شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- ۹ -


البته اين رنج و محن و گرفتارى و سختى براى همه افراد نوع بشر كم و بيش هست ، ولى به موجب اخبار و روايات براى اولياى خدا از پيغمبران واوصياء و اولياء عليهم السلام سبب ارتفاع مقام و ارتقاء درجه آنان در قيامت است .
در مجلد دهم بحار ص 163(253) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((خداوند اولياى خود را با مصائبى روبرو مى سازد تا بدان وسيله به آنها اجر و پاداش رساند بدون آنكه گناهى از آنان سرزده باشد كه آن گرفتارى و مصيبت به موجب آن گناه باشد.))
و در همان صفحه (254) روايت ديگرى ازامام محمد باقر عليه السلام نقل شده ، كه ما براى اثبات اين مطلب ترجمه قسمتى از آن را در اينجا مى آوريم : ((پاره اى مصائب و گرفتارى ها كه از طرف ستمكاران و طغيانگران بر آنان (يعنى شيعيان ) وارد شده از قبيل شهادت و شكنجه و سختى هاى ديگر، و پيروزى ظاهرى ستمكاران بر آنان نه به خاطر آن است كه گناهى مرتكب شده باشند، و نه به خاطر معصيتى است كه از آنان سرزده باشد، و يا مخالفت فرمان خدا را كرده باشند بلكه به عكس اين نو ع مصائب و گرفتارى سبب درجات رفيعه آنان در بهشت و رسيدن به عزت و شرفى است كه خدا براى آنان مقرر فرموده است .))
در تاييد اين مطلب گفتگوى يزدى بن معاويه با حضرت سجاد عليه السلام و جواب آن بزرگوار به اوست كه در تواريخ و مقاتل آمده (255) ونيز در مجلد چهارم تفسير برهان صفحه 128 كه از تفسير قمى نقل مى كند: ((چون على بن الحسن عليهما السلام را با اسيران وارد شام كردند، و در مجلس يزيد آوردند، يزيد اين آيه را خواند و ما اصاب من مصيبة فبما كسبت ايديكم - شورى آيه 30 - آن مصيبتى كه به شما مى رسد به خاطر اعمالى است كه به دست خود انجام داده ايد)) آن حضرت در جوابش فرمود اين آيه درباره ما نيست و شامل ما نمى شود(256) بلكه درباره ما اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير - حديد آيه 32 - هيچ مصيبتى نه در زمين (از آفات زمينى و آسمانى و قحطى و گرانى وامثال آن ) و نه در نفس هاى خود شما (از بيمارى و مجروحى و مردن و ناراحتى هاى ديگر) به شمانمى رسد مگر آكه قبل از اكه آنرا حتمى و عملى گردانيم در كتابى نوشته شده و اين امر براى خدا آسان است و ما در مجلد اول كتاب آثار الاعمال اين مطلب را با دليل و برهان بيان كرديم كه ابتلاى انبياء و اولياى خدا سبب رسيدن به درجات عاليه و فوز به مقامات رفيعه است .(257)
اذ كانت الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين
ترجمه : چون زمين ملك خداست و هر كس از بندگان (خاص ) خود را كه مورد مشيت او قرار گيرد وارث آن مى گرداند و عاقبت (و پايان ) براى متقين و پرهيزكاران است )
شرح : البته انبياء واولياء خدا مى دانستند كه تسلط جابرين و ظالمين در اين عالم موقت است و پايدار نيست چنانكه امام باقر عليه السلام هنگامى كه او را به دستو رهشام بن عبدالملك خليفه اموى به دمشق آورده بودند در مجلس هشام براى حاضرين بيان فرمود.(258)
راوى گويد: موقعى كه حضرت باقر عليه السلام را به شام آوردند و او را در مجلس هشام حاضر گردانيدند هشام ساكت شد، و حاضرين مجلس - طبق دستور قبلى - هر يك سخنان بيهوده اى نسبت به آن بزرگوار گفتند و او را سرزنش ‍ مى كردند، پس از شنيدن سخنان آنها حضرت از جاى برخاست وايستاد و گفت : اى مردم قصد و نظر شما چيست ؟ و چه مى خواهيد در صورتى كه ببركت وجد ما خاندان در ابتدا خدا شما را هدايت كرد، پايانتان را هم به وسيله وجود ما ختم مى كند، پس اگر اين سلطنت و قدرت براى شما بى دوام و موقت است ، براى ما مدت دار و بادوام و بعد از حكومت ما حكومتى نيست ، چون ما هستيم اهل آن عاقبتى كه خدا مى فرمايد: ((والعاقبة للمتقين .(259)))
پس انسان عاقل نبايد از قدرت و سلطنت چند روزه كافران و منافقان فريب خورد، كه خداى تعالى مى فرمايد: لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد متاع قليل ثم ماويهم جهنم و بئس المهاد - آل عمرا آيه 197 - راوى گويد نامهاى خدمت حضرت عسكرى عليه السلام نوشتم و سئوال كردم كه براى ما نقل شده كه رسول خدا بهره اى از دنيا جز خمس نداست ؟ جواب آمد ((دنيا و آنچه در آن است مال رسول خدا است .))
و از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: خدا آدم را آفريد و تمام دنيا رتيول و خالصه به او بخشيد، پس آنچه را كه براى آدم بود به رسول خدا عطا شده و آنچه را كه براى رسول خدا است پس از او براى امامان از آل محمد است .(260)
در تفسير برهان مجلد اول ص 362 در ذيل اين آيه مباركه ان الارض الله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين - اعراف آيه 128 - از ابوجعفر روايت شده كه فرمود: در كتابى كه به خط على عليه السلام بود، در تفسير اين آيه يافتيم كه فرمود: من واهل بيتم آنهائى هستيم كه زمين را وارثيم و ما هستيم پرهزكاران (261)
روايت ديگرى نيز در ذيل اين آيه مباركه آمده است كه ابن عباس گفت : پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((زمين براى من جمع شد (پستى و بلندى آن از ميان رفت ) آنگاه من همه شرق و غرب آن را ديدم ، و به زودى آنچه را كه از زمين براى من جمع شد و به من ارائه داده و برايم نمايان گرديد و من آنرا ديدم ، امت من بدان سلطنت يابند(262 )))
و مويد اين گونه روايات حديثى است كه فريقين - عامه و خاصه - آنرا نقل كرده اند و به حد تواتر رسيده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث الله رجلا من اهل بيتى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملت ظلما و جورا(263) اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز البته خداوند آن روز را طولانى كند تا برانگيزاند مردى را از اهل بيت من كه قسط و عدالت را در تمام زمين بگستر همچنانكه ظلم و جور آنرا فرا گرفته باشد.))
و سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا
ترجمه : و پروردگار ما از هر نقص و آلايشى منزه وپاك است و وعده هاى او قطعى و محقق الوقوع است
شرح : البته همچنانكه در آيه 5 سوره فاطر مى فرمايد: يا ايها الناس ان وعد الله حق وعده خداوند حق است و قطعى و تخلف پذير نيست ، و از جمله وعده هايش اين است كه مى فرمايد وعدالله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهم امنا - نور آيه 55 - (خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده داد كه آنها را در زمين جانشين ديگران كند همچنانكه اسلاف آنها را جانشين كرد و آن دينى را كه برايشان پسنديده استفرار دهد و ترسشان رابه امنيت مبدل سازد. و خداوند در قرآن بعضى از آنانرا كه صلاحيت خلافت را داشتد و به اين مقام فائز شدند بيان مى فرمايد از جمله : 1- فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناه ملكا عظيما - نساء آيه 54 - ((پس به راستى به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملك و سلطنت بزرگى عطا كرديم .))
2- يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض ص آيه 26 - (اى داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم .)
3- آيه 55 سوره نور كه بطور كلى و عمومى بيان مى كند و مى فرمايد: و عد الله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض (خداوند به آنانكه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادن از شما وعده داده كه آنانرا در زمين جانشين ديگران گرداند.)
البته اين آيه به صورت عام است و مصداق كامل آن در روايات آمده از جمله در تفسير صافى نقل از كتاب كافى در توضيح اين آيه مباركه راوى از امام صادق عليه السلام مى پرسد؟ حضرت مى فرمايد ((اينان همان امامان و اوصياء پيغمبرند)) البته در اين باب روايات زيادى وارده شده كه مراد از ((وعد الله الذين آمنوا)) پيغمبر و اهل بيت اويند كه آيه متضمن بشارت به استخلاف ايشان است و از مصاديق كامل آن است . و اين روايات بر مصداق كامل اين آيه تطبيق شده و بشارتشان به استخلاف و تمكن و قدرتشان در روى زمين و برطرف شدن خوف از آنان نيز. و تحقيق كامل آن هنگام قيام حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد.
و ايضا تفسير صافى از تفسير عياشى رواياتى از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كهچوناين آيه را قرائت كرد فرمود: به خدا سوگند كه اين كار به وسيله شيعيان ما اهل بيت به دست مردى از ما انجام مى گيرد كه او مهدى اين امت است ، و همان كسى استك ه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: اگر از عمر دنيا باقى نماند مگر يك روز البته خدا آنروز را طولانى مى گرداند تا شخصى از اهل بيت من كه همنام من است آنرا به دست گيرد و زمين را از قسط و دل پر نمايد همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
البته هر كس كه به ديده انصاف در اين آيه بنگرد برايش يقين حاصل مى شود كه چون تاكنون مصداق آيه به طور كامل تحقق نيافته ، و از طرفى هم خدا وعده فرموده و وعده خدا هم حق است پس مسلما در آينده محقق خواهد شد.

و كل اناس دولة يرقبونها  
  و دولتنا فى آخر الدهر يظهر

((و هر گروهى در انتظار دولتى هستند و دولت ما در آخر زمان ظاهر مى شود.))
و لن يخلف الله وعده و هو العزيز الحكيم
ترجمه : خدا هرگز خلف وعده نمى كند و اوست قادر و توانا و درستكار و در هر كارى او را كمال اقتدار و علم و حكمت است )
شرح : خداوند در آيه 47 سوره ابراهيم مى فرمايد: فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله ان الله عزيز ذو انتقام ((مپنداريد كه خدا از وعده خويش به پيغمبرانش تخلف كند البته خدا نيرومند وانتقام گيراست .)
و در سوره حج آيه 47 مى فرمايد: و يستعجلونك بالعذاب و لن يخلف الله وعده (و نزول عذاب را از تو بشارت مى خواهند در صورتى كه خدا هرگز از وعده خود تخلف نمى كند.))
و به دلائل عقليه ونقليه قطعيه ثابت شده كه خداوند متعال داراى صفات جلاليه و كماليه است و از نقائص و رذائل پاك و منزه است ، و خلف وعده هم كه جهت آن يا جهل و نادانى است و يا عجز و ناتوانى ، و يا پستى فطرت و بيهودگى و از رذائل و صفات ذميمه است خداومن متعال از همه اين نقائص منزه است ((و هو العزيز الحكلم )) و اوست غالب و قادر، حكيم و درستكار، پس محال است خلف وعده كند.
فعلى الاطائب من اهل بيت محمد و على صلى الله عليهما و آلهما فليبك الباكون
ترجمه : پس - شايسته است - و بايد بر پاكان اهل بيت محمد و على - كه رحمت خدا برايشان و آل ايشان باد - گريه كنندگان گريه كنند)
شرح : به موجب روايات عديده از طريق خاصه و عامه كه بسيارى از آنها در كفاية الخصام نقل شده كه خلقت اشيا به بركت وجود آنان عليهم السلام بود، و ايشان علت غائى خلقت مخلوقات حقند و اگر مقصود حق تعالى وجود آنان نبود مخلوقى را خلق نمى كرد.
و با آنكه خداوند به طهارت آنان عليهم السلام خبر داد انما يريد الله ليذهب عنك الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا - احزاب آيه 33 - و به مودت و محبت آنان هم توصيه شده كه فرمود: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى - شورى آيه 23 - و با آن همه سفارشاتى كه نبى اكرم درباره آنان فرمود، بنگريد، سرانجام منافقان امت با آنان چه كردن كه حضرت على بن الحسن عليهما السلام در خطبه خود قبل از ورود به شهر مدينه براى مردم مدينه كه در آنجا ازدحام كرده بودند مى فرمايد: ((ابو عبدالله الحسين كشته شد، و زن و فرزندانش هم اسير شدند و سر او را بر نيزه در بلاد بگرداندند، اين مصيبتى است كه مانند آن هيچ مصيبتى نيست . آى مردم كدام يك از شما است كه پس از شهادت او شادى نمايد، و كدام دلى است كه براى او نسوزد و اندوهگين نشود، و كدام چشمى است كه سرشگ اشگ خود را در مصيبت او نگهدارد و از ريزش اشك چشم خود جلوگيرى كند. تا آنكه فرمود: اى مردم كدام قلبى است كهاز شهادت او شكسته نشود، و كدام دلى است كه براى او دلسوزى نكند و ناله سر ندهد، و كدام گوشى است كه داستان اين شكاف و ويرانى و رخنه اى كه در عالم اسلام پديد آمده بشنود و كر نشود.
اى مردم ما رانده شدگان و پراكندگان و آوارگان دور از خانه و وطنيم و با ما مانند مردم ترك و ديلم رفتار شد، در صورتيكه نه گناهى مرتكب شده بوديم ، و نه عمل ناپسند و خلافى از ما سرزده بود، و نه بدعت ناروائى در اسلام پديد آورده بوديم ، ما اينگونه مصيبت و حادثه را در گذشتگان نشنيديم ، و اين جنايتى است كه تاكنون سابقه نداشته .(264)
با توجه به فضائل و مناقب آن بزرگواران ، و مصائب وارده بر ايشان شايسده و سزاوار است كسانى كه به آنان ايمان دارند و علاقمندند در مصائبشان بگريند. در مجلد دهم بحار ص 163 از حضرت رضا عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((هر كس كه مصائب ما را يد آورد و خود بگريد و بگرياند چشم او گريان نشود در آن روز كه چشمها گريان است ، و در درجات بهشتى با ما باشد.(265)))
در روايت ديگر حضرت رضا عليه السلام به زيان بن شبيب فرمود: ((اگر خواستى براى مصيبتى گريه كنى پس گريه كن براى حسين بن على عليهما السلام كه او راهمانند گوسفند سر برديدند و هيجده نفر از اهل بيت او را كه همانند ايشان در روى زمين نبودند با او شهيد كردند)) و در آخر فرمود: ((اگر بخواهى كه در درجات بهشت با ما باشى به حزن و اندوه ما محزون شو و به فرح و شادمانى ما شادمان باش ، و پيوسته به ولايت و علاقمندى نسبت به ما ملازم باش - كه بر فرض محال - اگر كسى سنگ (جمادى ) را دوست بدار و بدان علاقمند باشد خدا او را روز قيامت با همان سنگ محشور گرداند.(266)))
فليندب النادبون
ترجمه : پس ندبه كنندگان ندبه كنند
شرح : ندبه كه همان نوحه سرائى است كه عبارت از ذكر و يادآورى اعمال و اخلاق و صفات پسنديده كسى است كه از دست رفته ، و ماتم گرفتن براى او و دورى از اوست و در اصطلاح فارسى همان زبان گرفتن است ، چنانكه حضرت زينب سلام الله عليها پس از شهادت برادر عزيزش هنگاميكه چشمش به بدن پاره پاره او و ديگر شهيدان افتاد ندبه سر داد، و از حميد بن مسلم ازدى وقايع نگار حادثه كربلا در سپاه كوفيان - نقل شده كه گفت : ((از چيزهائى كه فراموش نمى كنم گفتار زينب دختر فاطمه سلام الله عليها است وقتى كه از كنار جسد برادرش گذشت واو را با آن حال بروى خاك افتاده ديد ناله اش بلند شد و گفت يا محمداه يا محمداه صلى عليك ملائكه السماء اين حسين است كه به خون آغشته و اعضايش قطعه قطعه شده است يا محمداه - اى واى محمد - و خترانت اسير و فرزندانت شهيد شدند، و باد صبا خاكهاى بيابان را بر آن بدنها مى پراكند)) راوى - حميد بن مسلم - گويد: به خدا قسم - چنان ندبه كرد - كه دشمن و دوست را به گريه آورد.(267)
و لمثلهم فلتذرف الدموع
ترجمه : و براى مانند ايشان شايسته و سزاوار است كه سرشك اشك از ديدگان جارى شود
شرح : كلمه ذرف بمعناى جارى شدن اشك چشم است
و ليضرخ الصارخون و يضج الضاجون و يعج العاجون
ترجمه : و بايد ناله كننده گان ناله كنند و شيون كننده گان شيون كنند و فرياد كننده گان فريا زنند)
شرح : هر چند در معانى اين الفاظ و كلمات در زبان عربى خصوصياتى ملحوظباشد، ولى در ترجمه فارسى آن مترادف و به يك معنا در مى آيند، و منظور آنست كه شايسته آنان ناله و زارى و ضجه و شيون از دل بركشيدن است .
اين الحسن و اين الحسين
ترجمه : حسن و حسين - فرزندان على - عليهم السلام - كجايند و چه شدند)
شرح : اما الحسن فشهيد فوق الجنازة قد شكت اكفانه بالسهام و ((حسن آن شهيديكه كه بالاى جنازه (تابوت ) كفنش از تيرهاى دشمن سوراخ گشت .
ولادت اين بزرگوار در شب پانزدهم ماه مبارك رمضان و بنا به قول مشهور سال سوم هجرى در مدينه منوره واقع شد و به سال پنجاهم هجرى به سن چهل و هفت سالگى مسموم و ازاين عالم رحلت فرمود.
و اما الحسين وقتيل بالعراء قد رفع فوق القناة راسه
((اما حسين آن شهيدى كه كشته او در بيابان كربلا كه پس از شهادت سرش بالاى نيزه رفت .))
الجسم منه بكربلاء مضرج  
  والراس منه على القناة يدار

((بدن شريفش در سرزمين كربلا آغشته به خون رها شده ، و سرش بر نيزه نصب (و در بلاد) گردانده شد.(268)))
تولد اين بزرگوار هم بنا به قول مشهور سوم ماه شعبان به سال چهارم هجرى در مدينه منوره واقع شد، و شهادتش هم روز دهم ماه محرم سال شصت و يك هجرى به سن پنجاه و شش سالگى بعد از زوال ظهر وقت عصر اتفاق افتاد.
شيخ طوسى در مصباح المهجد، و سيد بن طاووس در اقبال (269) روايت كرده اند كه فرمانى از ناحيه مقدسه به قاسم بن علاء همدانى وكيل حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام بيرون آمد كه مولاى ما امام حسين عليه السلام روز پنج شنبه سوم ماه شعبان متولد شده و در آن روزى چيزى نخور و روزه بدار و اين دعا را بخوان : اللهم انى اسالك بحق المولود فى هذا اليوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته بار الها از تو مى خواهم بحق كسى كه در اين روز متولد شده كه پيش از استهلال (270) و ولادتش وعده شهادتش داده شده ....)
درباره فضائل و مناقب اين دو بزرگوار روايات زيادى از خاصه و عامه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه در حد تواتر و اجماع فريقين است ، و مرحوم مجلسى در مجلد دهم بحار الانوار(271) بابى را به فضائل ومناقب آن دو بزرگوار اختصاص داده است واز جمله اين فضائل كه اجماع فريقين است :
1- دوستى و محبت نسبت به آنان است كه فرمود: من احب الحسن و الحسين فقد احبنى ، و من ابغضهما فقد ابغضنى البته اين مضمون به عبارات مختلفه در موارد متعدده است .
2- اظهار علاقمندى رسول خدا و بوسيدنشان و چه بسا آندو را مى طلبيد و در آغوش مى كشيد و به زانوى خود مى نشانيد و مى بوئيد و مى بوسيد.
3- خطاب ((ابوالريحانتين )) به پدرشان على عليه السلام مى كرد و او را بدين لقب كه پدر دو ريحانه است ملقب ساخته بود و مى فرمود: الولد الصالح ريحانة ، و ريحانتاى الحسن و الحسين
4- جمله معروف و مشهورى است كه مى فرمود: الحسن والحسين سيدا شباب اهل الجنة
5- جمله الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا.(272)
و در مجلد دهم بحار ص 75(273) از ابى ذرغفارى نقل شده كه گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را ديدم و درحالى كه حسين عليه السلام را مى بوسيد مى گفت : ((كسى كه حسن و حسين و ذريه آنان را (روى خلوص ‍ نيست و خالى از غل و غش ) دوست بدارد آتش (جهنم ) صورت او را نسوزاند اگر چه بر فررض محال گناهانش بقدر تل ريگى باشد مگر اينكه گناهى باشد كه آن گناه او را از ايمان خارج كند.))
و در خصوص فرزندش حضرت حسن عليه السلام فرمود: ((اين فرزند سرورى است كه اميد است خداوند عزوجل بوسيله او ميان دو گروه از مسلمانان صلح ايجاد كند.(274)))
و در خصوص فرزند ديگرش حضرت حسين عليه السلام فرمود: حسين منى و انا من حسين (275)
و اين ابناء الحسين
ترجمه : و كجايند فرزندان حسين ؟ و چه شدند؟
شرح : منظور از جمله ابناء الحسين همان نه نفر امامان برحقند كه از اولاد و نسل اويند(276)، و همه آنان از اوصياء و حجج الهى هستند كه هشت نفر از ايشان بوسيله زهر و شكنجه شهيد شدند، و نهمى آنان حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - است كه فعلا از نظر مردم غائب است .
صالح بعد صالح و صادق بعد صادق
ترجمه : كه هر يك صالحى پس از صالح ديگر و صادقى بعد از صادق ديگر هستند
شرح : صالح يعنى شايسته ولايق ، و به كسى گفت كه مى شود كه در اثر مجاهدت و كوشش در راه حق و پيروى فرمانهاى الهى صلاح و شايستگى مقام انسانيت و كمال آنرا پيدا كند. و در تفسير اين آيه مباركه و صالح المومنين
-تحريم آيه 4- از طريق خاصه وعامه نقل شده (277) كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: ((اين است صالح مؤ منين .))
و اولياى خدا وائمه اطهار از مصاديق كامل آيه و صفاتشان همانند جدشان على بن ابى طالب عليهم السلام است ((لانهم نور واحد)) و البته بايد زمامداران و پيشوايان مومنين بدين صفت متصف باشند.
كلمه صادق از صدق به معنى راستى است . وشايسته كسى است كه در اعمال و گفتارش صادق باشد نه فقط در گفتار تنها، گر چه كسى كه در گفته هايش صادق وارستگو باشد در اعمالش نيز چنين است زيرا صداقت در عمل و سخن از اثرات درونى انسان و پاكى ضمير اوست .
در تفسير مجمع البيان ذيل آيه مباركه ((كونوا مع الصادقين )) توبه آيه 119 - از ابن عباس نقل شده گويد ((كونوا مع على و اصحابه )) و از حضرت باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: يعنى كونوا مع آل محمد و تفسر صافى از كتاب كافى از حضرت رضا عليه السلام روايتكرده فرمود: ((الصادقون : الائمة )) يعنى مصداق اتم و اكمل صادقون امامانند.
اين السبيل بعد السبيل
ترجمه : كجا است آن راه حق هر يك پس از ديگرى
شرح : چون براى هر مقصدى از مقاصد، وسائل و مقدماتى لازم است كه آدمى بدون تهيه آن وسائل و انجام آن مقدمات بدان مقصد نرسد، كه از آنها به طريق و وسيله تعبير مى شوند. مثلا طريق نائل شدن به مقامات علمى تحصيل است ، و يا طريق به دست آوردن ثروت ، كسب و كار و فعاليت است ، و يا راه مداوا و معالجه و رسيدن به صحت و سلامتى ، نوشيدن دارو و پرهيز ارز چيزهاى مضر است كه بدون انجام آن كسى به مقصد و هدف خود نمى رسد.
پسر براى فوز و نيل به سعادت دنيا و آخرت نيز راهى براى آن انتخاب شده كه آن اطاعت و پيروى از پيغمبر و اوصياى اوست عليهم السلام چنانكه قبلا گفتيم در عنوان فكانوا هم السبيل اليك المسلك الى رضوانك و ايشانند راه تقرب به حق و طريق اعظم نيل به سعادت .
در تفسير صافى ذيل آيه مباركه قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا ومن اتبعنى - يوسف آيه 108 - ((بگو اين است راه من كه از روى بصيرت به سوى خدا مى خوانم من و هر كه مرا پيروى كرده است )) از كتاب كافى نقل كرده كه امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اين آيه در شان رسول خدا و امير المومنين و اوصياى بعد ازآنان است ((صلوات الله عليهم اجمعين .))
در تفسير برهان است كه فرمود: ((مقصود از سبيل على عليه السلام است ، و كسى جز به ولايت او به آنچه پيش خدا است نائل نمى شود.))
در مجلد هفتم بحار الانوار(278) از جابر بن يزيد جعفى روايت شده كه تفسير اين آيه مباركه و لئن قتلتم فى سبيل الله او متم - آل عمران آيه 157 - اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد) را از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم ؟ فرمود: ((آيا مى دانى ((سبيل الله )) على و ذريه اوست و كسى كه به خاطر ولايت و مودت او كشته شود، در راه خدا كشته شده ، و كسى كه با حال ولايت و مودت او بميرد، در راه خدا مرده است .))
اين الخيرة بعد الخيرة
ترجمه : كجا است آن برگزيده بعد از برگزيده ديگر
شرح : ((خيرة )) بر وزن ((عنبه )) به معناى مختار و برگزيده است . در دعاى افتتاح است كه و محمد خيرتك من خلقك و در زيارت مى گوئيم : السلام عليك يا خيزة الله و ابن خيرته سلام بر تو اى برگزيده خدا و پسر برگزيده خدا.
اگر كسى در آياتى كه در شان اين بزرگواران آمده است - از آيه مباهله 61 سوره آل عمران ، و آيه تطهير 33 سوره احزاب ، و آيه مودت 23 سوره شورى كمى دقت نمايد خواهد دانستكه آن بزرگواران از اخلاق و صفات رذيله و ناپسند پاك و منزه بودند و از اين نظر برگزيده از خلقند.
در مجلد 7 بحار الانوار ص 82(279) نقل شده كه امام مجتبى عليه السلام فرمود: ((هر آن آيه كه دركتاب خداى عزوجل ((الابرار)) دارد به خدا قسم مصداق كامل آن محقق نشده مگر به وچود على بن ابى طالب و فاطمه و من و حسين براى اينكه ما هستيم كه از طرف پدرانمان و مادرانمان از ابرار و نيكو كارانيم (280)، و به واسطه طاعت و فرمانبرى از حضرت احديت و دورى از دنيا و علاقه و دوستى او دلهالمان پاك و برترى يافته و خدا را در تمام تكاليف و فرائضش اطاعت كرده ايم ، و به يگانگى او ايمان داريم ، و رسالت رسولش را تصديق نموديم .)) و اين است معنى برگزيده شده .
ابن الشموس الطالعة ، اين الاقمار المنيرة ، اين الانجم الزاهرة
ترجمه : كجا رفتند خورشيدهاى تابان و ماههاى فروزان ، و ستارگان درخشان
شرح : براى روشن شدن اين حقيقت و معلوم بودن اين اوصاف در ائمه معصومين و رهبران حقيقت ، محتاج به ذكر يك مقدمه و ناگزير از بيان آن هستيم .
بدانكه يكى از بزرگترين نعمت هاى الهى در اين عالم دنيا براى موجودات به خصوص موجودات ذى حيات نور خورشيد و ماه و ستارگان است كه فرمود هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا(281) و بالحس و الوجدان معلوم و محقق است كه اگر اين نور و روشنائى نبود و اين زمين در ظلمت و تاركى بود هيچ فردى از افراد ذى حيات وجود نداشت و قادر بر انجام امور زندگانى و حيات خود نبود.
و همچنين اگر انوار مضيئه الهيه نبود ظلمت ضلالت و تاريكى جهل و ناانى عالم را فرا گرفتهت بود، و احدى قدرت بر تامين سعادت زندگى خود در دنيا و آخرت نداشت . و همانطورى كه راه نماى راه بيابان جهل و ضلالت به وسيله انوار طيبه الهيه است كه در تفسير آيه 16 سوره نحل مى فرمايد: و علامات و بالنجم هم يهتدون و علامتهائى و به وسيله ستارگان درخشنده هدايت مى شوند، در تفسير برهان راوى از حضرت رضا عليه السلام از بيان اين آيه مباركه سئوال كرد؟ حضرت فرمود: مائيم علامت ها و نشانه ها، و ستاره درخشنده رسول خدا است
در مجلد 7 بحار الانوار ص 107(282) از جابر انصارى روايت شده كه روزى پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم پس از نماز صبح كمه ما با او خوانديم ، روى به ما كرد و شروع به صحبت نمود و گفت : ((اى مردم كسى كه خورشيد را از دست داد)) و خورشيد غروب كرد) بايد متمسك به ماه شود (و از نور ماه استفاده كند)، و كسى ماه را هم از دست داد ((و ماه ناپديد شد)) بايد از دو ستاره فرقدان (دو ستاره روشن قطبى ) استفاده كند. جابر گويد من و ابو ايوب انصارى از جا برخاستيم وانس بن مالك هم با ما بود گفتيم : يا رسول الله شمس كيست ؟
گفت من هستم ، و در توضيح آن فرمود خداوند متعال ما را كه آفريد، همچون ستاره درخشنده آسمان قرار داد كه چون ستاره اى غروب كد ستاره ديگر طلوع نمايد.
پس چون من به منزله خورشيدم وقتى كه از ميان شما بروم . بايستى شما از ماه بهره مند شويد. گفتيم پس ماه كيست ؟ فرمود: برادرم و وصى و ياور و ادا كننده دينم ، و پدر اولادم ، و جانشين من از ميان اهل بيتم على است . گفتيم پس ‍ فرقدان كيانند، فرمود: حسن و حسين ، سپس گفت اينها و فاطمه كه ستاره درخشنده زهرا است عترت واهل بيت منند، اينها با قرآنند و از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد گردند.
اين اعلام الدين و قواعد العلم
ترجمه : ((كجايند نشانه ها و راهنمايان دين و اساس و اركانهاى علم و دانش ))
شرح : ((اعلام )) جمع ((علم )) و علامات جمع علامة به معناى نشانه راه است همانند كوه كه راه بيابان به وسيله آن ظاهر و نمايان شود، از اين نظر هم سالار هر قوم ، و رهبر و پيشوا را علم خوانند. و منظور از ((اعلام الدين )) همان ائمه معصومين عليهم السلام هستند كه به بركت وجودشان راههاى هدايت از بيابانهاى ضلالت معلوم و هويدا مى شود و به متابعت و پيروى از افعال و اقوال آنان راه نجات و سعادت پيموده مى شود.
در مجلد 7 بحار الانوار ص 21(283) اما حسن عسكرى عليه السلام به اسحاق بن على نيشابورى نوشت : ((و بر شما حج و عمره و بر پاداشتن نماز، و دادن زكات ، و روزه ، و ولايت را واجب كرد، و براى شما درى قرار داد تا شما به وسيله آن ، درهاى واجبات و وظايف را بروى خود بگشائيد. و اگر محمد (خاتم انبياء) صلى اللّه عليه و آله و سلم و اوصياى نسل او نبودند شما همانند چهار پايان حيران و سرگردان بوديد و تكليفى از تكاليف خود را نمى دانستيد.))
و البته به بركت وجود ايشان ما را ذلت و خوارى بيرون آورد، و مشقت و گرفتارى را از ما برطرف ساخت ، و از لبه پرتگاه مهلكه نجات داد. همچنانكه در قرآن كريم آمده است و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذ كم منها - آل عمران آيه 103 - (و شما در كنار گودال آتش بوديد كه شما را از آن نجات داد.)
كلمه ((قواعد)) جمع ((قاعده )) به معناى پايه واساس است ، و در اصطلاح اهل علم عبارت از يك امر كلى است كه شامل تمام افراد و مصاديق آن گردد، مثل ((كل انسان حيوان )) يا ((كل ناطق انسان )) كه شامل حال همه افراد انسان مى شود. و جمله ((قواعد العلم )) اشاره به اين نكته است كه اولياى خدا و ائمه اطهار عليهم السلام پايه هاى علم و دانشند، و در زيارت و روايات تعبير از آن به خزنه و خزان شده است يعنى گنجينه داران علم .
در زيارت جامعه درباره اوصياء و ائمه اطهار مى گوئى .. و عيبة علمه و خزنة علمه (284) آمده ((سلام بر آنان كه صندوق و گنجينه دار علم الهى هستند.))
سدير گويد: به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم شما چه مقامى داريد؟ فرمود: ما گنجينه داران علم الهى و بيان كننده وحى رساى خدا هستيم بآنچه زير آسمان و روى زمين است .(285)
در مجلد 7 بحار ص 316(286) از امام پنجم عليه السلام روايت شده كه فرمود:((على عالم اين امت است و چون علم هم قابل نقل وانتقال است پس هر كدامشان قبل از اينكه از دنيا برود از علم خود به ديگرى تعلم مى دهد.))
عما ساباطى گويد: من از امام صادق عليه السلام پرسيدم : ((آيا امام علم غيب هم مى داند؟ فرمود: خير، ولى اگر بخواهد چيزى را بداند بايد از طرف خدا به او اعلام شود.(287 )))
ثمالى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((زمين پابرجا نمى ماند مگر آنكه بايد در روى زمين عالمى باشد كه حق را از باطل بداند و آنرا تميز دهد.(288))) و اگر كسى بخواهد از مراتب و چگونگى علم اوصياء اطلاع بيشترى پيدا كند بايد به كتب حديث و روايت و به مجلد هفتم بحارالانوار ص 279 مراجعه كند.(289)
اين بقية الله التى لا تخلو من العترة الطاهرة
ترجمه : كجا است حضرت بقية الله كه عالم خالى از عترت طاهره (كه هادى امت است ) نخواهد بود
شرح : بدانكه براى حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشريف - القابى است كه در كتاب نجم الثاقب - حاج ميرزا حسين نورى اعلى الله مقامه - ذكر شده ، كه از جمله القاب آنجناب ((بقية الله )) است . در كتاب غيبت فضل بن شاذان از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: موقعى كه حضرت قيام كند تكيه به ديوار كعبه نمايد، و حدود سيصد و سيزده نفر در ابتدا گرد او جمع شوند. و اول سخنى كه گويد و بدان تكلم كند اين آيه مباركه است بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين - هود آيه 85 - چيزى كه خدا براى شما باقى مى گذارد بهتر است اگر مؤ من باشيد. بعد مى فرمايد: منم بقية الله و حجت خدا و خليفه او بر شما. ولذا هر كس كه خواهد به او سلام كند مى گويد: السلام عليك يا بقية الله فى ارضيه
در كتاب نجم الثاقب از تفسير فرات بن ابراهيم روايت كرده كه مردى خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد و گفت : آيا به حضرت قائم عليه السلام بامرة المومنين سلام كنيم و به او بگوئيم السلام عليك يا امير المومنين ؟ جواب داد خير، اين نامى است كه خدا امير المومنين را به آن ناميده و كسى نه پيش از او و نه پس از او به اين نام ناميده نمى شود مگر آنكه (به حقيقت ) كافر باشد. راوى پرسيد: پس چگونه سلام كنيم ؟ امام جواب داد بگوئيد: السلام عليك يا بقية الله آنگاه حضرت آن آيه را تلاوت كرد.
فائه - هر يك از حجج الهى لقب خاصى داشتد، چون آدم صفوة الله و نوح نجى الله و ابراهيم خليل الله و موسى كليم الله و عيسى روح الله و محمد حبيب الله .
و ما در شرح زيارت وارث وجه مناسبت هر يك از اين القاب را به انبياء بيان نموده ايم . و همچنين هر يك از امامان ما ملقب به لقب خاصى مى باشند، ولى لقب ((امير المومنين )) اختصاص به حضرت على بن ابى طالب دارد- چنانكه سابقا گذشت .(290) و لقب ((بقية الله )) هم اختصاص به حضرت ولى عصر دارد.
البته اطلاق كلمة بقيه بر باقيمانده هر چيزى است مثلا اگر كسى داراى اولاد باشد و از آنان جز يكى باقى نمانده باشد، او را باقيمانده اولاد او گويند. چون خداوند را حجت هاى بسيارى بوده كه وسيله و رابطه بين او و مخلوق بودند كه اگر حجت ديگرى باشد اطلاق كلمه بقيه بر حجت قبلى نمى شود و از اين نظر است كه لقب ((بقيه الله )) اختصاص به حضرت ولى عصر عليه السلام دارد.
و به موجب روايات بسيارى از فريقين عامه و خاصه حضرت ولى عصر از ذريه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و اولاد اوست ، و كتاب ((الهدى )) تاليف مرحم حاج سيد صدر الدين عاملى - رحمة الله عليه - كه اواخر عمرشان در قم بودند رواياتى از طريق علماى عامه نقل كرده كه المهدى من العشرة الطاهرة از جمله اين روايت ابن حجر در صواعق المحرقة صفحه 98 است گويد ابونعيم اين حديث را تخريج كرده (291) كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: ليبعثن الله رجلا من عترتى - يملا الارض عدلا ((خدا مردى از اهل بيت مرا برمى انگيزد - و زمين را از عدل پر مى كند.))
و در كتاب ينابيع المودة از ام سلمه نقل شده كه گفت شنيدم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه مى فرمود: المهدى من عترتى من اولاد فاطمة ((مهدى از عترت من از فرزندان فاطمه است .))
در كتاب كفاية الخصام باب 456 حدود يكصد و شصت و پنج حديث از طريث ق عامه در امامت اثنى عشر نقل مى كند كه حضرت امير المومنين و يازده نفر از فرزندانش مى باشند و آخر ايشان قائم منتظر مهدى است ، و از روزى كه پدر بزرگوارش وفات يافته تا آنگاه كه خداى تعالى او را ظاهر گرداند صاحب اين عصر و زمان است كه پس از مدتها غيبت ظاهر شود و در زمين عدل و داد بگسترد همچنانكه از ظلم و جور لبريز شده باشد.
و ما در اينجا به ذكر يك حديث آن اكتفا مى كنيم : موفق بن احمد خوارزمى معرف به ((اخطب خوارزم )) كه يكى از بزرگان و دانشمندان علماى جمهور است در كتاب مناقب خود از سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسى روايت كرده كه روزى بر رسول خدا وارد شدم ، و حسين عليه السلام بر ران حضرتش نشسته بود و آن حضرت ميان دو چشم او را بوسه ميداد و لبهاى خود را بر لبهاى او مى نهاد و مى فرمود تو سيد و پسر سيد و پدر ساداتى ، و تو امام و پسر امام و برادر امام ، و پدر امامانى ، و تو حجت و برادر حجت و پدر نه تن حجتى كه از صلب تو مى باشند، و نهمين از آنان قائم ايشان است . صاحب كفاية الخصام پس از ذكر روايت گويد: روايات از طريق عامه در اين باب زياد است ، و ما به همين قدر اكتفا كرديم زيرا كه زياده ار اين باعث طول كتاب مى شود.

 

next page

fehrest page

back page