عصمت

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

- ۷ -


تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت

ش14) اگر پيامبران و امامان معصومند و هيچ گاه مرتكب گناه نمى شوند، دليل آن همه گريه و استغفارشان چيست؟

گريه و استغفار پيامبران و امامان همواره شگفتى پيروانشان را برانگيخته و يكى از فضايل والاى آنان به شمار آمده است. چنان كه انديشمندى يهودى، يحيى بن زكريا را با اين ويژگى مى ستايد كه (كان يبكى من غير ذنب)(125) و امير مؤمنان على(عليه السلام) در پاسخ مى فرمايد

«آرى، يحيى چنان بود. ولى محمد(صلى الله عليه وآله) به درجاتى بالاتر از آن دست يافت. يحيى بن زكريا در زمانى مى زيست كه نه جاهليّتى وجود داشت و نه بتى در كار بود، ولى به محمّد(صلى الله عليه وآله)در سنّ كودكى و در ميان بت پرستان و حزب شيطان، حكم الهى و فهم و آگاهى داده شد و هرگز گرايشى به بت ها در او پديد نيامد... آن حضرت نيز بدون آن كه جرم و گناهى از او سر زده باشد از خشيت خدا چندان مى گريست كه جايگاه نمازش مرطوب مى گشت.»(126)نيازى نيست كه در اين جا از چگونگى گريه هاى معصومان و ناله هاى شبانه آنان بيش از اين سخن بگوييم، زيرا

مادح خورشيد مدّاح خود است كه دو چشمم روشن و نامرمد است(127)م

آن چه بايد بيشتر بدان بپردازيم اين است كه همين مسأله برخى را به تأمل درباره عصمت معصومان واداشته و گاه بهانه اى براى انكار آن به دست داده است. براى نمونه، سخن يكى از نويسندگان معاصر را هر چند سخن تازه اى نيست از نظر مى گذرانيم

(بايد) دركى معقول تر از عصمت به ميان آيد و پذيرفته شود كه انسانى بى گناه وجود ندارد. همه با ابليس درگيرند. همه محدوديّت و كاستى دارند و تعهّدشان در اين حدّ است كه مدام بخواهند به صورتى نسبى پيش بروند و خود را تعالى بدهند انبيا(عليهم السلام) هم همواره در چالش اخلاقى و معنوى بودند و مى كوشيدند. پيغمبر ما به گفته خود هر روز صد مرتبه توبه و استغفار مى كرد: (انه لَيُغان على قلبى و انى لاستغفر الله كل يوم مأة مرة) و بر اساس صريح آيات، گناهانى داشت كه نيازمند آمرزش آن ها بود، آن همه راز و نياز پر سوز و گداز از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و على بن ابى طالب(عليه السلام) و على بن الحسين(عليه السلام) كه از گناهانشان مى ناليدند، ادا و اطوار و نمايش براى ديگران نبود، واقعاً احساس گناه مى كرده اند و در كار خود سازى و سلوك بوده اند. پس مردمان هم طبيعى است كه گناه بكنند، گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است و زندگى انسان در اين سياره، هرگز بدون گناه قابل تصوّر نيست. بنابراين، اين همه مقدس مآبى و زهد فروشى نيز لازم نيست. به تعبير حافظ

جايى كه برق عصيان بر آدم صفى زد بر ما چگونه زيبد دعوى بى گناهى(128)اين جملات آكنده از سخنان حقى است كه از آن، معناى باطلى قصد شده و به نتيجه اى نا ميمون انجاميده است. ما نيز مى پذيريم كه «همه با ابليس درگيرند»، اما بر اين باوريم كه معصومان در اين درگيرى همواره پيروز ميدان بوده اند. اگر پيامبر اكرم از اسلام آوردن شيطان خود سخن مى گويد،(129) اين نه بدان معنا است كه شيطان از وسوسه نمودن آن حضرت دست برداشته، بلكه به معناى آن است كه هيچ گاه به كام دل خود نرسيده است. آرى، معصومان «همواره در چالش اخلاقى و معنوى بودند» اما به توفيق الهى هيچگاه نلغزيدند

(و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذاً لا تخذوك خليلا و لو لا ان ثبّتنك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلا)(130)«و چيزى نمانده بود كه تو را از آن چه به سوى تو وحى كرديم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند. و اگر تو را استوار نمى داشتيم قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى.»(131)اين نكته نيز قابل پذيرش است كه «آن همه راز و نياز پر سوز و گداز... ادا و اطوار و نمايش براى ديگران نبوده، واقعاً احساس گناه مى كرده اند.» انديشمند بزرگ شيعه، مرحوم اربلى (متوفاى 692 هـ ق) يكى از كسانى است كه بر اين حقيقت تأكيد ورزيده و به گفته خود، با تأمل در آن و با عنايات امام موسى بن جعفر(عليه السلام) به نتايج ارزشمندى دست يافته است.(132) گناهى كه معصومان راه گريزى از آن ندارند و براى جبران آن ناله سر مى دهند. آلودگى به محرّمات الهى نيست. بلكه هر كه در آن درگه مقرّب تر است، معيار دقيق ترى را براى سنجش تخلّفات خود در نظر مى گيرد و چيزى را گناه مى شمارد كه ديگران به سادگى از كنار آن مى گذرند. با مثالى ساده به روشنى مطلب مى افزاييم: بسيارند كسانى كه از قضا شدن نماز واجب شان اندوهى به خود راه نمى دهند و كم نبوده اند تقوا پيشه گانى كه از به جا نياوردن نمازى مستحبّى ناله سر داده اند و اين زنجيره همچنان ادامه دارد و هيچگاه پايان نمى پذيرد. هر چه بر معرفت و محبّت رهرو راه خدا افزوده گردد، بار سنگين ترى بر دوش خود احساس مى كند و بيش از پيش بر كوتاهى خود در انجام وظيفه ـ آنچنان كه شايسته پروردگار است ـ پى مى برد.(133) سخن را با كلامى از مرحوم اربلى كه از زاويه اى ديگر بر احساس گناه معصومان نظر انداخته است، پايان مى دهيم

پيامبران و امامان ـ كه سلام خدا بر آنان باد ـ همواره در ياد خدا به سر مى برند و در بالاترين مراتب قرب الهى ره مى سپردند و پيوسته در اين انديشه بودند كه مبادا لحظه اى از ياد او غافل گردند. پس هر گاه اندكى از اين مرتبه والا فروتر مى آمدند و از سر نياز به امورى همچون خوردن و آشاميدن، روابط زناشويى و يا حلّ و فصل مسائل اجتماعى روى مى آوردند، اين را گناهى بزرگ براى خويش مى شمردند. استغفار و توبه آنان نيز از چنين اعمالى بوده كه خوددارى از آن ها شايسته محبّان و مقرّبان درگاه الهى است. بر اين اساس است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: (حسنات الابرار سيئات المقربين) چه بسا اعمالى كه براى نيكان، پسنديده و براى مقرّبان، ناپسند است.(134)م

عصمت امامان

ش15) شيعيان بر اساس چه دلايلى امامان خود را معصوم مى دانند؟

انديشمندان شيعه براى اثبات عصمت امامان از ادلّه گوناگونى بهره مى برند كه تبيين آن ها نيازمند كتابى پر حجم و مستقل است; چنان كه علامه حلّى با شرح و بسط اين دلايل، بيش از هزار نكته در اين باره فراهم نموده است.(135) با اين حال، اشاره اى كوتاه به اين ادلّه خالى از فايده نيست و زمينه جستجوهاى بيشتر و عميق تر را فراهم مى سازد

ش1) جدايى ناپذيرى مقام امامت از عصمت(136)م

مقام امامت ـ آن گونه كه از كتاب و سنّت ـ بر مى آيد در رهبرى سياسى جامعه اسلامى خلاصه نمى شود، بلكه دنباله نبوّت و كامل كننده رسالت است.(137) چنين تصويرى از مسأله، پيامبر و امام را كنار هم مى نشاند و دلايل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نيز مى كشاند. با اين تفاوت كه در اين جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبيين معارف وحيانى سخن مى رود

ش2) قرآن و عصمت امام

الف) آيه امامت: قرآن كريم ظالمان را شايسته مقام امامت نمى داند(138) و با توجه به آن كه در فرهنگ قرآن، هر گناهكارى ظالم خوانده مى شود،(139) چاره اى جز پذيرش عصمت امام باقى نمى ماند. اين آيه هر چند گفتگوهاى فراوانى برانگيخته، اما روشنى آن به اندازه اى است كه برخى از مفسران اهل سنّت را نيز به اعترافى چنين واداشته است

(فيه دليلٌ على عصمة الانبياء من الكبائر قبل البعثة و ان الفاسق لا يصلح للامامة)(140) اين آيه دليل بر آن است كه پيامبران (حتى) پيش از بعثت نيز از گناهان كبيره معصومند و فاسقان شايستگى امامت ندارند

اين مفسّر نامدار اگر پيش فرضهاى ذهنى خود را كنار مى نهاد، ميان امامت و نبوّت فرقى نمى گذاشت و در بيان شرايط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى كرد. زيرا در آيه مورد بحث، سخن بر سر آن است كه ظالمان شايستگى دريافت عهد الهى را ندارند. ما نيز مى پذيريم كه عهد الهى، عنوانى است فراگير كه نبوت و امامت، هر دو، را در بر مى گيرد، اما چگونه اين جمله در يكى از مصاديق عهد، لزوم عصمت را نتيجه مى دهد و در مصداق ديگر آن، از حدّ اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟

ب) آيه اولى الامر: در آيه اى ديگر، قرآن كريم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و اين گروه را در كنار پيامبر مى نشاند.(141) اين اطاعت به دليل آن كه قيد و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و اين مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نيست; زيرا سرسپردگىِ اين چنينى تنها در برابر كسى سزاوار است كه از كجروى و كج انديشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلكه با رفتار خود نيز مردم را جز به آن چه رضاى خداوند است نمى خواند.(142)م

فخر رازى، انديشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت ـ كه به دليل توانايى زياد در شبهه افكنى، امام المشكّكين خوانده مى شود ـ دلالت آيه بر عصمت را مى پذيرد، اما منظور از اولو الامر را نخبگان امّت مى داند;(143) در حالى كه پيامبر اكرم در پاسخ به پرسشى در اين باره از امامان دوازده گانه شيعه نام مى برد و آنان را جانشين خود و پيشواى مردم معرفى مى كند.(144)م

ج) آيه تطهير: آيه تطهير از ديگر آياتى است كه به روشنى، عصمت اهل بيت را مى نماياند و بر پاكى و طهارت آنان تأكيد مىورزد.(145) سخن درباره اين آيه نيز فراوان است، اما آن چه به طور گذرا مى توان گفت اين است كه بر اساس اين آيه، اراده ازلى و تخلف ناپذير الهى بر اين تعلّق گرفته است كه هر گونه «رجس» و پليدى را از اهل بيت بزدايد و آنان را پاك گرداند. اين حقيقت، با توجه به اين نكته كه قرآن كريم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد،(146)م تفسيرى جز عصمت بر نمى تابد

ش3) عصمت اهل بيت در روايات نبوى

روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، فضايل فراوانى براى اهل بيت(عليهم السلام) بر مى شمارند كه برخى از آنها جز با عصمت آنان سازگار نيست. در اين قسمت از احاديثى كه تنها شيعيان روايتگر آنند در مى گذريم و به نمونه هايى از آنچه در كتب اهل سنّت آمده است، بسنده مى كنيم

الف) اهل بيت، همراه و همتاى قرآن: در حديث پر آوازه ثقلين، توجّه به دو نكته انديشه حق جويان را به عصمت اهل بيت رهنمون مى گردد: يكى آن كه در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يكديگر محور هدايت به شمار آمده اند (ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا) ديگر آن كه در اين روايات بر جدايى ناپذيرى قرآن و عترت تأكيد شده است (لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض) اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا نبودند، پيروى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.(147)م

ب) على بن ابى طالب، مدار و معيار حق: براى داورى ميان انسان هاى عادى، چيزى جز حق را نمى توان محور ارزيابى قرار داد، بايد ابتدا حق را شناخت تا ميزان حقانيّت اشخاص بر اساس نزديكى و دورى به اين محور سنجيده شود: (اعرف الحق تعرف اهله)(148) تنها كسانى كه خود معيار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصومانند و امام على(عليه السلام)به گواهى رسول خدا، از اين گروه است: (على مع الحق و الحق مع على)(149)(اللهم ادِر الحق مع على حيث دار)(150)م

ج) پيروى از اهل بيت، مايه رستگارى: افزون بر حديث معروف سفينه (مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح)(151)كه اهل بيت را به كشتى نوح همانند مى كند و رستگارى ابدى را با پيروى از آنان پيوند مى زند، احاديث فراوان ديگرى نيز در اين باره مى توان يافت كه روايت زير نمونه اى از آنها است

«هر كس مى خواهد زندگى و مرگش همچون حيات و ممات من باشد،... ولايت على و فرزندانش را برگزيند، زيرا آنان هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمى برند و به گمراهى نمى كشانند.»(152)م