اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد اول

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱۴ -


اشكال

ممكن است در بيان گذشته خرده‏گيرى نموده و بگوئيد ادراك همان خاصه مادى است كه در سلسله عصب يا مغز حاصل مى‏شود و موضوع بزرگى و كوچكى و دورى و نزديكى را كاوشهاى عملى حل كرده علم امروزه عقيده دارد به اينكه دستگاه ادراك بصرى يك دستگاه دقيق عكاسى بيش نيست و همه اشعه در نقطه زرد چشم گرد آمده و ابصار محقق مى‏شود .

دو نظريه معروف در باب كيفيت ابصار

در ميان قدما در باب كيفيت ابصار ديدن و اينكه عمل ديدن چگونه محقق مى‏شود دو نظريه معروف بود : 1- نظريه انطباع 2- نظريه خروج شعاع .  

صاحبان نظريه انطباع معتقد بودند كه جليديه عدسى چشم جسمى است‏شفاف و صيقلى و آينه مانند لهذا اگر جسمى در مقابلش قرار بگيرد نقشى از آن جسم در سطح آن واقع مى‏شود و به اين وسيله عمل ابصار محقق مى‏شود اين عقيده منسوب به رسطو و پيروانش بود و از دانشمندان اسلامى محمد بن زكريا رازى و ابن سينا پيرو اين عقيده بودند .

صاحبان نظريه خروج شعاع عدسى چشم را جسمى نير و منبع نور مانند آتش و خورشيد و ستارگان مى‏دانستند و معتقد بودند كه از چشم شعاعى نورانى خارج مى‏شود و به جسم مقابل مى‏خورد و به اين وسيله ابصار محقق مى‏شود .

صاحبان اين نظريه دو دسته بودند بعضى معتقد بودند كه آن شعاع مخروطى است كه راس آن در چشم و قاعده آن بر روى جسم مرئى قرار مى‏گيرد و گروه ديگر معتقد بودند كه استوانه‏اى شكل است و آن سر شعاع كه بر روى جسم مرئى است دائما مضطرب و در حركت است اين عقيده منسوب به افلاطون و جالينوس و پيروان آنها بود از دانشمندان اسلامى خواجه نصير الدين طوسى و عده‏اى ديگر اين عقيده را پذيرفته‏اند پيروان هر يك از اين دو نظريه بر له و عليه يكديگر دلائلى ذكر كرده‏اند كه در كتب فلسفه مسطور است و از جمله اشكالاتى كه صاحبان نظريه خروج شعاع بر صاحبان نظريه انطباع كرده‏اند اشكال عدم انطباق بزرگ بر كوچك است كه در متن اشاره شده و جوابى هم كه صاحبان نظريه انطباع داده‏اند همان است كه در متن ضمن اشكال بيان شده است و امروز هم مورد پسند دانشمندان علوم طبيعى است .

شيخ شهاب الدين معروف به شيخ اشراق عقيده سومى دارد كه چندان قابل اهميت نيست و از ذكر آن خوددارى مى‏كنيم .

عقيده صدر المتالهين در باب حقيقت ابصار

صدر المتالهين فيلسوف شهير اسلامى عقيده جداگانه‏اى در باب حقيقت ابصار دارد اين دانشمند اظهار داشت هيچيك از دو نظريه فوق بر فرض صحت و تماميت‏حقيقت ابصار را نمى‏تواند توجيه كند زيرا هر دو نظريه مربوط بعمل طبيعى فيزيكى چشم است و ابصار ما وراء عمل طبيعى است اين دانشمند با اثبات نظريه معروف خود در باب اتحاد عاقل و معقول و اتحاد حاس و محسوس ثابت كرد كه ديدن يك نوع فعاليت ابداعى نفس است كه عمل طبيعى فيزيكى مقدمه آن است و پس از انجام يافتن عمل طبيعى نفس با قدرت فعاله خود صورت مماثل شى‏ء محسوس را در صقع خود ابداع و انشاء مى‏نمايد .

صدر المتالهين در جلد چهارم اسفار در مقام رد عقيده اصحاب انطباع مى‏گويد و هذا بعد تمامه انما يدل على انطباع الشبح فيه لا كون الابصار به يعنى ادله نظريه انطباع بر فرض صحت و تماميت دلالت مى‏كند كه شبح و تصويرى در چشم واقع مى‏شود اما دلالت نمى‏كند كه ديدن به او محقق مى‏شود .

و راجع به عقيده خروج شعاع مى‏گويد: و نحن لا ننكر ايضا تحقق الشعاع من البصر الى المرئى صورته لكن نقول لا بد فى الرؤيه من حصول صوره المرئى للنفس يعنى ما در صدد انكار اين جهت نيستيم كه شعاعى از چشم خارج مى‏شود حرف ما اينست كه بايد شى‏ء مرئى يك صورتى پيش نفس داشته باشد تا ديدن محقق شود .

روى نظريه صدر المتالهين هر يك از دو نظريه فوق تنها عمل طبيعى و فيزيكى چشم را توجيه مى‏كند نه حقيقت ابصار و ديدن را از لحاظ فلسفى .

مطابق تحقيقاتى كه اخيرا دانشمندان علوم طبيعى از طرفى در باب نور و از طرفى در باب كيفيت‏ساختمان چشم كرده‏اند مسلم شده است كه دو نظريه فوق حتى از لحاظ توجيه عمل فيزيكى چشم نيز صحيح نيست‏يعنى نه انطباع است و نه خروج شعاع مطابق تحقيقات دانشمندان جديد دستگاه چشم عينا مثل يك دستگاه عكاسى است اشعه مستقيم يا منعكس از جسم مرئى به داخل چشم وارد شده از حجاب شفاف قرنيه و مايع زلاليه و صفحه عنبيه گذشته داخل سوراخ مردمك مى‏شود و از عدسى چشم جليديه عبور نموده و مطابق خاصيت مخصوص عدسيها در نقطه معين تصويرى از نور ايجاد مى‏نمايد و آن نقطه عبارت است از نقطه مخصوصى در شبكيه بنام نقطه زرد كه تصوير در آنجا واقع مى‏شود .

خواننده محترم مى‏داند كه نظريه جديد در باب ابصار هر چند دو نظريه معروف بالا را باطل مى‏كند اما نظريه صدر المتالهين راجع به اينكه اينگونه اعمال طبيعى و فيزيكى حقيقت ابصار را نمى‏تواند توجيه كند بقوت خود باقى است جوابى كه در متن به اشكال داده شده روى اين نظريه است.

و ما بجز همان نقطه چيزى نمى‏بينيم چيزى كه هست از كوچكترين جزئى كه در اين نقطه مشاهده مى‏كنيم بقيه اجزاء را اندازه مى‏گيريم و از نسبت و فواصل اجزاء بزرگترى و كوچكترى نسبى بدست مى‏آيد و البته در اين مرحله اختلاف كيفيات ديگر از قبيل سايه‏ها و مانند آنها نيز مؤثر است تا اينجا اختلافات نسبى مؤثر مى‏باشد و چون با رؤيتهاى ديگرى حجم باصره خود را تقريبا با بدن خود و بدن خود را با جسمهاى خارج از خود اندازه گرفته‏ايم از اين روى ميدانيم كه تقريبا نسبت‏حاضره را تا چه اندازه بايد بزرگ نمود تا بحقيقت نزديك شده و انطباق پذيرد و در نتيجه هنگام رؤيت‏خارج به انضمام اين افكار جهان پهناورى را تحت ابصار مى‏آوريم و مى‏پنداريم كه شخص اين ابصار با اين بزرگى را درك مى‏كند .

پاسخ

بيان گذشته ما متكى به انكار اين حقايق علمى نبوده بلكه سخن ما متوجه هدف ديگرى است و آن اينست كه مدرك ما به ضميمه روابط تصديقى و فكر نامبرده يك واحد را تشكيل داده و چيزى را بوجود مى‏آورد كه بقول اشكال كننده پندار است و اين پنداشته ما با خواص عمومى ماده تطبيق نمى‏كند در عين حال كه پديده‏اى كه در نقطه زرد يا مغز است داراى خواص مادى است .

گذشته از اينكه همين روابط تصديقى اين او است اين چنان است قابليت انقسام را ندارد و اگر چنانچه يك خاصه مادى و جايگير در مغز بود و با انقسام مغز منقسم بود و از اين روى اين خصوصيات را به اشعه مجهوله يا امواج نامرئى نيز نسبت نمى‏توان داد زيرا بالاخره همه مادى بوده و حكم ماده را دارند