سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

غلامرضا نيشابورى

- ۵ -


قرآن پرده از نيات فاسقى برمى دارد
پيامبر صلى الله عليه و آله وليد بن عقبه را براى جمع آورى زكات از قبيله بنى المصطلق اعزام داشت . هنگامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول الله صلى الله عليه و آله مى آيد با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آن جا كه ميان آنها و وليد در جاهليت خصومت شديدى بود تصور كرده كه آنها به قصد كشتن او آمده اند، بنابراين بدون تحقيق بازگشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد كه آنها از پرداخت زكات خوددارى كردند، و امتناع از پرداخت زكات يك نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى شود!
پيامبر صلى الله عليه و آله سخت خشمگين شد و تصميم گرفت با آنها پيكار كند. ولى اين آيه نازل شده :
يا ايهاالذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنيا فبيبوا ان تصبيو اقوما بجهاله فتصبحوا على ما فعلتم نادمين . (119)
و بدينوسيله دستور داده شد هرگاه فاسقى خبر مى آورد درباره آن تحقيق كنيد و بعد وارد عمل شويد. (120)
قرآن و احترام آن
مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى زياد اصرار داشت كه احترام ظاهرى قرآن كاملا محفوظ شود، همان طور كه اهل تسنن هنگام قرائت قرآن براى رعايت احترام سكوت مى كنند. ميان شيعه نيز اگر اين شيوه جارى شود بسيار خوب و بموقع است ، ولى در مجالس شيعه چون عادت برخلاف جارى بود ترك آن در نهايت دشوارى به نظر مى رسيد، اين بود كه فرمايش آن مرحوم عملى نمى شد. آنگاه مى فرمود:
پيغمبر دو چيز را در ميان ما گذاشت كتاب الله و عترت طاهره ولى ما با سنى ها دست به دست داده هر دو آنها را از بين برديم ما كتاب الله را از بين برديم آنها نيز عترت طاهره را (121).

اين كوهها را بوسيله قرآن عقب بران
جمعى از مشركان مكه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و به دنبال پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادند. حضرت به اميد هدايت آنها به سوى آنها آمد. آنها گفتند: اگر دوست دارى از تو پيروى كنيم اين كوههاى مكه را بوسيله قرآنت عقب بران تا كمى اين زمين تنگ و محدود ما گسترش يابد! و زمين را بشكاف و چشمه ها و نهرهاى پديد آور تا درختان غرس كنيم و زراعت نماييم ! تو كه به گمان خود كمتر از داود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخر كرده بود كه با او هم صدا بودند و تسبيح خداوند مى گفتند، پس باد را مسخر ما گردان كه بر دوش آن سوار شويم و به شام برويم و مشكلات خود را حل كنيم و مايحتاج را تهيه نماييم و همان روز بازگرديم كه خود را كمتر از سليمان نمى دانى ! و نيز تو كه خود را كمتر از عيسى نمى دانى مردگان ما را زنده كن تا درباره حقانيت تو از آنها سؤ ال كنيم ! اين آيه نازل شد:
و لقد استهزى برسل من قيلك فاميلت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب . (122)
و بدينوسيله به آنها گوشزد كرد كه آنچه را مى گويند از سر لجاجت است نه براى ايمان آوردن ، وگرنه معجزه كافى ارائه شده است . (123)
قرائت قرآن
قال على عليه السلام :
O من اءنس بتلاوه القرآن ، لم توحشه مفارقه الاخوان .
شرح غررالحكم 5/369
O هر كه به تلاوت قرآن انس گيرد، دورى برادران ايمانى او را دلتنگ و تنها نسازد.
قال الصادق عليه السلام :
O القرآن عهد الله الى خلقه . فقد يبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده ، و ان يقراء منه فى كل يوم خمسين آيه .
الكافى 2/609
O قرآن پيمان خداوند است با بندگانش . شايسته آن است كه انسان مسلمان در پيمان خود نظر كند، و هر روز پنجاه آيت از آن بخواند.
اگر نجات پيدا كنم تفسيرى مى نويسم
درباره طبرسى صاحب مجمع البيان نوشته اند كه او بيهوش شده بود، و به گمان مرگ ، دفنش كرده بودند. پس در قبر بهوش آمده و ملتفت شده كه در گلوى مرگ گير كرده . نذر كرد كه اگر از اين ورطه نجان يابد تفسيرى بكلام الله بنويسد. از قضا توفيق الهى نباشى را رهنمون كرد كه براى اخذ كفن قبر او را شكافت ، خواست كفن از تن او بربايد دست نباش را گرفت ، نباش ‍ وحشت كرد و گفت : مترس من نمرده بودم اشتباها مرا دفن كرده اند خداوند تو را وسيله نجات من قرار داد. پس نباش او را به خانه خود آورده به كسان وى خبر كرد و خودش هم بوسيله وى از اين كار زشت توبه كرد و نجات يافت (124).

چرا قرآن را با اين زينتها زندانى كرده ايد
روزى آيت الله وحيد بهبهانى در حالى كه مشغول مطالعه بود، درب منزل را مى كوبند و وى در حالى كه قلم در دست داشت بسوى درب مى رود و آن را مى گشايد: آه تو هستى ميرزا شمس الدين ، سلام .
سلام استاد. چند نفر با شما كار داشتند. گويا از فرستادگان شاه ايرانند، من آنها را راهنمايى كردم .
آقا در حالى كه به فرستادگان دربار چشم دوخته بود، مى پرسد چه شده ؟ كارى دارند؟
يكى از نمايندگان آغا محمد خان با سبيلهاى سياه تابداده ، هيكل درشت و قد بلند دست به سينه نهاده ، مى گويد: سلام قربان !
سلام عليكم .
سپس به اشاره مرد چهارشانه ، يكى از همراهانش كه ريش انبوه سياهى داشت ، در صندوقچه اى را گشوده ، در برابر ديدگان آقا قرار داد.
اين هديه اى است از سوى آغا محمدخان قاجار پادشاه ممالك مخروسه ايران . ايشان سلام رسانده ، فرمان دادند اين صندوقچه را به شما بسپاريم .
چه هست فرزندم ؟
قرآن قربان ، قرآنى بسيار نفيس به خط ميرزاى تبريزى . سپس قرآن را گشوده ، مى گويد: ملاحظه مى فرماييد قربان ، بى نظير است .
اين دانه ها چيست كه بر جلد قرآن چسبانده اند؟
قربان : اينها سنگهاى گرانبهاست كه جلد قرآن را زيبا ساخته و به ارزش آن افزوده اند.
فرزندم ، چرا كلام پروردگار را به پيرايه هاى مى آراييد كه به سبب آنها از دسترس مردم دور شود و در صندوقچه ها قرار گيرد؟ اين دانه ها را جدا كرده ، بفروشيد و بهاى آن را ميان دانشجويان و مردم تهيدست پخش كنيد.
آقا پس قرآن را كه به خط ميرزاى تبريز است بپذيريد.
هركس قرآن را آورده ، نزد او باقى بماند تا پيوسته در آن بنگرد و كلام خداوند را بخواند!
سپس در را بسته ، باز مى گردد. محمد على كه بر سر صندوق كتابهاست ، مى پرسد: كه بود پدر؟
فرستادگان دربار ايران . هديه اى آورده بودند.
چه هديه اى ؟
يك قرآن . چه روزگارى شده قرآنها را با طلا و زمرد و الماس آزين مى بندند و مى گويند بر ارزش كتاب خدا افزوده مى شود آيا چند تكه سنگ به اندازه اى ارجمند است كه مى تواند بر ارزش سخن پروردگار بيفزايد؟ مى بينى چگونه است ؟ محمد على فرصت ادامه گفتار را از پدر مى گيرد و مى پرسد: حالا كجاست آن قرآن ؟
كجاست ؟ نزد فرستاده دربار
نپذيرفتيد؟
نه ، ما كه قرآن براى خواندن داريم ، گفتم نزد خودش باشد تا پيوسته بخواند و سپس مشغول ادامه مطالعه خود شد و اعتنايى به فرستادگان نكرد. (125)

آيه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شيى را با آن به صبح آورد
ابوذر مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبى به عادت برخاست و همه وقت شب را با قرائت اين آيه گذرانيد:
ان تعذيهم فانهم عبادك وان تغفرلهم فانك انت العزيز الحكيم . (126)
اگر اينها را عذاب كنى پس اينها بندگان تواند و اگر آنان را بيامرزى پس تو عزيز و حكيمى .
و پيوسته اين آيه را تكرار مى فرمود (127)

اشتباه در قبله
رسول خدا صلى الله عليه و آله سريه اى را براى جنگ با كفار گسيل داشت كه من (جابر) نيز در آن سريه شركت داشتم . تاريكى شب در اثناء سفر فرا رسيد، و ما سمت قبله را نمى توانستيم شناسايى كنيم . گروهى از همسفران ما گفتنت :
قبله را بازيافتيم كه بدين سو و در طرف شمال قرار دارد. نماز را خواندند و خطوطى را در تاريكى بر روى زمين - در چنين سويى - رسم كردند. اما عده ديگرى از ميان جمع ما گفتند:
قبله در اين سو و در طرف جنوب قرار دارد (و همانسو نماز گذاردند) و خطوطى به عنوان نشانه بر روى زمين كشيدند. وقتى بامدادان بر ما فرا رسيد و آفتاب درخشيدن آغاز كرد، ديديم خطوطى كه اين دو گروه بر زمين رسم كردند هيچكدام به سمت قبله نبوده است . آنگاه كه از سفر بازگشتيم راجع به چنين پيشامدى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤ ال كرديم . آن حضرت در برابر سؤ ال ما لختى ساكت ماند و از پى آن آيه : ولله المشرق والمغرب ... نازل گرديد (128).
شب قدر بهتر از هزارماه
مسعودى مى گويد: جميع مدت سلطنت بنى اميه تا بيعت با ابوالعباس ‍ سفاح هزار ماه بود: چون بنى اميه 90 سال و 11 ماه و 13 روز سلطنت كردند. در تفسير راضى نقل شده كه قاسم بن فضل از امام مجتبى عليه السلام نقل كرده : كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خواب ديد، بنى اميه مانند ميمون بالاى منبرش رفت و آمد مى كنند، اين عمل برايش ‍ گران آمد. خداى متعال سوره قدر (انا انزلناه ...) را نازل كرد و به رسول خدا فهماند كه يك شب قدر بهتر از هزار ماه سلطنت بنى اميه است . قاسم مى گويد. وقتى حساب كرديم ديديم سلطنت بنى اميه هزار ماه بود.

فاطمه عليها السلام اولين عمل كننده به اين آيه
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: چون آيه : لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا ، نازل شد من هم شاءن والاى رسول الله را توقير و تنظيم كرده و ديگر از اينكه آن حضرت را بعنوان ياابه (اى پدر و اى بابا) بخوانم اجتناب كردم ، بلكه مى گفتم : يا رسول الله . پيغمبر يك يا دو يا سه بار از من اعراض ‍ كرد - بى اعتنايى فرمود - سپس رو به من آورده گفت :
اى فاطمه آن آيه درباره تو و بستگان تو و نسل و فرزندان تو نازل نشده ، تو از منى و من از تو، آيه درباره آن جفاكاران تندخو و خشن قريش نازل گرديده ، آنان كه اصحاب كبر و منيت و خودخواهى اند قولى يا ابه فانها احيى للقلب و ارضى للرب (129) تو به هنگامى كه مرا مى خوانى بگو: يا ابه (اى بابا - اى پدر) زيرا با گفتن تو، قلب مرا بيشتر زنده و شاداب مى كنى و بيشتر موجب جلب رضا و خشنودى خداوند متعال خواهد شد.
او هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند
محدث قمى مى نويسد:
از حدائق المقربين نقل است كه ميرداماد در تعبدات به نهايت رسيده بود قرآن مجيد را بسيار تلاوت مى نمود به طورى كه يكى از افراد مورد اعتماد براى من نقل كرده كه در هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند. (130)

مقصود از يؤ منون بالجبت و الطاغوت چيست ؟
كعب بن اشرف يهودى - (كه در خيبر اقامت داشت ) - همراه هفتاد نفر يهودى پس از واقعه احد سوار بر مركب رهسپار مكه شدند تا عليه رسول خدا پيمانى منعقد سازند و آن عهد و پيمانى را كه ميان يهوديان و رسول خدا صلى الله عليه و آله قبلا منعقد گشته بود، نقض كنند. كعب بن اشرف بر ابوسفيان وارد شد و ابوسفيان نيز مقدم او را گرامى داشت و پذيرايى گرمى از وى به عمل آورد. همراهان كعب نيز در خانه هاى قريشان فرود آمدند. اهل مكه به اين يهوديان گفتند: شما اهل كتاب هستيد و محمد صلى الله عليه و آله هم صاحب كتاب است ؛ اما چون شما از نظر داشتن كتاب با محمد صلى الله عليه و آله داراى نوعى سنخيت و تجانس مى باشيد مطمئن نيستيم كه مبادا نقشه اى در كار باشد و حق داريم كه اين ترديد را به خود راه دهيم كه ممكن است آمدن شما به مكه حيله و نيرنگى از سوى شما به ضرر ما باشد؟
اهل مكه آنگاه كعب بن اشرف را مخاطب قرار داده و گفتند: اگر مى خواهى در معيت تو و همراهان و هم مسلكهاى تو عليه مسلمين وارد عمل شويم و به دشمنى با آنها قيام كنيم بايد در برابر اين دو بت سجده كرده و به آن دو اظهار ايمان نمايى . كعب بن اشرف در برابر آندو بت به سجده افتاد.
منظور از يومنون بالجبت و الطاغوت عبارت از سجده و خاكسار شدن كعب در برابر اين دو بت است كه به جبت طاغوت نامبردار بودند.
آنگاه كعب بن اشرف رو كرد به اهل مكه و گفت : اى اهل مكه ! سى نفر از ما يهوديان و سى نفر از شما مشركين بايد در معيت يكديگر كنار كعبه برويم و شكم و پهلوى خود را به كعبه بچسبانيم و با صاحب خانه پيمان ببنديم كه در جهت قتال و نبرد با محمد صلى الله عليه و آله مساعى و فعاليت خود را به كار گيريم . آنان با چنين كيفيتى با صاحب كعبه ، يعنى خدا پيمان بستند. وقتى از اين كار آسودند، ابوسفيان به كعب بن اشرف گفت : تو مردى آشنا به خواندن كتاب بوده و تورات را قرائت مى كنى و بهره اى از علم دارى . ما از خواندن و نوشتن و علم و فرهنگ بى بهره ايم ، به ما بگو: آيا ما راه راست را بهتر باز يافته و بهتر رهنمون شده ايم با محمد صلى الله عليه و آله و آيا ما با حق داراى قرب فزونترى هستيم يا او؟ كعب بن اشرف گفت اين سؤ ال را بر دين و آيين خود عرضه كنيد و با معيارهايى كه در دين شما وجود دارد بسنجيد. ابوسفيان گفت : ما براى حاجيان ، شتران بلند كوهان ، نحر و قربانى مى كنيم و سقايت آنها را به عهده گرفته و سيرابشان مى سازيم و به وظيفه ضيافت و مهماندارى خود در مورد حجاج و مسافرين پاى بنديم و اسيران و دربند كشيده ها را از قيد اسارت مى رهانيم ، و خانه پروردگارمان را بازسازى مى كنيم و طواف كعبه به جاى مى آوريم ، ما اهل حرم هستيم و محمد صلى الله عليه و آله از دين نياكان خود فاصله و بيگانگى برقرار ساخته و پيوند خويشاوندى را گسسته و حرم را ترك گفته است . دين و آيين ما كهن و ديرينه است ، اما دين محمد نوپا و تازه به دوران رسيده است . در پى اين سخنان مكارانه ماسك حق به جانب خورده ابوسفيان بود كه كعب بن اشرف گفت : شما - سوگند به خداوند به راهى راست تر از آن راهى كه محمد صلى الله عليه و آله در پيش گرفته است رهنمون هستيد. به دنبال چنين رويدادى كه خداوند متعال آيه : الم ترالى الذين اوتو النصيبامن الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت ... را نازل كرد (131).

تفاوت على عليه السلام در تفسير قرآن با خلفاى ثلاثه
بعضى گفته اند علت نقل روايات خيلى كم از سه خليفه ابوبكر و عمر و عثمان در باب تفسير قرآن اين است كه هر سه نفر آنان در ميان مردمى زندگى مى كردند كه همگى به آيات قرآن و تفسير آنها آگاهى داشتند، معانى و احكام آن را مى فهميدند و به خصوصيات زبان عربى آشنا بودند. اما على بن ابيطالب عليه السلام بعد از آنان آنقدر زندگى كرد تا آنكه مردم به وجود كسى كه قرآن را برايشان تفسير كند احتياج شديد پيدا كردند.
به علاوه امام (على بن ابيطالب عليه السلام ) به برترى فكرى علم و دانش ‍ سرشار و اشرافات قلبى از ديگران ممتاز بوده است (در ضمن بايد توجه داشت كه اشتغال سه خليفه اول به امر خلافت و اجراى حكومت علت كمى نقل روايت از ايشان است ) چنانچه معمر از وهب بن عيوب بن ابى الطغيل نقل مى كند كه گفت : على عليه السلام را ديدم كه خطبه مى خواند و مى گفت :
سلونى فوالله لما تسالونى عن شى ء الا اخبرتكم . و سلونى عن كتاب الله فوالله ما من آيه الا و اءنا اعلم ابالليل نزلت ام بالنهار؟ افى سهل ام فى جبل (132) ؟
در اينجا ذكر اين نكته ضرورى است كه سيوطى و زرقانى هيچيك به روشنى بيان نكرده اند كه اندك بودن روايات تفسيرى از سه خليفه (ابوبكر، عمر، عثمان ) اگر به دليل عدم احتياج مردم به تفسير قرآن بوده است ، آيا اين عدم احتياج به سبب اكتفا به دانش خود بوده يا به مقدار كفايت از پيامبر صلى الله عليه و آله دريافت كرده بودند؟ در صورتى كه اختلاف در تفسير قرآن خود شاهدى گويا بر اين مطلب است كه اعراب آن زمان در شناخت همه قرآن با يكديگر برابر نبودند و در فهم محكم و متشابه آن ، حتى علما و دانشمندان آن زمان نيز متفاوت بودند و عده اى بر عده اى ديگر برترى داشتند (133) تا آنجا كه برخى همه قرآن را محكم و گروهى همه آن را متشابه مى دانستند.
آنچه از روايات تفسيرى فهميده مى شود اين است كه شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود آيات مجمل قرآن را بيان مى نموده ، ناسخ و منسوخ آن را متمايز مى كرده و به اصحابش مى فهمانده است .
اما بحث و سخن اصلى در اين است كه آيا همه صحابه آن حضرت به كليه مطالبى كه پيامبر بر ايشان بيان مى نمود احاطه داشتند و تمام آنها را به درستى درك مى كردند يا خير؟ مگرنه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود مى گفت :
رب حامل ففه ليس بفقيه (134) و مگر نه اين است كه بسيارى از علما و دانشمندان علوم اسلامى را عقيده بر آن بوده و هست كه عرب در فهم قرآن نمى توانست به شناخت لغت بسنده كند و بيشتر آنان در بسيارى از موارد احتياج به توضيح پيدا مى كردند.

اوصاف حاملان قرآن
قال الصادق عليه السلام :
O القراء ثلاثه : قارى ء القرآن ليستدر به الملوك و يستطيل به على الناس فذاك من اهل النار و قارى ء قراءالقرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده فداك من اهل النار و قارى ء قراء القرآن فاستتر به تحت برنسه فهو يعمل بمحكمه و يؤ من بمتاشبهه و يقيم فرائضه و يحل حلاله و يحرم حرامه فهذا ممن ينقذه الله من مضلات الفتن ، و هو من اهل الجنه و يشفع فيمن شاء .
الخصال 1/142
O قاريان قرآن سه گونه اند: كسى قرآن خواند از براى آنكه از سلاطين منفعت طلبد و بر مردم فخر فروشد كه اين شخص از اهل دوزخ باشد. و كسى قرآن خواند و حروفش رعايت كند ولى حدودش ضايع كند. اين نيز از اهل دوزخ باشد. كسى قرآن خواند ولى به خود مشغول باشد و به محكم قرآن عمل كند و به متشابهش ايمان آرد و واجباتش به پا دارد و حلالش را حلال داند و حرامش را حرام سازد. اين شخص از كسانى باشد كه خداى آنان را از فتنهه هاى گمراه كننده برهاند و از اهل بهشت باشد و درباره هر كه خواهد شفاعت كند.
تصرف ولايتى در حفظ قرآن
نامش محمدكاظم از اهالى ساروق ، از روستاهاى فراهان بود، در روستايى دورافتاده و در خانواده اى بى سواد و فاقد امكانات ديده به جهان گشود و در همان جا به كار كشاورزى اشتغال داشت . نه كتابى خوانده بود و نه مدرسه اى رفته و نه حتى حروف فارسى يا عربى را مى شناخت . آن وقتى كه او را ديدم ، مردى ساده با سرو قامتى كوچك ، پيشانى پرچين و كوتاه و رنگ تيره گندمى بود. به گونه اى كه روانشناسان مى گفتند:
در مغز او هيچ نيرو و استعداد براى حفظ و درك مطلب و مفاهيم به طور طبيعى ديده نمى شود عجيب اينكه با اين سابقه ناگاه با عنايتى از سوى خاندان وحى و رسالت تمامى آيات قرآن را يك باره حافظ شد آن هم به گونه اى حافظ بود كه مى توانست قرآن را از آغاز تا پايان و به عكس قرائت كند كه براى افراد عادى ميسر نيست .
به او آمادگى و قدرت عجيبى در اين مورد عنايت شده بود كه پس از دهها بار آزمايش از سوى علما و مراجع تقليد و بزرگان حوزه علميه ايران و عراق نشان داده بود كه نه تنها تمامى قرآن را بى هيچ غلط يا درنگ مى تواند از حفظ بخواند بلكه هر قرآنى به دست او مى دادند آيه مورد نظر افراد را از حفظ مى خواند و با يك اشاره آن را مى يافت و نشان مى داد و آيات قبل و بعد را مى خواند و مى گفت در كدام سوره است و آيه مشابه دارد يا ندارد و همه علماء امر او را غيرعادى مى نگريستند.
قرآن را بسيار سريع و بى غلط مى خواند و معمولا در شبانه روز دوبار قرآن را از اول تا آخر ختم مى كرد.

على عليه السلام با قرآن است و از آن جدا نمى گردد
روزى سلمان و ابوذر و مقداد، در مدينه كنار يكديگر نشسته بودند. مردى كه از كوفه براى تحقيق و يافتن راه حق آمده بود، نزد آنها نشست و گفت : مرا راهنمايى كنيد، سلمان گفت : عليك يكتاب الله فالزمه ، وعلى بن ابيطالب فانه مع القرآن لايفارقه بر تو باد به كتاب خدا قرآن ، پيوند خود را با قرآن ، برقرار ساز و همچنين به على عليه السلام بپيوند و در راه او حركت كن ، زيرا على عليه السلام با قرآن است ، و از آن جدا نمى گردد. سپس گفت : من گواهى مى دهم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، فرمود: على عليه السلام با حق است و هر كجا حق بگردد، على عليه السلام همان جا مى گردد، على عليه السلام راستگو و مشخص كننده حق و باطل است (135).

منادى توحيد را كذاب خواندند
سالهاى آغاز بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بود، مردم در بازارچه ذى المجاز سرگرم خريد و فروش بودند، ناگاه محمد صلى الله عليه و آله را ديدند كه روپوش سرخى بر دوش افكنده و با صداى بلند مى گويد:
ايهاالناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا
اى مردم ! بگوييد معبودى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد.
در همان لحظه ديدند، ابولهب (عموى پيامبر) پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله حركت مى كند، و به سوى آن حضرت سنگ مى پراند، به طورى كه بر اثر سنگ اندازى او، پاى مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله پر از خون شده بود، گوش كردند، شنيدند ابولهب فرياد مى زند:
يا ايهاالناس لا تطيعوه قانه كذاب :
اى مردم ! از سخنان محمد پيروى نكنيد، زيرا او دروغگو است (136) .

شيخ مفيد چهره درخشان تشيع
همان گونه كه مى دانيم شيخ مفيد از چهره هاى بسيار درخشان شيعه است . ابوعلى جعفرى كه داماد مفيد و يكى از شاگردان اوست ، گفته است شبها مختصرى مى خوابيد و باقى را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد؛ ما كان ينام من الليل الا هجعه ثم يقوم يصلى او يطالع اويدرس اويتلو القرآن . (137)

خواندن قرآن هنگام غذا
امام رضا عليه السلام هنگامى كه كنار سفره مى نشست و مى خواست غذا بخورد، دستور مى داد سينى بزرگى كنار سفره مى گذاشتند، آنگاه از هر غذايى كه در سفره بود، از بهترين آنها برمى داشت ، و در آن سينى مى گذاشت ، سپس دستور مى داد آنها را براى نيازمندان ببرند.
آنگاه آيه 11 به بعد سوره بلد را قرائت مى فرمود:
فلا اقتحم العقبه و ماادراك ماالعقبه فك رقبه او اطعام فى يوم ذى مسغبه يتيما ذا مقربه او مسكينا ذا متربه
ولى او (انسان ناسپاس ) از گردنه مهم بالا نرفت - و تو نمى دانى آن گردنه چيست ؟ - آزادكردن برده است - يا اطعام كردن در روز گرسنگى يتيمى از خويشاوندان را، يا مستمندى به خاك افتاده را.
سپس مى افزود:
خداى متعال مى دانست كه همه به آزادكردن بردگان قادر نيستند. از اين رو، راه ديگرى (مانند غذارسانى به مستمندان ) به سوى بهشتش قرار(138) داد
فرياد زد محمد صلى الله عليه و آله كشته شد
و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل اءفان مات اءو قتل انقلبتم على اءعقابكم و من ينقلب على عقيبه فلن بضرالله شيئا و سيجزى الله الشاكرين (139).
محمد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به عقب برمى گرديد؟ و هر كس به گذشته بازگردد، هرگز ضررى به خدا نمى زند و بزودى خداوند شاكران را پاداش خواهد داد.
آيه فوق ، ناظر به يكى از فرازهاى جنگ احد است ؛ لحظاتى كه آتش جنگ ميان مسلمانان و مشركان به شدت شعله مى كشيد، ناگهان آوايى بلند شد و كسى فرياد زد: محمد صلى الله عليه و آله كشته شد... و اين درست همان لحظه اى بود كه مردى به نام عمر وبن قميئه حارثى سنگى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله پرتاب كرد و نتيجه اصابت آن ، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پايين وى شكافت و خون صورتش را فراگرفت . در اين موقع ، دشمن درصدد برآمد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش ‍ اسلام ، جلو حملات آن را گرفت و خود در اين ميان به فوز شهادت نائل آمد. شباهت زياد وى به پيامبر صلى الله عليه و آله ، دشمن را بدين توهم دچار ساخت كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خاك و خون غلطيده است و از اين رو فرياد برآوردند و خبر شهادت حضرت را با صدايى بلند به همه لشگرگاه رسانيدند.
انتشار اين خبر به همان اندازه كه در تقويت و روحيه مشركان مؤ ثر واقع شد در صفوف مسلمانان تزلزل و ضعف پديد آورد! جمعى كه اكثريت را تشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و گريز از ميدان نبرد را به پايدارى و مقاومت ترجيح دادند و به سرعت صحنه نبرد را ترك كردند، حتى در انديشه برخى ، پناه آوردن به اردوى شرك و امان خواستن از سران مشركان به طور جدى مطرح گرديد! تنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على عليه السلام و و ابودجانه و طلحه و برخى ديگر بودند كه با استقامت و جانفشانى ، ديگران را نيز به استوارى و ثبات در راه عقيده دعوت كردند. از جمله انى بن نصر به ميان آنان آمد و گفت : اى مردم ، اگر محمد صلى الله عليه و آله كشته شده خداى محمد صلى الله عليه و آله كشته نشده است ، بايستيد و پيكار كنيد و در راه آرمان الهى پيامبر صلى الله عليه و آله شربت شهادت بنوشيد! و در پى اين سخنان به دشمن حمله كرد و شهيد شد. ديرى نگذشت كه زنده بودن پيامبر صلى الله عليه و آله بر همگان روشن شد و برگ برنده دشمن باطل گشت و مسلمانان به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشتند.
آيه فوق ، در چنين زمينه اى نازل گرديده و مسلمانان سست ايمان و زودباور را مورد نكوهش و سرزنش قرار داد (140).
زبيده و قرآن گران قيمت
زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گران قيمت داشت كه آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت . يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مى كرد به آيه لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (141) رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت :
هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم . به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهايش را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد. مى گويند امروز هم بقاياى آن چاهها وجود دارد و به نام او ناميده مى شود (142).

سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم
زيد فرزند امام سجاد عليه السلام از مردان نمونه تاريخ است كه در تمامى ابعاد مانند عرفان ، زهد، جهاد، شجاعت ، علم و فقاهت ، بيدارى ، هجرت و... پس از امامان ، بى نظير بود. قابل ذكر است كه در نگين انگشتر او كه خط فكرى او را نشان مى داد، نوشته شده بود:
اصبر توجه اصدق تنجع :
استقامت كن تا به پاداش آن برسى ، و راستگو باش تا نجات يابى .
مادر او كنيز بود و حوراء يا غزاله نام داشت ، زيد به سال 66 يا 67 هجرى بعد از طلوع فجر متولد شد و در سال 121 در سن 55 سالگى بر ضد طاغوت زمانش ، هشام بن عبدالملك قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد. از سخنان اوست : سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم ، چيزى در قرآن بهتر از آگاهى و عبادت نيافتم (143).
جالب اينكه قبل از تولد زيد، از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام از ولادت و سپس انقلاب او و كيفيت شهادت و نام و نشان او خبر داده بودند و به اين ترتيب در ذهن امام سجاد عليه السلام ترسيمى از زيد بود كه در آينده رهبر انقلاب مى شود. تا اينكه طبق معمول ، امام سجاد عليه السلام پس از اذان صبح ، نماز صبح را خواند و مشغول تعقيب گرديد و عادت آن حضرت اين بود كه تعقيب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه مى داد. در اين هنگام خبر آوردند كه خداوند پسرى به آن حضرت عنايت فرموده است .
امام سجاد عليه السلام به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين كودك را جه نام بگذارم ؟ هر كسى نامى گفت ، حضرت قرآن طلبيد، قرآنى را به آن حضرت دادند، به قرآن تفاءل زد، آيه اول صفحه اول اين آيه آمد: و فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما : خداوند، مجاهدان را بر نشستگان به پاداش بزرگ برترى داد.
بار ديگر قرآن را گشود. اين بار در آغاز صفحه اول قرآن ، اين آيه آمد:
ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراه و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستيشروا بيعكم الذى بايعتم به ذلك هو الفوز العظيم : (144)
خداوند جان و مال مؤ منان را در برابر بهشت ، خريدارى كرده ، مؤ منانى كه در راه خدا مى جنگند و يا خود كشته مى شوند و اين وعده قطعى در تورات و انجيل و قرآن است ، كيست كه باوفاتر از خدا در انجام وعده اش باشد، پس شما در اين معامله اى كه كرده ايد به خود مژده دهيد كه اين پيروزى سعادتى بزرگ است .
امام سجاد عليه السلام اين دو آيه را در ذهن خود بررسى كرد و ديد هر دو در مورد جهاد و ايثار در راه خداست ، و از آن ترسيمى كه در مورد زيد، رسول خدا و على عليه السلام فرموده بود كه در صلب امام سجاد پديد مى آيد، نتيجه گرفت اين كودك همان زيد است ، آنگاه مكرر به حاضران فرمود: سوگند به خدا اين فرزند، همان زيد است ، و نام او را زيد گذاشت . (145)

با اين آيه حال پيامبر دگرگون شد
وقتى آيه وجى ء يومئذ بجهنم ... نازل شد، رنگ چهره مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله دگرگون گشت . اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على عليه السلام رفتند و ماجرا را بيان كردند.
على عليه السلام آمد و ميان دو شانه پيامبر صلى الله عليه و آله را بوسيد و فرمود: اى رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داد؟ فرمود: جبرئيل اين آيه بر من تلاوت كرد. على عليه السلام گفت : چگونه جهنم را مى آورند؟ فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش ‍ مى زند، سپس من در برابر جهنم قرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است . على مى فرمايد: در آن روز هر كس در فكر خويش است ، اما محمد مى گويد
رب امتى ، رب امتى
پروردگارا! امتم امتم .

قرائت از روى قرآن
قال الباقر عليه السلام :
O افضل العباده ، القراءه فى المصحف .
الغايات /187
O برترين عبادت ، خواندن قرآن از روى مصحف است .
قال الصادق عليه السلام :
O ثلاثه يشكون الى الله عزوجل مسجد خراب لا يصلى فيه اهله ، و عالم بين جهال ، و مصحف معلق قد وقع عليه الغبار لا يقرافيه .
الكافى 2/613، و الخصال 1/142
O سه گروه نزد خدا شكايت برند: مسجد ويرانى كه اهلش در آن نماز نگزارند. دانايى كه بين جاهلان تنها بماند و قرآن رها شده و غبار گرفته كه خوانده نگردد.
قرآن مزد رسالت را اينگونه مى دهد
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند: ما خدمتش مى رسيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد. هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند، آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (146) من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را بر آنها تلاوت كرد و سپس فرمود: نزديكان مرا بعد از من دوست داريد. آنها با خوشحالى و رضايت از محضرش بيرون آمدند. اما عده اى از منافقان گفتند: اين سخنى است كه بر خدا افترا بسته و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند.
اين آيه نازل شد: ام يقولون افترى على الله كذبا فان يشاءالله يختم على قلبك و يمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته انه عليم بذات الصدور (147)
و بدينوسيله پاسخ آنان را داد و گروهى از آنها پشيمان شدند و گريه كردند و توبه نمودند و خدا توبه آنها را پذيرفت . (148)
قرآن و ارفاقى در حق روزه داران
در تفسير نعمانى از على عليه السلام نقل مى كند: هنگامى كه خداوند متعال روزه را واجب كرد، همچنين واجب نمود كه روزه داران در شبهاى ماه رمضان نيز جماع نكنند، چنانچه روزه اى كه بر بنى اسرائيل واجب شده بود نيز بايستى در شبهاى ماه رمضان جماع نكنند و نيز هرگاه در اول شب قبل از افطار خواب مى رفت نبايستى چيزى بخورند. پيرمردى از اصحاب پيغمبر به نام مطعم بن جبير در حفر خندق شركت داشت و اين عمل در ماه رمضان بود. مطعم روزى پس از فراغت از حفر خندق به منزل خود آمد و نماز مغرب خود را بجاى آورد ولى زوجه او افطارى او را به تاءخير انداخت و او را خواب ربود و زوجه اش وقتى كه ديد او در خوابست بيدارش نمود، مطعم متوجه شد كه خواب بوده اطهار كرد تنها خودت افطار كن و براى من كه خوابيده ام ، طعام حرام است . ناچار امساك كرد. فرداى آن روز با همان حال مشغول حفر خندق شد، ناگاه بيهوش گشت و پيغمبر از سبب آن پرسيد، پس جريان را نقل كرد، و ديگر اينكه مسلمانان چون نمى توانستند در شب جماع نكنند و امساك نمايند ناچار مخفيانه جماع مى كردند. پيغمبر اسلام در اين رابطه با پروردگارش مناجات كرد و آيه شريفه اجل لكم ليله الصيام الرفث ... تا جمله كلوا و اشربوا حتى يتبن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر ثم اتمواالصيام الى الليل (يعنى بخوريد و بياشاميد تا رشته سفيد از رشته سياه از صبح پديد آيد سپس روزه را تا شب ادامه دهيد) نازل گرديد. پس اين آيه شريفه ، حكم سابق را نسخ كرد. (149)

خاطرات پيامبر از جبل النور
غار حراء كه در قله كوه بسيار بلندى در مكه قرار گرفته و اكنون به آن كوه جبل النور مى گويند از عجايب معنوى تاريخ اسلام است .
پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از بعثت سالى يك ماه تمام به (غار حراء) مى رفت ، شب و روز در آنجا بود و به عبادت مى پرداخت و هر وقت ماه به پايان مى رسيد از كوه سرازير مى شد و يكسره كنار كعبه مى آمد و آن را هفت بار طواف مى كرد و سپس به خانه خود باز مى گشت . پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه به مقام رسالت رسيد و وحى بر او نازل شد در همان ماهى بود كه طبق معمول هر سال در غار حرا به سر مى برد (150).
جالب اينكه طبق قرائن و احاديث على عليه السلام (كه در آن هنگام كمتر از ده سال داشت ) به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در غار حرا مى رفت و در جوار آن حضرت به عبادت مشغول مى شد، چنان كه در نهج البلاغه حضرت على عليه السلام فرمود:
و لقد كان بجاور فى كل سنه بحراء فاراه و لايراه غيرى .
پيامبر صلى الله عليه و آله هر سال در غار حرا مى پرداخت و كسى جز من او را نمى ديد (151).
پيامبر شاهد بر امت
عبدالله بن مسعود مى گويد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
قرآن را براى من قرائت كن و من اتفاقى سوره نساء را باز كردم ، وقتى به آيه فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد وجنابك على مؤ لاء شهيدا (152) رسيدم ديدم اشك از چشمان پيغمبر صلى الله عليه و آله فرو مى ريزد، فرمود:
اكنون بس است (153).

قرآن و كمك به جبهه
سپاه اسلام براى جنگى (كه ظاهرا جنگ تبوك بود) آماده مى شدند. اين جنگ نياز شديد به كمك مالى داشت ، هركس هر اندازه مى توانست كمك مى كرد، يكى از مسلمين به نام ابوعقيل انصارى (يا سالم بن عمير) يك كارگر ساده بود، آنچه از مزد كارگرى بدست مى آورد، در مخارج ساده زندگيش مصرف مى شد، و ديگر زياد نمى آمد، ولى او تصميم گرفت تا شبانه نيز اضافه كار كند، بلكه بتواند به ارتش اسلام كمك مالى نمايد. او شب براى شخصى به كشيدن آب از چاه پرداخت و از اين راه دو من خرما بدست آورد، يك من آن را براى خانواده اش ذخيره كرد، و يك من ديگر آن را به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و به عنوان كمك ناچيز به آن حضرت داد. جمعى از كوردلان منافق صفت در آنجا بودند، و كمك ناچيز آن كارگر زحمتكش را به مسخره گرفتند، و پوزخند مى زدند كه مثلا آيا كار لشگر اسلام به جايى رسيده كه نيازمند به يك من خرماى يك كارگر ساده دارد؟ اين پوزخند نيش دار گناه بزرگى بود، چرا كه هم يك كارگر تحقير مى شد و هم دهن كجى به سپاه اسلام بود. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و دو آيه سوره توبه (آيه 79 - 80) را در محكوميت و طرد آن مسخره كنندگان كوردل نازل كرد:
الذين يلمزون المطوعين من المؤ منين ...
كسانى كه از كمكهاى مالى مؤ منان مطبع ، عيبجويى مى كنند و آنها را كه دسترسى جز مقدار ناچيز، توان ندارند مسخره مى نمايند، خدا آنها را مسخره مى كند و براى آنان عذاب دردناك است ، اى پيامبر! چه براى آنها استغفاره كنى و چه نكنى (حتى ) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى . هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند، و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند (154).

قرآن و مذمت توجيه گران
خلاصه داستان سبت كه در قرآن در آيه 163 تا 166 سوره اعراف آمده اين است : جمعى از بنى اسرائيل در ساحل درياى احمر در شهر ايله به نقلى در زمان حضرت داوود زندگى مى كردند. خداوند خواست آنها را امتحان كند. توسط پيامبرشان صيد ماهى در روز شنبه را بر آنها حرام اعلام كرد. آنها به اصطلاح از راه كلاه شرعى وارد شده ، حوضچه هايى در كنار دريا درست كردند، وقتى ماهيها روزهاى شنبه به آن حوضچه ها مى آمدند، هنگام غروب سر بند آن حوضچه ها را مى بستند، ماهيهاى زيادى در آن حوضچه ها مى ماند بعد در روز يكشنبه يا روزهاى بعد آنها را صيد مى كردند و مى گفتند: خدا ما را از صيد ماهى در روز شنبه نهى كرده نه در روزهاى بعد.
قرآن در آيه 165 سوره اعراف مى فرمايد:
آنها كه ظلم (به خود) كردند و نافرمانى نمودند به عذاب سختى گرفتار كرديم ولى آنها را كه نهى از منكر مى نمودند نجات داديم اما سرنوشت دسته سوم (يعنى آنانكه اين فرمان را گوش كردند ولى سكوت نمودند و نهى از منكر نمى كردند) در قرآن به خوبى روشن نيست (155).
عكرمه مى گويد: نزد ابن عباس رفتم (156) و ديدم قرآن به دستش گرفته و مى خواند و گريه مى كند، (علت گريه اش را چنين ) گفت : مى دانم نهى از منكر كنندگان نجات يافتند و گنهكاران عذاب شدند ولى نمى دانم خداوند با سكوت كنندگان جه كرد؟ كه هم اكنون حال ما (كه ساكت هستيم ) چنين است (157). با توجه به اينكه طبق ظاهر آيه 166 سوره اعراف و روايات متعدد گنهكاران به صورت ميمون مسخ شدند و سپس به هلاكت رسيدند. ميمون حيوانى است كه در تقليد كوركورانه بارز است ، شايد مسخ آنها به صورت ميمون بخاطر همان تقليد كوركورانه آنها از همديگر در صيد ماهى بوده است .

دليل تكرار در سوره كافرون
ابوشاكرد بصانى يكى از نادقه عصر امام صادق عليه السلام از ابوجعفر احول (معروف به مؤ من طاق ) دليل تكرار آيات سوره كافرون را سؤ ال كرد و گفت : آيا ممكن است شخصى حكيم اين چنين تكرارى در كلامش باشد؟ ابوجعفر پاسخى نداشت ، چيزى نگفت تا وارد مدينه شد و اين سؤ ال را از امام صادق عليه السلام پرسيد. حضرت فرمود: علت تكرار اين بود كه قريش به رسول خدا پيشنهاد كردند كه يك سال تو خدايان ما را بپرست ، سال ديگر ما خداى تو را مى پرستيم ، و دوباره سال بعد تو خدايان ما را پرستش كن و سال چهارم ما خداى تو را مى پرستيم و چون آنها تكرار كردند، خداوند هم در جواب پاسخ آنها آيات را مكرر فرمود.
هنگامى كه ابوجعفر اين پاسخ را براى ابوشاكر بيان كرد او گفت : اين سخن تو نيست بلكه از امام صادق عليه السلام است . (158)

اى رسول خدا قرآن (ص ) ديگرى بياور تا قبول كنيم
عده اى از بت پرستان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و گفتند: آنچه در اين قرآن درباره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما (لات و عزى و منات و هبل ) و مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل قبول و تحمل نيست ، اگر مى خواهى از تو پيروى كنيم ، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد، و يا اينگونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير بده !
اين آيات نازل شد:
و اذا تتلى عليهم ءاياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءناائت بقران غير هذا او بدله قل مايكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الاما يوحى الى انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم (159).
هرگاه آيات روشن ما بر خلق تلاوت شود منكرات معاد كه اميدوار به لقاء ما نيستند به رسول ما اعتراض كرده گفتند: اگر تو رسولى ، قرآنى هم غير از اين بياور، يا همين را به قرآن ديگر مبتدل ساز، اى رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد از پيش خود قرآن را تبديل كنم من از هيچ چيز جز وحى خدا پيروى نخواهم كرد و اگر عصيان پروردگار كنم ، از عذاب روز بزرگ قيامت مى ترسم .
و به اين وسيله پاسخ كوبنده اى به آنان داده شد. (160)
دو آيه را مى خوانم ولى موفق نمى شوم
شخصى خدمت امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: دو آيه در قرآن است كه من هر چه به سراغ آن مى روم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نمى رسم ). حضرت فرمود: كدام آيات ؟ او گفت : آيه اول اين سخن خداوند است كه فرمود: مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم ادعونى استجب لكم و من خدا را مى خوانم اما دعايم مستجاب نمى شود!
امام فرمود: آيا فكر مى كنى خداوند عزوجل وعده خود را تخلف كرده ؟ گفت : نه . فرمود: علت آن چيست ؟ عرض كرد: نمى دانم . فرمود: اينك به تو خبر مى دهم كسى كه اطاعت خداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد. عرض كرد: جهت دعا چيست ؟ فرمود: نخست حمد خدا مى كنى ، و نعمت او را يادآور مى شوى ، سپس شكر مى كنى ، بعد درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرستى ، سپس گناهانت را به خاطر مى آورى و اقرار مى كنى و از آنها به خدا پناه مى برى و توبه مى نمايى ، اين است جهت دعا!
سپس فرمود: آيه ديگر كدام است ؟ عرض كرد: اين آيه كه مى فرمايد: در راه خدا انفاق كنيد تا خدا بهتر از آن را به شما بدهد. و ما انفقهم من شى ء فهو يخلقه و هو خير الرازقين ولى من در راه خدا انفاق مى كنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عايدم نمى شود! امام فرمود: اگر كسى از شما مال حلالى بدست آورد و در راه خدا حلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نمى كند مگر اينكه خدا عوضش را به او مى دهد (161).

 

next page

fehrest page

back page