امام كاظم (ع ) بيمار شد، طبيب جهودى را آوردند تا آن حضرت را معالجه كند، حضرت
فرمود: كمى صبر كن ، من دوستى دارم با او مشورت كنم . آنگاه روى طبيب برگرداند و به
جانب قبله اين دو بيت شعر را خواند:
اءنت امرضتنى و اءنت طبيبى
|
خدايا! تو مرا بيمار كرده اى و تو نيز طبيب منى ، به فضل خويش نظرى بر من بيفكن ،
از شراب دوستى و عشق خود مرا جامى ده و شيرينى مقام قرب خود را بر آن اضافه نما.
هنوز حضرت اين ابيات را تمام نكرده بود كه اثر بهبودى در چهره مباركش ظاهر شد و
همان لحظه بكلى مرض زائل گشت . طبيب با تحيرى عجيب مى نگريست ! بعد از مشاهده اين
پيشامد گفت :
اى سرور من ! اول گمان مى كردم تو بيمارى و من طبيب ، ولى اكنون آشكار شد كه من
بيمارم و شما طبيب . از شما خواهش مى كنم مرا معالجه نمائيد.
حضرت اسلام را بر او عرضه داشت و طبيب مسلمان شد.
(93) |