امالى شيخ صدوق

ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق
ترجمه : مرحوم آية الله شيخ محمد باقر كمره اى

- ۲۹ -


6- امام باقر (ع) فرمود:
على هر بامداد تازيانه بدوش همه بازارهاى كوفه را يك يك بازرسى ميكرد، تازيانه اش دو سر داشت و سبيبه نام داشت ، بر سر هر بازارى ميايستاد و فرياد مى زد اى گروه تجار خيرجوئى از خدا را پيش داريد و ب آسانى عمل تيرك جوئيد و بخريداران نزديك شويد و خود را ببرد بارى بيارائيد و از دروغ و سوگند كنار باشيد و از ستم بر كنار شويد و ستمديده ها را انصاف كنيد و گرد ربا مگرديد پيمانه و ترازو را تمام بدهيد و مال مردم را نكاهيد و در زمين تباهى نكنيد، در همه بازارهاى كوفه گردش ميكرد و اين را ميفرمود و سپس ميسرود:

لذت برود ز هر كه جويد آن را   از راه حرام و دائم ننگش ماند
انجام بدش بجا است در دنبالش   خيرى نه بلذتى كه دوزخ زايد
7- فرمود:
شيوه امير المؤمنين در كوفه اين بود كه چون نماز عشاء را ميخواند سه بار بمردم فرياد ميكرد كه همه ميشنيدند ميفرمود اى مردم بار ببنديد خدا شما را رحمت كند بر شما جار كوچ كشيدند اين چه روئى است كه بدنيا داريد پس از جار كوچ از آن بار ببنديد خدايتان رحمت كناد و بهترين توشه كه داريد با خود برداريد كه آن تقوى است بدانيد راه شما بمعاد است و گذر شما بر صراط و بزرگتر هراس جلو راه شما است و گردنه سختى در پيش ‍ داريد و منازل هراسناكى كه ناچاريد از آن بگذريد و بر آن بپائيد يا برحمت خدا نجات از هراس آن يابيد و از خطر بزرگش و منظره دلخراش و آزمايش ‍ سخنش و يا بهلاكتى رسيد كه پس از آن جبرانى نيست .
8- ام سلمه به پيغمبر عرضكرد:
پدر و مادرم قربانت زنى دو شوهر كرده و همه بميرند و ببهشت روند آن زن از كدامين شوهر است ؟ فرمود اى ام سلمه برگزيند خوش خلق تر و زن پرورتر آنها را اى ام سلمه حسن خلق خير دنيا و آخرت را با خود برده است .
9- يكى از اصحاب پيغمبر باو گفت :
يا رسول اللّه چرا ما غم اولاد داريم و آنها غم ما ندارند؟
فرمود چون آنها از شمايند و شما از آنها نيستند.
10- امام صادق (ع) بعبد اللّه بن ابى يعفور گفت :
اى عبد اللّه چون نماز واجبى بخوانى در وقتش بخوان و با آن وداع كن كه ترسى ديگر بدان نرسى و ديده بر جاى سجده ات انداز اگر بدانى سمت دست راستت و در دست چپت كيست نماز خوب ميخوانى بدان كه در برابر كسى هستى كه تو را ببيند و او را نبينى .
11- مردى نزد رسول خدا (ص) آمد و عرضكرد:
يا رسول اللّه گناهم بسيار و كارم سست است رسول خدا (ص) فرمود بسيار سجده كن كه گناهت را بريزد چنانچه باد برگ درخت را.
12- امام صادق (ع) فرمود:
مؤمن خواب هولناك ببيند و گناهش بريزد و تنش خوارى كشد و گناهانش ‍ آمرزيده شود.
13- فرمود:
عيسى بجمعى گذشت كه شادى ميكردند، فرمود اينها را چه شده عرض ‍ شد يا روح اللّه امشب دخترى را براى مردى برند و اينها شادند، فرمود امروز شادند و فردا گريان يكى از آنها گفت چرا يا رسول اللّه ؟ فرمود چون عروس آنها امشب بميرد پيروانش گفتند خدا و رسولش راستگويند و منافقان گفتند فردا نزديك است صبح كه شد آمدند و او را زنده ديدند و چيزى رخ نداده بود گفتند يا روح دخترى كه ديروز گفتى ميميرد نمرده عيسى فرمود خدا هر چه خواهد كند ما را نزد او بريد در رفتن بيكديگر پيشى گرفتند تا در را زدند شوهرش بيرون آمد عيسى باو گفت از بانويت اجازه گير براى من نزد او رفت و گفت روح اللّه و كلمة اللّه با جمعى بر در خانه انتظار تو را دارند چادر بر سر كرد و آمد عيسى باو فرمود امشب چه كار خيرى كردى ؟ گفت آنچه كردم پيش از آنهم ميكردم ، هر شب جمعه سائلى بر ما گذر ميكرد و خوراك تا شب جمعه ديگر را باو ميداديم ديشب آمد و من بكار خود مشغول بودم و فاميلم شغلها داشتند فرياد كرد كسى جوابش ‍ نداد و باز فرياد كرد و جواب نشنيد تا چند بار فرياد زد من كه آوازش را شنيدم بوضع ناشناسى برخاستم و باندازه معهود باو رساندم عيسى فرمود از مجلس خود بكنار رو و بناگاه زير جامه او يك افعى بود چون تنه خرما كه دم خود را گاز گرفته بود عيسى فرمود بدان چه كردى خدا اين بلا را از تو گردانيد.
14- محمد بن منكدر گفت :
عون بن عبد اللّه بن مسعود بيمار شد رفتم بعيادتش گفت حديثى از عبد اللّه بن مسعود برايت باز نگويم ؟ گفتم چرا گفت عبد اللّه بن مسعود گفت در اين ميان كه ما نزد رسول خدا (ص) بوديم لبخندى زد گفتم يا رسول اللّه براى چه تبسم كردى ؟ فرمود در عجب شدم از مؤمن و بى تابيش از بيمارى اگر ميدانست در بيمارى نزد خدا چه اجرى دارد دوست داشت هميشه بيمار باشد تا خدا را ملاقات كند.
15- رسول خدا (ص) فرمود:
هر كه روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و باندازه گردى كه بچشم كشند خاكروبه از آن بيرون برد آمرزيده شود.
16- رسول خدا (ص) فرمود:
هر كه حديثش قرآنست و خانه اش مسجد است خدا برايش خانه اى در بهشت بسازد.
17- فرمود:
هر كه در مسجد اذان را بشنود و بى عذر بيرون رود منافق است مگر بقصد برگشت .
18- ابو جرول زهير سردار قبيله خود گويد:
روز فتح خيبر رسول خدا ما را اسير كرد در اين ميان كه زنان و مردان را جدا ميكردند من جستم و برابر رسول خدا (ص) نشستم و شعرى برايش گفتم كه دوران جوانى و نشو و نماى او را در هوازن و هنگامى كه شيرش ميدادند ياد او آوردم و اين قطعه را سرودم .
كرم كن اى رسول اللّه بر ما   تو مردى و بتو اميدواريم
بنه منت بجمعى از قدر لخت   كه پاشيده ز هم عبرت شعاريم
بجا از جنگ جار حزن برما است   همه افسردگان و دلفكاريم
اگر نشر كرم جبران نسازد   ز لطفت جملگى زار و نزاريم
ايا خير البشر در برد بارى   بگاه امتحان دل با تو داريم
بنه منت بزنهائى كه بودند   تو را دايه چه بودى شيرخواره
بگاه كودكى دادند شيرت   كه بودى طفلكى شيرين قواره
توئى بهتر يلى كش اسب برداشت   چه بارد جنگ برگردان شراره
منه ما را زبون بى پرستار   كه ما هستيم ايلى ماه پاره
همه شاكر بنعمتها كه كفران   شود ما راست روزى در شماره
تو بگذر زانكه شيرت داده ديروز   گذشت تو شهير هر دياره
اميد ما بعفو تو است امروز   كه رهبر از گذشت افتاده پيروز
خدا بخشد بما آنچه تو بخشى   برستاخيز كانجائى تو فيروز
رسول خدا (ص) فرمود من بهره خود و اولاد عبد المطلب را بشما واگذاشتم ، انصار هم گفتند هر چه از آن ما است از خدا و رسول او است و آنچه از اولاد و اموال در دست داشتند بمارد كردند.
مجلس هفتاد و ششم روز سه شنبه يازده روز از جمادى الا خرة سال 368مانده
1- سعيد بن مسيب گفت :
هر روز جمعه امام چهارم در مسجد پيغمبر در پند مردم و ترك دنيا و تشويق ب آخرت اين سخنرانى را مينمود و حفظ كردند و نوشتند ميفرمود ايا مردم از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه باو برميگرديد و هر كس آنچه در اين دنيا كرده حاضر بيند خوب باشد يا كردار بدى كه تمنا كند كاش ميان آن و او فرسنگها دور بود خدا شما را از خود بر حذر داشته ، واى بر تو اى پسر آدم كه در غفلتى و حساب ترا دارند اى پسر آدم مرگت شتابنده تر بهمه چيز است بسوى تو آزمند بتو رو آورده و ترا ميجويد و نزديك است بتو برسد و تو عمر خود را بسر كرده و ملك الموت جانت را گرفته باشد و بمنزل تنهائى بروى و روحت بتو برگردد و دو فرشته منكر و نكير بر تو در آيند براى باز پرسى تو و امتحان سخت از تو هلا از اول چيزى كه بپرسند از پروردگار تو است كه او را بپرستى و از پيغمبرت كه بتو فرستاده شده و از دينى كه طبق آن عبادت كنى و از پيغمبرى كه فرمانش ببرى و از كتابى كه آن را تلاوت كنى و از امامى كه دوستانه پيروى كنى سپس از عمرت كه در چه صرف كردى و از مالت كه از كجا آوردى و در چه خرج كردى وسيله دفاع فراهم كن و خود را بپا و آماده جواب باش پيش از آنكه بازپرسى و امتحان برسد اگر تو مؤمن و منقى و عارف بدينت هستى و پيرو راستگويانى و دوستدار اولياء خدائى خدا دليل بدهن تو گذارد و زبانت را بحق گويا كند و خوب جواب دهى و مژده بهشت و رضوان از خدا و مژده خيرات حسان دريابى و فرشتگان با گل و شادى از تو پيشواز كنند و اگر چنين نباشى زبانت بگيرد و دليل تو بيهوده گردد و در پاسخ بمانى و نويد دوزخ گيرى و فرشتگان عذاب تو را استقبال كنند با حميم و سوزش جحيم ، بدان اى پسر آدم كه دنبال اين پيشامد بزرگتر و برنده تر و دلگداز تريست كه رستاخيز است روزى كه همه مردم در آن جمع آيند و آن روزيست مشهود، خدا اولين و آخرين را در آن جمع كند آن روزى كه در صور دمند و هر كه در گور است برآرند روز پرشور كه دلها بگلوگاه رسد و در هم باشند، روزى كه از لغزش نگذرند و از احدى بهاى يكنفر جرم نگيرند و عذرى نپذيرند و توبه كسى قبول نشود و آن روز جز پاداش ‍ حسنات و كيفر بدكرداريها نباشد هر كه مؤمن است و در اين دنيا بوزن ذره كار خوب كرده آن را دريابد و اگر بوزن ذره كار بد كرده دريابد، ايا مردم از گناهان و نافرمانيها بر حذر باشيد كه خدا شما را از آن نهى كرده و بر حذر داشته در كتاب صادق و بيان ناطق از مكر خدا در امان نباشند و از سخت گيرى او وقتى كه شيطان لعين شما را بشهوترانى و كامجوئى در اين دنيا ميخواند زيرا خدا ميفرمايد براستى كسانى كه تقوى پيشه كردند چون شيطان ولگردى بدانها رسيد يادآور شوند و بينا باشند و دلهاى خود را آكنده از ترس خدا كنيد و بياد آريد آنچه را در برگشت باو از ثواب شما وعده داده است و از كيفر دردناكش شما را ترسانده هر كه از چيزى ترسد از آن بر كنار گردد و هر كه از چيزى بر كنار گردد گرد آن نگردد، از غافلان مايلان ب آرايش زندگى دنيا نباشيد تا از آنها باشيد كه توطئه بدكارى كنند و خدا فرموده (نخل - 46) آيا در امانند كسانى كه توطئه بدكارى كنند از اينكه خدا آنها را بزمين فرو برد يا عذابى بدانها آيد از آنجا كه نفهمند يا خدا آنها را در ضمن گردششان مأ خوذ دارد و نتوانند خوددارى كنند يا آنها را بهراس ‍ مأ خوذ دارد و براستى پروردگار شما مهر ورز و رحيم است .
حذر كنيد از آنچه خدا شما را بر حذر داشته و پند گيريد از آنچه با ستمكاران كرده و در قرآن ثبت است و در امان نباشيد كه پاره اى از آنچه بستمكاران وعده كرده بر شما فرود آيد بخدا شما پند داده شويد و خوشبخت كسى است كه از ديگرى پند گيرد خدا گوشزد شما كرده كه با مردم ستمكار پيش از شما از شهرنشينان چه كرده آنجا كه فرمايد (انبياء- 11) چند شهرها كه در هم شكستيم كه ستمكار بودند و پس از آنها مردم ديگر آفريدم ، چون احساس عذاب ما كردند بناگاه در گريز شدند، نگريزيد برگرديد بهمان وضع خوشگذرانى خود و وطن خود شايد بازپرسى شويد چون عذاب بر آنها فرود آمد گفتند اى واى بر ما براستى ما ستمكارانيم اين سخن را ادامه دادند تا آنها را خرد و خاموش كرديم و درو نموديم ، بخدا اين يك پنديست براى شما و تخويفى اگر بپذيريد و بترسيد- پس برگشت بگفتار خدا در باره گنهكاران كه فرمود (انبياء- 46) اگر يك دمى از عذاب خدا ب آنها رسد گويند اى واى بر ما براستى ما ستمكاريم اگر اى مردم بگوئيد كه مقصود خدا در اين آيات مشركانست چه گونه درست باشد كه پس از آن فرمايد ما در قيامت ترازوى عدل بنهيم و هيچ كس ستم نشود در چيزى و اگر بوزن دانه خردلى باشد آن را در حساب آوريم و همين بس كه ما حسابگريم - بدانيد اى بندگان خدا كه براى مشركان ميزانى نصب نشود و ديوانى منتشر نگردد نامه اعمال براى مسلمانان منتشر مى شود از خدا بپرهيزيد اى بندگان خدا و بدانيد كه خدا اين دنيا و نقد آن را براى هيچ كدام از دوستانش اختيار نكرده و آنها را بدان تشويق ننموده و نه در آرايش نقد آن و خرمى برون آن و همانا دنيا و اهلش را آفريده تا بيازمايد كه كدامشان براى آخرت بهتر كار كنند بحق خدا كه براى شما در آن مثلها زده و آياتى جور بجور آورده براى خردمندان اى مؤمنان شما از آنها باشيد كه تعقل كنند و توانى جز بوسيله خدا نيست و در آن بيرغبت باشيد و خدا شما را در نقد دنيا بيرغبت نموده و براستى فرموده است (يونس 24) همانا مثل زندگى دنيا چون بارانى است كه فروباريم از آسمان و بياميزد با آن گياه زمين تا آخر آيه ايا بندگان خدا از آن مردمى باشيد كه بينديشند و تكيه بدنيا نكنيد زيرا خدا بمحمد پيغمبرش فرموده تكيه نكنيد ب آنها كه ستم كنند تا آتش ‍ بگيريد و تكيه ب آرايش دنيا و آنچه در آنست ندهيد مانند آنها كه آن را خانه دائمى و وطن خود دانند زيرا دنيا خانه كوچيدن و قدر كفايت است و خانه كردار است از كارهاى خوب توشه گيريد از آن ، پيش از آنكه بيرون شويد و پيش از آنكه خدا اجازه ويرانى آن دهد و آن را ويران كند كسى كه در آغاز آبادان نموده و آن را آغاز كرده و ولى ميراث آنست و از خدا خواهم براى خود و شما كمك بر توشه گرفتن تقوى و زهد در دنيا خدا ما را و شما را از زاهدان در آرايش زندگى دنياى نقد مقرر سازد و از اميدواران و عمل كنندگان براى خاطر ثواب آخرت زيرا همانا ما با اوئيم و از آن اوئيم . 2- امام صادق (ع) فرمود دابه بر صاحبش هفت حق دارد، او را بيش از طاقت بار ننهد، پشت او را مجلس گفتگو نكند، چون منزل كرد اول بار او را علوفه دهد، داغ بر چهره او ننهد كه تسبيح گويد، چون ب آب رسد او را آب دهد، اگر رم كرد او را نزند و اگر لغزيد او را ميتواند بزند زيرا او ببند آنچه شما نبينيد.
3- اصبغ بن نباته گويد:
ركاب على را كه ميخواست سوار شود گرفتم سر برداشت و لبخندى زد عرضكردم آقا سر برداشتى و لبخند زدى ؟ فرمود آرى ! اى اصبغ من ركاب شهباء را براى رسول خدا (ص) گرفتم سر ب آسمان برداشت و لبخندى زد عرضكردم يا رسول اللّه سر برداشتى و لبخند زدى فرمود اى على كسى نيست كه وقت سوار شدن آية الكرسى بخواند و سپس بگويد.
استغفر اللّه الذى لا اله الا هو الحى القيوم و اتوب اليه
خدايا گناهانم را بيامرز گناهان را جز تو بيامرزد، جز آنكه سيد كريم فرمايد اى فرشتگانم بنده ام ميداند كه جز من گناهان را نيامرزد، گواه باشيد كه من گناهانش را آمرزيدم .
4- امام صادق (ع) فرمود:
اول نماز جماعتى كه رسول خدا خواند تنها امير المؤمنين با او بود ابو طالب ب آنها گذشت و جعفر همراهش بود باو گفت پسر جانم بپهلوى عموزاده ات وصل شو، چون رسول خدا احساس كرد كه او بنماز ايستاد پيش ايستاد از آن رو ابو طالب شاد برگشت و ميگفت .
على و جعفرم پشت و پناهند   بگاه سختى و هنگام شدت
نسازم من پيمبر خوار و بيكس   نه فرزندم كه باشد مرد همت
شما دست از محمد بر نداريد   ز باب و مام باشد بن عموتان
آن اول جماعت بود كه در آن روز اقامه شد.
5- رسول خدا (ص) فرمود:
نزديكتر شما بمن فرداى قيامت و مستحق تر شما بشفاعت من راستگوتر و اداكننده تر امانت و خوش خلق تر و نزديكتر شما است بمردم .
6- امام صادق (ع) فرمود:
در اين ميان كه رسول خدا (ص) با برخى اصحابش در يكى از راههاى مدينه ميرفت ناگهان پا از ركاب خالى كرد و روى زمين بسجده افتاد و سجده اى طولانى كرد و سر برداشت و باز سوار شد اصحابش سبب پرسيدند فرمود جبرئيل نزد من آمد و از پروردگارم بمن سلام رسانيد و بمن مژده داد كه خدا مرا در امتم رسوا نكند مالى نداشتم بشكرانه آن صدقه دهم و بنده اى نداشتم آزاد كنم و خواستم شكر پروردگار عز و جلم را كرده باشم .
7- رسول خدا فرمود:
هر كدام شما در دنيا قنوتش طولانى تر باشد در قيامت آسايش طولانى تر دارد.
8- هرون الرشيد بامام موسى كاظم نوشت :
مرا پندى ده و مختصر كن ، در جوابش نوشت چيزى نيست كه چشمت بيند جز در آن پنديست .
مجلس هفتاد و هفتم جمعه هشت روز از جمادى الا خرة 368 مانده
1- رسول خدا (ص) فرمود:
از مثلهاى پيغمبران نمانده جز همين كه مردم گويند در صورتى كه شرم ندارى هر چه خواهى بكن .
2- امام ششم فرمود:
قومى نزد پيغمبر خدا آمدند و گفتند دعا كن پروردگار ما مرگ را از ما بردارد براى آنان دعا كرد و خداى تبارك و تعالى مرگ را از ميانشان برداشت و بسيار شدند تا جا بر آنها تنگ شد و نسل فراوان شد و صبح كه ميشد هر مردى بايد پدر و مادر و تا جد سيم را خوراك دهد و وضوء فراهم كند و وارسى كند و از طلب معاش باز ماندند و نزد آن پيغمبر آمدند و گفتند از پروردگارت بخواه كه ما را بهمان عمرهاى خود برگرداند او از خدا خواست و آنها را بعمرهاشان برگرداند.
3- ابن عباس در تفسير قول خدا (اعراف - 143) چون بهوش آمد گفت :
منزهى تو من بتو بازگشتم و اول مؤمنم فرمود خداى سبحان ميفرمايد يعنى توبه كردم كه از تو خواهش رؤ يت كنم و اول
مؤمنم كه تو ديده نشوى .
4- امام صادق (ع) فرمود:
چون موسى بطور براى مناجات رفت عرضكرد پروردگارا خزائن خود را بمن بنما فرمود اى موسى خزائن من همين است كه هر چه خواهم گويم باش و ميباشد.
5- امام باقر (ع) فرمود:
موسى بن عمران گفت پروردگارا بمن سفارش كن تا سه بار در جوابش ‍ فرمود تو را بخودم سفارش كنم و بار چهارم و پنجم او را بمادرش سفارش ‍ كرد و بار ششم سفارش پدر را باو كرد و از اينجا است كه مادر دو ثلث حق نيكى فرزند را برد و پدر يك ثلث .
6- امام صادق (ع) فرمود:
خدا در آنچه بموسى وحى كرد فرمود اى موسى جامه كهنه و پاكدل و خانه نشين و شب افروز باش در آسمانها تو را بشناسند و از مردم زمين نهان باش ، اى موسى مبادا لج بازى كنى و بى حاجت براهى بروى و بى سبب بخندى ، اى پسر عمران بر خطاى خود گريه كن .
7- امام صادق (ع) فرمود:
نوح (ع) دو هزار و پانصد سال عمر كرد هشتصد و پنجاه سال پيش از نبوت و نهصد و پنجاه سال بدعوت قوم خود مشغول بود و دويست سال در كشتى كار ميكرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از كشتى و خشكيدن آب تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد سپس زير آفتاب بود كه عزرائيل نزد او آمد و گفت سلام بر تو نوح جواب داد و گفت اى ملك الموت چه كارى دارى ؟ گفت آمدم جانت را بگيرم فرمود بمن مهلت ميدهى زير سايه روم ؟ گفت آرى نوح نقل مكان كرد و فرمود اى ملك الموت اين عمرى كه كردم باندازه همين از زير آفتاب بسايه آمدن بود آنچه دستور دارى اجراء كن فرمود جانش را گرفت .
8- رسول خدا (ص) فرمود:
عيسى بگورى گذشت كه صاحبش را عذاب ميكردند و سال ديگر بر آن گذشت و عذاب نداشت عرضكرد پروردگار پارسال باين گور گذشتم و صاحبش معذب بود و امسال عذابى ندارد خدا باو وحى كرد اى روح اللّه فرزند صالحى داشت كه بالغ شده راهى را اصلاح كرد و يتيمى را پناه داد او را بخاطر كار پسرش آمرزيدم ، عيسى بن مريم بيحيى فرمود اگر عيبى كه دارى بگويند گناهت را بيادت آوردند از آن خدا را آمرزشخواه و اگر بتو تهمت عيبى زنند حسنه اى برايت نوشته شود كه رنج آن نبردى .
9- حسن بن على (ع) فرمود:
هيچ پرچمى جلو امير المؤمنين نيامد كه با آن نبرد كرد جز آنكه
خدا سرنگونش ساخت و يارانش مغلوب شدند و بخوارى برگشتند و امير المؤمنين با ذو الفقار بر احدى نزد كه نجات يافته باشد و چون نبرد ميكرد جبرئيل سمت راستش بود و ميكائيل سمت چپش و ملك الموت برابرش . 10- عبد اللّه بن عمرو بن عاص گفت روز خيبر پيغمبر پرچم را بيكى از اصحابش داد و گريزان برگشت و ياران او را ميترسانيد و آنها وى را ترسو ميخواندند كه با پرچم شكست خورده برگشته ، رسول خدا (ص) فرمود فردا پرچم را بمردى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و برنگردد تا بدست او فتح شود صبح كه شد فرمود على را نزد من بخوانيد، گفتند يا رسول اللّه چشمش درد ميكند گفت او را بخوانيد چون آمد پيغمبر آب دهان بديده اش انداخت و فرمود: خدايا گرما و سرما را از او بگردان و پرچم را بدست او داد و رفت و نزد رسول خدا (ص) برنگشت مگر با فتح خيبر گفت چون على بقلعه غموص نزديك شد دشمنان خدا از يهود او را به تير و سنگ ميزدند و او پيش ميرفت تا خود را بدر قلعه رسانيد و خشمناك پا از ركاب تهى كرد و پياده شد و عتبه در را گرفت و آن را از جا كند و چهل ذراع پشت سر خود پرتاب كرد ابن عمر گفت ما از اينكه خدا قلعه را بدست على گشود تعجب نكرديم و از اين در عجب شديم كه چگونه در را كند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اينكه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پيغمبر از سر آن خبر داد و فرمود چهل فرشته با او در كندن در كمك كردند و روايت شده كه امير المؤمنين در ضمن نامه خود سهل بن حنيف نوشت من در خيبر را نكندم و چهل ذراع بعقب اندازم بتواناى تنى و نيروى غذائى بلكه از قدرت ملكوتى و جان خدا پرورده اى كمك گرفتم من نسبت باحمد پرتوى هستم ، بخدا اگر همه عرب براى نبرد با من همدست شوند از آنها نگريزم و اگر فرصت بدست آيد همه را گردن زنم هر كه از من نهراسد مرگش گريبانگير است و دلش در پيشامدها برجا است .