اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد اول

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱۰ -


نكته 1

كسانى را كه يك نحوه واقعيت‏خارج اثبات مى‏كنند نبايد در صف ايده‏آليستها قرار داده سوفسطى شمرد چنانكه :

1- بعضى واقعيت را از خواص اجسام بجز خواصى هندسى نفى كرده و همه را ساخته ذهن مى‏دانند چنانكه دكارت مى‏گويد خواص هندسى اجسام موجود و خواص غير هندسى كه خواص ثانوى ناميده مانند رنگ و بوى و مزه و كيفيات ديگر موهوم و ساخته‏هاى ذهن مى‏باشند .

2- جمعى جسم و خواص جسم را انكار نموده و عالم را مجرد از ماده مى‏دانند .

3- جمعى مكان را موهوم مى‏دانند

4- جمعى زمان را .

5- جمعى زمان و مكان را .

اين عقايد اگر چه عموما پوچ و بى پايه مى‏باشند و فلسفه پرده از روى آنها برداشته و بطلان هر يك را مانند آفتاب روشن نموده ولى چون ارباب اين عقايد جهان با واقعيتى را معتقدند نمى‏توان آنها را در ميان سوفسطائيان و تيپ ضد علم نام برد . رجوع شود به پاورقى صفحه 56 و 57 و همچنين عده ديگرى را غير از فلاسفه كه از غير طريق استدلال سير مى‏كنند نبايد ايده آليست‏شمرد و با همين ترازو سنجيد مانند :

1- دسته‏اى از عرفا كه راه وصول به حقايق را تنها كشف ذوقى معرفى كرده‏اند و روش استدلال را منكرند .

2- گروهى از اصحاب شرائع كه معلومات صحيحه را به معلوماتى كه از طريق وحى آسمانى و اديان انبيا و رسل اخذ مى‏شود محدود مى‏سازند همچنين طائفه ديگر از فلاسفه كه عالم را بحسب روش علمى از دو سنخ مختلف مادى و مجرد مؤلف دانسته و بحسب روش علمى به تنزه از عالم مادى فانى و ارتقاء و انجذاب به عالم عقلى باقى دعوت مى‏كنند چنانكه از امثال هرمس

هرامسه

هرمس تواريخ قديم جماعتى از حكماء و علماء نجوم را نام مى‏برد كه بعنوان هرامسه خوانده مى‏شوند و دوره آنان را قبل از دوره يونانيان ضبط مى‏كند معروفترين آنان همان است كه هرمس الهرامسه خوانده مى‏شود و هر گاه هرمس مطلق گفته شود وى مقصود است .

بواسطه قدمت زمان تاريخ صحيح و معتبرى از آنان در دست نيست .

در تاريخ الحكماء قفطى و محبوب القلوب اشكورى مى‏نويسد هرمس الهرامسه در مصر قبل از طوفان تولد يافته و او همان است كه عبرانيين بنام اخنوخ و يونانيين بنام ارميس و عرب بنام ادريس مى‏خوانند و همان است كه خداوند بوى نعمتهاى سه‏گانه ملك حكمت نبوت عطا فرمود از گفته مورخين قديم برمى‏آيد كه هرمس همان ادريس پيغمبر است كه در كتب آسمانى از وى ياد شده .

اشكورى در محبوب القلوب از تاريخ ابن الجوزى نقل مى‏كند كه هرمس اول كسى است كه حكمت و علم نجوم را به الهام الهى استخراج نمود و از ابو معشر بلخى نقل مى‏كند كه هرامسه زياد بودند و افضل و اعلم از همه سه تن بودند و هرمس در مصر مسكن داشت و اهرام را او بنا نمود و بليناس بليناس بليناس نيز از اقدمين حكما است كتابى بنام علل بليناس در دست است كه منسوب بوى است گويند وى يكى از هرامسه است .

در اول كتاب علل بليناس ترجمه قسيس ساخنوس داستان عجيبى كه ضمنا مشتمل بر يكنوع مكاشفه از بليناس است از زبان خود بليناس نقل مى‏كند در آنجا مى‏گويد من يتيمى بودم از اهل طوانه و چيزى نداشتم در شهر ما يك مجسمه سنگى وجود داشت كه بالاى يك ستونى از چوب نصب شده بود و بر آن نوشته شده بود من هرمس هستم كه خداوند او را بنعمت‏خود مخصوص داشت من اين نشانه را آشكارا در اينجا قرار دادم و سر آنرا پنهان كردم براى آنكه بان سر آگاه نشود مگر حكيمى مانند خودم .

بر سينه آن مجسمه نوشته بود هر كس ميل دارد به سر خلقت و صنعت طبيعت آگاه شود بزير پاى من نگاه كند مردم متوجه مقصود حقيقى اين جمله نمى‏شدند تا آنكه من بزرگ شدم و سنم مقتضى شد و آنچه بر سينه مجسمه نوشته شده بود خواندم و مقصود را دريافتم پس زير آن ستون چوبى را كه در زير مجسمه بود حفر كردم و در آنجا حفره تاريكى يافتم كه هيچ نور در آن داخل نمى‏شد و از طرفى ممكن نبود آتشى براى روشنائى آنجا برد زيرا باد مخصوصى بشدت مى‏وزيد و آتش را خاموش مى‏كرد از اين جهت زياد اندوهگين شدم و در اين حال خواب بر من غلبه يافت پس ناگاه صورتى كه مانند صورت خودم بود بر من آشكار شد و گفت‏برخيز اى بلينوس و داخل اين حفره زير زمينى شو من گفتم آنجا تاريك است و رفتن مقدور نيست پس به من دستور داد كه آتشى را به كيفيت‏خاصى در داخل يك جسم شفاف قرار دهم تا باد نتواند آنرا خاموش كند و ضمنا بتوانم از آن نور استفاده كنم پس من بسيار خوشوقت‏شدم و دانستم كه راه مقصود را دريافتم پس گفتم تو كيستى كه چنين منتى بر من نهادى در پاسخ گفت من معنا و سر باطن خودت هستم پس از خواب با خوشوقتى بيدار شدم و طبق دستور عمل كردم همينكه داخل آن حفره تاريك شدم مجسمه مردى را ديدم كه لوحى در دست داشت و كتابى در پيش در آن لوح نوشته بود صنعت طبيعت در اينجا است و در آن كتاب نوشته بود اينست‏سر خلقت و من از آنجا علم علل اشياء را آموختم و نامم بحكمت مشهور شد

فيثاغورس

فيثاغورث در قرن ششم قبل از ميلاد تولد يافته و از معاريف حكماء قديم است عقيده وى در باب اعداد و اينكه عدد اصل وجود است و پيدايش همه امور بوسيله تركيب‏هاى عددى است معروف است و در كتب فلسفه ذكر مى‏شود شيخ الرئيس در شفا شرح مبسوطى از عقيده وى نقل مى‏كند و به پاسخ مى‏پردازد .

فيثاغورث زمين را كروى و متحرك مى‏دانسته و مى‏گفته است كه زمين و همه سيارات و از آن جمله خورشيد و يك كره نامرى ديگر گرد يك كانون آتش كه غير مرئى است مى‏چرخند وى بمشرق زمين مسافرت كرده و بعضى از آراء خود را از دانشمندان مشرق استفاده نموده و پس از مراجعت از سفر و عودت به وطن بايتاليا مهاجرت نموده و چون علاوه بر عقايد فلسفى داراى آراء سياسى و اجتماعى و عقايد مذهبى خاصى نيز بوده در آنجا جمعيتى مركب از زن و مرد تشكيل داد كه از آن جمله زن و سه دختر خودش بودند ولى موفقيتى حاصل نكرد و در يكى از شورشها و انقلابها كشته شد افلاطون كه مسافرتى بايتاليا نموده است عقايد اشتراكى خود را در باره ثروت و زن از فيثاغورث استفاده نموده و فلسفه فيثاغورث براى اولين بار بوسيله افلاطون در يونان منتشر شد

افلاطون

افلاطون در قرن پنجم قبل از ميلاد سال 427 تولد يافته و در سال 346 قبل از ميلاد درگذشته است وى از نسل پادشاهان قديم يونان بوده و نسبش از طرف مادر نيز منتهى مى‏شود به صولون حكيم و مقنن معروف يونان افلاطون پس از تحصيل علوم مقدماتى و رياضيات و مقدارى فلسفه شاگردى سقراط نمود و تا آخر عمر سقراط در خدمتش بوده و ارادت كاملى نسبت‏بوى داشته .

مكتب فلسفى افلاطون يكى از معروفترين مكاتب فلسفى دنيا است و محور عقايد فلسفى افلاطون اعتقاد به مثل است .

افلاطون بعد از مرگ سقراط به جهانگردى پرداخته به مصر و قيروان مسافرت كرده و بايتاليا رفته فلسفه فيثاغورث را آنجا فرا گرفته افلاطون در فن نويسندگى توانا بوده و عقايد خاصى در سياست و طرز اداره اجتماع و تشكيل مدينه فاضله داشته و معتقد بوده است كه اداره اجتماعى بايد بوسيله حكما باشد و خودش براى عملى كردن اين منظور به جزيره سيسيل مسافرت كرد و لكن نتيجه نگرفت و در آنجا وى را گرفته و بعنوان بردگى فروختند تا آنكه يكى از دوستانش پيدا شد و وى را آزاد ساخت و دو بار ديگر بهمين منظور مسافرت كرد و نتوانست نتيجه بگيرد وى آخر كار از عقايد اشتراكى خود صرفنظر نمود و كتاب ديگرى نوشت و بطلان نظريات سابق خود را مدلل ساخت .

افلاطون در خارج شهر آتن باغى داشت كه در آنجا به تعليم علم و حكمت مى‏پرداخت و آن باغ آكادميا نام داشت و پيروان افلاطون را از اينرو آكادميان مى‏خوانند

افلوطين

افلوطين سردسته فلاسفه معروفى است كه بنام افلاطونين جديد خوانده مى‏شوند وى در سال 205 بعد از ميلاد تولد يافته و در سال 270 ميلادى درگذشته است و مردى عارف و مرتاض بوده است‏به ايران و هند مسافرت كرده است و شايد بسيارى از عقايد عرفانى خويش را از ايران و هند استفاده كرده باشد گويند كتاب معروف اثولوجيا كه منسوب به ارسطو است تاليف افلوطين است نقل كرده‏اند .

نبايد اينان را منكر واقعيت‏شمرد و پدران ايده آليسم ناميد .زيرا اينان بحكم دانش و بينش دوستان حقيقت و شيفتگان واقعيت‏بوده و آرزوئى بجز تكميل علم و عمل و خدمتگزارى انسانيت نداشته و پايه اين كاخ با عظمت را گذاشته‏اند و زهى ناروا است كه انسان با زبان و دهانى كه از خون دل پدر و مادر خود درست كرده همينكه به سخن در آمد صلب پدر و رحم مادر را دشنام داده و ناسزا گويد اساسا دشنام و ناروا سرودن يك مرد ناقد و بحاث عينا دعوى دانائى نمودن و گواه به نادانى آوردن است