امالى شيخ صدوق

ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق
ترجمه : مرحوم آية الله شيخ محمد باقر كمره اى

- ۳۰ -


مجلس هفتاد و هشتم روز سه شنبه چهار روز از جمادى الا خرة 368 مانده
1- از امام صادق (ع) در پندهاى خدا بعيسى بن مريم :
اى عيسى من پروردگار تو و پدران توام يك نام دارم يگانه و تنهايم درآفريدن هر چيزى و هر چيز كار من است و همه خلقم بمن گروند،
اى عيسى تو بامر من مسيحى تو باذن من پرنده گلى بسازى تو بسخن من مرده ها را زنده كنى بمن مشتاق باش و از من بترس كه از من جز خودم پناهى ندارى ، اى عيسى سفارش مهرورزانه بتو كنم تو از من مستحق مقام ولايت شدى ، در سالخوردگى مباركى و در كودكى هر جا باشى مباركى ، من گواهم كه تو بنده من و كنيز زاده منى ، اى عيسى مرا در خاطرت چون خود اهميت بده و يادم را ذخيره معادت كن و با نوافل بمن تقربجو، بر من توكل كن تا كفايتت كنم و بر ديگرى تكيه مكن كه ترا وانهم ، اى عيسى ببلا صبر كن و بقضاء راضى باش و مرا از خود شاد كن شادى من در اينست كه فرمانم برند و نافرمانى نكنند، اى عيسى ياد مرا با زبانت زنده دار و مهرم در دلت بپرور، اى عيسى در هنگام غفلت بيدار باش و بلطف حكمت قضاوت كن ، اى عيسى مشتاق و ترسان باش و دلت را با خشيت بياميز، اى عيسى شبت را دعا كن تا شاديم را جسته باشى و روزت را روزه باش براى حاجتى كه بمن دارى ، اى عيسى در كار خير پيشدستى كن تا هر جا روى خيرمند شناخته شوى اى عيسى ميان بندگانم باندرز من حكم كن و بعدل من قيام كن كه شفاى هر دردى در درونها است از بيمارى شيطانى را بتو نازل كردم ، اى عيسى درست مى گويم كه كسى بمن ايمان ندارد مگر آنكه برايم خاشع است و كس خاشع برايم نباشد جز آنكه اميد ثوابم دارد، و گواهت گيرم كه او از كيفرم آسوده است تا ديگرگون نشود و سنت مرا تغيير ندهد، اى عيسى پسر بكر بتول بر خود گريه كن چون كسى كه با خاندانش وداع كند و از دنيا بدش آيد و آن را باهلش واگذارد و بدان چه نزد خداست رغبت كند، اى عيسى با اين حال نرم سخن گو و آشكار سلام كن و بيدار باش آنگاه كه ديده نيكان بخوابست براى حذر از معاد و لرزشهاى سخت و هراسهاى قيامت آنجا كه خاندان و مال و فرزند سودى ندهند، اى عيسى بديدگان خود سرمه غم كش آنگاه كه بيهودگان ميخندند، اى عيسى خاشع و صابر باش كه خوشا بر تو اگر برسى بدان چه بصابران وعده داده اند، اى عيسى روز بروز از دنيا بيرون برو، مزه آنچه مزه اش رفته بچش براستى گويم كه بهره تو از دنيا همان ساعت و روز تو است و از آن بقوت خشنود باش و بدرشت و ناهموار بساز كه ديدى چه مى شود آنچه برگيرى نوشته شود و آنچه خرج كنى نوشته شود، اى عيسى تو مسئولى ، بناتوان رحم كن چنو كه تو را رحم كنم و بيتيم درشتى مكن ، اى عيسى در نماز بر خود گريه كن و بجايگاه نماز گام بردار و لذت گفتار خود را با من درياب كه من با تو خوشرفتارم ، اى عيسى چه بسيار مردمى كه آنان را بگناهان گذشته شان هلاك كردم و تو را از آن نگهداشتم ، اى عيسى بناتوان لطف كن و ديده كم بينت را ب آسمان بردار و مرا بخوان كه من بتو نزديكم و مرا نخوان جز بزارى و يك دل كه هر گاه تو مرا چنين بخوانى ترا اجابت كنم ، اى عيسى دنيا را نه پاداش و نه كيفر گذشتگان نساختم و نه كيفر كسى كه از او انتقام گيرم ، اى عيسى تو ميروى و من ميمانم روزيت نزد من است و موعد مرگت و بسوى من برگردى و حسابت با من است از من بخواه و از ديگرى مخواه از تو دعا شايد و از من اجابت بايد اى عيسى بشر چه بسيار است و شكيبا چه اندك ، درخت فراوانست و خوبش كم است ، از زيبائى درختى فريفته مشو تا ميوه اش ‍ نچشى ، اى عيسى عصيان متمرد بر من گولت نزند كه روزى مرا ميخورد و ديگرى را ميپرستد و در گرفتارى مرا ميخواند و او را اجابت ميكنم و باز بكردار خود برميگردد آيا ميتواند از من تمرد كند آيا خشم مرا خواهانست ؟!! بخودم قسم كه او را چنان مأ خوذ دارم كه راه نجاتى نداشته باشد و پناهى جز من نتواند از آسمان و زمينم كجا مى گريزد، اى عيسى بستمكاران بنى اسرائيل بگو تا حرام در دامن داريد و بت در خانه مرا نخوانيد كه من سوگند خوردم هر كه دعايم كند مستجاب كنم و اجابت آنها را لعنت بر آنها سازم تا از هم بپاشند، اى عيسى تا چند خوشبين باشم و خوشجو و اين مردم در غفلت بسر برند و بر نگردند، سخن از دهانشان بيرون آيد و بدلشان اثر نبخشد، خود را بخشم من كشند و بنام من نزد مؤمنان دوست سازند، اى عيسى زبانت در نهان و عيان يكى باشد و دل و ديده ات هم چنان باشد، دل و زبانت از حرام دركش و چشم از آنچه خوب نيست بپوش چه بسا بيننده‏اى كه بيك نگاه در دلش شهوتى بكارد و خود را بهلاكت اندازد، اى عيسى رحيم و مهر ورز باش و با مردم چنان باش كه خواهى با تو چنان باشند، بسيار ياد مرگ و جدائى از خاندان باش بازى مكن كه بازى تباهى آرد، غفلت مورز كه غافل از من دور است با اعمال خوب ياد من كن تا يادت كنم، اى عيسى پس از گناه بمن باز گرد و توبه كنها را بحساب من ياد آور و بمن ايمان دار و بمؤمنان نزديك باش و ب‏آنها دستور بده مرا با تو ياد كنند، از نفرين ستمديده بر حذر باش كه با خود عهد كردم درى از آسمان برويش بگشايم و او را اجابت كنم گرچه پس از مدتى باشد، اى عيسى بدان كه همنشين بد گمراه ميكند و قرين بد هلاك ميكند بفهم با كه همنشين نشوى و براى خود برادران با ايمانى برگزين، اى عيسى بمن بازگرد كه هيچ گناهى نزد من براى آمرزش بزرگ نيست و من ارحم الراحمينم، اى عيسى تا از مرگ مهلتى دارى براى خود كارى كن پيش از آنكه ديگرى برايت نكند، مرا بپرست براى روز هزار سال كه من حسنه را چند برابر پاداش دهم و گناه صاحبش را هلاك كند در كار خير رقابت كن كه بسا مجلسى است كه اهلش برخيزند و از دوزخ در پناه باشند اى عيسى در آنچه فنا شود بيرغبت باش و گام بر آثار آنها كه پيش از تو بودند بنه و آنها را بخوان و با آنها راز گو ببين احدى از آنها احساس ميكند، از آنها پند گير و بدان كه تو هم ب‏آنها ميرسى، اى عيسى بگو ب‏آن كه بنافرمانى تمرد كند و مسامحه نمايد بايد متوقع كيفر من و منتظر هلاك باشى و با هالكان ميباشى، خوشا بر تو اى پسر مريم و خوشا بر تو گاهى كك متادب بادب معبود خود شوى كه مهربانست و بتو آغاز نعمت نموده و گراميت داشته و در سختيها بدادت رسيده اى عيسى نافرمانيش مكن كه روا نباشد برايت من با تو عهد كردم چنانچه با آنها كه پيش از تو بودند و خود گواه آنم، اى عيسى خلقى را بمانند دينم احترام نكردم و نعمتى چون رحمتم باو ندادم اى عيسى برون خود را با آب بشو و درونت را با حسنات كه بمن باز گردى ، اى عيسى آماده باش كه هر چه آينده است نزديك است با طهارت كتابم را بخوان و آواز حزينت را بمن بشنوان .
فرمود در ضمن پندهاى خدا بعيسى بن مريم است كه فرمود اى عيسى در مكر خود از مكرم آسوده مباش و در گناه تنهائى يادم فراموش مساز، اى عيسى بيدار باش و از رحمتم نوميد مباش و با تسبيح گويان تسبيحم گوى و بگفتار خوش تقديسم كن ، اى عيسى دنيا زندانى است تنگ و بد بو و ناهموار و در آنست آنچه بينى كه جباران پيشه كرده اند مبادا دل بدنيا دهى كه هر نعمتش زائل است و نعمت آن اندك است ، اى عيسى ملك از آن منت و بدست من و من ملكم اگر فرمانم برى ببهشتم برمت در جوار نيكان ، اى عيسى چون غريقى مرا دعا كن كه دادرسى ندارد، اى عيسى بنامم سوگند دروغ مخور كه عرشم ميلرزد از خشم ، اى عيسى دنيا كوتاه عمر است و دراز آرزو و نزد من خانه ايست به از آنچه فراهم كنند، اى عيسى بستمكاران بنى اسرائيل بگو چه خواهيد كرد وقتى كه دفترى براى شما بر آرم كه درست بگويد و آنچه نهان كرديد عيان كند، اى عيسى بستمكاران بنى اسرائيل بگو روى خود شستيد و دلهاى خود چركين كرديد، بمن مغروريد يا بمن دليرى ميكنيد براى اهل دنيا بوى خوش ميزنيد و درونتان نزد من چون مردار گنديده است گويا شما مردمانى مرده ايد، اى عيسى ب آنها بگو دست از كسب حرام برداريد و گوش از گفتار ناروا بربنديد و دل بمن كنيد كه من صورت شما را نميخواهم اى عيسى بحسنه شاد باش كه خشنودى من آرد و از سيئه گريه كن كه بخشم آردم ، آنچه نخواهى با تو كنند با ديگران مكن اگر بگونه راستت سيلى زدند گونه چپ را پيش آر تا توانستى بدوستى بر من تقربجوى و از نادانها رو گردان ، اى عيسى بستمكاران بنى اسرائيل بگو حكمت از ترس من گريانست و شما بخنده ناهنجار گوئيد برات آزادى از من داريد يا نامه امان از عذابم يا خود را عمدا در معرض ‍ كيفرم آريد؟ بخودم سوگند شما را عبرت آيندگان سازم سپس اى پسر مريم بكر بتول من تو را سفارش كنم بسيد رسولان و دوست خودم در ميان آنان احمد صاحب شتر سرخ مو و روى ماه درخشان ، پاكدل و سخت نبرد و شرمگين و مكرم كه رحمت عالميانست و سيد اولاد آدم نزد من در روز ملاقاتم گراميتر سابقانست و نزديكتر رسولان بمن ، عربى امى است و ديندار و صابر در راه من و مجاهد با مشركان با تن خود بخاطر دينم اى عيسى بتو دستور دهم كه خبر او را ببنى اسرائيل بدهى و ب آنها امر كنى او را تصديق كنند و باو ايمان آرند و از او پيروى كنند و او را يارى دهند، عيسى گفت معبودا او كيست ؟ فرمود اى عيسى باو راضى باش كه رضاى تو است عرضكرد خدايا باو راضيم او كيست ؟ فرمود محمد رسول خدا است بر همه مردم از همه در مقام بمن نزديكتر است و شفاعتش قبول تر خوشا بر او در نبوت و خوشا بر امتش كه بروش او مرا ملاقات ميكنند اهل زمين او را ستايند و اهل آسمان برايش آمرزشخواهند، امين است و ميمون و پاكيزه بهتر ماضين و باقين است نزد من در آخر الزمان است چون ظهور كند آسمان پرده ها بر افكند و زمين گلهاى خود را بروياند و بر هر چه دست نهد بركت كند زنهاى بسيار گيرد و فرزند كم گذار، ساكن مكه است كه جاى بنياد ابراهيم است ، اى عيسى دينش يگانه پرستى است و قبله اش مكه است و از حزب من است و من همراه اويم خوشا بر او خوشا، كوثر دارد و بزرگترين مقام در بهشت عدن زندگانى بسيار گرامى دارد و شهيد بميرد حوضى دارد وسيع تر از مكه تا مطلع خورشيد از نوشابه گوارا و سر بمهر، در آن بشمار ستاره هاى آسمان جام است آبش گوارا است و هر مزه و طعم هر ميوه بهشت در آنست هر كه شربتى از آن نوشد پس از آن هرگز تشنه نگردد او را در دوران فترت ميان تو و او مبعوث كنم نهان و عيانش هم آهنگ است و گفتار و كردارش موافق است امر نكند بمردم جز آنچه خود آغاز كند، دينش ‍ جهاد است در دشوارى و آسانى ، بلاد منقاد او گردند و پادشاه روم برايش ‍ خاضع شود، كيش او كيش پدرش ابراهيم است ، وقت خوردن بسم اللّه گويد سلام بلند كند و نماز خواند وقتى مردم در خوابند براى او، هر روز پنج نماز پياپى است كه با تكبير آغاز شود و با سلام ختم شود مانند فرشتگانم قدمها در نماز صف كند دلش براى من خاشع باشد نور در سينه او است و حق در زبانش و همه جا با حق است چشمش بخوابد و دلش بيدار است، شفاعت از آن او است و بامتش قيامت برپا شود هنگام بيعت با او دست من بر فراز او است و هر كه بشكند بر خود شكسته و هر كه وفا كند بهشت باو دهم تإ؛ّّش ستمكاران بستمكاران بنى اسرائيل فرمانده كتب او را كهنه نگيرند و سنت او را تغيير دهند سلام باو برسانند كه مقام بلندى دارد، اى عيسى تو را بهر چه عنت نزديك كند رهنمائى كنم و هر چه تو را از من دور كند بر تو غدقن كردم تو خود را بپا، اى عيسى دنيا شيرينست و من تو را در آن گماردم تا مرا اطاعت كنى. از هر چه بر حذرت داشتم بر كنار باش و هر چه بتو دادم برگير، در كار خود نگر چون بنده‏اى گنه‏كار خاطئ و در كار ديگران نگاه مكن چون پروردگار، در آن زاهد باش و بى‏رغبت تا رنج نبرى اى عيسى تعقل و انديشه كن و در اطراف زمين نگر كه سرانجام ستمكاران چون شد، اى عيسى همه سفارشاتم اندرز تو است و همه گفتارم درست است و من حق روشنم و بدرستى مى‏گويم اگر تو پس از آنكه اعلامت كردم نافرمانيم كنى جز من سرپرست و يارى ندارى، اى عيسى دلت را با ترس رام دار و بپست‏تر از خود نگر و ببالا دست خود منگر و بدان كه سر هر خطاء و گناهى دنيا دوستى است آن را دوست مگير، اى عيسى دلت را با من پاك كن و در خلوتها بسيار يادم كن و بدان كه شاديم در اينست كه بدرگاهم نياز آرى و در اين باره زنده باش و مرده مباش، اى عيسى چيزى را شريك من مياور و از من بر حذر باش و بتندرستى گول مخور و بر خود رشك مبر كه دنيا چون سايه ايست رفتنى و آنچه پيش آيد از آن چون گذشته آنست تا توانى در كارهاى خير رقابت كن و هر جا با حق باش و اگر تيكه شوى و ب‏آتش سوخته شوى پس از معرفت بمن كافر مشو و از نادانان مباش اى عيسى از دو ديده‏ات اشك بريز و از دلت بترس از من ، اى عيسى در وقت سختى از من آمرزشخواه كه من بداد گرفتاران رسم و بيچاره ها را اجابت كنم و من ارحم الراحمينم .
مجلس هفتاد و نهم روز جمعه سلخ جمادى الا خر 368
1- ريان بن صلت گويد:
امام رضا در مرو حاضر مجلس مامون شد، در مجلس او جمعى از دانشمندان عراق و خراسان انجمن بودند مامون رو ب آنها گفت مرا از تفسير اين آيه خبر دهيد (فاطر 32) سپس كتاب را ارث داديم ب آنها كه برگزيديم از بندگان خود، علماى حاضر گفتند مقصود از آنان همه امت اسلامى است مأ مون گفت اى أ بو الحسن تو چه گوئى ؟ امام رضا (ع) فرمود من همعقيده آنها نيستم بلكه مى گويم مقصود خدا همان عترت طاهره است مامون گفت چگونه عترت مقصود است و امت
مقصود نيست ؟ امام رضا (ع) فرمود اگر همه امت مقصود باشد بايد همه اهل بهشت باشند چون خدا دنبالش فرمايد برخى ظالم بنفس باشند و برخى ميانه رو و بعضى سابق بالخيرات باذن خدا و اين همان فضل بزرگ است و سپس همه را در بهشت جمع كرده و فرمود ببهشت عدنى كه در آن در آيند و دست بندهاى طلا پوشند، بنا بر اين وراثت مخصوص عترت طاهره است نه ديگران ، مامون گفت عترت طاهره كيانند؟ حضرت رضا فرمود هم آنها كه خدا در قرآن وصفشان كرده و فرموده (احزاب 23) همانا خدا ميخواهد پليدى را از شما خاندان ببرد و بخوبى پاكتان كند.
و هم آنانند كه رسول خدا (ص) در باره شان فرمود من در ميان شما دو ثقل را بر جا ميگذارم كتاب خدا و خاندانم كه اهل بيت منند و اين دو از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من درآيند شما بنگريد چگونه با آنها هستيد بعد از من ، اى مردم ب آنها نياموزيد زيرا آنها از شما داناترند، علماء گفتند اى أ بو الحسن بما بگو كه عترت طاهره همان آل باشند يا غير آل ؟ فرمود همان آل رسولند. علماء گفتند از رسول خدا (ص) بما رسيده كه امت من آل منند و اينان صحابه اويند كه بخبر محققى كه انكارش نتوان كرد گفته اند آل محمد امت اويند. أ بو الحسن (ع) فرمود بگوئيد بدانم صدقه بر آل حرامست يا نه ؟ گفتند آرى ، فرمود بر امت حرامست ؟ گفتند نه ، فرمود اينست فرق ميان آل و امت ، واى بر شما كجا ميبرند شما را از قرآن رو گردانيد يا اسراف كاريد، آيا نميدانيد كه وراثت و طهارت مخصوص برگزيدگان رهيابست نه ديگران ، گفتند از كجا اى
أ بو الحسن ؟ فرمود از گفته خداى عز و جل (سوره حديد- 26) فرستاديم نوح و ابراهيم را و در ذريه آنها نبوت و كتاب نهاديم برخى بر هدايت و بيشتر فاسقانند- پس وراثت و نبوت و كتاب مخصوص اهل هدايت است نه فاسقان ، نميدانيد كه چون نوح از پروردگار خود پرسيد كه براستى پسرم از اهل من بود و وعده تو حقست و تو أ حك م الحاكمينى ، و اين از آن جهت بود كه خدا باو وعده داده بود او را و اهلش را نجات دهد خدا در جواب نوح فرمود اى نوح او از اهل تو نبود او يك عمل ناشايسته بود مپرس از من آنچه ندانى من تو را پند دهم كه از نادانان نباشى ، مأ مون عرضكرد عترت را بر ديگران فضلى است ؟ أ بو الحسن فرمود: خدا فضل عترت را بر ديگران آشكار ساخته در كتاب محكمش ، مأ مون گفت در كجاى قرآنست ؟ امام رضا (ع) فرمود در قول خدا (آل عمران - 34) براستى خدا برگزيد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان ذريه اى كه برخى از برخيند و خدا در جاى ديگر فرمود (نساء- 54) بلكه حسد بر مردم بردند نسبت بدان چه از فضل خود ب آنها داد بتحقيق داديم ب آل ابراهيم كتاب و حكمت و داديم ب آنها ملكى بزرگ ، سپس در دنبال آن خطاب بساير مؤمنان كرده و فرمود: ايا كسانى كه گرويديد فرمانبريد از خدا و رسولش و از اولو الامر بر شما، مقصود همانها است كه آنها را قرين كتاب و حكمت ساخت و بر آنها حسد برند و منظور از گفته او بلكه حسد بردند مردم را بر آنچه خدا ب آنها داده از فضل خود، و ب آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و ملك عظيم ، مقصود طاعت براى مصطفين طاهرين است و مقصود از ملك حق طاعت است براى آنها علماء گفتند بفرمائيد بدانيم كه خدا اصطفاء را در خود قرآن تفسير كرده است ؟
فرمود: اصطفاء را در ظاهر قابل فهم نه ، در باطن و حقيقت دور از فهم در دوازده جاى قرآن بيان كرده :
1- (شعراء- 214) انذار كن اى محمد خويشان نزديكت را و تبار اخلاصمندت را- چنين است در قرائت ابى بن كعب و ثبت است در مصحف عبد اللّه بن مسعود، و اين منزله بلند و فضل بزرگ و شرفى والا است چون كه خداى عز و جل بدان قصد آل كرده است و بياد رسول خدا (ص) آورده اين يكى است .
2- گفته خداى عز و جل (احزاب - 23) همانا خدا ميخواهد پليدى را از شما خاندان ببرد و بخوبى شما را پاكيزه كند- و اين فضلى است كه هيچ معاندى منكر آن نتواند شد زيرا فضل بعد از پاكى است كه توقع ميرود.
3- آنجا كه خدا خلق پاك خود را امتياز داد و بپيغمبرش دستور مباهله داد در آيه مباهله و فرمود (مائده - 67) بگو اى محمد بيائيد دعوت كنيم پسران خود را و پسران خودتان و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را و مباهله كنيم و لعنت خدا را از آن دروغگو سازيم ، پيغمبر على و حسن و حسين و فاطمه (ص) را بيرون برد و خود را با آنها قرين نمود، ميدانيد معنى گفته خدا (أ نفسنا و أ نفسكم ) چيست ؟ علماى حاضر گفتند مقصود خود او است ، أ بو الحسن (ع) فرمود خطا رفتيد مقصودش على بن ابى طالب است و دليلش آنست كه پيغمبر فرمود بنو وليعه دست بردارند و گر نه بر سر آنها فرستم شخصى را كه چون خود من است ، مقصودش على بن ابى طالب بود اين خصوصيتى است كه احدى
از آن پيش نيفتد و فضلى است كه بشرى بدان نرسد و شرافتى است كه فوق آن براى آفريده اى نباشد كه على را چون خود نموده .
4- همه مردم را از مسجد بيرون كرد جز عترت را تا مردم بسخن آمدند و عباس بپيغمبر عرض كرد:
يا رسول اللّه على را گذاشتى و ما را بيرون كردى ؟ فرمود من او را نگذاشتم و من شما را بيرون نكردم خدا او را گذاشت و شما را بيرون كرد، و در اينجا است شرح گفتار او كه اى على تو نسبت بمن چون هارونى نسبت بموسى . علماء گفتند اين تناسب در كجاى قرآنست ؟ فرمود از قرآن براى شما آيه آن را ميخوانم ، گفتند: بفرما، فرمود: قول خداى عز و جل (يونس - 87) بموسى و برادرش وحى كرديم كه در مصر خانه ها براى قوم خود بسازيد و خانه هاى خود را قبله آنها كنيد در اين آيه مقام هرون نسبت بموسى مندرج است و در آن مقام على نسبت برسول خدا است و با اين دليل روشنى است كه گفتار رسول خدا است كه فرمود: اين مسجد براى جنب حلال نيست جز محمد و آلش .
علماء گفتند: يا ابا الحسن اين شرح و بيان جز نزد شما خاندان بدست نيايد كه اهل بيت و رسول خدائيد، فرمود: كى تواند آن را انكار كند؟ با اينكه رسول خدا ميفرمايد: من شهر حكمتم و على در آنست هر كه شهر را خواهد بايد از در آن آيد، در آنچه از فضل و شرف و تقدم و اصطفاء و طهارت گفتيم بس است و معاندى نتواند آن را انكار كند و للّه الحمد على ذلك .
5- گفتار خداى عز و جل (الروم - 28) بده بذى القربى حقش را- خصوصيتى است كه خدا مخصوص آنها كرده است و آنها را از ميان امت برگزيده چون اين آيه بر رسول خدا (ص) نازل شد فرمود فاطمه را نزد من بخوانيد، فاطمه را دعوت كردند، فرمود اى فاطمه ، عرضكرد لبيك يا رسول اللّه ، فرمود: اين فدك است كه با قوه قشون اسب سوار و شتر سوار فتح نشده و مخصوص من است و بمسلمانان ربطى ندارد بدستور خدا من آن را بتو دادم آن را براى خود و فرزندانت بگير.
6- قول خدا (شورى 23):
بگو از شما مزدى نخواهم جز دوستى با خويشان ، اين خصوصيت تا قيامت از پيغمبر است و خصوصيت آل است نه ديگران براى آنكه خدا در داستان نوح فرمود بقومت بگو من از شما مالى نخواهم همانا مزد من با خدا است و من مؤمنان را از خود نرانم آنان كه ايمان آوردند زيرا آنها با پروردگار خود برخورند ولى من شما را مردم نادانى ميدانم و خدا از هود (ع) هم نقل كرده كه فرمود من از شما مزدى نخواهم همانا مزد من با كسى است مرا آفريده آيا انديشه نداريد؟!! و خدا به پيغمبر خود هم فرمود بگو اى محمد من از شما مزدى نخواهم جز مودت ذوى القربى و خدا مودت آنها را واجب نكرده تا دانسته كه آنها هرگز از اين برنگردند و بگمراهى باز نشوند و مطلب ديگر اينست كه اگر مردى را دوست دارد و دشمن يكى از خاندانش ‍ باشد دل آن مرد درست نيست خدا خواست كه در دل رسول خدا (ص) نسبت بمؤمنان هيچ نگرانى نباشد و مودة ذوى القرباء را بر آنها فرض كرد و هر كه بدان عمل كند رسول خدا و خاندانش را دوست داشته باشد و رسول خدا نميتواند او را دشمن دارد و هر كه بر خلاف آن باشد بر رسول خدا (ص) است كه او را دشمن دارد زيرا فريضه الهيه را ترك كرده ، كدام فضل و شرف با اين برابر است ؟!! كه خدا اين آيه را به پيغمبرش فرستاد قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى و رسول خدا در ميان اصحابش بپا ايستاد و حمد و ثناى خدا نمود و فرمود آيا مردم خدا براى من بر شما چيزى فرض كرده است آيا آن را ادا كنيد كسى جوابش را نداد، فرمود اى مردم بدانيد كه آن طلا و نقره و خوردنى و نوشيدنى نيست ؟
گفتند بفرمائيد چيست ؟ و اين آيه را بر آنها خواند و گفتند اگر اينست آرى و بيشترشان ب آن وفا نكردند، خدا پيغمبرى مبعوث نكرد جز آنكه باو وحى كرد از قوم خود مزدى نخواهد زيرا خدا خودش مزد پيغمبران را ميدهد ولى براى محمد مودت ذوى القرباء را فرض كرد بر امتش و باو دستور داد كه كار امامت را در ذو القربى مقرر كند تا ادا كنند حق ذوى القربى بشناختن فضل آنها كه خدا برشان واجب كرده زيرا مودت و دوستى باندازه فضيلت است چون خدا آن را واجب كرد سنگين شد چون وجوب طاعت سنگين است ، جمعى كه خدا عهد وفادارى از آنها گرفته بود بدان متمسك شدند و اهل شقاق و نفاق با آن عناد كردند و بناروا تاويلش نمودند و از آن حدى كه خدا مقرر كرده بود منحرفش كردند و گفتند خويشان پيغمبر همه عربند و همه مسلمانان و بهر حال ما ميدانيم كه مودة از آن قرابت است و اقرب به پيغمبر اولى بمودتست و هر چه خويشى نزديكتر باشد مودت باندازه آن لازمتر است و در باره پيغمبر نسبت بخاندانش بانصاف رفتار نكردند و مهر و منتى كه خدا بر امتش نهاد و زبان از بيانش عاجز است و از شكر آن در ذريه او مراعات نكردند كه او را نسبت بخاندانش نيازارند و آنها را چون چشم در سر محترم شمارند بحرمت رسول خدا و دوستى او با آنكه قرآن و اخبار ب آن ناطق است و بدان دعوت كنند و گويند كه آنان اهل مودتند و كسانيند كه خدا مودت آنها را فرض كرده و وعده پاداش بدان داده و كسى نيست كه بدان وفا كند از روى ايمان و اخلاص جز آنكه بهشت بر او واجب است براى آنكه خدا در همين آيه مودت فرمود آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردند در باغهاى بهشتند و هر چه خواهند نزد پروردگار خود دارند اينست آن فضيلت بزرگ و اينست كه بدان مژده ميدهد خدا بندگانش را كه گرويدند و عمل صالح كردند بگو من از شما مزدى نخواهم جز دوستى ذوى القربى با تفسير و بيان . سپس امام هشتم فرمود پدرم از جدش از پدرانش براى من باز گفت كه حسين بن على (ع) فرمود مهاجر و انصار همه نزد رسول خدا (ص) جمع شدند و بعرض رساندند كه يا رسول اللّه تو براى هزينه خودت و واردينت نفقه لازم دارى مال و جان ما همه در اختيار تو است هر چه خواهى دستور ده در باره آن بخواست تمناى ما هر چه خواهى ببخش و هر چه خواهى بگذار هيچ حرجى ندارى فرمود خدا روح الامين را بر وى نازل كرد و گفت اى محمد بگو از شماها مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم يعنى پس از من اداى حق خويشانم كنيد همه بيرون شدند و منافقان گفتند علت آنكه رسول خدا آنچه را عرضه داشتيم نپذيرفت اين بود كه ما را بعد از خودش ترغيب بقرابتش كند اين موضوع را في المجلس بخدا افترا بست و اين گفتار آنها بسيار بزرگ بود و خدا اين آيه را فرستاد (احقاف - 8) بلكه گويند آن را افترا بسته بگو اگر افترا بسته بگو اگر افترا بستم شما از طرف خدا مالك چيزى نسبت بمن نيستيد او بهتر ميداند كه چه گوئيد او بس است گواه ميان من و شما و او آمرزنده است و مهربان پيغمبر آنها را احضار كرد و فرمود تازه ايست ؟ گفتند آرى يا رسول اللّه بعضى از ماها سخن درشت و ناهموارى گفت كه ما را بد آمد رسول خدا (ص) آن آيه را بر آنها تلاوت كرد و بسختى گريستند و خدا اين آيه را فرستاد (شورى - 25) او است كه بپذيرد توبه بندگانش را و بگذرد از بدكردارى و بداند چه ميكنند.
7- گفتار خدا (سوره احزاب - 56):
براستى خدا و فرشتگانش صلوات فرستند بر پيغمبر ايا كسانى كه ايمان آورديد صلوات فرستيد بر او و درود فراوان ، معاندان دانستند كه چون اين آيه نازل شد عرض شد يا رسول اللّه ما سلام بر تو را دانستيم ولى چگونه صلوات بر تو فرستيم فرمود بگوئيد خدايا رحمت فرست بر محمد و آل محمد چنانچه رحمت فرستادى بر ابراهيم و آل ابراهيم براستى تو حميد و مجيدى ايا گروه مردم ميان شما در اين اختلافى است ؟ گفتند نه مامون گفت در آن اصلا خلافى نيست و مورد اجماع است آيا نزد تو در باره آل چيزى واضح تر از اين در قرآن هست اى أ بو الحسن ؟ فرمود آرى بمن خبر دهيد از قول خداى عز و جل يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ مقصود از يس كيست ؟ علماء گفتند مقصود از آن محمد است و كسى در آن شك ندارد امام رضا (ع) فرمود پس خدا بمحمد و آل محمد فضلى داده كه احدى بكنه آن نرسد جز آنكه انديشه آن تواند كرد و اين براى آنست كه خدا بر كسى سلام نداده جز به پيغمبران و فرموده است سلام بر نوح در عالميان و فرمود سلام بر ابراهيم و سلام بر موسى و هرون و نفرموده سلام بر آل نوح و سلام بر آل موسى و بر آل ابراهيم ولى فرمود سلام بر آل ياسين يعنى آل محمد مأ مون گفت دانستم كه در معدن نبوت شرح و بيان آن موجود است .
8- قول خداى عز و جل (انفال - 41):
بدانيد كه هر چه غنيمت آريد براى خداست خمس آن
و براى رسول و ذى القربى اين تاكيد مؤ كد و سند ثابتى است براى آنها تا قيامت مندرج در كتاب خدا كه ناطق بحق است و باطل از پس و پيش در آن راه ندارد تنزيل از حكيم حميد است و اما اينكه فرمود براى يتامى و مساكين است يتيم چون بالغ شود از حكم غنيمت بيرونست و بهره ندارد و همچنان فقير و مسكين چون ثروتمند شوند بهره از غنيمت ندارند و حلال نيست از آن اخذ كنند ولى سهم ذوى القربى تا قيامت بر پا است براى غنى و فقير آنها زيرا كسى از خدا غنى تر نيست و نه از رسول خدا و خدا براى خود و رسولش با ذى القربى سهمى مقرر ساخته و آنچه را براى خود و رسولش پسنديده براى آنها هم پسنديده و در غنيمت مجرى كرده و بخودش جل جلاله آغاز نموده .
و سپس برسول و باز بدانها و سهم آنها را مقرون سهم خدا و رسولش كرده و همچنانست در وجوب طاعت فرموده (نساء- 59) ايا كسانى كه گرويديد فرمانبريد از خدا و فرمانبريد از رسول و اولو الامر خود بخود، آغاز كرده سپس برسولش و سپس بخاندانش و همچنين است آيه ولايت (مائده - 55) همانا ولى شما خداست و رسولش و آنان كه گرويدند ولايت آنها را باطاعت رسول مقرون بطاعت خود ساخته چنانچه سهم آنها را با سهم رسول مقرون بسهم خود ساخته در غنيمت و في ء چه بزرگ است نعمت او بر اهل اين خانواده و چون داستان صدقه بميان آمد خود و رسول خود و اهل بيت را از آن منزه نمود و فرمود (برائة - 60) همانا صدقات براى فقراء و مساكين است و كارمندان در آن و آنها كه تاليف قلوب كنند و در بندگان و قرضداران و در راه خدا و براى ابن سبيل فريضه از طرف خدا، در اينجا درك كنى كه خداى عز و جل سهمى براى خود مقرر نداشته و نه براى رسولش يا براى ذو القربى زيرا او چون خود را از صدقه منزه دانست رسول و اهل بيت او را هم منزه دانست بلكه آن را بر آنها حرام كرد و صدقه بر آل محمد حرام است و آن چركهاى كف مردم است و براى آنها حلال نيست زيرا آنها را از هر آلودگى و چركى پاك كرده و چون آنها را خدا پاك كرد و برگزيد پسنديد برايشان آنچه را براى خود پسنديد و بد داشت بر ايشان آنچه را براى خود بد داشت .
9- ما همان اهل ذكريم كه خدا در كتاب محكمش فرموده (نحل - 43) بپرسيد از اهل ذكر اگر شما نميدانيد، علماء گفتند مقصود از اهل ذكر يهود و نصارى است امام رضا (ع) فرمود سبحان اللّه آيا اين رواست ؟ در اين صورت بدين خود دعوت كنند و گويند از دين اسلام برتر است مأ مون عرض كرد در اين باره شما توضيحى داريد بخلاف آنچه گفتند؟ فرمود آرى مقصود از ذكر رسول خداست و ما اهل اوئيم و اين را در سوره طلاق بيان كرده است (آيه 10) بتحقيق خدا بر شما نازل كرده ذكرى و آن رسولى است كه ميخواند بر شما آيات روشن را، ذكر رسول خداست و ما اهل ذكريم .
10- گفته خداى عز و جل (نساء- 23) در آيه تحريم است !؟ حرامست بر شما مادرانتان و دخترانتان تا آخر آيه بمن بگوئيد دختر من و دختر پسرم را نسل در نسل بر پيغمبر رواست كه بزنى گيرد اگر زنده باشد؟ گفتند نه فرمود رسول خدا ميتواند دختران شما را تزويج كند اگر زنده باشد؟ گفتند آرى گفت اين خود بيانى است زيرا من آل او هستم و شما آل او نيستيد و اگر آلش ‍ بوديد دخترانتان بر او حرام بود چنانچه دختران من بر او حرامست ما آل او هستيم و شما امت اوئيد اينست فرق ميان آل و امت كه آل از او است و امت كه از آل نباشد از او نيست .