امالى شيخ صدوق

ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق
ترجمه : مرحوم آية الله شيخ محمد باقر كمره اى

- ۳۴ -


2- عايشه گويد:
فاطمه آمد و چون رسول خدا (ص) راه ميرفت رسول خدا (ص) فرمود مرحبا بدخترم فاطمه و او را سمت راست يا چپش نشانيد و با او رازى گفت كه گريست و راز ديگرى گفت كه خنديد من باو گفتم رسول خدا با تو حديثى گفت كه گريستى و حديث ديگر كه خنديدى و من چون امروز شادى و غم را باهم توام نديدم و از او پرسيدم چه گفت ، فرمود من راز رسول خدا (ص) را فاش نكنم و چون رسول خدا (ص) وفات كرد از او پرسيدم فرمود با من بنهانى گفت جبرئيل هر سال قرآن را يك بار بمن عرضه ميكرد و امسال دو بار عرضه كرد و بنظرم كه مرگم رسيده و تو اول كس از خاندانم باشى كه بمن رسى و من خوب پيشرفته اى هستم براى تو، من از اين خبر گريستم سپس فرمود نپسندى كه سيده زنان اين امت باشى يا زنان مؤمن ، از اين گفته او خنديدم .
3- ابن عباس گفت :
روزى برابر پيغمبر نشسته بودم على بن ابى طالب هم برابرش بود با فاطمه و حسن و حسين (ع) كه جبرئيل آمد و سيبى بدست داشت و آن را به پيغمبر تعارف كرد و پيغمبر او را بعلى بن ابى طالب تعارف داد و على گرفت و به پيغمبر رد كرد و آن را بحسن تعارف داد و آن را بوسيد و به پيغمبر رد كرد پيغمبر برگرفت و بحسين داد و حسين بوسيد و به پيغمبر داد و پيغمبر آن را گرفت و بفاطمه (ع) داد و فاطمه بوسيد و به پيغمبر برگردانيد و دو باره او را بعلى تعارف داد و على بار دوم برگرفت و خواست باز به پيغمبر رد كند كه از دستش افتاد و دو نيمه شد و نورى از آن تا آسمان دنيا تتق كشيد و بر آن اين دو سطر نوشته بود.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين تحفه ايست از طرف خداى عز و جل بمحمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حسن و حسين دو سبط رسول خدا و امان دوستان آنها است از دوزخ در قيامت .
4- حذيقة بن يمان گفت :
ديدم پيغمبر دست حسين بن على (ع) را گرفته و ميفرمايد اى مردم اين حسين بن على است او را بشناسيد بدان كه جانم بدست او است او در بهشت است و دوستش در بهشت
و دوست دوستش در بهشت .
5- ابن عباس گويد:
در سفر صفين خدمت امير المؤمنين (ع) بودم چون به نينوا در كنار فرات رسيد ب آواز بلند فرياد زد اى پسر عباس اينجا را ميشناسى ؟ گفتم يا امير المؤمنين نه ، فرمود اگر چون منش ميشناختى از آن نگذشتى تا چون من گريه كنى و چندان گريست كه ريشش خيس شد و اشك بر سينه اش روان شد و با هم گريه كرديم و ميفرمود واى واى مرا چه كار با آل ابو سفيان ، چه كار با آل حرب حزب شيطان و اولياء كفر صبر كن اى ابا عبد اللّه كه پدرت بيند آنچه را تو بينى از آنها سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش ‍ چرتى زد و بيدار شد و گفت يا ابن عباس گفتم من حاضرم فرمود خوابى كه اكنون ديدم برايت بگويم گفتم خواب ديدى خير است ان شاء اللّه گفت در خواب ديدم گويا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچمهاى سفيد و شمشيرهاى درخشان بكمر و گرد اين زمين خطى كشيدند و ديدم گويا اين نخلها شاخه هاى خود را با خون تازه بزمين زدند و ديدم گويا حسين فرزند و جگر گوشه ام در آن غرق است و فرياد ميزند و كسى بدادش نميرسد و آن مردان آسمانى ميگويند صبر كنيد اى آل رسول شما بدست بدترين مردم كشته شويد و اين بهشت است اى حسين كه مشتاق تو است و سپس مرا تسليت گويند و گويند اى أ بو الحسن مژده گير كه چشمت را در روز قيامت روشن كرد و سپس باين وضع بيدار شدم و بدان كه جانم بدست او است صادق مصدق أ بو القاسم احمد برايم باز گفت كه من آن را در خروج براى شورشيان بر ما خواهم ديد، اين زمين كرب و بلا است كه حسين با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن بخاك ميروند و آن در آسمان ها معروفست و بنام زمين كرب و بلا شناخته شده است چنانچه زمين حرمين (مكه و مدينه ) و زمين بيت المقدس ياد شوند پس از آن فرمود يا ابن عباس برايم در اطراف آن پشك آهو جستجو كن كه بخدا دروغ نگويم و دروغ نشنوم آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.
ابن عباس گويد آن را جستم و گردهم يافتم و فرياد كردم يا امير المؤمنين آنها را يافتم بهمان وضعى كه فرمود بمن على (ع) فرمود خدا و رسولش راست گفتند و برخاست و بسوى آنها دويد و آنها را برداشت و بوئيد و فرمود همان خود آنها است ابن عباس ميدانى اين پشكها چيست ؟ اينها را عيسى بن مريم (ع) بوئيده و اين براى آنست كه ب آنها گذر كرده با حواريون و ديده آهوها اينجا گردهم ميگريند عيسى با حواريون خود نشستند و گريستند و ندانستند براى چه گريه ميكنند و چرا نشستند حواريون گفتند اى روح خدا و كلمه او چرا گريه ميكنيد؟ فرمود شما ميدانيد اين چه زمينى است ؟ گفتند نه ، گفت اين زمينى است كه در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را ميكشند و، در آن بخاكى سپرده شود كه خوشبوتر از مشكست چون خاك سليل شهيد است و خساك پيغمبران و پيغمبرزادگان چنين است ، اين آهوان با من سخن گويند و ميگويند در اين زمين ميچرند باشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در اين زمين در امانند سپس دست ب آنها زد و آنها را بوئيد و فرمود اين پشك همان آهوانست كه چنين خوشبو است بخاطر گياهش خدايا آنها را نگهدار تا پدرش ببويد و تسلى جويد فرمود تا امروز مانده اند و بطول زمان زرد شدند اين زمين كرب و بلا است و فرياد كشيد اى پروردگار عيسى بن مريم بركت بكشندگان حسين مده و به يارى كنندگان آنان و خاذلان او و با آن حضرت گريستم تا برو در افتاد و مدتى از هوش رفت و بهوش آمد و آن پشكها را در رداى خود بست و بمن گفت تو هم در ردايت بيند و فرمود يا ابن عباس هر گاه ديدى خون تازه از آنها روان شد بدان كه ابو عبد اللّه در آن زمين كشته شده و دفن شده .
ابن عباس گويد من آنها را بيشتر از يك فريضه محافظت ميكردم و از گوشه آستينم نميگشودم تا در اين ميان كه در خانه خوابيده بودم بناگاه بيدار شدم ديدم خون تازه از آنها روانست و آستينم پر از خون تازه است من گريان نشستم و گفتم بخدا حسين كشته شد على در هيچ حديث و خبرى كه بمن داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا باو خبرها داده كه بديگران نداده من در هراس شدم و سپيده دم بيرون آمدم و ديدم گويا شهر مدينه يكپارچه مه است و چشم جايى را نبيند و آفتاب برآمد و گويا پرده اى نداشت و گويا ديوارهاى مدينه خون تازه بود من گريان بر نشستم و گفتم بخدا حسين كشته شد و از گوشه خانه آوازى شنيدم كه ميگويد صبر كنيد خاندان رسول كشته شد فرخ نحول روح الامين فرود شد با گريه و زارى سپس بفرياد بلند گريست و منهم گريستم در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد كه حسين را كشتند و چون خبر او بما رسيد چنين بود و من حديث را به آنها كه با آن حضرت بودند گفتم و گفتند ما در جبهه آنچه شنيدى شنيديم و ندانستيم چه خبر است و گمان كرديم كه او خضر است .
6- رسول خدا چون بمعراج ميرفت :
بخلقى نگذشت جز آنكه همه بدلخواه خرم و شاد و مسرور بودند تا بخلقى از خلق خدا رسيد كه او را شاد نديد بجبرئيل فرمود من بخلقى نگذشتم جز آنكه شاد و خرم و مسرور بود جز اين ، اين كيست ؟ گفت اين مالك خازن دوزخ است و خدا او را چنين آفريده فرمود من دوست دارم از او بخواهى دوزخ را بمن بنمايد جبرئيل باو گفت اين محمد رسول خداست و از من خواسته كه از تو بخواهم دوزخ را باو بنمائى گويد يك گردنى از آن را برآورد و آن را ديد و تا خدا جانش را گرفت ديگر نخنديد و صلى اللّه على و رسوله آله و الطاهرين .
مجلس هشتاد و هشتم روز شنبه سلخ رجب 683
1- ليث بن سعد گويد:
كعب نزد معاويه بود كه باو گفتم شما ميلاد پيغمبر را در كتب خود چگونه يافتيد و براى خاندانش فضيلتى دريافتند؟ كعب رو بمعاويه كرد تا ميل او را بداند و خدا بزبان معاويه انداخت و گفت اى ابو اسحق هر چه در اين موضوع دارى بگو خدا رحمتت كند كعب گفت من هفتاد و دو كتاب آسمانى خواندم و همه صحف دانيال را خواندم و در همه مولد عترتش ذكر شده و اسمش معروفست و در مولد هيچ پيغمبرى فرشته نازل نشده جز عيسى و احمد، بر هيچ آدمى پرده هاى بهشتى نكشيدند جز مريم و مادر احمد، فرشته ، برزن ، آبستنى گمارده نشدند جز مريم و مادر مسيح و آمنه مادر محمد و يك نشانه حملش اين بود كه در شب حمل او منادى در هفت آسمان ندا كرد مژده باد كه امشب نطفه محمد بسته شد و هم در زمينها چنين ندا شد تا برسد بدرياها و آن روز در زمين جانورى نماند كه بجنبد و نه پرنده اى كه بپرد جز آنكه مولد محمد را دانست ، در شب ولادتش در بهشت هفتاد هزار كاخ از ياقوت سرخ و هفتاد هزار از لؤ لؤ رطب بنا شد بنام كاخ ‌هاى ولادت و
بهشت برانگيخته شد و باو گفتند خرم باش و زيورپوش كه پيغمبر دوستانت متولد شد، بهشت آن روز خنديد و تا قيامت خندانست و بمن رسيده كه يكى از ماهيان دريا بنام طموسا كه سيد ماهيانست و هفتصد هزار دم دارد و هفتصد هزار گاو بر پشت او راه روند كه هر كدام آنها از دنيا بزرگتر است و هر گاوى هزار شاخ از زمرد سبز دارد كه متوجه آنها نيست و از خوشحالى مولود احمد بخود لرزيد و اگر خداى تبارك و تعالى حفظ نكرده بود سرنگونش كرده بود بمن رسيده كه در آن روز كوهى نماند جز آنكه رفيق خود را بشارت داد و ميگفت لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و همه كوهها با بو قبيس كوچكى كردند براى احترام محمد و درختها چهل روز بانواع شاخ و برگ خود تسبيح كردند بشادى ولادت او و ميان آسمان و زمين هفتاد عمود از نور زدند كه بهم شبيه نبود مژده ولادتش را ب آدم دادند و زيبائى او هفتاد برابر شد و از تلخى جان كندن پژمرده شده بود و بدين مژده از او بر طرف شد، بمن خبر رسيده كه كوثر در بهشت لرزيد و بهيجان آمد و هفتاد هزار كاخ در و ياقوت از خود فرو ريخت براى نثار ميلاد محمد، شيطان را بد گفتند، و زنجير كردند و چهل روز بزندان انداختند و تختش را چهل روز غرق كردند و همه بتها سرنگون شدند و فرياد كشيدند و ناليدند و از كعبه آوازى شنيدند كه اى خاندان قريش بشير براى شما آمد، نذير براى شما آمد كه عزت ابد و سود بزرگ با او است و از خاتم پيغمبرانست و در كتب ما است كه خاندانش بعد از او بهترين مردمند بعد از او و هميشه مردم در امانند از عذاب تا از عترتش ‍ خلقى باشند كه بر زمين راه روند، معاويه گفت اى كعب عترتش كيست ؟ گفت اولاد فاطمه ، معاويه رو درهم كشيد و لب به دندان گزيد و با ريشش ور رفت كعب گفت ما يافتيم وصف دو جگر گوشه كه شهيد شوند و آنها دو جگر گوشه فاطمه اند و بدترين مردم آنها را بكشند، گفت چه كسى آنها را بكشد؟ گفت مردى از قريش ، در اينجا معاويه برخاست و گفت شما هم اگر خواهيد برخيزيد و ما هم برخاستيم .
2- امير المؤمنين (ع) در مسجد بصره بالاى منبر رفت و فرمود:
اى مردم نسب مرا بگوئيد، هر كه ميشناسد مرا نسبم را بگويد و گر نه خودم نسبم را بگويم منم زيد پسر عبد مناف بن عامر بن عمرو بن مغيرة بن زيد بن كلاب ، ابن كوّاء برخاست و گفت اى آقا ما تو را بجز باين نسبت نشناسيم كه على بن ابى طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلابى ، فرمود اى بى پدر پدرم مرا بنام جدش قصى زيد ناميد و نام پدرم عبد مناف است و كنيه بر نام غلبه كرده نام عبد المطلب عامر است و بلقب شهرت يافته ، نام هاشم عمرو است و بلقب معروف شده نام عبد مناف مغيره است و لقب بر نام مقدم شده نام قصى زيد است و عرب او را مجمع ناميدند چون آن ها را از شهرهاى دور به مكه گرد آورد و لقب بر نام غالب شد.
3- امام صادق (ع) فرمود:
خداى عز و جل بداود وحى كرد يكى از بندگانم حسنه اى آرد و بهشتم
را بر او مباح كنم داود عرضكرد پروردگارا آن حسنه چيست ؟ فرمود بنده مؤمنى را شاد كند گرچه بيك دانه خرما باشد داود گفت هر كه تو را شناسد حق دارد كه اميد از تو نبرد،
4- فرمود:
ما اول خاندانيم كه خدا نام ما را بلند كرده چون خدا آسمان ها و زمين را آفريد بمنادى دستور داد جار كشيد سه بار اشهد ان لا اله الا اللّه ، اشهد ان محمدا رسول اللّه اشهد ان عليا امير المؤمنين حقا سه بار.
5- امام باقر (ع) ميفرمود:
خداى عز و جل بمحمد وحى كرد اى محمد من تو را آفريدم و چيزى نبودى و از روح خود در تو دميدم و تو را گرامى داشتم كه طاعت تو را بر همه خلق لازم دانستم هر كه تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه تو را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده آن را در باره على و در نسل او كه مخصوص ‍ بخود كردم وحى نمودم .
6- رسول خدا (ص) فرمود:
هر صبح دو فرشته ندا كند اى طالب خير پيش آى و اى طالب شر باز پس ‍ رو آيا دعا كنى هست تا برايش اجابت شود؟ آيا آمرزشجوئى هست برايش ‍ آمرزيده شود؟ آيا تائبى هست توبه اش پذيرفته شود، مغمومى هست غمش زدوده گردد؟ خدايا هر كه مالش را انفاق كند بزودى عوضش ده و هر كه امساك كند تلف كن اين است دعاى آن ها تا خورشيد
غروب كند.
7- امام صادق (ع) فرمود:
خدا بعيسى بن مريم وحى كرد اى عيسى خلقى بمانند دينم گرامى نداشتم و نعمتى چون رحمتم باو ندادم برون خود را با آب بشو و درونت را با حسنات درمان كن كه تو به من برگردى آماده باش كه هر چه آيد نزديك است و آواز حزين خود را بگوشم رسان .
8- فرمود:
هر كه كافرى را دوست دارد خدا را دشمن داشته و هر كه كافرى را دشمن دارد خدا را دوست داشته سپس فرمود دوست دشمن خدا دشمن خداست .
9- امير المؤمنين در ضمن نطقى فرمود:
ايا مردم گفتار مرا بشنويد و آن را بفهميد كه جدائى نزديك است ، من امام خلقم و وصى بهترين مردمم و پدر عترت طاهره و امامان رهبرم ، منم برادر رسول خدا (ص) و وصى و ولى و وزير و صاحبش و صفى و حبيب و خليلش منم امير مؤمنان و پيشواى دست و رو سفيدان و سيد اوصياء و نبرد با من نبرد با خداست و سازش با من سازش با خدا، طاعتم طاعت خدا و دوستيم
دوستى خدا و شيعه ام اولياء خدا و انصارم انصار خدايند بدان كه مرا آفريده و چيزى نبودم حافظان اصحاب رسول خدا (ص) دانند كه ناكثان و قاسطان و مارقان ملعونند بزبان پيغمبر امى و نوميد است هر كه افترا بندد.
10- موسى بن جعفر (ع) فرمود:
كه يكى از پدرانش شنيد مردى سوره حمد ميخواند فرمود شكر است و اجر، سپس شنيد قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ را ميخواند فرمود امن است و امان ، سپس ‍ شنيد انا انزلناه ميخواند فرمود راست گفت و آمرزيده شد سپس شنيد آيت الكرسى ميخواند فرمود به به بيزارى از دوزخ براى او نازل شد.
11- فرمود:
خدا در روز جمعه هزار دم از رحمت دارد كه بهر بنده اى هر چه خواهد بدهد و هر كه بعد از عصر روز جمعه صد بار إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بخواند خدا آن هزار و مانند آن را باو بخشد.
12- امام صادق (ع) ميفرمود:
جبرئيل به پيغمبر (ص) نازل شد و فرمود اى محمد خداى جل جلاله سلامت ميرساند و ميفرمايد من آتش را حرام كردم بر پدرى كه تو را آورد و شكمى كه تو را پرورد و دامنى كه تو را بار آورد، فرمود اى جبرئيل توضيح بده فرمود پدرى كه تو را آورد عبد اللّه بن عبد المطلب است و شكمى كه تو را پرورد آمنه دختر وهب است و دامنى كه تو را بار آورد ابو طالب بن عبد المطلب و فاطمه بنت اسد است .
13- ميفرمود:
در بنى اسرائيل قحطى شد تا مرده ها را از گور برآوردند و خوردند و گورى را شكافتند در آن لوحى يافتند كه در آن نوشته بود من فلان پيغمبرم كه يك حبشى گور مرا شكافد آنچه پيش فرستاديم دريافتيم و آنچه خورديم سود برديم و آنچه گذاشتيم زيان بود،
14- پيغمبر فرمود:
هر كه بوزن خردلى تعصب در دل دارد خداى عز و جل در قيامت او را با اعراب جاهليت محشور كند.
15- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه در بازار گويد اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله خدا هزار هزار حسنه برايش نويسد.
16- رسول خدا (ص) فرمود:
هر كه گويد سبحان اللّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه گويد الحمد للّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه گويد لا اله الا اللّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه اللّه اكبر گويد خدا درختى در بهشت برايش بكارد، يكى از قريش گفت يا رسول اللّه ما در بهشت درخت بسيار داريم ، فرمود آرى مبادا آتشى فرستيد تا آنها را بسوزانيد كه خداى عز و جل ميفرمايد (محمد- 33) ايا كسانى كه ايمان آورديد خدا و رسول خدا را فرمانبريد و كارهاى خود را باطل مكنيد و صلى اللّه على محمد و آله .
مجلس هشتاد و نهم يك شنبه غره شعبان سال 368 در خانه سيد ابى محمد بن يحيى بن محمدعلوى
1- امام باقر (ع) فرمود:
خداى تبارك و تعالى ب آدم وحى كرد اى آدم من همه خيرات را در چهار كلمه برايت جمع كنم يكى از من است و يكى از تو و يكى ميان من و تو و يكى ميان تو و مردم آنكه از من است مرا پرستى و شريك برايم نگيرى و آنكه از تو است پاداش عملت را در محتاج ترين وقتى بتو دهم آنكه ميان من و تو است بر تو دعا لازمست و بر من اجابت و آنچه ميان تو و خلق است براى مردم پسندى آنچه را براى خود پسندى .
2- امام هشتم ميگفت :
خدايا توانائيت عيان شد و هيبت تو نهان ماند و تو را ندانستند و بدان اندازه كردند و درست نبود، من معبودا بيزارم از آنها كه تو را به تشبيه جستند (مانند تو چيزى نيست ) و تو را درك نكردند آنچه از نعمتت بر آنها عيان است رهنماى به تو است اگر تو را شناسند و در خلق تو راه چاره هست كه بتو رسند، بلكه تو را با خلق تو برابر ساختند و از اين جهت تو را نشناختند و پاره اى نشانه هايت پروردگارا دانستند و تو را بدان وصف كردند، برترى اى پروردگارم از آنچه مشبهه تو را ستودند.
3- از حسين بن على (ع) سؤ ال شد صبحت چطور است ؟ فرمود:
پروردگار بر سر منست و دوزخ برابرم و مرگ دنبال سرم و حساب در گردم و خود گرو كردارم آنچه دوست دارم بدست نيارم و آنچه بد دارم جلو گرفتن نتوانم و كارها بدست ديگريست اگر خواهد مرا شكنجه كند و اگر خواهد از من بگذرد، كدام كس از من نيازمندتر است .
4- امام صادق (ع) فرمود:
گرفتارى مردم بزرگ است اگر آنها را دعوت كنيم اجابت ما نكنند و اگر واگذاريم رهبرى ندارند.
5- ميفرمو:
د هر كه دلش به دوستى ما خنك است به مادرش بسيار دعا كند كه بپدرش
خيانت نكرده .
6- ابراهيم كرخى گويد:
بامام صادق (ع) گفتم مردى خداى خود را در خواب بيند چه تعبيرى دارد؟ فرمود اين مرديست كه دين ندارد زيرا خدا در بيدارى و خواب ديده نشود و نه در دنيا و آخرت .
7- ابان بن عثمان احمر گويد:
بامام صادق (ع) گفتم مرا از خداى تبارك و تعالى خبر ده كه هميشه شنوا و بينا و دانا و توانا بوده ؟ فرمود آرى گفتم مردى پيرو شما خاندان است و گويد هميشه خدا بشنيدن شنواست و بديدن بينا و بدانش دانا و بقدرت توانا، در خشم شد و فرمود هر كه چنين گويد و بدان معتقد باشد مشرك است و هيچ پيرو ما نيست خداى تبارك و تعالى ذاتى است پردانش و شنوا و بينا و توانا
8- امام صادق (ع) از پدرش از جدش نقل كرده كه :
ميان سلمان فارسى و مردى نزاع شد و گفتگو، آن مرد بسلمان گفت تو كيستى ؟ سلمان گفت آغاز من و تو نطفه چركينى بوده و پايان من و تو مردار بدبوئى ، در قيامت كه ميزان گذارند هر كه ميزانش سنگين است پدر دار است و هر كه سبك است پست است .
9- امام رضا (ع) ميفرمود:
من كشته شوم و مسموم شوم در سرزمين غربت و بخاك روم در زمين غريبى اين را ميدانم بسفارشى كه پدرم از پدرانش از رسول خدا بمن كرده اند هلا هر كه مرا در غربتم زيارت كند من و پدرانم در قيامت شفيعان او هستيم و هر كه ما شفيع او باشيم نجات يابد گرچه بر او گناه ثقلين باشد. 10- ربيع حاجب منصور گويد:
كه منصور جعفر بن محمد صادق (ع) را براى سخن چينى كه از وى شده بود خواست چون آمد بر او وارد شود ربيع حاجب نزد او بيرون شد و گفت من تو را بخدا پناه دهم از سطوت اين جبار كه بر تو سخت خشمگين است ، فرمود من در پناه سپر خدايم از شر او ان شاء اللّه ، اجازه ورود براى من بخواه اجازه خواست و باو اذن داد و وارد شد و سلام كرد و جوابش داد و گفت اى جعفر تو ميدانى كه رسول خدا (ص) بپدرت على بن ابى طالب گفت اگر نبود كه طوائفى از امتم در باره تو آن را ميگفتند كه نصارى در باره مسيح گفتند در باره تو چيزى ميگفتم كه بهر جمعى گذرى خاك زير دو پايت را براى شفا برگيرند.
و خود على (ع) فرمود در باره من دو كس هلاك شوند و من گناهى ندارم دوست غلوّكننده و دشمن مقصر اينها را بعذرجوئى از ناپسندى گفتار غاليان و مقصران فرمود بجان خودم اگر عيسى از آنچه در باره اش گفتند خاموش بود خدا او را عذاب ميكرد تو ميدانى كه در باره ات چه ناحق و افترا گويند و از آن دم بستى و آن را پسنديدى و اين موجب خشم خداست اوباش حجاز و مردم هر دم بيل گويند تو دانشمند روزگار و ناموس عصر و حجت معبود و ترجمان خدا و گنجينه دانش او و ميزان قسط و مصباح او هستى كه رهجو، پهناى ظلمت را بتابش نور بوسيله تو پيمايد و خدا قبول نكند كردار كسى كه بمقامت نادان باشد در دنيا و در قيامت قدر او را بالا نبرد تو را از حدت گذرانيده و آنچه در تو نيست بتو بسته اند بگو، اول كسى كه حق را گفت جد تو بود و اول كسى كه باور كرد پدر تو بود و تو شايسته اى كه آثار آنها را حكايت كنى و براه آنها بروى .
امام صادق (ع) فرمود من شاخه اى از شاخه هاى زيتونه ام و قنديلى از قناديل خاندان نبوت و اديب سفراء و دست پرورده گرام بررة و چراغى هستم از آن چراغها كه در آن نور نور نور است و صفوت گفتار باقى در نسل برگزيده ها تا روز قيامت ، منصور، و بهمنشينهاى خود كرد و گفت اين مرا بدرياى مواجى حواله كرد كه كرانه آن پيدا نيست و بژرفش نتوان رسيد، دانشمندان در آن سرگردان و شناوران در آن غرقه اند، و فضا را بر شناور تنك كند اينست استخوانى كه در گلوى خلفا گير كرده ، نه تبعيدش رواست و نه كشتن او سزاست ، و اگر نبود كه ما از يك شجره ايم كه اصلش پاك و شاخه اش تابناك و ميوه اش شيرين است و در عالم ذر مبارك شده و در كتب تقديس شده از من باو همان ميرسيد كه بد سرانجام است ، چون بمن رسيده كه سخت ما را نكوهش كند و در باره ما بد گويد.