دفاع نمايد، و حمله بر يك فرد ناتوان و بي دفاع زشت و ننگين است.

و به عبارت ديگر: قرآن در اين تشبيه و تمثيل (كه بدگويي پشت سر مردم، مانند خوردن گوشت برادر خود، در حالي كه مرده است) چهار مطلب را در نظر گرفته، و چهار تشبيه و تنزيل در آن به كار برده است:.

1. برادر مذهبي مانند برادر نسبي است؛.

2. آبرو و حيثيت او مانند گوشت او مي باشد؛.

3. سخن گفتن پشت سر او، و آبرو و حيثيت او را بر باد دادن، به سان خوردن گوشت او است؛.

4. از اين كه او در مجلس حاضر نيست، و از اين حمله ناجوانمردانه غافل است و نمي تواند دفاع نمايد؛ گويا به سان مرده اي است كه مورد حمله قرار گرفته باشد.

شايد براي بيان همين مطلب چهارم است كه اميرمؤمنان(ع)فرد بد گو و غيبت كننده را فردي زبون و بيچاره مي خواند (زيرا به كسي حمله مي كند كه قدرت دفاع از خود را ندارد) و مي فرمايد:.

(الغيبةُ جهدُ العاجز؛ (4) .

غيبت كردن و بدگويي نمودن پشت سر مردم، آخرين تلاش يك شخص ناتوان و عاجز است).

انگيزه هاي غيبت.

يكي از علل و انگيزه هاي غيبت، همان رشك و حسد انسان بر شخص ديگر است كه در نبود او بدگويي مي كند، زيرا موقعيت و شخصيت او موجب ناراحتي وي گرديده، و از اين طريق مي خواهد از مقام و عنوان او بكاهد.

امام صادق(ع)در كلامي كه به مفضل بن عمر فرموده به اين انگيزه اشاره مي فرمايد:.

(مَنْ رَوي عَلي مُؤمِنٍ روايةً يُريدُ بها شينَهُ وَهَدْمَ مُروؤَته لِيُسقِطَهُ مِنْ اَعْيُنِ الناسِ، اَخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ وِلايَتِه اِلي وِلايَةِ الشَّيطانِ؛ (5) .

هر كس از مسلمانى، به منظور عيب جويي و ريختن آبروي او سخني نقل كند تا او را در انظار مردم خوار و موهون سازد، خداوند او را از ولايت خويش بيرون رانده و شيطان را بر او مسلط مي سازد.).

امام صادق(ع)در اين روايت به يكي از انگيزه هاي غيبت كه همان رشك بردن بر موقعيتي است كه افراد در اجتماع دارند، اشاره مي نمايد.

گاهي خشم و غضب، و احياناً نخوت و خودخواهى، انسان را به اين رذيله اخلاقي سوق مي دهد.

و در روايتى، نخست از حسد و خشم و سپس از غيبت نهي شده است؛ شايد مقصود از اين ترتيب، توضيح اين نكته باشد كه (حسد) و (خشم) دو عامل و دو انگيزه براي غيبت است؛ چنان كه مي فرمايد: (لاتُحاسِدُوا ولاتُباغِضُوا، ولايَغْتَبْ بَعضُكُمْ بَعْضاً و كُونوا عِبادَ اللّهِ اِخواناً؛ (6) .

حسد مورزيد؛ بغض و دشمني مكنيد؛ غيبت منماييد؛ بندگان خدا و با يكديگر برادر باشيد.).

ضررهاي غيبت.

بدگويي پشت سر مردم، ضررهاي فردي و اجتماعي فراواني دارد؛ از نظر فردى، بدگويى، ستم به برادر مؤمن و مسلمان به شمار مي رود؛ چه ستمي بالاتر از اين است كه انسان آبرو و حيثيت يك فرد را كه با هيچ چيز قابل جبران نيست پايمال كند.

بعضي از ضررهاي اجتماعي بدگويي با ضررهاي دو صفت رذيله بدبيني و عيب جويي كه دربحثهاي پيش به طور فشرده درباره آفتاب آنها بحث شده، مشترك است:.

1. اجتماع آلوده به غيبت، هرگز روي وحدت و يگانگي و صميميت و الفت را نخواهد ديد، و يك اجتماع رشد يافته انساني كه بايد سراسر عاطفه و محبت باشد، نخواهد بود.

2. تعاون و همكاري در هدفهاي مقدس اجتماعى، براساس حس اعتماد به مردم استوار است؛ اجتماعي كه عيوب مردم را فاش مي سازد و پرده از روي افعال و اعمال آنها برمي دارد، حس اعتماد را كه زاييده حس ظن به مردم است، نابود مي سازد.

3. بدگويي پشت سر مردم، آتش كينه و عداوت را دامن مي زند؛ زيرا شخصي كه پشت سر او بدگويي شده، از اين كه راز وي فاش شده و آبروي او ريخته است؛ سخت عصباني مي گردد و تصميم به انتقام مي گيرد.

4. پرده برداري از معاصي و گناهان پنهاني مردم، سبب مي شود كه آنها اعمال ننگين را بي پروا انجام دهند؛ زيرا آبرو و ترس از فاش شدن مانع ازاين است كه فرد دست به گناه بزند و اگر هم بزند، به طور مخفيانه و با كمال ترس و ملاحظه بدان دست مي زند؛ اگر ما بر اثر بدگويى، پرده از روي اسرار مردم برداريم و حيثيت و آبروي آنها را بريزيم، دليل ندارد كه ديگر آنها از مردم ملاحظه كنند.

بسياري از مردم، از ترس زوال حيثيت و ريختن آبرو، از ارتكاب يك سلسله جرايم خودداري مي كنند و اگر ما اين مانع را كه در حقيقت يك سرمايه معنوي براي شخص است، از دست وي بگيريم، ديگر مانعي براي اجتناب از معصيت نخواهد داشت.

علاوه بر اين، فاش كردن راز مردم، نه تنها موجب جرأت فاعل مي گردد، بلكه در شنوندگان ضعيف الايمان، نسبت به گناه جرأت و جسارت ايجاد مي نمايد، و اينگونه غيبتها سرچشمه اشاعه فساد و فحشا خواهند بود.

امام صادق(ع)فرمود: (مَنْ قالَ في مُؤمنٍ ما رَأَتهُ عَيناهُ اَوْ سَمعَتْهُ اُذُناهُ فَهُوَ مِنَ الّذينَ قالَ اللّه عزوجل: اِنَّ الّذين يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الفاحِشةَ في الذين آمنوا لَهُمْ عَذاب اَليم؛ (7) .

كساني كه درباره مسلمانى، آنچه را كه با چشم خود ديده و يا با گوش خود شنيده اند بگويند، از كساني هستند كه خداوند درباره آنها مي فرمايد: كساني كه دوست دارند، گناه در ميان مسلمانان اشاعه پيدا كند، براي آنها عذابي دردناك است).

پى‏نوشتها:‌


1. المحجة البيضاء، ج 5، ص 268 و نيز ص 162.

2. كافى، ج 2، ص 355.

3. بحار، ج 75، ص 214 (به نقل از: شيخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 216).

4. غررالحكم، ص 36.

5. المحجة البيضاء، ج 5، ص 155.

6. همان، ص 251.

7. اصول كافى، ج 2، ص 357.