عصمت

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

- ۶ -


تفاوت درجات معصومان

ش12) عصمت قبل از نبوت يا امامت با عصمت بعد از آن چه فرقى دارد؟

به عقيده ما شيعيان، تمامى پيامبران و امامان(عليهم السلام) چه پيش از نبوت و امامت و چه پس از آن، داراى عصمت بوده اند ويژگى هاى عصمت در اين دو مرحله زمانى، تفاوت چندانى با يكديگر ندارد. البته روشن است كه برخى از مراتب عصمت ـ يعنى عصمت در دريافت وحى و نيز عصمت در ابلاغ و تبيين معارف وحيانى ـ پيش ازنبوت و امامت قابل طرح نيست; اما عصمت از گناه و خطا و نيز عصمت در اعتقادات، تمام دوران زندگى معصومين را پوشش مى دهد. براى فهم بهتر مطلب، توضيح دو نكته ضرورى است

ش 1) عصمت قبل از نبوت و امامت، گستره وسيعى دارد و سالهاى آغاز زندگى را نيز در برمى گيرد. پرسشى كه در اينجا بايد بدان پرداخت اين است كه قبل از رسيدن به سنّ تكليف، گناهى قابل تصور نيست، پس چگونه مى توان سخن از عصمت به ميان آورد؟

در پاسخ بايد گفت(118) كه هر چند در انسانهاى معمولى، آمادگى براى پذيرش تكاليف الهى از حدود نه يا پانزده سالگى آغاز مى شود، اما مى توان نسبت به انسانهاى مختلف، زمان تكليف را متفاوت دانست. بى شك، همه ما افراد خرد سالى را سراغ داريم كه از نظر رشد عقلى و شناخت و آگاهى و قدرت تصميم گيرى، با افراد بزرگسال برابرى مى كنند. حال اگر اين افراد، قبل از سنين متعارف به تكليف مى رسيدند، نه محال عقلى لازم مى آمد و نه با عدل و حكمت الهى منافات داشت التبه مشيّت الهى بر اين قرار گرفته است كه از اين تفاوتها و ويژگيهاى فردى چشم پوشى شود و زمان تكليف همه انسانها، يكسان تلقّى گردد; اما درباره پيامبران و امامان، كه راهنماى مردمان و حجت الهى اند، وضعيّت به گونه اى ديگر است، و باريابى گروهى از آنان به مقام نبوت و امامت در سنين خردسالى، مهر تأييدى بر تكليف پذيرى آنان در آن سنين به شمار مى آيد. چنانكه به فرموده قرآن كريم، حضرت عيسى و يحيى(عليهم السلام) در كودكى به پيامبرى رسيدند.(119)و براساس روايات و شواهد مسلّم تاريخى، عده اى از ائمه شيعه، در خردسالى، مسئوليت امامت و رهبرى امت را به عهده گرفتند.(120)م

ش2) عصمتِ پس از نبوت و امامت، به دلايلى كه در جاى خود مطرح گرديده، اختيارى است و ريشه در شايستگى هايى دارد كه با تلاش خود معصومان(عليهم السلام) به دست آمده است. اما عصمت پيش از نبوت و امامت، اگر هم غير اختيارى باشد، نقصى براى آنان به حساب نمى آيد; زيرا ملاك برترى معصومين، عصمت اختيارى در سنين بزرگسالى است، و عصمت در خردسالى، پاداش قبل از عمل به شمار مى آيد

«وقتى خداوند مى داند كه فردى در آينده زندگى خود، چه مسيرى را انتخاب مى كند، به ميزان انتخاب او و تلاش مداوم آينده اش، او را از نخستين روز زندگى مورد لطف و عنايت قرار مى دهد و از لغزشها مصونش مى دارد.»(121)م

برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت

ش13) اگر خطيئه حضرت آدم(ع) گناه نبود، چرا آن حضرت و فرزندانشان به مشقات زندگى دنيوى گرفتار شدند؟

يكى از نكات كليدى براى چاره جويىِ اَعمالِ به ظاهر گناه آلود معصومان، تمايز نهادن ميان امر و نهى «مولوى» و «ارشادى»م است(122) در امر و نهى مولوى، خودِ سرپيچى از فرمان، زيانبار است; چراكه حرمت و منزلت كسى كه پيروى از او لازم بوده، ناديده گرفته شده است. به عنوان مثال، نهى از خوردن شراب، نهىِ مولوى است كه سرپيچى از آن، خواه ناخواه، عقوبت زا است; چه به مستى و عواقب ناشى از آن بينجامد و چه اين پيامدهاى ناگوار را به دنبال نياورد. اما امر و نهى ارشادى، به منزله ارشاد و راهنمايى به حكم عقل است و صِرف سرپيچى از آن، ضرر و زيانى در پى ندارد. امر و نهى پزشكان، نمونه روشنى از اين دست است

وقتى كه پزشك به خوردن دارويى فرمان مى دهد و يا بيمار را از انجام عملى برحذر مى دارد، نه از آن رو است كه خود را مولا و صاحب اختيار و بيمار را عبد و بنده خود بداند، بلكه فرمان وى بيانگر وجود رابطه اى مثبت بين خوردن دارو و درمان بيمارى است. بديهى است كه اطاعت و سرپيچى از اين فرمان، به خودى خود، سود و زيانى ندارد; بلكه، تنها، پيامدهاى واقعىِ مربوط به متعلَّقِ آن، دامنگير بيمار مى گردد

نكته درخور توجه اين است كه امر و نهى خداوند و اولياى دين نيز گاه جنبه ارشادى به خود مى گيرد و در اين صورت، تخلف از آن، گناه و حرام شرعى بشمار نمى آيد. براى مثال، اگر پيامبر خدا - صلى الله عليه و اله- شخص بيمارى را از خوردن يك نوع غذا برحذر دارد و دليل آن را شدت يافتن بيمارى وى بشمارد، سرپيچى از اين فرمان، غير از شدت يافتن بيمارى، عقوبت ديگرى در پى نخواهد داشت

يك از راههاى تشخيص مولوى يا ارشادى بودن امر و نهى، توجه نمودن به «علتى» است كه براى حكم بيان مى گردد. مثلا از عبارت «از انجام اين كار بپرهيز; زيرا آتش دوزخ را در پى خواهد داشت» مولوى بودن نهى استفاده مى شود. اما اگر گفته شود: «اين عمل را ترك كن، وگرنه دچار مشكلات دنيوى مى گردى» چيزى جز ارشادى بودن نهى، برداشت نمى شود

در داستان حضرت آدم(عليه السلام) نيز شواهد فراوانى، بر ارشادى بودن نهى، مهر تأييدمى زنند،از جمله

ش1) آيات 117 تا 119 سوره طه، پيامد استفاده از «شجره ممنوعه» را گرفتار شدن به سختيهاى زندگى دنيوى دانسته اند، نه دور شدن از ساحت قرب الهى. و اين، خود، دليل روشنى بر ارشادى بودن نهى است كه سرپيچى از آن، جز مشكلاتِ مورد اشاره، مفسده ديگرى در پى ندارد. از اينجا اين نكته روشن مى گردد كه مقصود از «ظلم» در آيات ديگرى كه نتيجه بهره گيرى از آن درخت را، ظالم خوانده شدن آدم و حوا مى دانند، ظلم به خود و روا داشتن سختيها بر خويشتن است، نه گناه و خروج از دايره عبوديت

ش2) از آيه 38 سوره بقره، چنين برمى آيد كه تكاليف الهى و امر و نهى عقوبت زا، تنها از زمان هبوط آدم و حوا (عليهما السلام)م آغاز گشته اند، و عالَمِ پيش از آن، عالَم تكليف نبوده است، تا سخن از نافرمانى و گردنكشى در برابر شريعت الهى به ميان آيد(123)/كوتاه سخن آنكه، در دفاع از عصمت حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) پاسخهاى مختلفى از سوى انديشمندان شيعه و سنّى ارائه گشته(124) كه يكى از بهترين آنها، پاسخِ يادشده است كه خواستگاهِ آن، نه حدس و گمان، بلكه آيات شريفه قرآن است