شناخت و مراعات حقوق ديگران

جواد محدثي

- ۹ -


برخورد كريمانه

هميشه عملهاى بزرگ و اقدامهاى والا، از سوى صاحبان روحهاى بلند سر مى زند. اينكه نيكى را به نيكى پاسخ دهيم و به لبخندديگرى با لبخند پاسخ دهيم، رفتارى عادى است. برخورد كريمانه، نشان دادن نوعى «مناعت طبع » و «بلند همتى » و«روحيه والا» است كه ديگران را هم تحت تاثير قرار مى دهد. مثل آنكه بدى را با نيكى پاسخ بگويى و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.

فتوت و جوانمردى در برخورد، يكى از اين گونه «بزرگوارى »ها درمعاشرتهاست. «خود» را نديدن و براى «ديگران » در قاموس زندگى شخصى، جايى باز كردن و دلى به دست آوردن و تكيه گاهى براى يك بينوا گشتن!

ضعيفان و جوانمردان

صاحبان دلهاى شكسته، در پى مرهم گذار، چشم به اين سو و آن سو مى دوزند. غريبان بى پناه، در تنگناهاى زندگى در سايه همت وفتوت آزادمردان مى آرمند و مظلومان بلاديده، دل را با دست گرم ونوازشگر جوانمردان خوش مى سازند و به حمايت و يارى آنان دلگرم و اميدوارند. اگر در جامعه، افراد آزاده اى نباشند كه عشق محرومان و ضعيفان را در دل دارند، ستمگران روزگار آنان را سياهتر مى كنند و بى دردان،تهيدستان را به روز سياه مى نشانند.

در عهد كهن، رمز و راز پيدايش گروههايى از «جوانمردان » و«عياران »، همين روحيه خدمت به همنوع و يارى بى دفاع و پناه بودن براى بى پناهان بوده است. چه خوش سروده است مرحوم فيض كاشانى:

بيا تا مونس هم، يار هم، غمخوار هم باشيم   انيس جان هم، فرسوده بيمار هم باشيم
شب آيد، شمع هم گرديم و بهر يكدگر سوزيم   شود چون روز، دست و پاى هم، در كار هم باشيم
دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم   دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشيم

فتوت و جوانمردى، زيباترين آرايش يك انسان است. به فرموده امير مؤمنان(ع):

«ما تزين الانسان بزينة اجمل من الفتوة »; (1) .

انسان به هيچ زينتى، زيباتر از مروت و جوانمردى آراسته نشده است.

مفهوم فتوت

بى دردى و بى خيالى نسبت به وضع مردم و نياز و محروميت ومظلوميت آنان، از مردانگى و از مسلمانى به دور است. از آن سو، غم مردم خوردن و حامى مظلوم بودن و يارى به بينوا رساندن، مسلمانى ومردانگى است.

آيين «رادمردى » حكم مى كند كه صاحبان قدرت و مكنت، دستى هم به سر و گوش محرومان بكشند و بازوى آنان را بگيرند و اززمين گيرى و خاك نشينى بلند كنند، عزت ببخشند و حرمت گزارند.اين، زكات توانايى و توانگرى است!

«مردانگى »، صفت برجسته و ارزشمندى است كه به يك اجتماع زنده آبرو مى بخشد. بزرگوارى و كرامت نفس در برخورد با ديگران،خصيصه آزادمردانى است كه از روى فتوت و جوانمردى، انديشه محرومان را در سر مى پرورانند و مهرشان را در دل. زندگى بى حضورچنين فرزانگانى، نه لذت دارد، نه زيبايى. جامعه اى كه از جوانمردان خالى باشد، غبار مرگ بر چهره اش نشسته است.

اين سجيه و خصلت عملى، ريشه در درون و انديشه دارد و ازآنجا به رفتار و معاشرت و برخوردها سرايت مى كند. امام على(ع)مى فرمايد:

«بعد المرء عن الدنية فتوة »; (2) .

جوانمردى، دور بودن انسان از پستى و فرومايگى است. و ... فرومايگى چيست، جز زور و تحقير، بى حرمتى و تكبر،خودخواهى و حق كشى، كينه توزى و انتقام جويى، بخل و حسادت،سخت گيرى و بدرفتارى، بى وفايى و دروغ، نفاق و دو رنگى؟ ... و مردانگى چيست، جز ايثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگى ونوازش، صبورى و تحمل، همت بلند و حسن خلق، يكرنگى ووفادارى، صداقت و دلجويى؟ ...

در ديد شما، «نامرد» و «پست » و «فرومايه » كيست؟ و مروت ومردانگى كدام است؟

خواجه عبدالله انصارى گويد:

«اگر بر روى آب روى، خسى باشى،

و اگر به هوا پرى، مگسى باشى،

دل به دست آر، تا كسى باشى!» (3) .

و خداوند، همين را مى پسندد و مى پذيرد و پاداش مى دهد، چرا كه دلهاى شكسته، جلوه گاه محبت خدا و اميد به درگاه او است وجوانمردى، آرامش بخشيدن به آن دلهاست. به گفته مولانا:

هزار بار پياده طواف كعبه كنى.

قبول حق نشود گر دلى بيازارى (4) .

در حديثى، اميرالمؤمنين(ع) چارچوب و استخوان بندى مروت وجوانمردى را اين گونه برمى شمارد كه مى تواند معيارى براى هرشخص جهت ارزيابى ميزان فتوت خويش باشد:

«نظام الفتوة احتمال عثرات الاخوان و حسن تعهد الجيران »; (5) .

نظام مردانگى، تحمل لغزشهاى برادران و رسيدگى شايسته به همسايگان است.

برخى از نشانه ها

نه فتوت به ادعا است، نه جوانمردى به سخن! رفتار و عمل، شاهدمردى و نامردى هر انسان است. فتوت نيز تنها با عمل است كه مهرتاييد مى خورد و مقبول خاطرها مى گردد، نه با حرف و شعار.

بعضى از نشانه هاى رادمردان كه در روايات آمده، از اين قراراست:

1- عفو و گذشت.

روحهاى بزرگ، ظرفيت بخشايش و گذشت نيز دارند. اما افرادحقير و فرومايه، به سرعت در صدد انتقام برمى آيند. به فرموده حضرت على(ع):

«ليس من شيم الكرام تعجيل الانتقام »; (6) .

شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهاى بزرگوارنيست.

باز هم از كلام حضرت امير(ع) بياموزيم:

«المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام، المبادرة الى الانتقام من اخلاق اللئام »; (7) .

سرعت در عفو، از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام گرفتن، از اخلاق فرومايگان.

2- آغاز به نيكى.

گاهى كسى از انسان چيزى مى طلبد، انسان هم پاسخ مى دهد. ولى اخلاق جوانمردانه آن است كه حفظ آبروى ديگران كنى وپيش از سؤالشان، در رفع نيازشان بكوشى كه اين خصلت، مردانگى وفتوت است و نشانه كرامت روح. به تعبير حضرت على(ع):

«الكريم من بدء باحسانه »; (8) .

كريم، كسى است كه آغازگر نيكى باشد و شروع به احسان كند.

3- پاسخ بدى با نيكى.

اين رفتار نيز، روحيه اى والا و عفوى بزرگ مى خواهد كه اگرديگران بدى كردند و ناسزا گفتند و بى اعتنايى نمودند، تو خوبى كنى وادب و احترام نشان دهى و اگر از تو بريدند و قطع رابطه كردند، تو قطع رابطه نكنى و پيوندها را نگه دارى. در اينجا هم مناسب است اين كلام علوى آويزه گوشمان باشد:

«الكريم من جازى الاسائة بالاحسان »; (9) .

جوانمرد، كسى است كه بدى را با نيكى پاسخ دهد. آرى ... در عفو،لذتى است كه در انتقام نيست.

4- عفو با قدرت.

جوانمرد كسى است كه وقتى قدرت دارد و مى تواند انتقام بگيرد،درگذرد و عفو را پيشه خود سازد. على(ع) فرمود:

«الكريم اذا قدر صفح و اذا ملك سمح و اذا سئل انجح »; (10) .

جوانمرد و بخشنده كسى است كه:

- وقتى قدرت يابد، درگذرد و ببخشايد.

- و چون توانمند و مالك گردد، عطا كند و ببخشد،

- و آنگاه كه چيزى از او خواسته شود، نياز را برآورد.

5- غمخوارى محرومان.

جوانمردان به نيازمندان رسيدگى و نسبت به آنان حمايت ودلجويى مى كنند و خود را در راحت و رنج ديگران شريك مى شمارند.

به قول سعدى:

تو كز محنت ديگران بى غمى.
نشايد كه نامت نهند آدمى.

«پورياى ولى »، از پهلوانان نامدار و عارفى كه از مردانگى اوحكايتهاى بسيارى زبانزد مردم است، (11) در يك رباعى چنين سروده است:

گر بر سر نفس خود اميرى، مردى.
ور بر دگرى نكته نگيرى، مردى.

مردى نبود فتاده را پاى زدن.
گر دست فتاده اى بگيرى، مردى (12) .

جوانمردى همان خوشخويى، بخشندگى، مردم نوازى و رسيدگى به بينوايان است و همه اينها به شكرانه قدرت و توانى كه پروردگار عطاكرده است. به گفته حافظ:

اى صاحب كرامت! شكرانه سلامت.
روزى تفقدى كن، درويش بينوا را.

تماشاى جلوه هاى فتوت و بزرگوارى و «برخورد كريمانه » در آينه رفتار بزرگان و اسوه ها، تماشايى تر است. نمونه هايى از اين رفتارهاى زيبا و نمونه هاى تاريخى تقديم شما مى شود.

در مكتب جوانمردان و كريمان

فتوت و جوانمردى، يكى از شاخصه هاى «برخورد كريمانه » درمعاشرتهاى اجتماعى است. از آنجا كه ذكر نمونه هاى عينى در اخلاق ورفتار جوانمردان، تاثيرگذارتر است، به چند نمونه تاريخى از رفتاراولياء دين اشاره مى شود.

اما براى اينكه ذهنيت آماده ترى داشته باشيم، به كلامى از حضرت امير(ع) در اين مورد استناد مى كنيم كه فرمود:

«ثلاثة هن المروءة: جود مع قلة، و احتمال من غير ذلة و تعفف عن المسالة »; (13) .

مروت سه چيز است:

- بذل و سخاوت، در عين تنگدستى.

- تحمل و بردبارى، بدون ذلت و خوارى.

- عفاف ورزيدن از سؤال و طلب.

به قول صائب تبريزى:

دست طلب چو پيش كسى مى كنى دراز.
پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش.

مساله مناعت طبع، دورى از سؤال و طلب و طرح نكردن نيازمندى با اين و آن نيز از نشانه هاى تعالى روح است و آنان كه صورت خود را با سيلى سرخ نگه مى دارند و فقر و تنگدستى خويش را به خاطر حفظ آبرو، با ديگران در ميان نمى گذارند، از اين گروهند.

و اما نمونه هاى تاريخى:

تاريخ اسلام و شرح حال بزرگان، اندوخته هاى فراوانى ازمروتهاى فراموش نشدنى به خاطر دارد كه هر كدام درسى از «فتوت »است و تابلويى است كه چشم دل را به سوى خود جذب مى كند. در اين بخش به چند نمونه اشاره مى شود:

1- پيامبر(ص) و «پيمان جوانمردان ».

از فرازهاى برجسته دوران جوانى رسول خدا(ص) پيش ازبعثت، شركت و عضويت او در پيمانى بود كه عده اى از جوانمردان قريش براى دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به «حلف الفضول » معروف شد. اين گروه، خود را ملزم و متعهد مى دانستندكه به استغاثه و استمدادهاى بى پناهانى كه به حقشان تجاوز مى شودپاسخ دهند. پيامبر خدا(ص) از اين پيمان به عظمت و نيكى و با افتخارياد مى كرد و هرگز حاضر نبود به هيچ قيمت آن را بشكند. (14) .

2- رسول خدا(ص) و «عفو عمومى ».

نمونه ديگر بزرگوارى و مروت و مداراى پيامبر(ص)، حتى نسبت به دشمنان سرسخت خويش، اعلان «عفو عمومى » بود كه نسبت به مردم مكه داشت. در سال «فتح مكه » كه مسلمانان پيروزمندانه واردمكه شدند، با آنكه مكيان، آن حضرت و مسلمانان را بسيار آزرده بودندو چندين بار براى نابودى اسلام، لشكركشى كرده بودند و خودمشركان نيز، خويش را مستحق هر گونه انتقامجويى مى ديدند، اماانتظار كرم و بزرگوارى هم داشتند. رسول خدا(ص) همه را بخشود. (15) وبا جمله «اذهبوا فانتم الطلقاء» - برويد، آزاديد - همه را عفو كرد و آب عفوو گذشت بر آتش كينه ها ريخت. اين گونه برخورد با دشمن نيز، نشان روحيه والاى او بود.

3- على(ع) در ميدان نبرد خندق.

رادمردى على(ع) در تاريخ، نمونه است و نمونه هايش نيز فراوان.در جنگ خندق، وقتى با رقيب شجاعى همچون «عمرو بن عبدود» درافتاد و او را به هلاكت رساند، چون خواهر «عمرو» كنار كشته برادرش آمد و ديد كه زره قيمتى او بر تنش باقى است، پرسيد: قاتل او كيست؟گفتند: على بن ابى طالب. آنگاه گفت: او را هماوردى بزرگوار وجوانمرد كشته است. سپس در سوگ برادرش اشعارى خواند، به اين مضمون: اگر كشنده عمرو، كسى جز «على » بود، همواره بر برادرم مى گريستم; ولى چه كنم كه قاتل او كسى است كه از قتل او، عيب وعارى بر «عمرو» نيست. (16) .

4- مروت على(ع) با قاتل خود.

اميرالمؤمنين(ع) با آنكه مى دانست قاتلش «ابن ملجم » است، امامتعرض او نشد و قصاص قبل از جنايت نكرد. مردانگى را به حدى رساند كه به فرزندش امام مجتبى(ع) فرمود: او كه اكنون در اختيارشماست، با او مدارا كنيد و اگر من از دنيا رفتم، تنها يك ضربت به اوبزنيد. و دستور داد از شير و غذاى خودش به او هم بدهند. (17) اين گونه حتى دشمنان و اسيران را مورد محبت و مروت قرار مى داد. به قول شهريار:

بجز از على كه گويد به پسر كه: قاتل من.
چو اسير توست اكنون، به اسير كن مدارا.

همين فتوتهاى على(ع) بود كه او را ملقب و مفتخر به «لا فتى الاعلى ...» ساخت.

5- با سپاه معاويه.

در جنگ صفين، وقتى سپاه معاويه بر نهر فرات دست يافتند،ياران على(ع) را از برداشتن آب جلوگيرى كردند. خطر بى آبى سپاه حضرت را تهديد مى كرد. با سخنان پرشور آن حضرت، سربازان اسلام بر دشمن تاختند و فرات را تصرف كردند. آنان مى توانستند مقابله به مثل كنند و سپاه معاويه را با تشنگى به هلاكت برسانند. اما على(ع) فرمود تا جايى را باز بگذارند تا لشكريان معاويه هم بتوانند از آب فرات بردارند. (18) اين نيز نمونه اى از جوانمردى مولى، حتى در برخوردبا لشكريان متجاوز شام و دشمنى همچون معاويه بود.

6- عاشورا، جلوه گاه مروت.

حماسه عاشورا، سراسر درس كرامت و بزرگوارى و جلوه اى ازبرخوردهاى كريمانه اهل بيت(ع) با ديگران بود. وقتى سپاه تشنه حرآمدند و راه را بر امام(ع) بستند، حسين بن على(ع) دستور داد همه آن گروه هزار نفرى و حتى اسبهايشان را هم سيراب كنند. (19) .

روز عاشورا، همين حر بن يزيد، وقتى تصميم گرفت از سپاه باطل جدا شود و به حسين بن على(ع) بپيوندد، امام او را پذيرفت و خطاى گذشته اش را ناديده گرفت. حر به آغوش جوانمردى امام حسين(ع)پناه آورد و توبه كرد، توبه اش هم قبول شد. (20) .

حسين بن على(ع) به سپاه كوفه فرمود: «اگر دين نداريد، لااقل آزادمردباشيد.» خود او كه روح بلند و خصلت جوانمردى داشت، دشمن را هم به داشتن مردانگى و پرهيز از هجوم به زنان و كودكان بى دفاع، فرامى خواند.

علمدار رشيد و وفادارش حضرت ابوالفضل(ع) نمونه اعلاى فتوت و جوانمردى بود، بويژه آنجا كه لب تشنه بر فرات وارد شد ومشك را از آب پر كرد و خواست از آب زلال آن بنوشد كه ياد تشنگى امام حسين(ع) و كودكان خيام، مانع از آن شد و به خود خطاب كرد: اى نفس! پس از حسين زنده نباشى! او و يارانش در آستانه مرگ و شهادتندو تو مى خواهى آب سرد بنوشى؟ ... آب را بر روى آب ريخت و لب تشنه از فرات بيرون آمد و به شهادت رسيد. (21) .

حضرت ابوالفضل، پهلوانى در ميدان فتوت و نام آورى از دودمان غيرت و رادمردى بود.

به دريا پا نهاد و خشك لب بيرون شد از دريا.
مروت بين، جوانمردى نگر، غيرت تماشا كن.

7- امام حسن(ع) و مرد شامى.

مردى شامى كه در اثر تبليغات معاويه، دشمن اهل بيت(ع) بود، درمدينه امام مجتبى(ع) را ديد و شروع كرد به ناسزاگويى و لعنت و ... آن حضرت نيز هيچ نمى گفت. سخنانش كه تمام شد حضرت رو به او كرد،سلام داد و لبخند زد و فرمود: گويا غريب هستى! اگر از ما چيزى بخواهى مى دهيم، اگر راهنمايى بخواهى، رهنمون مى شويم، اگربخواهى بارت را به مقصد مى رسانيم. اگر گرسنه اى، سيرت مى كنيم،اگر برهنه اى، تو را مى پوشانيم، اگر نيازمندى بى نيازت مى كنيم، اگررانده شده و بى پناهى، پناهت مى دهيم، اگر حاجتى دارى بر مى آوريم،اگر به منزل ما بيايى، تا وقتى كه بخواهى بروى، مهمانت مى كنيم و ...

مرد شامى كه اين سخنان را شنيد و اين برخورد را ديد، گريست، وگفت: شهادت مى دهم كه تو جانشين خدا در زمينى. خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد. تو و پدرت در نظر من منفورترين اشخاص بوديد، اما اينك تو محبوب ترين فرد در نظر منى. آنگاه به خانه امام(ع) رفت و تا بود، مهمان او بود و از دوستداران اهل بيت(ع)گرديد. (22) اين معجزه رفتار كريمانه است كه حتى دشمن را به دوست تبديل مى سازد.

8- امام سجاد(ع) و جوانمردى.

هشام بن اسماعيل، يكى از دولتمردان اموى و حاكم مدينه بود كه در دوران حكومتش ستمهاى بسيار بخصوص بر علويان و بزرگ آنان امام سجاد(ع) كرده بود. وقتى عزل شد، به فرمان حاكم جديد او راجلوى خانه «مروان حكم » نگه داشته بودند كه هر كس از او ستم ديده ياناروا شنيده است، بيايد و تلافى كند.

شهيد مطهرى مى نويسد: «خود هشام، بيش از همه نگران على بن الحسين و علويون بود. با خود فكر مى كرد انتقام على بن الحسين در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش كمتر از كشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علويون فرمود: خوى ما بر اين نيست كه به افتاده، لگد بزنيم و ازدشمن پس از آنكه ضعيف شد انتقام بگيريم. بلكه برعكس، اخلاق ما اين است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنيم.

هنگامى كه امام با جمعيت انبوه علويين به طرف هشام بن اسماعيل مى آمد،رنگ در چهره وى باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مى كشيد. ولى برخلاف انتظار وى، امام طبق معمول كه مسلمانى به مسلمانى مى رسد، با صداى بلندفرمود: «السلام عليكم » و با او مصافحه كرد و بر حال او ترحم كرده، به او فرمود: اگركمكى از من ساخته است، حاضرم. بعد از اين جريان، مردم مدينه هم شماتت به اورا موقوف كردند.» (23) .

سخن از جوانمردى و رفتار كريمانه با دوست و دشمن، بويژه درسيره پيشوايان مكتبى و اصحاب آنان دامنه اى وسيع دارد. اين بحث را با فرازى از دعاى امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه به پايان مى بريم كه نشانگر روح بلند آن حضرت است و تجلى شخصيت كريمانه كه در نيايش او مشهود است:

«خدايا! ... بر پيامبر و دودمانش درود فرست و توفيق ده و يارى كن در برابركسى كه با من ناراستى مى كند، خيرخواهانه رفتار كنم، كسى را كه از من دورى مى گزيند، به نيكى پاداش دهم، و هر كه مرا محروم مى سازد، به او عطا و بخشش كنم، و هر كه با من قطع رابطه مى كند، صله رحم كنم، هر كه مرا غيبت مى كند،نيكيهايش را ياد كنم، نعمت را سپاس گويم و از بديها در گذرم ... .» (24) .

اميد است كه گوشه اى از اين گونه رفتار كريمانه و اخلاق و منش بزرگوارانه و فتوت و جوانمردى در زندگيهاى ما نيز جلوه يابد و چهره جامعه و معاشرتهاى مردم را زيبا سازد.

عزت نفس

مفهوم «عزت نفس »

شايد براى شما نيز پيش آمده باشد كه به چيزى «نياز» داشته ايد،ولى براى حفظ آبرو و «موقعيت » خويش، آن را با كسى مطرح نساخته ايد. يا گاهى مشكلى برايتان پيدا شده، اما آن را در حدى ندانسته ايد كه براى چاره جويى و حل آن، آن را با كسى در ميان بگذاريد. آيا تا كنون شده است كه براى روبه رو نشدن با يك نفر ناباب، راه خود را كج كنيد، و براى دهان به دهان نشدن با يك فرد هرزه و هتاك،دندان روى جگر گذاشته، حتى به دفاع از خويش نپرداخته ايد؟

اينها و نمونه هاى ديگرى از اين قبيل، شواهدى بر روحيه اى متعالى است كه از آن با «عزت نفس » ياد مى كنيم. جان آدمى عزيز است و رفاه و برخوردارى دوست داشتنى است;اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است و شخصيت و آبرو قيمتى بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «كرامت نفس » نيز، ارزشى برتر ازمعادلات و محاسبات منفعت گرايانه و مادى دارد.

وقتى انسان به چيزى طمع مى بندد، بخشى از انسانيت والاى خويش را در معرض خطر و تلف شدن قرار مى دهد تا آن «خواسته » رابرآورده سازد. گاهى هم حق و دين و شرف و كرامت نفس، زير «پا»گذاشته مى شود تا آن مطلوب و خواسته به «دست » آيد. آيا به راستى خواسته هاى نفسانى تا اين حد مهم است كه در چنين معامله زيانبارى پى گيرى شود؟

چگونه مى توان به خواسته هاى دل، بى حساب و بى حد و مرزرسيد، بى آنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزى را فدا كرد و از دست داد؟ صاحبان «عزت نفس »، هرگز آبروى خود را به كف نانى نمى فروشند و به خاطر «مناعت طبع »، هرگز خواسته هاى دل رازمينه ساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمى كنند.

بهاى وجود

نماد ديگرى از «عزت نفس »، آن است كه انسان، پاسدار كرامت وجودى خويش باشد و ارزش فوق مادى خود را با خواسته هاى حقيرو هوسهاى ناپايدار و درخواستهاى ذلت بار، لكه دار نسازد. «عزت » به معناى صلابت و استوارى و نفوذناپذيرى و تسخير نشدن و فرونپاشيدن و سست نشدن و نبودن است. انسانى عزيز است كه به پستيها وحقارتها راه ندهد كه در زمين دل و جان و زمينه شخصيت او نفوذ كند.كسى عزت نفس دارد كه هويت انسانى خويش را در مقابل ضربه هاى خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه «خودشناسى » وآگاهى به ارزش انسانى و والايى جايگاه معنوى انسان فراهم نمى آيد.

انسان خود را با چه چيزى مقايسه مى كند و به چه چيزى مى فروشد و خود را به چه مى دهد و چه مى گيرد؟ اصلا انسان به چه وچند مى ارزد؟ حضرت على(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايى، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودى او مى فرمايد: «بدانيد كه براى جانها ووجودهاى شما، قيمت و بهايى جز «بهشت »، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد»:

«انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة، فلا تبيعوها الا بها.» (25) . كسى كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستى و حقارت و طمع و ذلت كشيده نمى شود و گوهر خود را به تمنيات نفسانى و خواهشهاى مادى نمى فروشد. عزت نفس، مانع مى شود كه انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.

خواستن، پل ذلت

«كيان وجودى » انسان، گاهى به خاطر «طلب » در هم مى شكند. هركس مى كوشد خود را كامل و بى نياز و بزرگوار جلوه دهد و شخصيت خويش را نگهبان باشد. ولى گاهى افراد سست اراده و طماع در برابر«خواستن »، آن گوهر را از كف مى دهند. خواستن، سند «احتياج » است و نشانه فقر و نادارى. گاهى يك «آبرو» در گرو يك «درخواست » قرار دارد و با گشودن دست نياز، آن آبروو حيثيت ساليان دراز، يكباره بر خاك مى ريزد و بر باد مى رود.

امام على(ع) فرموده است:

«ماء وجهك جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟»; (26) .

آبروى تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره مى ريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسى مى ريزى!

و چه زيبا گفته است صائب تبريزى:

دست طلب چو پيش كسى مى كنى دراز.
پل مى كشى كه بگذرى از آبروى خويش.

بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون طلبى،انسان را به «خواستن » وادار سازد و براى ست يافتن به آنچه كه ندارد،دست به هر كارى بزند و پيش هر كس و ناكسى كوچك شود و التماس و خواهش كند و كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين رهگذر، چيزى بر «داشته »هايش بيفزايد و يا به برخى از «خواسته »هايش برسد.

مگر دنيا چه اندازه مى ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گروآن بگذارد؟ مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن مبادله كند؟ آيا بايد به هر خواسته اى رسيد؟ و هر چه را «دل » خواست، بايدتامين كرد؟ پس عفاف و كف نفس و كنترل غرايز و تمنيات و مهار زدن بر حرص و آز، براى كجا و كى و چه كسانى است؟!

در اين داد و ستد، چه مى دهيم و چه به دست مى آوريم؟ سخنى زيبا از حضرت على(ع) نقل شده است: «و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب، فانك لن تعتاض بماتبذل من نفسك عوضا»; (27) .

خويشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هرچند تو را به خواسته ها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از«خويش » مى دهى، چيزى عوض نخواهى يافت. مساله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتى در اين داد و ستد،در مقابل «دنيا» و خواهشهاى نفسانى قرار گرفت و بخشى از آن به هدررفت و تباه شد، ديگر جايگزينى براى آن پيدا نخواهد شد.

چه بسيار عزيزانى كه در چاه «خواستن » افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواسته هاى نفسانى رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را باوابستگى به ديگران معامله و مبادله كردند. نخواه، تا عزيز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تااسير نگردى.

اين رهنمود مولاى آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود:«القناعة تؤدى الى العز»; (28) قناعت، عزت مى آورد. و نيز سخن او است كه:«العز مع الياس »; (29) عزت، همراه با نااميدى از دست مردم است. به آنچه دارى قانع باش و به داشته هايت بساز، تا عزيز باشى.

حفظ گوهر عزت

نگهبانى از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را درمعرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد از كارى كه به معذرت خواهى وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبروو اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براى مصون ماندن ازتعرض و دشنام نااهلان، نگهبانى از عزت نفس است. رسيدن به اين هدف، تنظيم خاصى را در روابط انسان با ديگران مى طلبد، رابطه اى برمبناى هوشيارى و حفظ عزت و مناعت و زير پا گذاشتن طمعها وخواهشها.

بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد،

بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت،

بايد آن گونه رفتار كرد كه از سوى ديگران، توهينى به انسان صورت نگيرد. حداقل، بخشى از اينها به دست ماست. البته نه به اين معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتارى و كردارى و موضع گيرى در جاى مناسب، شانه خالى كند، بلكه موجبات وهن و توهين نسبت به خويش و تحقير شدن در حضور جمع را فراهم نياورد.

هم در برخورد با قدرتمندان بايد «عزت دينى » خود را پاسدارباشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذليلانه و حقيرانه پرهيز كنيم. اين گونه مى توان موساى عزت را در برابر فرعون قدرت،سربلند نگه داشت. اگر كسى ثروتمندى را به خاطر پولش احترام كند،دين و شرافت خود را زير پاهاى خويش، له كرده است. به تعبيرحضرت على(ع):

«من اتى غنيا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دينه »; (30) .

هر كس نزد ثروتمندى رود و به خاطر توانگرى و ثروتش درمقابل او كرنش و فروتنى كند، دو سوم دينش رفته است! شگفتا كه آيين يك انسان، از كجاها لطمه مى خورد كه به خيال هم نمى رسد. اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بارآيند و در مقابل «دارايان »، احساس حقارت و كوچكى و ذلت نكنند.

اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمى هميشه گرسنه، اسير دنياداران مى شود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالى بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودى آنهاست. درسايه چنين تربيتى، صاحبان روحهاى بلند و وارسته، اين گونه طلبها راتلخ و دشوار مى يابند و به آن تن نمى دهند. در ديوان منسوب به حضرت على(ع) شعرى است با اين مضمون:

«جا به جا كردن صخره ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوب تراست. من تلخى همه اشياء را چشيده ام. هيچ چيز، تلختر از «سؤال » و درخواست نيست.» (31) .

و به قول ناصرخسرو:

به آب روى، اگر بى نان بمانم.
بسى به زان كه خواهم نان ز دونان.

پى‏نوشتها:‌


1) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 6، ص 96.
2) همان، ج 3، ص 260.
3) مناجات، خواجه عبدالله انصارى، بخش مقالات، ص 35.
4) كليات شمس، جزء 6، ص 298.
5) غرر الحكم، ج 6، ص 185.
6) همان، ج 5، ص 81.
7) ميزان الحكمه، ج 8، ص 367.
8) همان، ص 365.
9) همان.
10) غررالحكم، ج 7، ص 346.
11) فرهنگ فارسى (معين)، بخش اعلام.
12) چكيده انديشه ها، ج 2، ص 257.
13) ميزان الحكمه، ج 9، ص 113.
14) فروغ ابديت، ج 1، ص 151.
15) مغازى واقدى، ج 2، ص 835.
16) زندگانى حضرت محمد، رسولى محلاتى، ص 453.
17) بحارالانوار، ج 42، ص 289.
18) شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 331.
19) حياة الامام الحسين، ج 3، ص 74.
20) اعيان الشيعه،ج 1، ص 603.
21) مقتل الحسين، مقرم، ص 336.
22) مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 19.
23) داستان راستان، ج 1، ص 74 (داستان: لگد به افتاده).
24) صحيفه سجاديه، دعاى 20 (مكارم الاخلاق) ... سددنى لان اعارض ...
25) نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 456.
26) همان، حكمت 346.
27) همان، نامه 31.
28) غررالحكم.
29) همان.
30) نهج البلاغه، حكمت 228.
31) لنقل الصخر من قلل الجبال.
احب الى من منن الرجال.
و ذقت مرارة الاشياء طرا.
فما طعم امر من السؤال.