ميزان الحكمه جلد ۱۰

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۸ -


ـ امام صادق (ع ): برخى از مردم قرآن را فرا مى گيرند, براى اين كه بگويند فلانى قارى است برخى آن را مـى آموزند, تا باصداى خوش بخوانند و مردم بگويند فلانى صوتى خوش دارد در اينها خيرى نـيـسـت (كـارشـان ارزشـى نـدارد) بـرخى هم قرآن رافرا مى گيرند و شب و روزشان را با آن به سرمى برند و اهميتى نمى دهند كه كسى اين مطلب را مى داند يا نمى داند.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هر كه براى شهرت طلبى و رسيدن به چيزى قرآن بخواند, درروز قيامت با چـهـره اى اسـتخوانى وبى گوشت , خداى عزوجل را ديدار كند وهركه قرآن بخواند و به آن عمل نـكند,خداوند روز قيامت او را كور محشورگرداند, پس بگويد: ((پروردگارا, چرا مراكور محشور كردى )).

گوش دادن به قرآن .

ـ پيامبر خدا(ص ): هان ! هر كه مشتاق خداست , پس , به كلام خدا گوش دهد.
ـ هر كه يك آيه از قرآن گوش كند,برايش بهتر از ثبيرى از طلاست , ثبير نام كوه بزرگى در يمن است .

ـ از قارى قرآن , بلاى دنيا دورمى شود و از شنونده قرآن , بلاى آخرت .

ـ هـركه به يك آيه از كتاب خدا گوش دهد, برايش ثوابى دو چندان نوشته شود وهر كه يك آيه از كتاب خدا تلاوت كند, روزقيامت آن آيه نورى براى او باشد.

آداب گوش دادن به قرآن .

قرآن .

((هـرگـاه قـرآن خـوانـده شود, به آن گوش دهيد وخاموش بمانيد, شايد كه مورد رحمت قرار گيريد)).
((بـگو: به آن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد, هماناكسانى كه پيش از آن علم داده شده اند, هرگاه (قـرآن ) برآنان تلاوت شود, به چانه ها به خاك سجده مى افتند ومى گويند: منزه است پروردگار مـا, هـمانا وعده پروردگارما شدنى است و به چانه ها به خاك مى افتند (و) مى گريندو بر كرنش آنها افزوده مى شود)).
((آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت : از فرزندان آدم بودند و از كـسانى كه همراه نوح (بر كشتى ) سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه (آنان را) هـدايـت نـمـوديـم وبـرگـزيـديـم (و) هـرگاه آيات (خداى ) رحمان بر آنان خوانده مى شد, سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند)).
((آيـا بـراى كـسانى كه ايمان آورده اند, وقت آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نـازل شده نرم (و فروتن ) گردد و مانند كسانى نباشند كه ازپيش بدانها كتاب داده شد و (عمر و) انتظار بر آنان به درازا كشيد و دلهايشان سخت گرديد و بسيارى از آنهافاسق بودند)).
ـ امـام صادق (ع ), در پاسخ سؤال زراره ازوجوب خاموش ماندن و گوش دادن بر كسى كه قرآن را مى شنود, فرمود: آرى , هرگاه قرآن در حضور تو خوانده شد, واجب است كه گوش كنى و خاموش مانى .

ـ امـام بـاقـر(ع ): خـداوند به مؤمنان مى فرمايد: ((هر گاه قرآن خوانده شد)) يعنى در نماز واجب پشت سر امام جماعت )),پس گوش كنيد )).

قرآن ظاهرى دارد و باطنى .

ـ پـيامبر خدا(ص ): خداى عزوجل هيچ آيه اى نازل نكرد, مگر اين كه آن را ظاهرى است و باطنى و هر حرفى حدى است و هرحدى مقطعى .

ـ امـام سـجاد(ع ): كتاب خداى عزوجل بر چهار چيز است : عبارت (ظاهر), اشاره ,لطايف و حقايق عبارت , براى عامه مردم است , اشاره براى خواص , لطايف براى اوليا و حقايق براى انبيا.
ـ امـام بـاقـر(ع ): هـمانا قرآن باطنى داردو باطنش نيز باطنى دارد و ظاهرى دارد وظاهرش نيز ظـاهـرى دارد از دسـتـرس خردمردان چيزى دورتر از تفسير قرآن نيست ,(زيرا) آيه قرآن آغازش دربـاره چـيـزى اسـت و پـايـانـش درباره چيزى ديگر قرآن گفتارى پيوسته است كه به شكلها و معانى گوناگون حمل مى شود.
ـ امام على (ع ): قرآن ظاهرش زيبا وشگفت انگيز است و باطنش ژرف .

ـ امام صادق (ع ): قرآن سراسر سرزنش است و باطنش نزديك كننده .

پرهيز از تفسير به راى .

ـ پيامبر خدا(ص ): به من ايمان نياورده است , كسى كه سخن مرا بر اساس راى خودش تفسير كند.
ـ امام صادق (ع ): كسى كه قرآن را به راى خود تفسير كند و تفسيرش درست باشد, ماجور نيست و اگر نادرست باشد,گناهش به گردن اوست .

ـ پيامبر خدا(ص ): هركه ندانسته درباره قرآن سخن بگويد, جايگاهش آتش است .

ـ هر كه در قرآن مطابق نظر خودسخن بگويد و سخنش درست هم باشد, بازخطا كرده است .

ـ هـر كه در قرآن ندانسته چيزى بگويد, روز قيامت در حالى آورده شود كه لگامى از آتش بر او زده شده است .

ـ بيشترين چيزى كه بعد از خود براى امتم از آن مى ترسم , مردى است كه قرآن راتاويل نابجا كند.
ـ امام على (ع ), در نامه اى به معاويه ,مى فرمايد: با تاويل قرآن , در پى دنيا تاختى .

قرآن شناس كيست ؟
.

ـ امام باقر(ع ) به قتادة بن دعامه فرمود:اى قتاده ! تو فقيه بصريان هستى ؟
عرض كرد: اين طور خيال مـى كـنـند امام باقر فرمود:شنيده ام كه تفسير قرآن مى گويى قتاده عرض كرد: آرى امام باقر(ع ) فرمود: ازروى علم تفسيرش مى كنى يا از روى ناآگاهى ؟
عرض كرد: نه , از روى علم ـ تا آن جا كه فرمود ـ اى قتاده ! قرآن را در حقيقت كسى مى شناسد, كه مخاطب آن بوده است .

ـ امـام عـلـى (ع ): ايـن قـرآن اسـت , پس آن را به زبان آوريد, اما او هرگز (خودش )سخن نخواهد گفت , بلكه من شما را از آن آگاه مى كنم .

ـ در وصـف عترت پيامبر صلوات اللّه عليهم , مى فرمايد: آنان زمامهاى حق هستند(شما را به سوى حق مى كشانند) و نشانه هاى دين و زبانهاى راستى و راستگويى پس آنان را در بهترين منزلگاههاى قرآن فرودآوريد و همچون اشتران تشنه به سوى آنهابشتابيد.
ـ امـام صـادق (ع ): خداوند ولايت ما, اهل بيت , را قطب قرآن و قطب همه كتابها (ى آسمانى ) قرار داده اسـت , كـه قرآن محكم برگردآن مى چرخد و به وسيله آن ولايت , كتابها (ى الهى ) بخشيده مى شود و ايمان روشن و آشكارمى شود.

انواع آيات قرآن .

قرآن .

((او كـسى است كه اين كتاب (قرآن ) را بر تو فروفرستاد پاره اى ازآن , آياتى محكم (صريح وروشن ) اسـت آنـها اساس كتابند و (پاره اى ) ديگر متشابهاتند (كه تاويل پذيرند) اما كسانى كه در دلهايشان انـحـراف است , براى فتنه جويى و طلب تاويل آن (به دلخواه خود,) از متشابه آن پيروى مى كنند, با آن كـه تـاويـلـش راجـزخـداو ريـشـه داران در دانش كسى نمى داند (آنان كه ) مى گويند: ما بدان ايـمـان آورديـم , هـمـه (چه محكم و چه متشابه ) از جانب پروردگارماست وجز خردمندان كسى متذكر نمى شود)).
ـ پيامبر خدا(ص ): قرآن , بر پنج وجه نازل شده است : حلال و حرام و محكم و متشابه و مثلها پس به حـلال عمل كنيد و از حرام بازايستيد و محكم را به كار بنديد و با متشابه كارى نداشته باشيد و از مثلها عبرت گيريد.
ـ قرآن , بر هفت حرف نازل شده است :امر و نهى و ترغيب كردن و ترساندن و جدل وداستان و مثل .

ـ امـام عـلى (ع ): خداى تبارك و تعالى ,قرآن را بر هفت قسم نازل فرموده است كه هربخشى از آن شفا دهنده و كفايت كننده است اين هفت قسم عبارتند از: امر و نهى و ترغيب وترساندن و جدل و مـثـل و داسـتـان در قـرآن آيات ناسخ و منسوخ و محكم ومتشابه و خاص و عام و مقدم و مؤخر و واجـبـات و رخـصـتـها و حلال و حرام و فرايض و احكام ومنقطع و معطوف و منقطع نامعطوف و حرفى به جاى حرف ديگر, وجود دارد.
بعضى از كلمات قرآن , لفظش خاص است وبعضى لفظش عام است و عموميت را مى رساندو برخى لفظش مفرد است و معنايش جمع وبرخى لفظش جمع است و معنايش مفرد برخى لفظش ماضى اسـت و مـعنايش مستقبل برخى لفظش خبرى است و معنايش حكايت از قومى ديگر بعضى از آنها باقى است و از جهت ومعناى اصليش (به معناى ديگر) برگردانده شده است بعضى از آنها معنايى خـلاف تـنـزيلش داردو برخى تاويل و تنزيلش يكى است و بعضى تاويلش پيش از تاويل آن است و بعضى تاويلش بعد از تنزيلش .

در قـرآن آيـاتى هست كه قسمتى از آن , درسوره اى است و دنباله آن در سوره اى ديگرآياتى هست كـه نـصـفـش مـنـسـوخ اسـت و نصفش به حال خود باقى است (و نسخ نشده ), بعضى ازآيات آن الـفـاظـشـان مـتـفـاوت اما معنايشان با هم يكسان است , آياتى هم هست كه لفظشان يكسان , اما معنايشان متفاوت است بعضى آيات ناظر به رخصت است و بعد از قطعيت ,دست باز گذاشته شده اسـت , زيـرا خـداونـدعـزوجـل دوست دارد كه همان گونه كه به واجبات و احكام قطعيش عمل مى شود به اجازات و رخصتهايش نيز عمل شود.
بـعـضـى از قـرآن , رخـصـت اسـت و شخص مكلف آزاد است اگر خواست آنها را انجام دهدو اگر خواست ترك كند بعضى از آن رخصتى است كه ظاهرش بر خلاف باطنش مى باشد, به ظاهر آن به گـاه تـقـيـه عـمـل مـى شـود ولى به باطن آن حتى از باب تقيه هم نمى توان عمل كردبعضى از قـسـتـمـهـاى قـرآن خـطابش به عده اى است ولى مقصود ديگران هستند برخى از آن مخاطبش پيامبر(ص ) است , اما متعلقش امت او هستند بعضى از قسمتهاى آن هست كه حرام شمردنش جز با حـلال شـمـردن آن شـناخته نمى شود و قسمتهايى هم در قرآن هست كه تاليف و تنزيل آن بر غير معنايى است كه درباره آن نازل شده است .

بعضى از قسمتهاى قرآن , هست كه پاسخ خداى متعال و حجت آورى او بر همه ملحدان وزنديقان و دهريه و ثنويه و قدريه و جبريه وبت پرستان و آتش پرستان , است و قسمتهايى از آن , احتجاج بر ضد تـرسـايـان (و اعـتقادشان )درباره مسيح (ع ) است و قسمتهايى از آن رد بريهود و قسمتهايى از آن پاسخ به كسانى است كه مى گويند, نه ايمان قابل افزايش و كاهش است نه كفر قسمتهايى از آن نيز در پـاسـخ بـه كسانى است كه خيال مى كنند بعد از مرگ و پيش ازقيامت پاداش و كيفرى در كار نيست .

آيات محكم و متشابه .

ـ امام على (ع ), در پاسخ به سؤال ازمعناى محكم و متشابه در كتاب خداى عزوجل ,فرمود: محكم آن آيـه اى اسـت كـه چـيـزى از قـرآن آن را نـسـخ نكرده است , اين است سخن خداى عزوجل كه مى فرمايد: ((اوست كسى كه كتاب رابر تو نازل كرد برخى از آن آياتى محكمند كه آنها ام الكتابند و برخى ديگر متشابهند)) مردم ,در آيات متشابه به هلاكت در افتاده اند, زيرامعناى آنها را نفهميدند و حـقيقت آنها رانشناختند از اين رو, با آراى شخصى خود آنها راتاويل و توجيه كردند و بدين سان خود را ازرجوع به اوصياوپرسيدن ازآنهابى نياز دانستند.
امـا مـتشابه قرآن , آن است كه از آن منحرف شده است لفظش يكى و معنايش متفاوت است ,مانند ايـن سـخـن خـداى عـزوجـل : ((خـدا هـر كـه رابـخـواهـد گـمـراه مى كند و هر كه را خواهد هدايت مى كند)) در اين جا گمراه كردن را به خودش نسبت داده است و اين گمراه كردن آنها از راه بـهـشت است به سبب افعال و اعمال خودشان درجايى ديگر گمراهى را به كفار نسبت داده و درآيه اى ديگر به بتها منتسب كرده است .

ـ امـام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال ازمحكم و متشابه , فرمود: محكم آن آيه اى است كه به آن عمل مى كنيم و متشابه آيه اى است كه بر كسى كه از آن شناخت ندارد مشتبه مى شود.
ـ نيز در پاسخ به همين پرسش , فرمود: محكم آن است كه بدان عمل مى شود و متشابه آن است كه برخى از آن با برخى ديگر, شبيه است .

ـ هـمـانا در قرآن محكمى است ومتشابهى به آيات محكم , ايمان داريم و بدانهاعمل مى كنيم و به آيات متشابه ايمان داريم ولى به كارشان نمى بنديم .

ـ امام رضا(ع ): هركه متشابه قرآن را به محكم آن ارجاع دهد, به راه راست هدايت شده است .

علامه طباطبائى در الميزان , پس از نقل اخبار منقول از امامان معصوم (ع ) در بيان معناى متشابه , مـى گـويـد: ايـن اخـبـار, همان گونه كه ملاحظه مى شود, در بيان معناى متشابه نزديك به هم هـسـتـند و گفته قبلى ما را تاييدمى كنند,كه گفتيم تشابه آيات قابل رفع بوده و با تفسيركردن آيات متشابه با آيات محكم اين تشابه برطرف مى شود و اما اين كه آيات منسوخ جزمتشابهاتند, اين مـطلب همچنان كه قبلا گفتيم ,درست است و وجه و علت متشابه بودن آنها,آن گونه كه از اين آيـات بر مى آيد, استمرارداشتن و باقى بودن حكم است ليكن آيه ناسخ ‌آن را چنين تفسير و توضيح مـى دهد كه آن حكم , ديگر استمرار ندارد و اما روايت امام (ع )در ((عيون )) كه فرموده است : ((در اخـبـار مـا نـيـزمـتشابهاتى چون متشابهات قرآن و محكماتى چون محكمات قرآن وجود دارد)), الـبـتـه روايـات مـسـتـفيضه اى از ائمه (ع ) در اين باره رسيده است و دليل عقلى هم اين سخن را تـاييدمى كند, زيرا اخبار آن بزرگواران شامل همان چيزهايى است كه قرآن شريف شامل آنهاست و آنـچـه را قـرآن متعرض شده , اين اخبار توضيح مى دهند از مطالب گذشته روشن شد كه تشابه , ازاوصـاف مـعـنـايـى اسـت كـه لـفظ بر آن دلالت دارد,يعنى آن معنا به گونه اى است كه هم بر معناى مورد نظر قابل انطباق است و هم بر معناى ديگرى جز آن آرى , تشابه نه از اوصاف لفظاست كه دلالت غرابت و اجمال بر معنا داشته باشد و نه از اوصاف لفظ و معنا با هم .

بـه ديـگـر سـخـن : پديد آمدن تشابه در آيات متشابه قرآنى , براى اين است كه بيانات آنهانسبت به مـعارف حقه الهى جنبه مثل دارد و اين معنا عينا در اخبار (اهل بيت (ع )) هم وجوددارد بنابراين , در ايـن اخـبـار نـيـز, همانند قرآن ,محكم و متشابه وجود دارد از پيامبر(ص )روايت شده است كه فرموده : ما گروه پيامبران بامردم به اندازه خردهايشان سخن مى گوييم )).

اشارتهاى قرآن .

ـ امـام صادق (ع ): خداوند پيامبر خود رابر طبق ضرب المثل ((به در مى گويم كه ديواربشنود)), مبعوث كرده است .

ـ قرآن مطابق ضرب المثل ((به درمى گويم كه ديوار بشنود)), نازل شده است .

ـ هـر چـه خـداى عـزوجل به پيامبرش عتاب فرموده , مقصود از آن ديگران است ,مانند اين سخن خـداونـد كه : ((اگر نبود كه ما تو رااستوار گردانيديم , نزديك بود كه به سوى آنهااندكى متمايل شوى )), مقصود از اين كلام (وعتاب ) غير پيامبر است .

ـ امـام رضـا(ع ), درباره آيه ((خدا تو راببخشد چرا به آنها اجازه دادى )), فرمود: اين ازجمله آياتى اسـت كـه طـبـق ضـرب المثل ((به درمى گويم كه ديوار بشنود)), نازل شده است همچنين آيه ((اگـر شـرك آورى , هـر آيـنـه عـمـل تـوبـر بـاد رود )) و نـيز آيه ((اگر نبود كه ما تو رااستوار گردانيديم , هر آينه نزديك بود كه به سوى آنها اندكى متمايل شوى )).

وجوه قرآن .

ـ امام على (ع ), هنگامى كه عبداللّه بن عباس را براى گفتگو با خوارج واقامه حجت بر آنان فرستاد, بـه او فـرمـود:بـا آنـان بـه وسـيـلـه قـرآن سـتـيـزه مـكـن , زيراقرآن وجوه گوناگونى دارد تو چـيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند, بلكه باآنان به وسيله سنت احتجاج كن , زيرا كه آنان در برابر سنت راه گريزى (و توجيهى )ندارند.
ـ عـكـرمـه : شنيدم كه ابن عباس درباره خوارج , همانان كه حكميت را نپذيرفتند و از على بن ابى طالب جدا شدند, سخن مى گويد او گفت : دوازده هزار نفر از خوارج از سپاه على كناره گرفتند, عـلـى مـرا فرا خواند و فرمود:نزد ايشان برو و آنان را به كتاب و سنت فرا خوان و به وسيله قرآن با آنان احتجاج نكن , زيرا قرآن وجوه گوناگون دارد, بلكه به وسيله سنت (پيامبر) با ايشان بحث كن .

ـ پيامبر خدا(ص ): قرآن , وجوه گوناگون دارد پس آن را بر بهترين وجوهش حمل (و معنا) كنيد.

ام القرآن .

ـ پيامبر خدا(ص ): سوره حمد, ام القرآن و ام الكتاب و سبع المثانى است .

ـ سوره حمد, هفت آيه است , ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) يكى از آن هفت آيه مى باشد سوره حمد, سبع المثانى و قرآن عظيم و ام القرآن است .

ـ پـيامبر خدا(ص ) سعيد بن معلى را كه در حال نماز بود صدا زد اما او جواب ندادرسول خدا(ص ) بـه او فـرمـود: مـگـر خـداونـدنـفـرمـوده اسـت : ((هـر گـاه خـدا و رسـول شـمـاـبمـايــپـ ـ راصـدازدند,جواب بدهيد))؟
سپس فرمود:پيش ازآن كه مسجدراترك كنى ,باعظمت ترين سوره قرآن را بـه تو مى آموزم پس , دستم راگرفت و چون نزديك در مسجد رسيديم ,عرض كردم : اى رسول خـدا, شـمـا فـرمـوديدكه : با عظمت ترين سوره قرآن را به تومى آموزم حضرت فرمود: ((الحمدللّه رب العالمين )) (سوره حمد) همان سبع المثانى وقرآن عظيمى است , كه به من داده شده است .

ـ خداوند نه در تورات و نه در انجيل و نه در زبور و نه در فرقان , همانند ام القرآن نازل نكرده است .

ـ هر كه فاتحة الكتاب را بخواند,چنان است كه تورات و انجيل و زبور وفرقان را خوانده باشد.

عظيم ترين , عدالتخواهانه ترين ,ترس آورترين و اميدبخش ترين آيه .

ـ پـيامبر خدا(ص ): با عظمت ترين آيه قرآن ,آية الكرسى است عدالتخواهانه ترين آيه قرآن آيه ((همانا خداوند به عدل واحسان فرمان مى دهد )), است .

تـرس آورتـريـن آيه قرآن , اين آيه است :((پس هر كس همسنگ ذره اى خوبى كند,آن را مى بيند و هـركس همسنگ ذره اى بدى كند, آن را مى بيند)) و اميدبخش ترين آيه قرآن , اين آيه است : ((بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن ستم كرديد, از رحمت خدانوميد نشويد)).
مقربان .

مقربان .

قرآن .

((آن گـاه , ايـن كـتـاب را به آن كسان از بندگان خود كه انتخابشان كرديم به ميراث داديم پس بـرخـى از ايـشـان سـتـمـگر به خويشند و برخى معتدلند و بعضيشان به اذن خدا به سوى خوبيها مى شتابند و اين همان فضل بزرگ است )).
((و سبقت گيرندگان مقدمند آنان مقربانند)).
((و اما اگر (او) از مقربان باشد (در) آسايش و راحت وبهشت پر نعمت (خواهد بود))).
((چشمه اى , كه مقربان از آن نوشند)).
ـ امام صادق (ع ), درباره آيه ((آن گاه اين كتاب را به به ميراث داديم )), مى فرمايد:ستمگر برگرد نـفـس خويش مى چرخد((12)) ومعتدل بر گرد دل خويش و پيشتاز بر گردپروردگار عزوجل خود.
ـ امـام بـاقـر(ع ), نـيز درباره همين آيه ,مى فرمايد: پيشى گيرنده به خيرات و خوبيها,امام است و معتدل , كسى است كه امام رامى شناسد و ستمگر به خويش , كسى است كه امام را نمى شناسد.
ـ نـيـز دربـاره همين آيه , مى فرمايد:ستمگر به خويش از ماست و او كسى است كه هم كار خوب و شـايـسـتـه مى كند و هم كار بدمقتصد كسى است كه متعبد و در عبادت سختكوش است و پيشى گـيرنده به خيرات وخوبيها عبارتند از على و حسن و حسين (ع ) وهر كس از خاندان محمد(ص ) كه شهيد شود.
ـ نيز درباره همين آيه , مى فرمايد: اى ابواسحاق ! اين آيه مخصوص ماست پيشى گيرنده به خوبيها و خيرات على بن ابى طالب است وحسن و حسين و شهداى ما معتدل , كسى است كه روزها روزه مى گيرد و شبها را به عبادت مى گذراند و ستمگر به خويشتن , مثل بقيه مردم گناه مى كند ولى آمرزيده مى شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ), درباره همين آيه ,مى فرمايد: پيشى گيرنده , بدون حسابرسى به بهشت مى رود مـعـتـدل انـدكـى حسابرسى مى شودو ستمگر به خويش , در صحراى محشر نگه داشته مى شود و سپس به بهشت مى رود همين عده هستند كه مى گويند: ((سپاس و ستايش خدارا كه غم و اندوه از ما ببرد)).
ـ دربـاره آيه ((و پيشتازان اوليه مهاجرين و انصار)) و آيه ((و پيشتازان مقدمند همانانندمقربان )), فـرمـود: خـداى مـتـعال اين آيات رادرباره پيامبران و اوصيا نازل فرمود اما من برترين پيامبران و فرستادگان خدا هستم ووصى من على بن ابى طالب , برترين اوصيااست .

ـ امـام كـاظم (ع ): در انجيل نوشته شده است : خوشا به حال اصلاح دهندگان ميان مردم اينان در روز قيامت مقربان (درگاه حق ) هستند.

عبادت مقربان .

ـ امام على (ع ): بر شما باد, اخلاص راستين و يقين نيكو, زيرا كه اين دو برترين عبادت مقربان است .

ـ بخشش كردن در راه خدا, عبادت مقربان است .

ـ عيسى گذارش بر سه نفر افتاد كه بدنهايشان نحيف و نزار شده و رنگهايشان برگشته بود به آنان فرمود: چه چيز شما را به اين حالى كه مى بينم , انداخته است ؟
عرض كردند: ترس از آتش فرمود: بر خـداسـت كـه تـرسـان را ايمن گرداند سپس از آنها گذشت و به سه نفر ديگر رسيد كه از آن سه تـن ,تـكيده تر و رنگ باخته تر بودند فرمود: چه چيز شما را به اين حالى كه مى بينم , انداخته است ؟
عـرض كردند: شوق بهشت فرمود:بر خداست كه اميد شما را برآورده سازد ازآنها نيز گذشت و به سـه نـفر ديگر برخورد,كه از قبليها نزارتر و رنگ پريده تر بودند به طورى كه چهره هايشان گويى آيـنـه هـايـى ازنـور بـود فـرمود: چه چيز شما را به اين وضعى كه مى بينم , در آورده است ؟
عرض كردند:خداى عزوجل را دوست مى داريم فرمود:شماييد مقربان , شماييد مقربان .

مقربترين مردم در پيشگاه خداى سبحان .

ـ امام على (ع ): نزديكترين مردم به خداى سبحان , نيك ايمانترين آنهاست .

ـ امام سجاد(ع ): نزديكترين شما به خداوند, گشاده خوترين شماست .

ـ امام على (ع ): نزديكترين بندگان به خداى متعال , حق گوترين آنهاست , هر چندبه زيانش باشد و عمل كننده ترين آنهاست به حق , هر چند برخلاف ميلش باشد.
ـ امـام صـادق (ع ): از وحـيهاى خداى عزوجل به داود(ع ) اين بود: اى داود!همچنان كه نزديكترين مردم به خدافروتنانند, دورترين مردم از خداگردنفرازانند.
ـ امام على (ع ), در وصف فرشتگان بزرگوار, مى فرمايد: آنان داناترين آفريدگانت به تو و ترسانترين آنها از تو ونزديكترين آنان به تو, هستند.

نزديكترين حالت انسان به خداى سبحان .

ـ پيامبر خدا(ص ): نزديكترين زمان بنده به خدا, زمانى است كه در سجده است .

ـ امـام صـادق (ع ): نـزديـكـتـريـن زمـان بـنده به پروردگارش , زمانى است كه در سجده است و پروردگارش را مى خواند.
ـ نزديكترين زمان بنده به خداى عزوجل , هنگامى است كه شكمش سبك باشد و مبغوضترين زمان بنده به خداى عزوجل زمانى است كه شكمش پر باشد.

نزديكترين خلق به خداوند در روزقيامت .

ـ امـام صـادق (ع ): سـه كـسـنـد كـه در روزقيامت , نزديكترين خلق به خدايند تا آن گاه كه كار حـسـابرسى مردم تمام شود: مردى كه در حال خشم , قدرتش او را به ستم كردن برزير دستش وا نـدارد, مـردى كه ميان دو نفرحركت كند و به اندازه جوى به يكى از آن دو نزديكتر نشود و مردى كه به سود و زيان خود, حق را بگويد.
ـ كـشـاورزان , گنجهاى مردمند آنان بذرهاى پاكيزه و حلالى را كه خداوندعزوجل آفريده است , مـى كـارنـد آنـان در روزقـيـامـت از همه مردم مقامى نيكوتر و منزلتى مقربتر دارند و به نام ((با بركتها)) خوانده مى شوند.

اوج تقرب .

ـ پيامبر خدا(ص ): خداى عزوجل فرمود:هيچ بنده اى با وسيله اى كه نزد من محبوبترباشد از آنچه بـر او واجـب كـرده ام , بـه من نزديك نشد همانا او با نماز نافله به من نزديك شود, تا آن جا كه او را دوست بدارم و چون دوستش بدارم , گوش او شوم كه با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببيند و زبـان اوشوم كه با آن سخن گويد و دست او شوم كه باآن ضربه زند اگر مرا بخواند, جوابش دهم واگر از من خواهشى كند, به او بدهم .

ـ آن شـب كه به آسمان برده شد,عرض كرد: پروردگارا! حال مؤمن نزد توچون است ؟
فرمود: اى مـحمد! هيچ بنده اى از بندگانم با وسيله اى كه نزد من محبوبترباشد از آنچه بر او واجب كرده ام , بـه من نزديك نشد همانا او با نماز نافله به من نزديك مى شود, تا جايى كه دوستدار اومى شوم پس چون دوستش بدارم آن گاه گوش او شوم كه بدان بشنود و چشم او شوم كه بدان ببيند و زبان او شوم كه با آن سخن بگويد و دست او شوم كه با آن ضربه زند اگرمرا بخواند پاسخش دهم و اگر از من خواهشى كند, خواهشش را برآورم .

ـ خـداى تـبـارك و تـعـالى فرمود: بنده ام با چيزى چون گزاردن آنچه بر او واجب كرده ام , به من نـزديك نشود بنده ام پيوسته به درگاه من زارى و دعا مى كند, تا آن كه دوستدارش مى شوم و هر كـه مـن دوستش بدارم ,گوش و چشم و دست و پناهگاه او باشم اگر مرابخواند, پاسخش دهم و اگر از من چيزى بخواهد, به او عطا كنم .

ـ خداى متعال مى فرمايد: بنده ام به وسيله نمازهاى نافله پيوسته خود را به من نزديك مى گرداند, تـا جايى كه دوستدارش مى شوم و در اين صورت گوش او شوم كه بدان بشنود و چشم او شوم كه بـدان بـبـيند و زبان اوشوم كه بدان سخن گويد و قلب او شوم كه بدان تعقل ورزد پس چون مرا بخواند, پاسخش دهم و هر گاه از من چيزى بخواهد, به او عطا كنم .

ـ خداى متعال فرموده است : بنده مؤمنم به چيزى مانند گزاردن آنچه بر او واجب ساخته ام , به من نـزديـك نشود بنده مؤمنم پيوسته نوافل را به جا مى آورد, چندان كه دوستدارش مى شوم و هر كه من دوستدارش باشم , گوش و چشم و دست و پشتيبان او شوم اگر از من چيزى بخواهد, عطايش كنم و اگر مرابخواند, پاسخش دهم .

ـ خداى متعال فرموده است : بنده ام باچيزى كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر اوواجب كرده ام , خـود را بـه مـن نـزديـك نـگرداندبنده ام با گزاردن نمازهاى نافله , پيوسته خود رابه من نزديك مى كند تا جايى كه دوستدارش مى شوم پس چون دوستش بدارم , گوش او شوم كه بدان بشنود.

رسيدن به خدا.

ـ امام عسكرى (ع ): رسيدن به خداى عزوجل , سفرى است كه جز با نشستن بر مركب شب , پيموده نشود.
ـ امام على (ع ): پيوستن به خدا, در بريدن از مردم است .

ـ هر كه در راه رسيدن به خدا شكيبايى ورزد, به او برسد.
ـ هرگز به آفريدگار نپيوندى , مگر آن كه از آفريده ببرى .

ـ در مناجات شعبانيه ـ : الهى ! نعمت بريدن كامل از همه و رويكردن تمام به خودت را ارزانيم دار و ديـدگان دلهاى ما را به نورنگاهشان به تو, روشن گردان , تا ديدگان دلها,پرده هاى نور را از هم درند و به كان عظمت وبزرگى بپيوندند.
ـ امام صادق (ع ), درباره آيه ((و با آن بيم ده كسانى را كه از محشور شدن در پيشگاه پروردگارشان مـى ترسند)), فرمود: (يعنى )كسانى را كه به رسيدن به پروردگارشان اميددارند, به وسيله قرآن بـيـم ده و آنان را به آنچه نزد خداست , ترغيب كن , زيرا قرآن شفاعت كننده اى است , كه شفاعتش پذيرفته مى شود.
ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در مـنـاجـات ـ : پاك و منزهى تو, چه تنگ است راه بر كسى كه توراهنمايش نـبـاشـى ! و چـه آشكار است حق در نزدكسى كه راه آن را به او نشان دهى ! خدايا! ما را درراههاى رسيدن به خودت , حركت ده و براى وارد شدن بر خودت , ما را در نزديكترين راههاپيش بر.
ـ نيز در دعا ـ : خدايا! مرا از كسانى قرارده كه در راه راست منتهى به تو كوشيدند و عقب ننشستند و راه رسـيـدن بـه تـو را پيمودند و از آن منحرف نشدند و براى رسيدن به تو تكيه كردند,تا آن كه رسيدند.

هر كه يك وجب به من نزديك شود,يك گز به او نزديك مى شوم .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداوند مى فرمايد: هر كه يك وجب به من نزديك شود, يك گز به اونزديك مى شوم و هر كه يك گز به من نزديك شود, يك رش (فاصله دو دست وقتى كه گشوده شوند) به او نزديك مى شوم و هر كه به سوى من قدم زنان بيايد, به سويش شتابان مى روم .

ـ خـداى عزوجل فرمود: هر كه يك وجب به من نزديك شود, يك گز به او نزديك مى شوم و هر كه يك گز به من نزديك شود, يك رش به او نزديك مى شوم و هر گاه قدم زنان سوى من بيايد, دوان دوان سويش مى روم .

ـ هر كه يك وجب به خداى عزوجل نزديك شود, خداوند يك گز به او نزديك شود و هر كه يك گز بـه او نزديك شود, خدا يك رش به اونزديك گردد و هر كه قدم زنان به سوى خداى عزوجل برود خـداوند دوان دوان به سوى او رودحال آن كه خدا برتر و بلند مرتبه تر است , حال آن كه خدا برتر و بلند مرتبه تر است , حال آن كه خدا برتر و بلند مرتبه تر است .

ـ خـداى مـتعال فرمود: اى فرزند آدم !براى آمدن نزد من از جا برخيز, سوى تومى آيم به سوى من قدم زنان بيا, دوان دوان سويت مى آيم .

ـ امـام عـلى (ع ): اگر شما به خدا رو كنيد,به شما رو مى شود و اگر از او رو برگردانيد, ازشما رو برگردانده مى شود.

وسايل نزديك شدن به خدا.

ـ پيامبر خدا(ص ): اى على ! هر گاه بندگان با نيكى كردن , به آفريدگار خويش نزديك شوند, تو با خرد ورزى به او نزديك شوتا از آنان پيشى گيرى .

ـ امام على (ع ): مقرب شدن بنده به خداى سبحان , با خالص كردن نيت او (شدنى )است .

ـ كسى كه با گزاردن واجبات ومستحبات خود را (به خدا) نزديك كند, دوچندان سود برد.
ـ نـزديـك شـدن بـه خداى سبحان باخواهش و مسالت كردن از او (ممكن ) است و نزديك شدن به مردم , با ترك سؤال و خواهش از آنان .

ـ امـام بـاقـر(ع ): از سخنان نجوا آميزخداى متعال با موسى (ع ) در كوه طور اين بود:اى موسى ! به قـوم خـود بـرسـان كـه تقرب جويان ,با چيزى مانند گريستن از ترس من , به من نزديك نشدند و مـتـعـبدان به چيزى مانند پرهيزاز حرامهاى من مرا عبادت نكردند و خودآرايان , به چيزى مانند بى اعتنايى به چيزهايى ازدنيا كه بدان نياز ندارند, خويشتن را نياراستند.
مـوسـى عـرض كـرد: اى گـرامـيـتـريـن گـرامـيـان !چه چيز آنان را در اين راه , استوار و ثابت قدم گرداند؟
فرمود: اى موسى ! اما آنان كه با گريستن از ترس من جوياى تقرب به من هستند, در ملااعلايند و هيچ كس در اين (مرتبه ) با آنان شريك نيست .

ـ امـام صادق (ع ): از جمله سخنان نجوا آميز خداى تبارك و تعالى با موسى ـ صلوات اللّه عليه ـ اين بـود: اى مـوسـى !طـالـبـان قـرب به من , به چيزى مانند پرهيز ازحرامهايم به من نزديك نشدند من بهشتهاى ماندگار خود را به آنان مى بخشم وهيچ كس را شريكشان قرار نمى دهم .

ـ لقمان , در سفارش به فرزندش ,گفت : فرزندم ! تو را به شش كار تشويق مى كنم كه هيچ كارى از آنـها نيست , مگر اين كه تو را به خشنودى خداى عزوجل نزديك مى كندوازخشم وناخشنودى اودور مى سازد.
اول ايـن كه خدا را عبادت كنى و چيزى راانباز او نكنى دوم اين كه به تقدير خداوند,چه خوشايند تـو بـاشد يا ناخوشايند تو,خشنود باشى سوم اين كه دوستى و دشمنى تو براى خدا باشد چهارم اين كـه بـراى مـردم آن پـسـنـدى , كـه بـر خـود مـى پـسندى و براى آنان آن نپسندى كه براى خود نمى پسندى پنجم اين كه خشم را فرو خورى و به كسى كه به تو بدى كرده است , نيكى كنى ششم اين كه هواى نفس را فرو گذارى و با عوامل مهلك , بستيزى .

ـ امـام عـلى (ع ): به خدا سوگند, اگرهمانند شتران بچه مرده , بناليد و همچون كبوتران جفت از دسـت داده , بانگ برآوريدو همچون راهبان تارك دنيا, زارى كنيد و درراه خدا از اموال و فرزندان خـويـش بـبـريـد تادرجه اى نزد خدا فزونى گيريد و مقرب شويد, يا خطايى را كه در نامه هاى او ثبت است و فرشتگان او آن را نگه داشته اندبخشوده شود, هر آينه اين همه در مقابل ثوابى كه از خدا براى شما اميد دارم و كيفر اوكه از آن بر شما مى ترسم , اندك است .

ـ بـدان كـه هر آنچه تو را به خدا نزديك مى كند, از آتش دورت مى سازد و هر آنچه تو را از خدا دور مى گرداند, به آتش نزديكت مى كند.

دورترين مردم از خدا.

ـ پـيـامـبر خدا(ص ): دورترين خلايق ازخدا دو مردند: مردى كه با فرمانروايان بنشيند و هر سخن سـتمگرانه اى را كه گفتندتصديق كند و آموزگار كودكان كه ميان آنان به يك چشم نگاه نكند و درباره كودك يتيم ,خدا را در نظر نگيرد.
ـ امام صادق (ع ): دورترين حالى كه بنده از خداى عزوجل دارد, اين است كه فكر و ذكرى جز شكم و شرمگاهش نداشته باشد.
ـ امام على (ع ): دورترين حالى كه بنده از خداوند دارد, اين است كه هم و غمش شكم و شرمگاهش باشد.
اقرار.

اقـرار.

ـ پيامبر خدا(ص ): اقراركردن خردمندان بر ضد خودشان پذيرفته است .

ـ اقرار كردن خردمند بر ضد خودش پذيرفته است .

ـ امام صادق (ع ): من شهادت فاسق راجز بر ضد خودش نمى پذيرم .

ـ سخن مؤمن درباره خودش ,راست تر از سخن هفتاد مؤمن درباره اوست .

ـ امـام عـلى (ع ) به مامور جمع آورى زكات كه او را از كوفه به باديه فرستاد,فرمود: سپس به باديه نشينان بگو: اى بندگان خدا! ولى خدا, مرا به سوى شما فرستاده است , تا حق خدا در اموالتان را از شـمـابـگيرم آيا در اموال خود حقى از آن خداهست تا آن را به ولى خدا بپردازيد؟
اگركسى به تو گفت : نه , ديگر به او رجوع مكن .

ـ اصبغ بن نباته : مردى خدمت اميرالمؤمنين (ع ) آمد و عرض كرد: اى اميرمؤمنان , من زنا كرده ام , مـرا پاك گردان اميرالمؤمنين (ع ) رويش را از او برگرداندسپس فرمود: بنشين آن گاه على (ع ) رو بـه مـردم كـرد و فرمود: اگر كسى از شما اين گناه را مرتكب شود, مگر نمى تواند آن رابرخود بپوشاند همچنان كه خدا بر اوپوشانده است .

از اين روايت بر مى آيد كه اقرار كردن به گناه در حضور مردم , بكلى مذموم ونكوهيده است .

بى اعتبارى اقرار شخص مجبور.

ـ امـام عـلـى (ع ): هـر كـه بـه سبب تهديديا بازداشت يا شكنجه به گناهى كه حد دارداقرار كند, اقرارش پذيرفته نيست و حد بر اوجارى نمى شود.
ـ كسى كه بر اثر شكنجه يا زندانى شدن يا ترساندن و يا تهديد اقرار كند, حدى بر او جارى نمى شود.
ـ امـام باقر(ع ): على (ع ) مى فرمود: كسى كه به كتك خوردن يا بسته شدن در بند وزنجير يا زندان يا سرزنش و خشونت تهديدشود (و به دزدى اقرار كند) دستش قطع نمى شود و اگر اقرار نكند, به علت تهديد,حد از او ساقط مى شود.
ـ سـلـيـمـان بـن خـالد به امام صادق (ع )عرض كرد: مردى دزدى كرده و انكارمى كند, ولى او را مى زنند پس مال مسروقه را مى آورد آيا بايد دستش را قطع كرد؟
حضرت فرمود: آرى , اما اگر اقرار به دزدى كند ولى مال مسروقه را نياورد, قطع نمى شود.
وام .

وام .

قرآن .

((كـيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد, تا(نتيجه اش را) براى وى دو چندان گرداند و او را پاداش خوش باشد؟
.
ـ امام على (ع ): هر كه به خدا وام دهد,خداوند به او پاداش دهد.
ـ هر كه به خدا توكل كند, خداوند كفايتش كند و هر كه از خدا بخواهد, خداوند به او عطاكند و هر كـه بـه خـدا وام دهد, خداوند آن راباز پس دهد و هر كه خدا را سپاس گويد,خداوند به او پاداش دهد.
ـ خـداى سـبحان فرموده است : ((اگر خدا رايارى دهيد, شما را يارى دهد و گامهايتان رااستوار گـردانـد)) و فرموده است : ((كيست آن كس , كه به خدا وامى نيكو دهد )) اما او ازروى ناتوانى و خـوارى از شـمـا يـارى نـخـواسته و به سبب تنگدستى از شما وامخواهى نكرده است از شما يارى خـواسـتـه اسـت ((درحـالى كه لشكرهاى آسمانها و زمين از آن اوست و او مقتدر و حكيم است )) درحقيقت خواسته است ((شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوتر عمل مى كنيد)).
ـ پـيـامبر خدا(ص ): مردى وارد بهشت شد,ديد كه بر در آن نوشته است : (ثواب ) صدقه ده برابر آن است و (ثواب ) وام هيجده برابر.
ـ شبى كه مرا به آسمان بردند, ديدم كه بردر بهشت نوشته است : (ثواب ) صدقه , ده برابر آن است و (ثواب ) وام , هيجده برابر.
ـ امام صادق (ع ): بر در بهشت نوشته شده است : (ثواب ) صدقه , ده برابر است و(ثواب ) وام , هيجده برابر.
ـ پـيامبر خدا(ص ): (ثواب ) صدقه , ده برابر است و وام , هيجده برابر و صله دادن به برادران , بيست برابر و صله دادن به خويشاوند, بيست و چهار برابر.