ميزان الحكمه جلد ۱۰

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۵ -


ـ امام باقر(ع ): در قبر تنها كسانى موردسؤال قرار مى گيرند كه مؤمن محض يا كافرمحض باشند (راوى مى گويد:) عرض كردم :پس , ديگر مردم چه ؟
فرمود: از آنهاچشمپوشى مى شود.
ـ امام صادق (ع ): در قبر پرسش نمى شود, مگر از كسى كه مؤمن محض باشديا كافر محض .

اعمالى كه در گور سودمند مى افتند.

ـ امـام صادق (ع ): چون مؤمن به گورخويش در آيد نماز در طرف راست او قرارگيرد و زكات در جـانب چپش و نيكوكارى بر فراز سرش سايه افكند و صبر و شكيبايى در گوشه اى بايستد پس , هر گـاه دو فـرشـتـه مـامور سؤال بر او درآيند, صبر به نماز وزكات و نيكوكارى گويد: هواى يارتان راداشته باشيد اگرنتوانستيدمن به ياريش مى آيم .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) بـر گورى گذشت كه روز قبل شخصى در آن دفن شده بود وخانواده اش مـى گريستند فرمود: دو ركعت نماز سبكى كه به نظر شما نمى آيد, براى صاحب اين گور دوست داشتنى تر از همه دنياى شماست .

عذاب قبر.

ـ امام على (ع ): بندگان خدا! براى كسى كه آمرزيده نشده , از مرگ سخت تر قبراست پس , از تنگى و فـشـار و تـاريـكى وتنهايى قبر بترسيد آن زندگى تنگى كه خداوند به دشمن خود نسبت به آن هشدارداده , عذاب قبر است .

ـ امام باقر يا امام صادق (ع ): چون رقيه , دختر رسول خدا(ص ), در گذشت رسول خدا(ص ) فرمود: بـه گـذشتگان شايسته ما عثمان بن مظعون و ياران او ملحق شو امام فرمود: فاطمه (ع ) كنار قبر ايـسـتـاده بـود و قـطـرات اشـكـش روى آن مـى ريـخـت ورسول خدا(ص ) در حالى كه ايستاده بـود,اشـكهايش را با جامه خود مى گرفت و دعامى كرد و مى فرمود: مى دانم كه او ناتوان است و از خداى عزوجل خواستم كه از فشارقبر نگاهش دارد.
ـ امـام عـلـى (ع ): اگـر آنچه را رفتگان شما ديده اند مى ديديد, هر آينه بى تاب مى شديد و وحشت مـى كـرديد و حرفشنوى مى داشتيد و فرمان مى برديد اما آنچه آنهاديده اند, از شما پوشيده است و زود باشد كه پرده فرو افتد.
ابـن ابـى الـحـديد مى نويسد: اين سخن دال بر اين است كه اعتقاد به عذاب قبر درست است و هم مـسـلـكـان مـا نـيز همگى بر همين باورند, گر چه مخالفان اشعرى و غير اشعرى آنها با انكار اين موضوع , آنان را به باد انتقادگرفته اند.

قبر.

ـ امام صادق (ع ): هر گاه چشمت به قبرافتاد, بگو: بار خدايا! اين را باغى از باغهاى بهشت قرار ده و حفره اى از حفره هاى دوزخ قرارش مده .

ـ امـام بـاقـر(ع ): هـر كه ركوع نمازش راكامل انجام دهد, هيچ ترس و وحشتى در قبربه سراغش نمى آيد.
ـ امـام صـادق (ع ): هـر كـه غمى از مؤمن بزدايد, خداوند غمهاى آخرت را از اوبزدايد و خنكدل از گورش بيرون آيد.

قبله .

تغيير قبله .

قرآن .

((بـزودى مـردمـان سـبـكـسر خواهند گفت : چه چيز آنان را از قبله شان كه رو به آن مى كردند رويگردان كرد؟
بگو:مشرق و مغرب از آن خداست هر كه را خواهد به راه راست هدايت مى كند)).
ـ امـام صـادق (ع ), در پاسخ به پرسش معاويه بن عمار كه چه وقت رسول خدا(ص )قبله را به سوى كعبه تغيير داد, فرمود: بعد ازبازگشتش از بدر.
ـ امـام عـسكرى (ع ), درباره آيه ((هر چند(اين كار) جز بر كسانى كه خدا هدايت شان كرده , سخت گران بود)), مى فرمايد: روى كردن به سمت بيت المقدس در آن زمان گران بود,مگر براى كسى كـه خـداونـد هـدايتش كرده بود,زيرا چنين كسى مى دانست كه خداوند انسان رابرخلاف ميل و خـواسـت او بـه عـبادت مى گيرد تابيازمايدش كه آيا, برخلاف ميل و خواهش خود, از خدا فرمان مى برد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), چون به سوى بيت المقدس نگريست , به جبرئيل گفت : دوست داشتم كه خـداونـد قـبـلـه مـرا از سمت قبله يهود به سوى قبله اى ديگر تغيير مى داد جبرئيل به آن حضرت گـفـت : مـن هـم بنده اى مانند توهستم وكارى ازمن برايت ساخته نيست , مگر درحدى كه به من فـرمـان داده مـى شـود بـنا براين ,پروردگارت را بخوان و از او بخواه از آن پس ,رسول خدا(ص ), پـيـوسـتـه بـه آسمان مى نگريست تا مگرجبرئيل از جانب خداوندپاسخ درخواست او را بياورد پس , خداوند اين آيه را فرو فرستاد: ((ما (به هر سو)گردانيدن رويت درآسمان را نيك مى بينيم )).
ـ امام صادق (ع ): تغيير قبله به سوى كعبه بعد از آنى رخ داد كه پيامبر(ص ) سيزده سال درمكه به سـوى بـيـت الـمـقـدس نماز خواند و بعد ازهجرتش به مدينه نيز به مدت هفت ماه به سوى بيت الـمـقـدس , نماز گزارد بعد از اين مدت ,خداوند قبله او را به سوى كعبه تغيير داد, چرا كه يهود, رسول خدا(ص ) را سرزنش مى كردند وبه ايشان مى گفتند: تو پيرو ما هستى , به سوى قبله ما نماز مى گزارى رسول خدا(ص ) از اين سخن سخت اندوهگين شد و در دل شب بيرون رفت و به انتظار رسـيدن فرمانى از جانب خداى بزرگ در اين باره , به كرانه هاى آسمان مى نگريست فرداى آن شب چـون وقت نمازظهر رسيد, رسول خدا(ص ) در مسجد بنى سالم دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بـود, كـه جـبـرئيـل (ع ) بـر ايشان فرود آمد و بازوهاى آن حضرت را گرفت و او را به سمت كعبه بـرگـردانـدو ايـن آيـه را بر او فرو خواند: ((هر آينه گردش صورت تو را در اين سوى و آن سوى آسـمـان مـى بـيـنـيم پس تو را به سوى قبله اى بر مى گردانيم كه آن را مى پسندى پس , رو سوى مـسجد الحرام كن )) رسول خدا دو ركعت به سوى بيت المقدس خوانده بود و دوركعت ديگر را به سـوى كـعـبـه خـوانـد در ايـن هنگام يهود و مردمان نابخرد گفتند: چه چيزآنها را از قبله اى كه داشتند, رويگردان كرد.
عـلامـه طباطبايى مى نويسد: رواياتى كه ازطرق عامه و خاصه در اين باب وارد شده ,فراوان است اين احاديث كه مضامين نزديك به هم دارند در مجموعه هاى حديثى گرد آورده شده اند در تاريخ اين رخداد (تغيير قبله )اختلاف است , اما بنا به اكثر روايات ـ كه همين هم درست است ـ اين واقعه در رجب سال دوم هجرت , در هفدهمين ماه پس از هجرت , رخ ‌داده است .

بحثى علمى .

تشريع قبله در اسلام و لزوم رو كردن به سوى آن در نماز ـ كه يك عبادت عمومى ميان مسلمانان اسـت ـ و نـيـز در هـنگام ذبح حيوانات ومسايل ديگرى از اين قبيل كه عموم مردم با آنهادست به گـريبانند, مسلمانان را به بحث از جهت قبله و تعيين آن نيازمند ساخت اين كار در ابتدابا ظن و گـمـان و نـوعى تخمين همراه بود, امابعدها اين نياز عمومى , دانشمندان رياضى دان مسلمان را برانگيخت تا اين موضوع را به تحقيق نزديك كنند لذا از جدولهايى كه درزيجها براى تعيين عرض و طـول جـغـرافيايى شهرها وضع شده است , بهره گرفتند و از راه حساب مثلثات , انحراف مكه از نـقـطـه جـنوب هرشهر را استخراج كردند, منظور انحراف خطمتصل ميان هر شهر و مكه از خط مـتـصـل مـيـان آن شـهر و نقطه جنوب (خط نصف النهار) است سپس , آن را درباره هر شهرى از شـهرهاى اسلام با دايره معروف هندى كه خط نصف النهار راتعيين مى كند, مشخص كردند و بعد درجات انحراف و خط قبله را معلوم ساختند.
بـعـدهـا بـه مـنـظـور تـسريع و سهولت كار از ابزارى مغناطيسى به نام قطب نما, استفاده كردند ايـن دسـتـگـاه بـه وسـيـله عقربه اش جهت شمال وجنوب را تعيين مى كند و در مشخص كردن نـقـطـه جـنـوب جـانـشين دايره هندى مى شود شخص با به كار بردن قطب نما و اطلاع از درجه انحراف شهر, مى تواند جهت قبله را مشخص سازد.
امـا ايـن كـوشـش دانـشـمـنـدان , كـه خـداونـد اجرشان دهد, در هر دو روش (زيجهاى قديم و قـطـب نـمـا)خـالـى از نـقـص و اشتباه نبود, زيرا در قسمت اول (تعيين قبله به اتكا تعيين طول جـغـرافـيـايـى )رياضيدانان متاخر پى بردند كه علماى پيشين درتشخيص طول جغرافيايى دچار اشـتباه شده اند ولذا محاسبه انحراف و به تبع آن تشخيص جهت كعبه دستخوش خلل شده است , چـرا كـه روش آنـهـا بـراى تـشـخـيص عرض جغرافيايى شهرها,يعنى تعيين ارتفاع قطب شمال , تـحـقـيقى تر بود,برخلاف روش تشخيص طول جغرافيايى , كه عبارت بود از ثبت مسافت ميان دو نـقطه مشترك در يك حادثه مشترك آسمانى , مانند خسوف ,با توجه به مقدار حركت خورشيد كه ايـن مـقداربر اساس ساعت معلوم مى شد البته انجام اين كارها در قديم هم دشوار بود و هم دقيق نـبـود امـاامـروزه , بـه سـبب فراهم بودن ابزارها و وسايل ونزديك بودن ارتباطات , اين كار كاملا آسـان شـده اسـت بـا ايـن حـال نياز به تعيين قبله همچنان وجود داشت , تا جايى كه در اين اواخر دانشمندفاضل و چيره دست , معروف به سردار كابلى ـ خدايش رحمت كند ـ به اين مهم پرداخت و بـااسـتـفاده از اصول نوين , انحراف قبله نقاطمختلف جهان اسلام را استخراج كرد و در اين زمينه رسـالـه خود معروف به ((تحفة الاجلة في معرفة القبلة )) را نوشت وى در اين رساله دقيق وعالى , راه به دست آوردن قبله را با بيان رياضى تشريح كرده و جدولهايى را براى تعيين قبله بلادمختلف تنظيم نموده است .

از مـوضـوعـات بـسيار جالبى كه در اين رساله ديده مى شود تحقيقى است كه درباره قبله محراب مـسـجـد پيغمبر(ص ) كرده و به وسيله آن پرده از روى يكى از كرامات پيامبراسلام (ص ) برداشته است , زيرا طبق محاسبات قدما, عرض جغرافيايى مدينه 25 درجه و طول آن 75 درجه و 20 دقيقه بـوده اسـت كـه ايـن بـا قبله محراب پيامبر(ص ) در مسجدش انطباق ندارداز اين رو, دانشمندان پيوسته درباره قبله محراب بحث و تحقيق مى كردند و گاه در باب انحراف آن دلايلى دور از واقع اظـهـار مـى داشتند امامرحوم سردار كابلى توضيح داد كه عرض جغرافيايى مدينه 24 درجه و 57 دقـيقه است وطول آن 39 درجه و 59 دقيقه و انحراف (قبله آن از نقطه جنوب ) تقريبا 45 دقيقه مـى بـاشـد كه عينا با قبله محراب پيامبر انطباق دارد و بدين سان كرامت درخشانى از پيامبر(ص ) درقـبـلـه اش كـه در حـال نـمـاز روى خود را به طرف آن گردانيد آشكار گشت طبق روايات , جبرئيل دست آن حضرت را گرفت و رويش را (از بيت المقدس ) به طرف كعبه برگرداند.
بـعـد از سـردار كـابـلى , مهندس فاضل مرحوم عبدالرزاق بغائرى , قبله بيشتر نقاط روى زمين را استخراج كرد و رساله اى در شناسايى قبله انتشار داد اين رساله عبارت از مجموعه جدولهايى است كـه در آنـها قبله هزار و پانصدنقطه از نقاط روى زمين را تعيين كرده است و به اين ترتيب , نعمت تشخيص قبله , بر مسلمانان تمام شد.
و امـا در قـسـمـت دوم ـ يـعـنـى تعيين جهت قبله با استفاده از قطب نما ـ دانشمندان دريافتند كـه قـطـبـيـن مـغناطيسى كره زمين كه قطب نما نشان مى دهد با قطبين جغرافيايى آن انطباق نـدارد,زيـرا مـثـلا قـطـب مـغناطيسى شمال با گذشت زمان تغييراتى پيدا مى كند و ميان آن و قطب جغرافيايى شمال حدود هزار ميل فاصله مى شودبنابراين , قطب نما, قطب جنوب جغرافيايى رادقـيـقا مشخص نمى سازد بلكه گاه اختلاف به حدقابل ملاحظه اى مى رسد كه نمى توان آن را نـديـده گرفت اين موضوع مهندس و رياضيدان فاضل ,حسينعلى رزم آرا, را در اين روزها كه سال 1332هـجـرى شـمـسـى اسـت وا داشـت تـا براى حل اين مشكل اقدام كند و اندازه تفاوت ميان قـطـب شـمـال و جـنـوب جـغـرافـيـايى را با قطب شمال وجنوب مغناطيسى در نقاط مختلف استخراج نمايد و انحراف قبله ازقطب مغناطيسى را در نزديك به يكهزار نقطه روى زمين مشخص سـازد و قـطـب نـمايى اختراع كند كه به طور تقريبا دقيق , قبله را نشان دهد اين قطب نما امروزه متداول و معمول است خداوندزحمات ايشان را اجر دهد.
بحثى اجتماعى .

كـسى كه در شؤون اجتماع انسانى و درباره ويژگيها و آثارى كه اين پديده موسوم به جامعه از آن جهت كه اجتماع است در پى مى آوردتامل كند, شكى برايش باقى نمى ماند كه آنچه اين اجتماع را پديد آورده و سپس آن را به شاخه هاى گوناگون تقسيم كرده , طبيعت انسانى است , زيرا طبيعت انـسـانـى , بـا الهام از جانب خداى سبحان , اين نكته را دريافته كه براى بقا وكمال خود به كارها و فـعـالـيـتـهـاى اجتماعى نيازدارد از اين رو به اجتماع پناه مى برد و افعال ورفتار خود را بر وضع اجـتماعى منطبق مى سازداو به كمك علوم (صورتهاى ذهنى ) و ادراكاتى احتياجات مادى خود و طـرز رسـيـدن بـه آنـهـا ازطريق رفتارهاى بدنى را تشخيص داده است چيزى كه اين ادراكات و صـورتـهـاى ذهنى را باافعال خارجى مرتبط مى سازد, همان جهات وعلل فعل است مانند عقيده داشـتـن بـه خـوب و بدبودن كارها و لزوم يا شايسته بودن فلان كار وديگر اصول اجتماعى , مانند ريـاسـت ومـرئوسـيـت و مـالـكـيـت و اخـتـصاص و معاملات عمومى و خصوصى و ساير قواعد و قـوانـيـن عمومى و آداب و رسوم قومى و ملى كه , با تغييرو تحول اقوام و مناطق و اعصار, تغيير و تحول پيدا مى كنند همه اين مفاهيم و قوانين مبتنى برآنها ساخته طبيعت انسانى است كه با نوعى الـهـام الـهى صورت گرفته است طبيعت انسان با اين مفاهيم و قوانين باورها و خواستهاى ذهنى خـودرا در خـارج مـجـسـم مى سازد و سپس با كار وكردن و نكردن و پيمودن راه كمال به سوى آنهاحركت مى كند.
پرستش و توجه عبادى به خداى سبحان , كه از تمام شؤون ماده منزه و از اين كه متعلق حس مادى واقـع شود پاك و مبراست , هر گاه بخواهداز مرز دل و باطن بگذرد و به منطقه افعال كه درميان مـاديـات دور مـى زنـند, وارد شود هيچ چاره وگريزى نيست , مگر اين كه اين توجه قلبى عبادى تجسم خارجى پيدا كند به اين ترتيب كه توجهات قلبى , با ملاحظه ويژگيها وخصوصيات آنها, در قـالب افعال و حركات مناسبى ريخته شوند مثلا هدف از سجده , اظهارخوارى و ذلت است و هدف از ركوع , تعظيم وبزرگداشت و هدف از طواف , فداكارى وجانبازى و هدف از قيام , احترام و هدف از وضـوو غـسـل , پاكيزه شدن براى ايستادن در حضورخدا شكى نيست كه توجه به معبود و روى كـردن بـنـده بـه او در عـبـوديـتـش , روح عـبادت اوست وبدون آن عبادت حيات و موجوديتى نـداردعـبـادت بـراى آن كـه به كمال و ثبات و تحقق خويش برسد, نياز به تجسم يافتن در افعال واعمال دارد.
بـت پـرسـتـان و پـرسـتـنـدگـان سـتـارگـان و ديـگـراجـسـام انـسانى و غير انسانى در مقام عـبـادت مـعـبودهايشان , از فاصله هاى نزديك رو به روى آنها مى ايستادند و عبادت مى كردند اما اديـان آسـمـانى , از جمله اسلام كه مصدق همه اديان آسمانى است , كعبه را قبله قرار داد و دستور دادتـا در نـمـاز, كـه هـر مـسـلـمـانى موظف به انجام آن مى باشد, در هر نقطه اى از جهان رو به قـبـله بايستند و در برخى حالات او رو به قبله يا پشت به قبله بودن نهى فرموده است و در حالات ومـواردى هـم رو بـه قـبله بودن را مستحب دانسته است بدين سان , توجه قلبى دائمى را به خانه خـداجـلـب كـرده و ايـن كـه انـسان در هيچ حالتى ازخلوت و جلوت , ايستادن و نشستن , خواب وبيدارى , عبادت و طاعت و حتى در پست ترين حالات (حالت قضاى حاجت )خدايش رافراموش نكند اين بود آثار توجه قبله از نظر فردى .

وامـا از نـظـر اجـتماعى , موضوع شگفت انگيزتر و تاثيرات توجه به قبله روشنتر ومؤثرتر است , زيرا تـوجه عموم مردم در تمام زمانها و مكانها به يك نقطه و كانون , وحدت فكرى و ارتباط اجتماعى و پيوستگى قلبى آنهارا مجسم مى سازد و اين لطيف ترين روحى است كه ممكن است در كليه شؤون حـيات مادى و معنوى افراد جامعه دميده شود و جامعه را به عاليترين پيشرفت برساند و كاملترين ونـيـرومـنـدتـريـن وحـدت را در آن ايـجـاد كند اين نعمت را خداوند به بندگان مسلمان خود ارزانـى داشـته و به وسيله آن يكپارچگى دينى و شكوه وعظمت اجتماعى آنها را حفظ كرده است , حـتـى با اين همه دسته بنديها و اختلافات مذهبى وفرقه اى كه در ميان آنها پديد آمده , به طورى كـه دو نـفر آنها در يك راى اتفاق ندارند (باز اين يك عامل قوى براى حفظ وحدت آنهاست )خداى تعالى را براى نعمتهايش سپاس مى گوييم .

بحثى تاريخى .

ايـن موضوع متواتر و قطعى است كه بنيانگذار كعبه ابراهيم خليل (ع ) است كسانى كه در آن زمان در اطراف كعبه سكونت داشتند,عبارت بودند از اسماعيل , پسر حضرت ابراهيم و تيره جرهم   ((9)) از قـبـايـل يـمن كعبه ساختمانى است تقريبا چهار گوش و زواياى چهار گانه آن به سوى جهات چـهارگانه است و اين موجب مى شود كه بادها در برخورد به آن بشكند و لذاهر چند هم كه شديد باشند به كعبه آسيبى نمى رسانند.
ساختمان كعبه مدتها به همان وضعى بود كه ابراهيم (ع ) ساخته بود, تا آن كه ـ همان گونه كه در روايـتى كه از اميرالمؤمنين (ع ) نقل كرديم آمده است ـ عمالقه و سپس بنى جرهم (يابالعكس ) آن را تجديد بنا كردند.
پـس از آن كـه , در قـرن دوم پيش از هجرت ,كار سرپرستى كعبه به قصى بن كلاب , يكى ازاجداد پـيامبر(ص ), رسيد او كعبه را ويران كرد ودوباره آن را محكم ساخت و سقف آن را باچوب درخت خـرماى هندى و شاخه هاى نخل پوشاند و در كنار آن دارالندوه را بنا كرد اين خانه مركز حكومت و مـشـورت او بـا يـارانـش بـوداو سـپس چهار جهت كعبه را ميان طوايف قريش تقسيم كرد و آنها, خانه هاى خود را گردا گردكعبه ساختند و درهاى خانه ها را رو به روى آن تعبيه كردند.
پـنـج سال پيش از بعثت , سيل كعبه را ويران كرد و اين طوايف كار ساختن آن را ميان خودتقسيم كـردنـد و بناى آن با قوم رومى بود يك نجار مصرى هم او را كمك مى كرد وقتى نوبت جا گذارى حـجـرالاسـود رسـيد, در اين كه كدام طايفه افتخار نصب آن را از آن خود كند ميانشان اختلاف و مشاجره در گرفت بالاخره تصميم گرفتند محمد(ص ) را, كه در آن هنگام سى وپنج سال داشت و هـمـگـان بـه خردمندى و نظراستوار او ايمان داشتند, داور قرار دهند حضرت ردايى خواست و حـجـرالاسـود را در آن قـرار دادو آن گاه به قبايل گفت كه اطراف آن را بگيرند وبلندش كنند وقتى به محل نصب سنگ در ركن شرقى رسيد, پيامبر خودش سنگ را برداشت ودر جايش نصب كرد.
چـون از لحاظ هزينه و بودجه ساختمان درمضيقه افتادند, بناچار ارتفاع آن را كوتاه گرفتندكه تا امـروز نـيـز در همان حد باقى مانده است مقدارى از صحن آن را كه واقع در طرف حجراسماعيل بود, به دليل كوتاه گرفتن بنا, از حدودساختمان خارج كردند.
سـاخـتـمـان كـعبه به همين صورت بود, تا زمانى كه عبداللّه بن زبير در روزگار يزيد بن معاويه بـرحـجـاز مـسـلـط شـد فـرمـانـده يـزيـد در مـكه , به نام حصين , با عبداللّه جنگيد و كعبه را به مـنـجـنـيـق بـست , كه در اثر آن كعبه ويران شد و جامه ومقدارى از چوبهاى آن آتش گرفت در اثـنـاى جـنگ بود كه يزيد در گذشت و حصين از ادامه دادن جنگ دست كشيد ابن زبير تصميم گرفت ,كعبه را خراب كند و مجددا آن را بسازد براى اين كار از يمن گچ پاكيزه آورد و خانه كعبه را بـاآن گـچ سـاخـت و حـجر اسماعيل را به داخل كعبه برد و در آن را از كف زمين گرفت و از طـرف مـقابل آن نيز درى تعبيه كرد, تا مردم از يك درداخل و از در ديگر خارج شوند ارتفاع كعبه رانيز بيست و هفت گز قرار داد وقتى كارساختمان كعبه به اتمام رسيد, داخل و خارج خانه كعبه را بـا مـشـك و عـبير معطر ساخت و با پارچه ديبا آن را پوشاند كار ساختمان در 17 رجب سال 64 هجرى به پايان رسيد.
پس از آن كه عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد, فرمانده خود حجاج بن يوسف رابه جنگ عبد اللّه بن زبير فرستاد و او با ابن زبيرجنگيد و بر او پيروز شد و به قتلش رساند و واردخانه كعبه شد و تغييراتى را كه ابن زبير در آن داده بود به اطلاع عبد الملك , رساند عبد الملك دستور داد آن را به هـمان شكل اولش در آوردحجاج از ضلع شمالى كعبه شش گز و يك وجب خراب كرد و آن ديوار را روى پى قريش ساخت و در شرقى را هم از كف زمين بالاتر بردو در غربى را مسدود كرد و سپس كف آن را باسنگهايى كه اضافه آمده بود فرش كرد.
هنگامى كه سلطان سليمان عثمانى در سال960 هجرى به حكومت رسيد, سقف كعبه راتغيير داد سپس سلطان احمد عثمانى كه در سال1021 به پادشاهى رسيد, كعبه را مرمت كرد درسال 1039 سيل عظيمى به راه افتاد و قسمتى ازديوارهاى شمالى و شرقى و غربى كعبه را خراب كرد سلطان مـراد چهارم , از پادشاهان عثمانى ,دستور داد خرابى آنها را ترميم كردند, كه از آن زمان تا كنون به همان وضع باقى مانده است .

شـكـل كـعبه : شكل كعبه تقريبا مربع است و ازسنگهاى كبود محكمى ساخته شده و ارتفاع آن به شـانـزده مـتر مى رسد اما از حديث بالا رفتن على (ع ) بر دوش مبارك رسول خدا(ص ) درروز فتح مـكـه و بـرداشـتن و شكستن بتهايى كه روى كعبه بوده اند, بر مى آيد كه ارتفاع كعبه درآن زمان بسيار كمتر از حد فعلى آن بوده است .

طـول ضـلـعـى كه ناودان در آن قرار دارد و نيز طول ضلع رو به روى آن , ده متر و ده سانتى متر اسـت و طـول ضلعى كه در كعبه در آن قرار دارد و نيزطول ضلع مقابل آن دوازده متر مى باشد و دركـعبه در ارتفاع دو مترى از سطح زمين واقع شده است در ركنى كه طرف چپ در ـ نسبت به كـسـى كـه مـى خـواهـد وارد خـانه شود ـ قرار دارد, حجرالاسود در ارتفاع يك متر و نيمى نصب شـده اسـت حـجر الاسود سنگ سنگينى است كه شكل بيضى نامنظمى دارد رنگش سياه مايل به سـرخ ‌اسـت و روى آن نـقـطـه هـاى سـرخ و خـطـوط زردرنـگـى قـرار دارد, كـه اثر چسباندن قطعه هايى است كه از آن كنده شده بوده است قطر حجرالاسود سى سانتى متر مى باشد.
زوايـاى كـعـبـه از قـديـم الايـام بـه نـام ((اركـان ))خـوانـده مى شده است زاويه شمالى را ركن عـراقـى مـى گـويند و زاويه غربى را ركن شامى و زاويه جنوبى را يمانى و زاويه شرقى را كه حجر الاسـوددر آن قـرار دارد, ركـن اسـود فـاصـلـه مـيـان در كـعبه و ركن حجر الاسود را((ملتزم )) مـى گـويـنـد, زيـراشـخص طواف كننده براى دعا و استغاثه , خود راملتزم به ايستادن در آن جا مى كند.
نـاودان بـر ديـوار شـمالى قرار دارد و به ميزاب رحمت موسوم است سلطان سليمان ميزابى راكه حجاج بن يوسف تهيه كرده بود, در سال 954به ناودانى از نقره تبديل كرد سپس سلطان احمددر سال 1021 ناودانى نقره اى مينا كارى شده ومنقوش به نقوش طلايى به جاى آن نصب كرددر سال 1273 سـلـطان عبد المجيد عثمانى ,ناودانى از طلا فرستاد كه به جاى ناودان قبلى نصب شد و تا كنون باقى است .

رو به روى ناودان , ديوار قوسى شكلى به نام حطيم قرار دارد دو طرف اين ديوار مقدس به دوزاويه شـمالى و غربى كعبه منتهى مى شود و به اندازه دو متر و سى سانتى متر با طرفين ياد شده ,فاصله دارد.
ارتـفـاع ايـن ديـوار يـك مـتر و ضخامت آن يك متر و نيم است و قسمت داخلش با سنگهاى مرمر مـنـقـوش , پـوشيده شده است فاصله وسطاين قوس تا وسط ضلع كعبه هشت متر و چهل وچهار سانتى متر است .

فـضاى ميان حطيم و ديوار خانه , به نام ((حجراسماعيل )) موسوم است كه تقريبا سه متر آن داخل كـعـبه اى بود كه حضرت ابراهيم ساخت وبقيه آن اصطبل گوسفندان هاجر و فرزندش اسماعيل بود گفته مى شود كه هاجر و اسماعيل ,در حجر دفن هستند.
جزئيات تغييرات و مرمتهايى كه داخل خانه صورت گرفته و همچنين آداب و تشريفات مربوط به خانه مطالبى است كه بحث از آنها دراين جا ضرورتى ندارد.
جامه كعبه .

در روايـاتـى كه در سوره بقره پيرامون داستان هاجر و اسماعيل و فرود آمدنشان در خاك مكه نقل كرديم , بيان شد كه بعد از تمام شدن كارساخت كعبه , هاجر چادر خود را به در خانه آويخت .

و اما راجع به جامه خود كعبه , مى گويندنخستين كسى كه بر كعبه جامه پوشاند, تبع ابوبكر اسعد بـود كـه با بردهاى مليله دوزى شده بانخهاى نقره اى آن را پوشاند و بعد از اوجانشينانش نيز اين كـار را ادامـه دادنـد و سپس مردم با رداهاى گوناگون آن را مى پوشاندند واين رداها را روى هم قرار مى دادند هر گاه يكى از آن جامه ها كهنه مى شد, جامه ديگرى روى آن مى پوشاندند اين كار تا زمان قصى (بن كلاب ) ادامه داشت او مردم عرب را مامور كرد,تا سالانه پارچه اى تهيه كنند و با آن كـعـبـه رابـپـوشـانـنـد اين روش در ميان فرزندان او همچنان ادامه داشت يك سال ابو ربيعة بن مغيره مى پوشاند و يك سال قبايل قريش .

پيامبر(ص ) نيز كعبه را با پارچه هاى يمانى پوشاند اين پوشش همچنان باقى بود تا وقتى كه مهدى , خليفه عباسى , به حج رفت خادمان كعبه از تراكم جامه ها و پارچه ها بر روى بام كعبه شكايت كردند و اظهار داشتند كه بيم ريزش سقف مى رود مهدى دستور داد, جامه ها رابردارند و به جاى آن يك پارچه بياويزند و هرسال آن را عوض كنند كه اين كار تا به امروزادامه يافته است كعبه از داخل نيز پوشانده شده است نخستين كسى كه كعبه را از داخل پوشاند,مادر عباس بن عبد المطلب بود, كه به خاطرنذرى كه براى فرزندش عباس كرده بود, اين كاررا كرد.
مقام و منزلت كعبه .

كـعـبـه نـزد اقـوام و مـلـل گـونـاگون مقدس و باعظمت بوده است هنديها با ديده عظمت به آن مـى نـگـريـسـتـنـد و مـى گفتند: روح ((شيوا)), يعنى سومين اقنوم از نظر آنان , هنگام ديدار باهمسرش از سرزمين حجاز, در حجر الاسودحلول كرده است .

صـابـئيـان ايران و كلدانيان كعبه را يكى از هفت خانه بزرگ مى شمردند    ((10)) به دليل قدمت و بقاى دراز مدت كعبه , گاهى هم مى گفتند: آن جا خانه زحل است .

ايـرانـيـان نـيـز بـه ايـن دلـيـل كـه مـعـتـقد بودند روح هرمز در كعبه حلول كرده است , به آن احترام مى گذاشتند و گاهى هم به زيارت آن مى رفتند.
يـهـوديـان هـم بـراى آن عـظـمـت قـائل بـودنـد ودر آن جـا, مـطـابق دين ابراهيم , به عبادت خـدامى پرداختند در كعبه تصويرها و تمثالهايى وجود داشت از جمله تمثال ابراهيم و اسماعيل ,در حـالـى كـه تـيـرهـاى قـرعه به دست داشتند و نيزتمثال مريم عذرا و مسيح و اين نشان مى دهد كه مسيحيان نيز همچون يهود, كعبه را بزرگ مى شمرده اند.
عـربـهـا هـم بـزرگـتـريـن احـتـرام را بـراى ايـن خانه قائل بودند و آن را خانه خداى متعال به شـمـارمـى آوردند و از هر سو به زيارت آن مى رفتندآنان خانه را ساخته دست ابراهيم مى دانستند وحج را از آيينهاى دين او مى دانستند كه نسل به نسل در ميانشان باقى مانده بود.
توليت كعبه :.
تـولـيـت كعبه , با اسماعيل بود و پس از او به فرزندانش رسيد تا آن كه عربهاى جرهم بر آنان غالب گشتند و رياست كعبه را از دست آنان گرفتند سپس عمالقه كه طايفه اى از بنى كركربودند, پس از جنگهاى متعددى كه ميان آنها وجرهم در گرفت , سرپرستى كعبه را به دست گرفتند عمالقه در قسمت سفلاى مكه و جرهم در قسمت علياى آن سكونت داشتند و براى خود پادشاهانى داشتند .

پـس از مـدتـى جـرهـم بـر عـمـالـقـه پيروز شدند ومجددا توليت كعبه را در اختيار گرفتند و حـدودسـيـصـد سـال متولى آن بودند آنان در اين مدت برمساحت كعبه و نيز بر ارتفاع آن كه در زمان ابراهيم داشت , افزودند.
پس از آن كه فرزندان ابراهيم نشو و نمايافتند و تعدادشان زياد شد و از قدرت و شوكتى برخوردار شـدنـد و از نـظـر جـا و مكان در مضيقه قرار گرفتند, با جرهم به جنگ برخاستند و برآنها پيروز گـشتند و از مكه بيرونشان كردندرئيس اسماعيليان در آن زمان , عمر و بن لحى بود او كه بزرگ قبيله خزاعه بود, بر مكه استيلايافت و توليت خانه را به عهده گرفت همو بودكه در كعبه بت قرار داد و مردم را به عبادت آنهادعوت كرد نخستين بتى كه در كعبه نصب كرد,((هبل )) بود وى اين بـت را از شـام بـه مـكه آورد وبه ديوار كعبه نصب كرد بعدا بتهاى ديگرى به آن افزود, تا جايى كه شمار بتها فزونى گرفت وبت پرستى در ميان عربها رواج يافت و دين حنيف ابراهيم متروك شد.
در همين باره , شحنة بن خلف جرهمى خطاب به عمر و بن لحى مى گويد.
اى عمرو! تو در اطراف خانه كعبه خدايان گونه گونى پديد آوردى .

حال آن كه اين خانه را هميشه خداوندگارى واحد بوده است .

ولى تو در ميان مردم براى آن خداوندان قرار دادى .

تو نيك مى دانى كه خدا شما را مهلتى داده است , ام .

بزودى براى آن پرده دارانى غير از شما برخواهد گزيد.
تـولـيـت كـعـبـه تـا زمـان حـليل خزاعى , همچنان در ميان طايفه خزاعه بود حليل پس از خود, كـارسـرپـرسـتـى آن را بـه دخـتـرش كـه هـمسرش قصى بن كلاب بود, سپرد و مسؤوليت باز و بسته كردن در خانه را به مردى از خزاعه به نام ابوغبشان خزاعى واگذار كرد اما ابوغبشان , اين حق را در مـقـابـل يـك شـتـر و مـشـكى شراب به قصى بن كلاب فروخت كه در همين باره نيزجمله ((زيانبارتر از معامله ابوغبشان )) به صورت يك ضرب المثل در آمده است .

پـس از آن , توليت كعبه به قريش منتقل شدو همچنان كه گفتيم , قصى كعبه را تجديد بنا كردو وضـع خانه و رياست آن به همين منوال بود, تازمانى كه پيامبر(ص ) مكه را فتح نمود و داخل خانه كـعـبـه رفـت و دسـتـور داد تـصاوير و تمثالها رااز بين بردند و بتها را شكستند ((مقام ابراهيم )) كـه عـبـارت بـود از سـنگى كه رد پاهاى ابراهيم روى آن قرار داشت (قدمگاه ابراهيم ), در تغارى درجوار كعبه قرار داشت اما آن را در محلى كه اينك به مقام ابراهيم معروف است , دفن كردندمقام ابراهيم (فعلى ) گنبدى است بر روى چهارستون كه طواف كنندگان براى نماز به آن جامى روند .

بارى , اخبار كعبه و آيينهاى دينى مربوط به آن , زياد و پر دامنه است و ما تنها به قسمتهايى از آن كه به كار پژوهشگر متدبر در آيات حج وكعبه مى آيد, بسنده كرديم .

از ويـژگـيـهـاى اين خانه كه خداوند آن را مايه بركت و هدايت قرار داده , اين است كه هيچ يك از طوايف و فرقه هاى اسلامى درباره آن اختلافى نكرده است .

بوسيدن .

بوسيدن .

ـ امـام عـلى (ع ): بوسيدن فرزند مهر ومحبت است و بوسيدن همسر شهوت وبوسيدن پدر و مادر عبادت و بوسيدن مردبرادر خود را, دين .

ـ امام صادق (ع ): بوسيدن دهان روانيست , مگر نسبت به همسر يا فرزندخردسال .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هرگاه فردى از شمابخواهد زنى را كه به او محرم است و به سن قاعدگى رسـيـده باشد ببوسد ـ مثل خواهرش يا عمه اش يا خاله اش ـ پيشانى و سر او راببوسد و از بوسيدن صورت و دهانش ,خوددارى كند.
ـ بـه جابر كه به آن حضرت سلام كردو دستش را فشرد, فرمود: فشردن مرد دست برادرش را, (به منزله ) بوسه اوست .

ـ امـام بـاقـر(ع ) از قول جابر انصارى نقل فرمود: رسول خدا(ص ) از مكاعمه ومكامعه , نهى فرمود مكاعمه , اين است كه مرد مرد را ببوسد و مكامعه اين است كه , بى آن كه ضرورتى در كار باشد, با او در يك بستر بخوابد و ميانشان جامه اى نباشد.

بوسيدن مؤمن .

ـ امـام صادق (ع ): همانا شما را نورى است , كه به وسيله آن در دنيا شناخته مى شويد و هرگاه يكى از شما برادرش راديدار كرد, محل نور را در پيشانى او ببوسد.
ـ عـلى بن مزيد صاحب سابرى دست امام صادق (ع ) را گرفت و بوسيد, حضرت فرمود: آگاه باش كه اين كار (بوسيدن دست ) درست نيست , مگر نسبت به پيامبرى يا وصى پيامبرى .

ـ امام صادق (ع ): سر و دست هيچ كس را نبايد بوسيد, مگر (دست ) رسول خدا(ص ) يا كسى را كه از او رسول خدا(ص ) قصد شود.
عـبـداللّه بـن عـمر داستانى را نقل كرد و به آن جا رسيد كه گفت : به پيامبر(ص ) نزديك شديم و دست ايشان را بوسيديم .

كشتن .

آدم كشى .

قرآن .

((بـديـن سـبب بر بنى اسرائيل حكم كرديم كه هر كس نفسى را بدون حق قصاص يا بى آن كه در روى زمـيـن فساد و تبهكارى كند بكشد, چنان است كه همه مردم راكشته و هر كه نفسى را زنده كند, چنان است كه تمام مردم را زندگى بخشيده است )).
((نـفـسـى را كه خدا حرمت بخشيده است نكشيد, مگرآن كه مستحق قتل باشد و هر كه به ستم كشته شود, مابراى ولى او تسلط (بر قاتل ) داده ايم و او نبايد در كشتن (قاتل ) زياده روى كند كه او يارى شده است )).
ـ پيامبر خدا(ص ): سركش ترين مردم كسى است كه بى گناهى را كه قصد كشتن او رانداشته است , بكشد يا غيرزننده خود را بزند.
ـ همانا سركش ترين مردم بر خداى متعال كسى است , كه بى گناهى را كه قصد كشتن او را نداشته است بكشد و كسى را بزند, كه او رانزده است .

ـ بنده , تا زمانى كه خون محترمى را نريزد, دردين خويش ميدان دارد.
ـ دل بـنـده هـمـيشه پذيراى بيم و اميداست , تا آن گاه كه خونى را بنا حق بريزد پس چون خون ريـخـت دلـش واژگـون شود و بر اثرگناه , مانند كوره آهنگرى تفتيده و سياه شود وديگر نه كار خوب را, خوب داند و نه كار بد را,زشت شمارد.
ـ در روز قيامت نخستين چيزى كه درباره آن ميان مردم داورى مى شود, خون است .

ـ نـخـسـتين چيزى كه خداوند در روز قيامت درباره آن به داورى مى پردازد, (ريختن ) خون است خدا دو فرزند آدم (هابيل و قابيل ) را نگه مى دارد و ميان آنها داورى مى كند سپس ميان كسانى كه بـعـد از آنـها آمده اند و دعواى خونى دارند حكم مى شود تا جايى كه از آنها كسى باقى نمى ماند آن گـاه مـيان مردمان پس از آنها داورى مى كند, تا جايى كه مقتول در حالى كه چهره اش غرق خون اسـت قـاتـل خـود را مـى آورد ومـى گـويد: اين مرا كشت خداوند مى فرمايد: تو اورا كشتى ؟
و او نمى تواند سخنى را از خدا كتمان كند.
ـ امـام صـادق (ع ): خداى متعال , به موسى بن عمران وحى فرمود: اى موسى ! به اشراف بنى اسرائيل بـگو: زنهار كه نفس محترمى را بنا حق بكشيد, زيرا هر كس از شما در دنيا كسى رابكشد, او را صد هزار بار در آتش همان گونه بكشم كه آن كس را كشته است .

ـ پـيامبر خدا(ص ): كسى كه در ريختن خون گستاخ و بى پرواست , شما را نفريبد,زيرابراى او نزد خـداونـد قاتلى است كه مرگ ندارد عرض كردند: اى رسول خدا! آن چه قاتلى است كه نمى ميرد؟
فرمود: آتش .

ـ اگر همه دنيا نابود شود, نزد خدا اهميتش كمتر از خونى است كه بنا حق ريخته شود.
ـ (روز قـيـامـت ) مـقـتول , در حالى كه ازشاهرگهاى گردنش خون فوران مى كند, قاتل خود را مـى گـيـرد و بـه پيشگاه خداى پيروزمندمى آورد ومى گويد: پروردگارا! از اين بپرس كه به چه جرمى مرا كشت ؟
خداوند مى فرمايد: به چه گناهى او را كشتى ؟
مى گويد: او را كشتم تافلانى به عزت و قدرت برسد به او گفته مى شود:عزت و اقتدار از آن خداست .

ـ امام باقر(ع ): هيچ نفسى نيست كه بى گناه يا با گناه كشته شود, مگر اين كه روز قيامت محشور مى شود, در حالى كه با دست راست خودقاتلش را آويزان كرده و به دست چپش سربريده خود را و از شاهرگهايش خون بيرون مى جهد و عرض مى كند: پروردگارا! از اين بپرس كه چرا مرا كشت ؟
اگر بگويد در راه طاعت خدا او را كشتم به قاتل بهشت پاداش داده مى شود و مقتول به آتش برده مى شود و اگربگويد در راه اطاعت از فلان كس او را كشتم , به مقتول گفته شود: همان گونه كه تو را كشت , او رابكش سپس خداوند عزوجل با آن دو هر كاربخواهد مى كند.