نياش هايى از سويداى دل

سيد ابن طاووس قدس سره
بازگردان : سيد على رضوى

- ۱۲ -


8 - دعاى امام صادق عليه السلام وقتى منصور براى كشن آن حضرت به مدينه نيروفرستاد (و اين نهمين بار بود.)
اين دعا را از كتاب خصائص (409) حافظ ابو الفتح محمد بن احمد بن احمد بن على نظنرى مى آوريم . (اين نطنزى را محمد بن (محمد بن حسن ) نجار (578-643) در ذيل تاريخ بغداد ستوده است . او از جمله چنين مى گويد: ابو الفتح محمد بن (احمد بن ) على اصفهانى نظنرى ... نظنر شهر كوچكى است نزديك اصفهان . او در برخى فضيلت ها از هم عصرانش پيش بود.) وى در كتاب خصائص چنين گويد:
نزد امام ابو منصوربن ابى شجاع حديث خواندم : پدرتان امام حافظ (ابو شجاع ) براى شما روايت كرد (و او تاءييد كرد):
ابوالفضل عبدالوحد بن على بن نوعه - ابوالعباس احمد بن ابراهيم بن تركان - منصور بن محمد بن جعفر صيرفى - ابوالحسن اسحاق بن عبدالرب بن المفضل - عبدالله بن عبدالحميد - محمد بن مهران اصفهانى - خلاد بن يحيى (بن صفوان ) - قيس بن ربيع - پدرش ، ربيع :
روزى منصور مرا فرا خواند و گفت : نمى بينى از دست اين حبشى چه به من مى رسد؟ گفتم : او كيست ، سرورم ؟ گفت : جعفر بن محمد! به خدا ريشه اش
را خواهم كند. (410) آن گاه يكى از سر كردگان سپاه خود را خواند و گفت : با هزار سپاهى ، به مدينه برو و بر جعفربن محمد يورش برو در اين ماموريت سر او و فرزندش موسى بن جعفر را از تن جدا كن .
آن فرمانده همان ساعت بيرون آمد تا به مدينه رسيد. (امام ) جعفر بن محمد (عليه السلام ) خبر دار شد. فرمان داد دو ماده شتر آوردند. آن ها را دم در خانه بست . آن گاه فرزندش موسى عليه السلام و اسماعيل و محمد و عبدالله را گرد آورد و خود در محراب نشست و زير لب به دعا پرداخت .
ابو نصر گويد: مولايم موسى بن جعفر عليه السلام گويد: سر كرده منصور حمله كرد. پدرم را ديدم كه آرام دعا را زمزمه مى كرد. سر كرده و همه ى سپاهيان همراه وى آمدند. به آن ها گفت : اين دو ايستاده را گردن زنيد و سرشان را جدا سازيد. چنين كردند و به سوى منصور باز گشتند.
وقتى بر او وارد شدند، منصور در ظرفى كه دو سر در آن بود گردن كشيد؛ سر دو ماده شتر بود! اين چيست ؟ (سر كرده ) پاسخ داد: سرورم ! با شتاب بسيار، به خانه اى كه جعفر بن محمد در آن بود وارد شدم . سرم گيج شد و پيش روى خود را نديدم . اندام دو نفر ايستاده به نظرم آمد و پنداشتم جعفر و موسى عليه السلام اند. سر ايشان را از تن جدا ساختم ! منصور گفت : اين را پنهان بدار. من نيز - تا وقتى كه او زنده بود - به كسى نگفتم .
ربيع گويد: از موسى بن جعفر عليه السلام دعا را خواستم . فرمود: من از پدرم آن را خواستم . فرمود: اين دعاى حجاب بود:
بسم الله الرحمان الرحيم ، و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يومنون بالاخره حجابا مستورا، و جعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا، و اذا ذكرت ربك فى القرآن وحده ولوا على ادبارهم نفورا.
اللهم انى اسالك بالاسم الذى به تحييى و تميت و ترزق و تعطى و تمنع يا ذاالجلال و الاكرم .
اللهم من ارادنا بسوء من جميع خلقك فاعم عنا عينه و اصمم عنا سمعه و اشغل عنا قلبه ، و اغلل عنا يده و اصرف عنا كيده ، و خذه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من تحته و من فوقه ، يا ذالجلال و الاكرام .

(حضرت ) موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: پدرم كه درود خدا بر او باد فرمود: اين دعاى پوشيده ماندن از ديد همه ى دشمنان است .
9 - دعا تضرع (= مويه ) از آن حضرت  
امام صادق عليه السلام اين دعا را در سختى ها مى خواند؛ آستين بالازده و با صداى بلند و ناله و گريه ى بسيار:
اللهم لولا ان القى بيدى و اعين على نفسى و اخالف كتابك ، و قد قلت : ادعونى استجب لكم فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان ، لما انشرح قلبى و لسانى لدعائك و الطلب منك ، و قد علمت من نفسى فيما بينى و بينك ما عرفت .
اللهم من اعظم جرما منى ؟ و قد ساورت معصيتك التى زجرتنى عنها بنهيك اياى و كاثرت العظيم منها التى اوجبت النار لمن عملها من خلقك ، و كل ذلك على نفسى جنيت و اياها او بقت ، الهى فتداركنى برحمتك التى بها تجمع الخيرات لاولياءك و بها تصرف السيئات عن احباءك .
اللهم انى اسالك التوبه النصوح فاستجب دعائى و ارحم عبرتى و اقلنى عثرتى . اللهم لولا رجائى لعفوك لصمت عن الدعاء و لكنك على كل حال يا الهى غايه الطالبين و منتهى رغبه الراغبين و استعاذه العائذين .
اللهم فانا استعيذك من غضبك و سوء سخطك و عقابك و نقمتك ، و من شر نفسى و شر كل ذى شر، و استغفرك من جميع الذنوب ، و اسالك الغنيمه فيما بقى من عمرى بالعافيه ابدا ما ابقيتنى ، و اسالك الفوز بالجنه و الرحمه اذا توفيقتنى فانك لذلك (411) لطيف و عليه قادر.
اللهم انى اشكو اليك كل حاجه لايجيرنى منها الا انت ، يا من هو عدتى فى كل عسر و يسر، يا من هو حسن البلاء عندى ، يا قديم العفو عنى ، اننى لاارجو غيرك و لاادعو سواك اذا لم تجبنى .
اللهم فلاتحر منى لقله شكرى و لاتويسنى لكثره ذنوبى ، فانك اهل التقوى و اهل المغفره .
الهى انا من قدر عرفت ، بئس العبد انا و خير المولى انت ، فيا مخشى الانتقام و يا مرهوب البطش يا معروفا بالمعروف ، اننى ليس اخاف منك الا عدلك و لا ارجو الفضل و العفو الا من عندك ، و انا عبدك و لا عبدلك احق باستيجاب جميع العقوبه بذنوبه منى ، و لكنى و سعنى عفوك و حلمك و اخرتنى الى اليوم .
فليت شعرى يا الهى (412) لا زداد اثما اخرتنى ام ليتم لى رجائى منك و يتحقق حسن ظنى بك ، فاما بعملى فقد اعلمتك يا الهى اننى مستحق لجميع عقوبتك بذنوبى ، غير انك ارحم الراحمين و انت بى اعلم من نفسى و عند ارحم الراحمين رجاء الرحمه .
فيا ارحم الراحمين لا تشوه خلقى بالنار و لا تقطع عصبى بالنار يا الله ، و لا تفلق قحف راسى بالنار يا رحمان ، و لا تفرق بين اوصالى بالنار يا كريم ، و لاتهشم عظامى بالنار يا عفو، و لا تصل شيئا من جسدى بالنار يا رحمان ، عفوك عفوك ثم عفوك عفوك ، فانه لا يقدر على ذلك غيرك ، و انت على كل شى ء قدير.
يا محيطا بملكوت السماوات و الارض و مدبر امورهما اولها و آخرها اصلح لى دنياى و آخرتى ، و اصلح لى نفسى و مالى و ما خولتنى ، يا الله خلصنى من الخطايا، يا الله من على بترك الخطايا، يا رحيم تحنن على بفضلك ، يا عفو تفضل على بفضلك ، يا حنان جد على بسعه عافيتك ، يا منان امنن على بالعتق من النار، يا ذا الجلال و الاكرام اوجب لى الجنه التى حشوها رحمتك و سكانها ملائكتك .
يا ذاالجلال و الاكرام اكرمنى و لا تجعل لاحد من خلقك على سبيلا ابدا ما اببقيتنى ، فانه لا حول و لا قوه الا بك و انت على كل شى ء قدير، سبحانك لا اله الا انت رب العرش العظيم ، لك الاسماء الحسنى و انت عليم بذات الصدور
.
(پس از دعا) حاجت خود را ذكر مى كنى .
گزيده ى دعاهاى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام 
1 - دعاى معروف به جوشن (= زره ) (413) روايت شده از آن حضرت
اين دعا از چند طريق ، از نياى سعادتمند ابو جعفر طوسى كه رضوان خدا بر او باد به ما رسيده است و در يك نسخه چنين است :
به نام خداوند بخشاينده ى مهربان . عالم خجسته و سودمند ابو على حسن بن محمد (بن حسن ) بن على طوسى (در ماه رمضان 507 در ايوان بزرگ (414) بالاى سر مرقد مطهر مولا امير المؤ منين عليه السلام ).
نيز عالم پر بهره مايه ى سر افرازى علما شيخ الاسلام ابوالوفا عبدالجبار بن عبدالله بن على رازى (در شعبان 503، در مدرسه اش در رى ).
نيز دانشمند پرهيزگار فرخنده پى همه ى شرف و داراى هر دو فضيلت ، نجم الدين ابوالفضل المنتهى بن ابى زيدبن كاكا حسينى (در ذى الحجه ى 503، در خانه اش در گرگان ).
نيزامين خجسته شيخ ابو عبدالله محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار بارگاه مقدس امير المؤ منين عليه السلام (در رجب 514، با اجازه ى حديثى ) - شيخ ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى (در رمضان 458، در شهر مقدس نجف اشرف ) - ابو عبدالله حسين بن عبيدالله غضائرى + احمد بن عبدون + ابو طالب بن غرور + ابوالحسن صفار + ابو على حسن بن (محمد بن ) اسماعيل بن اشناس - ابوالفضل محمد ابن عبدالله بن مطلب شيبانى - محمد بن يزيد بن ابى الازهر بوشنجى نحوى - ابوالوضاح محمد بن عبدالله بن زيد نهشلى - پدرش :
امام ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
بازگويى نعمت هاى خداوند سپاس است و وانهادن آن ها ناسپاسى . با سپاس گزارى ، به نعمت هاى حق بپيونديد و اموالتان را با زكات دادن نگاه داريد و بلا را با دعا دور سازيد كه دعا سپرى است رهايش بخش و بلاى بسيار سخت را باز مى دارد.
ابوالوضاح گويد: پدرم گفت : وقتى حسين بن على بن حسن بن حسن (حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام ) شهيد فخ به شهادت رسيد و مردم از گرد او پراكنده شدند و سر بريده ى او را با همراهان اسير وى ، نزد موسى بن مهدى (هادى عباسى ) آوردند، (خليفه ) با نگاه به اسيران ، اين ابيات را ياد كرد:
- عموزادگان ! پس از آن كه قافيه ها را در بيابان غميم (415) به خاك سپرديد، زبان به شعر مگشاييد.
- ما چون آن كس نبوديم كه بر او دست مى يافتيد؛ آن گاه ستم بپذيريم يا به داورى تن دهيم .
- تنها فرمان تيغ در ميان ما چيره است و هرگاه شمشير خرسند شود، ما خرسند مى شويم .
- عمو زادگان ما! آن چه جنگ در ميان ما (دو گروه ) فراكشيد مرا اندوهناك ساخت ؛ اگر عاملى نزديك كننده (ى ما به هم ) مى بود.
- اگر بگوييد: بر ما ستم ، رفت ، ما نبوديم كه ستم كرديم ؛ آرى ما بد (و سخت ) گرفتيم .
سپس يكى از اسيران را پيش خواند و پس از سرزنش وى ، او را كشت و اين كا را با گروهى از فرزندان امير مومنان عليه السلام كرد. آن گاه به ياد كرد يكايك طالبيان (فرزندان امير المؤ منين عليه السلام ) پرداخت و بد گويى كرد تا به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام رسيد و گفت : به خدا، حسين (شهيد فخ ) جز به فرمان او قيام نكرد و جز راه دوستى او نپيمود كه او وارث (امر امامت ) در اين خاندان است . خدايم بكشد؛ اگر او را زنده بگذارم !
ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم قاضى - كه در برابر خليفه جرات داشت - گفت : اى فرمان رواى مسلمانان ! بگويم يا خاموش بمانم ؟ گفت : خدا مرا بكشد؛ اگر از موسى بن جعفر در گذرم ! اگر از (پدرم ) مهدى نشنيده بودم كه منصور (صادق عليه السلام ) نسبت به خاندانش ستايش مى كرد و اگر نشنيده بودم كه (عموى پدرم نخستين خليفه ى عباسى ) سفاح او را مى ستود و بزرگ مى داشت ، گورش را مى شكافتم و او را به آتش ‍ مى سوازندم !
ابو يوسف قاضى سوگند ياد كرد كه زنانش طلاق داده و همه ى بردگانش ‍ آزاد باشند و همه ى دارايى هايش بخشيده و ستورانش وقف باشند و پياده به خانه ى خدا رود (416)، اگر موسى بن جعفر عليه السلام آهنگ شورش در سر داشته باشد؛ نه او نه هيچ يك از فرزندانش و اين شايسته ى ايشان نيست . آن گاه زيديه و گرايش ايشان را ياد كرد و گفت : از زيديه تنها همين گروه مانده بودند كه همراه حسين (شهيد فخ ) قيام كردند و خليفه بر آن ها پيروز شد.
آن قدر با مهربانى با او سخن گفت تا خشمش فرو نشست . على بن يقطين داستان را براى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نوشت . نامه رسيد. صبح هنگام ، امام عليه السلام خانواده و دوستان خويش را گرد آورد و خبر را باز فرمود.
سپس افزود: در اين باره چه نظرى داريد؟ گفتند:
خدا كار شما و ما همراهتان سامان دهد! رايمان اين است كه خود را از اين زور گو دور و پنهان بداريد كه از آسيب و بيداد و ستم او امانى نيست ؛ به ويژه آن كه شما و ما را تهديد كرده است .
امام عليه السلام لب خندى زدند؛ سپس اين بيت كعب بن مالك سلمى را ياد كردند:
قريش پنداشته است كه بر پروردگار خويش پيروز گردد! بى شك ، در افتاده با اين همواره پيرروز، شكست خواهد خورد. (417)
آن گاه به دوستان حاضر و خانواده ى خويش روى آورد و فرمود:
بيمتان مباد! نخستين نامه اى كه از عراق خواهد آمد خبر هلاكت موسى بن مهدى را خواهد آورد. گفتند: خداوند كار ساز شما باشد؛ چگونه ؟ فرمود: به حرمت صاحب اين قبر سوگند، او هم او مرد! به خدا اين حق است ؛ چنان كه شما سخن مى گوييد (418). اكنون برايتان مى گويم :
بعد از تعقيبات ، در جاى نماز خود نشسته بودم . چشمانم اندكى به خواب رفت . جدم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به رويايم آمد. از موسى بن مهدى به حضرتش شكايت بردم و از كارهايى كه درباره ى اهل بيت آن حضرت روا داشته است و اين كه من از آشوبگرى او بيمناك ام . (جدم ) به من فرمود: موسى ! نگران مباش .
خداوند اندكى پيش دشمنت را نابود ساخت . سپاس حق را نيكو به جاى آر.

امام عليه السلام در اين جا به سوى قبله روى كرد و دست به دعا برداشت .
ابوالوضاح گويد: پدرم برايم گفت : گروهى از خويشاون و ياران نزديك حضرت كاظم عليه السلام روزها به نزد آن حضرت مى آمدند و در آستين هاشان حضرت كاظم عليه السلام روزها به نزد آن حضرت مى آمدند و در آستين هاشان تخته هاى ظريف چون آبنوس و قلم به همراه داشتند. وقتى امام هفتم عليه السلام تخته هاى ظريف چوب آبنوس و قلم به همراه داشتند. وقتى امام هفتم عليه السلام سخنى مى فرمود يا در مورد حادثه اى حكمى بيان مى داشت ، آن چه را مى شنيدند مى نوشتند.
ما شنيديم كه حضرتش به سپاس خداوند كه بزرگى اش شكوهمند باد چنين دعا فرمود:
الهى كم من عدو انتضى على سيف عداوته و شحذ لى ظبه مديته ، و ارهف لى شجاحده و داف لى قواتل سمومه و سدد نحوى صوائب سهامه ، و لم تنم عنى عين حراسته ، و اضمر ان يسومنى المكروه و تجرعنى ذعاف مرارته .
فنظرت الى ضعفى عن احتمال الفوادح و عجزى عن الانتصار ممن قصدنى بمحاربته و وحدتى فى كثير من ناوانى و ارصادهم لى فيما لم اعمل فيه فكرى فى الارصاد له بمثله ، فايدتنى بقوتك و شددت ازرى بنصرك و فللت لى شباحده و خذلته بعد جمع عديده و حشده ، و اعليت كعبى عليه و وجهت ما سدد الى من مكائده اليه ورددته و لم يشف غليله و لم تبرد حرارات (419) غيظه ، و قد عض على انامله و ادبر موليا قد اخفقت سراياه .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من باغ بغانى بمكائده و نصب لى اشراك مصائده و وكل بى تفقد رعايته و اضبا الى اضباء السبع لطريدته انتظارا لانتهاز فرصته و هو يظهر لى بشاشه الملق و يبسط وجها غير طلق .
فلما رايت دغل سريرته و قبح ما انطوى عليه لشريكه فى ملبه و اصبح مجلبا الى فى بغيه ، اركسته لام راسه و اتيت بنيانه من اساسه فصر عته فى زبيته و ارديته فى مهوى حفرته (و جعلت خده طبقا لتراب رجله و شغلته فى بدنه و رزقه ) (420)، و رميته بحجره و خنقته بوتره و ذكيته بمشاقصه و كببته بمنخره و رددت كيده فى نحره و وثقته بندامته و فتنته (421) بحسرته ، فاستخذل و استخذا و تضاءل بعد نخوته و انقمع بعد استطالته ذليلا ماسورا فى ربق حبائله التى كان يومل ان يرانى فيها يوم سطوته ، و قد كدت يا رب لو لا رحمتك يحل بى ماحل بساحته .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من حاسد شرق بحسده و شجى بغيظه و سلقنى بحد لسانه و وخزنى بموق عينه و جعل عرضى غرضا لمراميه و قلدنى خلالا لم يزل فيه ، فناديتك يا رب مستجيرا بك واثقا بسرعه اجابتك متوكلا على ما لم ازل اعرفه من حسن دفاعك ، عالما انه لم يضطهد من اوى الى ظل كنفك و ان لا تقرع الفوادح من لجا الى معقل الانتصار بك فحصنتنى من باسه بقدرتك .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من سحائب مكروه قد جليتها و سماء نعمه امطرتها و جداول كرامه اجريتها و اعين احداث طمستها و ناشئه رحمه نشرتها و جنه عافيه البستها و غوامر كربات كشفتها و امور جاريه قدرتها، لم تعجزك اذ طلبتها و لم تمتنع عليك اذ اردتها.
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من ظن حسن حققت و من عدم املاق جبروت و من مسكنه فادحه حولت و من صرعه مهلكه انعشت و من مشقه ارحت ، لاتسال يا سيدى عما تفعل و هم يسالون و لا ينقصك ما انفقت ، و لقد سئلت فاعطيت و لم تسال فابتدات ، و استميح باب فضلك فملا اكديت . ابيت الا انعاما و امتنانا و الا تطولا يا رب و احسانا، و ابيت يا رب و احسانا، و ابيت يا رب الا انتهاكا لحرماتك و اجتراء على معاصيك و تعديا لحدودك و غفله عن وعيدك و طاعه لعدوى و عدوك .
لم يمنعك يا الهى و ناصرى اخلالى بالشكر عن اتمام احسانك و لا حجزنى ذلك عن ارتكاب مساخطك .
اللهم فهذا مقام عبد ذليل اعترف لك بالتوحيد و اقر على نفسه بالتقصير فى اداء حقك و شهد لك بسبوغ نعمتك عليه و جميل عاداتك عنده و احسانك اليه .
فهب لى يا الهى و سيدى من فضلك ما اريده سببا الى رحمتك و اتخذه سلما اعرج فيه الى مرضاتك و آمن به من سخطك بعزتك و طولك ، و بحق محمد نبيك و الائمه صلوات الله عليها و عليهم اجمعين .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبد امسى و اصبح فى كرب الموت و حشرجه الصدر و النظر الى ما تقشعر منه الجلود و تفزع اليه القلوب و انا فى عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لايغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل عل محد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبد امسى و اصبح سقيما موجعا مدنفا فى انين و عويل يتقلب فى غمه و لا يجد محيصا و لا يسيغ طعاما و لا يستعذب شرابا و لا يستطيع ضرا و لا نفعا، و هو فى حسره و ندامه و انا فى صحه من البدن و سلامه من العيش ، كل ذلك منك .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبد امسى و اصبح خائفا مرعوبا مسهدا مشفقا وحيدا وجلا هاربا طريدا، واو منحجزا فى مضيق او مخباه من المخابى ، قد ضاقت عليه الارض برحبها و لايجد حليه و لا منجى و لا ماوى و لا مهربا، و انا فى امن (و امان ) (422) و طمانينه و عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لايغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح مغلولا مكبلا بالحديد بايدى العداه و الايرحمونه ، فقيدا من اهله و ولده ، منقطعا عن اخوانه و بلده ، يتوقع كل ساعه بايه قتله يقتل و باى مثله يمثل و انا فى عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لايغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح يقاسى الحرب و مباشره القتال بنفسه ، قد غشيته الاعداء من كل جانب و السيوف و الرماح و آله الحرب ، يتقعقع فى الحديد مبلغ مجهوده ، و لا يعرف حيله و لا يجد مهربا، قد ادنف بالجراحات او مستخطا بدمه تحت السنابك و الارجل ، يتمنى شربه من ماء او نظره الى اهله و ولده و لا يقدر عليها و انا فى عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبدامسى و اصبح فى ظلمات البحار و عواصف الرياح و الاهوال و الامواج يتوقع الغرق و الهلاك لا يقدر على حليه ، او مبتلى بصاعقه او هدم او غرق او حرق او شرق او خسف او مسخ او قذف ، و انا فى عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لايغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبد امسى و اصبح مسافرا شاحطا (423) عن اهله و وطنه و ولده متحيرا فى المفاوز، تائها مع الوحوش و البهائم و الهوام وحيدا فريدا، لايعرف حيله و لايهتدى سبيلا، او متاذيا ببرد او حر او جوع او عرى او غيره من الشدائد، مما انا منه خلو و انا فى عافيه من ذلك كله .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لايغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و كم من عبد امسى و اصبح فقيرا عائلا عاريا مملقا مخفقا مهجورا جائعا ظمانا ينتظر من يعود عليه بفضل ، او عبد وجيه هو اوجه منى عندك او اشد (424) عباده لك مغلولا مقهورا قد حمل ثقلا من تعب العناء و شده العبوديه و كلفه الرق و ثقل الضريبه ، او مبتلى ببلاء شديد لا قبل له به الا بمنك عليه ، و انا المخدوم المنعم المعافى المكرم فى عافيه مما هو فيه .
فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين .
الهى و مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح شريدا طريدا حيرانا متحيرا جائعا خائفا حاسرا (425) فى الصحارى و البرارى ، قد احرقه الحر و البرد، و هو فى ضر من العيش و ضنك من الحياه و ذل من المقام ، ينظر الى نفسه حسره لا يقدر لها على ضر و لا نفع و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرامك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا ارحم الراحمين .
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح عليلا مريضا سقيما مدنفا على فرش العله و فى لباسها يتقلب يمينا و شمالا، لا يعرف شيئا من لذه الطعام و لا من لذه الشراف ، ينظر الى نفسه حسره لا يستطيع لها ضررا و لا نفعا، و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا ارحيم الراحمين . (426)
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح قد دنا يومه من حتفه و قد احدق به ملك الموت فى اعوانه ، يعالج سكرات الموت و حياضه ، تدور عيناه يمينا و شمالا، ينظر الى احبائه و اودائه و اخلائه ، قد منع عن الكلام و حجب عن الخطاب ، ينظر الى نفسه حسره فلا يستطيع لها نفعا و لا ضرا و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا ارحم الراحمين .
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح فى مضائق الحبوس و السجون و كربها و ذلها و حديدها يتداوله (427) اعوانها و زبانيتها، فلا يدرى اى حال يفعل به واى مثله يمثل به ، فهو فى ضر من العيش و ضنك من الحياه ، ينظر الى نفسه حسره لا يستطيع لها ضرا و لا نفعا، و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لا يعجل ، و صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و لنعمائك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا ارحم الراحمين . (428)
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح قد استمر عليه القضاء و احدق به البلاء و فارق اودائه و احبائه و اخلائه ، و امسى حقيرا ذليلا فى ايدى الكفار و الاعداء، يتداولونه يمينا و شمالا، قد حمل فى المطامير و ثقل بالحديد، لايرى شيئا من ضياء الدنيا و لا من روحها، ينظر الى نفسه حسره لايستطيع لها ضرا و لا نفعا، و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك . فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و لنعمائك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا مالك الراحمين .
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح قد اشتاق الى الدنيا للرغبه فيها الى ان خاطر بنفسه و ماله حرصا منه عليها، قد ركب الفلك و كسرت به هو فى آفاق البحار و ظلمها، ينظر الى نفسه حسره لا يقدر لها على ضر و لا نفع ، و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و لنعمائك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا مالك الراحمين .
مولاى و سيدى و كم من عبد امسى و اصبح قد استمر عليه القضاء و احدق به البلاء و الكفار و الاعداء، و اخذته الرماح و السيوف و السعام و جدل صريعا، و قد شربت الارض من دمه و اكلت السباع و الطيور من لحمه ، و انا خلو من ذلك كله بجودك و كرمك .
فلا اله الا انت ، سبحانك من مقتدر لا يغلب و ذى اناه لايعجل ، صلى على محمد و آل محمد و اجعلنى لك من العابدين و النعمائك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا مالك الراحمين .
و عزتك يا كريم لا طلبن مما لديك و لا لحن عليك و لا لجان (429) اليك و لامدن و يدى نحوك مع جرمها اليك ، فبمن اعوذ يا رب و بمن الوذ؟ احد لى الا انت . افتردنى و انت معولى و عليك معتمدى ؟! (430)
و اسالك باسمك الذى وضعته على السماء فاستقلت و على الجبال فرست ، و على الارض فاستقرت ، و على الليل فاظلم و على النهار فاستنار، ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تقضى لى جميع حوائجى و تغفر لى ذنوبى كلها صغيرها و كبيرها، و توسع على من الرزق ما تبلغنى به شرف الدنيا و الاخره يا ارحم الراحمين .
مولاى بك استعنت فصل على محمد و آل محمد و اعنى ، و بك استجرت فصل على محمد و آل محمد و اجرنى ، اغننى بطاعتك عنى طاعه عبادك و بمسالتك عن مساله خلقك ، و انقلنى من ذل الفقر الى عز الغنى ، و من ذل المعاصى الى عز الطاعه ، فقد فضلتنى على كثير من خلقك جودا و كرما لا باستحقاق منى .
الهى فلك الحمد على ذلك كله ، صل على محمد و آل محمد و اجعلنى لنعمائك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين و ارحمنى برحمتك يا ارحم الراحمين .

(راوى ) گويد: آن گاه حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام به ما رو كرد و فرمود: از پدرم جعفر بن محمد عليه السلام شنيدم كه به نقل از پدرانش ‍ (عليهم السلام ) از امير مومنان عليه السلام نقل مى فرمود: كه آن حضرت اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيد: به نعمت هاى پروردگار تواناى خويش اعتراف كنيد و از همه ى گناهانتان بدو باز گرديد كه او بندگان سپاس گزار خود را دوست مى دارد.
(راوى ) گويد: آن گاه به نماز برخاستيم و همه رفتند. گرد آمدند ديگرشان براى خواندن نامه ى حاوى مرگ موساى عباسى و بيعت براى هارون بود!
2 - دعاى معروف به اعتقاد از آن حضرت  
شيخ على بن محمد بن يوسف حرانى - سيخ ابو عبدالله محمد ابن عبدالله بن ابراهيم بن جعفر نعمانى كاتب رضى الله عنه - ابو على (محمد) بن همام - ابراهيم بن اسحاق نهاوندى - ابو عبدالله حسين ابن على اهوازى - پدرش ، على بن مهزيار اهوازى :
شنيدم مولايم امام هفتم عليه السلام اين دعا را - كه دعاى اعتقاد است - مى خواند:
الهى ان ذنوبى و كثرتها قد غيرت وجهى عندك و حجبتنى عن استيهال رحمتك و با عدتنى عن استنجاز مغفرتك ، و لو لا تعلقى بالائك و تمسكى بالرجاء لما وعدت امثالى من المسرفين و اشباهى من الخاطئين - بقولك : يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم . (431)، و حذرت القانطين من رحمتك فقلت : و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون . (432) ثم ندبتنا برحمتك الى دعاءك فقلت : ادعونى استجب لكم . ان الذين يستكبرون و عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين . (433) - الهى لقدكان ذل الاياس ‍ على مشتملا و القنوط من رحمتك بى ملتحفا.
الهى قد وعدت المحسن ظنه بك توابا و اوعدت المسى ء ظنه يك عقابا.
اللهم و قد اسبل دمعى حسن ظنى بك فى عتق رقبتى من النار و تغمد زللى و اقالخ عثرتى ، و قلت و قولك الحق لاخلق له و لا تبديل : يوم ندعو كل اناس بامامهم . (434)، ذلك يوم النشور، اذا نفخ فى الصور (435) و بعثر ما فى القبور. (436)
اللهم انى اقر و اشهد اعتراف و لااجحد، و اسرو اظهر و اعلن و ابطن بانك انت الله الذى لا اله الا انت ، وحدك لا شريك لك ، و ان محمدا عبدك و رسولك ، و ان عليا امير المومنين و سيد الوصيين و وارث علم النبيين و قاتل المشركين و امام المتقين و مبير المنافقين و مجاهدين الناكثين و القاسطين و المارقين امامى و محجتى و من لا اثق بالاعمال - و ان زكت - و لا ارها منجيه - و ان صلحت - الا بولايته و الانتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسليم لرواتها.
اللهم و اقر باوصيائه من ابنائه ائمه و حججا و ادله و سرجا و اعلاما و منارا و ساده و ابرارا، و ادين بسرهم و جهرهم و ظاهرهم و باطنهم ، و حيهم و ميتهم و شاهدهم و غائبهم ، لا شرك فى ذلك و لا ارتياب و لا تحول عنهم و لا انقلاب .
اللهم فادعنى يوم حشرى و حين نشرى با مامتهم و احشرنى فى زمرتهم و اكتبنى فى اصحابهم و اجعلنى من اخوانهم و انقذنى بهم يا مولاى من حر النيران ، فانك ان عفيتنى منها كنت من الفائزين .
اللهم و قد اصبحت فى يوم هذا الا ثقه لى و لا مفزع و لا ملجا و لا ملتجا غير من توسلت بهم اليك من آل رسولك صلى الله عليه على امير المؤ منين و سيدتى فاطمه الزهراء و الحسن و الحسين و لائمه من ولدهم و الحجه (437) و فاسق باغ (438)، و من شر ما اعراف ما انكر و ما استتر على و ما ابصر، و من شر كل دابه ربى آخذ بناصيتها، ان ربى على صراط مستقيم .
اللهم توسلى اليك بهم و تقربى بمحبتهم ، افتح على ابواب رحمتك و مغفرتك و حببنى الى خلقك و جنبنى عداوتهم و بعضهم ، انك على كل شى ء قدير.
اللهم و لكل متوسل ثواب و لكل ذى شفاعه حق ، فاسالك بمن جعلته اليك سبى و قدمته امام طلبتى ان تعرفنى بركه يومى هذا و عامى هذا و شهرى هذا.
اللهم فهم معولى فى شدتى و رخائى و عافيتى و بلائى و نومى و يقظتى ، و ظعنى و اقامتى و عسرى و يسرى و صباحى و مسائى و منقلبى و مثواى ، اللهم فلاتخلنى بهم من نعمتك و لا تقطع رجائى من رحمتك ، و لا تفتنى با غلاق ابواب الارزاق و انسداد مسالكها، و افتح لى من لدنك فتحا يسيرا و اجعل لى من كل ضنك مخرجا و الى كل سعه منهجا، برحمتك يا ارحم الراحمين .
اللهم و اجعل الليل و النهار مختلفين على برحمتك و معافاتك و منك و فضلك ، و لا تفقرنى الى احد من خلقك ، برحمتك يا ارحم الراحمين ، انك على كل شى ء قدير و بكل شى ء محيط، و حسبنا الله و نعم الوكيل .