مردان علم در ميدان عمل (جلد ششم)

سيد نعمت الله حسينى

- ۲ -


حوزه علميه قم به روايت آئينه دانشوران
مرحوم سيد عليرضا ريحان الله يزدى در كتاب آئينه دانشوران نوشته است : از روزگاران باستان شهرستان قم به دار العلم شهرت داشته و مهد علم و فضل و ادب بوده و ستارگان درخشنده آسمان علم و فضيلت بويژه روات عالى مقدار و حاملين اخبار آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين ، از آن سرزمين طلوع كرده و در همان سامان به خاك سپرده شده اند چنانكه به شهرت پيوسته است راستگويان پايان بين گفته اند كه در آخر الزمان حوزه علميه نجف اشرف به قم منتقل و متمركز خواهد شد و در اين هنگام انتظار ظهور حضرت مهدى عليه السلام را بايد داشت ولى آنچه را كه در صفحات تاريخ گذشته مى خوانيم در هر چند قرنى سرزمين قم به علت نزول و توطن يكى و يا چند تن از دانشمندان بزرگ ، مورد توجه طالبان علم و دانش شده و ديرى نگذشته كه مجمع فضلا و دانشمندان و دانشجويان دينى شده و حوزه علميه قم رونق بسزائى به خود گرفته است چنانكه در روزگار ما آية الله الكبرى مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى باعث بر آن شد كه علما و طلاب از اطراف جهان و كشورهاى مسلمان به قم هجرت كنند و پس از رحلت آن جناب كه در شب دهم بهمن 1315 شمسى و هفدهم ذيقعده 1355 واقع شد، بسيارى از فضلا از آن سرزمين رفتند و مدرسين و شاگردان پراكنده شدند ولى باز به همت و كوشش سه تن از مجتهدين بزرگ كه سالها مقيم قم و از معاريف دانشمندان پرهيز كار بشمار بودند، چون علامه شهير مرحوم آقا سيد محمد تقى خوانسارى و آيت الله مرحوم سيد صدر الدين (صدر) اصفهانى از نو حوزه علميه جانى به خود گرفت و مجددا حوزه هاى درس شروع به افاضه و استفاضه كرده روز به روز به عظمت آن مى افزود تا آنكه در سال 1364 قمرى آيت الله آقاى حاج آقا حسين بروجردى طباطبائى بدان سامان نزول اجلال فرمودند و رياست حوزه علميه به آن جناب تفويض شد و ديرى نگذشت كه بر اثر رحلت آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى حوزه علميه نجف نيز متوجه حوزه علميه قم شد و امر بدانگونه صورت گرفت كه در دامان اين آينه مشاهده مى كنيد:
 
هر چه رفت از عمر نام آن به نيكى مى برند
 
چهره امروز در آئينه فردا خوش است (32)
 
مؤ لف مى گويد: جاى مرحوم نويسنده آئينه دانشوران خاليست كه در آئينه فرداى آن روز را امروز تماشا كند و ببيند.

 
از بركت حوزه علميه قم حوزه هاى علميه در شهرستان هاتشكيل شد
مرحوم سيد عليرضا ريحان الله يزدى در كتاب آئينه دانشوران نوشته است : در تاريخ 1314 در تهران بودم آن روز بر اثر تحولاتى كه جهت حوزه علميه قم روى داده بود (به واسطه خفقان و ظلم رضاخانى ) من سخت افسرده و نگران بودم و از آينده خود و ديگر محصلين مى انديشيدم ، روز جمعه رود كه به اتفاق آقاى سيد حسين بدلاء و بردار ايشان براى نخستين بار به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام مشرف شدم و از روح پاك آن بزرگوار استمداد كردم ، شبى در عالم خواب شنيدم كه كسى از قول آقاى سيد فضل الله خواهر زاده آيت الله حاج سيد احمد خوانسارى مى گفت : حوزه علميه قم از هم متفرق خواهد شد ولى خرمنى را مى ماند كه به واسطه وزيدن بادهاى تند دانه هايش در اطراف پراكنده گردد و به هر كجا افتد سبز شود و سنبل آورد.
من از اين رؤ يا مطمئن شدم كه هنوز فضل الهى شامل حال ما دانشجويان حوزه علميه قم است و از پس اين شام تيره و تاريك بامداد روشنى در پيش ‍ است ، هر چند كه ما در خور نيستى و نابودى هستيم ولى باز فضل خدا ما را از دست بادهاى مخالف گرفته و چون دانه اى زير پرده هاى خاك فراموشى پوشيده خواهد داشت تا به هنگام خويش بر اثر فشار طبيعت سبز شويم و بار آوريم .
 
فضل خداست اين همه الطاف و مكرمت
 
ورنه جزاى كار من و تو نه اين بود
 
راستى چنين شد كه ديديم و مى بينيم كه شاگردان آيت الله حائرى در اطراف كشور هر كدام در يك شهرى حوزه علميه تشكيل دادند.
- حوزه علميه
- امام زمان (عج )
- عنايت
- رؤ ياى صادقه
توجه امام زمان به حوزه علميه قم
از مرحوم آيت الله گلپايگانى نقل شده است كه فرموده اند:
در زمان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى عليه الرحمه چند ماهى شهريه نرسيد به گونه اى كه طلاب ماءيوس بودند و پراكنده مى شدند هنگام ظهر ماه رمضان در مدرسه فيضيه خوابيده بودم ديدم منادى ندا مى كند: آقا سيد محمد رضا، به حاج ميرزا مهدى بگوئيد كه به آقا شيخ عبدالكريم بگويند: كه از كريه امام زمان وجوه متوجه قم شد.
وقتى قضيه را به حاج ميرزا مهدى گفتم فرداى آن روز حاج شيخ را ملاقات كردم فرمودند: خواب شما رؤ ياى صادقه بوده است و يك نفر مشهدى تقبل كرده كه هر ماهه تمام شهريه را بدهد، وقتى از مرحوم حاج شيخ پرسيدم شما كه به مكه مشرف شده ايد، چرا گفتند شيخ عبدالكريم و نگفتند حاج شيخ عبدالكريم فرمودند سرش اين است كه من مكه نيابتى رفته ام نه اصالتى (33).

 
اداى قرض آيت الله گلپايگانى بوسيله غيب على
بعد از رحلت مرحوم آيت الله العظمى بروجردى كه خرج حوزه به دوش ‍ حضرت آيت الله العظمى آقاى گلپايگانى و ديگر مراجع افتاد و سهم ايشان براى اداره حوزه سى هزار تومان (در ماه ) بود معظم له پول شهريه را نداشتند، چند ماه (سه ماه ) را قرض كردند تا آنكه فرمودند: روزى از مسجد حسين آباد كه بر مى گشتم شخصى را ديدم دنبال من بيرون آمد و مقدارى پول به من داد، اسم او را پرسيدم فرمود: غيب على ، بعد آن پول را شمردم ديدم درست به اندازه چند ماهى است كه قرض كرده ام بعد از آن هم ديگر در امر شهريه وا نماندم .

 
آيت الله حاج سيد احمد زنجانى و استخاره او درباره حوزه قم
مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى مى گويد: حقير در اول تشرفم به قم كه در سنه 1346 بود قصد اقامت دائمى را نداشتم و مخصوصا قيام حوزه قم را بسته به وجود مرحوم آيت الله حائرى ، خيال مى كردم كه بعد از وى بقا و استقرارى به نظرم نمى آمد مخصوصا در آن زمان كه باد مخالفت نيز وزيدن گرفته بود و گلهاى اين گلشن را از شاخه ها كنده و پراكنده مى نمود (اشاره به اختناق و فشار رضاخان و دشمنى او با حوزه علميه ) اين بود كه بنائى بر اقامت دائمى در قم نداشتم ولى به حكم استخاره كه آيه شريفه ((اقيموا الدين و لا تتفرقوا)) حقير اطمينان پيدا كردم بر استقرار اين حوزه شريفه و قصد اقامت موقتى خود را مبدل به مجاورت دائمى كردم (34)

 
شعرى از مؤ لف قدرت اسلام را از نو بپا بايد نمود




 
تكيه بر يك قدرت بى انتها بايد نمود
 
غير او را هر چه مى باشد رها بايد نمود
 
دوستى با هر كه حق دستور داده دشمنى
 
با تمام دشمنان اوليا بايد نمود
 
در ره تكميل نفس و كسب علم و معرفت
 
طبق فرمان خود ترك هو بايد نمود
 
در شريعت در طريقت در اصول دين حق
 
دست بر دامان ختم الانبيا بايد نمود
 
از براى حفظ ايمان از گزند ديو و دد
 
سر به فرمان على مرتضى بايد نمود
 
خواهى ار باشى به نزد حضرت حق رو سفيد
 
رو بسوى خانه خير النسا بايد نمود
 
در مقام حلم و صبر و خوردن خون جگر
 
پيروى از خلق نيك مجتبى بايد نمود
 
پرچم اسلام اگر خواهى شود در اهتزاز
 
اقتدا بر آن امام سر جدا بايد نمود
 
بهر حفظ عزت اسلام و قرآن پيروى
 
از حسين هر زمان در هر كجا بايد نمود
 
درس عشق از مكتب سالار مظلومان بگير
 
يارى مظلوم و بر ظالم جفا بايد نمود
 
مرقدش چون كعبه اندر روبروى عاشقان
 
تربتش بر ديده ها چون طوطيا بايد نمود
 
پاسدارى از شريعت هر زمانى واجب است
 
هر كه هر چه ميتواند دست و پا بايد نمود
 
علم آموز و عمل اندرز چون با اين دو بال
 
سير سوى بارگاه كبريا بايد نمود
 
خلق را سوى سعادت رهبرى بنماى چون
 
بر گلوى تشنگان آب بقا بايد نمود
 
همچو سالار شهيدان در ميان خاك و خون
 
خويشتن را بر قضاى حق رضا بايد نمود
 
بهر حفظ دين و كشور از گزند دشمنان
 
جان جوان مال و مقام خود فدا بايد نمود
 
اى مسلمانان بپا خيزيد وقت غيرت است
 
قدرت اسلام را از نو بپا بايد نمود
 
جنگ اسرائيل و لبنان جنگ حق و باطل است
 
همتى مردانه چون شير خدا بايد نمود
 
دست غيبى تا شود همراه حزب اللهيان
 
دست بر دامان اصحاب كسى بايد نمود
 
در سحرگاهان به تاريكى شب با چشم تو
 
بهر پيروزى حق از دل دعا بايد نمود
 
دوستان هنگام رفع تشنگى با آب ياد
 
از لب عطشان شاه كربلا بايد نمود
 
اى حسينى گر ترا چشم طمع بر سوى اوست
 
چشم پوشى از هم شاه و گدا بايد نمود
 

 
آيت الله حائرى و تاءسيس حوزه علميه قم به روايت شيخ آقا بزرگ تهرانى
مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى فرزند مرحوم ملا محمد جعفر يكى از بزرگان قريه مهرجرد يزد در سنه 1276 ه‍ متولد شد، پدرش او را پس از تعليم مبادى علوم روانه شهر يزد كرد كه علوم عربية و سطوح فقه و اصول را در نزد سيد يحيى كبير و غيره ياد گرفت و براى تكميل به عتبات مقدسه مهاجرت كرد و در نزد شيخ فضل الله نورى و ميرزا ابراهيم محلاتى شيروانى و ميرزاى بزرگ شيرازى و سيد محمد فشاركى و ميرزا محمد تقى شيرازى (ميرزاى كوچك ) و غير هم و شيخ محمد كاظم خراسانى در فقه و اصول و ساير علوم دينيه كامل شد و فضلاى حوزه نجف و كربلا به پاى درس او مايل شدند و ميرزا محمد تقى شيرازى از او تجليل مى كرد و احتياطات خود را به او ارجاع داد و به همين جهت انتظار بسوى او متوجه شد و موقعيت او در ميان جامعه بالا رفت و در سنه 1333 به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام به ايران مسافرت كرد و در اراك از وى خواهش توقف نمودند. در سلطان آباد كه مركز اراك بود حوزه علميه تشكيل داد كه سيصد طالب علم جمع شدند و در اين ايام كه مراجع يكى پس از ديگرى وفات يافتند، مانند سيد محمد كاظم يزدى و ميرزا محمد تقى شيرازى و شيخ الشريعه اصفهانى ، مقلدين بسوى او متوجه شدند و در سنه 1340 به دارالايمان قم به زيارت حضرت معصومه عليها السلام مشرف شد، علماى قم از وى خواستند كه حوزه علميه را در شهر قم و در جوار حرم حضرت معصومه كه حرم اهلبيت است قرار دهد و شيخ نيز اين مسئوليت را بعهده گرفت ، از اطراف و اكناف علما و طلاب به قم رو آوردند و عدد طلاب و فضلا در اوائل هجرت او به قم به بيش از هزار نفر رسيد او با كمال هوش و درايت و سياست به تنظيم و ترتيب امور طلاب پرداخت و براى آنان شهريه قرار داد و خود نيز مانند يكى از طلاب فقير با كمال قناعت و سادگى زندگى مى كرد و از حقوق شرعيه هر چه بدست آورد خرج حوزه و طلاب كرد و براى خود هيچ پس اندازى نكرد.
و در آغاز تشكيل حوزه بود كه حاكم عراق مرحوم شيخ مهدى خالصى را در 12 ذيقعده سنه 1314 از عراق تبعيد كرد و بوسيله دعوت ايرانيان وى به ايران آمده و در قم به منزل شيخ وارد شد و به دنبال مرحوم خالصى مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزا محمد حسين نائينى و سيد على شهرستانى و ساير علماء بزرگ به عنوان اعتراض به حكومت عراق نجف را ترك گفته و از عراق هجرت كردند.
مرحوم خالصى پس از زيارت از قم به خراسان مشرف شده و ساكن آنجا شد تا اينكه وفات يافت اما اصفهانى و نائينى و شهرستانى در قم ماندند و مهمان حائرى شدند و چون سيد اصفهانى و نائينى در آن ايام بزرگترين علما و مراجع تقليد عصر بودند، مرحوم حائرى از آنان تجليل بسيار و پذيرائى شايسته كرد و همچنين اهالى ايران از ايشان احترام و تعظيم فراوان كردند و در راس همه احمد شاه كه سلطان آن زمان بود با هيئت دولت به زيارت و دست بوسى آنان آمدند، اينجا بود كه منزل مرحوم حائرى محل ورود رجال مملكت امرا و وزرا و اعيان و تجار و رؤ ساى لشكرى و كشورى شد و همين باعث ترقى و و شهرت مرحوم حائرى شد و به دعوت آن بزرگوار اين دو مرجع بزرگ كه از بهترين اساتيد و مدرسين حوزه نجف بودند در مدت اقامتشان در قم به تدريس طلاب مشغول شدند و اين نيز كمك خوبى شد كه آن مرحوم با خيال راحت در فكر تهيه و تنظيم ساير امور گردد.
و انصافا آن مرحوم فطانت و تيز هوشى و شجاعت و برازندگى و صبر و بردبارى و مديريت و هوشيارى و كفايت و درايت خود را ثابت كرد چون زعامت و مرجعيت او مصادف شد و با اول سلطنت پهلوى كه مخالف با اساس دين و ماءمور از بين بردن تمامى شعائر مذهبى و برانداختن روحانيت بود (چنانچه جلسات مذهبى و مجالس سوگوارى سيدالشهداء و حجاب زنان را منع كرد) و حوزه علميه را در شهرهاى ديگر تعطيل و علماى بزرگ را حبس نموده و بعضى را به شهادت رسانيد (مانند مرحوم مدرس ) و بطور كلى هر كس صدايش را بلند مى كرد فورى او را خفه مى كرد.
در چنين موقعيتى خطر ناك مرحوم حائرى با تلاش تمام به توسعه و استحكام حوزه علميه قم پرداخت و هيچگونه بهانه اى به دست رضا خان پهلوى نيفتاد كه آن را از بين ببرد و در آن روزگار سياه با ديكتاتور زمان مقاومت كرد و كوچكترين ضعف و ياس و نااميدى را به خود راه نداد و نتيجه آن همه صبر و تحمل مشقات اين شد كه اين بذر شايسته در آن تربت طيبه رشد كرد(35).
و پس از آن مرحوم به دست آيات ثلاثه سيد صدر الدين صدر و سيد محمد تقى خوانسارى و سيد محمد حجت تبريزى كوه كمرى نگهدارى و آبيارى و در زمان زعامت آيت الله العظمى بروجردى قدس الله ارواحهم به كمال عظمت و قدرت و شكوه رسيد چنان قدرتى كه فرزند پهلوى محمد رضا شاه يك مرتبه به مدرسه فيضيه اين حوزه حمله كرد از همان روز سلطنت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى به رهبرى يكى از شاگردان همين حوزه حضرت آيت الله العظيم امام خمينى قدس سره رو به سقوط گذاشت و آن شاه نگون بخت نيز مانند پدر بدبختش از وطن آواره و عاقبت به سزاى اعمالش رسيد ((والعاقبة للمتقين )) و هم اكنون تحت رهبرى و زعامت شاگرد شايسته و رشيد آن امام فقيد حضرت آيت الله سيد على خامنه اى مد ظله العالى على رئوس المسلمين به جائى رسيده است كه مركز علوم و فنون و پرورش رجال علمى و سياسى و تصميم گيرى گرديده و از اطراف و اكناف عالم و از كشورهاى اسلامى براى تحصيل علوم دينيه به اين حوزه پربار، بار سفر مى بندند و تمامى حوزه هاى علميه از كشورهاى مختلف حتى حوزه علميه نجف و هر مسلمانى كه در هر كشور بيگانه است چشم اميدشان به سوى حوزه علميه قم مى باشد چنانچه پيشوايان معصومين ما وعده داده اند: ((منه تفيض العلم الى سائر البلدان )). اكنون تحقق يافته است ، اميد است كه تا ظهور حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه متصل گردد انشاء الله تعالى . (از مولف )
مرحوم حائرى از خفاياى امور آگاه بود و مى دانست كه پهلوى نوكر و دست نشانده بيگانگان است و عاقبت رفتنى است چنانچه در بيست شهريور سنه 1361 در يك لحظه از بين رفت لذا براى حفظ حوزه علميه با او مدارا و مماشات كرد و خدمات خود را به اسلام و مسلمين به وجه احسن انجام داد و آن همه آثار و بركات از خود باقى گذاشت و خود در شب شنبه 17 ذيقعده سنه 1355 ه‍ وفات يافت .(36)
مؤ لف مكرر از علماى آن زمان كه خود ناظر بودند شنيده است كه نقل كردند در روز وفات آن مرحوم بعد از ظهر در مسجد امام حسن عسكرى مجلس ترحيمى تشكيل شد، از طرف فرماندارى ماءمور آمد سماور را خاموش كرده و مردم را از مسجد بيرون كردند و مانع از مجلس ختم شدند.
آرى اين را از شاهدان عينى شنيدم و اين را نيز با چشم خود ديدم كه وقتى جنازه رضا شاه پهلوى را از جزيره موريس به ايران آوردند اول وارد قم كردند به طمع اينكه او را رنگ مسلمانى داده و حوزه علميه و مردم مسلمان قم جنازه او را تشييع نموده و نماز بخوانند ولى هر چه سعى كردند كسى به تشييع نرفت و حتى يك نفر از علما حاضر نشد بر او نماز بخواند و يك مجلس ترحيمى در همان مسجد امام از طرف همان فرماندارى آن رژيم تشكيل شد ولى از اين حوزه علميه يك نفر حاضر نشد به هر قيمتى در مجلس ترحيم او منبر رود عاقبت ناچار شدند يك طلبه اى از مدرسه خان گير آورده با هزار خواهش و تمنا و تطميع و وعده گولش زده بودند تا منبر رفت شنيدم در منبر گفته بود: دو نفر رضا در غربت جان دادند يكى امام رضا، دومى هم رضاشاه خلاصه طلاب از منبر رفتن او خشمناك شدند شبانه به مدرسه خان ريخته در مدرسه را بستند و او را چنان كتك زدند كه صداى داد و فرياد به خيابان رفته به گوش پاسبانان رسيد آنها از ديوار مدرسه بالا رفته به مدرسه آمدند و او را خلاص كرده بودند و از آن تاريخ ديگر در قم پيدا نشد. ((فاعتبروا يا اولى الابصار فسيعلموا الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون )).
 
ديدى كه آه و ناله پروانه شمع را
 
چندتن امان نداد كه شب را سحر كند
 

 
تاءسيس حوزه علميه به روايت آيت الله غروى
آيت الله شيخ عبدالحسين غروى فرمودند: مرحوم حاج شيخ با مسئله امتحان كه از طرف رژيم مطرح شده بود مخالفت نكرد ولى هيئت ممتحنه اش را تعيين كرد و بزرگانى چون آسيد احمد زنجانى را جزء ممتحنين قرار داد تا با طلاب مدارا كنند و امتحان در اختيار رژيم نباشد. آقاى صدر هم هنگام برگزارى امتحان در بين طلبه ها گردش مى كرد و آهسته به آنها كمك مى نمود. در امتحانات شفاهى هم شب قبل مبحث مورد نظر را به نظر را به رفقا مى گفتيم كه مثلا از مشتق و حجيت و ظن و... سؤ ال خواهد شد لذا نظر اين بود كه حوزه را حفظ كنيم . چون آنها مى خواستند به بهانه امتحان ، حوزه را از بين ببرند مثلا به عنوان مشمول به خدمت سربازى مى بردند. اما به شما مژده بدهم كه والله يك طلبه هم به دولت نداديم .
و وقتى ماءموران به مدرسه فيضيه مى آمدند و مى گفتند مثلا عبدالحسين غروى كيست و همه مى گفتند: نمى شناسيم ، عصبانى مى شدند و مى گفتند: چطور شما نمى شناسيد؟ خيلى اتحاد عجيبى بود، محبت ، صفا و صميمت فوق العاده بين رفقا بود.

 
دشمن مى رود و شما مى مانيد
در آن روزهايى كه ما تحت فشار حكومت پهلوى بوديم ، روزى رئيس ‍ شهربانى وقت به مدرسه فيضيه آمد، طلبه ها دورش جمع شدند، گفت : ((از تهران دستور آمده كه فقط هفت نفر بايد معمم باشند، لذا هم خودتان را راحت كنيد و هم مرا)) از شدت ناراحتى پيام اين خبيث به كنار رودخانه رفتيم . صبح همان روز كه هنوز صبحانه نخورده بوديم يكى از رفقا تشريف آورده و فرمودند: ما شب قبل جلسه اى داشتيم و بنا شد كه اين جريان را به اطلاع حاج شيخ برسانيم . ايشان در آن زمان مريض بودند و در باغى در سالاريه سكونت داشتند. بنده و آقاى طالقانى و آقاى دانش و يكى ديگر از رفقا را انتخاب كردند كه جريان را به اطلاع حاج شيخ برسانيم ، چون ايشان رئيس حوزه بودند.
قبل از طلوع آفتاب به خيابان ارم آمديم (چون بعد از طلوع آفتاب امكان خروج از مدرسه نبود) در بين راه با مرحوم حاج ميرزا مهدى بروجردى كه در بيت حاج شيخ بودند، برخورد كرديم ، آقاى طالقانى كمى عصبانى بودند طورى كه تا ايشان را ديد، حمله كرد و گفت : ((شما اينجا كيف مى كنيد واز هواى خوب استفاده مى كنيد و سورتان براه است و ما را درگير با ماءمورين حكومت كرده ايد)).
حاج ميرزا مهدى ، آهسته به من گفت : ((اگر ايشان با اين حال با آقاى حاج شيخ صحبت كند او سكته مى كند، شما او را اصلاح كنيد)). من به آقاى طالقانى گفتم آقا! اينجا كه حمام زنانه نيست ، بايد يك نفر آرام صحبت كند. قرعه انداختيم و قرعه به نام بنده اصابت كرد. مرحوم حاج شيخ (از آنجا كه خيلى زيرك بودند) بعد از صرف صبحانه فرمودند: ((چه عجب كه شما از پدر پيرتان يادى كرديد تعجب از اينكه به عيادت من آمديد!)) البته اشكال ايشان وارد بود، ما جوان بوديم و مى توانستيم شبها پياده به ديدار ايشان بيائيم .
اما در حقيقت گرفتار شده بوديم ما همگى از خجالت ، سرمان را پائين انداختيم چون محكوم بوديم . بعد از چند لحظه عرض كردم : تابستان است و هوا كم كم گرم مى شود آيا اجازه مى فرمائيد كه بعضى از رفقا به وطنشان بروند؟ ايشان فرمودند نه ، من اجازه نمى دهم ، الان يگانه حوزه اسلامى اينجاست ، مى خواهيد از اينجا هم پراكنده شويد؟ عرض كردم : پس لااقل بفرمائيد شهريه را بدهند. به آقاى ميرزا مهدى فرمودند: چون هنوز اول تابستان است ، فعلا يك فوق العاده اى به آقايان بدهيد، سپس مرحوم حاج شيخ فرمودند: ((من از اوضاع شما و اوضاع ايران كاملا مطلعم ، اما خدا مى داند كه كارى از دستم بر نمى آيد، ولى اگر براى نماز شب بيدار شوم همه شما را دعا مى كنم . الان سرپرست شما و ما، حضرت ولى عصر (عج ) است ، شما ارتباطتان را با ايشان محكمتر كنيد، و بدانيد كه دشمن شما مى رود و شما مى مانيد)).
ما اين تحفه را به قم آورديم و گفتيم : آقا اينطور فرمودند.
والله اين كلمه معجزه آسا بود و سبب شد كه ما با همه فشارهاى پهلوى در قم مانديم و روزى را هم ديديم كه پهلوى با كمال ذلت از قم روانه شد. چند شبى اوضاع شلوغ شده بود، جلوى مغازه نانوايى ايستاده بوديم كه اين خبيث - در حالى كه با دستمال جلوى دهانش را گرفته بود - تنها عبور كرد و رفت .
اميرالمؤ منين - عليه السلام - در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه مى فرمايد: گروهى از مردم در ميان شما هستند اما روحشان با ملا اعلى اتصال دارد: اينان انبياء و رسل و در مرحله بعد علماى ربانى هستند. واقعا حاج شيخ ، از اينگونه افراد بود. چه كسى به ايشان گفته بود كه حوزه قم مى ماند و پهلوى مى رود، الحمدلله ما مانديم . والان هم حوزه قم روز به روز نورانى تر مى شود، و امروز قم قبة الاسلام است .(37)

 
اثر محبت اهل بيت (ع )
و نيز آيت الله غروى فرمودند:
حضرت فاطمه معصومه (س )، خيلى مهمان نواز است ، ما بايد خود را لايق مهمانى ايشان كنيم . والله با اينكه تعداد ما در زمان طاغوت 530 نفر بود و تحت فشار پهلوى بوديم . اما دلخوش بوديم كه الحمدلله در جوار حضرت معصومه هستيم . قم ، معنويت عجيبى دارد.
- در يكى از سالها كه پهلوى ملعون مى خواست به خوزستان برود، ماءمورين همه جا را قرق كرده بودند ما هم محبوس بوديم روزها از ترس ماءمورين نمى توانستيم بيرون بيائيم ، چون خيلى اذيت مى كردند حتى نسبت به سادات هم بى احترامى داشتند، حتى نان ما را هم خادم مدرسه تهيه مى كرد. آن خبيث به قم آمد ولى به حرم مشرف نشد و اين بى اعتنايى براى ما و مردم متدين قم خيلى ناگوار بود كه او بقدرى طغيان كرده كه حرم حضرت معصومه هم نمى رود. فقط خدامها او را جلوى ايوان آوردند و چيزهايى به عنوان زيارتنامه خواندند كه فقط خودشان فهميدند كه چه مى گويند. پهلوى هم ايستاده بود و نمى خواند. در اين واقعه براى ما خيلى سخت گذشت . من و عده اى از بزرگان همچون مرحوم امام (ره )، آقاى صدر، آقاى حاج سيد احمد زنجانى و ديگران حضور داشتيم . آقاى زنجانى تسليتى به ما گفت كه الان هم از آن لذت مى برم . فرمودند: ((شما كه حرم را پر مى بينيد، مردم مى روند و مى آيند، يكى در را مى بوسد، ديگرى آستانه را مى بوسد، توجه داشته باشيد كه در اينجا نمايندگان مخفى الهى هستند. هر كس دلش با اين خاندان باشد، اجازه ورود به حرم مى دهند و هر كسى مسلمان نباشد و دلش با آنها نباشد دست رد به سينه اش مى زنند. گرچه ، شما مى بينيد كه خودش به حرم نرفت ، در حالى كه اجازه ندادند تا وارد شود)). اين مطلب يك فرمايش عرفانى است كه ما فوق العاده لذت برديم . من به همه آقايانى كه در قم تشريف دارند تبريك عرض مى كنم كه در ((عش آل محمد (ص ) هستند.

 
بزرگوارى امام
و نيز فرمودند:
امام به قدرى بزرگوار بود كه در يك جمله عرض كنم : ((من در حدود ده سالى كه با ايشان معاصر بودم و حتى دوستان نمى توانستيم كه ايشان شعر مى گويد)).
عصرهاى پنج شنبه در مدرسه فيضيه درس اخلاق مى گفتند و به احترام مرحوم حاج شيخ روى منبر نمى نشستند. حتى بازاريان قم هم در درس ‍ اخلاق ايشان ، شركت مى كردند. اما با آن عظمتشان خيلى هم ظريف بودند و در عين اينكه باوقار بودند، موقع مناسبش شوخى هم مى كردند.
واقعا وفات ايشان ضايعه بود و زود از دستمان گرفته شد.
اكثر مراجع ما بيش از 90 سال عمر مى كردند، اما پيشامدهاى دلخراش ‍ ايران ، ايشان را از بين برد، حق ايشان نبود به اين زودى وفات كند (38).
- حوزه علميه
- شيخ عبدالكريم حائرى
- اخلاص
آيت الله حائرى : من نوكر ايشان هستم
آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى در پايان درس خارج فقه خود را آستانه ماه مبارك رمضان سال 1415 فرمودند: حوزه مباركه قم بر اساس اخلاص ‍ پايه گذارى شده است هم مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى (بنيانگذار حوزه ) اخلاص داشت و هم بزرگانى كه اين حوزه را تا به امروز استمرار بخشيده اند... حاج شيخ مرد بسيار وارسته و مخلصى بود وقتى براى ايشان وجوهات مى آوردند نمى پذيرفت و مى فرمود با همان كسانى كه قبلا حساب داشتيد الان هم وجوهات را به آنان بدهيد. نقل كرده اند كه وقتى مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى از نجف به قم آمده بودند شخصى نزد حاج شيخ آمد تا ايشان اجازه بگيرد كه وجوهات را به سيد اصفهانى بدهد حاج شيخ ناراحت شده فرمودند: اين چه حرفى است ؟ استجازه لازم ندارد، ما نوكر ايشان هستيم . و اين سخن را در حالى مى گفت كه مرجع اول ايران بود، و اين حوزه با بركت با چنين اخلاصى پايه گذارى شده است .(39)

 
آيت الله حائرى و جلوگيرى از سيل بنيان كن شهر قم
خطيب محترم آقاى آقا سعيد اشراقى فرمود: در سال هزار و سيصد و پنجاه و دو قمرى شبى در قم سيل عظيمى آمد كه شايد نصف يا ثلث شهر قم را خراب كرد، نصف شب صداى غرش سيل بنيان كن به محلات دور دست شهر قم مى رسيد صبح آن شب من همراه برادرم مرحوم حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمد تقى اشراقى به منزل مرحوم آيت الله العظمى حائرى رفتيم ايشان به مناسبت مراجعيت آيت الله امام خمينى از مكه به ديدن ايشان رفته بود ما نيز رفتيم و در آنجا ديديم مرحوم آيت الله حائرى با يكى از علماى قم گرم مباحثه علمى هستند. مرحوم برادرم گفت : ثلث شهر قم را ديشب سيل خراب كرده و احتمال دارد بقيه را هم امشب خراب كند شما نشسته ايد مباحثه مى كنيد و هيچ فكرى براى نجات اهالى شهر نمى كنيد؟ مرحوم حائرى فرمود: چه كارى از من ساخته است بگو تا انجام بدهم . برادرم گفت : شما وقت عصر به بيمارستان فاطمى تشريف بياوريد ديگر كارتان نباشد.
آيت الله حائرى قبول كرده هنگام عصر به بيمارستان فاطمى تشريف آوردند، مردم با شنيدن اين تشريف فرمائى همگى به بيمارستان آمدند و به همراه آيت الله حائرى از بيمارستان به كنار رودخانه و به تماشاى سيل آمدند، در آنجا آقا رو به جمعيت كرده فرمودند: اكنون بر شما جمعيت لازم است كه به جهت جلوگيرى از اين سيل بنيان كن و براى محافظت از خرابى شهر و تلف شدن اهالى آن اقدام كنيد و در مقابل اين سيل مخرب سدى ببنديد كه در نزد خالق و مخلوق رو سفيد شويد وگرنه ... مردم امر مرجع تقليد شان را اطاعت كرده در همان ساعت همگى دست بكار شدند، كارى را كه بايد در مدتهاى مديد انجام مى گرفت در همان چند ساعت انجام دادند در جلوى سيل در سرتاسر رودخانه با وسايل آن روز مانعى ايجاد كردند و بدين وسيله شهر قم و اهالى را از خطر سيل حفظ كردند و به دستور آيت الله حائرى خانه هائى كه خراب شده بود بازسازى شده به ساكنانش ‍ تحويل شد و محله مبارك آباد خاكفرج و خانه هاى بسيارى در قسمت شاهزاده مسعود از آن جمله است .

 
طرح هجرت
((مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (مؤ سس حوزه ) از حوزه عظيم نجف به ايران آمد و در اراك ساكن شد و در مسجد بزرگ آقا ضياء به اقامه جماعت و بيان احكام و ارشاد جوانان پرداخت و... سالها دور از هياهو، به پرتو افشانى مشغول بود.))
و اينگونه ، نور حوزه ها با حضور حوزويان در بلاد، جلوه گر شده است .
حيات دين نيز، در گرو اين بذر افشانيهاست .
ولى ... بعضى چون خود بى نيازند، كارى به نياز خلايق ندارند.
در ((بهار تبليغ )) هم از لاك زمستانى ((خود)) خارج نمى شوند و در نوروز ((نوروز ارشاد)) هم ، عنكبوتهاى نفسانيت را از لانه دلشان پاك نمى كنند!
جوانان در گوشه در كنار بلاد، دسته دسته با ((و باى منكرات )) و ((طاعون بى دينى )) هلاك مى شوند، اما جوع و عطش امت نسبت به ((مائده احكام )) و ((كوثر مواعظ))، آنان را به تكفل ايتام آل محمد صلى الله عليه و آله وا نمى دارد و حاضر نيستند از زاويه عافيت به محيط ارشاد و مساحت خدمت ، كوچ كنند!...
((طبيب دوار)) و پزشك سيار، مى تواند پادزهر براى سمومى باشد كه افعيان ، در لفافه منتشر مى كنند. بايد لف و نشر درد و درمان ، مرتب باشد.
غصه حفظ حوزه را نبايد خورد... حوزه ، صاحب دارد و تحت عنايت او محفوظ است .
سنگربانى و ((مرابطه )) در مرزهاى بيرونى ، مركزيت را بيمه مى كند و اگر اطراف و اكناف آن از دست رفت ، مركزى نمى ماند!
حوزه ، پيش از سنگهاى ثابتش ، مديون پرستوهاى مهاجر خويش ‍ است .
البته آب و هواى حوزه ، بهتر از قرا و قصبات است ، ولى خداوند در روز تسويه حساب ، ((حق بدى آب و هوا)) را به مهاجران خواهد داد.
ولايخفى كه بالاتر از هجرت آفاقى ، ((هجرت انفسى ))است .
به فرموده امام باقر عليه السلام : ((المهاجر من هجر السيئات و ترك ما حرم الله ))!(40)

 
نقش مرحوم كوشانپور و امثال او در حفظ حوزه هاى علميه
عالم ربانى سيد محمد باقر موسوى همدانى فرموده است :
روزى مرحوم استادم آية الله حاج شيخ محمد تقى آملى بعد از درس به من فرمودند: اين آقاى حاج عبدالحسين كوشانپور را مى بينى كه نزد من آمد و شد دارد، مرد عجيبى است زيرا روزى چهارصد تومان يا چهار هزار تومان (ترديد از من است ) عوائد مستقلات او است . و در عين حال روزى دو تومان خرج خانه مى كند و بيش از آن به خانواده نمى دهد - البته اين مطلب مربوط به سال 1323 مى باشد - پرسيدم بقيه را چه مى كند؟ فرمود: خرج حوزه هاى علميه مى كند. چند سال از اين ماجرا گذشت مطلع شدم كه ورثه آن مرحوم با اموال او بنيادى تاءسيس كرده اند كه در آن كتابهاى دينى كه نسخه خطى كميابى دارند چاپ مى كنند و از بين رفتن آنها جلوگيرى مى كنند و هم آنها را در اختيار علما و دانشمندان (بطور مجانى ) قرار مى دهند، اين وضع كسى است كه رو به خدا مى رود و وقتى از دنيا مى رود همه اموالش را نيز با خود مى برد.(41)
آرى مرحوم كوشانپور و امثال آن مرحوم هستند كه حوزه هاى علميه را بنيانگذارى و نگهدارى مى نمايند و كتب و آثار علماى اسلام را از خطر نابودى حفظ مى كنند و در احياى دين مبين و حراست از شريعت سيد المرسلين با علماى اسلام همكارى مى كنند، رحمت خدا بر آنها باد.

 
اين را نيز بخوانيد
احمد انصارى از درباريان آريامهر در خاطرات خود نوشته : وقتى ملكه مادر مرد ماءمور قبرستان آمريكا آمد تا مخارج دفن او از بازماندگان بگيرد و گفت : بايد فلان مقدار دلار بدهيد تا جنازه را ببرم تمامى افراد خانواده پهلوى به يكديگر نگاه كردند و هيچيك از آنها حاضر نشد آن مبلغ مختصر را بدهد براى دفن بزرگ خانواده خود، من ناگزير شدم كه آن مبلغ را بپردازم .(42)

 
اصلاح حوزه هاى علوم دينى
شرافت علم
شرافت علم در گروى شرافت معلوم و اهداف و فوايد مترتب بر آن است ، از اين رو برترين دانشها ((معرفة الله )) يعنى علم توحيد است ، زيرا معلوم آن برترين معلومات و مقصد آن بالاترين مقاصد است . پس از آن علم فقه است كه وسيله شناخت احكام و تمايز حلال از حرام و معرفت احاديث نبى اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى اوست كه مدار تفقه در دين همين روايات است . روايات بسيارى در شرافت و علو مرتبه فقه رسيده است كه در بعضى از آنها يك حديث كه مبين حلال و حرام باشد بر دنيا و آنچه در آن است برترى داده شده است .
همانطور كه علم فقه را علو مرتبه اى و فضيلت رتبه اى است ، مقدمات آن ، مانند اصول ، در آيه ، رجال ، تفسير، نحو، صرف ، لغت و جز آن نيز به تبع علم فقه داراى رتبه و منزلتى است . پس بر طلبه لازم است كه به قدر نياز برگيرد و از زياده روى كه لغو و بيهوده است بپرهيزد. چه بسا موجب از دست دادن برخى علوم واجب شود و در نتيجه حرام خواهد بود، همچنان كه كوتاهى در فرا گرفتن مقدار نياز، مايه نرسيدن به مقصود خواهد شد.

 
افراط و تفريط در علم اصول
از مواردى كه آگاهى از آن ضرورى است مطلبى است كه در عصر ما و اعصار پيش از آن رخ داده ، و آن افراط يا تفريط طلاب علوم دينى در علم ((اصول فقه )) است . بعضى دچار افراط شده تمام عمر خويش را در اين علم مى گذرانند و از ساير علوم مورد نياز فقيه مانند فقه ، درايه ، رجال ، تفسير، حديث و شرح آن و علومى مانند اينها باز مى مانند، و ماهها و سالهاى عمر خويش را صرف بحثهاى كم فايده يا بى فايده مانند تعاريف و تحرير محل نزاع مى كنند، مثلا ((بيع را به مبادله مال به مال معنى مى كنند سپس در جامعيت يا مانعيت اين تعريف به بحث مى پردازند كه آيا شامل اجاره و غير خواهد شد يا نه ؟ و برخى قيدى بر آن مى افزايند و در نتيجه اشكالى از ناحيه ديگر بر آن تعريف وارد خواهد شد و هكذا... يا در مساءله ((ضد)) بحثى دارند كه آيا نزاع در ضدعام است يا ضد خاص ؟ و بر هر يك از دو طرف قضيه شواهدى اقامه كرده و هر يك بر ديگرى ايراداتى مى گيرند يا ماهها درباره ((دليل انسداد)) بحث مى كنند. در صورتى كه همه معتقدند نيازى به اين دليل نيست .
 
الهت بنى تغلب عن كل مكرمة
 
قصيدة قالها عمرو بن كلثوم
 
- قصيده اى كه عمر و بن كلثوم گفته است بنى تغلب را مشغول و از هر كار خيرى باز داشته است .
تا آنجا كه مى دانيم نخستين كسى كه در عصر ما بر اين مشكل انگشت نهاد، استاد ما مرحوم آخوند خراسانى (قده ) بود كه در باب تعاريف گفته است : همه آنها تعاريف لفظى است : مانند ((سعدانة نبت )) و در تحرير محل نزاع دو طرف قضيه را سنجيده و فرموده است : اگر نزاع در اين است پس حق اين است و اگر نزاع در فلان مطلب است پس حق چنان است . و خلاصه ، قول حق را طبق دو طرف بيان داشته است . آخوند با اين شيوه بحث كردن موجب صرفه جويى در وقت طلاب شد و در نتيجه ظرف دو سال علم اصول را تدريس كرد، در حالى كه علماى ديگر در چندين برابر مدت موفق به تدريس اصول نمى شدند.
بعضى ديگر، در اين علم ، دچار تفريط شده و به درستى آن را نمى آموزند، با اينكه از علوم عمده در استنباط است . گروهى از كوته فكران بر اين پندارند كه چون عرب هستند و زبان كتاب و سنت هم عربى است به راحتى آيات و روايات را مى فهمند و نيازى به علم اصول نخواهند داشت ! منشاء اين پندار غلط جز ناتوانى چيز ديگرى نيست . كسى كه از درك فضيلت عاجز است چون نمى پسندد كه به او نسبت نقص دهند گاهى فضيلتها را منكر مى شود و آنها را فضيلت نمى داند.
يكى ديگر از تفريطهاى حوزويان كوتاهى در آموختن ژرف و عميق ادبيات عرب به معناى عام آن است ، بخصوص آنان كه عرب نيستند، با اينكه زبان عربى مدخليت تام در استنباط احكام از كتاب و سنت دارد بديهى است درك واقعى احكام براى فقيه بدون تبحر در ادبيات عرب و اطلاع بر نحوه با كارگيرى الفاظ و استعمالات گونه گون عرب در محاورات و كنايات و مجازات آنها ميسر نيست .
بسيارى از عجمها، آنگونه كه بايد از عهده تكلم عربى بر نمى آيند و لذا به تحريف و تصحيف و حمل بى مورد كلام مبتلا مى شوند. كوتاهى عرب در اين امر كمتر از عجم نيست گر چه نياز عجم به اين جهت بيشتر است . پس ‍ قبل از هر چيز، مهمترين نياز براى موزويان فراگيرى عميق زبان عربى و ادبيات عرب و ممارست در استعمالات عرب است تا آنها را براى فهم شايسته كتاب و سنت آماده كند.
گروهى از بزرگان عجم قرائت نمازشان را بخوبى نمى دانند! و از عهده اداى صحيح حروف از مخارج اصلى بر نمى آيند. البته اين ضعف اخيرا حاصل شده نه پيشتر؛ و چون مى نگريم كه بيشتر عالمان محقق سنى و شيعه در گذشته عجم بوده اند و آنان علوم عربى را عميقا مى آموخته اند چنانكه آثار و تاءليفاتشان شاهد اين سخن است در مى يابيم كه اين كوتاهى در دوران اخير روى داده است .
اينك نمونه هايى از آنچه گفتيم ، كه مشتى است از خروار:
1 - درباره شيخ مرتضى انصارى قدس سره كه پيشتاز علما وفاتح باب تحقيق براى نسل پس از خود و مبتكر تحقيقات فراوان و فوايد بسيار در علم اصول است ، گفته مى شود كه شديدا بر شناخت ادبيات تكيه مى كرد به گونه اى كه بر خواندن الفيه ابن مالك مداومت داشت تا آنجا كه به عنوان مبالغه گفته اند: وى الفيه را در تعقيبات نماز مى خواند! مع ذلك چون بهره كافى از نحوه استعمالات عرب نداشت در تفسير حديث ((الناس فى سعة ما لايعلمون )) فرموده است : از جمله احتمالات آن است كه ((ما)) مصدريه ظرفيه باشد و ((سعة )) با تنوين و غير مضاف ؛ يعنى ((الناس فس سعة ماداموا لايعلمون )) با اينكه آشناى به قواعد عرب شكى در اشتباه بودن اين استعمال ندارد. زيرا اگر مقصود چنين بود بايد گفته شود: ((الناس فى سعة مالم يعلموا))
2 - نيز گويند شخصى در اين عبارت : ((ويستحب الحج فى كل عام لاهل الجدة )) گمان كرده ((جده )) همان شهر معروف حجاز در ساحل درياى سرخ است و متحير مانده كه اين حكم چه اختصاصى به اهالى اين شهر دارد؟ سپس يكى از حاضران اشتباه وى را اين گونه تذكر داده است : جده به كسر جيم و فتح دال به معناى ثروتمندى است . منشاء اشتباه او عدم شناخت كافى از ادبيات عرب بوده و نمى دانسته كه الف و لام بر اعلام مرتجل داخل نمى شود.
3 - نقل شده يكى از طلاب در اين عبارت ((ان فى المسالة اقوالا اسدها كذا)) گمان كرده ((اسدها)) به تخفيف دال و به معناى شير درنده است ! و ديگرى به عنوان توجيه حرف وى گفته : اين كلام چون قولى قوى است گويا به منزله شير اقوال است ! با اينكه ((اسد)) به تشديد دال و از ريشه ((سداد)) است .
4 - برخى براى فهم معناى كلمه اى به كتابهاى لغت مراجعه مى كنند ولى باز به اشتباه مى افتند، مثلا در يكى از كتابهاى فقهى در باب ((اطعمه و اشربه )) آمده است : فلان نوشيدنى ((يتخذ من الذره )) شخصى در حاشيه ، از قاموس نقل كرده كه ((الذرة : النملة الصغيرة )) و ذرت را ذره پنداشته است !.
5 - ديگرى پس از برخورد با اين عبارت شهيد ثانى در منية المريد در آداب شاگرد با استاد كه : ((ان لايستند بحضره الشيخ الى ((حائط اءم مخدة مخدة اءو در ابزين ، و نحوذلك )) معناى ((در ابزين )) را نفهميده و در حاشيه نوشته است به كتب لغت و غيره مراجعه كردم و اثرى از آن نيافتم .