داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ

جلد ۴

احمد صادقى اردستانى

- ۷ -


نزديك طلوع آفتاب روز سه شنبه يازدهم جمادى الاول سال 597 هجرى در شهر ((طوس)) از سرزمين خراسان كودكى بدنيا آمد، كه او را محمد نامگذارى كردند.
پدر محمد، وجيه الدين ((محمد بن حسن طوسى)) از عالمان فقيه و محدث شيعه بود، كه فرزند خود ((محمد)) را از همان دوران كودكى در دامان پر مهر خويش به پرورش گرفت، قرآن كريم را به او آموخت و سپس او را به آموختن علوم صرف و نحو و حديث و ادبيات و فقه وادار نمود.
محمد داراى استعداد سرشار، ذوق سليم و پشتكار فوق العاده‏اى بود، بدين خاطر هنوز دوران جوانى خود را پشت سر مى‏گذاشت، كه در علوم حكمت و فلسفه و نجوم و رياضى به مقام بلندى دست يافت، شهرت علمى او زبانزد مجامع فرهنگى گرديد، و طولى نكشيد كه به خاطر دانش فراوان و نظريه‏هاى علمى عميق و دقيق، محمد را با لقبهاى: محقق طوى، استاد بشر، خواجه نصير، عقل حادى عشر، و بالاخره معلم سوم ناميدند.
معلم اول حكيم بزرگ يونانى ((ارسطو)) متولد 322 و متوفاى 384 پيش از ميلاد، و معلم دوم حكيم و فيلسوف مسلمان ((ابو نصر محمد فارابى)) متولد 260 در بغداد و متوفاى 339 هجرى در ((دمشق)) بود، و پس از گذشت بيش از دو قرن لقب معلم سوم به ((خواجه نصير طوسى)) اختصاص داده شد.
محمد بن محمد معروف به خواجه نصير طوسى، از دوران كودكى به آموختن علم و دانش پرداخت، نخست نزد پدر، بعد نزد دائى پدر خود ((نورالدين على بن محمد)) و سپس نزد دائى پدر خود ((نصير الدين بن عبد الله حمزه)) در وطن خويش ((طوس)) ادبيات و مقدمات علوم فقه و حديث را آموخت، آن گاه به ((نيشابور)) كه آن روز در ميان شهرهاى اسلامى حوزه مهم علمى بود رهسپار گرديد، تا به تحصيل خود ادامه دهد.
پدر خواجه نصير، محمد بن حسن طوسى وصيت كرده بود:
در هر جا استادى سراغ داشتى به سوى او بشتاب و از وجودش استفاده كن.
خواجه نصير در حوزه علمى نيشابور با تمام توان از فرصت استفاده كرد و از حضور دانشمندان بزرگ كتابهاى: اشارات و قانون از ((بوعلى سينا)) غنيه از ((ابن زهره)) و ساير كتابهاى مهم علمى را به خوبى فرا گرفت و طولى نكشيد كه در علوم حكمت و فلسفه، طب، فقه، اصول، منطق، حديث و رياضى و بلكه در همه علوم زمان به مقامهاى بلندى دست يافت و سر آمد همه اقران و همدرسهاى خود گرديد.
اين را هم بايد بدانيم، كه روزگارى كه خواجه نصير در حوزه علمى نيشابور سرگرم تحصيل و فراگيرى علوم بود، حمله ((چنگيزخان مغول)) به شهرهاى مختلف ايران شروع شد، كشتار زيادى صورت گرفت، شهرها نا امن و غير قابل ماندن گرديد، و هر كسى براى حفظ جان خود به كوهها و شهرهاى دور دست پناه مى‏برد. شايد در همين زمان آشفته و خطرناك بود، كه ((ناصر الدين عبد الرحيم)) حاكم ((قهستان))- كه آن روز شامل سرزمينى بين يزد و خراسان مى‏شد- خواجه نصير را نزد دعوت نمود تا هم جان او را از خطر حفظ كند و هم از علم و دانش عميق و گسترده او استفاده ببرد.
خواجه نصير پس از مدتى اقامت در ((قهستان)) بدرخواست ((علاء الدين محمد)) پادشاه اسماعيليه به همراهى ((ناصر الدين)) به قلعه ميمون دژ رفت، ميزبان جديد مقام او را گرامى داشت و كتابخانه خود را در اختيار او قرار داد و ((خواجه)) هم از اين فرصت مناسب به خوبى استفاده كرد و با تمام توان به تاليف و تصنيف و شرح كتابهاى: تحريرات رياضى، شرح اشارات و اساس الاقتباس پرداخت. - مقدمه اساس الاقتباس، ص 15. ?
شهرت و عظمت درخشان علمى ((خواجه نصير)) در سراسر ايران آن چنان فراگير شد، كه فكر و انديشه و علم و دانائى او براى همگان در همه مراحل مفيد و كارگشا بود، به همين دليل ((هلاكوخان)) به سال 654 كه مى‏خواست ((بغداد)) را فتح كند، خواجه را به عنوان يك مشاور مقتدر و شخصيت بلند پايه علمى به همراه خود برد.
پس از فتح بغداد، با توجه به اينكه خواجه نصير حكيم و رياضيدان بزرگ به امور رصدى و نجوم علاقه فراوانى داشت، هلاكو در سال 657 او را مامور ساختن رصدخانه‏اى در مراغه پايتخت مغول ساخت و خواجه با همكارى تعدادى از دانشمندان و مهندسان و منجمان و رياضيدانان تاسيس رصدخانه معروف ((مراغه را شروع كردند.
خواجه نصير در كنار اين رصدخانه، كتابخانه مهمى بوجود آورد، كه طبق نوشته ((جرجى زيدان)) انباشته از كتاب بود و تعداد كتابهاى آن را چهارصد هزار جلد تشكيل مى داد و تعداد كتابهاى آن را چهارصد هزار جلد تشكيل مى‏داد، دانشمندان و منجمان براى مطالعه بدانجا مراجعه مى‏كردند، اوقاف و منابع مالى براى آن ترتيب داد، و اين حكيم نابغه و بزرگ ايرانى، در آن سرزمين وحشت زده و تاريك توانست، فروغ علم و دانش را بر افروزد. - تاريخ آداب اللغة العربية، ج 2، ص 245. ?
((بارون كارادوو)) دانشمند معروف درباره رصدخانه مراغه نوشته است: از رصدخانه اين منجمان، جدول شناسائى سيارات بوجود آمد، كه به مناسبت خانهاى مغول آن را ((زيج ايلخانى)) نامگذارى كردند، و خواجه نصير طوسى در مقدمه آن نوشته است: قصد داشته، كه جدول ستاره‏شناسى را پس از سى سال به پايان برساند، زيرا با گذشت اين دوره از زمان است، كه همه سياره‏ها حركت انتقالى خود را به پايان مى‏رسانند.
وسائل و آلات رصدخانه هم متعدد و بسيار زيبا بود، كه نصير الدين چند تا از آنها را خود اختراع يا كامل كرده بود. - متفكران اسلام، ج 1 و 2، ص 213. ?
آثار و كتابهاى اين حكيم و نابغه بزرگ و اين معلم سوم جهان بشريت، كه در قرن ششم و هفتم هجرى مى‏زيسته، عموما به زبان فارسى در زمينه علوم فلسفه، عرفان، منطق، رياضى، كلام، نجوم، فقه، هيئت، اصول، تاريخ، جغرافيا، طب، اخلاق، و علوم طبيعى بالغ بر 180 رساله و اثر مى‏باشد، كه تعدادى از آن را كه اين نوشتار ظرفيت دارد، نام مى‏بريم:
1- آداب المتعلمين.
2- اخلاق ناصرى، ترجمه ((طهارة الاعراق)) ابن مسكويه.
3- اوصاف الاشراف..
4- ترجمه ((ادب الصغير)) ابن مقفع.
5- رساله اعتقادى.
6- آغاز و انجام جهان، درباره مبداء و معاد.
7- تجريد العقائد.
8- رساله امامت.
9- صلوات بر چهارده معصوم عليه السلام
10- اساس الاقتباس.
11- اقسام الحكمه.
12- تجريد منطق.
13- شرح اشارات بوعلى سينا.
14- تحرير كتاب ماخوذات هندسه ((ارشميدس)).
15- تحرير اصول هندسه ((اقليدس)).
16- تنسوخ نامه ايلخانى.
17- ترجمه ((مالك الممالك)) در زمينه جغرافيا.
خواجه نصير الدين طوسى، اضافه بر جنبه‏هاى علمى، از لحاظ ايمان و عقيده و اخلاق و رفتار انسانى، يك الگوى بزرگ معنوى و يك مجسمه به تمام معناى انسانى بود، زاهد و ساده زيست و با درايت و سياست عميق و اصيل خويش در حمله مغول توانست با جلوگيرى از خونريزى جان افراد زياد را از خطر مرگ نجات دهد.
اما اين كوه علم و فضيلت به سال 672 هجرى، در سن 75 سال عمر سراسر خدمت و عزت، دوشنبه عيد ((غدير خم)) در بغداد زندگى را به درود گفت. جسدش را با تجليل زياد به شهر كاظمين عليه السلام منتقل كردند و در پائين پاى امام موسى بن جعفر عليه السلام و امام محمد تقى عليه السلام به خاك سپردند. - فوائد الرضويه، ص 604، مقدمه اساس الاقتباس، ص 17، تنسوخ نامه ايلخانى، ص 21، الكنى و الالقاب، ج 3، ص 218 هدية الاحباب، ص 215، لغت نامه دهخدا، ج 48، ص 570. ?
در مهرماه سال 1287 هجرى شمسى در منزل يكى از مالكين لاهيجان، محمد على مجتهدى چشم به جهان گشود. وضع مالى پدرش، به اندازه‏اى بود كه بتواند به راحتى زندگى فرزندانش را اداره كند.
محمد على مادرش را در سن دو سالگى، به هنگام زايمان خواهرش، از دست داد. در سن شش سالگى به مدرسه حقيقت لاهيجان، كه تنها مدرسه اين شهر بود، وارد شد. چون در آن زمان در تمام سطح شهر لاهيجان، فقط مكتب خانه‏ها فعاليت داشتند و مدرسه حقيقت هم توسط مالكين شهر تاسيس گرديده و با پول آنها اداره مى‏شد.
آموزگاران اين مدرسه سواد زيادى نداشتند و دروس فارسى، حساب، هندسه و زبانهاى عربى و روسى را در سطح نسبتا پائينى به دانش‏آموزان مى‏آموختند. معلمين مدرسه ايرانى بودند، به جز معلم زبان روسى، كه اهل روسيه بود.
هنگامى كه محمد على در كلاس ششم ابتدايى درس مى‏خواند، سرو كله كمونيستها پيدا شد و بعد از مدتى مدرسه تعطيل گرديد و محمد على و ساير دانش‏آموزان تحصيل باز ماندند.
از اينكه محمد على سن و سال زيادى نداشت، پدرش جرات نمى‏كرد و به او اجازه نمى‏داد، كه براى ادامه تحصيل به تهران برود، تا اينكه بالاخره در سال 1304 كه محمد على هفده سال از عمرش مى‏گذشت و نسبتا بزرگ شده بود، با اجازه پدرش به تهران رفت و در دبيرستان دارالمعلمين تهران ثبت نام نمود و مشغول به تحصيل گرديد.
وضعيت نسبى محمد على در كليه دروس، به خصوص در درس رياضيات بسيار خوب بود. سالهاى اول و دوم، سوم و چهارم دبيرستان را با موفقيت، در دارالمعلمين گذراند، اما بعد از آن، دارالمعلمين تهران به دانشسراى عالى تبديل شد.
محمد على مجتهدى ناچار به دبيرستان ((شرف)) منتقل گرديد و كلاسهاى پنجم و ششم را در اين دبيرستان ادامه تحصيل داد.
در دبيرستان شرف همه معلمين به جز معلم فارسى، بقيه فرانسوى بودند. اين موضوع محمد على را رنج مى‏داد و ناراحتى و حساسيت زيادى در او ايجاد كرده بود، كه چرا ايران معلم ندارد؟ و بايد محتاج خارجيها باشد؟ از همين جا بود كه براى رفع اين كمبود كشورش، تصميم گرفت معلم بشود.
در سال 1310 هجرى شمسى، پس از گرفتن ديپلم، در آزمون اعزام به خارج شركت كرد و با امتياز بالائى قبول شد و به كشور فرانسه اعزام گرديد.
دوره ليسانس رياضيات را با موفقيت گذراند، از اينكه در كليه واحدهاى درسى، به ويژه در درس مكانيك، رتبه عالى كسب نموده بود، از سوى اداره سرپرستى امور دانشجويان ايرانى مقيم فرانسه، مورد تقدير و تشويق قرار گرفت و به عنوان قدردانى از او، محمد على را به ((دانشگاه سوربن)) فرانسه دعوت و اعزام نمودند.
محمد على مجتهدى در مدت سه سال توانست فوق ليسانس در دو رشته و هم چنين دكترى در رشته مكانيك سيالات را دريافت نمايد.
دكتر محمد على مجتهدى در سال 1317 هجرى شمسى، به ايران بازگشت و در دانشسراى عالى مشغول تدريس گرديد و در سال 1320 علاوه بر تدريس در دانشسراى عالى، سرپرستى ((دبيرستان شبانه روزى البرز)) را نيز به عهده گرفت و از سال 1323 به بعد، مديريت اين دبيرستان به دكتر مجتهدى واگذار شد.
او علاوه بر مديريت دبيرستان شبانه روزى البرز، تدريس در دانشكده فنى دانشگاه تهران و همچنين مسئوليت دانشگاه پلى تكنيك ((امير كبير)) را نيز بر عهد داشت و در سال 1344 مسئوليت تاسيس ((دانشگاه صنعتى شريف)) را نيز به او واگذار نمودند.
دكتر محمد على مجتهدى در طول مدت سى و چهار سال مديريت دبيرستان شبانه روزى البرز، در پيشرفت اين دبيرستان فعاليت‏هاى زياد نمود، به طورى كه در ابتداء مديريت خود در اين واحد آموزشى، دبيرستان را با ششصد نفر دانش‏آموز در شانزده كلاس درس و بدون داشتن كارگاه و آزمايشگاه تحويل گرفت و اين در حالى بود كه هفتاد و پنج درصد هزينه دبيرستان البرز توسط وزارت فرهنگ تامين مى‏گرديد، اما در سال 1357 با اينكه دولت هيچگونه كمك و مساعدت مالى به اين دبيرستان نمى‏كرد، با اعمال مديريت خوب و نيكوى دكتر مجتهدى و تلاش و كوشش مستمر اين مدير لايق و كاردان، دبيرستان البرز داراى پنجهزار و پانصد نفر دانش‏آموز در يكصد و ده كلاس درس و مجهز به آزمايشگاه و كارگاههاى متعددى بود.
دكتر محمد على مجتهدى به اتفاق آقاى بحرانى، بيست تا بيست و پنج جلد كتاب براى تدريس در دبيرستان‏هاى كشور تاليف و منتشر كرد، علاوه برا اين، چهار جلد كتاب دانشگاهى تحت عنوان ((جبر آناليز)) ، ((مكانيك اجسام)) و همچنين دو جلد كتاب ((آناليز)) تاليف و منتشر نموده است.
دكتر مجتهدى هم اكنون كه بالغ بر هشتاد و شش سال از عمر پر بارش گذاشته است، به علت بيمارى و كسالت، كار خاصى انجام نمى‏دهد و يك دوره تلاش علمى و فعاليت‏هاى ثمر بخش فرهنگى درخشانى را پشت سرگذاشته و آثار گرانبهائى از فعاليت‏هاى اين شخصيت علمى به يادگار مانده است، كه از مهم‏ترين آنها مى‏توان، تربيت دانش‏آموزان و دانشجويان زيادى را ذكر كرد.
استاد مجتهدى در پيامى كه براى نوجوانان و جوانان داده است، مى‏گويد: از قول من به نوجوانان، بچه‏هاى خوب ايران، دانش‏آموزان نازنين اين مملكت بگوئيد: محاسنى كه شما داريد به هيچ عنوان بچه‏هاى فرنگى ندارند، اين را يك پير مرد هشتاد و شش ساله به شما مى‏گويد، كه اقلا بيست تا بيست و پنج سال عمرش را در خارج گذرانده است.
آن امانت، درستى، صداقت، شرافت، انسانيت و ايمانى كه در جوانان ايرانى است، در آمريكائيها و فرانسويها نيست...
بسيارى از افرادى كه در دنيا تحصيلات حسابى دارند و اكتشافات بزرگ انجام داده‏اند و نشانهاى آكادمى گرفته‏اند، جوانان ايرانى هستند، البته جوانان بايد بدانند كسى كه كار خوب مى‏كند، دشمنان فراوان دارد، ولى بايستى آدم مبارزه و مقاومت كند و كار را مطابق وجدان، شرافت و ايمانش انجام دهد. - كيهان علمى، سال چهارم، شماره پنجم، مرداد ماه سال 1371. ?


next page

fehrest page

back page