توحيد و زيارت

آية الله سيد حسن طاهرى خرم آبادى

- ۵ -


اين نقل با آن چه عبدالله بن حنبل از پدرش نقل نموده متعارض است . از احمد بن حنبل راجع به بوسيدن قبر و منبر سؤ ال شد. در جواب گفت : جايز است و مانعى ندارد، هم چنين از بعضى علماى شافعى نقل شده كه بوسيدن قبور صالحين ، مانعى ندارد.
5. در تحفه ابن عساكر براى كراهت بلكه حرمت و عدم جواز بوسيدن و مس قبر و طواف به روايتى از نافع استدلال شده است ، او گفته ابن عمر كراهت داشت از اين كه قبر پيغمبر را زياد مس نمايند. نيز گفته بود: ((از سنت نيست مس و بوسيدن ديوار قبر و طواف در اطراف قبر)).(139)
در پاسخ به اين استدلال بايد گفت : اگر روايت مذكور از ابن عمر باشد، اولاً: اين روايت فقط دلالت بر كراهت كثرت مس قبر پيامبر مى كند نه بر حرمت و عدم جواز و نه بر اصل كراهت ، بلكه بر كثرت آن دلالت دارد.
ثانياً: اين نقل ، در تعارض با كلام ديگرى است كه از ابن عمر نقل شده . ((كان يضع يده اليمنى على القبر الشريف ؛ ابن عمر دست راست خود را بر قبر شريف مى گذاشت )) و لفظ ((كان )) دلالت بر استمرار دارد. نيز اين نقل تعارض دارد با نقلى كه از بلال صحابى خاص رسول خدا شده است . و اگر دليل بر نفى سنت بودن ابن امور، عدم وجود نص خاص در اين موارد باشد، ادله اى كه در قول چهارم ذكر مى شود براى اثبات سنت بودن مس و تقبيل و نظاير آن كه تعظيم و تكريم رسول خداست ، كافى است .
ابن ماجه در سنن خود نقل كرده است كه ابابكر، پيغمبر را بوسيد در حالى كه مرده بود و بوسيدن قبر پيغمبر به منزله بوسيدن آن حضرت پس از مرگ اوست (140) و جايى كه بوسيدن قبر پدر و مادر مستحب و سنت باشد. بوسيدن قبر پيامبر به طريق اولى سنت است .
سيد محسن امين از كفاية الشعبى ، فناوى الغرائب ، مطالب المؤ منين و خزانة الرواية نقل مى كند كه گفته اند:
((بوسيدن قبر پدر و مادر اشكال ندارد، زيرا مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! من سوگند خورده ام كه آستانه درب بهشت و پيشانى حورالعين را ببوسم . حضرت به امر فرمود: پاى مادر و پيشانى پدر را ببوسد. عرض كردم : يا رسول الله ! اگر پدر و مادرم زنده نباشند چه كنم ؟ حضرت فرمود: قبرشان را ببوس . عرض كرد: اگر قبرشان را ندانم ، حضرت فرمود: دو تا خط بكش ؛ يكى را به نيت قبر مادر و ديگرى را به نيت قبر پدر، آن گاه آن دو را ببوس تا سوگند خود را نشكنى )).(141 )
6. سمهودى از احياء العلوم غزالى نقل كرده است كه : ((مس مشاهده و بوسيدن آنها از عادت نصارا و يهود است )).(142)
در پاسخ گفته مى شود:
((اولاً: اين اعمال ؛ يعنى تبرك جستن به قبر رسول خدا و دست كشيدن بر قبر و منبر، عادت مسلمان ها و بزرگانى از اصحاب رسول خدا چون ابو ايوب انصارى و بلال و ابن عمر و ديگران از تابعين بوده است .
ثانياً: هر نوع عادتى از نصارا دليل بر حرمت آن نيست و اگر در شرع و عمل و سيره مسلمين دليلى بر جواز بود، صرف اين كه عادت يهود و نصارا هم بوده ، دليل بر تحريم نمى شود و اين گونه نيست كه هر عملى كه در بين امت ها و شرايع سابق رايج بوده ، چه به عنوان سنت و استحباب يا واجب يا اباحه و جواز، در شرع اسلام نسخ شده و حرام باشد.
7. در تحفه ابن عساكر بعد از اين كه مى گويد: ((مس ديوار قبر و بوسيدن و طواف همان گونه كه جهال و نادان ها انجام مى دهند، از سنت نيست بله مكروه بوده و جايز نيست ))، مى گويد: ((ايستادن از دور براى احترام به پيغمبر صلى الله عليه و آله بهتر است )).(143)
نكته اسائه ادب براى قول به كراهت ، مناسب تر است ، همان گونه كه در قول دوم ؛ يعنى كراهت بوسيدن و مس قبر به اين دليل استدلال شده بود و در حواشى شروانى و عبادى و نووى در مجموع از ابو عبدالله حليمى نقل كرده بود و عمده دليل قول به كراهت نيز همين اسائه ادب و خلاف احترام است . و در پاره اى از كلمات استدلال شده بود به اين كه در حال حيات و حضور، احترام و ادب اقتضا مى كرد كه شخص ، دور بايستد و زياد توقف نكند.
در پاسخ اين دليل گفته مى شود كه اين نوع امور، به قصد تبرك و اظهار علاقه ، منافاتى با احترام و ادب ندارد و خلاف احترام نيست ، در حال حضور و حيات پيغمبر، بزرگ آن حضرت نشستن و دست ماليدن و بوسيدن بدن يا لباس آن حضرت براى تبرك ، خلاف ادب و احترام نبوده و اصحاب هم چنان مى كردند.
در رواياتى كه در مورد تبرك اصحاب به آب وضو و يا آبى كه به دست آن حضرت ريخته مى شد گذشت ، لازمه اش مس بدن پيغمبر و نزديك شدن به آن حضرت بود به نقل بخارى : پيغمبر وضو گرفت و نماز ظهر و عصر را خواند و مردم برخاستند و دست پيغمبر را گرفتند و به صورت خود ماليدند، راوى اين خبر، ابو جحيفه مى گويد من هم دست پيغمبر را گرفتم و بر صورت خود گذاشتم ، ديدم كه از برف سردتر و از مشك خوش بوتراست ؛ بنابراين ، در زمان حيات هم اين گونه اعمال انجام مى شد و هيچ نوع خلاف احترام و ادب نبود، بعد از مرگ نيز گذاردن دست بر قبر و نظاير آن ، اسائه ادب و خلاف احترام نخواهد بود.
بايد توجه داشت عده اى از قائلين به كراهت مس قبر و بوسيدن آن ، بين قبر نبى صلى الله عليه و آله يا اوليا و بين قبور ديگران تفصيل داده و گفته اند: در مورد قبر پيغمبر و اوليا، اگر مس يا بوسيدن به قصد تبرك جستن باشد، مكروه نيست .
قول چهارم ، قول به جواز و عدم كراهت است :
1. ابن حجر در اين باره مى نويسد:
((بعضى از علما از جواز بوسيدن اركان كعبه ، جايز بودن بوسيدن هر كسى را كه مستحق تعظيم باشد از آدم و غير آن ، برداشت نموده اند؛ اما حكم بوسيدن دست آدمى ، در كتاب الادب مى آيد و اما درباره غير آدمى ، از امام احمد نقل شده است كه از او درباره حكم بوسيدن منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال شد، او اين مسئله را بى اشكال دانست ؛ ولى بعضى از پيروان او صحيح بودن آن را بعيد شمرده اند. از ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى شافعى مكه ، جواز بوسيدن مصحف (قرآن ) و اجزاى حديث و قبور صالحان ، نقل شده است و توفيق از ناحيه خداست )).
اين مطالب در كتاب شوكانى (144) از كتاب فتح البارى نيز شده است .(145)
2. سمهودى مى نويسد: عز مى گويد: در كتاب العلل و السؤ الات عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش روايت اءبى على بن صوف را از او نقل كرده كه عبدالله گفت : ((از پدرم درباره مردى كه منبر رسول الله صلى الله عليه و آله را مس مى كند و به آن تبرك مى جويد و آن را مى بوسد و همين كار با قبر آن حضرت به اميد ثواب انجام مى دهد، پرسيدم او گفت : اين كار اشكال ندارد. عز بن جماعه مى گويد: اين سخن ، اجماع منقول از نووى را باطل مى كند)). مى گويم : نووى به نقل اجماع ، تصريح نكرده ، ليكن قوت كلامش اجماع را مى فهماند.(146)
3. سبكى در مسئله زيارت در رد بر ابن تيميه مى گويد: ((جايز نبودن مسح قبر، اجماعى نيست . در اخبار مدينه روايت شده است كه مروان بن حكم با مردى كه به قبر پيامبر ملتزم شده بود (به آن چسبيده بود) مواجه شد، مروان گردن او را گرفت و گفت : آيا مى دانى چه مى كنى ؟ آن مرد به مروان رو كرد و گفت : آرى ، من سراغ سنگ و خشت نيامده ام ، بلكه من به پيشگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده ام .))(147)
اين جريان را علامه امينى از داوود بن ابى صالح اين گونه نقل مى كند:
((روزى مروان بن حكم با مردى كه صورتش (پيشانى اش ) را روى قبر (پيامبر) گذاشته بود، مواجه شد، مروان گردن او را گرفت و گفت : آيا مى دانى چه مى كنى ؟ آن كس ابو ايوب انصارى بود، به او رو كرد و گفت : آرى ، من سراغ سنگ نيامده ام ، بلكه به پيشگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده ام كه مى فرمود: هرگاه سرپرست دين ، اهل آن بود، بر دين گريه نكنيد وليكن بر دين بگرييد آن گاه نااهلان آن را عهده دار شوند)).(148)
بعد علامه مى گويد: ((اين جريان را حاكم در مستدرك (149) نقل كرده و آن را صحيح دانسته و عده اى ديگر (نيز) نقل نموده اند)). و مى گويد: اين داستان به ما خبر مى دهد كه منع از توسل به قبور طاهره از زمان صحابه از بدعت هاى اموى هاست و از هيچ صحابى انكار توسل به قبر پيغمبر و تبرك به آن غير از زاده بنى اميه مروان حكم شنيده نشده است .))(150)
4. سمهودى گويد:
((هنگامى كه بلال رضى الله عنه از شام براى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله مشرف شد، نزد قبر پيامبر آمد و نزد قبر گريه مى كرد و صورتش را بر آن مى ماليد. سند اين روايت خوب است )).(151)
علامه امينى داستان بلال را از ابن عساكر در تاريخ شام و حدود ده نفر از بزرگان اهل سنت نقل كرده است .(152)
در تحفه ابن عساكر از طاهر بن يحيى حسينى نقل شده كه گويد: ((پدرم از جدم از جعفر بن محمد از پدرش از على رضى الله عنه برايم حديث نقل كرد كه فرمود: وقتى پيامبر به خاك سپرده شد، فاطمه - رضى الله تعالى عنها - بر سر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد و مشتى از خاك قبر را گرفت و بر چشمانش گذاشت و گريه كرد و اين شعر را خواند:
 
ماذا على من شم تربة اءحمد   اءن لا يشم مدى الزمان غواليا
صبت على مصائب لو اءنها   صبت على الا يام عدن لياليا
بر كسى كه تربت احمد (پيامبر) را ببويد باكى نيست اگر در طول زمان مشگ نبويد.
مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر بر روزها وارد مى شد، به شب ها بدل مى شدند.(153)
علامه امينى اين واقعه را از ابن جوزى در الوفاءابن سيد الناس در سيره نبويه ،(154) قسطلانى در المواهب ، القارى در شرح الشمائل ،(155) شبراوى در الا تحاف ،(156) الخالدى در صلح الا خوان ،(157) الحمزاوى در مشارق الانوار،(158) السيد احمد زينى دحلان در السيرة النبويه (159) و عده اى ديگر از بزرگان اهل سنت نقل كرده است .(160)
5. خطيب بن حمله ذكر مى كند: ((ابن عمر همواره دست راستش را روى قبر شريف پيامبر مى گذاشت و بلال دو طرف صورتش را نيز بر آن مى گذاشت . او سپس مى گويد: شكى نيست در اين كه شدت محبت بر جواز اين كار وا مى دارد (جايز بودن آن را اثبات مى كند) و مقصود از اين كارها صرفاً احترام و تعظيم كردن است و مراتب مردم به اختلاف درجاتشان دراين مسئله متفاوت است همان طور كه در زمان حيات حضرت ، مردم چنين بودند؛ بعضى از آنها وقتى پيامبر را مى ديدند، نمى توانستند خويشتن دارى كنند و چه بسا خود را به حضرت مى چسباندند و بعضى شكيبايى مى كردند و عقب تر مى ايستادند، همه اينها خير و نيكى است )).(161)
6. ابن حجر گويد: ((از احمد نقل شده كه از او درباره بوسيدن منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال شد، او اين مسئله را بى اشكال دانست ؛ ولى بعضى از پيروانش صحت نقل اين سخن از او بعيد شمرده اند. و ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى شافعى مكه ، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن ) و اجزاى حديث و قبور صالحان نقل شده است )).
طيب ناشرى از محب طبرى نقل كرده است كه : آيا بوسيدن قبر و مس آن جايز است ؟ گفته است : ((علماى صالح آن را انجام مى دادند)) و اين شعر را خوانده است :
((اگر از سليمى نشانه و اثر ديديم ، براى آن اثر، هزار هزار سجده مى كرديم .))
و ديگرى گفته : به سرزمين ليلى مى گذرم و اين ديوار و آن خانه را مى بوسم ، اين محبت سرزمين نيست كه دلم را برده است ، بلكه عشق ساكن سرزمين است كه مرا دلباخته كرده است )).(162)
7. سمهودى مى گويد: ((بعضى از ابى خيثمه نقل كرده اند كه او گفت : مصعب بن عبدالله براى ما نقل كرد كه اسماعيل بن يعقوب تيمى براى ما، در حديثى گفت : ابن منكدر، همواره با اصحاب خود مى نشست ، او گفت : ابن منكدر در سكوت به سر مى برد تا اين كه با آن حال از جا برمى خاست و صورتش را بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذاشت و بازمى گشت . از ناحيه ديگران به سبب اين عمل ، مورد سرزنش قرار گرفت ؛ وى گفت : همانا براى من ناراحتى پيش مى آيد، در اين حال از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله شفا طلب مى كنم . او در مكانى از صحن مسجد (پيامبر) روى زمين مى غلتيد و خود را مى ماليد و در آن جا خواب و استراحت مى كرد. به او گفته شد اين چه كارى است ؟ در جواب گفت : من پيامبر صلى الله عليه و آله را در اين جا ديدم (فكر مى كنم گفت در خواب ديدم ))).(163)
8. سمهودى مى گويد:
((در كتاب الاحياء است كه بعضى از علما مى گويد: اگر از گذاشتن دست روى قبر، مصافحه ميت را قصد نمايد، اميد است كه اشكالى نداشته باشد و در هر صورت ، تبعيت از قول جمهور علما سزاوارتر است )).(164)
9. ((اجماع منعقد شده است بر فضيلت قبرى كه اعضاى شريف (پيامبر) را در بر دارد حتى بر كعبه معظمه هم فضيلت دارد و پس از آن بر فضيلت مكه و مدينه بر ساير بلاد اجماع كرده اند؛ اما در افضل بودن يكى از آن دو بر ديگرى اختلاف نموده اند؛ عمر بن خطاب و پسرش عبدالله و مالك بن انس و اكثر اهل مدينه به افضل بودن مدينه نظر داده اند و بعضى از آنان نيكو نظر داده و گفته اند كه : محل خلاف در غير كعبه شريف است ؛ چون فضيلت كعبه بر مدينه غير از مكانى كه پيكر پيامبر را در بردارد، اجماعى است و حكايت اجماعى بودن فضيلت مكان قبر پيامبر را قاضى عياض و قبل از او قاضى ابو وليد باجى نقل كرده است ؛ خطيب اين جمله هم را گفته است . نيز ابو يمن بن عساكر و غير ايشان اين مطلب را نقل كرده اند و به فضيلت كعبه شريفه تصريح نموده اند، تاج چنين نقل كرده است )).(165)
از نقل اين اجماعات ، برترى مقدارى از زمين مدينه كه متضمن و در برگيرنده رسول خداست ؛ يعنى قبر شريف آن حضرت بر همه زمين ها حتى كعبه استفاده مى شود كه اين قطعه از زمين ؛ يعنى قبر شريف ، قطعه اى است با بركت و اشرف و افضل است حتى از مكه و زمين كعبه و به اعتبار اين كه اجزاى اين زمين ، متصل و در برگيرنده اعضاى رسول خداست ، تبرك جستن به قبر و امثال آن مانند تبرك جستن به لباس يا بصاق يا آب دست پيغمبر و يا تبرك جستن به اعضا و جسم آن حضرت است كه اصحاب رسول خدا به آنها متبرك مى شدند.
سمهودى از حسن حنبلى از مالك ، رئيس و امام مالكيه نقل مى كند با اين كه به سبب پيرى داراى ضعف و ناتوانى بود، ولى هرگز در زمين مدينه بر مركب سوار نمى شد و مى گفت : در مدينه اى كه در آن جسم رسول خدا مدفون است سوار نمى شوم و تا اين اندازه براى زمينى كه در برگيرنده رسول خداست ، احترام قائل بود.
10. داستان آمدن اعرابى سه روز بعد از دفن رسول خدا و انداختن خود بر روى قبر و ريختن خاك بر سر خود در بحث توسل ذكر شد، اين داستان از اميرالمؤ منين نقل گرديده و همه مسلمان ها و اصحاب ، ناظر بودند و به اين عمل ، كسى اعتراض و از آن نهى نكرد. اين جريان را علامه امينى از هشت كتاب از كتب اهل سنت نقل كرده است .(166)
11. علامه احمد بن محمد مقرى مالكى (متوفى 1041) در كتاب فتح المتعال بصفة النعال ، به نقل از ولى الدين عراقى مى گويد: ((ابو سيعد بن علا خبر داده است كه : در جزء قديمى كلام احمد بن حنبل كه به خط ابن ناصر و ديگر حفاظ است ، ديدم كه از امام احمد درباره بوسيدن قبر و منبر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال شد، او گفت : اشكال ندارد.
ابو سعيد گويد: آن نوشته را به تقى بن تيميه نشان دادم ، او از اين كلام تعجب مى كرد و مى گفت : از احمد كه نزد من جليل القدر است ، تعجب مى كنم ! آيا اين كلام اوست يا معناى كلام او؟ ابو سعيد گويد: چه تعجبى در اين كلام است در حالى كه از امام احمد به ما روايت رسيده است كه او پيراهن شافعى را شست و آبى را كه با آن ، پيراهن را شسته بود نوشيد؟ و اگر اين عمل تعظيم اهل علم است ، پس حكم ارزش صحابه پيامبر و نيز آثار انبيا - عليهم الصلاة و السلام - چه مى شود؟ و چه زيبا گفته است مجنون درباره ليلى : امر على الديار...))(167)
الغدير در پاورقى ذكر كرده كه جريان شستن پيراهن شافعى را ابن جوزى در مناقب احمد(168) و ابن كثير در تاريخ خود(169) نقل كرده اند.
12. ((شافعى صغير، محمد بن احمد رملى (متوفى 1004) استاد اساتيد مذهب شافعى در شرح المنهاج مى گويد: روى قبر، سايه بان انداختن و بوسيدن صندوق روى قبر و استلام كردن آن و بوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است ؛ بلى اگر قصد تبرك داشته باشد، مكروه نيست ؛ چنان كه پدرم رحمه الله به آن فتوا داده است و علما تصريح كرده اند كه اگر كسى از استلام حجرالا سود عاجز باشد، مستحب است با عصا به آن اشاره كند و عصا را ببوسد)).(170)
((حميدى در جمع بين دو روايت صحيح و ابو داوود در مسندش گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله با عصايش به حجرالاسود اشاره مى كرد و عصا را مى بوسيد)).
13. ((ابو العباس احمد رملى كبير انصارى ، استاد اساتيد در حاشيه كتاب روض طالب كه در حاشيه اسنى المطالب چاپ شده ، در ذيل سخن مصنف ، درباره ادب مطلق زيارت قبور [اين كه زائر به اندازه اى كه در حال حيات به صاحب قبر، نزديك مى شد، به قبر نزديك گردد] گفته است : در كتاب المجموع گويد: (زائر) قبر را استلام نكند و نبوسد و براى سلام كردن ، رو به قبر و براى دعا كردن رو به قبله بايستد. ابو موسى اصفهانى همين مطلب را ذكر كرده است . شيخ (استاد) ما گفته است : بلى اگر قبر نبى يا ولى يا عالم باشد، استلام كردن و بوسيدن آن به قصد تبرك اشكال ندارد)).(171)
14. ((زرقانى مصرى مالكى در شرح المواهب (172) گفته است : بوسيدن قبر شريف پيامبر، مكروه است مگر به قصد تبرك كه در اين صورت كراهت ندارد؛ چنان كه رملى بر اين اعتقاد است )).(173)
15. ((شيخ ابراهيم باجورى در حاشيه خود بر شرح ابن قاسم غزى بر متن شيخ ابى شجاع در فقه الشافعى گفته است : بوسيدن قبر و استلام آن مكروه است و همين حكم را صندوقى كه بالاى قبر مى گذارند نيز دارد. هم چنين بوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است مگر اين كه به قصد تبرك باشد كه كراهت ندارد و اگر به سبب ازدحام جمعيت و مانند آن مثل اختلاط مردان و زنان ، از اين كارها عاجز باشد، همان طورى كه در زيارت احمد بدوى اتفاق مى افتد، در جايى كه بدون زحمت ، امكان توقف وجود دارد، مى ايستد و هرچه مى تواند (قرآن ) قرائت كند و با دست خود و با چيز ديگر به قبر اشاره كند و سپس آن راببوسد؛ چون علما تصريح كرده اند كه اگر (زائر) از استلام حجرالا سود عاجز باشد، جايز است با دست يا عصا به آن اشاره كند و سپس آن را ببوسد)).(174)
16. ((شيخ حسن عدوى حمزاوى مالكى در كتاب كنزالمطالب (175) و مشارق الانوار(176) بعد از نقل عبارت رملى مذكور، مى گويد: در اين صورت ، شكى نيست كه بوسيدن قبر شريف (پيامبر)، تنها براى تبرك مى باشد، پس اين جواز، در مقايسه با بوسيدن قبور اوليا به قصد تبرك سزاوارتر است ؛ بنابراين ، آن چه عارف گفته است ، بر اين معنا حمل مى شود به ويژه كه قبر شريف آن حضرت ، باغى از باغى هاى بهشت مى باشد)).(177)
مبحث پنجم : آثار زيارت
هم چنان كه قبلاً گفته شد علماى اهل تسنن براى زيارت مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله آثارى را مترتب نموده اند كه از لازمه آنها استحباب بلكه تاءكيد استحباب زيارت مرقد آن حضرت استفاده مى گردد. اكنون به بررسى بعضى از آثار مترتب بر زيارت مرقد آن حضرت مى پردازيم .
الف - شفاعت
1. در حديثى كه دارقطنى ، بيهقى و ديگران از طريق موسى بن هلال از نافع از ابن عمر نقل كرده اند كه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند:
((من زار قبرى وجبت له شفاعتى ))؛(178)
كسى كه قبر مرا زيارت كند، براى او شفاعت من واجب مى شود.
در روايتى ديگر كه بزار از طريق عبدالله بن ابراهيم غفارى از ابن عمر نقل كرده آمده است : ((من زار قبرى حلت له شفاعتى )).(179)
2. طبرانى در جامع كبير و اوسط و دارقطنى در امالى و ديگران از ابن عمر نقل كرده اند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
((من جائنى زائرا لا تحمله حاجة إ لا زيارتى كان حقا على ان اكون له شفيعا يوم القيامة ))؛(180)
كسى كه به زيارت من بيايد و حاجتى جز زيارت من نداشته باشد، بر من اين حق است كه شفيع او در روز قيامت باشم .
و در معجم ابن المقرى از مسلمه از عبيدالله بن عمر از نافع از سالم از ابن عمر نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من جائنى زائرا كان له حقا على الله اءن اءكون له شفيعا يوم القيامة )).(181)
فرق اين نقل با نقل قبل اين است كه در اين نقل زائر بر خداوند چنين حقى پيدا مى كند كه پيامبر را شفيع او قرار دهد.
ابن السكن ، حديث مذكور را در كتابى كه نام آن را السنن الصحاح الماءثوره ناميده ؛ يعنى سنت هاى صحيح از رسول خدا رسيده ، در باب : ((ثواب كسى كه زيارت نمايد قبر پيغمبر را)) ذكر كرده است . وى در خطبه كتاب خود شرط نموده احاديثى را كه اجماع بر صحت آنها هست در اين كتاب جمع آورى كند، اين حديث از احاديثى است كه اجماع بر صحت آنها هست و اطلاق آن شامل بعد از موت هم مى شود، از اين كه اين حديث را در باب زيارت قبر پيغمبر ذكر كرده معلوم مى شود كه از اين حديث ، زيارت بعد از موت را فهميده است .
علامه امينى از شانزده منبع اهل تسنن اين حديث را نقل مى نمايد.(182)
3. ابن نجار در اخبار مدينه با سندى از انس بن مالك روايت كرده است كه رسول خدا فرمود:
((من زارنى ميتا فكاءنما زارنى حيا و من زار قبرى وجبت له شفاعتى يوم القيامة و ما من اءحد من امتى له سعة ثم لم يزرنى فليس له عذر))؛(183 )
كسى كه پس از مرگم مرا زيارت نمايد مثل آن است كه مرا در حال حيات زيارت نموده است و كسى كه زيارت نمايد قبر مرا واجب مى شود براى او شفاعت من در روز قيامت و كسى از امت من كه براى او ممكن باشد ولى مرا زيارت نكند، پس براى او عذرى نيست . حديث مذكور در كتاب الغدير از شش كتاب اهل سنت نقل شده است .(184)
4. روايت كرده است يحيى با سندى از بكر بن عبدالله كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
((من اءتى المدينة زائرا لى وجبت له شفاعتى يوم القيامة ))؛(185)
كسى كه مدينه آيد، در حالى كه زيارت كننده من باشد، واجب مى شود براى او شفاعت من در روز قيامت .
ب - شهادت
1. روايت نموده است ابو جعفر عقيلى با سندى از ابن عباس كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من زارنى فى مماتى كان كمن زارنى فى حياتى و من زارنى حتى ينتهى إ لى قبرى كنت له يوم القيامة شهيدا))؛(186)
كسى كه زيارت كند مرا پس از مرگ من ، مانند كسى است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است و كسى كه زيارت نمايد مرا تا اين كه به قبر من رسيده باشد، روز قيامت شاهد و گواه او خواهم بود.
ج - شهادت و شفاعت
1. ابن ابى الدنيا از طريق اسماعيل بن ابى فديك از سليمان بن يزيد كعبى از انس بن مالك روايت كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من زارنى بالمدينة كنت له شفيعا اءو شهيدا يوم القيامة )).(187)
بيهقى نيز اين روايت را از همين طريق نقل كرده است با اين الفاظ:
((من زارنى محتسبا إ لى المدينة كان فى جوارى يوم القيامة )).(188)
صاحب الغدير حديث مذكور را از 21 كتاب از كتاب هاى حافظان حديث از انس بن مالك نقل مى كند.(189)
2. ابوالفتوح از طريق خالد بن يزيد از عبدالله بن عمر از سعيد مقبرى روايت كرده است كه مى گفت از هريره شنيدم كه مى گفت رسول خدا فرمود:
((من زارنى بعد موتى فكاءنما زارنى و اءنا حى و من زارنى كنت له شهيدا اءو شفيعا يوم القيامة ))؛(190)
كسى كه زيارت كند مرا بعد از مرگ من ، مانند آن است كه مرا زيارت نموده است در حالى كه زنده هستم و كسى كه زيارت كند مرا، روز قيامت براى او گواه يا شفيع خواهم بود.
3. ابو داوود طيالسى از سوار بن ميمون روايت كرده است كه گفت : حديث كرد مرا مردى از آل عمر كه گفت شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
((من زار قبرى [يا فرمود: من زارنى ] كنت له شفيعا اءو شهيدا)).(191)
در كتاب الغدير از يازده كتاب اهل سنت اين حديث را نقل مى كند.(192)
اين حديث را بيهقى نيز با سند خود نقل كرده (193) و منظور از جمله ((من زارنى )) نيز زيارت پس از وفات و رحلت آن حضرت است .
4. بخارى نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من صلى على عند قبرى و كل الله به ملكا يبلغنى و كفى امر دنياه و آخرته و كنت له شفيعا اءو شهيدا يوم القيامة ))؛(194)
كسى كه صلوات بفرستد بر من نزد قبرم ، خداوند ملكى را مى گمارد كه آن صلوات را به من برساند و امر دنيا و آخرت او را كفايت مى كند و من روز قيامت براى او شاهد و گواه و شفاعت كننده هستم .
د - در جوار رسول خدا صلى الله عليه و آله
1. ابو جعفر عقيلى همان روايت سوار بن ميمون را از مردى از آل خطاب از پيغمبر صلى الله عليه و آله اين گونه نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند:
((من زارنى متعمدا كان فى جوارى يوم القيامة ، و من مات فى اءحد الحرمين بعثه الله فى الامنين يوم القيامة ))؛(195)
هر كس به قصد زيارت من بيايد، در روز قيامت در پناه من خواهد بود و هر كسى كه در يكى از دو حرم شريف از دنيا برود، خداوند او را جزء آمنين روز قيامت برمى انگيزد.
اين حديث را علامه امينى از هشت كتاب از حفاظ و راويان حديث از اهل سنت نقل نموده است ؛ مانند دارقطنى ، ابن عساكر و بيهقى .(196)
2. ابن عساكر از على بن ابى طالب عليه السلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من ساءل لرسول الله صلى الله عليه و آله الدرجة الوسيلة حلت له شفاعتى يوم القيامة و من زار قبر رسول الله كان فى جوار رسول الله ))؛(197)
كسى كه از خداوند براى رسول خدا صلى الله عليه و آله درجه وسيله را بطلبد، حلال است براى او شفاعت من روز قيامت و كسى كه زيارت كند قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را، در جوار آن حضرت خواهد بود.
ه‍- زيارت در زمان آن حضرت
1. دارقطنى و غير او از طريق هارون بن قزعه از مردى آل حاطب از حاطب نقل كرده اند كه رسول خدا فرمود:
((من زارنى بعد موتى فكاءنما زارنى فى حياتى ))؛(198)
كسى كه زيارت نمايد مرا بعد از مرگ من ، مانند آن است كه زيارت كرده است مرا در زندگى من .
حديث مذكور در كتاب الغدير از سيزده كتاب اهل سنت نقل شده است .(199)
2. در جامع كبير و اوسط طبرانى از طريق عايشه دختر يونس از ابن عمر نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
((من زار قبرى بعد موتى كان كمن زارنى فى حياتى ))؛(200)
كسى كه قبر مرا بعد از مرگ من زيارت كند، مانند كسى است كه زيارت كرده باشد مرا در زندگى ام .
3. دارقطنى و طبرانى در كبير و اوسط و غير اين دو مانند بيهقى در سنن خود با سندهايى از ابن عمر نقل نموده اند كه گفت :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ((من حج فزار قبرى بعد وفاتى كان كمن زارنى فى حياتى )).(201)
اين حديث را ابن جوزى در مثير الغرام الساكن با سند خود از ابن عمر روايت كرده ، با اضافه ((وصحبنى )): ((كسى كه حج به آورد، پس زيارت كند قبر مرا بعد از وفات من مانند كسى است كه زيارت كند مرا در زندگى من و مرا مصاحبت كرده است .))
در كتاب كشف الا رتياب ، اين حديث را از سيوطى در الجامع الصغير و از احمد در مسندش و ابى داوود و ترمذى و نسائى نقل نموده است .(202)
علامه امينى نيز اين حديث را از 25 كتاب حديث اهل سنت نقل نموده است .(203)
و - زيارت نكردن و جفاى بر آن حضرت
1. روى عن رسول الله صلى الله عليه و آله قال : ((من وجد سعة و لم يفد [يغد] الى فقد جفانى ))؛
از رسول خدا روايت شده است كه فرمود: كسى كه در خود وسعت و توانايى بيابد و به سوى من نيايد، حقيقتاً به من جفا نموده است .
در الغدير، اين حديث را از ابن فرحون در مناسكش ، غزالى در احياء العلوم ، قسطلانى در المواهب اللدنيه و عجلونى در كشف الخفاء نقل كرده است .(204)
2. از دو طريق از على بن ابى طالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
((من زار قبرى بعد موتى فكانما زارنى فى حياتى و من لم يزرنى فقد جفانى ))؛(205)
كسى كه زيارت كند قبر مرا بعد از مرگ من ، مانند آن است كه مرا در زندگى و حيات زيارت كرده است و كسى كه زيارت نكند مرا (يا قبر مرا) به من جفا كرده است .
اين حديث در كتاب الغدير از نُه كتاب اهل سنت از اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و او از رسول خدا نقل شده است .(206)
3. ابن عدى در كامل از طريق محمد بن محمد بن نعمان روايت كرده كه جد من گفت : حديث نمود مرا مالك از نافع از ابن عمر كه پيامبر خدا فرمود: ((من حج البيت و لم يزرنى فقد جفانى ))؛(207) اين حديث را الغدير از عده اى از حفاظ و راويان حديث نقل مى كند و نُه مورد را نام مى برد.(208) دارقطنى هم از مالك با همين سند آن را نقل كرده است .
چنان كه قبلاً گفته شد بسيارى از فقها و علماى اهل تسنن درباره زيارت مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله آثار فراوانى را ذكر كرده اند، از جمله آنها بكرى دمياطى است كه مى گويد:
((بدان كه آنان درباره اين زيارت ، اختلاف نموده اند؛ بسيارى حكم بر سنت مؤ كد بودن آن داده اند و بعضى آن را واجب دانسته اند و برخى از علما هم نظر آنان را تاءييد كرده اند و سخن مصنف كه گفت : هر چند زائر، حاج و معتمر نباشد، نهايت سنت مؤ كد بودن زيارت را مى رساند ليكن براى حاج و معتمر، زيارت ، تاءكيد زيادى پيدا مى كند؛ چون غالب حاجيان از راه هاى دور مى آيند و لذا وقتى كه نزديك مدينه مى شوند ديگر ترك زيارت براى آنان قبيح است . نيز به دليل حديث : هر كس حج به جا آورد ولى مرا زيارت نكند بر من جفا كرده است ، هر چند قيد حج در آن حديث ، مقصود نيست (زائر اگر حاج هم نباشد همين حكم را دارد) و قول مصنف كه گفت : به دليل احاديثى كه در فضيلت زيارت وارد شده ، از جمله آن احاديث ، سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: هر كس مرا بعد از مردنم زيارت كند، مثل آن است كه در زمان حياتم زيارتم نموده است )).
نيز سخن آن حضرت كه فرمود: ((هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم براى او واجب مى شود)) و مفهوم حديث اين است كه شفاعت آن حضرت براى غير زائرش جايز است .
نيز سخن آن حضرت كه فرمود: ((هر كس به زيارت من بيايد و جز زيارت من كار ديگرى نداشته باشد بر خدا حق است كه روز قيامت مرا شفيع او قرار دهد)).
و بخارى روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
هر كس نزد قبرم بر من درود فرستد، خدا فرشته اى را وكيل مى كند تا آن را به من برساند و خداوند او را در كار دنيا و آخرتش كفايت مى كند و من روز قيامت ، شفيع يا شاهد او خواهم بود. سپس شعرى نقل مى كند، با اين مضمون : هر كس قبر محمد صلى الله عليه و آله را زيارت كند، فرداى قيامت به شفاعتش مى رسد؛ به خدا سوگند اى غزل خوان من ! ذكر و حديث او را زياد كن و دائماً بر او درود آشكار بفرست تا هدايت شوى ؛ او رسول برگزيده است كه داراى جود و دست بخشنده است ؛ شفاعت او در وحشت روز موعود در بين مردم پذيرفته شده است ؛ روز حشر، حوض ‍ گواراى كوثر مخصوص اوست ؛ پروردگارا! مادامى كه ستاره فرقد (ستاره اى كه هرگز غروب نمى كند) مى درخشد، بر او درود فرست )).
بعضى از علما گفته اند:
((براى زائر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ده كرامت است :
1. بالاترين درجات ، به او داده مى شود؛
2. به عالى ترين خواسته هايش مى رسد؛
3. آرزوهايش برآورده مى گردد؛
4. موهبت ها به او بخشيده مى شود؛
5. از هلاكت ها و تباهى ها محفوظ مى ماند؛
6. از عيب ها پاك مى شود؛
7. سختى ها و مصيبت ها بر او آسان مى گردد؛
8. از بلاها كفايت مى شود (در امان مى ماند)؛
9. عاقبت خوبى خواهد داشت ؛
10. پروردگار مشرق ها و مغرب ها بر او رحمت مى كند.
گوارا باد! بر كسى كه بهترين خلق (پيامبر) را زيارت كند و بار گناهانش را وانهد؛ به درستى كه سعادت ، براى كسى كه وارد مدينه شود يا او (پيامبر) را زيارت كند، تضمين شده است )).(209)
جواز سفر براى زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله
محمد بن عبدالوهاب مى گويد: شد الرحال (سفر كردن ) براى زيارت قبور پيغمبر، اوليا و صالحين ، حرام است و جايز نيست ! زيارت قبر پيغمبر فقط براى اهل مدينه مستحب است اما اگر ديگران به اين قصد به مدينه سفر كنند كه در مسجد رسول خدا نماز بخوانند، اين سفر حرام نيست . در رساله دوم از رسائل الهدية السنية مى نويسد:
((تسن زيارة النبى إ لا اءنه لا يشد الرحال إ لا لزيارة المسجد و الصلاة فيه ))
زيارت پيامبر سنت است ، الا اين كه نبايد بار سفر بست مگر براى زيارت مسجد و نماز خواندن در آن .
فرقه وهابى ، براى عدم جواز سفر براى زيارت قبر نبى ، روايتى از ابو هريره نقل مى كنند كه اين روايت در صحاح آنان نيز آمده است ؛ ابو هريره از رسول خدا نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((لا تشد الرحال إ لا إ لى ثلاثة مساجد؛ مسجدى هذا و مسجد الحرام و مسجد الا قصى ))؛(210)
سفر روانيست مگر براى سه مسجد: همين مسجد (مسجد پيغمبر در مدينه )، مسجد الحرام و مسجد اقصى .
و همين روايت در نقل ديگرى چنين آمده است : ((إ نما يسافر إ لى ثلاثة مساجد؛ مسجد الكعبه و مسجدى الا يلياء)).(211)
مسافرت فقط به سوى سه مسجد است : مسجد كعبه ، مسجد من (در مدينه ) و مسجد ايليا.
بر حسب مدلول اين روايات ، ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب معتقدند كه سفر براى زيارت قبر نبى ، جايز نيست .
نقض برهان وهابى ها
در حديث نخست كه گفت : ((لا تشد الرحال إ لا إ لى ثلاثة مساجد...))، آن چه در نهى ، صراحت دارد همين روايت نخست است ، زيرا كلمه ((لا)) دارد و گفته اند ((لا))ى نافيه دلالت بر نهى مى كند، زيرا گاهى از خبر، اراده انشا مى شود، اين جا نيز همين طور است ((لا تشد الرحال )) يعنى نبايد براى غير از او سه جا بار سفر بست .
اكنون بايد ديد كه مستثنى منه جمله ((إ لا إ لى ثلاثة مساجد)) چيست ؟ اين جا دو احتمال وجود دارد: احتمال نخست اين است كه مستثنى منه واژه ((مسجد)) باشد ((لا تشد الرحال إ لى مسجد إ لا ثلاثة مساجد))، در اين صورت معناى حديث اين مى شود كه اگر بخواهيد براى مسجد، شد رحال بكنيد به غير از اين سه مسجد نبايد شدّ الرحال كنيد، در اين صورت اگر بخواهيم براى تربت پيامبر برويم ، اشكالى دارد؟ اين سفر براى زيارت قبر پيغمبر است و شدّ رحال به سوى مسجد نيست . يا اگر بخواهيم به زيارت يكى از اولياى خدا برويم ، شدّ رحال به مسجد نيست تا جايز نباشد.
احتمال دوم اين است كه مستثنى منه را اعم بگيريم و بگوييم ((لا تشد الرحال إ لى مكان الا مكنة إ لا إ لى ثلاثة )) يعنى انسان حق ندارد به هيچ مكانى مسافرت كند مگر به همين سه مسجد، در اين صورت لازمه اين سخن اين است كه تمام مسافرت ها حرام بشود مگر مسافرت براى اين سه مسجد، آيا كسى مى تواند اين را ملتزم بشود و بگويد تمام مسافرت هاى غير از اين سه مكان مثل مسافرت براى تجارت ، صله رحم و خيلى از مسافرت هاى ديگر حرام است ؟ چه دليلى بر حرمت اين مسافرت ها وجود دارد؟!