پنجاه درس اصول عقائد براي جوانان

آية اللَّه العظمى ناصر مكارم شيرازى‏

- ۱ -


پيشگفتار

مهم ترين ويژگى انقلاب ما اسلامى بودن آن است و مهم ترين ويژگى مكتب اسلام، انسان سازى بر اساس معيارهاى الهى است.

هدف ما اين است كه مجموعه اى دقيق و مستدل و در عين حال جالب و شيرين از اعتقادات خالص اسلامى در اختيار همگان - به ويژه نسل جوان - قرار گيرد تا بتوانند در اين شرايط خاص انقلاب اسلامى، خود را بسازند و ايمانى نيرومند كه در اعمال و رفتار آنها پرتوافكن باشد فراهم آورند. و هم مقدمه اى باشد براى مطالعات بيشتر.

اين مجموعه كه با دقّت و ظرافت و ابتكار خاصّى تهيّه شده مى تواند راهگشاى همه كسانى كه مى خواهند اصول عقايد اسلامى را در فاصله كوتاهى فرا گيرند - يا تدريس كنند - باشد.

اين مجموعه در پنج قسمت به قلم حضرت آية الله ناصر مكارم شيرازى كه از پيشگامان بحث هاى عقيدتى از حدود چهل سال پيش در حوزه علميه قم هستند تهيه شده و براى همه جستوجوگران اين راه مفيد و سازنده است.

استادانى كه اين دروس را تعليم مى دهند لطفاً به اين «نكات» توجّه داشته باشند:

1- درس ها را بايد عموماً با شواهد تاريخى و مشاهدات جالب در زندگى كنونى پرورش داد.

2- بايد از معلومات شاگردان در اين درس ها مدد گرفت و بيشتر با سؤال و جواب (به طور انفرادى يا دسته جمعى) درس ها را پياده كرد.

3- آيه مربوط به هر درس با خط زيبا و خوانا روى تخته سياه نوشته شود و سعى كنند شاگردان ترجمه آيات را به صورت كلمه به كلمه فرا گيرند، تا پايه اى براى آشنايى آنها با قرآن شود، حتى اگر يك نفر با صداى خوب آيه مورد نظر را بخواند و ديگران تكرار كنند بهتر است.

4- لزومى ندارد هر درس در يك روز پياده شود، در صورت لزوم مى توان يك درس را در دو روز پياده كرد.

5- در عبارات هر درس ريزه كارى هايى هست كه استاد بايد قبلا به دقّت آن را مطالعه فرمايد تا به هنگام درس روى آن تكيه كند.

6- اين دروس براى شاگردان دوره راهنمايى تا سال آخر دبيرستان - براى پسران و دختران - قابل استفاده است، همچنين براى تمام كسانى كه اطلاع درستى از اصول عقائد اسلامى ندارند.

7- در نظر گرفتن جوائز براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند و يا آيات را با ترجمه به خوبى حفظ كنند و در جلسه بخوانند بسيار بمورد است.

8- احتمال قوى دارد دانش آموزان اين دروس، سؤالاتى درباره خداشناسى كنند كه پاسخ آن در اين دروس نباشد، براى پاسخ آنها به كتاب هاى: «آفريدگار جهان» - «در جستوجوى خدا» - «پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى» مراجعه فرماييد.

مؤسّسه مطبوعاتى هدف - با اجازه مؤلف محترم - از همه پيشنهادهاى اصلاحى صاحبنظران براى تكميل اين مجموعه استقبال مى كند.

سرپرست «مطبوعاتى هدف» - قم

10/ فروردين 1370

ده درس خداشناسى

درس اوّل: خدا جويى

چرا براى شناسايى آفريدگار جهان فكر و مطالعه مى كنيم؟

1- عشق به آگاهى و آشنايى به جهان هستى، در درون جان همه ما است.

همه ما به راستى مى خواهيم بدانيم:

اين آسمان بلندپايه، با اختران زيبايش، اين زمين گسترده با مناظر دلفريبش، اين موجودات رنگارنگ، پرندگان زيبا، ماهيان گوناگون، درياها و كوه ها، شكوفه ها و گل ها، انواع درختان سر به آسمان كشيده و... خود به خود به وجود آمده اند، يا اين نقش هاى عجيب به دست نقاشى ماهر و توانا و چيره دست، كشيده شده است؟...

از اين گذشته، نخستين سؤالاتى كه در زندگى براى همه ما پيدا مى شود؛ اين است كه:

از كجا آمده ايم؟ در كجا هستيم؟ و به كجا مى رويم؟

و ما اگر پاسخ هاى اين پرسش هاى سه گانه را بدانيم؛ چقدر خوشبخت خواهيم بود؟ يعنى بدانيم آغاز زندگى ما از كجا شروع شده و سرانجام به كجا خواهيم رفت؟ و اكنون چه وظيفه اى داريم؟

روح جستوجوگرِ ما به ما مى گويد: بايد آرام ننشينى تا پاسخ اين سؤالات را پيدا كنى.

گاهى در يك حادثه رانندگى، كسى مجروح و بيهوش مى شود؛ و براى درمان قطعى، او را به بيمارستان مى برند؛ هنگامى كه حال او كمى بهتر مى شود و به هوش مى آيد؛ نخستين چيزى كه از اطرافيان خود مى پرسد اين است كه اين جا كجاست؟ چرا مرا به اين جا آورده اند؟ و كى از اينجا خواهم رفت؟ اينها نشان مى دهد، كه انسان نمى تواند در برابر اين گونه سؤال ها، خاموش بنشيند.

بنابراين نخستين چيزى كه ما را به دنبال خداجويى و شناسايى آفريننده جهان هستى مى فرستد؛ همان روح تشنه و جستوجوگر ما است.

2- حس شكرگزارى - فكر كنيد شما را به يك ميهمانى آبرومندانه دعوت كرده اند، و همه گونه وسائل پذيرائى براى راحتى شما فراهم ساخته اند، امّا چون شما به اتّفاق برادر بزرگ ترتان كه واسطه اين دعوت است، به اين ميهمانى مى رويد، ميزبان خود را درست نمى شناسيد شك نيست كه به هنگام ورود در اين مجلس دل پذير، نخستين فكر شما اين است كه ميزبان خود را بشناسيد و از او تشكر كنيد.

ما نيز هنگامى كه به اين سفره گسترده آفرينش نگاه مى كنيم و انواع نعمت هايى كه در اختيار ما قرار دارد؛ چشمان بينا، گوش هاى شنوا، عقل و هوش كافى، نيروهاى مختلف جسمانى و روانى، انواع وسائل زندگى، و روزى هاى پاك و پاكيزه، در اين سفره پهناور مى بينيم، بى اختيار به اين فكر مى افتيم كه بخشنده اين همه نعمت ها را بشناسيم؛ و اگر چه نياز به تشكر ما نداشته باشد، در برابر او شكرگزارى كنيم و تا اين كار را نكنيم، احساس ناراحتى و كمبود داريم و اين دليل ديگرى است كه ما را به دنبال شناسايى خدا مى فرستد.

3- پيوند سود و زيان ما با اين مسئله - فكر كنيد در مسير مسافرت خود به چهارراهى مى رسيد كه در آنجا غوغايى بپاست، همه مى گويند در اين چهارراه توقف نكنيد؛ كه خطرهاى بزرگى دارد، ولى هر دسته اى ما را به سويى دعوت مى كند، يكى مى گويد: بهترين راه اينست كه از سمت شرق برويد، ديگرى سمت غرب را مطمئن ترين راه مى شمارد؛ سومين دسته ما را به راهى كه ميان اين دو وجود دارد، دعوت مى كنند، و مى گويند تنها راه نجات از خطر و رسيدن به سرمنزل نجات و جايگاه امن و امان كه داراى همه گونه وسيله سعادت است، اين راه است.

آيا ما به خود اجازه مى دهيم كه بدون مطالعه، يك راه را انتخاب كنيم؟ و يا عقل ما مى پذيرد كه در همانجا متوقف شويم و هيچ راهى را انتخاب نكنيم؟ مسلماً نه.

بلكه عقل و خرد، به ما مى گويد هر چه زودتر شروع به بررسى و مطالعه كنيم و سخنان هر يك از اين گروه ها را به دقّت بشنويم و در هر كدام نشانه درستى و صداقت و دلائل قانع كننده بود بپذيريم، و با اطمينان خاطر آن راه را انتخاب كرده، پيش برويم.

در زندگى اين دنيا نيز ما چنين حالى را داريم، مذهب ها و مكتب هاى مختلف هر كدام ما را به سوى خود دعوت مى كند، ولى از آنجا كه سرنوشت ما، خوشبختى و بدبختى ما، پيشرفت و عقب افتادگى ما، به بررسى و انتخاب بهترين راه بستگى دارد، خود را ناگزير مى بينيم كه در اين باره فكر كنيم، راهى كه موجب پيشرفت و تكامل ما است انتخاب كنيم و از آنچه ما را به پرتگاه بدبختى و فساد و سيه روزى مى كشاند پرهيز نماييم.

اين نيز دليل ديگرى است، كه ما را به مطالعه درباره آفريننده جهان هستى دعوت مى كند.

قرآن مجيد مى گويد:

(فبشر عباد الذين يستعمون القول فيتبعون احسنه )؛

«به بندگان من بشارت ده، آنها كه سخنان گوناگون را مى شنوند؛ و بهترين را انتخاب مى كنند».(1)

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- آيا تا كنون غير از آنچه از پدر و مادر درباره خداشناسى شنيده ايد خودتان به طور جدّى در اين باره فكر كرده ايد؟

2- آيا مى توانيد بگوييد ميان خداجويى و خداشناسى چه فرقى وجود دارد؟

3- آيا هرگز به هنگام راز و نياز با خدا احساس يك نوع لذت عميق روحانى كرده ايد؟

درس دوّم: آثار خداشناسى در زندگى ما

1- خداشناسى و پيشرفت علوم

فكر كنيد دوستى از سفر آمده و كتابى به عنوان ارمغان براى شما آورده است و مى گويد كتابى است بسيار عالى زيرا نويسنده آن دانشمندى است فوق العاده فهميده، پراطّلاع، دقيق و ماهر و در رشته خود نابغه و به تمام معنى استاد است.

حتماً شما اين كتاب را سرسرى مطالعه نخواهيد كرد؛ بلكه به عكس روى تمام جمله بندى ها و تعبيرات و حتّى كلمات آن دقّت مى كنيد و اگر جمله اى از آن را نفهميديد ساعت ها و شايد روزهاى متوالى هر موقع كه فرصت كرديد روى آن برمى گرديد تا معنى و مفهوم آن براى شما روشن شود چرا كه نويسنده آن يك فرد عادى نيست بلكه دانشمند بزرگى است كه كلمه اى را بى حساب نمى نويسند.

امّا اگر به عكس به شما گفتند اين كتاب ظاهرش ممكن است زيبا باشد امّا نويسنده آن يك فرد كم سواد است كه هيچ مايه علمى ندارد و هيچ حسابى در كار او نيست!

معلوم است كه شما فقط يك نگاه سرسرى به كتاب مى كنيد و هر جاى آن را نامفهوم ديديد مى گوييد اين هم از بى اطّلاعى نويسنده است و حيف است كه انسان وقت خود را براى مطالعه آن تلف كند.

عالم هستى همانند كتاب بزرگى است كه هر يك از موجودات آن كلمه يا جمله اى از آن را تشكيل مى دهد، از نظر يك فرد خداپرست همه ذرات اين جهان قابل دقّت است، يك انسان با ايمان در پرتو نور خداپرستى؛ با كنجكاورى خاصّى به مطالعه اسرار آفرينش مى پردازد (و همين موضوع به پيشرفت علوم و دانش هاى انسانى كمك مى كند)، زيرا او مى داند آفريننده اين دستگاه، بى نهايت علم و قدرت دارد، و همه كارش روى حكمت و فلسفه است، بنابراين دقيق تر مطالعه مى كند، عميق تر بررسى مى نمايد تا اسرار آن را بهتر درك كند.

امّا يك فرد مادى انگيزه اى براى مطالعه عميق اسرار آفرينش ندارد زيرا خالق آنها را طبيعت بى شعور مى داند و اگر مى بينيم بعضى از دانشمندان مادى در صف مكتشفان علوم هستند به خاطر آن است كه آنها غالباً خدا را قبول دارند و فقط نام او را طبيعت مى گذارند، چرا كه براى كار طبيعت؛ «نظم» و «حساب» و «برنامه» قائل هستند.

خلاصه، خداپرستى وسيله پيشرفت علوم و دانشهاست.

* * *

2- خداشناسى و تلاش و اميد

به هنگامى كه حوادث سخت و پيچيده در زندگى انسان رخ مى دهد، و درها ظاهراً به روى او از هر سو بسته مى شود و احساس ضعف و ناتوانى و تنهايى در برابر مشكلات مى كند؛ ايمان به خدا به يارى او مى شتابد و به او نيرو مى دهد.

آنها كه ايمان به خدا دارند خود را تنها و ناتوان نمى بينند، مأيوس نمى شوند؛ احساس ضعف و ناتوانى نمى كنند؛ چون قدرت خدا بالاتر از همه مشكلات است و همه چيز در برابر او سهل و آسان مى باشد.

آنها با اميد به لطف و حمايت و كمك پروردگار به مبارزه با مشكلات برمى خيزند و تمام نيروهاى خود را به كار مى گيرند و با عشق و اميد به تلاش و كوشش ادامه مى دهند و بر سختى ها پيروز مى شوند.

آرى ايمان به خدا تكيه گاه بزرگى براى انسان ها است.

ايمان به خدا مايه استقامت و پايمردى است.

ايمان به خدا نور اميد را هميشه در دل ها زنده نگه مى دارد.

و به همين دليل افراد با ايمان هرگز دست به خودكشى نمى زنند زيرا خودكشى از يأس و نوميدى كامل و احساس شكست سرچشمه مى گيرد امّا افراد با ايمان نه نوميد مى شوند و نه احساس شكست مى كنند.

* * *

3- خداشناسى و احساس مسئوليّت

طبيبانى را مى شناسيم كه وقتى بيمار تنگدستى به آنها مراجعه مى كند نه تنها از گرفتن حق ويزيت خوددارى مى نمايند بلكه پول دارو را نيز در اختيار او مى گذارند و حتى اگر احساس خطر براى بيمار خود كنند شب را تا به صبح بر بالين او در خانه محقرش مى مانند. اينها افرادى خداپرست و با ايمانند.

امّا طبيبانى را نيز مى شناسيم كه بدون دريافت پول كوچك ترين گام براى بيمار برنمى دارند، زيرا ايمان محكمى ندارند.

انسان با ايمان در هر رشته اى كه باشد احساس مسئوليّت مى كند، وظيفه شناس است، نيكوكار و با گذشت است، همواره يك پليس معنوى را در درون جان خود حاضر مى بيند كه مراقب اعمال او است.

ولى افراد بى ايمان مردمى خودخواه و خودكامه و خطرناكند و هيچ گونه مسئوليتى براى خود قائل نيستند، ظلم و ستم و تجاوز به حق ديگران براى آنها ساده است و كمتر حاضر به نيكوكارى مى باشند.

* * *

4- خداشناسى و آرامش

دانشمندان روان شناس مى گويند در زمان ما بيمارى روانى و ناراحتى روحى بيش از هر زمان ديگر است.

و نيز مى گويند يكى از عوامل اين بيمارى احساس نگرانى است؛ نگرانى از حوادث آينده؛ نگرانى از مرگ، نگرانى از جنگ و نگرانى از فقر و شكست.

آنها اضافه مى كنند: از جمله چيزهايى كه مى تواند نگرانى را از روح انسان دور كند ايمان به خدا است زيرا هر وقت عوامل نگرانى مى خواهد در روح او نفوذ كند ايمان به خدا آن را عقب مى راند.

خدايى كه مهربان است، خدايى كه روزى دهنده است، خدايى كه از حالات بندگانش آگاه و هر گاه رو به سوى او آرند، به آنها كمك مى كند و از ناراحتى ها رهايى مى بخشد.

به همين جهت مؤمنان واقعى هميشه احساس آرامش مى كنند و هيچگونه نگرانى در روح آنها نيست و چون كارشان براى خدا است اگر زيانى هم كنند جبرانش را از او مى طلبند و حتى در ميدان جنگ لبخند بر لب دارند.

قرآن مجيد مى گويد:

(الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن)؛

«آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ستم نيالودند، آرامش و امنيت براى آنهاست».(2)

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- آيا سرگذشتى از تاريخ گذشتگان به خاطر داريد كه جلوه هاى ايمان و آثارى را كه در بالا گفته شد بازگو كند؟

2- آيا مى دانيد چرا بعضى از افراد كه دم از ايمان به خدا مى زنند آلودگى هاى اخلاقى دارند و آثار چهارگانه بالا در آنها ديده نمى شوند؟

درس سوّم: خداشناسى از دو راه مطمئن

درباره خداشناسى از دورترين زمان تا امروز كتاب ها نوشته شده و بحث ها و گفتوگوهاى فراوانى در ميان دانشمندان و غير دانشمندان بوده است.

هر كدام براى پى بردن به اين حقيقت راهى را انتخاب كرده اند؛ امّا از همه راه ها، بهترين راهى كه مى تواند ما را به زودى به اين مبدأ بزرگ جهان هستى نزديك سازد دو راه است:

1- راهى از درون (نزديك ترين راه)

2- راهى از برون (روشن ترين راه)

در قسمت اوّل سرى به اعماق وجود خود مى زنيم و نداى توحيد را از درون جان خود مى شنويم.

و در قسمت دوم در عالم پهناور آفرينش به گردش مى پردازيم و نشانه هاى خدا را در پيشانى تمام موجودات و در دل هر ذره اى مشاهده مى كنيم هر كدام از اين دو راه، بحث هاى طولانى دارد؛ امّا كوشش ما اين است كه در يك گفتار فشرده، هر يك از اين دو راه را اجمالا مورد بررسى قرار دهيم:

الف - راهى از درون

درست به اين چند موضوع بينديشيم:

1- دانشمندان مى گويند: هر انسانى را كه فكر كنيد، از هر نژاد و هر طبقه اى كه باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعليمات خاصى نبيند و حتى از گفتوگوهاى خداپرستان و مادى ها عريان شود؛ خود به خود متوجّه نيروى توانا و مقتدرى مى شود كه مافوق جهان ماده است و بر تمام جهان حكومت مى كند.

او در زواياى قلب و اعماق دل و روان خويش احساس مى كند كه ندائى لطيف و پر از مهر و در عين حال رسا و محكم وى را به طرف يك مبدأ بزرگ علم و قدرت كه ما او را خدا مى ناميم مى خواند.

اين همان نداى فطرت پاك و بى آلايش بشر است.

2- ممكن است غوغاى جهان مادى و زندگى روزانه و زرق و برق هاى حيات، او را به خود مشغول سازد، و موقتاً از شنيدن اين ندا غافل شود؛ امّا هنگامى كه خود را در برابر مشكلات و گرفتارى ها مشاهده مى كند؛ هنگامى كه حوادث وحشتناك طبيعى همانند سيل ها و زلزله ها و طوفان ها و لحظات پراضطراب يك هواپيما در يك هواى نامساعد و خطرناك به او حملهور مى شوند، آرى در اين هنگام كه دست او از تمام وسائل مادى كوتاه مى گردد و هيچ گونه پناهگاهى براى خود نمى يابد، اين ندا در درون جان او قوت مى گيرد، احساس مى كند كه از درون وجودش قدرتى او را به سوى خود مى خواند، قدرتى كه برتر از تمام قدرت ها است، نيروى مرموزى كه همه مشكلات در برابر او سهل و ساده و آسان است.

كمتر كسى را مى توانيد پيدا كنيد كه در برابر حوادث سخت زندگى چنين توجهى را پيدا نكند و بى اختيار به ياد خدا نيفتد و همين موضوع است كه نشان مى دهد ما چقدر به او نزديكيم و او چقدر به ما نزديك است او در روح و جان ماست.

البته نداى فطرت هميشه در درون جان آدمى هست ولى در اين لحظات قوت بيشترى مى يابد.

3- تاريخ به ما نشان مى دهد قدرتمندانى كه در لحظات آرامش و عادى حتى از بردن نام خدا ابا مى كردند، امّا به هنگامى كه پايه هاى قدرت خود را متزلزل و كاخ هستى خود را در حال فرو ريختن مى ديدند، دست به دامن اين مبدء بزرگ مى شدند، و نداى فطرت را به روشنى مى شنيدند.

تاريخ مى گويد: هنگامى كه فرعون در ميان امواج خروشان؛ خود را گرفتار ديد و مشاهده كرد، آبى كه مايه حيات و آبادى كشور او و سرچشمه تمام قدرت ماديش شده بود، اكنون فرمان مرگ او را اجرا مى كند، و در برابر چند موج كوچك عاجز مانده و دستش از همه جا كوتاه هست، فرياد زد: «الان اعتراف مى كنم كه جز خداى بزرگِ موسى هيچ معبودى نيست» اين ندا در حقيقت از درون فطرت و جان او برخاست. نه تنها فرعون، تمام كسانى كه در شرايط او قرار مى گيرند؛ همين ندا را به روشنى مى شنوند.

4- خود شما هر گاه به اعماق دلتان مراجعه كنيد تصديق مى كنيد كه نورى در آنجا مى درخشد و شما را به سوى خدا مى خواند، شايد بارها در زندگى حوادث مشكل و طاقت فرسا و بن بست ها براى شما پيش آمده كه دستتان از تمام وسائل عادى براى حل آن كوتاه شده است در آن لحظات حتماً به خاطر شما، اين حقيقت آمده است كه نيروى مقتدرى در اين عالم هستى است كه مى تواند آن مشكل را به راحتى حل كند.

در اين لحظات، اميد آميخته با عشق به آن مبدأ روح و جان شما را در بر گرفته و ابرهاى تيره و تار يأس را از قلب شما دور ساخته است.

آرى اين نزديك ترين راهى است كه هر كس از درون جان خود مى تواند به سوى خدا و مبدأ جهان هستى بيابد.

* * *

تنها يك سؤال:

مى دانيم اين سؤال ممكن است براى بعضى از شما پيدا شود كه آيا اين احتمال وجود ندارد كه ما بر اثر تعليماتى كه از محيط، و پدر و مادر گرفته ايم در مواقع حسّاس به اين فكر فرو مى رويم؟ و دست تقاضا به درگاه خدا برمى داريم؟

ما به شما در اين سؤال حق مى دهيم و پاسخ جالبى براى آن داريم كه در درس آينده خواهيد خواند.

قرآن مجيد مى فرمايد:

(فاذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر اذا هم يشركون)؛(3)

هنگامى كه به كشتى سوار شوند و ضربات طوفان و امواج كوه پيكر؛ آنها را به مرگ تهديد كند خدا را از روى اخلاص مى خوانند، امّا هنگامى كه خداوند آنها را نجات داد و به ساحل نجات آورد، او را فراموش كرده و دامن بت ها را مى گيرند».

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- سعى كنيد آيه بالا را با شماره آيه و سوره و معنى آن، كلمه به كلمه حفظ كنيد و تدريجاً به زبان قرآن آشنا شويد.

2- آيا براى شما هرگز حادثه پيچيده اى رخ داده كه دست شما از همه جا كوتاه شده باشد و تنها به اميد لطف پروردگار باشيد؟ (ضمن مقاله يا سخنرانى كوتاهى آن را شرح دهيد)

3- چرا اين راه را نزديك ترين راه ناميديم؟