شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۱)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۵ -


دوم ، از نظر دينى و ارزش اسلامى ، صله رحم از وظايف قطعى افراد باايمان است و قطع رحم از گناهان بزرگ . در حديثى كه مذكور افتاد، مردى از رسول اكرم سؤ ال كرد: مبغوضترين كارها نزد خدا چيست ؟ حضرت ، اول از شرك نام برده و دوم از قطع رحم .
پاسخ آن جناب روشنگران اين حقيقت است كه قطع رحم در كنار شرك قرار گرفته و به آن اندازه مورد بغض و بدبينى ذات اقدس الهى است .
از اين رو ائمه معصومين عليهم السلام همواره مواظب اصحاب و دوستان خود بودند و در مقام بيان وظايف مالى آنان ، خدمت به ارحام بى بضاعت را خاطر نشان مى ساختند و اين مهم را تذكر مى دادند. مردى به نام عمار از دوستان متمكن امام صادق (ع) بود.
قال له ابوعبدالله عليه السلام : يا عمار! انت رب مال كثير. قال : نعم ، له جعلت فداك . قال : فتودى ما افترض الله عليك من الزكوه ؟ قال : نعم قال فتخرج المعلوم من مالك ؟ قال : نعم . قال : فتصل قرابتك ؟ قال : نعم . قال : فتصل اخوانك ؟ قال : نعم . فقال : يا عمار! ان المال يفنى ، والبدن يبلى و العمل يبقى ، والديان حى لايموت ، يا عمار! انه ما قدمت فلن يسبقك وما اخرت فلن يلحقك (450)
امام صادق (ع) به وى فرمود: اى عمار! تو صاحب مال بسيارى . عرض كرد: بلى ، فدايت گردم . فرمود: آيا زكات واجب را مى دهى ؟ عرض كرد: بلى . آيا مال معلومى كه قرآن شريف فرموده ((فى اموالهم حق معلوم )) پرداخت مى كنى ؟ عرض كرد: بلى . آيا صله رحم مى نمايى و به آنان كمك مالى مى كنى ؟ عرض كرد: بلى . آيا برادران دينيت را از حمايت مالى برخوردار مى سازى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: اى عمار! مال فانى مى شود، بدن در قبر مى پوسد، و عمل باقى مى ماند، و خداوند زنده اى است كه هرگز نمى ميرد. اى عمار! آن را كه پيش فرستادى از تو سبقت نمى گيرد و آن را كه باقى گذاردى به تو ملحق نمى شود.
سوم ، از نظر خذلان قاطع رحم و اينكه ارحام بى بضاعت در روز گرفتارى او را يارى نمى نمايند و نيازش را با حمايت خويش برطرف نمى سازد. زندگى بشر براساس همكارى و تعاون استوار است ، مردم در جميع شئون حياتى به يكديگر نياز دارند، بايد همه دست به دست هم بدهند و چرخ زندگى را به حركت درآورند تا در پرتو آن جميع نيازهاى مادى و معنوى تاءمين گردد و بشر به حيات انسانى خويش ادامه دهد. مردى به نام ابوعبيده به امام صادق (ع) عرض كرد:
ادع الله لى ان لايجعل رزقى على ايدى العباد. فقال عليه السلام : ابى الله عليك ذلك الا ان يجعل ارزاق العباد بعضهم من بعض و لكن ادع الله ان يجعل رزقك على ايدى خيار خلقه فانه من السعاده ولا يجعله على ايدى شرار خلقه فانه من الشقاوه (451)
از خدا بخواهيد كه رزق مرا در دست بندگانش قرار ندهد. فرمود: خداوند از اين امر ابا دارد و بايد نياز افراد مردم با تعاون يكدگر تاءمين گردد. تو از خداوند بخواه كه رزقت را در دست مردمان خوب و خير قرار دهد كه اين خود از سعادت است ، و در دست اشرار و بدان قرار ندهد كه اين از بدبختى و شقاوت انسان است .
براى آدمى در طول زندگى وقايعى پيش مى آيد و با حوادثى مواجه مى گردد كه به كمك ديگران نياز دارد، مثلا يكى از افراد خانوده اش ناگهان دچار بيمارى سخت مى شود و بايد هر چه زودتر به بيمارستان منتقلش ‍ نمايند يا آنكه مى ميرد و براى تهيه وسايل حمل جنازه و كفن و دفن لازم است اشخاصى او را يارى دهند يا مورد هجوم كسانى واقع مى شود و بايد با حمايت دگران از خطر رهايى يابد و ساير رويدادهايى از اين قبيل . البته افراد متمكن بيش از افراد عادى يا تهيدستان به حمايت و يارى احتياج دارند. صله رحم در انجام اين مهم نقش موثرى دارد، زيرا اولا صله كننده بر اثر صله رحم محبوبيت به دست مى آورد، و ثانيا در مواقع لازم ارحامى كه مديون اخلاقى او هستند به ياريش قيام مى كنند و دشمن او را خوار و سركوب مى نمايند.
عن على عليه السلام قال : صله الرحم توجب المحبه و تكبت العدو(452)
صله رحم محبوبيت به بار مى آورد و موجب خوارى و ذلت دشمن مى شود.
امام سجاد (ع) در جمله سوم اين قسمت از دعاى ((مكارم الاخلاق )) كمك و يارى ارحام را مورد توجه قرار داده و به پيشگاه خدا عرض مى كند:
و من خذلان الاقربين النصره
بارالها! ترك يارى بستگان را به حمايت و نصرت تبديل فرما.
نه تنها ارحام و بستگان نزديك بايد با دست و زبان ، قلم و قدم ، و در صورت لزوم با كمكهاى مالى مورد حمايت افراد غنى و متمكن خانواده قرار گيرند، بلكه افراد وظيفه شناس و مال انديش اين روش پسنديده را در مورد تمام بستگان دور و نزديك رعايت مى نمايند و حدود و حقوق اخلاقى همه آنها را محترم مى شمرند تا در حوادث و رويدادها از عواطف و نصرت آنان برخوردار گردند و اين دستور حكيمانه را على (ع) ضمن حديثى خاطرنشان فرموده است :
عن على عليه السلام قال : لن يرغب المرء عن عشيرته و ان كان ذامال و ولد و عن مودتهم و كرامتهم و دفاعهم بايديهم و السنتهم ، هم اشد الناس حيطه من ورائه و اعطفهم عليه و المهم لشعثه و ان اصابته مصيبه اونزل به بعض مكاره الامور و من يقبض يده عن عشيرته فانما يقبض عنهم يدا واحده و تقبض عنه منهم ايد كثيره (453)
هرگز نبايد آدمى نسبت به فاميل و بستگان بى اعتنا شود و آنان را با چشم بى رغبتى بنگرد. اگر چه داراى مال و اولاد باشد، نبايد دوستى و كرامت اخلاقى و دفاع آنان را كه با دست و زبان انجام مى دهند ناديده انگارد. اگر با او مصيبتى موجه شود يا با ناملايمى روبه رو گردد، عشيره و فاميل از پشت سر بزرگترين مدافع ،عطوفترين افراد، و جمع كننده ترين پراكندگى هاى وى هستند. اگر كسى از اقارب و بستگان خود دست بكشد او يك دست را از آنان قبض نموده اما در مقابل ، دستهاى متعدد فاميل و بستگان از وى قبض شده است .
كسى كه مى خواهد در مواقع گرفتارى و سختى از نصرت و يارى دگران برخوردار باشد و مورد خذلان قرار نگيرد، حتما بايد حقوق تمام برادران دينى و همه بستگان و ارحام را محترم شمرد و همواره مورد توجه قرار دهد زيرا كم اعتنايى و سبك شمردنشان موجب محروم ماندن از يارى و نصرت آنان مى گردد.
عن على عليه السلام قال : من دلايل الخذلان الاستهانه بحقوق الاخوان (454)
يكى از موجبات خذلان و محروم ماندن از نصرت دگران ناچيز شمردن حقوق برادران است .
22- وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِخَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
اين سه جمله از دعاى ((مكارم الاخلاق )) به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است . امام عليه السلام در پيشگاه الهى عرض مى كند: بارالها! دوستى كسانى را كه با مدارا برخورد مى كنند به محبت واقعى و آميزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى كريمانه و تلخى ترس از ستمكاران را به شيرينى امنيت و آرامش خاطر تبديل فرما.
امام (ع) در جمله اول اين قسمت دعا از كلمه ((مدارا)) استفاده نموده و از مداراكنندگان نام برده است . ((مدارا)) در لغت عرب به معناى ملاطفت و ملايمت است و فارسى زبانان نيز از اين كلمه همان معنى را مى فهمند. كسى كه مى خواهد با دگرى مدارا كند در مواجهه با او به گشاده رويى برخورد مى نمايد و به نرمى و ملاطفت سخن مى گويد. درباره مدارا و رعايت آن در مواقع لازم ، روايات زيادى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : امرنى ربى بمداراه الناس كما امرنى باداء الفرائض (455)
و نيز فرموده است : ما، جامعه پيمبران ، ماءموريت دايم كه با مردم مدارا نماييم همانطور كه فرمان داده است واجبات را انجام دهم .
و عنه صلى الله عليه و آله : ان الانبياء انما فضلهم الله على خلقه بشده مداراتهم باعداء دين الله و حسن تقيتهم لاجل اخوانهم فى الله (456)
و نيز فرموده است : خداوند پيمبران را از اين جهت كه شديدا با دشمنان دين خدا مدارا مى كنند و براى حفظ برادران خويش در راه او بخوبى و شايستگى تقيه مى نمايند بر تمام مردم برترى و فضيلت داده است .
عن على عليه السلام قال : دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم (457)
على (ع) فرموده است : با مردم مدارا كن تا از برادرى آنان بهره مند شوى و با روى گشاده با آنان مواجه شو تا كينه ها در ضميرشان بميرد.
مدارا با مردم اگر به منظور احترام و تكريم به شخصيت آنان باشد بسيار ارزنده و مهم است ، چنين مدارايى نشانه عقل بيدار و فكر روشن بين است ، چنين مدارايى مايه محبوبيت و راه نفوذ در افكار دگران است . اولياى الهى به چنين مدارايى عنايت بسيار داشتند و پيروان خود را به رعايت اين دستور مفيد و ثمربخش تشويق مى نمودند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اعقل الناس اشدهم مداراه للناس و اذل الناس من اهان الناس (458)
رسول گرامى فرموده است : عاقلترين مردم كسى است كه بيشتر با افراد مدارا مى كند و خوارترين مردم كسى است كه آنان را مورد تحقير و توهين قرار مى دهد.
و عنه صلى الله عليه و آله قال : انا امرنا معاشر الانبياء بمداراه الناس كما امرنا باداء الفرائض (459)
و نيز فرموده است : ما، جامعه پيمبران ، ماموريت داريم كه با مردم مدارا نماييم همانطور كه به اداى فرايض ‍ الهى ماءموريم . كسانى كه عقلهاى خود را با پرده هاى تعصب و تصلب ، عناد و لجاج ، و تقليدهاى كوركورانه پوشانده بودند هرگز به دين حق گرايش نمى يافتند و دعوت پيمبران را اجابت نمى نمودند. خداوند در قرآن شريف فرموده :
ان الذين كفروا اسواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون (460)
كسانى كه كفر آورده و عقلهاى خود را پنهان نموده اند اگر به آنان اعلام خطر بنمايى يا ننمايى ايمان نمى آورند.
ولى آنها كه داراى عقل آزاد بودند دعوت پيمبران را كه آميخته به مدارا و لطف كلام بود پذيرا مى شدند و از آنان پيروى و اطاعت مى نمودند. گاهى مدارا نمودن به منظور تقيه و براى مصون ماندن از شر دشمنان بى ايمان و مستبد است . اين قبيل مدارا در ايام امامت حضرت سجاد (ع) تا زمان امامت حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام ضرورت داشت ، از اين رو آنان خود تقيه مى نمودند و به اصحاب و پيروان خود نيز اكيدا تقيه را توصيه مى كردند تا بدين وسيله از طرفى جان و مال و عرض و شرف آنان را از خطر مصون دارند و از طرف ديگر با رعايت تقيه بتوانند احكام الهى و معارف اسلامى را به وسيله آنان به طور پنهان بين افراد مؤ من نشر دهند و تا جايى كه ممكن است دين خدا را از دستبرد خائنين و بدعتگزاران محافظت نمايند.
قال الامام عليه السلام : ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه المؤ منين (461)
امام على (ع) فرموده است : مدارا نمودن با دشمنان خدا از بهترين و برترين صدقه آدمى براى نفس خود و براى برادران با ايمانش مى باشد.
براى اينكه شنوندگان محترم بدانند كه بعضى از ائمه معصومين در چه شرايطى زيست مى كردند و چگونه تقيه را مهم مى شمردند به اين روايت توجه نمايند:
عن ابن مسكان قال : قال لى ابوعبدالله عليه السلام انى لاحسبك اذا شتم على عليه السلام بين يديك لو تستطيع ان تاكل انف شاتمه لفعلت . فقلت : اى والله جعلت فداك انى لهكذا و اهل بيتى . فقال لى : فلا تفعل فوالله لربما سمعت من يشتم عليا و ما بينى و بينه الا اسطوانه فاستتربها فاذا فرعت من صلواتى فامر به فاسلم عليه و اصافحه (462)
ابن مسكان مى گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: درباره تو گمان دارم كه اگر در حضورت على عليه السلام مورد شتم و اسائه ادب قرار گيرد، تو اگر بتوانى بينى او را با دندان مى گزى . عرض كردم : بلى والله فدايت شوم ، من چنيم و اهل بيت من نيز اينچنين . حضرت فرمود: اينگونه مباش ، قسم به خدا كه بسا مى شنيدم كسى به على (ع) بد مى گويد و بين من و او جز ستون مسجد فاصله اى نبود. من خود را پشت ستون مى نمودم و موقعى كه از نماز فارغ مى شدم از كنارش گذر مى كردم ، به او سلام مى دادم و با وى مصافحه مى نمودم .
در بعضى از روايات امر تقيه براى صيانت دين خدا آنقدر مهم شمرده شده كه امام (ع) تارك آن را فاقد ايمان خوانده است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : اتقوا على دينكم و احجبو بالتقيه فانه لاايمان لمن لا تقيه له (463)
امام صادق (ع) فرموده : بر دين خود پروا داشته باشيد و آن را در پس پرده تقيه محجوب داريد، زيرا كسى كه تقيه ندارد ايمان ندارد.
گاهى اختناق و فشار حكام به اوج خود مى رسيد و مضيقه آنقدر شديد مى شد كه كوچكترين غفلت از تقيه و گفتن چيزى كه نبايد گفته شود مرگ به بار مى آورد و به حيات كسى كه غفلت نموده يا آنكه در اين غفلت مورد سوءظن واقع شده خاتمه داده مى شد. كشته شدن معلى بن خنيس بر اثر غفلت از تقيه و افشا نمودن رازى بود كه امام صادق (ع) با او در ميان گذارده بود.
عن حفص بن نسيب قال : دخلت على ابيعبد الله عليه السلام ايام قتل معلى . فقال لى : ياحفض ! حدثت المعلى فاذاعها فابتلى بالحديد(464)
حفض بن نسيب مى گويد: در ايام قتل معلى بن خنيس به محضر امام صادق (ع) شرفياب شدم ، به من فرمود: اى حفص ! به معلى حديث گفتم و او آن را نشر داد و بر اثر آن گرفتار عذاب شمشير گرديد.
در پاره اى از مواقع وضع و محاذات اوضاع و احوال به گونه اى بود كه معرفى نمودن شخص و نام بردن از او موجب گرفتارى و ابتلا مى شد يا لااقل باعث هتك و توهين مى گرديد.
روى عن ابيعبد الله عليه السلام : كان يمضى يوما فى اسواق المدينه و خلف ابوالحسن موسى عليه السلام . فجذب رجل ثوب ابى الحسن (ع) ثم قال له : من الشيخ ؟ فقال : لا اعرفه (465)
روايت شده كه روزى امام صادق (ع) در بازار مدينه عبور مى كرد و فرزند بزرگوار معظمش حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام پشت سر آن حضرت بود. شخصى جامه فرزند را گرفت و كشيد و پرسيد: اين پيرمرد كيست ؟ آنقدر شرايط محيط بد بود و احساس خطر مى شد كه حضرت موسى الكاظم ناچار شد در پاسخ آن مرد بگويد كه ((او را نمى شناسم )).
از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه مدارا در اسلام از صفات حميده و خلقيات پسنديده است و پيمبران خدا در مقام تبليغ دين ماءموريت داشتند كه با مردم به مدارا برخورد نمايند و با ملايمت سخن گويند. خداى بزرگ به موسى و هارون در ملاقات با فرعون چنين دستور داد:
اذهبا الى فرعون انه طغى . فقولا له قولا لينا لعله يتذكر اويخشى (466)
شما دو نفر نزد فرعون برويد كه او سخت طغيان نموده است . با وى بنرمى سخن بگوييد شايد به خود آيد و آگاه گردد يا از عذاب الهى بترسد و ستمگرى را ترك گويد.
مدارا نمودن در پاره اى از موارد با ملاطفت و ملايمت برخورد داشتن و با گشاده رويى و نرمى سخن گفتن است ، و در پاره اى از موارد به معناى حلم و بردبارى ، لب فروبستن و سكوت ، يا تغافل و ناديده گرفتن است ، و مدارا با افراد تندخو و بداخلاق يا تقيه در مقابل مخالفين و افراد زيان رسان بدين معنى است .
عن على عليه السلام قال : شر اخوانك من احوجك الى مداراه و الجاك الى اعتذار(467 )
على (ع) فرمود: بدترين برادرانت كسى است كه معاشرت با او زيادتر به مدارا نمودن نيازمندت مى كند و به عذر خواهى بيشتر وادارت مى سازد.
دوستى كه از خود راضى و زودرنج است و چه مى گويد انتظار دارد كه دگران بى چون و چرا گفته اش را قبول كنند و اگر نپذيرند آزرده خاطر و رنجيده مى شود، دوستى كه در تمام امور خرده گير است و اگر سخنى گفته شود كه در نظرش ايهام داشته باشد ناراحت مى گردد و دوستيش تيره و تار مى شود، دوستى كه اسير بدگمانى است و نسبت به دگران سوءظن مى برد و اگر در مجلسى دو رفيق به هم لبخند بزنند و آهسته با يكديگر سخنى بگويند او گمان بد مى برد و تصور مى كند كه وى را به باد مسخره و استهزا گرفته اند، اين قبيل دوستان براى كسانى كه نمى توانند قطع رابطه كنند مصيبتى بسيار سنگين و جانكاه است . بايد همواره با آنان مدارا نمايند و اگر در موقعى غفلت نمودند عذرخواهى كنند و آن نقطه تاريك را از صفحه خاطرشان بزدايند. در روايتى كه ذكر شد على (ع) اين قبيل دوستان بى ارزش و مزاحم را بدترين دوست خوانده و در روايت ديگر از آنان سلب برادرى نموده است :
عن على عليه السلام : ليس لك باخ من احتجت الى مداراته (468)
على (ع) فرمود: آن كس كه براى حفظ برادريش به مدارا نياز داشته باشى براى تو برادر نيست .
تقيه در حكومت جور و محيط اختناق ، نوعى مدارا نمودن است ، مداراى به معناى حلم و سكوت ، مداراى به معناى تغافل و خوددارى از معارضه . در محيط تقيه ، مدارا نمودن از مداراى با دوستان از خود راضى و پرتوقع سخت تر و بمراتب زيانبارتر است ، زيرا مدارا ننمودن با اين قبيل دوستان ممكن است باعث قطع رشته دوستى و منجر به جدايى آميخته به كدورت و احيانا مايه دشمنى و عداوت فردى گردد، اما در مورد تقيه ممكن است مايه بدبينى و خشم حاكم جبار گردد و بر اثر آن خونها ريخته شود، اموال و اعراض بر باد رود، و افراد شريف گرفتار زندان و شكنجه گردند. بنابراين در محيط تقيه مدارا نمودن امرى است ضرورى و لازم . از اين رو ائمه معصومين عليهم السلام اين موضوع را به دوستان خود اكيدا توصيه نموده اند و خاطرنشان ساخته اند كه اگر كسى برخلاف عمل كند و سخنان اهل بيت را در محيط خطر افشا نمايد در روايات ، اين عمل به قتل عمد امام تعبير شده است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : من اذاع علينا شيئا من امرنا فهو كمن قتلنا عمدا ولم يقتلنا خطاء(469)
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه چيزى از امر ما را بين مخالفين شايع نمايد همانند اين است كه ما را عمدا به قتل برساند نه آنكه بخطا ما را كشته باشد.
امام (ع) و دوستان واقعيش در سخترين فشار و شديدترين مضيقه قرار داشتند و رعايت تقيه در آن شرايط ايجاب مى كرد سخنى كه از آن استشمام مخالفت و برداشت مقاومت مى شود به زبان نياورند و در تمام حركات و برخوردها با يكديگر حداكثر مدارا و احتياط را رعايت نمايند. ازاين رو امام دست تمنى به پيشگاه الهى برداشته و حل مشكلات را از ذات اقدس او مى خواهد. به نظر مى رسد سه جمله از دعاى ((مكارم الاخلاق )) كه موضوع سخنرانى امروز است ناظر به وضع دردناك و طاقت فرساى موجود باشد و امام براى حل آن مضيقه سه درخواست از بارى تعالى نموده كه اگر مقبول افتد و مستجاب شود موانع برطرف مى گردد و زندگى قابل تحمل خواهد بود. در جمله اول دعا عرض مى كند كه :
و من حب المدارين تصحيح المقه
بارالها! دوستى كسانى را كه با مدارا برخورد مى كنند به محبت واقعى تبديل نما.
شيعيان واقعى و دوستان حقيقى علاقه داشتند كه آزادانه حضور امام شرفياب شوند و دين خدا را آنطور كه هست بياموزند و بر معرفت خويش بيفزايند، آرزو داشتند كه امام را گاهى به منزل خود دعوت نمايند و از محضر مباركش بيش از پيش بهره مند گردند. ولى در شرايط فعلى كه غرق تقيه و مدارا هستند نمى توانستند چنين عملى را انجام دهند. اگر گاهى در رهگذر با امام برخورد مى نمودند ممكن نبود مانند دو دوست صميمى با گرمى به هم دست بدهند، مصافحه نمايند، و با يكديگر سخن بگويند بلكه در كمال مدارا و احتياط سلامى زير لب مى گفتند و چهره ناشناخت به خود مى گرفتند تا مبادا ماءمورين مراقب روابط امام و او را گزارش دهند و گرفتارى و زحمت به بار آيد.
امام عرض مى كند: بارالها! اين مداراى تلخ و رنج آور را كه ناشى از تقيه و معلول اختناق شديد است برطرف بنما و به دوستى واقعى كه منزه از تقيه و مداراى بدو ناگوار باشد تبديل فرما.
در جمله اول ، حضرت سجاد (ع) از مدارا كنندگان كه دوستان واقعى اهل بيت اند سخن مى گويد. اينان طبق دستورى كه از امام دريافت نموده اند موظف اند تقيه كنند و برخوردشان با حضرت على بن الحسين عليهماالسلام با مدارا و احتياط باشد تا موجبات گرفتارى خودشان و زحمت براى امام فراهم نيايد.
امام سجاد (ع) در جمله دوم دعا كه موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است درباره افراد از خداوند درخواست مى كند:
و من رد الملابسين كرم العشره
بارالها! آميزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى كريمانه مبدل نما.
در حكومتهاى استبدادى هميشه بين مردم و عمال دولت افرادى پست و فرومايه وجود داشته اند كه به پيروى از حكومت جبار يا براى خشنودى حاكم مستبد و جلب توجه او مرتكب گناهان و ناروايى مى شدند و در مواقعى اشخاص آزاده و طرفدار عدل و دادگرى را اذيت مى كردند و مورد تحقير و اهانت قرار مى دادند تا خود را طرفدار حكومت نشان بدهند يا عملشان به گوش فرمانرواى مستبد برسد، شايد مورد تشويق قرار گيرند، و اين كار در زمام حكومت بنى اميه و بنى عباس نسبت به ائمه معصومين عليهم السلام و اصحاب عالى قدرشان مكررا به وقوع پيوسته ، ولى امامان بزرگوار به اصحاب خود تاكيد مى نمودند كه واكنشى نشان ندهند و مرتكب عمل حادى نشوند و در اينجا به طور نمونه سه مورد ذكر مى شود، اول :
حماد بن عثمان : بينا موسى بن عيسى فى داره التى فى المسعى مشرف على المسعى اذ رآى ابا الحسن موسى عليه السلام مقبلا من المروه على بغله فامر ابن هياج رجلا من همدان ان يتعلق بلجامه و يدعى البغله فاتى فتعلق باللجام و ادعى البغله فثنى ابوالحسن رجله عن البغله فنزل عن البغله و قال لغلمانه : خذوا سرجها و ادفعوها اليه . قال : والسرج ايضا؟ قال ابوالحسن عليه السلام : كذبت ، عندنا البينه بانه سرج محمد بن على عليه السلام واما البغله فانا اشتريناها منذ قريب و انت اعلم و ماقلت (470)
حماد بن عثمان مى گويد: در موقعى كه موسى بن عيسى در منزلش كه مشرف به مسعى بود ديد حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار قاطرى است و از مروه مى آمد. در اين موقع ابن هياج به مردى از قبيله همدان كه در آنجا بود دستور داد برود لجام قاطر را بگيرد و بگويد: اين قاطر متعلق به من است ، آمد و لجام را گرفت و گفت : من مالك اين قاطر هستم . امام (ع) پاى خود را از ركاب خارج نمود و پياده شد و به كسانى كه همراهش بودند فرمود: زين قاطر را برداريد و قاطر را به او بدهيد. مرد گفت : آن هم متعلق به من است . حضرت فرمود: ما شاهد داريم كه اين زين ملك حضرت باقر (ع) بوده است و اما قاطر را بتازگى خريدارى كرده ايم ، تو مى دانى و آن را كه مى گويى .
امام صادق (ع) در حيره بود، اراده فرمود به نقطه اى معروف به صالحى كه در ده فرسخى بغداد بود برود. دو نفر از اصحاب و دوستانش به نامهاى مرزام و مصادف در معيت حضرت بودند. اول شب به صالحى رسيدند. مردى كه در مدخل بلد ماءمور دولت در گرفتن عوارض و عشريه بار بود مانع ورود آن حضرت گرديد و گفت : اجازه نمى دهم وارد شوى . امام در آنجا توقف فرمود و چندين بار در فواصلى از ماءمور درخواست موافقت نمود و او همچنان مانع بود. مرزام و مصادف از اين مزاحمت نابجا سخت ناراحت شدند. مصادف به حضرت عرض كرد: اجازه بدهيد او را به قتل برسانيم و جنازه اش را در شط بيفكنم . حضرت بشدت با اين عمل مخالفت فرمود و ممانعت ماءمور بلد همچنان ادامه داشت تا بيشتر وقت شب سپرى گرديد. آنگاه با ورود امام موافقت نمود. حضرت وارد محل شد.
فقال : يامرازم ! هذا خير ام الذى قلتماه ؟ قلت هذا، جعلت فداك . فقال : ان الرجل يخرج من الذل الصغير فيدخله ذلك فى ذل الكبير(471)
فرمود: مرزام ! اين عمل بهتر بود يا آن را كه شما دو نفر گفته بوديد؟ عرض كرد: اين عمل . فرمود: مرد كارى مى كند تا از ذلت كوچك رهايى يابد و همان عمل او را گرفتار ذلت بزرگتر مى گرداند.
عن عمرو بن على عليه السلام قال : كان هشام بن اسمعيل يسيئى جوارى فلقى منه على بن الحسين عليهما السلام اذى شديدا. فلما عزل امر به الوليد ان يوقف للناس . قال : فمر به على بن الحسين عليهما السلام و قد اوقف عند آل مروان . قال : فسلم عليه . قال : و كان على بن الحسين عليهما السلام قد تقدم الى خاصته ان لا يعرض له احد(472)
يكى از فرزندان امام سجاد (ع) مى گويد: هشام بن اسمعيل فرماندار مدينه با من بدرفتارى مى كرد و پدرم على بن الحسين علهما السلام از وى اذيت و آزار بسيار ديد. موقعى كه از حكومت عزل شد وليد بن عبدالملك ، خليفه وقت ، دستور داد براى تحقير وى او را در مرئى و منظر مردم متوفق نمايند. امام سجاد (ع) روزى بر وى گذر كرد. موقعى كه او را بر در منزل مروان نگاهدارى مى كردند به حضرت سلام نمود. امام (ع) به كسانى كه در معيت آن حضرت بودند و از خواصش به شمار مى آمدند رو كرد و فرمود: احدى متعرض او نشود.
از اين سه قطعه تاريخى روشن شد كه ائمه معصومين عليهم السلام در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس با چه مشكلاتى مواجه بودند و چگونه افراد پست از مردم عادى و ماءمورين دولت فرزندان پيمبر گرامى را اسائه ادب مى نمود و برخوردهاى موهن و تحقيرآميز با آنان داشتند. امامان مصلحت انديش و عطوف از تعرض ‍ دوستانشان نسبت به آنان مانع مى شدند و جلوگيرى مى كردند.
در جمله سوم درباره مستبدين ستمكار كه منشاء بدبختى و مصيبت مسلمين اند در پيشگاه خداوند عرض ‍ مى كند:
و من مراره خوف الظالمين حلاوه الامنه
بارالها! تلخى ترس از ستمكاران را به شيرينى امنيت تبديل فرما.
در اسلام ، وجود حكومت براى مردم يك امر ضرورى و اجتناب ناپذير است و على (ع) در اين باره فرمود:
و انه لابد للناس من امير بر او فاجر(473)
مردم بايد، بناچار، امير و فرمانروايى داشته باشند، خوب و نيكوكار باشد يا بد و گناهكار.
در جامعه اسلامى نبايد مردم از حكومت خائف باشند، بلكه ترس مردم بايد از گناه و اعمال خلاف خودشان باشد. على (ع) در ضمن حديثى فرموده است :
الا لايرجون احد الا ربه و لا يخافن الا ذنبه (474)
هيچكس به احدى اميدوار نباشد مگر به ذات اقدس الهى و از هيچ چيز و هيچ كس نترسد جز از گناه و اعمال خلاف قانون خودش .
ترس مردم از خداوند ترس از مقام خداوند است . مقام خداوند، اقامه عدل و احقاق حق است ، مقام خداوند حمايت از مظلوم و مجازات ظالم است . قرآن شريف مى فرمايد:
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى (475)
كسى از مقام خدا بترسد و نفس خود را از اطاعت هوى نهى نمايد جايگاه او بهشت رحمت خواهد بود.
در حكومت اسلام ، مردم نبايد از شخص حاكم خائف باشند، بلكه خوفشان بايد از مقام حاكم ، يعنى گناه خودشان باشد، بنابراين كسى كه از گناه منزه است از حاكم نمى ترسد و از وى خوفى ندارد. اگر در محيطى مردم بى گناه از شر حاكم خائف باشند دليل بر بدى و ستمكارى آن حاكم است .
عن على عليه السلام قال : شر الولاه من يخافه البرى ء(476)
بدترين واليان و زمامداران كسانى هستند كه شخص منزه و بى گناه از شر آنان خائف و ترسان اند.
در حكومت فرمانرواى دادگر، علاوه بر آنكه مردم از امنيت جان و مال و عرض برخوردارند از خوف و هراس نيز در امان خواهند بود، يعنى مى دانند كه تا مرتكب گناهى نشده اند حكومت متعرض آنان نمى شود و ايجاد زحمتى نمى نمايد.
جمله سوم اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق ))، كه قسمت آخر موضوع سخنرانى امروز است ، به همين مطلب نظر دارد. امام (ع) در ابتداى جمله از تلخى طبع و نگرانى ضمير كه ناشى از ظلم ظالم است نام مى برد و در پايان جمله از شيرينى آرامش ضمير و امنيت خاطر سخن مى گويد و از پيشگاه خدا درخواست مى كند كه تلخى خوف را شيرينى ايمنى مبدل نمايد. رفتار ظالمانه فرمانرواى ستمگر به انديشه و افكار جامعه شكل مى دهد و مى توان گفت مردم به طور ناآگاه همانند او ساخته مى شوند. امير المؤ منين (ع) در اين باره فرموده است :
الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم (477)
مشابهت مردم با امرا و فرمانروايانشان بيش از شباهتى است كه به پدران خود دارند، اينان همانند حكومت ، زور مى گويند، خيانت مى نمايند، به تجاوز و تعدى دست مى زنند، و در پاره اى از مواقع در شعاع محدود زندگى خويشتن بيش از حاكم ظالم تند مى روند.

اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى  
  برآورند غلامان او درخت از بيخ ‌
در حكومت فرمانرواى ظالم ، انحراف اخلاقى زياد مى شود، مردم از ترس جان خود يا براى جلب رضاى فرمانروا تملق مى گويند، به دروغ وى را مدح و ثنا مى نمايند، از خوف احترام مى كنند، و در مقابلش سر تعظيم فرود مى آورند. در روايات اسلامى اعلام شده است كه اين قبيل حكام ظالم در روز قيامت مشمول عذاب شديد الهى خواهند بود.
عن النبى صلى الله عليه و آله : ويل لمن تزكيه الناس مخافه شره ، ويل لمن اطبع مخافه جوره ، ويل لمن اكرم مخافه شره (478)
رسول اكرم فرموده است : واى بر حال كسانى كه مردم آنان را از ترس شرشان به پاكى و نيكى ياد مى كنند، واى بر حال كسانى كه مردم از ترس بدكارى و شرشان مورد تكريم و احترام قرار مى گيرند.
وجود حاكم خيرخواه و دادگر از نظر شاءن انسانى و زندگى آدميان آنقدر ارزش و اهميت دارد كه طبق حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله اگر اين شرط و دو شرط ديگر كه در كنار آن ذكر شده در جامعه بشرى تحقق يابد، براى آن مردم بر روى زمين بودن بهتر از شكم خاك است ، وگرنه درون خاك براى آنان از روى زمين بهتر و شايسته تر است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : اذا كان امراوكم خياركم و اغنياؤ كم سمحاوكم امركم شورى بينكم فظهر الارض خير لكم من بطنها(479)
وقتى زمامداران و فرمانروايانتان نيكان شما باشند، و متمكنين و ثروتمندانتان اسخياء شما باشند، و امور جامعه شما با مشورت و تبادل افكارتان تنظيم گردد، در اين موقع واجد زندگى انسانى هستيد و روى زمين براى شما بهتر از دل خاك است ، و اگر جامعه شما از اين سه مزيت محروم باشد شكم خاك براى شما از روى زمين بهتر است .
به عبارت كوتاهتر، پيمبر اسلام مى خواهد بفرمايد: اگر جامعه مسلمين از عدل فرمانروايى و تعادل اقتصادى و توازن فكرى برخوردار بودند شايسته زندگى هستند و اگر فاقد اين برترى ها بودند، حيات انسانى ندارند و براى آنان زيرزمين بهتر از روى زمين است .
امام سجاد عليه السلام در آن اختناق شديد و شرايط طاقت فرسا نمى تواند اوضاع و احوال سياسى روز را با صراحت شرح دهد و مردم را از عمق وقايع آگاه سازد؛ نمى تواند بگويد بر خودش و بر شيعيان با ايمان و علاقه مندش چه مى گذرد و چگونه روز را به شب و شب را به روز مى آورند، نمى تواند بگويد بعضى از عمال خودفروخته دولت چگونه براى امام و براى اصحابش ايجاد زحمت مى كنند و به وسيله جاسوسان ، زندگى را بر آنان تا چه حد تلخ و ناگوار ساخته اند، نمى تواند بيان كند كه بعضى از افراد فرومايه و پست براى اينكه خود را طرفدار دولت نشان بدهند و از اين راه به هيئت حاكمه نزديك شوند چگونه با امام معصوم و شيعيان پاكدل با اسائه ادب برخورد مى كنند و آنان را مورد توهين و تحقير قرار مى دهند، نمى تواند شرح دهد كه ظلم و بيدادگرى خليفه وقت و ماءمورينش به اوج خود رسيده و خوف و هراس بر قلوب سايه افكنده و آرامش و سكون را از دلها سلب نموده است ، ناچار براى آنكه گوشه اى از وضع موجود را ارائه كند با عبارت دعا سخن گفته و از پيشگاه خداوند درخواست حل مشكلات را نموده است ، و سه جمله اخير اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق )) ناظر به اين مطالب است . در جمله اول براى شيعيان وظيفه شناس و آگاه دعا مى كند، شيعيانى كه طبق دستور آن حضرت تقيه مى كنند و گفتار و رفتارشان با مدارا و احتياط است ، آشكارا با حضرت سجاد رفت و آمد نمى نمايند و صريحا ابراز علاقه نمى كنند، براى اينكه مستمسكى به دست جاسوسان ندهند و باعث زحمت امام و گرفتارى خودشان نشوند.
و من حب المدارين تصحيح المقه
بارالها! دوستى كسانى را كه با ما به مدارا برخورد مى نمايند به دوستى واقعى مبدل نما، يعنى شرايطى را به وجود آور كه ضرورت تقيه از ميان برود و دوستانمان در ابراز علاقه به ما آزادى عمل داشته باشند.
در جمله دوم براى افراد پست و فرومايه اى دعا مى كند كه به منظور جلب توجه حكومت با امام و شيعيان برخوردهاى موهن دارند و برخلاف حق و عدل عمل مى كنند:
و من رد الملابسين كرم العشره
بارالها! آميزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى كريمانه تبديل نما، يعنى خداوندا! انديشه و نيت افراد پست و فرومايه را اصلاح كن و دل آنان را به مسير صحيح هدايت فرما تا معاشرتشان كريمانه و بر وفق حق و عدل باشد.
در جمله سوم براى خليفه وقت و هيئت حاكمه جبار دعا مى كند، آنانكه با فشارهاى ظالمانه خود روز را بر مردم چون شب تار نموده اند، جامعه مسلمين را گرفتار شديدترين اختناق كرده اند، و خوف و هراس را بر همه دلها مسلط ساخته اند.
و من مراره خوف الظالمين حلاوه الامنه :
بارالها! تلخى ترس از ستمكاران را به شيرينى امنيت و آرامش خاطر تبديل فرما، يعنى موجباتى فراهم آور كه ظلم از ميان برود و بر اثر آن تلخى ترس از دلها زايل گردد و شيرينى امنيت جايگزين آن شود.
23- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِى يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِى ، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْخَاصَمَنِى ، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
بارالها! بر محمد و آلش درود فرست و مرا آنچنان قرار ده كه بر كسى كه به من ستم مى كند دستى نيرومند باشم ، و بر آنكه با من خصومت مى كند زبانى گويا، و بر كسى كه به من عناد مى ورزد پيروز باشم .
به خواست خداوند سه جمله اى كه در اين قطعه از دعاى شريف ((مكارم الاخلاق )) بعد از ذكر صلوات آمده ، در سخنرانى امروز توضيح داده خواهد شد.
امام سجاد (ع) در جمله اول به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و اجعلنى يدا على من ظلمنى
بارالها! مرا آنچنان قرار ده كه بر كسى كه به من ستم مى كند دستى نيرومند باشم .
دشمنان دين حق و مخالفين تعاليم قرآن شريف ، درگذشته ، بر ضد اسلام ، تبليغاتى مى نمودند و در افكار جوانان سمپاشى هايى مى كردند تا آنان را از گرايش به آيين الهى بازدارند. از آن جمله مى گفتند: دين ترياك جامعه است و آن را براى تخدير افكار مردم ساخته اند، و مثالى مى آوردند كه در اسلام اكيدا دستور داده شده كه مردم صابر و بردبار باشند، يعنى ظلم ظالم را تحمل كنند و به اذيت و آزار ستمكاران تن دردهند كه خداوند افراد صابر را دوست دارد. از اين سخن نتيجه مى گرفتند كه دين ، مردم را به ذلت و زبونى و توسرى خوردن از زورگويان دعوت مى كند و آنان را به تحمل آزار و اذيت متجاوزين تشويق مى نمايد. مى گويد: اگر در دنيا ظلمها را پذيرا شديد و عكس العملى از خود نشان نداديد در قيامت پاداش بزرگ خواهيد داشت ، و به استناد اين سخن خلاف واقع مى گفتند دينى كه مردم را ذليل و توسرى خور بار بياورد قابل پيروى نيست و بايد هر چه زودتر آن را ترك گفت . براى آنكه شنوندگان محترم به بطلان اين سخن واقف شوند و بدانند كه اين گفته تهمتى بيش نيست ، لازم است معناى صبر را بدانيم و موارد اعمال آن را كه از اولياى گرامى اسلام رسيده است بشناسيم تا حقيقت آن طور كه هست آشكار گردد و بطلان كلام معاندين واضح شود.
صبر به معناى مالكيت نفس و قدرت خويشتندارى است و على (ع) آن را به شجاعت تعبير نموده و فرموده است :
الصبر شجاعه (480)

 

next page

back page