شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- ۸ -


در كفاية الخصام در باب 112 يازده حديث از طريق عامه نقل كرده از جمله حديث سوم آنست كه ثعلبى در تفسير خود از سدى از ابن عباس روايت كرده كه آيه مباركه ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله در شان على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده ، وقتى كه پيغمبر اسلام از خوف مشركين بغار ثور رفت و در آنجا پناهنده شد على عليه السلام آن شب را در خوابگاه پيغمبر گذرانيد.
8- رد شمس است كه دراين باره احاديث زيادى از عامه و خاصه نقل شده ، و در كتاب كفاية الخصام حدود شش ‍ حديث از طريق عامه ، و هفده حديث از طريق خاصه آورده .
9- صعود على عليه السلام بر شانه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و رفتن به بام خانه كعبه در فتح مكه براى شكستن بتهائى كه در آنجا قرار داشت و فرو رختن آنها را بزمين كه داستان آن در فتح مكه است و سيره نويسان آن را در كتابهاى خود ذر كرده اند.(222)
10- وصيت پيغمبر به او درانجام امر وصايتش كه سابقا بيان شد.
11- حامل لواى حمد و ولى و ساقى حوض كوثر بودن است كه شرح آن در جمله وساقى اوليائه من نهر الكوثرخواهد آمد. و در اين باره يازده حديث از طرييق عامه و نوزده حديث از طريق خاصه در كفاية الخصام آمده ، و ما دراينجا به ذكر يكى از اين احاديث اكتفا مى كنيم : حديث ششم موفق بن احمد به سند خود از على بن ابى طالب روايت كرده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: ((يا على پنج چيز از خدا سئوال كردم كه به من عطا فرمود اول آنكه سئوال كردم كه چون من سر از خاك بردارم تو با من باشى ، به من عطا فرمود. دوم آنكه چون مرا نزد ميزان بازدارن تو با من باشى ، به من عطا فرمود. سوم آنكه درخواست كردم كه تو را حامل لواى من گرداند و آن لواى بزرگ خداوند عزوجل است كه همه رستگاران و پيروزمندان در زير آن لوا به سمت بهشت روند به من عطا فرمود. چهارم از پروردگار خود خواستم كه تو امت مرا از حوض كوثر سيراب گردانى ، به من عطا نمود. پنجم از پروردگار خود خواستم كه تو را قائد امت من به سوى بهشت گرداند به من عطا كرد. پس حمد مى كنم خدا را كه به اين عطايا بر من منت نهاد.))
در مجلد 9 بحار 423(223) از حضرت امير مؤ منان عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((ده خصلت از طرف رسول خدا به من ابلاغ شده و به كسى پيش از منه ابلاغ نشده و بعد از اين هم به كسى داده نمى شود؛ پيغمبر خدا به من فرمود: يا على تو برادر منى در دنيا و آخرت ، و جايگاه تو در قيامت از سايرين به من نزديك تر است ، و منزل من و تو در بهشت همانند دو برادر مجاور هم قرار دارد، و تو وصى و ولى و وزير منى ، و دشمن تو دشمن من ، و دشمن من دشمن خدا است ، و دوست تو دوست من ، و دوست من دوست خدا است .))
يحذو حذو الرسول صلى الله عليهما و آلهما
ترجمه : گام به گام و قدم به قدم از پى رسول اكرم و به تبع او راه مى پيمود او دنبال رو او بود درود خدا بر آن دو وآل آن دو باد
شرح : معلوم است كهم روش و طريقه على عليه السلام همان روش و طريقه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بوده ، و هر راه و روشى كه پيغمبر گرامى داشت او هم همان راه و روش را انجام مى داد، و لذا فرمود: انا من رسول الله كالضوء(224) اتصال و همبستگى من با رسول خدا همانند اتصال و پرتو نور از شمس است . ور در بعضى نسخ كالصنو من الصنو است (225) همانند شاخه ايست از شاخه (كه هر دو از يك ريشه روئيده اند.)
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بعد از بعثت تا وقتى كه در مكه بود چون عده اصحاب و پيروانش كم بودند ماءمور به جهاد نشد و در مقام دفاع برنيامد تا پس از مهاجرت به مدينه و زياد شدن ياران آنگاه ماءمور به جهاد شد و در مقام دفاع برآمد. على عليه السلام پس از رحلت پيغمبر چون يارانش كم و معدود بودند قيام نكرد تا پس از استقرار خلافت ظاهرى و بدون يار و ياور آنگاه براى پيشرفت حق و بقاى آن ماءمور به جهاد شد. و پيغمبر اسلام وقتيكه درم كه بود مدتى در شعب ابى طالب محصور بوده و برحسب ظاهر سكوت اختيار نمود. على عليه السلام نيز مدتى خانه نشين بود و قدرت بر تبليغ و اداره امور مسلمين و خلافت نداشت .
پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله با آنكه در مكه مورد اذيت و آزار مشركان بود ولى لب به نفرين نگشود بلكه مى گفت رب اهد قومى فانهم لايعلمون
على عليه السلام با آن شدت محن و گرفتاريكه براى او اتفاق افتاد كه در خطبه شقشقيه مى فرمايد: فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى (با اينكه گودى در چشمم خار و خاشاك و در گلويم استخوان گرفته بود صبر نمودم ) و هرگز نفرينى نكرده است .
و همانطوريكه پيغمبر با مشركان جنگ كرد و دستور آمد: قاتلو فى سبيل الله الذين يقاتلونكم - بقره آيه 185 - (در راه خدا با كسانيكه به جنگ با شما اقدام كرده اند بجنگيد) و اقتلوا المشركين حيث وجد تموهم - توبه آيه
5- على عليه السلام هم با منافقان جنگ كرد. و پيغمبر اكرم پس از آنكه مكه را فتح كرد مشركان مكه را مورد عفو قرار داد، على عليه السلام در وقعه جمل پس از فتح بصره منافقان را عفو و اسيران را آزاد نمود.
و در زيارت مخصوصه حضرت امير المومنين عليه السلام در روز عيد غدير چنين آمده است : و اشهد انك لم تزل للهوى مخالفا و للتقى محالفا، و على كظم الغيظ قادرا، و عن الناس عافيا غافرا (و گواهى مى دهم كه تو اى امير مومنان پيوسته با هواى نفس مخالف ، و با تقوى ملازم و متعهد بودى ، و بر حلم و فرو نشاندن خشم وغضب توانا مى نمودى : و از بديهاى مردم نيز راه غفران و عفو مى پيمودى .)
در مجلد 9 بحار ص 501(226) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود ((شبيه ترين مردم در غذا و خوراك به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله امير المومنين عليه السلام بود كه خودش نان و سركه و زيتون مى خورد و به مردم نان و گوشت مى داد)) و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه همين روايت را نقل كرده .
كتاب كفاية الخصام باب 344 از ابن ابى الحديد به سند خود از نضر بن منصور از عقبة بن علقمه رويات كرده كه به خدمت على عليه السلام رفتم ديدم دوغ ترش شتر و... در پيش رو دارد و با خورده نان خشك مى خورد، گفتم يا امير المؤ منين چرااين غذا را مى خورى ؟ فرمود: يا ابا الحبوب رسول خداصلى اللّه عليه و آله از اين خشك تر مى خورد. و از اين خشن تر مى پوشيد و اشاره به پيراهن خود كرد و گفت مى ترسم اگر پيروى او را در اين امور نكنم به او نرسم و از او دور مانم .
درمجلد 9 بحار ص 538(227) از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((كسى از اين امت طاقت و قدرت پيروى عمل رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را پس از او نداشت جز على عليه السلام .))
و يقاتل على التاءويل
ترجمه : و بر اساس تاويل ((و حقايق و مقاصد اصلى قرآن جنگ مى كرد))
شرح : قرآن كريم داراى تنزيل و تاويل است يعنى داراى ظاهر و باطنى است . در تفسير صافى (228) از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: ظاهر قرآن كسانى هستند كه قرآن درباره آنان نازل شده ، و باطنش كسانى هستن كه اعمال آنها اعمال همان مردمان اولى است (كه آيه قرآن در شان آنان نازل شده و آيه شامل حال اين گروه هم مى شود.)
و در روايت ديگر فرمود: ((ظاهر آن تنزيل و باطنش تاءويل است .))
قال رسول الله صلى الله عليه و آيه : ان منكم من يقاتل على تاءويل القرآن كما قاتلت على التنزيل فسل من هو؟ قال : خاصف النعل (229) رسول خدا فرمود از ميان شما كسى است كه بر تاءويل قرآن جنگ مى كند هممچنانكه من بر اساس تنزيل آن جنگ مى كنم . سؤ ال شد كه او كيست ؟ فرمود همانكس كه مشغول انجام پينه كفش است . چون نظر كردن ديدند على على السلام است .
در مجلد 8 طبع كمپانى ص 455(230) از ابوذر غفارى نقل شده كه گويد: ((من با پيغمبر در بقيع غرقد(231) بوديم كه به من فرمود: اباذر قسم به آنكه جانم به دست اوست در ميان شما كسى است كه براى تاويل قرآن مى جنگد همچنانكه من براى تنزيل آن مى جنگم ، در صورتى كه آن گروه (مخالف ) كلمه توحيد را بر زبان جارى مى كنند و بدان هم شهادت مى دهند ولى با اين حال بيشترشان ايمان ندارند و مشركند، و كشتن اين گروه بر مردم گران آيد تا آنجا كه به ولى خدا افترا زنند و از عملش ناراضى و رنجيده خاطر باشند.))
در كتبا كافى در تفسير اين آيه مباركه و ان طائفتان من المؤ منين اقتتلوا فاصلحو بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلو التى تبغى حتى تفيى الى امرالله - حجرات آيه 9 - ((و اگر دو طايفه از مومنان به جان هم افتادند و با يكديگر به جنگ پرداختند، پس بين آندو گروه را اصلاح كنيد پس اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم مى كند با آن گروهى كه ستم مى كند به جنگ پردازيد (تا به حكم اجبار تسليم ) و به فرمان خدا گردن نهد)) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: ((ميان شما كسى است كه بر تاءويل قرآن مى جنگد همانطورى كه من درباهر تنزيل آن مى جنگم .))
در تفسير صافى ذيل اين آيه مباركه ((و ان طائفتان )) از كتاب كافى از حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند كه تاءويل اين آيه در جنگ بصره ظاهر شد. و آنان كسانى مى بودند كه نسبت به امير مؤ منان عليه السلام ظلم نمودند. و از اين نظر جنگ با آنها لازم و واجب بود تا آنكه برگردند و فرمان خدا را گردن نهند. و اگر برنگشتند واز اين ظلم و ستم دست برنداشتن به موجب آيه شريفه بر امير مؤ منان لازم و واجب بودكه دست از جنگ با آنها برندارد تا آنها از تصميم خود منصرف شوند وامرخدا را گردن نهند.
چون آنها در مدينه به اختيار خود بيعت نمودند، و از روى ميل واختيار پيروى او را پذيرفتند و به فرمان او گردن نهادند، پس آنها گروه ظالم (وفئُ باغيه ) هستند همچنانكه خداوند متعال در اين آيه بدان اشاره مى كند.پس بر امير مؤ منان عليه السلام لازم بود كه چون بر آنها ظفر يافت در ميانشان به عدالت و انصاف رفتاركند همچنانكه پيغمبر خدا نسبت به اهل مكه رفتار نمود و برآنها منت نهاد و از تقصيرشان درگذشت .عينا عمل رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را تكرار كرد.
آرى رفتاراميرم ومنا عليه السلام با اصحاب جمل در بصره همانند رفتار رسول خدا با مردم و مشركين قريش در فتح مكه بود كه پيغمبر فرمود هر كس سلاح جنگ را از خود دور نمايد يعنى اسلحه را زمين گذارد (وخلع سلاح شود)، و نيز هر كس به خانه خدا پناهنده شود و در مسجد الحرام باشد درامان است . و اميرمومنان پس از فتح بصره دستور داد هر كس خلع سلاح شود و يا به خانه رود و بيرون نيايد در امان است و فرمود هر كس فرار كند به دنبالش نرويد و مجروحى از آنانرا هم نكشيد، و زن و فرزندانشان را هم اسير نكنيد.
و لا تاخذه فى الله لومة لائم
ترجمه : و در راه رضاى خدا از ملامت و سرزنش بدگويان باكى نداشت
شرح : در زيارت آن بزرگوار عليه السلام در روز مبعث پيغمبر اكرم است كه مى خوانى : السلام عليك يا امير المؤ منين - الى - لم يكن لاحد فيك مهمز و لا لقائل فيك مغمز و لا لخلق فيك مطمع ، و لا لا حد عندك هوادة . يوجد الضعيف الذليل عندك قو يا عزيزا حتى تاخذله بحقه ، و القوى العزيز عندك صغيفا حتى تاخذ منه الحق ، القريب والبعيد عندك فى ذلك سواء
((سلام بر تو اى امير مؤ منان نسبت به شخص تو بر احدى جاى نكته گيرى و عيب جوئى وجود ندارد و نه براى گوينده اى جاى عيب گودى ، و نه براى شخص طماع نسبت به تو طمع و چشم داشتى و نه به ناحق و نابجا كسى به تو اميدى تواند داشت . و خوار و ناتوان نزد تو عزيز و نيرومند است تا حق او را از سركش و ستمكار بگيرى ، و تواناى عزيز نزد تو خوار و ذليل است تا اينكه حق مظلوم را از او بستانى ، و نزد تو خويش و بيگانه و نزديك و دور يكسانند))
در تفسير صافى ذيل آيه شريفه يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومه لادم - مائده آيه 54- كه در مقام بيان اوصاف مومنان مى فرمايد آن كسانى هستند كه جنگ مى كنند براى اعلاى كلمه حق و دين خدا و در عمل نمودن به وظائف دينى از ملامت سرزنش كنندگان خوف و ترسى مانع ايشان نمى شود. روايت از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق - عليهما السلام - نقل شده ((كه مراد از مومنان در اين آيه اميرالمؤ منان و اصحاب او مى باشند كه با منافقان از ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ كردند.))
لقمان حكيم در وصاياى خود به پسرش گويد: ((فرزندم دلت را به مدح و دم مردم خوشنود مكن و بدان دل مبند و مانع از كار و عمل تو نشود، زيرا كه تحصيل و به دست آوردن رضايت مردم ممكن نگردد اگر چه شخص با تمام قدرت در تحصيل آن سعى و كوشش نمايد.(232)))
در مجلد 15 بحار باب اخلاق ص 203(233) از ابوذر غفارى روايت شده كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: ((اى اباذر (در عمل كردن به احكام و دستورات الهى و پيروى از حق ) از ملامتر و سرزنش كننده خائف مباش .))
اگر كسى در اخبار و روايات و سيره امير مؤ منان عليه السلام بنگرد برايش يقين حاصل مى شود كه اين بزرگوار اين صفت را به مرتبه عاليه واجد بوده چنانكه در مجلد 9 بحار ص 535(234) از ابوسعيد خدرى نقل شده كه مردم پيش پيغمبر اكرم از على عليه السلام شكايت كردند آن حضرت بپا خاست وايستاد و گفت : ايها الناس لا تشكوا عليا فوالله انه لخشن فى ذات الله اى مردم از على شكايت نكنيد به خدا قسم كه او در راه خدا سخت پايبند است يعنى او در اراى اوامر واحكام الهى از كسى ملاحظه نمى كند و در وادار كردن به آن خشنونت دارد، و از كسى كه نافرمانى خدا را نمايد به آسانى نمى گذرد و به مهربانى رفتار نمى كند.
و پس از نزول اين آيه مباركه يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم (235) (اى پيغمبر با كافران و منافقان پيكار كن و برآنان سخت گير.) پيغمبر اكرم در زمان حياتش با كافران پيكار مى كرد و به على دستور داد كه با منافقان (پس از وى ) پيكار كند.
قد و ترفيه صناديد العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم
ترجمه : و در راه خدا خونهاى دلاوران عرب را ريخت و پهلوانانشان را كشت و گرگانشان را گرفت و به زمين كوبيد
شرح : در غزوات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و جنگ مسلمانان با كفار على عليه السلام جان فشانى ها نمود و بزرگان كفار و گردنكشان مشركين عرب را بكشت . در جنگ بدر افرادى از روساى مشركين ((حدود 37 نفر)) بدست او كشته شدند از جمله وليد بن عتبه برادر هند زن ابوسيان مادر معاويه و او مردى شجاع و بى باك بود، و عتبة بن ربيعه پدر هند، و طعيمة بن عدى ، و عاص بن سعيد و نوفل بن خويلد، و نضر بن حارث ، و عاص بن منبه بن حجاج و و كه از سران و دلاوران قريش بودند.
در غزوه احزاب - آن را غزوه خندق هم گويند شجاع ترين سپاه مشركين مردى به نام عمرو بن عبدود بود كه گويند در شجاعت و دليرى در برابر هزار سوارمقاومت مى كرد و به دست آن حضرت كشته شد.
در مجلد 6 بحار باب غزوه خندق (236) نقل شده كه پس از كشته شدن عمر و، پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به على عليه السلام فرمود: ابشر يا على فلو وزن اليوم ملك بعمل امة محمد لرجح عملك بعملهم ، و ذلك انه لم يبق بيت من بيوت المشركين الا و قد دخله و هن بقتل عمرو بن عبدود، و لم يبق بيت من بيوت المسلمين الا و قد دخله عز بقتله بشارت باد تو را اى على كه اگر عمل تو در امروز به عمل امت من سنجيده شود البته عمل تو برترى دارد، و اين رججان و برترى براى آنست كه كشته شدن عمرو بن عبدود سبب ترس و سستى تمام مشركين شده و موجب عزت و سرفرازى مسلمانان گشته .
و در غزوه خيبر كه آن هفت قلعه و دژ محكم يهود در خارج مدينه بود، و در اين جنگ مرحب كه مردى شجاع و دلير بود و در ميدان جنگ كسى او را حريف نبود و برادرش حارث و عده ديگرى از روسا و بزرگان يهود خيبر مانند ربيع بن ابى الحقيق به دست آن حضرت كشته شدند.
فادوع قلوبهم احقادا بدرية و خيبرية و حنينية و غيرهن
ترجمه : پس دلهاى (بازماندگان ) آنها را بجنگ بدر و خيبر و حنين و غيره پر از حقد و كينه ساخت
شرح : جهت عمده خانه نشينى آن حضرت و ترك جهادش همان كينه و عدواتى بود كه مردم از كشته شدن پدران و برادران و نزديكانشان به دست آن حشضرت به دل داشتند. اينك مناسب است كه در اين جا گفتار ابن ابى الحديد را كه در بيان علت قعود آن بزرگوار آورده از كتاب كفاية الخصام ذكر كنيم .(237)
ابن ابى الحديد كه از بزرگان وافاضل علماى عامه و معتزلى مذهب است گويد: ((بدانكه تقاعد على عليه السلام از جهاد براى آنست كه تو ميدانى كه چگونه مردم در آن هنگام با او بيعت نمودند و سپس بيعت خود را نقض كردند و حال آنكه از وفات رسول خدا بيست و پنج سال گذشته بود و معلوم است در اين مدت كينه ها فراموش شده بود، و آنانى كه پدران و عشيره ايشان به دست آن حضرت كشته شده بودند مرده بودند و قرنى از ميان رفته بود و قرن تازه به جاى آن آمده بود واز آنهائى كه با آن حضرت عدوات داشتند و يا كينه او را در دل داشت بودند به جز از اندكى كسى باقى نمانده بود. و حالت او بعد از انقضاى اين مدت دراز با حماعت قريش واظهار كينه و عدوات آنان با وى مثل اين بود كه گويا در روز وفات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم به مسند خلافت نشسته است حتى آنكه بازماندگان قريش و جوانان و نوباوگان آنها كه در جنگ ها او را نديده بودند و ضربت ها و شمشيرهائى كه بگذشتگان آنها زده و آنها را به جهنم فرستاده بود مشاهده ننموده بودند كارى با آن حضرت كردن و عدواتى با او نمودند كه اگر گذشتگان ايشان بودند نمى توانستند كرد.))
فاضبت على عداوته و اكبت على منابذته حتىقتل الناكثين و القاسطين و المارقين
ترجمه : ((پس بر دشمنى او قيام كردند و به مبارزه و جنگ با او به بهانه اى هجوم آوردند تا آنكه او هم ناگريز با پيمان شكنان - چون طلحه و زبير - و ظالمان و ستمكاران - چون معاويه و اعوانش - و با مرتدين و منحرفين - چون خوارح نهروان - به قتال برخا بسيارى از آنانرا هم كشت ))
شرح : در مجلد 8 بحار ص 456(238) روايت شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به ام سلمه فرمود: ((اى ام سلمه بشنو و شاهد باش ، اين على بن ابى طالب سرور مسلمانان ، و امام پرهيزگاران ، و رهبر سفيد رويان رخشنده ، و جنگ كننده با ناكثين و قاطين و مارقين است . ام سلمه گويد: عرضه داشته يا رسول الله ناكثين كيانند؟ فرمود: آنانكه در مدينه با او بيعت مى كنند و در بصره هم اجتماع و بيعت را نقض مى كنند. و پرسيدم قاسطان چه كسانى هستند؟ فرمود: معاويه واهل شام گويد: پرسيدم مارقين كدامند؟ فرمود: اصحاب نهروان .))
در مجلد 9 بحار ص 521(239) در بيان آيه مباركه يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين (240) آمده است كه پيغمبر اكرم با كفار جهاد كرد و على بن ابى طالب را به به جهاد با منافقين ((ناكثين و قاسطين و مارقين )) امر كرد: و حديث خاصف النعل (241) و حديث كلاب الحواب ، و حديث ذوالثدية . و غير ذلك .
و لما قضى نحبه و قتله اشقى الاشقياء من الاولين و الاخرين
ترجمه : (و جون مدت اجلش فرا رسيد شقى ترين اولين و آخرين او راكشت (و به شهادت رسانيد.) و بروايت ديگر وقتله اشقى الاخرين يتبع اشقى الاولين
شرح : در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهل هجرى به وسيله عبدالرحمن بن ملجم مرادى با شمشير زهر آلودى كه بر فرق مباركش وارد ساخت او را در محراب عبادت مجروح و در شب 21 همان ماه بعد از و شب و دو روز از دار دنيا رحلت و روح مقدسش به عالم اعلى وعليين پرواز نمود.
در مجلد 9 بحار ص 46 از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از امير مومنان نقل شده كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در خطبه ايكه در فضيلت ماه رمضان مى فرمود من برخاستم و گفتم : يا رسول الله بهترين عمل در اين ماه چيست ؟ فرمود: اى ابوالحسن بهترين عمل در اين ماه ورع و پرهيزكارى از محرمات الهى است ، آنگاه آن بزرگوار به گريه افتاد و گريه كرد، گفتم : يا رسول الله چه چيز شما را مى گرياند (و سبب گريه شما چيست )؟ فرمود: يا على گيه من براى آن مصيبتى است كهدر اين ماه به تو مى رسد مثل اينكه مى بينم تو را كه در پيشگاه پروردگارت در محراب عبادت نماز مى خوانى و بدبخت ترين بدبختاناولين وآخرين هم رديف پى كننده و كشنده (242) ناقه قوم ثمود براى كشتن تو، ضربت شمشيرى بر سر تو بزند و محاسنت رابه خون سرت رنگين سازد. حضرت على گويد، گفتم : يا رسول الله آيا اين عمل با سلامت دين من صورتمى گيرد؟ فرمود آرى با سلامت دينت مى باشد.
سپس فرمود: يا على هر كه تو را بكشد مراكشته ، و هر كه تو را دشمن دارد مرا دشمن داشته ، و هر كه تو را دشنام دهد مرادشنام داده ، چون تو نسبت به من همچون جان منى ، و هركه تو را دشنمام دهد مرادشنام داده ، چون تو نسبت به من همچون جان منى ، و روح تو از روح من است ، و سرشت تو از سرشت من است ، خداوند مرا وتو را آفريد ومن و تو را برگزيد، مرا به نبوت مفتخر ساخت وتورا به امامت ، پس كسى كه امامت تو را انكار نمايد مرا انكار نموده .
يا على تو وصى من و پدر فرزندان من و همسر دختر من هستى و خليفه و جانشين من بر امتم در دوره حيات من و پس ‍ از مرگم مى باشى ، و امر تو امر من و نهى تو نهى من . قسم به آن كس كه مرا به نبوت مبعوث فرمود و مرا بهترين خلقخود قرار داد. البته تو حجت خدا بر خلق وامين سر او و خليفه او بر بندگانش باشى .
راوى گويد:
عبدالرحمن بن ملجم مرادى - لعنه الله - با نمايندگانى كه محمد بن ابى بكر والى مصر- با نامه اى خدمت امير مومنان فرستاده بود بر آن حضرت وارد شد، و چون حضرت نامه را گشود و به اسم عبدالرحمن بن ملجم برخورد. روى به او كرده گفت تو عبدالرحمن هستى ؟ گفت آرى ؛ منم يا اميرالمومنين ، بدان كه به خدا سوگند تو را دوست مى دارم . حضرت فرمود دروغ مى گوئى ، او و همراهانش با حضرت عليه السلام بيعت كردند(243) و چون عبدالرحمن خواست باز گردد حضرت او را طلبيد و بيعت او را استوار و مورداطمينان ساخت و بر او تاكيد كرد كه مكر نكند ونقض ‍ بيعت ننمايد.(244)
البته ابن ملجم در ابدا از سپاهيان آن حضرت بود و مشمول مراحم وعطاياى آن بزرگوار قرار مى گرفت تا آنكه پس از جنگ صفين مرام خوارج را برگزيد و آخر الامر در شب نوزدهم شهر رمضان سال چهلم هجرى در مسجد كوفه شمشير آلوده به زهر بر فرق مبارك آن حضرت در حالى كه به نماز مشغول بود - وارد آورد و در اثر شدت آن جراحت وتاثير زهر در بدن آن حضرت در شب بيست و يكم ماه رمضان به سن 65 سالگى به درجه رفيعه شهادت نائل شد.
لم يمتثل امر رسول الله صلى الله عليه و آله فى الهادين بعد الهادين
ترجمه : آرى ((امتثال نشد فرمان رسول خدا - كه رحمت خدا بر او و آلش باد- درباره هاديان خلق يكى پس از ديگرى : كه على و اولاد گرامى او عليهم السلام مى باشند.))
شرح : به موجب اخبار و احاديث وارده از فريقين عامه و خاصه در تفسير آيه مباركه قل لا اسالكم عليه اجر الا المودة فى القربى - شورى آيه 23 - پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم توصيه فرمود كه مراعات و متابعت از نزديكان آن حضرت بنمايند، حتى در روزهاى آخرعمر شريفيش كه در بستر افتاده بود با همان شدت كسالت در حالى كه تكيه به امير مومنان و فضل بن عباس كرده بود و آن دو نفر سمت راست و چپ بازوان او را گرفته بودند به مسجد رفت و پس از خطبه فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى .(245)
در كتاب كفاية الخصام در باب 28، سى و نه حديث در اين بارهاز طريق عامه نقل كرده است واز روايات خاصه هشتاد و دو حديث و با اين همه توصيه و سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به قسمى درم قام ايذاء و آزار اهل بيت و نزديكان او و مخالفت با فرمايش او برآمدند كه حضرت سجاد عليه السلام پس از مراجعت از سفر و برگشت از شام قبل از ورود به شهر مدينه هنگامى كه اهالى شهر به استقبال اسيران اهل بيت به بيرون شتافتند خطبه خواند و در آن فرمود: .. والله لو ان النبى تقدم اليهم فى قتالنا كما تقدم اليهم فى الوصاية بنا لما ازدادواا على ما فعلوا بنا و به (246) ((خدا قسم اگر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به جاى آن به كشتن ما مى داد بيش از اينكه با ما كردند نمى كردند.)) سفارشها امر
و الامة مصرة على مقته
ترجمه : و امت تصميم گرفتند بر كناره گيرى و دورى از او و دشمنى و آزار ا
شرح : به قدرى اهتمام در عدوات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلم و پيروان او داشتند كه طبق آيه مباركه لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الغر منها الذل منافقون آيه 8 - آنان را به بيرون كردن از شهر مدينهه تهديد كردن ، و حتى در كى از سفرها هنگام مراجعت در مقام قتل پيغمبر برآمدند.
از جمله پس ازواقعه غيرد خم وتعيين على بن ابى طالب عليه السلام به عنوان خلافت ، گروهى از آنان - كه بعد ازرحلت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نسبت به فرمايش آن حضرت مرتد شدننند و از راه حق منحرف گشتند - با هم گفتند كه محمد در مسجد خيف در سرزمين منى چنين و چنان گفت ، و امروز هم در اينجا اين چنين گفت واگر به مدينه رسد براى على از همه مردم بيعت خواهد گرفت ، حدود چهارده نفر، نه نفر ازمهاجرين و پنج نفر از انصار مدينه در عقبه هر شى (در شكم كوه ) بين جحفه و ابواء كمين كردند هفت نفر سمنت راست و هفت نفر هم سمت چپ در شب تاريك خود را در آنجا پنهان كردند تا چون شتريكه پيغمبر برآن سوار است از آنجا بگذرد عملى انجام دهند كه شتر او را ترسانده و رم كند و پيغمبر را به زمين افكند تا در سرازيرى و شيب آن عقبه به هلاكت رسد.
و چون شتر پيغمبر به نزديك آن عقيه رسيد، جبرئيل امين اجتماع آن عده و توطئه قتل واسماى يكايك آنها را به پيغمبر خبر داد و آنگاه آن حضرتبه پشت سرش نظر افكند و پرسيد: كيست پشت سر من ؟ حذيفة بن يمان گفت : منم ، حذيفه ، حضرت فرمود: آيا شنيدى تو آنچه را كه من شنيدم ؟ حذيفة گويد: گفتم آرى ، فرمود: كتمان كن و نامشان را آشكار مكن ، آنگاه حضرت به آنان نزديك شدو آنها را با نمام صدا كرد، و چون آنها صداى پيغمبر را شنيدند فرار كردند و به جمعيت پيوستند و خود را ميان آنان پنهان نمودند. وچون به منزل رسيدند پيغمبر فرمود: چه شده كه عده اى در كعبه قسم ياد مى كنند كه اگر محمد كشته شود و يا فوت نمايد نگذارند خلافت به اهل بيت او برسد و در ميان آنان استقرار پيدا كند و به دست آنان اداره شود. آن گروه قسم به دروغ ياد كردند كه چنين امرى صورت نگفرته ، پس اين آيه نازل شد يحلفون بالله ما قالو و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ينالو- توبه آيه 74- بخدا سوگند ياد مى كنند كه (چيزى ) نگفته اند در صورتى كه آنها كلمه كفر را بر زبان جارى كردن و بعد از اسلامشان كافر شدند و به امرى همت گماردند كه بدان نائل نشدند.
مجتمعة على قطيعة رحمه
ترجمه : و آن امت (از روى جهل و شقاوت ) بر قطع رحم او يعين پيغمبر خدا اتفاق كردند
شرح : يك دختر از رسول خدا باقى مانده بود كه از مافرقت پدر و اوضاع آشفته اجتماعى چنان آشفته و دلگير شده بود كه مريض شد و چندى نگذشت و با حزن واندوه فراوان از دار دنيا برفت .
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((فاطمه زهراء (سلام الله ) بعد از پدر بزرگوارش 75 روز زنده بود، و در اين مدت خندان و متبسم ديده نشد و هفته دو روز، روزهاى دوشنبه و 5شنبه به قبرستان شهداى احد مى رفت و در آنجا نماز مى خواند و دعا مى كرد و در آنجا محل و جايگاه سپاهيان مسلمانان و مشركان را نشان مى داد.(247 )))
و طبق وصيتش او را شبانه و مخفيانه دفت كردن و آثار قبرش را محو نمودند كه شناخته نشود و جز عده معدودى از فرزندان و نزديكان كسى در آن موقع شب و هنگام دفن حاضر نبود. و حضرت على عليه السلام او را غسل داد، كفن كرد و دفن نمود و از شدت تاثر و حزن واندوه روى به قبر پيغمبر كرد و بياناتى كه حكايت از ماجراو سرگذشت حال اوضاع دارد نمود.(248)
ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخرة و اعدلهم عذابا مهينا - احزاب آيه 57 - البته آنانكه خدا و پيغمبرش را اذيت مى كنند خدا آنانرا در دنيا و آخرت لعنت كرده و عذابى خوار كننده برايشان مهيا نموده است ، در تفسير قمى نقل كرده كه نزول اين آيه در شان كسانى كه حق امير المومنين و فاطمه (عليمها السلام ) را غصب كردن و اذيت و آزار رساندند تحقق يافته در صورتى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم فرمود: هركس فاطمه را اذيت كند در زنده بودن من همانند آنكس است كه او را بعد از مردنم اذيت كند، و آكه اذيت كند او را بعد از مردنم مثل آن كس است كه در زنده بودنم او را اذيت كرده است ، و هر كه به او آزار رساند مرا آزار رسانده و هركس به من آزار رساند به خدا آزار رسانده و اين است قول خداوند عزوجل كه مى فرمايد:ان الذين يوذون الله و رسوله - الاية
و مناسب است در اينجا اشعارى كه به زينب دختر عقيل نسبت داده شده وقتى خبر شهادت حضرت سيد الشهداء به مدينه رسيد گفتهاست ، آورده شود.

ماذا تقولون ازقال النبى لكم  
  ماذا فعلتم و انتم آخر الامم
بعترتى و لاهلى بعد مفتقدى  
  منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم
ماكان هذا جزائى اذ نصحت لكم  
  ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى

واقصاء ولده الا القليل ممن وفى لرعاية الحق فيهم
ترجمه : و دور نمودن اولاد طاهرينش را جز عده كمى كه به رعايت حق آنان وفا كردند
شرح : در جمله ((واقصاء ولده )) دو احتمال داده مى شود و هر دو منظور نظر است يكى آنكه مراد دور كردنشان از شهر و ديارشان باشدكه كارى كردند كهآنان از وطن خود آواره و در بدر شدند، و هر كدام به نقطه اى دوراز وطن افتادند. ديگر آنكه مراد از آن دور نمودن آنهااز حقوق حقه و مسند خلافت رسول اكرم باشد.
فقتل من قتل و سبى من سبى و اقصى من اقصى
ترجمه : و بظلم و ستم گروهى كشته شدند و عدهاى هم اسير، و جمعى آواره و دور از وطن و يا از حق خود محروم شدند
شرح : حضرت سجاد در هنگام ورود به مدينه پس از مراجعت از شما فرمود:
ايها الناس ان الله وله الحمد ابتلا نا بمصائب جليلة و ثلمة فى السلام عظيمة ، قتل ابو عبدالله الحسين ، وسبى نساوه و صبيته ، و دار و ابراسه فى البلدان من فوق عال السنان و هذه الرزية التى لا مثلها رزية (249) (اى مردم خداوند تبارك وتعالى كه ستايش او را سزا است ما را بمصائب بزرگى بيازمود، و رخنه بزرگ در اسلام پديد آمد، ابو عبدالله الحسين و نزديكانش شهيد شدند، و زنان و فرزندانش اسير گشتند و سر او را بر نيزه در شهرها بگرداندند، و اين مصيبتى است كه مانند آن مصيبتى نيست .
و شايسته استكه دراينجا پاره اى از اشعار ((تائيه )) قصيده معروف از دعب خزاعى را هم ذكر نمائيم .
افاطم قومى يا ابنة الخير فاندبى  
  نجوم سماوات بارض فرات
بور بكوفان و اخرى بطيبة  
  واخرى بفخ نالها صلوات
و قبر بارض الجوز جان محلها  
  و قبر ببا خمرى لدى القربات
و قبر ببغداد لنفس زكية  
  تضمنها الرحمن فى الغرفات
و قبر بطوس يالها من مصيبة  
  الحت على الاحشاء باز فرات
على بن موسى ارشد الله امره  
  مو صلى عليه افضل الصلوات
قبور ببطن النهر من جنب كربلا  
  معر سهم فيها بشط فرات
الى الحشر حتى يبعث الله قائما  
  يفرج عنا الغم و الكربات
فاما المهمات التى لست بالغا  
  مبالغها منى بكنه صفات
تو فوا عطاشا بالفرات فليتنى  
  تو فيت فيهم قبل حبن وفاتى

اى فاطمه اى دختر بهترين خلق خدا برخيز و نوحه سراى بر ستارگان رخشنده آسمانها به سرزمين فرات و قبورى در كوفه و ديگر در مدينه طيبه (كه قبور چهار نفر از اولادهايت ) است ، و آن دگر كه در فخ است - نام موضعى است در نزديكى مكه (250) - كه در ود و تحيات من نثار نان باد. و قبرى ديگر در سرزمين جوزجان . و قبرى هم در باخمرى - در شش فرسخى كوفه - كه از ذوى القربى هستند، و قبرى هم در بغداد است كه مدفن نقى مطهر و پاك است (يعنى امام موسى كاظم عليه السلام ) كه خداوند رحمان او را در غرفه هاى بهشتى جا داده است .(251)
(سپس ) على بن موسى الرضا عليهما السلام كه خداوند كارش را رونق دهد و بهترين صلوات را بر او نثار فرمايد، ديگر حوادث مهمى كه مرا توان ذكر آن نيست واز حقيقت آن آگاه نيستم تا قدرت بيان آنرا داشته باشم ، و قبرهائى است در كنار نهر فرات كه در سرزمين كربلا واقع است كه خوابگاه ابدى آنان است و در كنار شط فرات واقع است ، و آل رسول تشنه كام در كنار نهر فرات جان دادند اى كاش منهم بودم ميان آنان و قبل از فرا رسيد اجلم مى مردم .
خلاصه آن سفارشهائى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم درباره عترت و اهل بيت كرده بود كه آنان راهنما و همچون ستارگانى هستند در زمين براى هدايت مردم متاسفانه بدان عمل نشد بلكه برخلاف آن هم رفتار كردن چنانكه حضرت سجاد عليه السلام در آن سخنرانى خود كه پس از اسيرى و مراجعت از شما در بيرون مدينه براى آن مردم بيان نمود بدان اشاره كرد. و ما آن را سابقا آورديم .
نقل است كه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها درمسجد پيغمبر اين اشعار را سر قبر پيغمبر خطاب به پدر بزرگوارش ‍ سروده :
قد كان بعدك انباء و هنبثه  
  لو كنت شاهد هالم يكثر الخطب
انا فقدناك فقد الارض و ابلها  
  و اختل قومك فاشهد هم ولاتغب (252)

و جرى القضاء لهم بما يرجى له حسن المثوبة
ترجمه : و قضاى الهى بر آنان جارى شد به چيزى كه حسن ثواب (و پاداش نيكو) از آن اميد مى رود)
شرح : بدانكه هيچ يك از افراد انسان در اين عالم دنيا سالم از ابتلا و گرفتارى نخواهد بود كما قال الله تعالى : لقد خلقنا الانسان فى كبد - بلد آيه 4 - يعنى ((فى تعب و مشقة )) (محققاً ما انسان را در رنج و سختى آفريديم ، (و رنج و مشقت از هر سو در تمام شئون زندگى برانسان احاطه دارد.
در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه مباركه از ابن عباس و جماعتى نقل كرده كه ((انسان با مطائب دنيا و شدائد آخرت دست و پنجه نرم مى كند 0 و پيوسته در زد و خورد است .) و گويد فرزند آدم هميشه در اقدام به هر كارى رنج مى برد تا از دار دنيا برود.))
نابرده رنج گنج ميسر نمى شود  
  مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

پس بنابراين تفسير مفهوم آيه چنين است كه انسان را در تعب و مشقت آفريديم ، و او پيوسته متحمل مشقت و سختى است تا از دار دنيا مفارقتنمايد.
ابتداى مشقت انسان از رحم مادر شروع مى شود هنگامى كه روح در او دميه شود، و موقع ولادت ، و ايام شيرخوارگى ، و بازگرفتن از شير، و گرفتاريهاى ديگر زندگى كه رفته رفهت شديدتر مى شود تا هنگام سختى مردن و جان دادنش . و هر كس اندك تاملى به دوران زندگى خود نمايد به انواع مشقت و سختى كه در دوره زندگى خود ديده به حقيقت اين گفتار را تصديق خواهد نمود.
در نهج البلاغه خطبه 224 فرمايد: ((دنيا سرائى است كه گرفتارى و اندوه آنرا فرا گرفته ، و به مكر و بى وفائى شهرت يافته ، و همواره به يك حال نيست و اهل دنيا سالم نمى مانند، حالات مختلف و نوبت هاى دگرگون ، خوشى در آن نكوهيده ، و امنيت و آسايش از آن رخت بربسته ، و اهل دنيا در آن هدف تيرهاى بلايند، و دنيا آنها را هدف تيرهاى خود قرار مى دهد، و آنها را به مرگ خود نابودشان مى كند.))

 

next page

fehrest page

back page