آموزش فلسفه
جلد دوم

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۳۴ -


درس شصت و چهارم - توحيد افعالى

شامل: مقدمه توحيد در خالقيت و ربوبيت توحيد در افاضه وجود نفى جبر و تفويض

مقدمه

در درس گذشته توحيد بمعناى نفى شريك در وجوب وجود و نيز بمعناى نفى كثرت در درون ذات را بيان كرديم و ضمنا اشاره‏اى به نفى مغايرت صفات با ذات الهى نموديم و توضيح آن در بحث صفات الهى خواهد آمد اما شركى كه در ميان طوايف مختلف مشركين شايع بوده و هست‏شرك در خالقيت و بخصوص شرك در تدبير جهان است و مباحث گذشته براى ابطال آن كافى نيست زيرا ممكن است كسى با پذيرفتن توحيد به معناى گذشته معتقد شود كه واجب الوجود يگانه تنها يك يا چند مخلوق را آفريد و ديگر نقشى در آفرينش ساير مخلوقات و تدبير امور آنها ندارد و اين امور بوسيله كسانى انجام مى‏گيرد كه خودشان واجب الوجود نيستند اما در ايجاد و تدبير ساير پديده‏ها مستقل هستند و نيازى به خداى متعال ندارند از اين روى لازم است توحيد در خالقيت و ربوبيت بطور جداگانه مورد بحث قرار گيرد

توحيد در خالقيت و ربوبيت

فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و نفى شريك براى خداى متعال در آفرينش و اداره جهان به اين صورت استدلال مى‏كرده‏اند كه آفرينش منحصر به آفرينش مستقيم و بى‏واسطه نيست و خدايى كه نخستين مخلوق را مستقيما و بى‏واسطه مى‏آفريند افعال و مخلوقات او را هم با وساطت وى مى‏آفريند و اگر صدها واسطه هم در كار باشد باز هم همگى آنها مخلوق با واسطه خداى متعال بشمار مى‏روند و به تعبير فلسفى علت علت هم علت است و معلول معلول هم معلول و در واقع با اضافه كردن همين مقدمه به براهين اثبات واجب الوجود معلوليت همه جهان را نسبت به وى اثبات مى‏كرده‏اند .

اما بر اساس اصول حكمت متعاليه و مخصوصا با توجه به اصل تعلقى بودن وجود معلول و عدم استقلال آن نسبت به علت هستى‏بخش اين مطلب تبيين روشنتر و استوارترى يافت و حاصل آن اين است كه هر چند هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخوردار است اما همگى علتها و معلولها نسبت به خداى متعال عين فقر و وابستگى و نياز هستند و هيچگونه استقلالى ندارند از اين روى خالقيت‏حقيقى و استقلالى منحصر به خداى متعال است و همه موجودات در همه شؤون خودشان و در همه احوال و ازمنه نيازمند به وى مى‏باشند و محال است كه موجودى در يكى از شؤون هستيش بى‏نياز از وى گردد و بتواند مستقلا كارى را انجام دهد .

و اين يكى از درخشانترين و ارزشمندترين دستاوردهاى فلسفه اسلامى است كه به بركت انديشه تابناك صدر المتالهين به جهان فلسفه ارائه گرديد .

همچنين فلاسفه براهين ديگرى را براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه كرده‏اند كه مبتنى بر مقدمات نظرى متعددى است و براى جلوگيرى از اطاله سخن از ذكر و بررسى آنها صرف نظر مى‏شود و تنها به برهانى كه در قرآن كريم به آن اشاره شده (لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا) بسنده مى‏كنيم .

اين برهان به چند صورت تقرير شده است و ذيلا تقريرى را كه روشنتر و به مفاد آيه نزديكتر بنظر مى‏رسد مى‏آوريم اين تقرير از دو مقدمه تشكيل مى‏شود:

1- وجود هر معلولى وابسته به علت‏خودش مى‏باشد و به ديگر سخن هر معلولى وجود خودش را با همه شؤون و متعلقاتش از علت هستى‏بخش خودش دريافت مى‏دارد و اگر احتياج به شروط و معداتى هم داشته باشد مى‏بايست وجود آنها هم مستند به علت هستى‏بخش خودش باشد بنا بر اين اگر دو يا چند علت هستى‏بخش در عرض هم فرض شوند معلول هر يك از آنها وابسته به علت‏خودش مى‏باشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن نخواهد داشت و بدين ترتيب ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها بوجود نخواهد آمد .

2- نظام اين جهان مشهود آسمانها و زمين و پديده‏هاى آنها نظام واحدى است كه در آن پديده‏هاى همزمان و ناهمزمان با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند اما ارتباط پديده‏هاى همزمان همان تاثير و تاثرات على و معلولى گوناگون در ميان آنها است كه موجب تغييرات و دگرگونيهايى در آنها مى‏شود و به هيچ وجه قابل انكار نيست و اما ارتباط بين پديده‏هاى گذشته و حال و آينده به اين صورت است كه پديده‏هاى گذشته زمينه پيدايش پديده‏هاى كنونى را فراهم آورده‏اند و پديده‏هاى كنونى هم به نوبه خود زمينه پيدايش پديده‏هاى آينده را فراهم مى‏سازند و اگر روابط على و اعدادى از ميان پديده‏هاى جهان بر داشته شود جهانى باقى نخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم بوجود نخواهد آمد چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هوا و نور و آب و مواد غذائى بريده شود ديگر نمى‏تواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايش انسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد .

با ضميمه كردن اين دو مقدمه نتيجه گرفته مى‏شود كه نظام اين جهان كه شامل مجموعه پديده‏هاى بى‏شمار گذشته و حال و آينده است آفريده يك آفريدگار مى‏باشد و تحت تدبير حكيمانه يك پروردگار اداره مى‏گردد زيرا اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مى‏بود ارتباطى ميان آفريدگان بوجود نمى‏آمد و نظام واحدى بر آنها حكمفرما نمى‏شد بلكه هر آفريده‏اى از طرف آفريدگار خودش بوجود مى‏آمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار پرورش مى‏يافت و در نتيجه نظامهاى متعدد و مستقلى بوجود مى‏آمد و ارتباط و پيوندى بين آنها برقرار نمى‏شد در صورتى كه نظام موجود در جهان نظام واحد همبسته‏اى است و پيوند بين پديده‏هاى آن مشهود است .

در پايان بايد اين نكته را خاطر نشان كنيم كه خالقيت و ربوبيت انفكاك ناپذيرند و پرورش و تدبير و اداره امور يك موجود جداى از آفرينش او و آفريدگان مورد نياز او نيست مثلا روزى دادن به انسان چيزى جداى از آفريدن دستگاه گوارش براى او و آفريدن مواد خوراكى در محيط زندگى او نيست و به ديگر سخن اينگونه مفاهيم از روابط آفريدگان با يكديگر انتزاع مى‏شود و مصداقى منحاز از آفرينش آنها ندارد بنا بر اين با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در تدبير امور و ساير شؤون ربوبيت نيز ثابت مى‏گردد

توحيد در افاضه وجود

همچنين معناى ديگر توحيد انحصار تاثير استقلالى و افاضه وجود به ذات مقدس الهى است كه شواهد فراوانى در آيات و روايات دارد و با توجه به برهانى كه بر اساس اصول حكمت متعاليه براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه شد بخوبى اثبات مى‏گردد ولى در اين زمينه كژانديشيهايى وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و از سقوط در دره‏هاى افراط و تفريط پرهيز نمود .

از يك سوى گروهى از متكلمين اشاعره به استناد ظواهر دسته‏اى از آيات و روايات بكلى سلب تاثير از علل متوسطه نموده و اساسا منكر عليت و تاثير براى آنها شده‏اند و خداى متعال را فاعل بى‏واسطه براى هر پديده‏اى قلمداد كرده‏اند و معتقد شده‏اند كه عادت الهى بر اين جارى شده كه در شرايط خاصى پديده معينى را بوجود بياورد و گرنه اسباب و شرايط هيچ تاثيرى در پيدايش آن ندارند .

و از سوى ديگر گروه ديگرى از متكلمين معتزله نوعى استقلال در تاثير بخصوص در مورد فاعلهاى اختيارى قائل شده‏اند و استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح ندانسته‏اند و اين يكى از اصلى‏ترين اختلافات بين اين دو مكتب كلامى است .

اما فلاسفه هر چند استناد باواسطه همه پديده‏ها حتى افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيح مى‏دانستند اما اين استناد را تنها بر اساس عله العلل بودن واجب الوجود توجيه مى‏كردند تا اينكه صدر المتالهين تبيين صحيحى از رابطه عليت بدست داد و ثابت كرد كه علل متوسطه چون خودشان معلول خداى متعال هستند هيچگونه استقلالى ندارند و اساسا افاضه وجود بمعناى دقيق كلمه مختص به خداى متعال مى‏باشد و ساير علتها بمنزله مجارى فيض وجود هستند كه با اختلاف مراتبى كه دارند نقش وسايط را بين سرچشمه اصلى وجود و ديگر مخلوقات ايفاء مى‏كنند بنا بر اين معناى عبارت معروف لا مؤثر فى الوجود الا الله اين خواهد بود كه تاثير استقلالى و افاضه وجود مخصوص به خداى متعال است و اين حقيقتى است كه در لسان آيات و روايات بصورت منوط بودن همه چيز حتى افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى بيان شده است و در واقع اين امور نشان دهنده مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده‏ها به ذات مقدس الهى در نظر مى‏گيرد و از يك نظر مى‏توان اين بيانات را از قبيل تدريج در تعليم تلقى كرد زيرا فهميدن معناى دقيق توحيد افعالى براى كسانى كه ورزيدگى كافى در مسائل عقلى ندارند ميسر نيست و بهترين راه تعليم آن اين است كه در چند مرحله انجام گيرد

نفى جبر و تفويض

يكى از شبهاتى كه موجب اين شده است كه معتزله استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال نفى كنند اين است كه گمان كرده‏اند در غير اين صورت بايد ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش بشويم و اين فرض علاوه بر اينكه خلاف وجدان و بداهت است جايى براى تكليف و هدايت و پاداش و كيفر باقى نمى‏گذارد و همه آنها محتواى خودشان را از ست‏خواهند داد و بدين ترتيب مساله جبر و تفويض در كلام اسلامى مطرح شده و بحثهاى فراوانى از طرفين در باره آن انجام گرفته كه بررسى همه آنها نيازمند به كتاب مستقلى است و در اينجا در حدى كه با مساله مورد بحث ارتباط پيدا مى‏كند به آن مى‏پردازيم .

شبهه ياد شده را به اين صورت مى‏توان تقرير كرد هر فعل اختيارى فاعلى دارد كه با اراده و اختيار خودش آن را انجام مى‏دهد و محال است كه فعل واحد از دو فاعل سر بزند و مستند به اراده هر دو باشد اكنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختيار خودش بدانيم جايى براى استناد آنها به خداى متعال باقى نمى‏ماند مگر از اين نظر كه خدا آفريننده انسان است و اگر او را نيافريده بود و نيروى اراده و اختيار را به او نداده بود افعال اختيارى وى هم تحقق نمى‏يافت ولى اگر آنها را مستند به اراده الهى بدانيم بايد استناد آنها را به اراده انسان نفى كنيم و انسان را تنها موضوعى بى‏اختيار براى تحقق افعال الهى بشماريم و اين همان جبر باطل و غير قابل قبول است .

پاسخ اين است كه استناد فعل واحد به اراده دو فاعل در صورتى محال است كه هر دو فاعل در عرض يكديگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشينى باشند اما اگر دو فاعل در طول يكديگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها اشكالى ندارد و استناد به دو فاعل طولى تنها به اين معنى نيست كه اصل وجود فاعل بى‏واسطه مستند به فاعل باواسطه است بلكه علاوه بر اين تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستى‏بخش مى‏باشد و حتى در انجام كارهاى اختياريش هم بى‏نياز از او نمى‏باشد و دمادم وجود و همه شؤون وجودش را از او دريافت مى‏دارد و اين است معناى صحيح لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين و چنانكه قبلا يادآور شديم فهم صحيح اين معنى در سايه درك صحيح رابطه عليت و تعلقى بودن وجود معلول ميسر مى‏شود كه ابتكار تبيين آن از افتخارات صدر المتالهين بشمار مى‏رود

خلاصه

1- فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت به اين صورت استدلال كرده‏اند كه خداى متعال علت بى‏واسطه براى نخستين معلول و علت باواسطه براى ساير مخلوقات است و علت باواسطه هم علت بشمار مى‏رود پس خداى متعال آفريدگار همه جهان مى‏باشد كه بعضى را بى‏واسطه و بعضى را باواسطه آفريده است .

2- دليل دوم اين است كه هيچ علتى بجز خداى متعال استقلال در وجود و ايجاد ندارد پس خالقيت‏حقيقى و استقلالى مخصوص اوست .

3- دليل سوم اين است كه نظام اين جهان كه شامل پديده‏هاى بى‏شمار گذشته و حال و آينده مى‏شود نظام واحد همبسته‏اى است و اگر جهان داراى چند آفريدگار مى‏بود نظامهاى متعدد و مستقلى مى‏داشت و مخلوقات يكى از خدايان نيازى به خداى ديگر و آفريدگار او نمى‏داشت .

4- ربوبيت و تدبير آفريدگان از روابط آنها با يكديگر انتزاع مى‏شود و مصداقى منحاز از وجود آنها ندارد از اين روى با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هم ثابت مى‏شود .

5- اشاعره رابطه عليت بين مخلوقات را انكار كرده همگى آنها را بى‏واسطه مستند به خداى متعال انگاشته‏اند و معتزله نوعى استقلال براى ساير فاعلها بويژه فاعلهاى اختيارى قائل شده‏اند و استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال را نفى كرده‏اند .

6- فلاسفه پيشين استناد پديده‏ها و از جمله افعال اختيارى انسان را به خداى متعال بعنوان عله العلل اثبات مى‏كرده‏اند .

7- با توجه به تعلقى بودن وجود معلول توحيد افعالى تبيين روشنتر و صحيحترى مى‏يابد و افعال اختيارى انسان هم از اين نظر مستند به خداى متعال خواهند بود كه افاضه وجود و تاثير استقلالى مخصوص اوست .

8- بياناتى كه در كتاب و سنت مبنى بر استناد همه پديده‏ها و از جمله افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى وارد شده ناظر به مراحل مختلفى است كه عقل براى استناد پديده‏ها به خداى متعال در نظر مى‏گيرد و در عين حال مى‏توان آنها را تعليم مرحله به مرحله براى توحيد افعالى تلقى كرد .

9- شبهه قائلين به تفويض اين است كه هر فعل اختيارى مستند به اراده فاعل واحدى است و اگر افعال انسان مستند به اراده الهى باشد نمى‏توان آنها را مستند به اراده انسان دانست و لازمه‏اش جبر باطل و غير قابل قبول است .

10- پاسخ اين است كه استناد يك فعل به دو اراده در صورتى محال است كه تاثير اراده‏ها در عرض هم فرض شود اما با توجه به اينكه انسان مانند ديگر مخلوقات استقلالى در وجود و شؤون وجودش ندارد افعال مستند به اراده او هم در مرتبه بالاترى مستند به اراده الهى مى‏باشد