ستاره‏هاى فضيلت جلد سوم

محمد باقر مدرس

- ۷ -


ثروت وسيله تعيش است نه تفاخر

گرچه اسلام با اصل ثروت و مال در صورتيكه از مجراى مشروع تحصيل شود موافق است و مردم را به تلاش آن تشويق ميكند وابتغ فيما اتاك الله الدار الاخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا232 ولى آنرا ملاك برترى و تفوق بر فقراء نميداند بلكه از آن جهت شديداً توبيخ و نكوهش ميكند بطوريكه در سوره سباء از فخر فروشان متول نكوهش فرموده است: و قالو انحن اكثر اموالا و اولاداً و ما نحن بمعذبين قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ولكن اكثر الناس لايعلمون و ما اموالكم و لااولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى الامن آمن و عمل صالحاً فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم بالغرفات آمنون233.
ما اموال و اولاد بيشترى داريم و لذا گرفتار عذاب نمى‏شويم، بگو پروردگارم روزى هر كس را كه بخواهد كم و يا زياد ميكند ولى بيشتر مردم نمى‏دانند، اموال و اولاد شما چيزى نيست كه شما را بخدا نزديك كند جز آنكسى كه ايمان داشته و عمل صالح انجام دهد اينان در مقابل اعماليكه كرده‏اند دو برابر پاداش دارند و در غرفه‏هاى بهشت ايمنند.

درخواست قريش و امتناع رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)

پيغمبر اسلام كه مبعوث شد، از هر گوشه و كنار طبقات مختلف براى درك حقيقت اسلام شرفياب مى‏شدند حضرتش با گرمى از آنها پذيرائى مى‏كرد و آنچنان با آنها مجالست و معاشرت مى‏فرمود كه امتيازات مجلس هم ملغى مى‏گرديد هر گاه كسى وارد مجلس مى‏شد نمى‏توانست صدر و ذيل مجلس را تشخيص دهد زيرا با آنها حلقه وار و برادرانه دور هم مى‏نشست اين عمل بر بزرگان قريش و صاحبان زر و زور، گران آمد و نتوانستند از اعتراض بروش نامأنوس او خوددارى كنند بالاخره مطلب فاش گرديد گفتند چگونه در مجلس تو حاضر شويم در حالى كه آنهايى كه مجالس تو را تشكيل مى‏دهند يك مشت فقيران هستند.
مادامى كه اين رقم افراد را از خود دور نكرده‏اى به هيچ وجه حاضر نيستيم در مجلس تو شركت كرده و به سخنان تو گوش دهيم.
پيامبر اسلام از برآوردن خواسته‏هاى اشراف قريش امتناع ورزيد ليكن آنان تنزل كردند و گفتند پيغمبر اسلام اوقات مصاحبه و مجالست خود را تقسيم كند يكروز را به بردگان و بينوايان و روز ديگر را به اشراف و رجال و ثروتمندان مكه و قريش اختصاص دهد!
در اينجا بود كه آيه 53 تا 55 سوره انعام نازل شد: لانطرد الذين يدعون ربهم بالغداوه و العشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شيى‏ء و ما حسابك عليهم من شيى‏ء فتطردهم فتكون من الظالمين و كذالك فتنا بعضهم ببعض ليقولوا اهؤلاء من الله عليهم من بيننا اليس الله باعلم بالشاكرين.
كسانيكه بامدادان و شامگان، خداى خود را مى‏خوانند و در اين كار، جز رضاى خدا را در نظر ندارند آنان را از پيش خود مران، نه حساب آنان بر شما است و نه حساب شما بر آنان، تا آنان را برانى و از ستمكاران قرار بگيرى ما اين چنين امتحان مى‏نمائيم بعضى از ايشان رابا بعض ديگر، تا بگويند آيا خدا بر اينان كه در ميان مازيست مى‏كنند منت نهاده است؟!.234
صداسف كه اكثريت مردم جهان هنوز هم معيار برترى افراد را نسبت به يكديگر همان كثرت مال و رونق زندگى مادى مى‏دانند حتى در كشور متمدنى مانند انگلستان هنوز هم مجلس اعيان در مقابل مجلس عوام قرار دارد و در شهرها ناحيه اعيان نشين از قسمت ديگرى كه فقراء و طبقه سوم و چهارم مى‏نشينند از هم جدا است.

نظر اسلام نسبت به اقوام غير مسلمان

گرچه ميان فرد مسلمان و يك فرد غير مسلمان وحدت مذهبى وجود ندارد تا رفتار مسلمانان با او رفتار ناشى از روح اخوت اسلامى باشد ولكن قرآن درباره آنان بشرط آنكه محارب نباشند دستور خوش رفتارى و انصاف و عدالت داده بعلت آنكه آنها نيز انسانند لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلو كم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين235 خدا شما را از دوستى آنانكه با شما در دين قتال و دشمنى نكرده و از ديارتان بيرون ننمودند نهى نميكند تا از آنها بيزارى جوئيد بلكه با آنها بعدالت و انصاف رفتار كنيد كه خداوند مردم عادل و دادگر را دوست ميدارد.
على (عليه السلام) در فرمان تاريخى خود بمالك اشتر چنين ميفرمايد با مردم با مهربانى و خوشرفتارى و نيكوئى رفتار كن مبادا با آنها مانند جانور درنده رفتار كنى مردم دو دسته‏اند:
اما اخ‏لك فى الدين و اما نظير لك فى الحق236 يا با تو برادر دينى‏اند و يا در آفرينش مانند تو هستند.
جابر ميگويد با پيغمبر اكرم در جائى نشسته بوديم جنازه‏اى را آوردند و از كنار ما عبور دادند پيغمبر اسلام با ديدن جنازه بعنوان احترام برخاست ما نيز برخاستيم سپس از او پرسيديم مگر اين جنازه يكنفر يهودى نبوده است؟! فرمود چرا.
گفتيم پس چرا احترامش كردى با آنكه از آئين ما بيرون و جزو پيروان اسلام نبوده پيغمبر اسلام فرمود درست است كه مسلمان و برادر دينى ما نبوده است اما انسان است و ما بخاطر انسانيت باو احترام ميگذاريم237.
از پيامبر اسلام درباره زندگى مسالمت‏آميز مسلمين با پيروان مذاهب ديگر بذكر چند حديث مبادرت ميشود.
1- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من اذى ذمياًفاناخصمه و من كنت خصمه خصمته يوم القيامه238 هر كس اهل ذمه را اذيت كند من دشمن او خواهم بود و هر كس من دشمنش باشم روز قيامت دشمنيم را باو آشكار خواهم نمود.
2- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من ظلم معاهداً و كلفه فوق طاقته فانا خصمه يوم القيامه هر كس بيكى از هم پيمانهاى اسلام ستم كند و بيش از قدرت او تكليفى براى او تحميل نمايد در روز قيامت من خودم دشمن او خواهم بود239.
3- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من قذف ذمياً حد له يوم القيامه بسياطين من نار هر كس پيروان مذهب ديگر را تهمت زند در روز قيامت با تازيانه‏هاى آتشين مجازات خواهد شد240.
در دوره تمدن اسلامى هيچيك از اقليتهاى مذهبى در فشار نبودند و مسلمانان هر گونه رعايت حقوق انسانى را درباره‏شان مراعات ميكردند.
گويند يكى از غلامان ابن عباس صحابى معروف ميگويد روزى گوسفندى سر بريديم ابن عباس به من گفت همسايه يهودى ما را فراموش مكن و سهمى او را بده او چند بار اين جمله را تكرار كرد و سفارش او را داد! من بوى گفتم چقدر سفارش ميدهى؟ با آنكه او يهودى است؟! در جواب گفت پيغمبر اسلام آن قدر در حق همسايه بما سفارش كرد كه بيم داشتيم او را جزء ورثه قرار دهد241.
روى همين تعاليم عاليه اسلامى بود هنگاميكه على بن ابيطالب از راهى ميگذشت پيرمرد تهيدست ناتوانى را ديد كه دست سئوال بسوى مردم باز كرده است پرسيد اين پيرمرد كيست گفتند او يكنفر مسيحى است.
على (عليه السلام) در حاليكه سخت ناراحت بود فرمود استعملتموه حتى اذاكبر و عجز منعتموه، اتفقوا عليه من بيت المال تا زمانيكه نيروى كار داشت از او كار كشيديد حال كه پيرو ناتوان شده است كارى باو نداريد؟! زندگى و معاش او را از بيت المال تأمين كنيد242.
بطوريكه ملاحظه مى‏فرمائيد على (عليه السلام) پيروان مذاهب ديگر را مانند آحاد مسلمانها حق بازنشستگى قاتل است درود به روان پاكت اى على بن ابيطالب كه حق انسانيت را چهارده قرن پيش اثبات فرموده‏اى
سيد قطب متفكر بزرگ اسلامى بازگو كرده كه عمربن خطاب پيرمرد پريشان حالى را ديد كه دم در بها، بگدائى مشغول است از حال او تحقيق كرد معلوم شد كه او يهودى است عمر باو گفت چه چيز تو را باين عمل وادار كرده است؟ او گفت جز به دادن و نيازمندى و پيرى عمر دست او را گرفت و بمنزل خود برد و بمقداريكه نيازمندى فورى او را رفع كند باو بخشيد آنگاه او را پيش خازن بيت المال فرستاد و دستور داد از امثال اين افراد حمايت كنند و گفت قسم بخدا در حال جوانى از آنها سود برديم و در هنگام پيرى آنها را رها كنيم از انصاف و عدالت دور است سپس اضافه كرد قرآن دستور داده كه صدقات، مال فقراء و درماندگان است و اين مرد از درماندگان اهل كتاب است243.
امام صادق (عليه السلام) در يكى از مسافرت‏هايش مردى را ديد كه در گوشه‏اى افتاده و وامانده است امام به رفيق همسفر خود فرمود گمان ميكنم اين مرد تشنه باشد او را سيراب كن وى ببالين آن مرد آمد و فوراً برگشت امام فرمود سيراب كردى؟ پاسخ داد: نه! او را شناختم يكمرد يهودى است.
امام از شنيدن اين جمله حالش دگرگون شد و به حالت خشم فرمود مگر انسان نيست؟!244.
بالاتر از همه رفتار عادلانه و مردانه على (عليه السلام) بدوران فرمانروائى خود با يك مرد مسيحى است كه زره على را دزديده بود على (عليه السلام) پس از كشف سرقت از قدرت استفاده نكرده و به نيروى فرمانروائى تكيه ننمود، دزد را پيش قاضى شهر شريح كه از قبل على نصب شده بود برد و طرح دعوا نمودند على (عليه السلام) كه طبق مقررات اسلام مدعى بود شريح از او شاهد خواست امام خنديد و فرمود شاهد ندارم، قاضى بنفع نصرانى رأى داد و او زره را برداشت و براه افتاد، چند قدمى بيش نرفته بود كه برگشت و گفت تصديق ميكنم كه اين احكام، احكام آسمانى است، زيرا فرمانرواى كل مرا پيش قاضى خود ميبرد تا محاكمه شويم و قاضى هم عليه او حكم ميدهد.
من شهادت ميدهم كه خدائى جز پروردگار جهان نيست و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر و بنده او است بخدا قسم يا اميرالمؤمنين اين زره مال تو است و من هنگام برگشت شما از جنگ صفين پشت سر سپاه اسلام متوارياً آمدم آنرا از پشت جهاز شتر شما برداشتم.
امام فرمود حالا كه تو اعتراف كردى و اسلام را قبول نمودى زره را بتو بخشيدم245.
همين رفتار انسانى مسلمين با پيروان مذاهب ديگر باعث شد كه آنان در كشور اسلامى شخصيت علمى و اجتماعى و فرهنگى و مذهبى خود را حفظ كرده و از همه گونه آزاديهاى مشروع بهره‏مند باشند در قرن چهارم هجرى تنها در شهر حله ده هزار يهودى و در شهر قاهره هفت هزار و در بندر اسكندريه سه هزار يهودى زندگى ميكردند.

اسلام و تساوى در حقوق و حكم

از آنجا كه افراد بشر از لحاظ انسانيت با هم برابر و از نظر آفرينش بى‏تفاوت هستند از اين جهت اسلام آنانرا در حقوق انسانى نيز برابر و يكسان ميداند.
گرچه افراد بشر از جهت حالات و استعدادات و لياقت، با هم تفاوت دارند و همين رموز خلقت گاهى باعث ميشود كه بعضى از آنها از مزاياى زندگى بيشتر بهره‏مند باشند ولى بايد دانست كه اينگونه تفاوتها هيچگاه موجب امتيازات حقوقى نخواهد شد.
درست است كه يك دكتر يا مهندس يا عالم يا فقيه و يا رجال برجسته از نظر مزاياى زندگى مادى از يك كارگر معمولى ممتاز و بهره‏مندترند اما در برابر احكام حلال و حرام و حدود و ديات بى‏تفاوت هستند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اين اصل تساوى حقوق را در يك جمله طلائى بيان فرموده است: الخلق امام الحق سواء يعنى مردم در برابر قانون مساوى هستند246.
و نيز فرموده الناس كلهم سواء كاسنان المشط مردم همه‏شان برابرند چون دندانه‏هاى شانه247.
على (عليه السلام) ميفرمايد واعلموا ان الناس عندنا اسوه بدانيد مردم در نزد ما يكسان و برابر هستند248.
و نيز فرموده وليكن امر الناس عندك فى الحق سواء يعنى بايد وضع مردم، در مورد حق در نزد تو برابر و يكسان باشد249 و معلوم است اين جمله در مقام دستور و فرمان به حكام و استاندارها صادر شده كه در مقام رعايت حقوق بطور تساوى و بى‏تفاوت منظور كنند.
و در جاى ديگر درباره مساوات مردم در برابر قانون چنين فرموده الحق لايجرى لاحد الاجرى الاجرى عليه و لايجرى عليه الاجرى له قانون بنفع كسى قرار داده نشده مگر آنكه بر عليه او هم جارى خواهد شد و باز بر ضرر كسى قانون نيست مگر آنكه بر نفع او هم خواهد شد250.
در دستور العملى كه به مالك اشتر مى‏نويسد در تساوى حقوق مردم چنين مى‏فرمايد واجعل لهم قسماً من بيت المال و قسماً من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد فان الاقصى منهم مثل الذى للادنى قسمتى از بيت المال و قسمتى هم از محصول زمينهاى اسلامى را به نيازمندان و بينوايان و افراد محروم اختصاص بده زيرا براى دور همان حقى است كه براى نزديك است251.

نامه تهديد به مصقله بن هبيره

مصقله بن هبيره از ناحيه على (عليه السلام) حاكم فارس بود به حضرتش گزارش رسيد كه وى از غنائم به فاميلها و حواشى خود بيشتر از ديگران ميدهد على (عليه السلام) نامه تهديدآميزى براى او نوشت و در آخر آن اينطور مرقوم فرمود: الا و ان حق قبلك و قبلنا من المسلمين فى قسمه هذا الفى‏ء سواء آگاه باش حق كسيكه نزد تو و نزد ما است از مسلمانان در توزيع اين مالها يكسان است252.
ابن ابى رافع ميگويد من خازن بيت المال و كاتب على (عليه السلام) بودم و گردن‏بند مرواريد گرانبهائى كه در ضمن غنائم وارد بيت‏المال شده و يكى از دختران على (عليه السلام) اوصاف گردنبند را شنيده بود كسى پيش من فرستاد كه عيد قربان در پيش است چند روز آنرا برسم امانت به من بده.
من گردنبند را بشرط ضمانت بمدت سه روز به دختر على (عليه السلام) دادم ناگهان چشم على (عليه السلام) به گردنبند افتاده و شناخته و از دخترش توضيح خواسته بود، دخترش ماجرا را براى را براى حضرتش توضيح داده بود.
امام مرا احضار كرد و گفت آيا به ملت و مسلمانها خيانت ميكنى؟ گفتم بخدا پناه ميبرم از اينكه خائن مسلمين باشم.
فرمود پس چرا بدختر من فلان گردنبند را بى‏دستور من و رضايت مسلمين عاريت دادى؟!
گفتم يا على او دختر شما است و از من برسم عاريت و ضمان درخواست كرد و من چگونه امتناع مى‏ورزيدم.
امام فرمود هم‏اكنون آنرا بازستان و سرجايش بگذار مبادا ديگر چنين كارى كنى كه ترا كيفر ميكنم!.
اين بيان بگوش دختر على (عليه السلام) رسيد به پدر گفت من كه دختر و پاره تن تو هستم، كيست كه در استفاده كردن از آن گردنبند از من سزاوارتر باشد؟.
على (عليه السلام) فرمود لاتذهبى بنفسك عن الحق، اكل نساء المهاجرين و الانصار يتزين فى مثل هذا العيد بمثل هذا پا را از حق فراتر منه، آيا همه زنهاى مهاجر و انصار در چنين روزى، اينگونه خود را آرايش و زينت ميكنند253؟!.
على (عليه السلام) زن عجميه را با زن عربيه بى تفاوت قرار داد و خواهرش ام هانى را با كنيزش بالسويه انعام كرد و امام حسن (عليه السلام) را از لباس برنس ممنوع ساخت و دامادش را با دخترش زينب مأيوس برگردانيد. (به تفاصيل اين مطالب به آخر جلد دوم ستاره‏هاى فضيلت فصل حكومت على (عليه السلام) رجوع شود).
على در اين رعايت اصول مسلمه حقوق انسانى از رسول اكرم پيروى ميكرد وقتى كه داماد آنحضرت ابى العاص ابن ربيع در جنگ بدر بدست مسلمانان اسير شد و قرار بود هر كدام از آنها را در برابر (فدبه) كه بنا بگفته تاريخ چهار هزار در هم بود آزاد نمايند، قريش براى آزادى اسيران اموالى فرستادند كه در ميان آن گردن‏بندى بود كه زينب دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، براى آزادى شوهرش ابى‏العاص فرستاده بود اين گردنبند از خديجه همسر با وفاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بارث يا در ضمن اموال جهازيه به زينب رسيده بود.
پيغمبر اسلام وقتيكه چشمش بگردنبند افتاد سخت متأثر شد اصحاب علت آنرا پرسيدند فرمود از ديدن اين گردنبند كه يادگار خديجه است بياد وفا و زحمات بيدريغ او كه در راه اسلام تحمل كرده است افتادم از اين جهت خاطرم آزرده شد.
اصحاب عرضه داشتند يا رسول‏الله گردنبند زينب را بخودش برگردانيد و همسر او را هم بلاعوض آزاد سازيد پيغمبر فرمود اين حق شما است هر طوريكه تصميم بگيريد اختيار داريد من هيچگاه شما را مجبور نخواهم كرد؛ اصحاب گردن‏بند را با ميل خود برگردانيده و اسير را نيز آزاد كردند254.

تساوى در داورى و اجراء حكم

در اكثر كشورهاى مترقى همانطور كه حقوق سياه و سفيد در مرحله اول و دوم مساوى نيست در مرحله اجراء حكم هم برابر نيستند و چنانچه لايحه حقوق مدنى كه در آن تساوى حقوق سپيد و سياه منظور شده وسيله كندى به كنگره امريكا تسليم شد طرفداران اختلاف طبقاتى و تبعيضات نژادى با ترور رياست جمهورى، از تصويب آن جلوگيرى كردند و اگر بفرض محال بتصويب هم ميرسيد در مقام اجراء الغاء ميگرديد.
بطوريكه در مطبوعات رسمى خوانديم رابين و پرسيا كه متهم به قتل سه جوان سياه پوست بودند در دادگاه روى دو مبل راحت لم داده و پا روى پا مى‏انداختند و مرتب ميخنديدند و دادگاه را دست مى‏انداختند و ذرت بو داده ميخوردند! و نيز محمد على كلى ميگفت از دادگاهى كه قضات آن، همه سفيد پوست هستند انتظار عدالت غلط است.
همان پديده آورندگان سازمان ملل، تصويب كنندگان اعلاميه حقوق بشر در مقام عمل منافع شخصى خود را بر ديگران مقدم داشته بعنوان حق و تو از اجراء عدالت و مساوات مانع ميشوند!.
اما اسلام برخلاف روش آنان شاه و رعيت، فقير و غنى، شريف و وضيع، سياه و سفيد، مرد و زن، همه و همه را در برابر اجراء قانون يكسان مى‏بيند و از هر نوع جانب دارى بيجا امتناع ميورزد.
قرآن مجيد بمردم دستور ميدهد كه هر گاه در ميان مردم حكم كرديد بايد بعدالت حكم كنيد فاذا حكمتم بين الناس فاحكموا بالعدل255.
قرآن در مقام شهادت و قضاوت جهات دوستى و دشمنى را الغاء نموده و دستور به رعايت عدالت و رضايت خدا كرده است كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لايجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا256 بمنظور خدا قيام كنيد و شهادت را عادلانه نمائيد و دشمنى اشخاص شما را از راه عدالت منحرف نسازد. و در سوره نساء گويد ولو شهادت بر عليه خود و يا پدر و مادر و يا نزديكان خودتان باشد از راه عدالت منحرف نباشيد كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو على انفسكم اوالوالدين و الاقربين257.
ما در طول تاريخ نمونه‏هاى زنده‏اى از پيشوايان دين و جانشينان پيغمبر اسلام مى‏يابيم كه اصل مساوات در مرحله اجراى قوانين بشكل بسيار جالب و آموزنده‏اى بچشم ميخورد:
1- پيغمبر اكرم در فتح مكه به ابن خطل شاعر، حدى جارى ميكرد و ميفرمود الكعبة لاتعيذ عاصياً و لاتمنع من اقامة حد واجب كعبه هرگز پناه نمى‏دهد و مانع نميشود از اقامه حد واجب258.
2- فاطمه مخزوميه از زنان بانفوذ جامعه عربى قبل از اسلام بود پس از مسلمانى مرتكب دزدى شد، سران قبيله بنى مخزوم بسيار نگران شدند زيرا ميدانستند بحكم اسلام بايد دست وى قطع گردد و اين عمل لطمه‏اى بزرگ به قبيله آنان خواهد زد از اين جهت با همه به مشورت پرداختند كه كسى را بعنوان شفيع نزد پيغمبر بفرستند تا از گناه فاطمه شفاعت كند.
براى اين كار اسامة بن زيد غلام‏زاده و نديم پيغمبر را شايسته تشخيص دادند و غير از آن كسى جرئت اين شفاعت را نداشت لذا جريان را با اسامه در ميان گذاشتند او نيز بمنظور شفاعت شرفياب محضر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گرديد.
پيغمبر در حاليكه آثار غضب و خشم از چهره‏اش آشكار بود فرمود اسامه تو در تعطيل حدى از حدود خدا به شفاعت آمده‏اى؟!
آنگاه برخاست و در مجمع عمومى مهاجر و انصار خطبه زير را ايراد فرمود مردمانيكه پيش از شما زندگى ميكردند باين جهت هلاك شدند و شيرازه مليت آنان از هم گسيخته و پاره شد كه هر گاه شخص صاحب نفوذى در ميانشان مرتكب دزدى و خلاف ميشد قانون در حق او اجراء نميگرديد اما اگر افراد ضعيف و ناتوان دست بسرقت و خلافكارى دراز ميكردند حربه قانون، بر مغزشان كوفته ميشد! بخدا قسم اگر دختر من فاطمه دزدى كند دستش را قطع خواهم كرد259.

على به دوست خود تازيانه ميزند

يكى از دوستان بسيار نزديك على (عليه السلام) بنام نجاشى از قبيله بنى نخع در اثر وسوسه مرد نابكارى در ماه رمضان شراب خورده و بد مستى كرد اين جريان به على (عليه السلام) گزارش گرديد حضرت او را احضار فرمود پس از تحقيق و مسلم شدن قضيه، دستور داد يكصد تازيانه باو زدند.
يكى از فاميل‏هاى سرشناس او حضرت را بخاطر اين عمل كه مى‏پنداشت آبروى خانوادگى‏شان را برده است، مورد انتقاد شديد قرار داد و گفت همين كارهاى تو باعث ميشود كه دوستانت از تو رنجيده خاطر شده و به صف دشمنانت به پيوندند!.
شاه ولايت فرمود مگر من برخلاف حق و عدالت، كارى كرده‏ام؟! اين خدا است كه بما امر ميكند اى مؤمنين براى خدا قيام كنيد و بانصاف و عدالت گواهى دهيد، دشمنى با قومى شما را وادار نكند كه از عدالت بيرون رويد، عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديك‏تر است و از خدا بترسيد كه از اعمالتان با خبر است260. و من در اجراى عدالت و فرمان خدا از هيچ چيز هراس و ملاحظه نخواهم داشت261.

على به استاندار كوفه حد ميزند

على بدوران حكومت عثمان به وليد بن عقبه حد جارى نمود در حاليكه عثمان ميل نداشت باو حد جارى شود و شهود را كه بر شرابخوارى وليد شهادت داده بودند تازيانه زده و تهديد كرده بود، وقتيكه على (عليه السلام) شنيد به عثمان اعتراض نمود و عثمان بالاجبار اجراء حد را بروليد قبول كرد ولكن كسى جرأت نمى‏كرد اجراء كند وقتيكه على (عليه السلام) شنيد تازيانه بدست گرفت وارد خانه عثمان شد وليد را زير ضربات تازيانه قرار داد (براى تفضيل اين موضوع به جلد دوم ستاره‏هاى فضيلت نگارنده صفحه 26 رجوع شود).

فرزند استاندار تازيانه ميخورد

عمروعاص از طرف خليفه، استاندار مصر بود روزى پسر او در مسابقه اسب دوانى با يكى از افراد معمولى بر سر مبلغى شرط بندى كرد اتفاقاً مسابقه بنفع آن مرد مصرى پايان پذيرفت و او مبلغ مورد نظر را از فرزند عمروعاص مطالبه كرد والى زاده بجاى آنكه بدهكارى خود را به آن مرد به پردازد باتازيانه بر سر او كوبيد، هنگاميكه او فرزند استاندار را تهديد به شكايت كرد، پسر عمروعاص او را مورد تمسخر قرار داد و گفت اناابن الاكرمين من پسر دو بزرگوار هستم شكايت تو در حق من بى‏اثر است.
مرد ستمديده به مدينه رفت، عمروعاص و فرزندش نيز پس از انجام مناسك حج به مدينه آمده بودند، مرد مصرى شكايت خود را به خليفه گفت وى پس از تحقيق عمروعاص را احضار كرد و گفت چرا مردم را برده خود قرار داده‏ايد و حال آنكه خدا آنها را آزاد آفريده است؟!
آنگاه تازيانه خود را به مرد شاكى داد و گفت: نور چشمى دو بزرگوار را بزن! او هم بهمان مقدارى كه از دست والى‏زاده خورده بود قصاص كرد262.
جريان جبله بن ايهم غسانى پادشاه آل جفنه مهمتر از اين است (تفصيل آن در جلد دوم اين كتاب صفحه 169 گذشت رجوع شود).
درست است كه اسلام يك آئين مساوات در مرحله انسانيت و در مرحله تشريع قانون و در مرحله داورى و اجراء حكم، ميان افراد بشر است ليكن در عين حال اسلام در پاره‏اى از احكام و مقررات ميان زن و مرد مسلمان و غير مسلمان فرق قائل شده است مثلاً حق زعامت عامه، منصب فتوى و قضاء و امامت بر مردم، فرمانروائى ارتش اسلام و امثال اين حقوق را از طايفه نسوان و افراد غير مسلمان سلب كرده است و از اين جهت است كه بانوان و افراد غير مسلم نمى‏توانند شاغل مناصب فوق باشند.

حقوق زن در اسلام

مقام زن در اسلام

از اواخر قرن نوزدهم ميلادى كه صنعت در كشورهاى اروپا توسعه پيدا كرد و زنان نيز براى همكارى با مردان بكار خانه‏ها روى آوردند، مسئله تساوى حقوق زن و مرد مطرح گرديد، و اين مسئله بنام آزادى زنان البته بدون قيد و شرط طرفدارانى و فعاليت‏هائى آغاز گرديد، و كار بجائى رسيد كه دامنه اين بحت به كشور ما نيز كشيده شد. نظر بر اينكه اين مسئله فعلاً مهمترين موضوع اجتماعى روز است خلاصه تحقيقات مربوطه با توجه بسابقه تاريخى آن كه در دسترس ما قرار گرفته بنظر خوانندگان محترم رسانيده مى‏شود، سپس نظر اسلام را درباره زن با رعايت اختصار در برابر نظر ديگران نقل خواهيم كرد، و ناگزيريم قبل از بحث تا آنجائيكه اقتضاء دارد سوء تعبيرهائيكه مخالفين ناجوانمردانه در اين باره به اسلام نسبت نابجا داده‏اند تشريح نمائيم.
اسلام قرنها در نظر جهان غرب و آئين مسيحيت قربانى تحريف و سوء تعبير شد، در حدود 14 قرن پيش از اين، مبارزه بين هلال و صليب آغاز گرديد و اروپا دست بكار تحريف و تقلب حقايق شده و با انواع و اقسام سوء تعبيرها چهره تابناك اسلام را بصورت زشت و زننده‏اى وانمود كرد.
وقتيكه مشاهده ميشود يك نفر نويسنده اروپائى تحصيل كرده بدون آنكه از نيش وجدان متأثر شود و از نداى ضمير باطن منفعل گردد بى‏شرمانه دروغ شاخدارى را روى كاغذ آورده و ميگويد اسلام جنس زن را داراى روح انسانى نميداند انسان متأثر ميشود.
باز وضع چنين گوينده از قبيل مناظره مشهور بين ديك سياه و كتلى باشد حرفيست ولى جاى تأسف اين است كه در اين موضوع ديك سياه به ظرف چينى عيب جوئى ميكند كه تو سياهى و خجالت نمى‏كشد از اينكه همه مى‏بينند كه ظرف چينى سفيد است.

زنان را در آئينه مسيحيت تماشا كن

چه كسى مى‏تواند ستمگريهاى غير انسانى مسيحيت را نسبت به جنس زن ناديده گرفته و انكار نمايد، آنهم بنام حضرت مسيح (عليه السلام).
مگر رومى‏ها نبودند كه روغن داغ بر بدن زنهاى بدبخت ميريختند و يا به دم اسبها مى‏بستند و اسبها را بسرعت ميراندند و زنهاى عاجز و دست و پا شكسته را بستونها مى‏بستند و از فراز مجسمه‏ها بر بدنشان آتش مى‏ريختند؟!.
اينگونه تجاوز و ستمگريها به قرنهاى نخستين اختصاص نداشت بلكه تا اواخر قرن 17 استمرار داشت و در ربع آخر آن قرن مجلس مشاوره حكماء در روم تشكيل يافت باتفاق آراء قطعنامه و فتواى ناجوانمردانه و غير انسانى تصويب نمودند كه زن داراى روح نيست.
مسيحيت امروز بناگاه با وضع نفاق‏آميزى خود را قهرمان حمايت زن معرفى ميكند در صورتيكه ريشه موجوديت اين جنس لطيف را با تبر ميزند زيرا زن در مسيحيت موجود منفور و مردود شناخته شده و علناً زن را مظهر گناه ميدانند263.
در جزائر افريقا زنانرا مانند حيوانات گله گله در معرض فروش مى‏آوردند و براى استفاده كار مبادله ميكردند. بشهادت تاريخ گاهى آنها را براى شخم زدن زمين بگاو آهن مى‏بستند.
در كلده و آشور هنگام شوهر دادن، دختران را براى فروش ببازار ميبردند. در كشور چين از كودكى پاى دختر را در قالبى از فلز ميكردند تا ناقص شود و در بزرگى نتواند از منزل بيرون رود.
در هندوستان براى زن بعد از مرگ شوهرش زندگى جايز نبود و زن را در روز چهلم فوت شوهر در آتش انداخته ميسوزانيدند و بهترين زنان زنى بود كه بعد از مرگ شوهر، خود را بكشد و يا بسوزاند والا در انظار عامه و حتى در نظر خانواده خود منفور ميشد تا جان ميداد.
در مصر هر وقت آب رود نيل كم ميشد دختر جوانى را زينت داده و آرايش مينمودند و او را در ميان رود نيل ميافكندند و غرق مينمودند بمنظور آنكه آب زياد شود.
در بين ملل وحشى زن حق نداشت با شوهر خود سر يكسفره غذا بخورد، با او در يك اطاق زندگى كند و در ميان يك رختخواب بخوابد.
در جزيرة العرب وجود دختر در يك خانواده ننگ بزرگى محسوب ميگرديد، زنى كه فرزند اولش دختر بود قدم او را مبارك و ميمون نميدانستند و اگر به پدرى خبر ميرسيد كه از عيال او دخترى بدنيا آمده از كثرت غيظ صورت او سياه ميشد و دختر را زنده به گور مى‏كرد.
در كشورهاى اروپا مانند سوئد، نروژ، دانمارك، فرانسه زن از ارث محروم بود و در قانون مدنى ناپلئون براى ارث بردن زنان شرايط زيادى وضع كرده بودند كه در نتيجه، نود درصد زنان از حق ارث ممنوع مى‏شدند264.
وقتى در آئين مسيح به بحث مربوط به زن برميخوريم مى‏بينيم مسيحيت زن را ماده اساسى گناه ميداند.
در سفر پيدايش، آيه 11 و 12 نوشته است كه آدم بخدا ميگويد زنى را كه تو بمن دادى تا همراه من باشد از ميوه آن درخت به من داد و آنرا خوردم.
بنابراين حوا در آغاز امر مرتكب گناه شده و باعث سقوط آدم گرديد در حقيقت او مسئول گناهان بشر است، براى مزيد اطلاع به انجيل لوقا فصل 7 آيه 7 و 9 و 27 و 33 و 32 رجوع شود.
پولس مقدس اولين پيشواى مسيحيت ميگويد: بگذاريد زن با همه مشقتهائيكه در بردارد سكوت را بياموزد ولى من نمى‏توانم اين رنج را تحمل كنم كه ببينم زنى درس بدهد و يا بر شوهرش تسلط داشته باشد زيرا اول آدم بوجود آمد و پس از او حوا، آدم خود را فريب نداد بلكه فريب خورد اين ستمى بود كه از ناحيه زن ناشى شد.

چگونه اسلام بزنان مقام والا بخشيد

اما دين مقدس اسلام بالاترين موقعيتها را كه در خور زنان بود بآنان بخشيده و آنها را بآخرين درجه عظمت و نعمت و مقام لايق كه از نظر منطق علم شايسته آنان بود رسانيده و جان آنها را حفظ و از كشتن آنان با شدت جلوگيرى نمود و قانون بسى آبرومند و منطقى درباره شئون زندگى زن وضع نمود و قرآن تساوى حقوق زن و مرد را تا آنجائيكه منطق و عقل قبول مى‏كرد بيان نمود و آيات مربوط باين موضوع در ذيل همين بحث خواهد آمد.
آئين مقدس اسلام زنانرا در همه چيز برابر و مساوى با مردان ندانسته و در امور اجتماعى آنها را دخالت نداده است زيرا تساوى در جميع شئون زندگى مخالف نظام آفرينش و خلقت زنان است چون اختلاف و تفاوت ساختمان بدنى زن و مرد ثابت ميكند كه مساوات كامل و همه جانبه بين زن و مرد دور از منطق و ناموس فطرت و خلقت است.

اختلاف زن و مرد از نظر جهاز خلقت

نظريه علماى فيزيولوژى درباره تفاوت جهاز خلقت زن و مرد بقرار زير خلاصه ميشود:
1- مغز زن صد و سى گرم از مغز مرد سبكتر است يعنى وزن متوسط مغز در مرد بالغ بر 1380 گرم در زن بالغ بر 1250 گرم است265.
2- جمجمه زن صد گرم از جمجمه مرد سبكتر است.
3- ريه زن در حدود سيصد گرم از ريه مرد سبكتر است يعنى وزن ريه مرد 1200، زن 900 گرم است.
4- ضربان قلب زن از قلب مرد بيشتر و وزن آن بمقدار شصت گرم از قلب مرد سبكتر است، يعنى قلب يكمرد بطور متوسط 300 گرم ولى وزن قلب زن 240 گرم است.
5- وزن متوسط بدن زن در حدود چهار هزار گرم از وزن بدن مرد سبكتر است.
6- استخوان زن سبكتر از استخوان مرد و استحكامتش كمتر است.
7- سرعت ضربان نبض زن در هر دقيقه بين ده الى چهارده بيشتر از مرد است، و اين موضوع دليل بر ضعف قوه زن است چنانچه در حيوانات كوچكتر و ضعيف‏تر هم نسبت بحيوانات بزرگتر و قوى‏تر مشاهده ميشود.
8- حرارت بدن زن تقريباً نيم درجه كمتر از حرارت بدن مرد است، حرارت حد متوسط مرد 37 درجه ولى در زن سى و شش درجه است.
9- تنفس زن سريعتر از مرد است ولى از شيميائى ناقص است، زيرا هر مرد در هر ساعت يازده گرم كربن كربن مى‏سوزاند و بهمين نسبت از اكسيژن استفاده مى‏كند در صورتى كه زن در هر ساعت بيش از هفت گرم كربن نميسوزاند خلاصه جهاز تنفس در مرد بعلت گنجايش ريه و سينه بمقدار نيم ليتر هوا بيشتر از زن است.
10- حس لامسه زن كمتر از مرد است و لذا درد را بيشتر تحمل مى‏كند.
11 - جهاز هاضمه زن ضعيفتر از مرد است و لذا كمتر ميخورد و زودتر گرسنه ميشود266.
12- خون زن هم از لحاظ رنگ و وزن و هم از جهت تركيب با خون خود مرد تفاوت دارد يعنى خون زن كمرنگتر و سبكتر از خون مرد است و گلبولهاى سفيد در خون مرد بيشتر است و مقدار هموگلوبين ماده آهنى ملونه خون و آلبومين ماده سفيده تخم مرغ و مواد آزتى267 خون زن كمتر از خون مرد است268.
با در نظر گرفتن اين اختلاف شديد و تفاوت عجيبى كه بين زن و مرد از نظر قوا و ساختمان بدنى موجود است آيا ممكن است زنان دوش بدوش مردان در مراحل شئون زندگى اجتماعى بطور متساوى شركت نموده و همگام شوند؟!.
آيا ممكن است كاميونيكه موتورش قدرت كشيدن بيش از ده تن بار ندارد بيست تن بار بر او حمل كرد! آيا معقول است اين بار سنگين را بسر منزل مقصود برساند!.
آيا در يك جامعه متمدن يا بى‏تمدنى كه استعدادهاى ذاتى منظور نشود، مثلاً بارهاى سنگين را كه بايد كاميونهاى با قدرت حمل كنند به ماشينهاى سوارى ظريف كه مخصوص ركاب اشخاص است بار كنند و ماشين سواريها را به بار كشى اختصاص دهن عقلاى دنيا حتى چوپانان صحرا درباره اين جامعه چه نحو قضاوت مى‏كنند پاسخ روشن است.
اشتباه نشود اختلاف قواى زن و مرد برهان نقص خلقت و انحطاط جنس زن نيست، بلكه اين اختلاف قوا بمنظور دو نوع مسئوليت متفاوت اجتماعى است كه هر يك بتناسب مسئوليت خاص طبيعى خوددارى قواى مخصوص و خلقت بخصوصند.
ملل اروپا از اين قانون خلقت بى‏اطلاع نيستند، و ميدانند كه مغز و قواى دماغى و بدنى زن قدرت كشيدن بارهاى سنگين و حساس اجتماع را ندارد، اگر زن قاضى شود در نتيجه غلبه احساسات و عواطف ممكن است با ديدن چند قطره اشك يكمرد جانى و يا در برابر تملق و چاپلوسى يك دزد، تحت تأثير قرار گرفته و بلافاصله او را تبرئه نمايد و از اين رهگذر جامعه به ور شكستگى گرايد.
از اين جهت است كه با همه اعتراف به قانون تساوى حقوق، زنان را در امور مهمه دخالت نداده‏اند بلكه غالباً در يك رشته امور سطحى و پيش پا افتاده‏اى كه هر مغز ضعيفى ميتواند آن را اداره نمايد به آنان واگذار كرده‏اند مانند تمبر فروشى، قبض تلگراف و دفتر نويسى و نظائر آن.
و اگر گاهى به سمت نمايندگى انتخاب شوند براى خالى نبودن عريضه و سرگرمى و آرام ساختن آنان است.
مثلاً كنگره امريكا كه بمنزله مجلس شوراى ملى است داراى 450 صندلى نمايندگى است كه از اين كرسى‏هاى و كالت فقط 11 صندلى به بانوان اختصاص دارد آنهم پس از 43 سال از آغاز كنگره، آنهم از سيصد و پنجاه ميليون جمعيت.

تساوى مطلق ظلم بر زنان است

علاوه يك قسمت از بارهاى سنگين و كمرشكن طبيعت خواه و ناخواه بر روى شانه بانوان بار شده و شانه مردان از آنها خالى است، مانند عادت ماهانه، آبستن و حاملگى و تحمل سنگينى فرزند بطول نه ماه، و عوارض و ناراحتى‏هائيكه در مدت حمل عارض مى‏شود و تحمل به درد زائيدن كه براى زنان يكنوع مشاهده مرگ است، شير دادن و نمونه‏هاى ديگر.
با در نظر گرفتن اين بارهاى سنگين كه از نظر خلقت و آفرينش بر روى شانه زنان بار است اگر بخواهيم بنام تساوى حقوق بارهاى سنگين اجتماعى را هم روى شانه آنها بگذاريم حتماً معقول و مطابق منطق صحيح نخواهد شد و اين عمل از نظر عقل، ظلم به جنس لطيف خواهد شد.
و از همين منطق معقول است كه اسلام يك روش بسيار متين و موافق طبيعت زن انتخاب كرده، امور داخل خانه را به زن و خارج خانه را بمرد واگذار كرده است، و تربيت اولاد كه بصورت ظاهر كم اهميت و در حقيقت امر، همه سعادتها و خوشبختيهاى يك جامعه و ترقيات يك كشور همه و همه از آن سرچشمه مى‏گيرد، به زنان كه مقام شامخ مادرى را حائز هستند واگذار شده است.

قيس بن عاصم يا پايه گذار دختر كشى

نخستين طايفه‏اى كه دختر كشى را رسم نموده و جنايت ناجوانمردانه و عمل غيرانسانى را به پيكره اجتماع بشرى در منطقه حجاز وارد آورد قبيله بنى تميم بود، هنگاميكه بناى مخالفت با حكمران خود نعمان بن منذر گذاشتند.
نعمان با يك لشكر انبوه اين طايفه را تارومار ساخت و اموال آنانرا مصادره و دختران آنها را اسير گرفت پس از مدتى نمايندگان بنى تميم پيش وى آمده و تقاضاى استرداد دختران را نمودند، ولى از آنجائيكه بعضى از آنها در محيط زندان ازدواج كرده بودند. از اين لحاظ حكومت وقت آنانرا بين طلاق گرفتن و آزاد شدن و بين باقيماندن با شوهران و قطع روابط با پدران مخير ساخت، دختر قيس بن عاصم صفاى زناشوئى را مقدم داشت و با پدر خود برنگشت.
قيس بن عاصم كه عضو نمايندگان اعزامى بود از اين عمل سخت متأثر گشت و با خود عهد كرد كه بعد از اين دختران خود را در آغاز زندگى نابود سازد و كم كم همين رسم به بسيارى از قبايل سرايت كرد.
هنگاميكه قيس بن عاصم خدمت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد يكى از انصار از دختران وى سئوال نمود، قيس در پاسخ گفت من تمام دختران خود را زنده به خاك كرده‏ام و كوچكترين تأثر در دل خود احساس ننموده‏ام مگر يكبار و آن موقعى بود كه من در سفر بودم و همسرم باردار و وضع حمل وى نزديك بود.
اتفاقاً سفرم بطول انجاميد پس از مراجعت از مولود جديد پرسيدم مادرش در پاسخ گفت در اثر عللى بچه مرده بدنيا آمد ولى در واقع چون دختر زائيده بود از ترس من دختر را به خواهرانش سپرده بود سالها گذشت و ايام جوانى و طراوت دختر فرا رسيد و من كوچكترين اطلاعى نداشتم روزى در خانه نشسته بودم ناگهان دخترى وارد خانه شد و سراغ مادرش را گرفت، دخترى بود زيبا گيسوانى بهم بافته، گردن بندى به گردنش انداخته بود.
من از همسر خود پرسيدم كه اين دختر زيبا كيست؟ وى در حاليكه اشك در چشمانش گره زده بود گفت اين دختر تو است همان دختريست كه هنگام مسافرت تو بدنيا آمده است از ترس تو پنهان كرده بودم و گمان كرد كه من از وضع موجود راضى هستم روزى با اطمينان كامل از خانه خارج گرديد.
من بموجب پيمانيكه بسته بودم دست دخترم را گرفته به يك نقطه دور دست رفتم در صدد حفر گودال بر آمدم هنگام حفر، دختر مكرر از من مى‏پرسيد كه منظور از كندن زمين چيست پس از فراغ دست وى را گرفته كشان كشان در ميان گودال افكندم و خاكها را بسر و صورت او ريخته و بناله‏هاى گوش خراش وى گوش ندادم.

ناله دختر و قساوت پدر

او همچنان ناله ميكرد و مى‏گفت پدرجان مرا زير خاك پنهان ميسازى و و در اين گوشه تنها ميگذارى و بسوى مادرم برميگردى؟!! ولى من خاكها را تند تند ميريختم تا آنجا كه خاك او را فرا گرفت، و نيروى قدرتش در زير خراورها خاك خرد گرديد.
آرى يگانه موردى كه دلم سوخت همين مورد است، هنگاميكه سخنان قيس پايان يافت چشمهاى رسول الله پر از اشك بود اين جمله را فرمود: ان هذا لقسوة من لايرحم لايرحم.
يعنى اين عمل يك سنگدلى است و ملتى كه رحم و عواطف نداشته باشند مشمول رحمت الهى نميگردند (مكتب اسلام سال دوم شماره 4).
راستى چه اندازه بايد انسان گرفتار انحطاط اخلاقى باشد كه ميوه دل خود را پس از رشد و نمو يا در همان روزهاى ولايت زير خروارها خاك پنهان كند و از فرياد و ناله او متأثر نشود و گاهى در ميان آب غرق كند و يا از بالاى كوه بلند بدره عميق پرتاب نمايد.
قرآن كتاب آسمانى ما كه در نظر خاورشناسان غير اسلامى لااقل بعنوان يك كتاب تاريخى و علمى دست نخورده شناخته ميشود در اين باره سرگذشت عجيبى را در سوره نحل بيان مى‏كند:
اذا بشر احدهم بالاثنى ظل وجهه مسوداً و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء مابشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب، الا ساء مايحكمون (سوره نحل 59):
هنگاميكه خبر تولد دختر بيكى از آنها داده شود رنگ وى سياه شده در ظاهر خشم خود را فرو مى‏برد بر اثر اين خبر بد از قوم خود متوارى ميگردد و نمى‏داند آيا مولود را با تحمل خوارى نگاه دارد يا در خاك پنهان سازد راستى چه زشت و ناپسند حكم و قضاوت ميكنند!
قرآن در سوره تكوير آيه 8، اين عمل ناشايست غير انسانى را تهديد ميكند و ميفرمايد و اذ الموؤدة سئلت باى ذنب قتلت روز قيامت از دختران زنده بگور شده سئوال ميشود كه به چه گناهى كشته شده است؟!
داستان گذشته و آيات قرآنى بر موقعيت زن قبل اسلام و بودن اعراب بسان يك وحشى بيابانى و درنده غول پيكر بصورت انسانى مدرك غير قابل ترديد است.
زيرا بهترين وسيله براى تحليل روحيات و افكار يك ملت، آثار فكرى و داستانهاى آنهاست.
ادبيات و اشعار و قصص و حكايات هر جمعيت نماينده افكار و مقياس تمدن و ترقى آنان بشمار ميرود، آثار نويسندگان مانند تابلوى نقاشى زيبائى است كه نقاشى زبر دست دورنماى زندگانى خانواده‏اى را با مهارت كامل در آن ترسيم كرده باشد و بوسيله اشكال و رنگهاى گوناگون از يك سلسله مناظر طبيعى و اجتماعى پرغوغا با صحنه‏هاى جنگ و غارت حكايت كند.
اسف‏انگيزتر از همه نظام ازدواج آنان بود كه روى هيچ اساسى از قوانين آن روز دنيا نبود! براى تعدد همسر حد معينى قاتل نبودند و اذيت و شكنجه زنان جزو رسومات و عادات خانوادگى محسوب ميشد، كسى خود را در مقابل مهريه زنان مسئول و ملزم نميدانست فلذا اكثر زنان در زير چوب و كتك طلاق گرفته از مهريه خود صرفنظر ميكردند، خلاصه زن از طبقه بشر محسوب نميشد و مثل كالائى خريد و فروش ميگرديد، شاعر آن زمان چنين ميگويد:

ولاادرى وليت اخال ادرى   اقوم آل حصين ام نساء

يعنى نميدانم كاش ميدانستم كه طايفه آل حصين بشرند يا زن

قدم مؤثر بر حقوق زنان

قدم مؤثر در اصلاح و تعديل حقوق زن فقط در اسلام برداشته شد، پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) علاوه از آيات و احاديث حقوق زن را تثبيت نموده و عملاً پيروان خود را به مهربانى بآنان دعوت كرد، در خطبه حجة الوداع كه از طرف ايزد متعال مأمور بابلاغ خلاصه برنامه خود گرديد و وصى خود را تعيين نمود در همانجا نيز زنانرا باين عبارت به مردان توصيه نمود: ايها الناس فان لكم على نسائكم حقاً ولهن عليكم حقاً و استوصوا بالنساء خيراً فانهن عندكم عوان، الى ان قال: اطعموهن مما تأكلون و البسوهن مما تلبسون: اى مردم شما بزنان خود حقى داريد و آنها هم بر شما حقى دارند درباره آنها سفارش نيكى كنيد زيرا كمك و مددكار شما هستند، تا اينكه ميفرمايد از آنچه خود ميخواهيد بآنها بدهيد و از آنچه خود مى‏پوشيد بر آنها بپوشانيد.
پيغمبر اسلام پس از پايان اعمال حجة الوداع ضمن خطبه مفصل و تاريخى كه در منا ايراد كرد درباره مدارا كردن با زنان اينطور فرموده است: شما ديگران را درباره زنان به نيكى سفارش كنيد زيرا آنها در خانه شما بسر ميبرند و تحت كفالت شما هستند و آنها امانتهاى خدا هستند كه شما بعنوان همسرى آنها را اتخاذ كرده‏ايد269.
و باز پيشواى اسلام كاملترين افراد مردان امت خود را آن كسانى معرفى كرده است كه اخلاقش نيكوتر و لطف و مهربانش نسبت به خانواده‏اش بيشتر باشد.
اكمل المؤمنين ايماناً احسنهم خلقاً و الطفهم باهله270

صعصعه دويست و هشتاد دختر را از زنده بگور شدن نجات داد

صعصعة بن مجاشعى (جد فرزدق شاعر معروف) در حاليكه پير و سالخورده شده بود بحضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و سرگذشت شيرين خود را چنين بعرض رسانيد: دو شتر آبستن ناقتان عشر اوبان از من گم شده بود بر شترى سوار شده بجستجوى آنها پرداختم از دور خيمه‏اى ديده بدان سوى رفتم و از مردم كه در كنار خيمه نشسته بود از شترانم جويا شدم از من پرسيد مانار هما داغ و نشان آنها چيست؟ گفتم نارميثم بنى دارم داغ مخصوص قبيلگى ميثم بنى دارم، گفت در اين نزديكها دو شترت را جسته و اينك نزد من است.
در همين حال پيرزنى كه بعداً معلوم شد مادر همان مرد است از عقب خيمه با حالت گرفته در آمد. آنمرد خطاب به او نموده و پرسيد چه زائيد و بدون اينكه منتظر جواب مادر شود ادامه داد چنين اظهار نظر نمود:
فان كان سقباً شار كنافى اموالنا و ان كان حائلا و أدناها يعنى اگر پسر باشد با ما شريك مال و زندگى و وارث ما خواهد شد و اگر دختر باشد بخاكش ميسپاريم و از قرائن حال و مقام معلوم شد زن اين جوان وضع حمل نموده است.
مادر پاسخ داد همسر تو دختر زائيد آنمرد با خشم توأم باندوه اظهار داشت معطل نشويد آسوده‏اش سازيد بخاكش سپريد!!!
صعصعه عرض نمود يا رسول الله نميدانم چه انقلاب روحى بود در وجود من ايجاد شد گوئى تمامى وجودم پر از عاطفه و مهر و وجدان گرديد گو اينكه خواب بودم بيدار شدم بخود گفتم موجودى ضعيف بيگناه كشته شود و من حمايت نكنم؟ بى‏اختيار بجوان بدوى گفتم آيا اين دختر نوزاد را مى‏فروشى پاسخ داد اسمعت العرب تبيع الاولاد:
هرگز شنيده‏اى عرب بچه فروش باشد و اين ننگ را تحمل كند؟!
گفتم نفروش در مقابل بخشش بمن ببخش.
گفت اگر فروختن در كار نباشد حاضرم با آن دو شتر و شترى كه به آن سوارى مبادله كنم تو اين شتران را بمن ببخش تا اين دختر را به تو ببخشم.
از ته دل راضى شدم شترها را داده دختر را گرفته بدست دايه سپردم. اين واقعه براى من وسيله شهرت شده دهان بدهان گشت و من پس از آن اين روش را ترك نكردم و تاكنون دويست و هشتاد دختر را با بهاء هر يك سه شتر از مرگ نجات داده‏ام.
آيا اين بحال من سودى دارد و مايه اجر و ثواب من ميشود؟
حضرت پاسخ داد هذا لك باب من البرولك اجره اذمن الله عليك بالاسلام اين كار تو بابى از نيكى برايت بوده و از جانب خداوند نيز مأجور شده‏اى كه خداوند ترا بشرف اسلام توفيق عطاء فرموده است.
فرزدق شاعر، همواره به اين كار جد افتخار مى‏كرد چنانچه از جمله در اشعار خود دارد:

و جدى الذى منع الوائدين   و احيا الوئيد فلم توئد

جد من كسى بود كه منع ميكرد آنان را كه زنده بگور مى‏كردند و زنده ميكرد بچه‏هاى زنده بگور را.

و أدالبنات از سنن عرب جاهل بود

از جمله سنن هولناك و وحشيانه عرب جاهل و أدالبنات بود. انگيزه اولى عرب در دختر - كشى اضافه بر تقليد از اقوام ديگر و علاوه بر عوامليكه جنس اناث را در همه جوامع گذشته ناچيز و خارج از نوع انسان ساخته بود بيشتر ناشى از امور زير بود:
الف ترس اسيرى آنان در دست دشمن هنگام جنگ.
ب ترس معاش و نفقه و كسوه ويك نحوه انفعالات روحى هم در كار بود و آنانكه دخترانشان را زنده نگه ميداشتند بطور حتم زندگى آنها فاصله چندانى با مرگ نداشت چنانچه قرآن كريم بالحن نكوهش از اين روش غير انسانى صريحاً اين معنى را بيان ميدارد.
سوره نحل 59: اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسوداً و هو كظيم... يتوارى من القوم من سوء مابشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الاساء ما يحكمون:
هنگاميكه بيكى از آنان بشارت ولادت دختر داده ميشد چهره او سياه ميگرديد و غيظ خود را با زحمت فرو مى‏برد و از مردم متوارى ميشد از نظر شومى بشارت در اين ميشد آيااين را با خوارى نگه دارد يا او را بخاك كند آگاه شويد كه چقدر بد فكر و قضاوت مى‏كردند.
در اسلام نه تنها اين سنت وحشيانه بشديدترين وجهى تحريم و تفبيح و مستلزم مجازات قصاص معرفى شده و كسانى كه به چنين گناهى مرتكب و آلوده بشوند به كيفرهاى سخت تهديد شدند.
در سوره انعام 151: قل تعالوا اتل ماحرم ربكم عليكم ان لا تشركوا به شيئاً و بالوادين احساناً و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم.
پيغمبر من به اينها بگو بيائيد بخوانم براى شماها آنچه را كه خداى شما حرام كرده: (1) به خدا شريك قرار ندهيد (2) به پدر و مادر احترام و خوشرفتارى نمائيد و اولاد خودتان را از ترس نفقه نكشيد ما روزى شما و آنانرا خواهيم داد بلكه به بالاتر از اين راهنمائى فرموده و روحيه را عوض كرد زنانرا در نظام خلقت هم دوش مردان قرار داد و زن را يكى از دور كن بقاع نوع آدميزاد معرفى كرد و هر دو را متمم يكديگر و مايه آرامش روحى و قرار همديگر بيان فرمود:
سوره حجرات آيه 2 يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى: اى مردم ما شما را خلق نموديم از مرد و زن
سوره نساء آيه 1: يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحد و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا كثيراً و نساءاً:
اى مردم بپرهيزيد از پرورش دهنده‏تان كه شما را آفريد از يك موجود و آفريده است از آن موجود جفت او را و منتشر نموده از آن دو تا مردان و زنان زيادى را.
سوره روم آيه 21: و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه بلكه قدمى بالاتر برداشته رأفت و عاطفه و احساسات و علاقه بدانها را نسبت بدحتر و طايفه زنان انگيزش ميدهد.
در بعضى از روايات بطور تساوى توصيه ميكند عن رسول‏الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من حمل طرفه من السوق الى عياله فلبدء بالاناس قبل الذكور فانه من فرح انثى فكانما بكى من خشيه الله (حسن الاسوه) وفيه ايضاً من كانت له انثى و لم يهنها و لم يؤثر ولده الذكر عليها ادخله الله الجنه، السفور و الحجاب عن رسول‏الله: ساووا بين اولادكم فى العطيه فلو كنت مفضلا فلضلت النساء
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): هر كس از بازار در دامن خود چيزى به عيالش بياورد، بهتر است اول به دخترها سهم بدهد قبل از پسرها و هر كس زنى را شاد كند گويا از ترس خدا گريه كرده يعنى اين بمثابه آنست.
باز در كتاب حسن الاسوه است: هر كس براى او دخترى باشد و او را خوار و ذليل نشمارد و پسرانش را بر وى برتر نگرداند خداوند او را بهشت داخل مى‏كند.
در كتاب سفور و الحجاب از پيغمبر بازگو شده: برابرى كنيد ميان فرزندان خود در بخشش و اگر بنا مى‏شد من تفاوت قائل شوم هر آينه زنها را تفضيل و برترى مى‏دادم.

حقوق زن و مرد بر اساس جاذبه روحى

عصر ما داراى مشكلات زيادى است: مشكل جنگ، مشكل فقر، تعليم و تربيت، مشكل امور جنسى و... ولى بعقيده روانشناسان و جامعه شناسان نابسامانى خانواده‏ها و ناسازگارى ميان زن و شوهر بزرگترين مشكلات عصر ما بشمار مى‏رود، زيرا زيربناى بسيارى از مشكلات ديگر همين مشكل نابسامانى خانواده‏ها است.
روى اين حساب اگر رفتار زن و مرد در محيط خانواده بر اساس محبت و احترام متقابل نباشد و جنگ و نزاع و خشونت و تعدى در آن حكفرما باشد، ناچار فرزندان چنين خانواده‏ها طبعاً خشن، لجوج، ستم‏كار، متعدى و جنگ افروز ببار خواهند آمد.
و در نتيجه مشكلات ديگر اجتماعى و بين المللى را بوجود خواهند آورد، بعلاوه انحلال خانواده‏ها و افزايش آمار طلاق كه خود يكى از مشكلات عصر ما بشمار ميرود، از ثمرات زشت همين ناسازگارى و عدم احترام متقابل زن و مرد در زناشوئى و زندگى است.
براى آنكه محيط خانواده گرفتار طوفان بى‏مهرى و جنگ داخلى نگردد بايد روح اسلام در شئون ازدواج رعايت گردد. ما مى‏بينيم اسلام مى‏خواهد از راه ازدواج كانون خانواده را غرق مسرت و شادمانى نموده و كاخ رفيع زناشوئى را روى جاذبيت روحى و علاقه معنوى و عشق مقدس استوار سازد. در سوره روم آيه 21 گويد:
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة:
يكى از نشانه‏هاى خداوند اين است كه از نوع خودتان براى شما همسران آفريده تا بدانها آرام بگيرند و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داده است.
بنابراين اگر ازدواج براساس هوسهاى زود گذر يا هدفهائى از هسته مركزى جاذبيت روحى در ميان نباشد چنين كانونى هرگز نمى‏تواند گرميت و سرو سامانى داشته باشد و اكثر طلاقها و مرارت زندگى يك خانواده از اين حقيقت سرچشمه ميگيرد.

حقوق متقابل و اغماض مردان

كانون خانواده كه اجتماع كوچكى است هيچوقت بدون تعاون و مسئوليت دو جانبه و حقوق زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن نميتواند پابرجا بماند و افراد آن داراى يك زندگى بتمام معنى سعادتمندانه داشته باشند.
اسلام بر همين منظور بر خلاف نظرهاى افراطى و تفريطى ساير ملل، معتقد است كانون خانواده مانند سازمان و شركتى است كه هر كدام از زن و مرد در آن مسئوليت و وظيفه مخصوصى بعهده دارند همان طوريكه زن نسبت به شوهر و خانه و خانواده او مسئوليت و وظايفى دارد شوهر نيز از ناحيه زن حقوق و مسئوليتهائى بگردن دارد و بايستى آنها را مراعات نمايد.
مرد بايد براى ادامه زندگى مرفه بكارهاى بيرون منزل بپردازد و با مشكلات زندگى دست و پنجه نرم كند، زن نيز براى كارهاى مربوط بداخل خانه فعاليت نمايد و در خود براى تربيت كودك و شاداب ساختن امور داخلى احساس مسئوليت كند، قرآن اين حقيقت را با يك تعبير بسيار جالب بيان فرموده: ولهن مثل الذى عليهن271 يعنى زن و مرد بيكديگر حقوق متقابل دارند.
پيشواى اسلام مردان را توصيه بگذشت و اغماض كرده زيرا غير قابل انكار است كه اختلاف سليقه، سوء تشخيص، جهالت و نادانى، عواملى هستند كه ممكن است بطور موقت جو زندگى خانوادگى را تيره كند، اما شوهران با جهان‏بينى و ژرف‏نگرى مخصوصى كه دارند بايستى با توجه بآنكه بانوان موجوداتى عاطفى و احساسى هستند و نياز به محبت شديد و مدارا دارند، نبايد براى امور جزئى رشته محبت را با آنها قطع كرده و دست به اقدامات حاد بزنند بلكه بايد با گذشت و اغماض و در عين حال با ارشاد و راهنمائى براى هميشه روح لطيف و زود رنج آنان را تسخير نمايند.
اسحق بن عمار مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم حق زن به مرد چيست كه اگر آنرا ادا كند در رديف نيكوكاران قرار خواهد گرفت؟ امام فرمود غذا و پوشاكش را بدهد و هرگاه از روى نادانى مرتكب خطائى شد او را ببخشد. سپس اضافه فرمود: پدرم امام باقر (عليه السلام) زنى داشت كه او را اذيت ميكرد ولى پدرم از او اغماض ميكرد و مى‏بخشيد.
على (عليه السلام) ضمن نامه‏اى كه بيكى از فرزندانش نوشته است درباره بانوان چنين سفارش فرموده: زن همانند ريحان لطيف و نازك طبع است نه همانند قهرمان خشن و سخت پس مدارا كن با او در هر حال و رفتار نيكو نما تا زندگيت با صفا گردد فان المرأة ريحانة وليست بقهرمانة فدارها على كل حال و احسن الصحبة لها ليضعفوا عيشك272.

حسن همكارى

يكى از عوامل ناسازگارى و انحلال خانواده‏ها خودخواهى و غرور تو خالى مردان و نداشتن حسن همدردى و فداكارى آنهاست بهترين لباسها و غذاها را براى خود ميخواهند، استراحت و آسايش را براى خود ولى رنج و زحمت را براى خانواده خود روا مى‏دارند هميشه در زندگى سعى ميكنند هر چه بيشتر از مواهب زندگى شخصاً بهره‏مند شوند.
اما زن و بچه آنها هر چه پيش آيد خوش آيد. بديهى است چنين وضعى روح لطيف و زود رنج زن را آزرده كرده كمتر زنى پيدا ميشود كه تحمل چنين وضعى را داشته باشد.
اسلام براى حفظ كيان خانواده و ايجاد صميميت بيشتر اعلام ميدارد خداوند از مردى بيشتر راضى است كه بيشتر وسائل راحتى خانواده خويش را فراهم نمايد273.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود خير رجال امتى الذين لايتطاولون على اهلهم و يحسنون عليهم بهترين مردان امت من كسانى هستند كه نسبت به خانواده خود سختگيرى نميكنند و بآنها نيكى و احسان مينمايند274.

پى‏نوشتها:‌


232) سوره قصص آيه 77.
233) سوره سباء آيه 37.
234) مجمع البيان ج 4 ص 304.
235) سوره ممتحنه آيه 8.
236) نهج‏البلاغه فيض ص 984.
237) حقوق انسان ص 38.
238) عدالت و قضاوت در اسلام ص 52.
239) عدالت و قضاوت در اسلام ص 52.
240) عدالت و قضاوت در اسلام ص 57.
241) اسلام و حقوق بشر ص 403.
242) وسائل الشيعه ج 11 باب نفقه النصرانى اذا كبر و عجز عن الكسب من بيت المال ص 49.
243) اسلام و حقوق بشر 404.
244) اسلام و حقوق بشر 405.
245) عدالت اجتماعى در اسلام سيد قطب ص 380.
246) اسلام و حقوق بشر ص 166.
247) نهج الفصاحه ص 635 من لايحضره الفقيه ص 579.
248) الامام على ج 2 ص 464.
249) الامام على ج 2 ص 464.
250) نهج‏البلاغه عبده ج 2 ص 222.
251) نهج‏البلاغه عبده ج 3 ص 111.
252) نهج‏البلاغه عبده ج 3 ص 76.
253) اسلام و حقوق بشر ص 170.
254) اسلام و حقوق بشر ص 170.
255) نساء آيه 58.
256) مائده آيه 11.
257) نساء 135.
258) القضيا الكبرى فى الاسلام ص 51.
259) اسلام و حقوق بشر ص 175 وافى باب انه لاشفاعة فى الحد.
260) سوره مائده آيه 11.
261) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 478.
262) مرد نامتناهى ص 71.
263) بهمين دليل كشيشان از ازدواج خوددارى ميكنند تا با مظهر گناه محشور نباشند گو آنكه بطور نامشروع مرتكب فحشا بشوند. باز ممنوعيت كشيشان از ازدواج بحال خود باقى است زيرا در روزنامه آيندگان مورخ يكشنبه 13 بهمن سال 47 چنين نوشته بود:
كشيش ايتاليائى ميگويد زن آفريده خداوند است نه مظهر گناه و گروهى از كشيشهاى كاتوليك ايتاليائى طى بيانيه‏اى از كليسا خواسته‏اند كه قانون مزبور را فسخ كند و نه نفر از كشيش‏ها با فتواى پاپ پل 6 مخالفت كرده و نوشته‏اند كه زن آفريده خداوند و آنچه در باره پليدى زن نوشته شده مربوط به قرون وسطى بوده است.
264) مناظره دكتر و پير ص 450 - 56.
265) مناظره دكتر و پيرو صفحه 660.
266) 2 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و 11 كتاب زن در جامعه.
267) گازى است كه در هوا پراكنده است و يكى از اجزاء اصلى هوا است.
268) كتاب خون زن بنقل مناظره دكتر و پير صفحه 461.
269) سيره ابن هشام ج 2 ص 604.
270) زن از نظر حقوق اسلامى.
271) بقره 228.
272) وسائل ج 14 ص 120.
273) جامع العاده ج 2 ص 141.
274) مكارم الاخلاق ص 248.