سقيفه

مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى

- ۵ -


استمداد بنى اميه از يزيد

طبرى و ديگران گفته اند که افراد بنى اميه از خانه هاى خود بيرون شده به خانه مروان وارد و در آنجا اجتماع کردند و مردم مدينه نيز آنان را تقريباً در محاصره گرفتند چون بنى اميه چنان ديدند، نامه اى به يزيد نوشته از او کمک و نيات طلب کردند. يزيد به فرستاده ايشان گفت: مگرنه تعداد افراد بنى اميه ومواليان ايشان در مدينه به يک هزار نفر مى رسند؟! فرستاده گفت: آرى، و به خدا قسم که بيشتر هم هستند! يزيد گفت: اين عده نتوانستند که حتى ساعتى چند در مقابل مهايمين ايستادگى کنند؟!
پس يزيد امر به احضار عمرو بن سعيد داد و چون حاضر شد، نامه بنى اميه را براى او بخواند و او را از مايرا آگاه ساخت و سپس فرمان داد تا به سرکوبى مردم مدينه اقدام کند. أما عمرو زير بار نرفت و چنين مأموريتى را نپذيرفت.
پس به عبيد اللَّه بن زياد نامه نوشت و او را مأمور عزيمت به مدينه و سرکوبى مردم آنجا کرد و مقرر داشت که پس از آن به مکه رفته، ابن زبير را سرکوب کند. ابن زياد اين مأموريت را نپذيرفت و گفت:
به خدا قسم که من اين دو ننگ و رسوايى را براى اين فاسق با هم انجام نخواهم داد: يکى کشتن پسر دختر پيغمبر خدا (ص)، و ديگر ينگ با خانه خدا!
گفتنى است که مريانه، مادر عبيد اللَّه زياد، فرزندش را به سبب کشتن امام حسين (ع) مورد شماتت و سرزنش قرار داد و عظمت کارى را که مرتکب شده بود يادآور شد و گفت: واى بر تو، اين چه کارى بود که کردى، و به چه مسؤوليت بزرگ و ننگينى تن دردادى؟450
چون يزيد از جانب عبيد اللَّه زياد نا اميد گرديد، به دنبال مسلم به عقبه مرّى فرستاد. چه، معاويه روزى به او گفته بود: بالاخره تو روزى با مردم مدينه درگير خواهى شد. در آن صورت مسلم بن عقبه را به سرکوبى ايشان مأمور کن. زيرا او مردى است که خدمت وفداکاريش را آزموده ام!
چون مسلم به خدمت يزيد رسيد، او را پير مردى يافت بيمار وضعيف واز کار افتاده451
ابو الفري در اغانى خويش مى نويسد که مسلم به يزيد گفت: تو هر کس را که مأمور ينگ مدينه کردى زير بار آن نرفت و شانه از زير بار ان خالى نمود. أما اين کار تنها از من بر مى آيد. زيرا من در خواب ديده ام که درخت خار بن عرقه مدينه فرياد مى کند. فقط به دست مسلم! به جانب صدا برگشتم و شنيدم که مى گفت: مسلم! از مردم مدينه که کشتند گان عثمان هستند، انتقامت را بگير!

سفارشهاى خليفه به فرمانده سپاه

طبرى مى نويسد چون يزيد مسلم را به سرکوبى قيام مردم مدينه مأمور کرد، به او گفت: اگر بلايى بر سرت آمد حصين به نمير السکونى را به يانشينى خود بر سپاه بگمار. آنگاه چنين اضافه کرد: به مردم مدينه سه روز مهلت ده. اگر در آن مدت فرمانبردارى خود را اظهار داشتند که هيچ، وگرنه پس از آن مدت با آنها بينگ . و چون بر آنها دست يافتى، مدت سه روز دست سپاهيانت را بر غارت و چپاول اموال ايشان آزاد بگذار تا هر چه را از مال و خواسته و پول و سلاح و خوراکى به دست آوردند از آن ايشان باشد!
پس از گذشت سه روز، دست ايشان بردار و على بن الحسين را مورد توجه و مرحمت خود قرارداده و آزادى به او مرسان و سپاهيانت رإ؛ نيز فرمان ده تا جانب حرمت او را نگهدارند. خودت را به او نزديک گردان که او در رفتار و آشوب مردم مدينه دخالتى نداشته است.
پس مسلم منادى خود را فرمان داد تا مردم را بسيي کند. منادى او بانگ برداشت: پيش به سوى حياز! با دريافت يايزه و گرفتن يکصد دينار نقد براى مخاري شخصى که نقداً پرداخت مى شود. اين بود که دوازده هزار رزمنده مسلح آماده عزيمت شدند.
مسعودى در کتاب التنبيه و الاشراف سفارشهاى يزيد را به مسلم بن عقبه چنبن آورده است: چون به مدينه رسيدى، هر کس را که مانع ورودت به مدينه شد ويا به ينگ تو برخاست با او بينگ و پاسخ شمشير را با شمشير بده و بر آنها رحم مکن، و مدت سه روز دست سپاهيانت را به غارت اموال مردم مدينه آزاد بگذار. ميروحين آنها را بکش و فراريانشان را مورد تعقيب قرار ده أما اگر با تو از در مدارا در آمدند، از آنها در گذر و به سوى مکه عزيمت کن وبا ابن زبير بينگ.
هم او در مروي الذهب خويش آورده است که يزيد، مسلم ابن عقبه را مأمور سرکوبى قيام مردم مدينه کرد. مسلم مدينه را بر خلاف پيغمبر خدا (ص) که طيبه (خوشبو) مى خواند، نتنه (گنديده) ناميد! دينورى نيز همين مطالب را آورده است.

شعر خليفه مسلمانان

چون سپاه آماده حرکت به سوى مدينه شد، يزيد از آن سان ديد و خطاب به عبد اللَّه بن الزبير چنين سرود:
أبلغ أبا بکر، إذا اللهيل سرى
وهبط القوم على وادى القرى
عشرون ألفاً بين کهل وفتى
أيمع سکران من الخمر ترى
أم جمع يقظان نفى عنه الکرى؟
چون شب به پايان رسيد وسپاه در وادى القرى فرود آمد، فرزند زبير را بگو که بيست هزار رزمنده يوان و سالمند را آيا تو همگى مست شراب مى بينى يا همه بيدار و هشيار
کنيه عبد اللَّه زبير، ابوبکر و ابو حبيب بود. عبد اللَّه زبير، يزيد را السکران الخمير مى ناميد. مسعودى مى نويسد که يزيد اشعار زير را براى ابن زبير فرستاد:
ادع الهک في السماء فإنني
أدعو عليک ريال عک وأشعر
کيف النياه أبا خبيب منهم
فاحتل لنفسک قبل اتي العسکر!452
طبرى وابن اثير نيز گفته اند: چون عبد الملک مروان شنيد که يزيد سپاهيانى را با چنان سفارشهايى) به مدينه گسيل داشته است، از عظمت اين چنين فرمان و کار گستاخانه اى گفت: آرزو دارم که آسمان بر زمين بيفتد!
أما ديرى نگذشت که خود او و در اوان خلافتش به کارى گستاخانه تر از ان دست زد. و آن هنگامى بود که حياي بن يوسف را مأموريت داد تا مکه را به محاصره کشيد وهم با منينيق، کعبه (خانه خدإ؛هؤ و قبله مسلمانان)، را در هم بکوبيد و عبيد اللَّه زبير را از پاى در آورد و بکشت.

سپاهيان خلافت در راه مکه و مدينه

چون خبر حرکت مسلم و سپاهيانش به سوى مدينه به أهالى آنجا رسيد، ايشان نيز بر شدّت محاصره خود بر بنى اميه در خانه مروان افزوده و گفتند: به خدا سوگند که دست از شما بر نمى داريم، مگر هنگامى که شما را چنگ آورده گردن بزنيم، يا اينکه با ما پيمان سخت ببنديد و تعهد نماييد که عليه ما قيام نکرده در هيچ درگيرى شرکت نکنيد واز نقاط ضعف ما استفاده ننماييد، و به يارى دشمنانمان برنخيزيد. در اين صورت دست از شما برداشته، تنها به بيرون کردنتان اکتفا خواهيم کرد. بنى اميه تمکين کردند و بر اين قرار تعهد نمودند. پس مردم مدينه از آنها دست برداشتند و آنها نيز باروبنه برگرفته از مدينه کوچ کردند تا اينکه در ميان راه وادى القرى به مسلم به عقبه برخوردند.
مسلم در اين برخورد، نخستين کسى از آنان را که عمرو بن عثمان بود، فراخوند و به او گفت: مرا در يريان امر بگذار واز اوضاع مدينه آگاه گردان و نظرات را هم بگو. فرزند عثمان پاسخ داد: نمى توانم چيزى بگويم، آنها از ما پيمان گرفته اند که درباره آنها چيزى نگوييم. مسلم گفت: به خدا سوگند که اگر تو فرزند عثمان نبودى، گردنت را مى زدم! و قسم به خدا که پس از تو هيچ فرد قرشى را به حال خود رها نمى کنم.
فرزند عثمان از نزد مسلم بيرون آمد و يارانش را از آنچه بين او و مسلم گذشته بود آگاه ساخت. پس مروان بن حکم به فرزندش عبد الملک گفت تو پيش از من با مسلم ملاقات کن تا شايد به گفته تو بسنده کرده از من چيزى نخواهد. پس عبد الملک به نزد مسلم رفت و مسلم از او پرسيد: بيار تا چه دارى! عبد الملک گفت: باشد. به نظر من با سپاهيانت تا ذى نخله پيش بران و در آنجا فرود آى و سپاهيانت را در سايه درختهاى خرماى آنجا استراحت ده تا از خرماى پرشهدش، که براى شيره گيرى مورد استفاده است، بخورند. فرداى آن حرکت کن و مدينه را دور زده سمت چپ قرار ده تا به بيان حرّه، که در سمت شرق مدينه واقع است، بررسى واز آنجا بر مردم مدينه ظاهر شو، به طورى که طلوع آفتاب را از دوش سربازانت شاهد باشند، و تيزى آفتاب چشمهاى سپاهيانت را نيازارد، و آنها را از تلاقى آفتاب با کلاهخودها وسرنيزها وزره هاى شما، بيش از آنکه در جانب مغرب مدينه به نظر مى آمديد، ديده ها خير شود. پس از اينجا با آنها به ينگ واز خداوند پيروزى بر ايشان را خواستار شو! مسلم به او گفت: آفرين بر پدرت که چه فرزندى پرورده است!
پس مروان بر او وارد شد ومسلم از او پرسيد: خوب! تو چه مى گوئى؟! مروان به او گفت: مگر عبد الملک نزد تو نيامد؟ مسلم گفت: آرى و عبد الملک چه نيکو مردى است، با کمتر کسى از قرشيان چون عبد الملک سخن گفته ام. مروان گفت: حال که عبد الملک را ديده اى، مثل اين است که با من سخن گفته باشى.
مسلم در هر ک جا که قدم مى گذاشت طبق دستور عبد الملک رفتار مى کرد. تا سرانيام در شرق شهر مدينه فرود آمد. و مردم آنجا را سه روز مهلت داد و پس از پايان مدت از ايشان پرسيد: اى اهالى مدينه! چه مى کنيد؟ آيا تسليم مى شويد يا مى ينگيد؟ گفتند: مى ينگيم. گفت: اين کار را نکنيد. سر فرمانبردارى فرود آوريد تا با هم همدست شده قدرت ونيرومان را يکدست کنيم و بر اين پيروان ملحد، که مشتى بى دين و فاسق از هر کيايى دوروبرش را گفته اند، بتازيم. (منظور عبد اللَّه بن زبير بود) در پاسخش گفتند: اى دشمنان خدا! اگر قصد حمله بر او را داريد، بايد که از اين خيال در گذريد، مگر ما مى گذاريم که به مکه و خانه خدا حمله برده، اهالى آنجا را پريشان کنيد و احترام آن را از بين ببريد؟! نه به خدا قسم، چنين اجازه اى را به شما نخواهيم داد453
مسعودى و دينورى نيز آورده اند: اهالى مدينه خندق رسول خدا (ص) را که در ينگ احزاب حفر شده بود، از نو خاکبردارى کردند و دور مدينه را ديوارها کشيدند. شاعر ايشان يزيد را مخاطب ساخته، چنين سرود: خندق سر افراز ما را حالتى است نشاط انگيز: به تو اى يزيد از ما هستى ونه دايى تو. اى تباه کننده نماز به خاطر شهوات! زمانى که ما کشته شديم تو نيز به آيين مسيحيت روى آور و مسيحى شو. آنگاه شراب بخور و نمازهاى يمعه را به فراموشى بسپار454
ذهبى مى گويد ابن حنظله آن شبها را در مسجد مى گذرانيد. چيزى نمى خورد و نمى آشاميد و روزها را روزه مى داشت و آن را هم با اندکى شربت سويق مى گشود. و هرگز ديده نشد که چشم از زمين برگيرد و سر به آسمان بر آرد.
چون مسلم و يارانش رسيدند، فرزند حنظله در ميان اصحابش به سخنرانى برخاست و آنان را به پيکار و ينگ و پايمردى در نبرد تشويق و تحريض کرد و در آخر گفت: بار خدايا! ما به تو دلگرم هستيم.
صبحگاهان مردم مدينه آماده پيکار شدند و ينگى نمايان کردند که از پشت سر صداى تکبير به گوششان رسيد. ناگاه بنو حارثه از جانب حرّه بر سرشان يورش آوردند و بر اثر اين هيوم ناگهانى، مبارزان مدينه شتابان عقب نشستند.
عبد اللَّه بن حنظله را، که به يکى از فرزندانش تکيه داده و به خواب رفته بود، فرزندش بيدار کرد واز مايرا با خبرش ساخت. چون عبد اللَّه چنان ديد، بزرگ ترين فرزندش را به مقابله آنان فرمان داد. او نيز در ايراى دستور پدر چنگيد تا کشته شد.
عبد اللَّه حنظله فرزندانش را يکى بعد از ديگرى به ينگ مهايمين فرستاد تا اينکه همگى در اين راه از پاى در آمدند و او تنها در ميان گروهى از يارانش باقى ماند. آنگاه روى به کى از مواليان خود کرد و گفت از پشت سر مرا محافظت کن تا نماز ظهر را بخوانم، و چون نمازش را به پايان برد، مولايش به او گفت: ديگر کسى باقى نمانده، چرا ما بمانيم؟ واين را در حالتى به عبد اللَّه گفت که پرچمش هنوز در اهتزاز بود و فقط پني نفر در پيرامونش باقى مانده بودند. عبد اللَّه پاسخ داد: واى بر تو! آخر ما قيام کرده ايم که تا آخر نفس بينگيم.
راوى مى گويد: اهالى مدينه چون شتر مرغان فرارى از هر طرف مى گريختند و شاميان در ميانشان شمشيرکين مى نهادند. چون مردمان به هزيمت رفتند، عبد اللَّه ذره از تن برگرفت و بى هيچ زره وکلاهخودى به ينگ دشمن شتافت وهمچنان مى ينگيد تا از پاى در آمد. در اين حال مروان حکم بر سر کشته عبد اللَّه حنظله، که همچنان انگشت اشاره اش کشيده مانده بود، حضور يافت و خطاب به او گفت: در زندگى نيز هميشه انگشت اشاره ات به کار بود!455

سپاهيان خلافت حرم پيغمبر را غارت مى کنند

طبرى و ديگران آورده اند که مسلم دست سپاهيان خود را در غارت مدينه باز گذاشت. آنان نيز مردمان بى دفاع را کشتند واموالشان را به باد غارت دادند. 456
يعقوبى مى گويد در سقوط مدينه خلق بسيارى کشته شدند و کمتر کسى بود که يان به سلامت برده باشد. مسلم، حرم پيغمبر (ص)، يعنى شهر مدينه را، بر سپاهيانش مباح کرد و دست ايشان را در قتل وغارت وهتگ حرمت مردم آن سامان باز گذاشت. کار تياوز آنان به آنجا رسيد که دوشيزگان باردار شدند و فرزند به دنيا آوردند و معلوم نبود که پدر آن نوزادان چه کسانى هستند457
در تاريخ ابن کثير آمده است که در ينگ حره هفتصد تن از حافظان قرآن، که سيصد نفرشان صحابى بودند ودرک صحبت رسول خدا (ص) را کرده بودند، کشته شدند. و در جاى ديگر مى گويد و در اين واقعه خلق بسيارى کشته شدند، به طورى که چيزى نمانده بود که مدينه از سکنه اش خالى شود. ونيز گفته است458: زنان را مورد تياوز قرار دادند، تا يايى که گفته شد در آن ايام هزار زن بدون همسر باردار شدند!
واز هشام بن حسان آورده است که گفت: پس از واقعه حرّه، هزار زن بى همسر در مدينه فرزند به دنيا آوردند! واز زهرى آورده اند که گفت: هفتصد تن از سران مهاجر و انصار کشته شدند و تعداد کشته شدگان موالى وآنهايى که تشخيص داده نمى شد که برده اند يا آزاده، به ده هزار نفر مى رسيد!459
در تاريخ سيوطى آمده است که واقعه حرّه از دروازه طيبه آغاز گرديد و گروه بسيارى از صحابه و غير ايشان کشته شدند و مدينه به باد غارت رفت و هزار دوشيزه مورد تياوز قرار گرفت460
دينورى و ذهبى آورده اند که ابو هارون عبدى گفت: من ابو سعيد خدرى را ديدم که موى سپيد ريشش از دو سوى صورتش بسيار کوتاه، و در چانه بلند باقى مانده بود. از او پرسيدم: اى ابو سعيد! ريشت چه شده است؟! گفت: بلايى است که ستمگران شامى در واقعه حرّه به سرم آوردند. آنها به خانه ام ريختند و داروندارم. حتى کاسه آبخوريم را به غارت بردند و سپس از خانه بيرون رفتند. پس از ايشان ده نفر ديگر به خانه ام ريختند، در حالى که به نماز ايستاده بودم. آنها همه جاى خانه را کاويدند و چيزى نيافتند و بر اين وضع تاسف خوردند. پس مرا از مصلايم کشاندند و بر زمين زدند وهر کدام شان به نوبه خود اين بلا را که مى بينى بر سرم آوردند وياى جاى ريشم را در دواساز بن کندند و بدين صورتم در آوردند و آنچه را سالم مى بينى، آن قسمت است که در ميان خاک و خاشاک فرو رفته بود و به آن دست نيافته اند. من هم آن را همچنان گذاشته ام تا با همين قيافه خدايم را ملاقت کنم. 461
آرى آن سه روز، اين چنين بر مدينه پيامبر خدا (ص) گذشته است.

بيعت بر اساس بندگى خليفه!

طبرى و ديگران آورده اند که مسلم بن عقبه از مردم خواست تا بر اساس اينکه يزيد ابن معاويه آزاد است که هر طور بخواهد در يان و مال و خاندانشان دخل و تصرف نمايد بيعت کنند!462
مسعودى مى گويد مسلم از کسانى که باقى مانده بودند خواست تا بر اساس اينکه برده، و برده زاده يزيد هستند بيعت کنند. او در اين حکم، على بن الحسين (ع) را مستثنى کرد. زيرا که او در حرکت مردم مدينه دخالتى نداشت، ونيز على بن عبد اللَّه بن عباس را که داييهايش از کنده که در سپاه مسلم بودند او را تحت حمايت خود گرفتند. مسعودى مى گويد هرکس که زيربار چنين بيعيت نمى رفت، سروکارش با شمشير يلاد بود. 463
در طبقات ابن سعد آمده است: چون مُسرف بن عقبه (منظورش مسلم بن عقبه است) از کشتار مردم بپرداخت، به محل عقيق رفت و در آنجا فرود آمد و سپس از اطرافيان خود پرسيد: آيا على بن الحسين اينياست؟ گفتند: آرى . گفت: پس چرا او را نمى بينم؟ در اين هنگام امام سياد به همراه عموزاده هايش، فرزندان محمد بن الحنفيه، پيش آمدند و چون چشم مسلم به او افتاد، حضرتش را خوش آمد گفت و در کنار خود بر تخت بنشانيد464
و در تاريخ طبرى آمده است: مسلم او را خوش آمد گفت وا ورا در کنار خود بر روى تشکچه اى که بر تخت گسترده بود، نشانيد. آنگاه گفت: امير المؤمنين در مورد شما به من سفارش کرده، أما اين کثافتها مرا به خود مشغول واز رسيدگى به احوالت باز داشته اند. سپس چنين ادامه داد: مثل اينکه خانواده ات از آمدن تو به اينجا در اضطراب و نگرانى مى باشند؟ امام پاسخ داد: آرى به خدا. پس مسلم دستور داد تا اسبش را زين کرده او را با احترامى تمام به خانواده اش برگردانيد465
دينورى نيزى مى نويسد چون چهارمين روز فرا رسيد، مسلم به عقبه در ميلس بنشست و مردمان را به به بيعت يزيد فرا خواند. نخستين کسى که پيش آمد، يزيد بن عبد اللَّه، نواده ربيعه بن الاسود، بود که مادربزرگش أم سلمه، زن پيغمبر (ص) است. مسلم به او گفت: بيعت کن. يزيد بن عبد اللَّه گفت: بيعت مى کنم بر اساس کتاب خدا و سنت پيامبرش. مسلم گفت: نه، بلکه بيعت کن که تو بنده خالص امير المؤمنين هستى که هر طور که بخواهد در اموال و فرزندانتان دخل و تصرف کند. يزيد بن عبد اللَّه زير بار چنين بيعتى نرفت. مسلم نيز فرمان داد تا گردنش را زدند466
طبرى مى گويد مسلم بن عقبه در محل قبا مردمان را بيعت يزيد فرا خواند و پس از يک روز از مايراى حرّه، دو تن از سران قريش به نامهاى يزيد بن عبد اللَّه زمعه و محمد بن ابى اليهم، که پس از واقعه حرّه امان خواسته و موافقت شده بود، به نزد مسلم آمدند. مسلم به آنها گفت: بيعت کنيد. گفتند: با تو بيعت مى کنيم بر اساس کتاب خدا و سنت پيامبرش. مسلم گفت: نه به خدا! چنين بيعتى را از شما نمى پذيرم و دست از شما بر نمى دارم. آنگاه فرمان داد تا گردن هر دو را بزنند! در اينجا مروان گفت: سبحان اللَّه! تو، دو تن از مردان قريش را که به امان تو آمده بودند گردن مى زنى؟ مسلم با چوبدستى خود به تهيگاه او کوبيد و گفت: به خدا قسم اگر تو هم چون آن دو سخن بگويى، آنى زنده نخواهى ماند. سپس مى گويد: آنگاه يزيد بن وهب بن زمعه را آوردند و مسلم به او گفت: بيعت کن. يزيد گفت: با تو بر اساس سنت عمر بيعت مى کنم. مسلم گفت: او را بکشيد! يزيد هراسان گفت: من بيعت مى کنم! مسلم پاسخ داد: نه به خدا قسم، من از اين خطايت در نمى گذرم!
در اينجا مروان پا به ميانى کرد و پيوند بين خود و او را به مسلم متذکر شد. مسلم با شنيدن اين سخن فرمان داد تا پس گردن مروان را گرفته سرش را پايين کشيدند. آنگاه گفت: بيعت کنيد که شما هر دو، بندگان کوچک وبى ارزش يزيد هستيد. و سپس مقرر داشت تا يزيد بن وهب را گردن زدند!467

سرهاى بريده در پيشگاه خليفه يزيد!

ابن عبد البر مى نويسيد: مسلم به عقبه سرهاى بريده مردم مدينه را به خدمت يزيد فرستاد. هنگامى که سرهاى مزبور را پيشاورى او بر زمين نهادند، يزيد به اشعار ابن زبعرى در روز ينگ احد تمثل يست که گفته بود:
ليت اشياخى ببدر شهدوا
يزع الخزري من وقع الأسل
لأهلوا واستهلّوا فرحاً
ثم قالوا يا يزيد لا تشلّ
در اين حال يکى از اصحاب رسول خدا (ص) روى به يزيد کرد و گفت: اى امير المؤمنين! از اسلام روى برتافته مرتد شده اى؟ يزيد پاسخ داد: آرى، از خداوند پوزش مى خواهيم! آن صحابى گفت: به خدا سوگند که در يک سرزمين با تو نخواهم ماند. اين بگفت واز ميلس يزيد بيرون رفت468.
در روايت ابن کثير، بعد از بيت اول اشعار زير آمده است:
حين حلت بقباء برکها
واستحرّ القتل في عبد الاشلّ
قد قتلنا الضعف من اشرافهم
وعدلنا ميل بدر فاعتدل
آنگاه ابن کثير گفته که يکى از روافض بر اين اشعار چنين افزوده است:
لعبت هاشم بالملک فلا
ملک ياء ولا وحى نزل

کتاب نامه

1 - الاتقان فى علوم القرآن و بهامشه کتاب اعيازالقرآن ابوبکرباقلانى؛ سيوطى، يلال الدين عبدالرحمن بن ابى بکر بن ناصرالدّين محمّد شافعى (ت: 911هـ.)، مصر، بى تا.
2 - الايابه لايراد مااستدرکتْه عائشهعلى الصّحابه؛ زرکشى، بدرالدّين، تحقيق سعيد افغانى، دمشق، 1358 هـ.
3 - الاحتياي؛ طبرسى، احمد بن على بن ابى طالب، مشهد، 1403 هـ.
4 - احراق بيت فاطمه(س) فى الکتب المعتبره عند اهل السُّنَّه؛ شيخ حسين غيب غلامى، ط/اوّل1417ق.
5 - الاحکام السّلطانيه؛ ماوردى، ابويعلى محمّد بن حسين حنبلى (ت: 450 هـ .)، تصحيح محمّد حامد الفقى، مطبعه مصطفى الحلبى، مصر، 1356 هـ.
6 - الاحکام السّلطانيه؛ قاضى، ابويعلى (ت: 458 هـ.)، مصر، 1357 هـ.
7 - الادب المفرد؛بخارى، ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل (ت: 256 هـ.)، قاهره، 1379 هـ.
8 - البدء والتاريخ؛ مقّدسى، مطهّر بن طاهر، زيرنظرکلمان هوار، پاريس، 1901 - 1903 م.
9 - التنبيه والاِشراف؛ مسعودى، ابوالحسن على بن الحسين بن على شافعى (ت: 346 هـ.)، مصر، 1346هـ.
10 - الاخبارالطِّوال؛ دينورى، ابوحنيفه احمد بن داود (ت: 282 هـ.)، مصر، وزاره الثقافه والارشاد القومى.
11 - ارشاد؛ شيخ مفيد (ت: 413 هـ.)، تريمه سيدهاشم رسولى محلاّتى، انتشارات علميه اسلاميه.
12 - اسباب النّزول؛ واحدى نيشابورى، ابوالحسن على بن احمد (ت: 468 هـ.)، دار الکتب العلميه، لبنان، بى تا.
13 - الاستيعاب؛ابن عبدالبَرّ القرطبى الأشعرى، ابو عمرو يوسف بن عبداللّه (ت: 463هـ.)، مصر، 1358 هـ؛ و حيدرآباد، 1336 هـ.
14 - اُسْدُالغابه فى معرفه الصحابه؛ابن اثير يزرى، عزّالدين على بن محمّد بن عبدالکريم شيبانى (ت: 630 هـ.)، قاهره، 1280 هـ.
15 - اعلام النّساء فى عالَمَى العرب و الاسلام؛ عمررضا کحّاله، مؤسسه الرّساله، ي 3، 1397 هـ.
16 - اعلام الوَرى باعلام الهُدى؛ طبرسى، ابو على فضل بن حسن (ت: 548 هـ.) تصحيح على اکبر غفّارى، بيروت، دارالمعرفه للطباعه والنشر، 1399 هـ.
17 - الأغانى؛ ابوالفري اصفهانى، على بن حسين بن محمّد بن موسى (ت: 356 هـ.)، مصر، 1323 هـ. ؛ بيروت، دارالثقافه؛ و چاپ دوم ساسى.
18 - امالى؛ شيخ مفيد (ت: 413 هـ.) تصحيح حسين استاد ولىّ باشراف استاد على اکبر غفّارى، نشر صدوق، تهران، 1403 هـ. ق.
19 - الامامه والسياسه؛ دينورى، ابومحمّد عبداللّه بن مسلم بن قتيبه (ت: 270 يا 276 هـ.)، مصر، 1900 م.
20 - اِمتاع الاسماع؛ مَقريزى، تقى الدين احمد بن على بن عبدالقادر بن محمّد شافعى (ت: 845 هـ.) مطبعه لينه التّأليف، مصر، 1941 م.
21 - الاموال؛ابوعبيد، قاسم بن سلام (ت: 224 هـ.)، تصحيح محمّد حامد الغافقى، 1353 هـ؛ و بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ سوم، 1403 هـ.
22 - انساب الاشراف؛ بلاذرى، ابو يعفراحمد بن يحيى بن يابر بغدادى (ت: 279 هـ.)، يزء يکم، دارالمعارف مصر، 1959م؛ يزء پنيم، دانشگاه اورشليم، 1936 م.
23 - بحار الانوار؛ علاّمه ميلسى، محمّد باقر بن محمّد تقى (ت: 1111 هـ.)، اصفهان، چاپ کمپانى، 1303 - 1314 هـ؛ دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1403 هـ.
24 - بلاغات النساء؛ ابن ابى طيفور، احمد بن ابى طاهر مروزى (ت: 280 هـ.)، نيف، 1361 هـ.
25 - تاي العروس؛ زبيدى، سيد محمّد مرتضى حسينى واسطى حنفى (ت: 1205 هـ.).
26 - تاريخ ابن اثير (الکامل فى التاريخ)؛ قاهره، 1348 - 1356 هـ؛ چ اورپا، 1290 - 1303 هـ؛ .
27 - تاريخ ابن شحنه (روضه المناظر فى اخبار الاوائل والاواخر)؛ عبدالغنى، ابن شحنه حنفى (ت: 815 هـ.)، طبع بهامش تاريخ کامل ابن اثير، ي 7 - 9، قاهره، 1290 - 1303 هـ.
28 - تاريخ ابن عساکر (تاريخ مدينه دمشق)؛ ميلّد اوّل ونيمه اول از ميلّد دوّم و ميلّد دهم، دمشق، ميمع علمى عربى؛ و مخطوطاتِ آن در کتابخانه ظاهريه دمشق.
29 - تاريخ ابن کثير (تاريخ البدايه و النهايه)؛ اسماعيل بن عمر بن کثير قرشى دمشقى بصرى شافعى (ت: 774 هـ.) مطبعه السعاده، 1351 - 1358 هـ.
30 - تاريخ الاسلام؛ ذهبى، ابو عبداللّه محمّد بن احمد بن عثمان قايماز ترکمانى مصرى شافعى (ت: 748 هـ.)، قاهره 1367 - 1368 هـ.
31 - تاريخ الخلفاء؛ سيوطى، يلال الدّين عبدالرّحمن بن ابى بکر ابن ناصرالدّين محمّد شافعى (ت: 911 هـ.)، مصر، 1351 هـ.
32 - تاريخ الخميس؛ شيخ حسين بن محمّد بن حسن ديار بکرى مالکى (ت: 966 هـ.)
33 - تاريخ طبرى (تاريخ الامم و الملوک)؛ ابويعفر محمّد بن يرير بن يزيد (ت: 310 هـ.)، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، مصر؛ اروپا(ليدن).
34 - تاريخ يعقوبى؛ احمد بن ابى يعقوب بن يعفر بن وَهْب بن واضح (ت: 292 هـ.)، نيف، 1358 هـ؛ بيروت، دار صادر.
35 - تبصره العوام فى مقالات سيد الانام؛ سيد مرتضى حسينى رازى (قرن هفتم هـ.)، تصحيح عبّاس اقبال، چاپ ميلس، طهران.
36 - تذکره الحفّاظ؛ ذهبى، ابوعبداللّه محمّد بن احمد بن عثمان قايماز ترکمانى (ت: 748 هـ.)، حيدرآباد، 1375 هـ.
37 - تذکره خواص الاُمّه؛ سبط ابن يوزى ابوالمظفّر يوسف بن قزاوعلى ابن عبداللّه بغدادى حنفى (ت: 654 هـ.)، نيف، 1369 هـ.
38 - تفسير طبرى؛ ابو يعفر محمّد بن يرير بن يزيد (ت: 310 هـ.).
39 - تفسير قُرطُبْى (اليامع لاحکام القرآن)؛ ابوعبداللّه محمّد بن احمد انصارى قرُطبى (ت: 671 هـ.)، چاپ سوم، مصر، 1387 هـ.
40- تفسير کشّاف؛زمخشرى، ابوالقاسم محمود بن عمر(ت: 538 هـ.)، انتشارات آفتاب، تهران، بى تا.
41 - تفسير نيشابورى (غرائب القرآن ورَغائب الفرقان)؛ نظام الدّين حسن بن محمّد بن حسين قمّى نيشابورى (ت: 728 هـ)، تحقيق ابراهيم عِطوَه عوض، چاپ اوّل، مصر، 1381 هـ.
42 - تقريب التهذيب؛ ابن حير عسقلانى، احمد بن على (ت: 852 هـ)، چاپ اوّل، قاهره، 1380 هـ.
43 - تهذيب تاريخ ابن عساکر؛ عبدالقادر بن احمد بن بدران (ت: 1346 هـ. ق.)، چاپ اوّل، دمشق، 1329 - 1330 هـ.
44 - تهذيب التهذيب؛ ابن حير عسقلانى مصرى شافعى (ت: 852 هـ.)، چاپ حيدر آباد، 1325 - 1327 هـ.
45 - تيسير الوصول الى يامع الاصول من حديث الرّسول؛ ابن الدّبيع الشيبانى الزّبيدى الشافعى (ت: 944 هـ.)، مصر، 1346 هـ.
46 - يامع الاصول من احاديث الرّسول (ص)؛ ابن اثير يزرى (ت: 606 هـ.) تصحيح محمّد حامد الفقى، چاپ اوّل، مصر، 1368 هـ.
47 - اليَمَل؛ شيخ مفيد، ابوعبداللّه محمّد بن محمّد بن نعمان بغدادى (ت: 413 هـ)، چاپ دوم، دارالمفيد، لبنان، 1414 هـ.
48 - حِليه الاولياء؛ ابو نعيم احمد بن عبداللّه اصفهانى (ت: 430 هـ)، قاهره، مطبعه السعاده، 1351-1357 هـ.
49 - خصائص الکبرى؛ سيوطى، يلال الدّين عبدالرّحمن بن ابى بکر شافعى (ت: 911 هـ.)، حيدرآباد، 1319 هـ.
50 - الدّرّالمَنْثورفى التفسير بالمأثور؛ سيوطى، يلال الدّين عبدالرحمن شافعى (ت: 911هـ.)، قاهره، 1314 هـ.
51 - دو مکتب دراسلام (تريمه معالم المدرستين)؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، تريمه سردارنيا، چاپ اوّل، بنياد بعثت.
52 - دُوَل الاسلام؛ ذهبى، شمس الدين ابو عبداللّه محمّد بن احمد ابن عثمان قايماز ترکمانى مصرى شافعى(ت: 748 هـ.)، تحقيق فهيم محمّد شلتوت و محمّد مصطفى ابراهيم، مصر، 1974 م.
53 - ديوان حافظ ابراهيم؛ چاپ مصر، 1987 م.
54 - ذخائر العُقبى فى مناقب ذوى القُربى؛ ابويعفر احمد بن عبداللّه محبّ الدّين طبرى شافعى (ت: 694 هـ.)، قاهره، 1356 هـ.
55 - الرّياض النضره؛ ابويعفر احمد بن عبداللّه محبّ الدّين طبرى شافعى (ت: 694 هـ.)، مصر، مطبعه الدار، چاپ دوم، 1372 هـ.
56 - زَهرالآداب؛ ابواسحاق الحُصْرى ابراهيم بن على بن تميم قيروانى (ت: 453 هـ.)، شرح و تحقيق دکتر زکى مبارک، لبنان، دارالييل، چاپ چهارم، بى تا.
57 - سنن ابن مايه؛ ابو عبداللّه محمّد بن يزيد بن عبداللّه بن مايه قزوينى (ت: 273 هـ.)، تحقيق محمّد فؤاد عبدالباقى، قاهره، 1373 هـ.
58 - سنن ابوداود سيستانى؛ سليمان بن اشعث بن اسحاق بن بشير ابن شدّاد ابن عمرو بن عمران أزْدى حنبلى (ت: 275 هـ.)، لکنهو، 1321 هـ.
59 - سُنن بيهقى (سنن الکبرى)؛ ابوبکر احمد بن حسين بيهقى شافعى (ت: 458 هـ.)، حيدرآباد، 1344 - 1355 هـ.
60 - سُنن تِرمِذى؛ محمّد بن عيسى بن سوره بن موسى بن ضحّاک سُلَمى (ت: 279 هـ.)، بولاق، 1292 هـ. ، المطبعه المصريه، 1350 - 1352 هـ.
61 - سُنن دارمى؛ ابو محمّد بن عبدالرّحمن دارمى (ت: 255هـ.)، دمشق، الاعتدال، ومحمّد احمد دهمان.
62 - سُنن نَسائى؛ ابوعبدالرحمن احمد بن شعيب (ت: 303 هـ.)، قاهره، 1312 هـ.
63 - سِيراعلام النُّبَلاء؛ شمس الدّين ذهبى مصرى شافعى (ت: 748 هـ.)، قاهره، دارالمعارف، 1957 م.
64 - السّيره الحلبيه (انسان العيون فى سيره الامين المأمون)؛ على ابن برهان الدّين حلبى شافعى (ت: 1044 هـ.)، 1353 هـ.
65 - سيره ابن هشام (السّيره النبويه)؛ ابو محمّد عبدالملک بن هِشام حِميرى (ت: 213 يا 218 هـ.)، تحقيق محمّد محيى الدّين؛ و تحقيق مصطفى السّقّا، ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ الشِّبلى، چاپ دوم، 1375 هـ.
66 - شرح نهج البلاغه؛ ابن ابى الحديد، عزّالدين ابى حامد عبدالحميد بن هبه اللّه بن محمّد بن حسين مدائنى معتزلى (ت: 655 يا 656 هـ.)، مصر، مطبعه الحلبى، چاپ اوّل؛ و تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اوّل؛ و چاپ سنگى ايران.
67 - شرح نهج البلاغه؛ محمّد عبده، مصر.
68 - شرف اصحاب الحديث؛ خطيب بغدادى (ت: 463 هـ.)، تحقيق دکتر محمّد سعيد خطيب اوغلى، دار احياء السنّه النّبويه، بى تا.
69 - شواهد التّنزيل لقواعد التفضيل فى الآيات النّازله فى اهل البيت صلوات اللّه و سلامه عليهم؛ حَسْکانى عبيداللّه بن عبداللّه بن احمد معروف به حاکم حَسْکانى حنفى نيشابورى (ت: اواخر قرن 5 هـ.)، تحقيق محمّد باقر محمودى، چاپ اوّل، لبنان، 1393 هـ.
70 - صبح الاعشى فى صناعه الانشاء؛ قلقشندى احمد بن على (ت: 821 هـ.) لبنان، دارالفکر.
71 - صحيح بخارى؛ ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيره (ت: 256 هـ.)، مصر، 1327 هـ.
72 - صحيح تِرمِذى (ت: 279 هـ.)، مصر، بولاق، چاپ اوّل.
73 - صحيح مسلم؛ ابوالحسين مسلم بن حيّاي قشيرى نيشابورى (ت: 261 هـ.) مصر، 1334 هـ.
74 - صفوه الصفوه؛ ابن يوزى، ابوالفري عبدالرّحمن بن على بن محمّد بکرى حنبلى (ت: 597 هـ.)، حيدرآباد، 1357 هـ. اين کتاب در بيروت در سال 1399 هـ. تحت عنوان صِفه الصفوه با تحقيق محمود فاخورى نيز به چاپ رسيده است.
75 - صواعق الُمحرِقه فى الردّ على اهل البِدَع و الزّندقه؛ ابن حير هيتمى شافعى (ت: 974 هـ.)، مصر، 1324هـ.
76 - ضُحَى الاسلام؛ احمد امين، دارالکتاب العربى، لبنان، بى تا.
77 - طبقات ابن سعد (طبقات الصحابه و التابعين و العلماء)؛ ابوعبداللّه محمّد ابن سعد بن مَنيع الزُّهرى بصرى (ت: 230 هـ.) ليدن؛ و بيروت.
78 - عبداللّه بن سبا؛ علاَمه سيد مرتضى عسکرى، چاپ افست، 1393 هـ. ؛ و تريمه آن در 3 يلد، تهران، ميمع علمى اسلامى، چاپ پنيم، 1375 ش.
79 - عثمانيه؛ ابو عثمان عمرو بن بحر ياحظ (ت: 255 هـ.)، تحقيق و شرح عبدالسَّلام محمّد هارون، مصر، 1374 هـ.
80 - عقائد الاسلام من القرآن الکريم؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، جلد اوّل، ميمع علمى اسلامى، چاپ اوّل، 1414 هـ.
81 - العِقد الفَريد؛ احمد بن محمّد بن عبد ربّه اندلسى، تحقيق على شيرى، 6 يلد، بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ اوّل، 1409 هـ. ؛ مصر، محمّد سعيد العريان، 1372 هـ.
82 - عُمده القارى شرحُ صحيح البخارى؛ ابومحمّد محمود بن احمد ابن موسى معروف به البدرالعينى (ت: 855 هـ.)، لبنان، ناشر محمّد امين دمي، بى تا.
83 - الغدير فى الکتاب و السنّه و الادب؛ علاّمه امينى، عبدالحسين ابن احمد (ت: 1390 هـ.)، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوّم، 1366 ش.
84 - الفتح الکبير فى ضَمّ الزّياده الى اليامع الصَّغير؛ سيوطى يلال الدّين (ت: 911 هـ.)، تحقيق و تنظيم يوسف النبَّهانى، بيروت، بى تا.
85 - فتح البارى فى شرح البخارى؛ ابن حير عسقلانى (ت: 852 هـ.)، شرکه المصطفى البابى الحلبى، مصر، 1378 - 1382 هـ.
86 - فتوح؛ ابو محمّد احمد بن أعثم کوفى (ت: 314 هـ.)، بيروت دار الکتب العلميه، ب تا. افست از چاپ حيدرآباد، 1388 هـ .
87 - فتوح البلدان؛ بلاذرى (ت: 279 هـ.)، قاهره، 1319 هـ. ؛ و تحقيق المنيد، چاپ اوّل.
88 - فَواتُ الوَفَيات؛ محمّد بن شاکر الکتبى(ت: 764 هـ.)، تحقيق دکتر احسان عبّاس، بيروت، 1973 م.
89 - القاموس المحيط؛ فجروز آبادى، محمّد بن يعقوب شيرازى شافعى (ت: 817 هـ.).
90 - القرآن الکريم و روايات المدرستين؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، 3 يلد، ميمع علمى اسلامى، چاپ اوّل، 1417 هـ.
91 - کافى؛ ثقه الاسلام کلينى، ابو يعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق کلينى رازى (ت: 329 هـ.)، تصحيح و تعليق على اکبر عفّارى، 8 يلد، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1388 هـ.
92 - الکامل؛ مبرّد، ابوالعبّاس محمّد بن يزيد (ت: حدود 267 هـ.)، چاپ ليدن.
93 - کتاب سُليم بن قيس هِلالى؛ (ت: 90 هـ.)، تحقيق محمّد باقر انصارى زنيانى، ايران، قم، نشر الهادى، 1415 هـ. ق - 1373 ش.
94 - کشف الغُمّه؛ ابوالفتح علىّ بن عيسى اِرْبِلى (ت: اواخر قرن 7 هـ.).
95 - کفايه الطالب فى مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع)؛ ابو عبداللّه محمّد بن يوسف ابن محمّد قرشى گنيى شافعى (ت: 658 هـ.)، نيف، 1356 هـ.
96 - کنز العُمّال فى سنن الاقوال و الافعال؛ علاءالدّين على بن حُسام الدّين عبدالملک متّقى معروف به هندى، (سال ختم تأليفش 957 هـ. است)، حيدرآباد، 1364 هـ.
97 - لسان العرب؛ ابن منظور (ت: 711 هـ.)، بيروت دار صادر سال 1374 ه - 1376 ه .
98 - لسان الميزان؛ سبط ابن يوزى (ت: 654 هـ.)، چاپ اوّل، حيدرآباد، 1329 هـ.
99 - ميمع الزّوائد؛ ابوالحسن بن ابى بکر هيتمى (ت: 807 هـ.)، چاپ دوّم، بيروت، 1967 م.
100 - محاوره حول الامامه و الخلافه؛ مقاتل بن عطيه، دار البلاغ، بيروت.
101 - الُمحَلّى؛ ابو محمّد على بن احمد بن سعيد بن حزم اندلسى (ت: 456 هـ.)، تحقيق احمد محمّد شاکر، بيروت، بى تا.
102 - المختصر فى اخبار البشر؛ عمادالدّين ابوالفداء اسماعيل بن على شافعى (ت: 732 هـ.).
103 - المرايعات؛ علاّمه عبدالحسين شرف الدّين، تريمه محمّد يعفر امامى.
104 - مرآه الزّمان؛ سبط ابن يوزى شمس الدّين يوسف بن قزاو غلى (ت: 654 هـ.)، بيروت، دارالشروق، چاپ اوّل، 1405 هـ. ؛ تحقيق دکتر احسان عبّاس.
105 - مُروي الذَّهَب؛ ابوالحسن على بن حسين بن على مسعودى شافعى (ت: 346 هـ.)، تحقيق محمّد محيى الدّين، عراق؛ و در حاشيه تاريخ الکامل ابن اثير، چاپ مصر، 1303 هـ.
106 - المُستدرک على الصّحيحَين؛ ابو عبداللّه محمّد بن عبداللّه حاکم نيشابورى (ت: 405 هـ.)، حيدرآباد، 1334 هـ.
107- مُسْند احمد؛ احمد بن حنبل(ت: 241 هـ.)، قاهره، 1313هـ. ؛ و چاپ شرح احمد محمّد شاکر.
108 - مسند طيالسى؛ ابوسليمان بن داود بن يارود طيالسى (ت: 204 هـ.)، حيدرآباد، 1321 هـ.
109 - المعارف؛ ابن قتيبه دينورى (ت: 276 هـ.)، تحقيق محمّد اسماعيل عبداللّه الصّاوى، لبنان، چاپ دوّم، 1390 هـ.
110 - مَعالم المَدرسَتَين؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، 3 يلد، تهران، بنياد بعثت، چاپ دوّم، 1406 هـ.
111 - مُعيم البلدان؛ ابو عبداللّه ياقوت بن عبداللّه الحَموى الرّومى البغدادى (ت: 626 هـ.)، تهران انتشارات اسدى چاپ افست 1965م از چاپ ليدن سال 1286 ه .
112 - معيم ريال الحديث؛ مرحوم آيه اللّه العُظمى خوئى، دارالزّهراء، لبنان سال 1413 ه .
113 - معيم الشعراء؛ ابو عبيداللّه محمّد بن عمران بن موسى مرزُبانى (ت: 384 هـ.)، تحقيق عبدالستّار احمد فراي، مصر، 1379 هـ.
114 - المعيم الکبير طبرانى؛ ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (ت: 360 هـ.)چاپ افست سال1404هـ
115 - معيم مَا استَعْيَم؛ عبداللّه بن عبدالعزيز البکرى (ت: 478 هـ.)، قاهره، 1945 - 1949 م.
116 - معرفه القُرّاء الکبار على اطبقات والاعصار؛ ابوعبداللّه شمس الدّين ذهبى (ت: 748 هـ.)، تحقيق محمّد سيد يادالحَقّ، مصر، چاپ اوّل، بى تا.
117 - المَغازى؛ محمّد بن عمر واقدى (ت: 207 هـ.)، تحقيق دکتر مارسدن يونس، لندن، دانشگاه آکسفورد، 1966 م.
118 - مَفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار فى تفسيرالقرآن؛ شهرستانى، نسخه اى خطّى از اين تفسير در کتابخانه ميلس شوراى اسلامى به شماره "78 ب" مويود است.
119 - المُفاخرات؛ زبير بن بَکار بن عبداللّه بن مصعب بن ثابت بن عبداللّه بن زبير بن عوّام (ت: 256 هـ.)، به روايت ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، چاپ اوّل.
120 - مَقاتل الطالبين؛ ابوالفري اصفهانى، قاهره، 1323 هـ. ؛ و تريمه آن توسط سيد هاشم رسولى محلاّى با مقدمه و تصحيح على اکبر غفّارى، تهران، کتابفروشى صدوق.
121 - مقتل خوارزمى؛ ابوالمؤيد موفق بن احمد اخطب خوارزمى (ت: 565 هـ.)، نيف ب تا وچاپ انوار الهدى قم سال 1418 ه .
122 - الملل و النّحل شهرستانى؛ ابوالفتح محمّد بن عبدالکريم اشعرى (ت: 548 هـ.)، ليدن.
123 - مناقب ابن شهر آشوب؛ابويعفر محمّد بن على مازندرانى (ت: 588 هـ.)، قم، علميه.
124 - مَن لايحضرُهُ الفقيه؛ شيخ صدوق (ت: 381 هـ.)، تصحيح على اکبر غفّارى، چاپ دوّم؛ وچاپ پنيم تحقيق السيد حسن الخرسان .
126 - المواهب اللدُنّيه؛ احمد بن محمد ابوبکر قسطلانى، بيروت، دارالکتب العلميه.
127 - المؤطّأ؛ مالک بن انس (ت: 169 هـ.)، قاهره، داراحياء الکتب العربيه، 1343 هـ.
128 - الموفّقيات؛ زبير بن بَکار بن عبداللّه بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبير بن عوام (ت: 256 هـ.)، به روايت ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، چاپ اوّل بغداد، 1392 هـ.
129 - ميزان الاعتدال فى نقدالرّيال؛ ابو عبداللّه محمّد بن احمد بن عثمان ذهبى (ت: 748 هـ.)، تحقيق على محمّد البياوى، دار احياء الکتب العربيه، چاپ اوّل، 1382 هـ.
130 - نقش ائمه در احياء دين؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، 16 يلد، تهران، ميمع علمى اسلامى.
131 - نقش عائشه در تاريخ اسلام؛ علاّمه سيد مرتضى عسکرى، 4 يلد، تهران، ميمع علمى اسلامى.
132 - نهج ابلاغه ؛ دکتر صبحى صالح، بيروت، چاپ اوّل، 1387 هـ.
133 - وفاءالوفاء؛ نورالدّين على بن احمد سَمهودى (ت: 911 هـ.)، بيروت، دارالکتب العلميه چاپ اول سال 1374 هـ .
134 - وقعه صِفّين؛ نصربن مزاحم مِنقَرى (ت: 212 هـ.)، تحقيق و شرح عبدالسَّلام محمّد هارون، قم ب تا، چاپ دوم؛ مصر سال 1382 ه .
135 - ينابيع المَوَدَه؛ سليمان بن ابراهيم معروف به خوايه کلان حسينى بلخى قندوزى (ت: 1294 هـ.)، بيروت، مؤسسه الاعلمى.
الحمد للَّه رب العالمين والصلاه وخير السلام على سيد الانام وخاتم الانبياء والمرسلين محمد وآله الطيبين الطاهرين.

پى‏نوشتها:‌


450 - امالى شيرى ص 164.
451 - تاريخ طبرى 7 / 5 - 13؛ تاريخ ابن اثير 4 / 44 - 45؛ تاريخ ابن کثير 8 / 219؛ اغانى 1 / 35 - 36.
452 - التنبيه والاشراف ص 263؛ مروي الذهب 3 / 68 - 69؛ اخبار الطوال ص265 که اين دو بيت اخير نيز در آن آمده است : ما نخستين شعر را از طبرى 8 / 6؛ وابن اثير آورده ايم. و نيز به تاريخ الاسلام ذهبى 2 / 355 مرايعه شود.
453 - تاريخ طبرى 7 / 6 - 8؛ تاريخ ابن اثير 4 / 45 - 46.
454 - التنبيه والاشراف ص 264؛ اخبار الطوال ص 265.
455 - تاريخ اسلام ذهبى 2 / 356 - 357.
456 - تاريخ طبرى 7 / 11؛ ابن اثير 3 / 47؛ ابن کثير 8 / 220.
457 - تاريخ يعقوبى 6 / 251.
458 - تاريخ ابن کثير 6 / 234.
459 - تاريخ ابن کثير 8 / 22.
460 - تاريخ الخلفاء سيوطى ص 209؛ تاريخ خميس 2 / 302.
461 - الاخبار الطوال دينورى ص 269؛ تاريخ الاسلام ذهبى 2 / 357.
462 - تاريخ طبرى 7 / 13 .
463 - التنبيه والاشراف ص 274؛ مروي الذهب 3 / 71 .
464 - طبقات ابن سعد 5 / 215.
465 - تاريخ طبرى 7 / 11 - 12؛ فتوح ابن اعثم 5 / 300.
466 - تاريخ طبرى 7 / 11 - 12.
467 - الاخبار الطوال ص 265.
468 - العقد الفريد 4 / 390 .