امالى شيخ صدوق

ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق
ترجمه : مرحوم آية الله شيخ محمد باقر كمره اى

- ۳ -


4- امام پنجم ابى جعفر محمد بن على باقر فرمود:
شنيدم جابر بن عبد اللّه انصارى ميگفت كه رسول خدا (ص) فرمود چون روز قيامت شود دخترم فاطمه بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت بمحشر رو كند كه دو پهلويش نگار دارد و مهارش از لؤ لؤ تر و چهارپايش از زمرد سبز و دمش از مشك اذفر و دو چشمش از ياقوت سرخ است بر پشت آن قبه ايست از نور كه برونش از درونش ديده شود و درونش از برونش درون آن گذشت خداست و برونش رحمت خدا بر سر آن مخدره تاجى است از نور كه آن تاج هفتاد ركن دارد و هر ركنى مرصع بدر و ياقوت است بدرخشد چنانچه بدرخشد اختر فروزان در افق آسمان و بر سمت راستش هفتاد هزار فرشته باشد و بر چپش هفتاد هزار فرشته و جبرئيل مهار آن ناقه را گرفته و ببانك بلند فرياد كشد ديده بر هم نهيد تا فاطمه دختر محمد بگذرد نماند در آن روز پيغمبر و رسول و نه صديق و شهيدى جز آنكه همه ديده بر هم نهند تا فاطمه بگذرد و خود را برابر عرش پروردگارش جل جلاله رساند و از ناقه بزير اندازد و گويد معبودا سيدا حكم كن ميان من و هر كه بمن ستم كرده خدايا حكم كن ميان من و هر كس كه فرزندانم را كشته بناگاه پاسخى از طرف خداى جل جلاله در رسد كه اى حبيبم و زاده حبيبم از من بخواه تا عطا شوى و شفاعت كن تا پذيرفته گردد بعزت و جلالم سوگند كه ستم ستمگر را كيفر دهم ميگويد معبودم سيدم ذريه و شيعيان و شيعيان ذريه ام و دوستانم و دوستان ذريه ام را درياب از طرف خداى جل جلاله ندا رسد كجايند ذريه فاطمه و شيعيان و دوستان او و دوستان ذرارى او و آنان در ميان فرشتگان رحمت پيش آيند و فاطمه رهبر آنها گردد تا آنها را وارد بهشت كنند.
5- رسول خدا فرمود:
هر كه خواهد بر كشتى نجات سوار شود و بحلقه محكم بچسبد و برشته خدا در آويزد بايد پس از من دوستدار على باشد و با دشمن او دشمن باشد و بايد اقتداء كند به امامان رهبر از فرزندانش زيرا آنها خلفا و اوصياء منند و حجتهاى خدا بر خلق او پس از من و سروران امت من و پيشوايان با تقوا بسوى بهشت حزبشان حزب منست و حزب من حزب خداست و حزب دشمنانشان حزب شيطانست .
مجلس ششم روز جمعه هفتم شعبان 367
1- رسول خدا ص فرمود:
شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خداى عز وجل هر كه يك روز از ماه مرا روزه دارد من روز قيامت شفيع او باشم و هر كه دو روز از ماه مرا روزه دارد گناهانش آمرزيده گردد و هر كه سه روز از ماه مرا روزه دارد باو گويند كار خود از سر گير و هر كه ماه رمضان را روزه دارد و فرج و زبان خود نگهدارد و آزار بمردم ندهد خدا گذشته و آينده گناهانش را بيامرزد و از دوزخ آزادش ‍ كند و بدار القرارش در آورد و شفاعتش در باره شماره ريگ تپه عالج از گنهكاران يگانه پرست بپذيرد.
2- امام هفتم موسى بن جعفر وارد شد بهارون الرشيد در حالى كه خشم او را از جا كنده بود نسبت بمردى باو فرمود:
همانا تو بخاطر خداى عز و جل خشم كردى و نبايد بيش از خودش بر او خشم ورزى .
3- رسول خدا (ص) بمردانى گذر كرد كه سنگى را بنوبت بلند ميكردند و ب آنها فرمود:
اين كار چيست ؟ گفتند نيروى خود را آزمايش كنيم فرمود من شما را به نيرومندترين شما آگاه نسازم ؟
عرضكردند چرا يا رسول اللّه فرمود سخت تر و نيرومندتر شما آن كس ‍ است كه چون خشنود گردد خشنوديش او را بگناه و باطل نكشاند و چون خشم كند خشمش او را از گفتار حق بدر نبرد و چون توانا شد بناحق دست نيازد.
4- امام صادق فرمود:
شهرت بعبادت مايه بدگمانيست پدرم از پدرش از جدش بمن باز گفت كه رسول خدا (ص) فرمود عابدترين مردم كسى است كه همان واجبات را بجا آورد و سخى ترين مردم كسى است كه زكاة مالش را بدهد و زاهدترين مردم كسى است كه از حرام بركنار شود و با تقواترين مردم كسى است كه در سود و زيان خود حق گويد و عاقلترين مردم آنكه بپسندد براى مردم آنچه براى خود پسندد و بد دارد براى مردم آنچه براى خود بد دارد و زيركتر مردم آنكه بيشتر ياد مرگ باشد و رشك آورتر مردم آنكه زير خاك است و از كيفر آسوده و اميد ثواب دارد، غافلتر مردم آنكه از ديگرگونى جهان پند بپذيرد و معتبرترين مردم آنكه بدنيا اعتبارى ننهد، داناترين مردم آنكه دانش مردم را با دانش خود جمع كند و شجاع ترين مردم آنكه بر هواى خود غالب آيد پربهاترين مردم دانشمندتر آنها و كم بهاتر مردم كم دانش تر آنها كم لذت تر مردم حسود است و كم راحت تر مردم بخيل و بخيلتر مردم آنكه بخل ورزد بدان چه خدا بر او واجب كرده سزاوارتر مردم بحق داناتر مردم است بدان كم حرمت ترين مردم فاسق است و كم وفا ترين مردم ملوكند و كم دوستترين مردم ملك است و درويش ترين كس طمعكار، توانگرتر مردم كسى كه اسير آز نيست برترين مردم در ايمان خوش خلق ترين آنها است گراميترين كس با تقواتر مردم است و با قدرترين آنان كسى كه پيرامون كار بى معنى نگردد پارساترين مردم كسى كه مباحثه را وانهد گرچه حق با او باشد نامردتر مردم دروغگو است و بدبخت تر مردم ملوكند و دشمن تر مردم متكبر است و مجاهدتر كس آنكه گناهان را ترك كند و فرزانه تر مردم آنكه از جهال بگريزد و سعادتمندتر كس آنكه با مردم گرامى بياميزد خردمندتر مردم كسى كه بيشتر مدارا كند و سزاوارتر مردم بتهمت آنكه همنشين متهم باشد و سركش تر مردم آنكه جز قاتل خود را بكشد و جز ضارب خود را بزند (يعنى انتقام از جز شخص جانى بگيرد) سزاوارتر مردم بگذشت آنكه تواناتر است بر كيفر، سزاوارتر مردم بگناه نابخرد بدگو است خوارتر مردم آنكه بمردم اهانت كند و با حزم تر مردم آنكه خشم خود بيشتر فرو خورد صالحتر مردم خيرانديشتر آنهاست نسبت بمردم بهتر مردم آنكه بمردم سود رساند.
5- پيغمبر فرمود:
به راستى خداوند تبارك و تعالى مرا برگزيد و اختيار كرد و رسول گردانيد و سيد كتابها بمن نازل كرد و عرض كردم سيدا معبودا تو موسى را بفرعون فرستادى و از تو خواست كه برادرش هرون را با او همراه كنى و زيرش باشد و بازويش قوى دارد و گفتار او را تصديق كند من هم سيدا معبودا از تو خواهش دارم از خاندانم وزيرى برايم مقرر دارى كه بازويم را باو قوى دارى خدا على (ع) را وزير و برادرش ساخت و او را دلدار كرد و هيبت او را بدل دشمنش انداخت و او اول كس است كه بمن ايمان آورد و مرا تصديق كرد و اول كس است كه همراهم يگانه پرستى كرد من او را از خدا خواستم و او را بمن عطا كرد او سيد اوصيا است و رسيدن باو سعادت و مرگ در طاعتش ‍ شهادتست نامش در تورات مقرون نام من است و زنش صديقه كبرى دختر منست و دو پسرش دو آقاى اهل بهشتند و دو پسر منند و او و آنها و امامان پس از آنها حجتهاى خداوند بر خلقش پس از پيغمبران و آنان درياى علمند در امتم هر كه پيروى آنها كند نجات يافته از دوزخ و هر كه به آنها اقتدا كند رهبرده بصراط مستقيم ، نبخشيده است خداى عز و جل دوستى آنها را ببنده اى جز آنكه او را در بهشت درآورده است .
مجلس هفتم روز جمعه دهم شعبان سال 367
1- رسول خدا در ضمن اينكه اصحابش نزد او فضائل شعبان را مذاكره ميكردند فرمود:
شعبان ماه شريفى است و ماه منست و حاملان عرش آن را بزرگ شمارند و حق آن را بشناسند و آن ماهى است كه ارزاق مؤمنان براى ماه رمضان در آن بيفزايد و بهشت در آن زيور شود و آن را شعبان نامند براى آنكه ارزاق مؤمنان در آن منشعب گردد آن ماهيست كه حسنه در آن هفتاد برابر باشد و سيئه ملغى گردد و گناه آمرزيده است و حسنه پذيرفته و حضرت جبار جل جلاله در آن ببندگانش نياز و به روزه داران و شب زنده دارانش نگاه كند و بحاملان عرش بدانها ببالد على بن ابى طالب (ع) برخاست و گفت پدرم قربانت و مادرم يا رسول اللّه برخى از فضائل آن را براى ما وصف كن تا شوق روزه و عبادت آن در ما فزون گردد و براى رب جليل كوشش كنيم در آن پيغمبر فرمود هر كه اول روز از شعبان را روزه دارد خدا هفتاد حسنه برايش بنويسد كه برابر عبادت يك سالست و هر كه دو روزش را روزه دارد سيئه هلاك كننده از او بريزد و هر كه سه روز از ماه شعبان را روزه دارد هفتاد درجه از در و ياقوت در بهشت برايش بالا رود و هر كه چهار روز روزه دارد وسعت رزق يابد و هر كه پنج روز روز دارد محبوب عباد گردد و هر كه شش ‍ روز روزه دارد هفتاد رنگ بلاء از او بگردد و هر كه هفت روزه گيرد از ابليس ‍ و قشونش تا عمر دارد مصون گردد و هر كه هشت روزه بگيرد در شعبان از دنيا نرود تا از حوضهاى قدس بنوشد و هر كه نه روزش را روزه دارد مورد لطف منكر و نكير هنگام سؤ ال قبر كردد و هر كه ده روزه در آن گيرد خدا هفتاد ذراع گورش را وسعت دهد و هر كه يازده روزش را روزه دارد در گورش يازده چراغ نور برافرازند و هر كه دوازده روز روزه دارد در آن هر روز نود هزار فرشته در گورش بديدن او آيند تا صور بدمد و هر كه سيزده روز از شعبان روزه دارد فرشتگان هفت آسمان برايش آمرزش خواهند و هر كه چهارده روزش را روزه دارد بجانوران و درندگان الهام شود برايش آمرزش ‍ جويند تا برسد بماهيان دريا و هر كه پانزده روزش را روزه دارد رب العزة او را ندا كند بعزت و جلالم سوگند تو را ب آتش نسوزانم و هر كه شانزده روزش را روزه دارد هفتاد درياى آتش بر او خاموش گردد و هر كه هفده روزش را روزه دارد درهاى دوزخ بر او بسته گردد و هر كه هيجده روزش را روزه دارد همه درهاى بهشت برويش باز شود و هر كه نوزده روزش را روزه دارد هفتاد هزار كاخ بهشت از در و ياقوت باو عطا شود و هر كه بيست روزش روزه دارد هفتاد هزار حوريه بهشت باو تزويج شود و هر كه بيست و يك روزش را روزه دارد فرشتگان باو مرحبا گويند و بالهاى خود را باو بمالند و هر كه بيست و دو روزش را روزه دارد هفتاد حله سندس و استبرق باو بپوشانند و هر كه بيست و سه روزش را روزه دارد يك وسيله حركت نورى بوى دهند تا از قبرش ببهشت پرواز كند و هر كه بيست و چهار روزش را روزه دارد در هفتاد هزار تن از يگانه پرستان شفاعتش پذيرفته گردد و هر كه بيست و پنج روزش را روزه دارد برى از نفاق باشد و هر كه بيست و شش ‍ روزش را روزه دارد خداى عز و جل گذرنامه از صراط برايش بنويسد و هر كه بيست و هفت روزش را روزه دارد خدا براءت از دوزخ برايش بنويسد و هر كه بيست و هشت روزش را روزه دارد روز قيامت چهره اش بدرخشد و هر كه بيست و نه روزش را روزه دارد برضوان اكبر خدا نايل شود و هر كه سى روز شعبان را روزه دارد جبرئيل از پيشگاه عرش ندا كند اى فلانى عمل خود را از سر گير كه آنچه از گناهانت گذشته است آمرزيده شد خداى عز و جل فرمايد اگر گناهانت بشماره ستاره هاى آسمان و قطره هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان و شماره هاى ذره هاى خاك و ايام دنيا باشد آنها را آمرزيدم و اين براى خدا سخت نيست پس از اينكه ماه رمضان - شعبان را روزه دارى .
ابن عباس گفت اينست ماه شعبان .
2- امير المؤمنين يك روز در بالاى منبر كوفه فرمود:
منم سيد اوصياء، وصى سيد انبياء منم امام مسلمانان و پيشواى متقيان و ولى مؤمنان و شوهر سيده زنان جهانيان منم كه انگشتر بدست راست كنم و پيشانى بخاك نهم منم كه دو هجرت كردم و دو بيعت نمودم منم صاحب بدر و حنين و زننده با دو تيغ و جنگنده بر دو اسب منم وارث علم اولين و حجت خدا بر جهانيان پس از پيغمبران و محمد بن عبد اللّه خاتم انبياء، دوستدارانم مرحومند و دشمنانم ملعون بسيار بود كه دوستم رسول خدا (ص) ميفرمود اى على دوستى تو تقواست و ايمان دشمنى با تو كفر است و نفاق منم بيت حكمت و توئى كليدش دروغگو است آنكه گمان برد مرا دوست دارد و دشمن تو است و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين همين روز پس از خاتمه مجلس اين حديث را افزوده :
3- عبد الرحمن بن سمرة گويد:
عرض كردم يا رسول اللّه مرا بنجات رهبرى كن فرمود اى پسر سمره گاهى كك هواها مختلف و رأ يها متفرق شد ملازم على بن ابى طالب باش كه او امام است و خليفه بر شما است بس از من او است فاروق كه تشخيص دهد ميان حق و باطل هر كه از او پرسد پاسخ گويد و هر كه ره جويد رهش نمايد هر كه حق نزد او طلبد بيابد و هر كه هدايت پيش او جويد بر خورد هر كه بدو پناهد آسوده اش سازد و هر كه باو متمسك شود نجاتش دهد هر كه باو اقتداء كند رهبريش كند اى پسر سمره سالم ماند هر كه تسليم او گردد و دوستش دارد نابود است هر بر او رد كند و دشمنش دارد اى پسر سمره براستى على از منست و روحش از روح منست و گلش از گل من ، او برادر من و من برادر اويم او شوهر دختر من فاطمه بهترين زنان جهانيانست از اولين تا آخرين دو پسرش امام امت منند و دو سيد جوانان اهل بهشت كه حسن و حسين باشند با نه امام از فرزندان حسين كه نهم آنها قائم آنها است در امتم و پر كند زمين را از عدل و داد چنانچه پرشده از ظلم و بيداد و صلى اللّه على محمد و آله اجمعين .
مجلس هشتم روز سه شنبه چهاردهم شعبان سال 367
1- على بن فضال از پدرش روايت كرده كه :
از على بن موسى الرضا (ع) پرسيد از شب نيمه شعبان فرمود آن شبى است كه خدا گردنها را از دوزخ آزاد كند و گناهان كبيره را در آن بيامرزد گفتم بيش ‍ از شبهاى ديگرى نمازى دارد، فرمود وظيفه اى در آن نيست ولى اگر خواهى نافله بخوانى بر تو باد بنماز جعفر بن ابى طالب و ذكر خدا را در آن فراوان كن با استغفار و دعاء زيرا پدرم ميفرمود دعاء در آن مستجاب است گفتم مردم ميگويند آن شب برات است فرمود آن شب شب قدر است در ماه رمضان .
2- امير المؤمنين (ع) فرمود:
همه خوبيها در سه خصلت جمع است نظر و خاموشى و سخن هر نظرى كه عبرت خيز نباشد سهو است هر خاموشى كه انديشه در آن نيست غفلت است هر سخنى كه در ذكر خدا نيست لغو است خوشا بكسى كه نظرش ‍ عبرت و خاموشيش فكرت و سخنش ذكر است بر خطاى خود ميگيريد و مردم از شرش آسوده اند.
3- عبد اللّه عمر گويد:
رسول خدا (ص) فرمود زهد يحيى بن زكريا تا آنجا بود كه آمد در بيت المقدس و ديد كه مجتهدان از احبار و رهبان كه پيراهن مو و كلاه پشمى دارند گلوگاه خود را سوراخ كرده و زنجير بدان نموده و بپايه هاى مسجد بسته اند چون چنين ديد نزد مادرش آمد و گفت مادر جان يك پيراهن موئين و كلاه پشمين برايم بباف تا بروم در بيت المقدس و با احبار و رهبان عبادت خدا كنم مادرش گفت باش تا پيغمبر خدا بيايد و با او مشورت كنم در اين باره چون زكريا آمد گفته يحيى را باو گزارش داد زكريا فرمود پسر جان تو هنوز كودكى خرد سالى چه داعى بر اين كار دارى گفت پدر جان ميبينى كه كودكان خردتر از من مردند. گفت آرى بمادرش فرمود براى او پيراهنى از مو و كلاهى از پشم بباف او هم عمل كرد يحيى آن پيراهن به بر و آن كلاه بر سر نهاده و به بيت المقدس آمد و با احبار بعبادت خداى عز و جل پرداخت تا آن پيراهن مو گوشتش را خورد روزى بلاغرى خود نگريست و گريست خداى عز و جل باو وحى كرد اى يحيى ار لاغرى تن خود گريه كنى بعزت و جلالم سوگند اگر سرى بدوزخ كشى بجاى بافته پيراهن آهن بپوشى يحيى گريست تا اشك گوشت رويش را برد و دندانهايش نمايان شد خبر به مادرش رسيد و بديدار او رفت و زكريا با جمع احبار و رهبان آمدند و بيحيى خبر دادند كه گوشت گونه ات رفت گفت من از آن خبرى ندارم زكريا گفت پسر جانم چرا با خود چنين كنى همانا من تو را از خدا خواستم كه بمنت بخشد تا چشمم بتو روشن گردد گفت پدر جان تو مرا بدين وضع دستور دادى گفت پسر جانم كى ؟ گفت تو نگفتى ميان بهشت و دوزخ گردنه ايست كه از آن نگذرند جز بسيار گريه كنندگان از ترس خدا گفت چرا فرمود بكوش ‍ و تلاش كن وضع تو غير از وضع منست يحيى برخاست و پيراهن خود را تكانيد مادرش او را در آغوش كشيد و گفت اجازه ميدهى دو قطعه نمد برايت تهيه كنم كه بگونه هاى خود ببندى تا دندانهايت را بپوشند و اشكت را بگيرند گفت اختيار با تو است دو قطعه نمد بگونه هايش بست كه دندانهايش را بپوشند و اشكش را بخشكانند او گريست تا از اشكش خيس ‍ شدند آستين بالا زد و آنها را بر گرفت و فشار داد و اشگها از ميان انگشتان سرازير شد و زكريا بپسر خود و اشگهايش نگريست و سر ب آسمان بلند كرد و فرمود بار خدايا اين پسر منست و اين اشكهاى چشم او است و تو ارحم الراحمينى زكريا هر وقت ميخواست بنى اسرائيل را موعظه كند به راست و چپ خود رو ميكرد و اگر يحيى حاضر بود نامى از بهشت و دوزخ نميبرد. يك روز براى وعظ جلسه اى داشت يحيى خود را در عبا پيچيد و آمد ميان عموم مردم نشست زكريا به راست و چپ نگريست و او را نديد و شروع كرد و ميگفت دوستم جبرئيل از طرف خداى تبارك و تعالى بمن باز گفته است كه در دوزخ كوهى است بنام سكران و در بين آن كوه دره ايست بنام غضبان از غضب خداى رحمان تبارك و تعالى در اين دره چاهى است كه صد سال عمق دارد و در آن چاه تابوتهاست از آتش در آن تابوتها صندوقهاست از آتش و جامه ها از آتش و زنجيرها از آتش و غلهاى آتشين يحيى سر برداشت و فرياد كرد وا غفلتاه از سكران و ديوانه وار سر ببيابان نهاد زكريا برخاست و نزد مادر يحيى آمد و گفت بدنبال يحيى برو كه ميترسم او را زنده نبينم مادرش برخاست و بدنبالش رفت و بجوانان بنى اسرائيل گذشت گفتند مادر يحيى بكجا ميروى ؟ گفت دنبال يحيى ميروم نام دوزخ نزد او بردند او سر ببيابان نهاده مادرش همراه جوانان رفتند و بچوپانى رسيدند گفتند اى چوپان جوانى باين نشانه ها ديدى ؟ گفت شايد دنبال يحيى بن زكريا مى رويد؟ گفت آرى آن پسر منست نام دوزخ پيش او برده شده و سر به صحرا نهاده گفت من هم اكنون او را در گردنه اى بلند وانهادم در فلانه جا كه دو قدم در آب نهاده و ديده ها ب آسمان دوخته و ميگفت بعزتت اى مولايم از آب سرد ننوشم تا مقام خود را نزد تو ببينم مادرش در رسيد و چون او را ديد خود را باو رسانيد و سرش را گرفت ميان پستانهاى خود چسبانيد و او را بخدا قسم ميداد كه با او بمنزل برگردد با او بخانه آمد و مادرش باو گفت ميخواهى پيراهن مو را بكنى و پيراهن پشم بپوشى كه نرم‏تر است پذيرفت و عدسى براى او پخت و خورد و خوابيد و خوابش برد و براى نماز بيدار نشد در خواب باو ندا رسيد اى يحيى بن زكريا خانه‏اى به از خانه من و پناهى به از پناهم خواستى از خواب برخاست و گفت خدايا از لغزشم بگذر معبودا بعزتت جز در سايه بيت المقدس نپايم بمادرش گفت همان پيراهن مو را بمن بده دانستم كه شما مرا بمهلكه مياندازيد مادرش پيراهن موى بوى داد و باو آويخت زكريا گفت مادر يحيى او را واگذار از پسرم پرده دل بكنار رفته‏ و از زندگى سودى نبرد يحيى پيراهن خود را پوشيد و كلاهش را بسر نهاد و ببيت المقدس آمد و عبادت كرد تا كارش بدان جا كه بايست رسيد.
4- ابن عباس گويد:
رسول خدا (ص) فرمود ايا مردم كيست كه از خدا راست گفتارتر و راست حديث تر باشد گروه مردم براستى پروردگار شما جل جلاله بمن دستور داده على (ع) را علم و امام شما نمايم و خليفه و وصى سازم و او را برادر و وزير گيرم گروه مردم على باب هدايت است پس از من و داعى بپروردگار منست و اوست صالح مؤمنان كيست گفتارش بهتر باشد از كسى كه بسوى خدا دعوت كند و كار شايسته كند و گويد كه من از مسلمانانم ، گروه مردم ، به راستى على از منست فرزندش فرزند منست و شوهر حبيبه منست فرمانش ‍ فرمان منست و نهيش نهى من ، گروه مردم ، بر شما باد فرمانش بريد و از نافرمانيش درگذريد زيرا طاعتش طاعت منست و معصيت او معصيت من ، گروه مردم ، به راستى على (ع) صديق اين امت است و فاروق و محدث آن ، او هرون و آصف و شمعون آنست و باب حطه و او كشتى نجات آن طالوت و ذو القرنين آن ، گروه مردم ، او وسيله آزمايش بشر و حجة عظمى و آيت كبرى و امام اهل دنيا و عروة الوثقى است ، گروه مردم على با حق است و حق با او و بر زبانش ، گروه مردم ، على قسيم دوزخ است دوست او وارد آن نشود و دشمنش از آن نجات نيابد او قسيم بهشت است دشمنش وارد آن نگردد و دوستش از آن منصرف نشود، گروه مردم اصحاب من شما را اندرز دادم و رسالت پروردگارم را بشما رساندم ولى شما ناصحان را دوست نداريد اين را بگويم و براى خود و شما آمرزش جويم .
مجلس نهم روز جمعه شانزدهم ماه شعبان 368
1- على (ع) فرمود:
سادات مردم در دنيا سخاوتمندانند و در آخرت متقيان .
2- رسول خدا فرمود:
مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب است از طرف خداى عز و جل .
1- در چشم خود والايش شما در 2- در سينه دوستش دارد. 3- در مال مساعدتش كند. 4- بدگوئى او را حرام داند. 5- در بيمارى عيادتش كند. 6- تشييع جنازه اش نمايد. 7- پس از مرگ جز خير او نگويد.
3- رسول خدا (ص) فرمود:
ولايت على بن ابى طالب ولايت خداست و دوستيش دوستى خدا و پيرويش فريضه خدا و اوليائش اولياء خدا، و دشمنانش دشمنان خدا نبرد با او نبرد با خدا و سازش با او سازش با خداى عز و جل است .
4- سليمان بن جعفر جعفرى گويد:
از موسى بن جعفر شنيدم ميفرمود پدرم از پدرش از سيد عابدين على بن الحسين از سيد شهداء حسين بن على بن ابى طالب حديث كرد كه امير المؤمنين على بن ابى طالب بمردى گذشت كه سخن بيهوده ميگفت فرمود اى فلانى به راستى تو نامه اى بوسيله دو فرشته حافظ خود ديكته ميكنى بسوى پروردگارت سخن كن بدان چه فائده ات دارد و دم فرو بند از سخن بى فائده .
5- روزى رسول خدا (ص) باصحابش فرمود:
كدام شما همه عمر روزه ميدارد؟ سلمان عرضكرد من يا رسول اللّه ، رسول خدا فرمود كدام شما همه را شب زنده دار است سلمان گفت من يا رسول اللّه فرمود كدام شما هر شب قرآن را ختم ميكند؟ سلمان گفت من يا رسول اللّه يكى از اصحاب آن حضرت خشم كرد و گفت يا رسول اللّه سلمان مردى عجمى است و ميخواهد بما قريش ببالد فرمودى كدام شما همه عمرش روزه ميدارد گفت من با اينكه بيشتر روزها را غذا ميخورد و فرمودى كدام شما همه شب بيدار است گفت من با اينكه بيشتر شبها خوابست و فرمودى كدام شما هر روز يك ختم قرآن ميخواند گفت من با اينكه بيشتر روزها خاموش است پيغمبر فرمود خاموش باش اى فلانى تو كجا و لقمان حكيم ؟ از او بپرس تا بتو خبر دهد آن مرد بسلمان گفت اى ابا عبد اللّه تو نگفتى همه روز روزه اى گفت چرا گفت من ديدم بيشتر روزها غذا ميخورى ؟ گفت چنان هست كه تو گمان بردى ، من در هر ماه سه روز روزه ميدارم و خداى عز و جل فرمايد هر كه يك حسنه آرد ده برابر آن دارد و روزه شعبان را بماه رمضان وصل ميكنم و اين روزه عمرانه مى شود گفت تو گمان نكردى كه همه شب بيدارى ؟ گفت چرا، گفت تو بيشتر شبها در خوابى گفت چنان نيست كه گمان بردى ولى من از دوستم رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود هر كه با وضوء بخوابد گويا همه شب را احياء كرده است و من هميشه با وضوء ميخوابم گفت گمان نكردى كه هر روز همه قرآن را ميخوانى ؟ گفت چرا، گفت تو بيشتر روز را خاموشى گفت چنان نيست كه تو فهميدى ولى من از دوستم رسول خدا شنيدم بعلى (ع) ميفرمود اى ابا الحسن مثل تو در امتم مثل قُلْ هُوَ اللّهُ است هر كه يك بارش بخواند ثلث قرآن را خوانده و هر كه دو بارش بخواند دو ثلث قرآن را خوانده و هر كه سه بارش بخواند همه قرآن را خوانده (اى على ) هر كه تو را بزبانش دوست دارد ثلث ايمان را دارد و هر كه بزبان و دلش دوستت دارد دو ثلث ايمان دارد و هر كه بزبان و دل دوستت دارد و با دست خود ياريت كند ايمانش ‍ كاملست سوگند بدان كه مرا به حق فرستاده اى على اگر همه اهل زمين تو را دوست داشتند چنان كه اهل آسمانت دوست دارند خدا احدى را بدوزخ عذاب نميكرد من هر روز سه بار قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ميخوانم آن مرد معترض ‍ برخاست و گويا سنگى در دهانش افكنده بود.
6- امير المؤمنين (ع) فرمود:
شيوه فقها و حكما اين بود كه در نگارشات خود بهم سه چيز مينوشتند و چهارمى نداشت .
1- هر كه هم خود را آخرتش كند خدا هم دنيايش را كفايت كند.
2- هر كه درونش را اصلاح كند خدا برونش را اصلاح كند.
3- هر كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خدا ميان او و خلق را اصلاح نمايد.
7- امام صادق فرمود:
پس از مرگ اجرى دنبال كسى نرود جر از سه عمل صدقه جاريه ، روش ‍ هدايتى كه نهاده و پس از مرگش بدان عمل شود، فرزند صالحى كه برايش ‍ آمرزشخواهد.
8- أ بو الحسين اسدى گويد:
از امام صادق بمن خبر رسيد كه براى خدا بقعه ها است بنام منتقمه چون خدا مالى به بنده اى دهد و حق خداى عز و جل را از آن بيرون نكند خدا يكى از آن بقعه ها را بر او مسلط سازد تا آن مال را در آن تلف كند و سپس ‍ بميرد و آن را بجا گذارد.
9- امير المؤمنين فرمود:
منم حجت اللّه خليفة اللّه باب اللّه منم خزانه دار علم خدا و امين سر خدا منم امام خلق پس از بهترين مردم محمد نبى رحمت (ص).