اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد اول

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۹ -


اينك برخى از شبهات ايده آليسم

ما هر چه دست‏بسوى واقعيت دراز مى‏كنيم بجز ادراك فكر چيزى بدست ما نخواهد آمد پس بجز خودمان و فكر خودمان چيزى نداريم و بعبارت ديگر هر واقعيتى كه به پندار خودمان اثبات كنيم در حقيقت انديشه تازه‏اى در ما پيدا مى‏شود پس چگونه مى‏توان گفت واقعيتى خارج از خودمان و فكر خودمان داريم در صورتى كه همين جمله خودش انديشه و پندارى بيش نيست . و بعبارت ديگر راههائى كه بشر به خيال خود براى رسيدن به واقع فرض كرده راه رسيدن به واقع نيست‏بلكه راه وصول بيك رشته انديشه‏ها و افكار است .

مثلا انسان از راه حس و مشاهده مستقيم مى‏خواهد از عالم آسمانها مطلع شود و يا از راه تجربه و آزمايش مى‏خواهد يك قانون كلى را در طبيعت كشف كند و يا از راه عقل و فكر مى‏خواهد وجود يك حقيقتى را ثابت نمايد آيا پس از آنكه مدتى پشت تلسكوپ به مشاهده پرداخت و يا در آزمايشگاه عمليات آزمايشى را انجام داد و يا مقدار زيادى بمغز خود فشار آورد آخر كار جز بيك مشت ادراكات و صور ذهنى كه در حافظه خود جمع نموده به چيز ديگرى نائل شده است پس اين راهها كه بشر آنها را راه رسيدن بواقعيت‏خارجى مى‏پندارد فقط راه وصول بيك رشته افكار و انديشه‏هاى ذهنى است نه راه وصول به واقع خارجى پاسخ چنانكه روشن است در ضمن شبهه واقعيتى فى الجمله اثبات شده و آن واقعيت ما و فكر ما است كه معلوم ما است و البته اين سخن راست است چيزى كه هست اين است كه كسى كه اين استدلال را ساخته تصور نموده است كه اگر ما راستى واقعيتى داشته باشيم در صورت تعلق علم بوى بايد واجد واقعيت‏خود واقعيت‏بوده باشيم نه واجد علم بواقعيت و حال آنكه قضيه بعكس است و آنچه بدست ما مى‏آيد علم است نه معلوم واقعيت .

و اين تصورى است‏خام زيرا اگر چه پيوسته علم دستگير ما مى‏شود نه معلوم ولى پيوسته علم با خاصه كاشفيت

شبهات ايده آليسم

شبهات ايده آليسم هر چند از آن جهت كه مى‏خواهد بر خلاف بديهى و حقايق مسلمه نتيجه بگيرد فاقد ارزش است و هر كس مى‏داند مغلطه است و معمولا در پاسخ اين شبهات بوضوح و بداهت مطلب قناعت مى‏كنند لكن حل علمى و فلسفى اين مغلطه‏ها دقت زيادى لازم دارد و موقوف بر اين است كه حقيقتا علم ادراك و ارزش معلومات دانسته شود و اين دو مطلب در مقاله 3 و مقاله 4 مفصلا گفته خواهد شد و در نكته 3 همين مقاله خواهد آمد كه فلسفه ماترياليسم ديالكتيك كه خود را نقطه مقابل ايده آليسم مى‏داند در بيان حقيقت علم نظريه‏اى را اتخاذ كرده است كه صد در صد ايده‏آليستى است .

فعلا در مقام پاسخ علمى بشبهه بالا همين مقدار كه در متن اشاره شده كافى است و خلاصه آن اينكه علم داراى خاصه كاشفيت از خارج است‏بلكه علم عين كشف از خارج است و ممكن نيست علم باشد و صفت كشف نباشد يا علم و كشف باشد واقع مكشوف وجود نداشته باشد و اگر فرض شود واقع مكشوف وجود ندارد كاشفيت وجود ندارد و اگر كاشفيت وجود ندارد پس علم وجود ندارد و حال آنكه باقرار خصم علم وجود دارد خود دستگير مى‏شود نه بى خاصه و گرنه علم نخواهد بود و كسى نيز مدعى نيست كه ما با علم بخارج خود واقعيت‏خارج را واجد مى‏باشيم نه علم را .

شبهه 2

حواس ما كه قويترين وسائل علم بواقعيت‏خارج مى‏باشند پيوسته خطا مى‏كنند مثلا حس باصره جسم را از دور كوچك مى‏بيند و از خيلى نزديك بزرگتر از آنچه هست نشان مى‏دهد و يا آتش آتش چرخان را در حال گردش به شكل دايره و قطره باران را كه از آسمان فرود مى‏آيد به شكل خط نشان مى‏دهد و همچنين ساير حواس مثلا گرمى و سردى بوسيله حس لامسه دانسته مى‏شود اگر فرض كنيم يكدست ما گرم و دست ديگرى سرد باشد و هر دو را در آب نيم گرم فرو ببريم با يكدست آن آب را سرد و با دست ديگر آنرا گرم احساس مى‏نماييم .

خطاهاى حواس بسيار زياد است و انواعى دارد و در كتب علمى و فلسفى مسطور است‏بعضى از دانشمندان معتقدند انواع خطاهاى حواس بالغ بر هشتصد نوع مى‏باشد و همچنين وسائل و طرق ديگر غير حواس گرفتار اغلاط زياد هستند چنانكه دانشمندانى كه با هر گونه وسائل تحرز از خطا خودشان را مجهز كرده‏اند از خطا مصون نمانده و يكى پس از ديگرى از پاى درآمده‏اند پس چگونه مى‏توان بوجود واقعيتى وثوق و اطمينان پيدا كرد .

پاسخ

كسى وقوع خطا در بعضى موارد سبب نمى‏شود كه ما از جميع معلومات خود حتى از فطريات و حقايق مسلمه سلب اعتماد نموده و منكر جميع واقعيتهاى خارج كه از راه علم بانها رسيده‏ايم بشويم بلكه خود همين پى بردن بخطا دليل بر اين است كه ما يك سلسله حقايق مسلمه داريم كه آنها را مقياس قرار داده‏ايم و از روى آنها باين خطاها پى برده‏ايم و اگر نه پى بردن بخطا معنى نداشت زيرا با يك غلط غلط ديگرى را نمى‏توان تصحيح كرد .

و بعلاوه دانشمند ايده آليست‏با همه خطاهائى كه از حس ديده هيچگاه نشده كه چشم خود را ببندد و در كوچه و خيابان راه برود يا راه و چاه را كه مى‏بيند هر دو در نظرش مساوى باشند و هر دو را بعنوان دو انديشه تلقى نمايد و همچنين با همه خطاهائى كه از عقل ديده هيچگاه نشده از استدلال عقلى لب ببندد بلكه خود همين شبهات ايده آليسم بصورت استدلال عقلى بيان شده است و اگر استدلال عقلى باطل باشد خود اين استدلال هم باطل استنمى‏تواند مدعى شود كه ما در جهان معلومات خطا و لغزش نداريم و يا هر چه مى‏فهميم راست و درست است و فلسفه نيز اين دعوى را ندارد بلكه دعوى فلسفه اينست كه ما واقعيتى خارج از خودمان فى الجمله داريم و خود بخود فطرتا اين واقعيت را اثبات مى‏كنيم زيرا اگر اثبات نمى‏كرديم نسبت‏بموضوعات ترتيب اثر منظم نمى‏داديم پيوسته پس از گرسنگى به خيال خوردن نمى‏افتاديم پيوسته پس از احساس خطر فرار نمى‏كرديم پيوسته پس از احساس نفع تمايل نمى‏نموديم پيوسته و پيوسته با اينكه انديشه خالى در دست‏خودمان و اثر خودمان مى‏باشد و همه وقت مى‏توانيم به دلخواه خودمان انديشه‏هائى بكنيم .

شبهه 3

اگر كاشفيت علم و فكر از خارج يك صفت واقعى بود و تنها انديشه و پندار نبود هيچگاه تخلف نمى‏كرد و ما به اين همه افكار پر از تناقض و معلومات پر از خطا گرفتار نمى‏شديم زيرا تحقق خطا و غلط در واقعيت‏خارج از ما قابل تصور نيست چنانكه وجود ما و فكر ما هيچگاه نمى‏تواند غلط بوده باشد پس بجز ما و افكار ما چيزى را نمى‏توان اثبات كرد و كاشفيت علم از خارج پندارى بيش نيست .

پاسخ

اين شبهه نمى‏تواند غرض ايده آليست را تامين نموده و سفسطه را نتيجه بدهد تنها كارى كه اين شبهه ميتواند انجام بدهد اينست كه اين پرسش را پيش مى‏آورد كه در صورتى كه علم و ادراك ذاتا خاصه كاشفيت داشته و نشان دهنده مى‏باشند بايد هيچگاه خطا نكرده و پيوسته خارج از خود را نشان دهد پس اين همه خطاها از كجا است و آيا خطاى مطلقند يا نسبى و ما پاسخ اين پرسش را در يك مقاله جداگانه مقاله چهارم خواهيم داد .

برمى‏گرديم به آغاز سخن چنانكه در آغاز سخن بيان نموديم سخنان سوفسطى اگر چه به شكل انكار واقعيت چيده شده است ولى حقيقتا براى انكار وجود علم ادراك جازم مطابق با واقع سوق داده شده چه اگر انكار واقعيت را با تسليم وجود علم فرض كنيم ميدانيم چيزى نيست نتيجه‏اش اثبات علم به عدم واقعيت‏خواهد بود و اين خود يك واقعيتى است كه اثبات مى‏شود من علم خاصه كاشفيت علم از عدم واقع و با تسليم خاصه كشف در اين علم و ادراك خاصه كاشفيت را از ساير افراد علم سلب نمى‏توان كرد و اين بيان چند نكته زير را نتيجه مى‏دهد