شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۱)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۲۰ -


اين روايت به ما مى آموزد كه افراد باايمان اين قبيل اشخاص آلوده را به دوستى نگيرند و با آنان مجالست ننمايند، اگر مسلمان متشرعى غفلت كرد و با شخص فاسق و كذابى دوست شد و مدتى با وى رفت و آمد داشت ، اگر بر اثر پيشامدى رنجيده خاطر گرديد و از وى جدا شد، اين هجران براى مسلمان متشرع پيروزى و سعادت است ، رواياتى كه در آشتى كردن تاكيد دارد و خاطر نشان مى كند كه جدايى دو مسلمان بيش از سه روز به طول نينجامد، شامل رفيق فاسق و كذاب نيست . اگر مسلمان متشرعى با شخصى ظاهر الصلاح دوست شد و گمان مى كرد كه او مردى است درستكار و مراقب گفتار و رفتار خويش ولى در خلال ايام دوستى مرتكب گناهى بزرگ شد، به موجب روايتى كه از امام صادق (ع) است ، جداشدن از چنين دوست و مصاحبى همانند جداشدن از فاسق و كذاب بلامانع است .
عمرو بن نعمان الجعفى قال : كان لابيعبد الله عليه السلام صديق لايكاد يفارقه اين يذهب . فبينا هو يمشى معه فى الحذائين و معه غلام له سندى يمشى خلفهما اذا التفت الرجل يريد غلامه ثلاث مرات فلم يره . فلما نظر فى الرابعه قال : يا ابن الفاعله اين كنت ؟ قال فرفع ابو عبدالله عليه السلام يده فصك بها جبهه نفسه ، ثم قال سبحان الله تقذف امه ؟ قد كنت ارى ان لك و رعا فاذا ليس لك ورع فقال : جعلت فداك ، ان امه سنديه مشركه . فقال : اما علمت ان لكل امه نكاحا تنح عنى ، فمارايتع يمشى معه حتى فرق الموت بينهما(593)
عمرو بن نعمان جعفى مى گويد: امام صادق (ع) دوستى داشت كه هر جا امام مى رفت او نيز با آن حضرت بود. روزى در بازار كفاشها عبور مى كرد و با او غلامى بود از اهل سند كه پشت سر آن دو راه مى رفت . آن مرد سه بار متوجه شد و غلامش را نديد، دفعه چهارم كه او را ديد به صداى بلند گفت : پسر زن زناكار! كجا بودى ؟ تا اين سخن از دهان آن مرد خارج شد، امام صادق (ع) دست خود را بلند كرد و با شدت به پيشانى خود كوبيد. فرمود: مادرش را به زنا نسبت دادى ؟ من تصور مى كردم تو ورع دارى و اكنون مى بينم فاقد ورع و تقوايى . عرض كرد: مادر او سنديه است و مشرك . فرمود: آيا نمى دانى كه هر امتى نكاحى دارد، از من دور شو. راوى مى گويد: نديدم ديگر آن دو با هم حركت كنند و راه بروند تا مرگ بين آنان جدايى افكند.
ملاحضه مى كنيد كه امام صادق (ع) با كسى كه از وى اميد ورع مى رفت دوست مى شود و با او رفت و آمد مى نمايد، اما وقتى از وى دشنامى بزرگ مى شنود و زنى را متهم به بى عفتى مى نمايد از او مى برد و تا پايان زندگى به آن هجران ادامه مى دهد.
يكى از عوامل موثر و نافذ در هجران و جدايى دو دوست صميمى از يكديگر آزردگى و رنجش خاطر است و اين حالت روحى مى تواند علل و دلايل متعددى داشته باشد و در روايات اخلاقى اسلام ، بسيارى از آنها ذكر شده است ولى مهمترين عامل تيرگى اوست . بعضى به جاى آنكه از صفا و صميميت رفيق قدردانى كنند و مورد تكريم و احترامش قرار دهند درباره وى بى اعتنا مى شوند، حتى احترامى كه درباره عادى ترين افراد معمول مى دارند. درباره او رعايت نمى نمايند، مثلا در مجلس وارد مى شوند، به همه با گرمى دست مى دهد، و به رفيق صميمى خود كه شايسته است با گرمى بيشترى دست بدهد با سردى دست مى دهد يا اصلا نمى دهد. در مجلس جشن عقد ازدواج فرزند صميمى كارت نمى فرستد و به زبان مى گويد: شما هم در مجلس شركت كن . اين اعمال تحقيرآميز و نظاير آن كه به عنوان صفا و صميميت درباره رفيق انجام مى شود ناروا و برخلاف اخلاق حميده است و اولياى دين پيروان خود را از ارتكاب آن منع نموده اند.
عن على عليه السلام قال : اياك ان تهمل حق اخيك اتكالا على مابينك و بينه فليس لك باخ من اضعت حقه (594)
على (ع) فرموده : بپرهيز از اينكه در رعايت حق برادرت به اتكاى صفا و صميميتى كه بين شما وجود دارد اهمال نمايى ، چه آنكه كسى كه حق او را ضايع نموده اى برادر تو نيست . نصييع حق دوست صميمى و آزرده ساختن او نشانه عجز و ناتوانى رفيق وظيفه ناشناس است و على (ع) در اين باره فرموده است :
اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم (595)
عاجزترين مردم كسى است كه نتواند در جامعه براى خود دوستان و برادرانى را به دست آورد و عاجزتر از او كسى است كه حق برادر به دست آمده را تضييع نمايد، يعنى با اين عمل ناروا پيوند دوستى را قطع كند.
به طور كلى حقير شمردن ، مسخره كردن ، شرمنده ساختن ، اهانت نمودن ، و هر عملى از اين قبيل كه به ارزش انسانى و شخصيت اجتماعى يك مسلمان آسيب يا موجب جدايى دو رفيق متدين از يكديگر مى شود در اسلام ممنوع شناخته شده و علماى حديث روايات هر يك از اين اعمال را در بابى جداگانه جمع آورى نموده و در كتابهاى خود آورده اند. امام سجاد (ع) در دعاى ((مكارم الاخلاق )) ضمن جمله مورد بحث امروز از هجران و جدايى نام برده و به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و اجزى من هجرنى بالبر
بارالها! مرا موفق بدار تا عمل آن كس را كه از من جدا شده و تركم گفته است جزاى او را با خوبى و نيكوكارى بدهم .
كسى كه امام سجاد (ع) جدا مى شود و آن حضرت را ترك مى گويد قطعا به علت عدم رعايت وظايف اخلاقى از ناحيه امام نيست ، چه آنكه او خود امام معصوم و مربى انسانهاست و هرگز مرتكب كوچكترين عمل خلاف اخلاق نمى شود تا دوست آن حضرت به استناد آن عمل ترك مراوده كند و رشته دوستى را قطع نمايد. هجران كسانى از دوستان ائمه معصومين ممكن است براى آن بوده كه امام به منظور رعايت تقيه و انجام وظيفه شرعى سخنى گفته يا عملى را انجام داده كه به نظر آن دوست ناآگاه درست نيامده و بدون اينكه سؤ ال كند و توضيح بخواهد با امام قطع رابطه نموده است و امام نيز در شرايط تقيه نمى توانسته نزد آن دوست برود و مطلب را توضيح دهد، چه ممكن است بر اثر همان رفتن و توضيح دادن مفاسد تازه اى به بار آيد. در بعضى از روايات آمده كه گاهى چند نفر يك روز در فواصل كوتاهى يك سؤ ال را از امام نموده اند و به هر يك پاسخى غير از پاسخى كه به آن ديگر داده گفته است . البته اين عمل موجب شگفتى بعضى از دوستان ناآگاه مى شد و ممكن بود نسبت به امام دلسرد شوند و قطع رابطه نمايند. گاهى عمل امام براى بعضى شگفت آور بود و خواستار توضيح مى شدند و امام بيان مى فرمود.
فى تقيه جعفر بن محمد عليهما السلام بحيث افطر الصوم خوفا من ابى العباس و قال : ان صمت صمنا و ان افطرت افطرنا. فقيل له تفطر يوما من شهر رمضان فقال :اى والله افطر يوما من شهر رمضان احب الى من ان يضرب عنقى (596)
در تقيه امام صادق (ع) است كه از خوف ابوالعباس روزه را افطار كرد و به وى گفت اگر روزه بگيرى روزه مى گيريم و اگر افطار كنى افطار مى نماييم . به حضرت عرض شد: يك روز از ماه رمضان را افطار مى كنيد؟ فرمود: آرى به خدا قسم ، يك روز از ماه رمضان را افطار نمايم بهتر است از اينكه كشته شوم .
ممكن است هجران و جدايى بعضى از دوستان امام سجاد از ترس گزارش ماءمورين دولت جبار به مراقبه و رفت و آمد او با امام سجاد باشد. البته در چنين وضعى نه امام مى تواند سر وقت دوست برود و نه دوست مى تواند به ملاقات امام بيايد. براى اينكه روابط دوستانه بكلى قطع نشود، حضرت سجاد (ع) به پيشگاه خدا عرض مى كند: بارالها! مرا موفق بدار تا كسى را كه از من جدا شده و تركم گفته است با بر و نيكوكارى پاداش ‍ دهم و از اين راه دوستيش را تكريم نمايم .
با عوامل رنجش چگونه برخورد نماييم ؟ از آنچه معروض افتاد هجرانها و جدايى هاى روا از ناروا تفكيك گرديده ، بعلاوه روشن شد كه گفتارها و رفتار خلاف اخلاق يكى از عوامل مهم جدايى دو دوست صميمى از يكديگر است . اينك در آخرين قسمت سخنرانى امروز در باب اين مطلب بحث مى شود كه با علل و عوامل جدايى چگونه برخورد نماييم و چه كنيم كه حتى المقدور كمتر تحت تاثير عوامل هجران قرار گيريم تا رشته دوستى ها به آسانى قطع نشود و زود دچار هجران و جدايى نشويم . براى نيل به اين هدف مقدس ‍ لازم است خويشتن را به پاره اى از صفات حميده و خلقيات پسنديده متخلق نماييم و حلم يا قدرت خويشتندارى يكى از آن صفات است ، بايد خود را طورى بسازيم كه بتوانيم با نيروى حلم بر غضب چيره شويم ، آن را مهار كنيم ، و خويشتن را از انتقامجويى مصون داريم .
كان على بن الحسين عليهما السلام يقول : انه ليعجبنى الرجل ان يدركه حلمه عند غضبه (597)
امام سجاد (ع) مى فرمود: براى من مايه شگفتى است كه وقتى مرد خشمگين مى گردد حلمش بتواند او را دريابد و از خطر مصون و محفوظش دارد.
اگر حلم ندارد و نمى تواند بدون تكلف خويشتندار باشد به حلم تظاهر كند و با تصنع خود را حليم و بردبار وانمود نماييد تا اين حلق شريف تدريجا ملكه نفسانى او گردد و بتواند بدون تصنع حلم نمايد.
عن على عليه السلام قال : ان لم تكن حليما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا اوشك ان يكون منهم (598)
على (ع) فرمود: اگر حليم و بردبار نيستى تظاهر به حلم كن و خود را همانند افرادى بساز كه خويشتندارند، چه آنكه كم يافت مى شود كسى كه خود را همانند قومى بسازد جز آنكه خيلى زود همانند آنها مى شود.
يكى ديگر از صفات پسنديده كه مى تواند از تاثير علل هجران بكاهد و نگذارد رشته محبت دوستان به آسانى گسسته شود، تغافل است . تغافل عبارت از اين است كه آدمى چيزى را بداند و از آن آگاه باشد و روى مصلحت ، خود را غافل و بى خبر نشان بدهد و با اراده و عمد به گونه اى رفتار كند كه بيننده تصور كند از آن بى خبر است . اتخاذ چنين روشى در حسن معاشرت با مردم و خوب زندگى كردن بسيار مفيد و ثمربخش ‍ است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : صلاح حال التعايش والتعاشر ملا مكيال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل (599)
امام صادق (ع) فرموده : صلاح زندگى و آميزش با مردم پرى پيمانه اى است كه دو سوم آن تفطن و آگاهى و يك سوم آن تغافل و ناديده گرفتن است .
تغافل و خويشتن را ناآگاه جلوه دادن در مواردى كه مصلحت است آنقدر در اخلاق اسلام مهم تلقى شده كه افراد باايمان نمى توانند آن را ناديده انگارند و از كنار آن بى توجه بگذرند.
عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال : المومن نصفه تغافل (600)
رسول اكرم فرموده : نيمى از رفتار و گفتار مؤ من مبتنى بر تغافل است .
از جمله مواردى كه به مصلحت است شخص با ايمان تغافل كند و خويشتن را ناآگاه بنماياند، در زمينه پاره اى از اعمال خلاف اخلاق رفيق متشرع و مؤ من است ، چه تغافل در اين قبيل موارد نمى گذارد رشته مودت بريده شود و پيوند دوستى دو مسلمان از هم جدا گردد و در نتيجه روابط گرم دو رفيق صميمى به سردى و كدورت گرايش يابد. جايى كه رفيق عاقل و مصلحت انديش مى تواند با تغافل روابط دوستانه برادر دينى خود را حفظ كند و مانع هجران و جدايى وى گردد، اما از انجام اين وظيفه خوددارى نمايد و به جاى تغافل ، لغزش اخلاقى رفيق خود را به رخش بكشد و او را مورد توبيخ و مواءخذه قرار دهد و سرانجام با قهر و دلتنگى از هم جدا شوند، با اين عمل ناروا مرتكب اشتباهى بزرگ گرديده و براى آنكه بداند چه كرده است بايد به روايتى كه از امام صادق (ع) حديث شده است گوش فرا دارد و با عذرخواهى از رفيق جدا شده اين لكه را از صفحه اعمال خويش بزدايد.
سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : لا يفترق رجلان على الهجران الا استوجب احدهما البرائه واللعنه و ربما استحق ذلك كلاهما. فقيل له هذا الظالم فما بال المظلوم ؟ قال : لانه لايدعو اخاه الى صلته ولايتعامس له عن كلامه (601)
راوى حديث مى گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: دو مسلمان با دلتنگى و هجران از هم جدا نمى شوند جز آنكه يكى از آن دو استحقاق دارد كه هم مورد تبرى و بيزارى واقع شود و هم مورد لعنت و چه بسا هر دو شايسته تبرى و لعن هستند. به حضرت عرض شد: يابن رسول الله ! ظالم به علت ظلمش ‍ استحقاق تبرى و لعن دارد، مظلوم براى چه ؟ حضرت در پاسخ فرمود: براى آنكه مظلوم برادر خود را به آشتى و تجديد پيوند دوستى نخوانده و از گفته هاى او تغافل ننموده است .
اميدوارم عموم شنوندگان محترم از آقايان و بانوان ، نوجوانان و جوانان ، ميانسالان و كهنسالان ، و خلاصه تمام افرادى كه اين بحث را شنيدند در سخنان پيمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و همچنين در روايات ائمه معصومين عليهم السلام كه در اين بحث ذكر شد دقت كامل مبذول دارند، به مسئوليت خود توجه نمايند و هرگز غافل نشوند كه هجران و جدايى دو مسلمان از هم علاوه بر اينكه منافى با محبت دينى و برادرى اسلامى است مى تواند در دنيا عوارضى تلخ و ناگوار و احيانا رويدادهايى به دنبال آورد.
29- وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِى بِالْبَذْلِ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
به حول و قوه بارى تعالى اين دو جمله از دعاى شريف ((مكارم الاخلاق )) موضوع سخنرانى امروز است . امام سجاد عليه السلام در پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! موفقم بدار تا كسى كه مرا محروم نموده از بذل و بخشش برخوردار سازم ، و عمل كسى را كه از من بريده و قطع رحم نموده ، با صله و پيوند مكافات نمايم .
دو غريزه قوى و نيرومند است كه با سرشت حيوانات و همچنين انسانها آميخته است : يكى غريزه ((حب ذات )) و آن ديگر ((غريزه جنسى )).
غريزه حب ذات براى ابقا و صيانت شخص است ، و غريزه جنسى براى ابقاى نوع و صيانت نسل . اما در انسانها علاوه بر حب ذات دگر دوستى كه از تمايلات عالى انسانى است وجود دارد و حيوانات فاقد آن هستند. غريزه حب ذات ، مانند غريزه جنسى خود به خود در وجود حيوانات و انسان شكوفا مى گردد و نيازى به پرورش ندارد، اما دگر دوستى در وجود انسانها، گر چه ريشه فطرى دارد، ولى مانند ساير تمايلات عالى انسانى ضعيف است و بايد در پرتو پرورش و حمايتهاى تربيتى تقويت شود تا آنطور كه بايد از قوه به فعليت بيايد. اگر اطفال در دامن پدران و مادرانى تربيت شوند كه خود داراى سجاياى انسانى و تعاليم معنوى باشند فرزندانشان با مشاهده اعمال والدين و اطرافيان با همان صفات بار مى آيند و از مزاياى انسانى برخوردار مى گردند، اما اگر والدين فاقد دگر دوستى و ساير صفات انسانى باشند و تنها غريزه حب ذات در وجودشان حكومت نمايد، اطفالشان نه تنها از دگر دوستى بى نصيب خواهند بود، بلكه ممكن است حب ذاتشان به زياده روى گرايش يابد و در نتيجه ، اطفال دچار خود خوداهى و خويشتن پرستى گردند و بر اثر بى اعتنايى مردم به تمايل درونى آنان تا پايان عمر در رنج و عذاب باشند.
خداوند پيمبران را بين مردم فرستاد تا قوم خود را انسان بسازند، صفات انسانى را در ضمير آنان پرورش ‍ دهند و از كمالات معنوى و تعالى روحانى برخوردارشان سازند. اصول اساسى انسانيت آنقدر ارزنده و مهم است كه اگر روزى فرا رسد كه تمام مردم روى زمين واجد آن اصول باشند و عملا آنها را با يكدگر رعايت نمايند با تمام اختلافاتى كه از نظر عقيده ، نژاد، زبان ، و ديگر جهات با يكديگر دارند همه باهم در كمال سعادت و سلامت زيست خواهند نمود و از نعمت آسايش و رفاه بهره مند خواهند بود.
عن ابى الحسن موسى عليه السلام قال : ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا ادوا الامانه و عملوا الحق (602)
حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام فرموده : مردم تمام كره زمين در رحمت و آسايش هستند و خوب زندگى مى كنند مادامى كه داراى سه صفت باشند: اول آنكه يكديگر را دوست بدارند و نسبت به هم علاقه انسانى داشته باشند. دوم آنكه در امانتهاى مالى يكديگر خيانت ننمايند، سوم آنكه اعمالشان بر وفق حق و عدل باشد.
ملاحظه مى كنيد كه امام موسى بن جعفر عليهماالسلام اولين صفتى را كه در اين حديث مايه رحمت و سعادت انسانها شناخته و از آن نام برده است دگر دوستى و ابراز محبت مردم نسبت به يكديگر است . اگر افراد يك جامعه در شادى هم شاد شوند و در غم هم متاءثر گردند، از اين ابراز مسرت و اظهار همدردى پيوستگى و علاقه چشمگيرى در آن جامعه به وجود مى آيد و همه مردم از آن همبستگى بهره مند مى گردند. خداوند در قرآن شريف وقتى از صفات حميده و سجاياى انسانى رسول گرامى نام مى برد، اول از علاقه شديد آن حضرت به مردم سخن مى گويد و خاطرنشان مى نمايد كه مصائب و آلام ، رنجها و سختى هاى شما بر پيمبر گرامى بسيار سنگين و جانكاه است و از شدايد و گرفتارى هاى شما سخت رنج مى برد و متاءلم مى گردد.
لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم (603)
پيمبرى از جنس خودتان بين شما آمده است كه مصائب و شدايدتان بر آن حضرت بسيار سنگين و گران است . پيشواى گرامى اسلام ، جهل و نادانى ، فقر و تهيدستى ، درد و بيمارى ، اختلاف و پراكندگى ، بدبينى و بدخواهى ، و خلاصه هر عيب و نقص مادى و معنوى را كه در شما مى بيند سخت رنجيده خاطر مى شود و از آن مصائب متاءلم و متاءثر مى گردد.
خداوند بزرگ به كسانى كه طالب خشنودى و رضاى او هستند و به سعادت ابدى روز جزا علاقه دارند راه نيل به اين هدف مقدس را ارائه نموده و در قرآن شريف فرموده است :
لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه (604)
در گفتار و رفتار خويش به پيمبر اسلام تاءسى كنيد و روش آن حضرت را اسوه و الگوى كارهاى خود قرار دهيد و دگردوستى از جمله اوصاف پيشواى اسلام است و ما بايد اين خلق پسنديده را از آن حضرت بياموزيم و عملا به كار بنديم .
عن على عليه السلام قان : ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجميع الناس ‍ الرحمه (605)
رساترين چيزى كه به وسيله آن مى توانى رحمت خدا را به خود جلب كنى اين است كه در باطن ، نسبت به همه مردم خيرخواه و مهربان باشى .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : راس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناع الخير الى كل بر و فاجر(606)
رسول اكرم فرموده است : پس از ايمان به خداوند سرآمد تمام اعمال عاقلانه ، بشردوستى و نيكى به همه مردم است ، خواه خوب باشند و درستكار و خواه فاسق باشند و گناهكار.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان ابى على بن الحسين عليهما السلام اخذ بيدى و قال : يا بنى افعل الخير الى كل من طلبه منك . فان كان من اهله فقد اصبت موضعه و ان لم يكن من اهله كنت انت من اهله (607)
امام باقر (ع) فرمود: پدرم على بن الحسين دست مرا گرفت و فرمود: فرزند! به هر كس كه از تو درخواست نيكى كرد به او نيكى كن ، اگر اهل نيكى بود استحقاق آن را داشته تو به واقع رسيده اى و اگر اهل آن خير نبوده ، تو به اهليت خويش دست يافته اى .
خلاصه ، دگردوستى از نشانه هاى انسانيت است .
كسى كه واجد آن باشد واجد يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند است . براى آنكه بدانيم اين صفت در ضمير ما وجود دارد يا نه مى توانيم خود دوستى را كه غريزه طبيعى در وجود همه انسانهاست معيار سنجش قرار دهيم و دگر دوستى را با آن مقايسه نماييم و از اين راه به وضع روحى خويش واقف گرديم و اين معيار را على (ع) در حديثى به صورت يك نصيحت به پير مردى كه در محضر مباركش بوده ، فرموده است :
يا شيخ ! ارض للناس ما ترضى لنفسك وآت الى الناس ما تحب ان يوتى اليك (608)
پيرمرد! درباره مردم به چيزى راضى باش كه براى خودت راضى هستى و با دگران طورى رفتار كن كه ميل دارى با تو آنچنان رفتار شود.
تا اينجا رواياتى كه معروض افتاد ناظر به دگر دوستى و علاقه انسانها به يكديگر از جهت انسانيت و صرف نظر از جنبه معنوى و ايمانى است . اما روابط مسلمانان و پيروان قرآن شريف با يكدگر علاوه از جهت انسانى داراى شاءن معنوى و اخوت دينى است و اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى آن حقوق را برشمرده و مسلمانان را به رعايت آنها اكيدا موظف نموده اند و در اينجا بعضى از آن روايات ذكر مى شود. امام صادق (ع) ضمن حديثى حقوق مؤ من را نسبت به مؤ من بيان نموده و در مقام توضيح مطلب فرموده است :
ان تصله بنفسك و مالك و يدك و رجلك ولسانك و ان لا تشبع و يجوع ولا تلبس ويعرى ولا تروى و يظما(609)
از حق مؤ من به تو اين است كه به نفس خود و با مالت و دست و پايت و زبانت او را صله نمايى و خدمت كنى و اينكه تو سير نباشى و او گرسنه ، تو پوشيده نباشى و او برهنه ، تو سيراب نباشى و او تشنه .
عن ابى اسماعيل قال قلت لابيجعفر عليه السلام : جعلت فداك ، ان الشيعه عندنا كثير. فقال : فهل يعطف الغنى على الفقير و هل يتجاوز المحسن عن المسى ء و يتوا سون فقلت : لا. فقال : ليس هولاء شيعه . الشيعه من يفعل هذا(610)
ابى اسماعيل مى گويد به امام باقر (ع) عرض كردم : شيعيان نزد ما بسيارند. فرمود: آيا غنى به فقير عطوفت و راءفت دارد، آيا درستكار از لغزش و گناه بدكار مى گذرد، آيا تعاون و مواسات بين مردم برقرار است ؟ عرض ‍ كردم : نه . فرمود: اينان شيعه نيستند، شيعه كسى است كه اين كارها را انجام دهد.
قال ابوالحسن عليه السلام : من قصد اليه رجل من اخوانه مستجيرا به فى بعض احواله فلم يجره بعد ان يقدر عليه فقد قطع ولايه الله عزوجل (611)
امام (ع) فرمود: اگر مردى بر اثر گرفتارى به پناهندگى نزد يكى از برادرانش برود و او قادر باشد كه پناهش ‍ دهد اما از پناه دادن او خوددارى بنمايد، با اين عمل ، رابطه ولايت خود را با خداوند قطع نموده است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : ما من مؤ من يخذل اخاه و هو يقدر على نصرته الا خذله الله فى الدنيا و الاخره (612)
امام صادق (ع) فرمود: هيچ مؤ منى نيست كه از نصرت برادر خود دست بكشد با آنكه قدرت دارد كه او را يارى نمايد مگر آنكه خداوند او را در دنيا و آخرت مخذول مى كند و از نصرت خود محرومش مى نمايد.
خلاصه اينكه اصل مواسات و تعاون مسلمانان با يكديگر از نظر انسانيت و از جهت برادرى ايمانى بسيار مهم و مورد توجه پيغمبر گرامى اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام است و اين رابطه معنوى و پيوست روحانى با تعبيرهاى مختلفى در روايات اولياى دين ذكر شده ، از آن جمله رسول اكرم فرموده است :
المومن للمومن بمنزله البنيان يسد بغضه بعضا(613)
مؤ من براى مؤ من همانند اجزاى يك ساختمان است كه هر آجرى آجر ديگر را نگاه مى دارد و هر جزء ساختمان براى جزء ديگر پايگاه ثابت و محكمى است .
پيشواى بزرگ اسلام براى حفظ اساس برادرى و مودت اسلامى از يك طرف بر منبر و در محضر با سخنان حكيمانه خويش مردم را به وظايفشان متوجه مى نمود و از طرف ديگر با رفتار خود روشهاى عملى را به آنان مى آموخت .
كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ايام ساءل عنه فان كان راحلا دعا له و ان كان شاهدا زاده و ان كان مريضا عاده (614)
موقعى كه رسول اكرم يكى از برادران خود را سه روز نمى ديد درباره او پرسش مى نمود، اگر سفر رفته بود درباره اش دعا مى كرد، اگر در شهر بود به ملاقاتش مى رفت و اگر بيمار بود عيادتش مى نمود و عملا اين درس را به ساير مسلمانان مى داد.
اگر مسلمانى رعايت اخلاق انسانى و ايمانى را ننمايد و در موقعى نسبت به برادرش شريف و درستكار خود به عمل ناروا دست بزند و مرتكب كارى خلاف اخلاق بشود وظيفه آن مرد شريف در مقابل شخص ‍ متخلف چيست ؟ آيا اسلام اجازه مى دهد كه از وى انتقام بگيرد و كار نادرست او را با عمل خلاف اخلاق خويش تلافى نمايد؟ پاسخ اين پرسش قطعا منفى است و نبايد مسلمان و انسان وظيفه شناس به چنين كارى دست بزند، زيرا اگر دشنام را با دشنام و اهانت را با اهانت پاسخ دهد، اگر در مقابل ظلم او ظلم كند و خيانت او را با خيانت تلافى نمايد طولى نمى كشد كه بر اثر تكرار انتقامجويى و سجاياى انسانى و اخلاق اسلامى را از ياد مى برد و به خلق و خوى حيوانى گرايش مى يابد و دچار سقوط و انحطاط مى گردد. وظيفه آن مسلمان شريف و درستكار در اين قبيل مواقع به كار بستن آموزشهاى اولياى دين در زمينه مكارم اخلاق است ، و در اينجا يكى از آن روايات كه حاوى دستور امام صادق (ع) به عبدالله بن جندب است ذكر مى شود: امام (ع) مى فرمود:
يابن جندب ! صل من قطعك و اعط من حرمك و احسن الى من اساء اليك و سلم على من سبك وانصف من خاصمك واعف عمن ظلمك كما انك تحب ان يعفى عنك (615)
اى پسر جندب ! بپيوند به كسى كه از تو بريده ، عطا كن به كسى كه محروميت نموده ، نيكى كن به كسى كه درباره ات بد كرده ، سلام كن به كسى كه ترا دشنام داده ، انصاف ده درباره كسى كه با تو خصومت نموده ، به بخش به كسى كه به تو ستم كرده ، همانطور كه دوست دارى مورد عفو و بخشش واقع شوى .
براى آنكه شنوندگان محترم هر چه بهتر به هدف تربيتى اولياى اسلام واقف گردند و بتوانند دستور آنان را به كار بندند در اينجا دو روايت كه روشنگر چگونگى اخلاق و رفتار اولياى اسلام است ذكر مى شود:
جاء ابو هريره و كان تكلم فيه و اسمعه فى اليوم الماضى و ساله حوائجه فقضاها فعاتبه اصحابه على ذلك . فقال : انى لاستحيى ان يغلب جهله علمى و ذنبه عفوى و مسالته جودى (616)
روزى ابوهريره نزد على (ع) آمد و سخنانى ناروا درباره آن حضرت گفت و به گونه اى كلمات خود را ادا مى كرد كه به امام بشنواند. فرداى آن روز شرفياب شد و حوايج خود را درخواست نمود. آن حضرت همه آنها را برآورده ساخت . اين عمل براى اصحاب آن جناب گران آمد، به عرض رساندند. فرمود: من حيا مى كنم از اينكه جهل او بر علم من ، و گناه او بر عفو من و سؤ ال او بر وجود من غلبه كند.
عن ابيجعفر عليه السلام انه قال : قال امير المؤ منين لولده الحسن (ع) فى وصيته اليه . ولايكونن اخوك اقوى على قطيعتك منك على طلته ولاتكونن على الاساء ه اقوى منك على الاحسان ولاعلى البخل اقوى منك على البذل و لاعلى التقصير اقوى منك على الفضل (617)
امام باقر (ع) از امير المؤ منين حديث نموده كه به فرزندش حضرت مجتبى عليهما السلام توصيه فرمود: مبادا برادرات در جداشدن از تو قوى تر از اتصال تو به وى باشد، مبادا برادرت در بدرفتارى نسبت به تو قوى تر از احسان تو نسبت به او باشد، مبادا بخل او قوى تر از بذل تو باشد، و مبادا تصلب و تقصير او از تفضل تو قوى تر باشد.
به نظر مى رسد با شرحى كه معروض افتاد معناى جمله اول از دو جمله دعاى ((مكارم الاخلاق )) كه موضوع بحث امروز است براى شنوندگان محترم روشن شده باشد. امام سجاد (ع) در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و اثيب من حرمنى بالبذل
بارالها! توفيقم ده تا كسى را كه مرا محروم نموده است از بخشش و بذل خويشتن برخوردار نمايم .
در جمله دوم عرض مى كند:
و اكافى من قطعنى بالصله
بارالها! موفقم بدار تا عمل كسى را كه از من بريده و قطع رابطه نموده است با صله و تجديد رابطه مكافات نمايم .
دو دوست مسلمان كه علاقه و ربطشان با هم بر اساس برادرى دينى بوده و اگر روزى بر اثر آزردگى و رنجش خاطر از هم كناره گيرى كنند در روايات اسلامى ، آن فاصله و كناره گيرى ، هجران خوانده شده و نبايد جدايى آن دو نفر بيش از سه روز به طول انجامد. در جايى كه دو مسلمان علاوه بر اخوت اسلامى رحم يكدگرند اگر روزى از هم جدا شوند و ترك مراوده نمايند، عمل اين دو از نظر دينى به مراتب از جدايى دو برادر مسلمان غير رحم مهمتر است و در منابع دينى ، اين جدايى به قطع رحم تعبير شده و پيوند مجدد آن را صله رحم خوانده اند. امام سجاد عليه السلام از هجران دو مسلمان با جمله ((واجزى من هجرنى بالبر)) نام برده و در سخنرانى قبل مخصوصا راجع به آن بحث شد و جمله اى كه هم اكنون موضوع سخنرانى قبل مخصوصا راجع به آن بحث شد و جمله اى كه هم اكنون موضوع سخن است : ((واكافى من قطعنى بالصله )) ناظر به قطع رحم و صله رحم است . براى آنكه اين موضوع نيز بخوبى روشن شود، قسمتى از روايات مربوط به رحم ذكر مى گردد:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ابغض الاعمال الى الله الشرك بالله ثم قطيعه الرحم ثم الامر بالمنكر والنهى عن المعروف (618)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : مبغوضترين اعمال نزد بارى تعالى شرك به خداوند است ، پس ‍ از آن قطع رحم است ، و پس از آن نهى از خوبى ها و امر به بدى ها است .
از اين روايت بخوبى روشن مى شود كه قطع رحم تا چه حدود در پيشگاه خداوند مطرود و مبغوض است . مى دانيم كه بزرگترين گناه در اسلام شرك به خداست ؛ شرك ، گناهى نابخشودنى است و مشرك ، مشمول مغفرت بارى تعالى واقع نمى شود. رسول گرامى ، پس از گناه شرك از قطع رحم نام برده و خاطرنشان ساخته است كه قاطع رحم از مبغوضترين گناهكاران در پيشگاه الهى است و پس از قطع رحم گناه امر به منكر و نهى از معروف را بسيار مهم شمرده است زيرا چنين گناهكارى از موضع مخالفت صريح با خداوند سخن مى گويد: خدا به خوبى ها امر نموده و او نهى مى كند، خداوند از بدى ها نهى نموده و او امر مى نمايد. مى توان گفت اين روايت به مسلمانان مى فهماند كه گناه قطع رحم پس از شرك به خداوند و پيش از موضع گيرى در مقابل ذات اقدس الهى و اوامر و نواهى او بزرگترين گناه است . و مسلمانان بايد از آن بپرهيزند و دامن خويش را بچنين گناه بزرگى آلوده ننمايند. شايد بعضى تصور كنند كه اگر رحم گناهكار باشد مى توان با او قطع رابطه نمود. اين تصورى است نادرست ، نه تنها گناه مجوز قطع رحميت نيست بلكه به موجب روايت ، كفر هم قاطع رحم نمى شود و بايد رحميت همواره مورد توجه مسلمانان باشد.
قلت لابيعبد الله عليه السلام : يكون لى القرابه على غير امرى الهم على حق ؟ قال نعم ، حق الرحم لايقطعه شى ء و اذا كانوا على امرك كان لهم حقان : حق الرحم و حق الاسلام (619)
راوى مى گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم : كسانى با من قرابت رحمى دارند اما با من هم عقيده نيستند، آيا براى آنان به عهده ام حقى است ؟ فرمود: بلى . حق رحميت را چيزى قطع نمى كند و اگر با تو هم عقيده باشند براى آنان دو حق است : يكى حق رحميت و آن ديگر حق اسلام .
افراد متدين و مسلمان از گناه و كفر ارحام خود در باطن خويش بيزارند و ممكن است در مواقع مقتضى آن را هم به زبان بياورند، ولى حق رحميت را طبق وظيفه دينى همواره بايد رعايت كنند و قطع رحم ننمايند. صله رحم پيوند خانواده را محكم مى كند، مانع بروز تيرگى و كدورت مى شود، و در پرتو صله رحم مسئله تعاون و هميارى شكوفا مى گردد. اگر تمام اعضاى خانواده مسلمان باشند صله رحم آنان را متحد مى كند و اتحادشان وحدت اسلامى را تقويت مى نمايد، و اگر بعضى از افراد خانواده غير مسلمان باشد، صله رحم و روابط خانوادگى ممكن است در روحيه آنان موثر واقع شود، نگذارد با دشمنان دين به ضرر مسلمين همكارى نمايند و احيانا به نفع آنان جاسوسى كنند. صله رحم در عمران و آبادى بلاد اثر مى گذارد، موجب گشايشهاى اقتصادى مى شود، افراد را به راه فضايل اخلاق سوق مى دهد، جود و سخا به بار مى آورد، و خلاصه ، صله رحم و حسن برخورد افراد يك خانواده با هم فوايد و آثار بسيارى دارد و اين مطلب ضمن روايات متعددى در تعاليم اسلام خاطرنشان گرديده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : صله الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار و ان كان اهلها غير اخيار(620)
رسول اكرم فرموده است : صله رحم شهرها را آباد مى كند و عمرهاى مردم را افزايش مى دهد، اگر چه اهل آن بلاد از اخيار و خوبان نباشند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الكف و تطيب النفس و تزيد فى الرزق و تنسى فى الاجل (621)
امام صادق (ع) فرمود: صله رحم موجب حسن خلق مى شود، دست را در بخشندگى و عطا باز مى كند، مايه پاكدلى و صفاى ضمير مى گردد، رزق را افزايش مى دهد، و مرگ آدمى را به تاخير مى اندازد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : صله الارحام تزكى الاعمال و تدفع البلوى و تنمى الاموال و تنسى له فى عمره و توسع له فى رزقه و تحبب له فى اهل بيته . فليتق الله وليصل رحمه (622)
امام باقر (ع) فرمود: صله ارحام موجب پاكى اعمال مى شود، بلايا را دفع مى كند مايه نمو مال مى گردد، مرگ را به تاخير مى اندازد، رزق را توسعه مى دهد، صله كننده را در خانواده محبوب مى سازد. بايد آدمى از خدا پروا نمايد و حتما صله رحم كند.
صله رحم از اعمالى است كه علاوه بر فوايد دنيوى و نتايج مادى ، آثار مهمى در عالم آخرت دارد و صله كننده در قيامت از آن آثار برخوردار مى گردد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : بر الوالدين و صله الرحم يهون الحساب ثم تلاصلى الله عليه و آله هذه الايه : والذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب (623)
رسول اكرم فرمود: نيكى به والدين و صله رحم حساب را در قيامت ، آسان مى كند. سپس آيه اى از قرآن شريف تلاوت نمود كه ترجمه اش اين است : افراد بصير در دين آنان اند كه وصل مى كنند آن را كه خداوند به وصلش امر فرموده و از سختى حساب قيامت بيم دارند.
اگر كسى از بستگانتان با شما قطع مراوده نموده شما به ملاقاتش برويد و صله رحم نماييد و براى آنكه بدانيد ارزش عمل شما در پيشگاه خداوند تا چه حد اهميت دارد به محتواى اين روايت دقت نماييد:
عن على بن الحسين عليهما السلام قال : ما من خطوه احب الى الله عزوجل من خطوتين : خطوه يسد بها المومن صفا فى الله و خطوه الى ذى رحم قاطع (624 )
حضرت زين العابدين (ع) فرموده : هيچ قدمى نزد بارى تعالى از دو قدم محبوبتر نيست : اول آن قدمى كه شخص با ايمان برمى دارد تا صف نظاميان اسلام را در جهت جنگ محكم كند و راه نفوذ دشمن را سد نمايد، دوم ، قدمى كه در راه ملاقات رحم برمى دارد، رحمى كه از او قطع علاقه نموده و رشته مراوده را بريده است .
و اكافى من قطعنى بالصله
بارالها! مرا موفق بدار تا بتوانم عمل آن كس را كه از من بريده و قطع رحم نموده است با صله و تجديد پيوند مكافات نمايم .
ائمه معصومين عليهم السلام مراقب صله رحم بودند و اين وظيفه دينى را به شكلهاى مختلف انجام مى دادند. رحمى كه قطع علاقه مى نمود سر وقتش مى رفتند و با ملاقات او تجديد مراوده مى نمودند، رحمى كه قطع علاقه نكرده ، ولى گرفتارى دارد مشكلش را حل مى كردند و از گرفتارى نجاتش مى دادند، رحمى را كه برخلاف اخلاق و ادب عمل كرده و درباره امام به كار ناروا دست زده است به گونه مناسبى مورد مهر و محبت قرار مى دادند و از وى حمايت مى نمودند و در اينجا براى نمونه به بعضى از موارد اشاره مى شود:
حسن بن على ، ملقب به افطس يا محمد بن عبدالله معروف به نفس زكيه بر ضد حكومت منصور دوانقى قيام نمودند. پس از زد و خوردهايى نفس زكيه كشته شد و حسن افطس مختفى گرديد. چندى جريان بدين منوال گذشت . موقعى امام صادق (ع) به عراق آمد و با منصور دوانقى ملاقاتى دست داد. امام (ع) از فرصت استفاده نمود و براى نجات رحم خود از گرفتارى به منصور دوانقى فرمود:
تريد ان تسدى الى رسول الله صلى الله عليه و آله يدا؟ قال نعم يا اباعبدالله . قال : تعفوعن ابنه الحسن بن على ، فعفا عنه (625)
آيا ميل دارى با انجام عمل خيرى درباره يكى از فرزندان رسول اكرم راهى به روى خود بگشايى ؟ عرض ‍ كرد: بلى . فرمود: فرزند آن حضرت ، حسن بن على را مورد عفو قرار بده . منصور دوانقى پذيرفت و عفوش ‍ نمود.
توصيه بموقع امام صادق (ع) به منصور دوانقى صله رحمى بود بسيار ارزنده و مهم و موجب شد حسن افطس كه با امام رحميت نزديك داشت از گرفتارى رهايى يابد.
كنت عند ابيعبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام حين حضرته الوفاه و اغمى عليه . فلما افاق قال : اعطوا الحسن بن على الحسين ، و هوالافطس ، سبعين دينارا و اعطوا فلانا كذا و كذا. فقلت اتعطى رجلا حمل عليك بالشفره يريد ان يقتلك . قال : تريد ان لااكون من الذين قال الله عزوجل : الذين يصلون ماامرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب (626)

 

next page

back page