ميزان الحكمه جلد ۱۰

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۴ -


((بـر شـمـا حـرام شـده است : مردار و خون و نيز قسمت كردن شما (چيزى را) به وسيله تيرهاى قرعه )).
((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد, شراب و قمار و بتها وتيرهاى قرعه پليدند (و) از عمل شيطانند پس از آنهادورى گزينيد, باشد كه رستگار شويد همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجادكند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد پس آيا شمادست بر مى داريد؟
.
ـ امام رضا(ع ): ميسر, همان قمار است .

ـ امـام رضا(ع ): شطرنج و نرد و سه پر (سه در)   ((18)) و هر چيز ديگرى كه با آنها برد وباخت شود, ميسر است .

ـ امام باقر(ع ), در پاسخ به سؤال ازشطرنج بازى , فرمود: مؤمن به بازى كردن ,نمى رسد.
ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال بكيراز شطرنج بازى , فرمود: مؤمن , چندان سرگرم است كه به بازى نمى رسد.
ـ امام على (ع ): هر چيزى كه از ياد خداغافل گرداند, آن چيز در شمار ميسر است .

ـ امـام صادق (ع ), درباره آيه ((و اموالتان را ميان خود به ناروا مخوريد)), فرمود:قريش بر سر زن و مال خود با يكديگر قمارمى زدند و خداوند عزوجل آنها را از اين كارنهى فرمود.
ـ سكونى : امام صادق (ع ) از خوردن گردويى كه كودكان از برد و باخت به دست آورده باشند, نهى مى كرد و مى فرمود: آن حرام است .

ـ امـام بـاقر(ع ): امام سجاد(ع ) از خوردن گردويى كه كودكان با برد و باخت به دست آورند, نهى مى كرد و فرمود: آن حرام است .

ـ امـام رضـا(ع ): هـنـگامى كه سر حسين بن على (ع ) را به شام بردند, يزيد كه خدايش لعنت كند, دسـتـور داد آن را در مـجـلـسش گذاشتند و سفره انداختند آن ملعون بااطرافيان خود شروع به خـوردن غـذا ونـوشـيـدن شـراب كردند و خوردن كه تمام شد,دستور داد سر را ميان تشتى زير تـخـتـش گـذاشتند و روى تخت تخته شطرنج را پهن كرد و يزيد ملعون به شطرنج بازى نشست ومـرتـب نام حسين و پدر و جد او, صلوات اللّه عليهم , را مى برد و با تمسخر از آنان يادمى كرد و هر گـاه از رقـيـب خود مى برد,شراب بر مى داشت و سه بار مى نوشيد و آن گاه باقيمانده آن را كنار تـشـت روى زمـيـن مى ريخت پس , هر كس كه شيعه ماست ,بايد از شراب خوارى و شطرنج بازى دورى كند.
ـ هـنـگـامـى كـه آيه ((انما الخمر و الميسرنازل شد)), از رسول خدا(ص ) درباره ميسرپرسيدند, حـضـرت فـرمود: هر چيزى , حتى تاسهاى تخته نرد و گردو, كه با آن برد وباخت شود عرض شد: ((انـصـاب )) چـيست ؟
فرمود: آنچه براى خدايانشان , ذبح مى كردندعرض شد: ((ازلام )) چيست ؟
فرمود:تيرهايى كه به وسيله آنها, قرعه مى انداختند.
ـ پيامبر خدا(ص ): خداوند شراب و قمارو كوبه   ((19)) را بر من حرام كرد.
نوميدى .

نوميد.

نوميدى از رحمت خدا.

قرآن .

((اى پـسـران من , برويد از يوسف و برادرش جستجوكنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد, زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى شود)).
((گفت : چه كسى , جز گمراهان , از رحمت پروردگارش نوميد مى شود؟
.
((انسان از دعاى خير خسته نمى شود و چون آسيبى به او رسد, مايوس (و) نوميد مى شود)).
ـ امام على (ع ): در شگفتم از كسى كه استغفار را با خود دارد و با اين وصف , نوميدمى شود.
ـ تا زمانى كه در توبه باز است , از گناه خود نوميد مشو.
ـ پـيامبر خدا(ص ): گنهكار اميدوار به رحمت خداى متعال نزديكتر به رحمت است , تا عابد نوميد گشته .

ـ امام على (ع ): نوميدى , باعث تفريط وتقصير كارى مى شود.
ـ در مناجات شعبانيه ـ : الهى ! نوميدى وياس را بر گمان نيكم (به تو) چيره نمى گردانم و اميدم را از بزرگوارى و بخشش زيباى تو, نمى برم .

ـ خـداى مـتـعـال فـرمـود: فرمانبرداران ازمن , در ميهمانى من هستند و سپاسگزاران ازمن , در فزايندگى من و ياد كنندگان من , درنعمت من و نافرمانان خود را از رحمتم ,نوميد نمى گردانم اگر توبه كردند, من دوست آنها هستم و اگر (مرا) بخوانند,جوابشان دهم .

ـ امام صادق (ع ), به نقل از حكيمى ,مى فرمايد: نوميدى از رحمت خدا, سردتراز زمهرير است .

ـ امـام عـلـى (ع ), در بـخـشـى از خطبه خود دردعاى باران , مى فرمايد: بار خدايا! كوههاى ما (از خـشـكى ) شكاف برداشته است دراين هنگام كه مردمان از همه جا نوميدند وابرها نمى بارند, تو را مـى خـوانـيـم , زيـرا تـويـى كه ((باران را پس از نوميدى خلق , فرومى فرستى و رحمت خويش را مى گسترانى و تو حاكمى ستوده اى )).
ـ نيز به همين مناسبت , : بار خدايا! ما را ازبارانت سيراب گردان و از نوميدان , قرارمان مده .

ـ در بـخـشـى از سـفـارش خـود به فرزندبزرگوارش حسن (ع ), مى فرمايد: بدان كه آن كسى كه خـزانـه هاى آسمانها و زمين دردست اوست به تو اجازه دعا كردن داده است و اجابت نمودن آن را ضـمـانـت كـرده اسـت پـس , مبادا تاخير در اجابت او تو رانوميد گرداند, زيرا كه دهش به اندازه نيت بستگى دارد.
ـ سـپـاس و سـتـايـش خداى را در حالى كه نه از رحمت او نوميدم و نه از نعمت او بى بهره و نه از آمرزش او مايوس .

نهى از نوميد كردن از رحمت خدا.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خداى تبارك و تعالى فرمود: اى فرزند آدم ! مردم را از رحمت خداى متعال نوميد مگردان , در حالى كه آن را براى خودت اميد دارى .

ـ روز قـيـامـت خـداونـد, نـومـيد كنندگان (ازرحمت حق ) را در حالى بر مى انگيزد كه سياهى چهره شان بر سفيدى آن غالب است و گفته مى شود: اينان نوميد كنندگان ازرحمت خدا هستند.
ـ امـام على (ع ): فقيه به تمام معنا, كسى است كه مردم را از رحمت خدا نوميدنگرداند و از فضل و بخشايش خدا,مايوسشان نسازد و از مكر و عذاب خدا هم ,آسوده خاطرشان نكند.
ـ در بخشى از سفارش خود به فرزندبزرگوارش حسن (ع ), مى فرمايد: اى فرزندم ! هيچ گنهكارى را نـوميد مكن , زيرااى بسا كسى كه عمرى گناه مى كند, امافرجامش به نيكى ختم مى شود و اى بـسـاكـسى كه عمرى عمل مى كند, ليكن در پايان عمرش گرفتار فساد مى شود و رهسپاردوزخ مى گردد, پناه به خدا از آتش دوزخ .

كسى كه از رحمت خدا محروم است .

قرآن .

((و كسانى كه آيات خدا و لقاى او را منكر شدند, آنان از رحمت من (محروم و) نوميدند و ايشان را عذابى پردرد خواهد بود)).
ـ امـام عـلى (ع ): كسى كه آگاهانه گناه كند,مستحق بخشش نيست و كسى كه ناآگاهانه گناه كند, از گناه مبراست .

قناعت .

قناعت .

قرآن .

((هـر كـس , از مـرد يـا زن , كار شايسته كند و مؤمن باشد, قطعا او را با زندگى پاكيزه اى , حيات (حقيقى )مى بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند,پاداش خواهيم داد)).
ـ در مـجـمع البيان آمده است : درباره ((فلنحيينه حياة طيبة )), چند قول گفته شده است : يكى قـول ابـن عباس و سعيد بن جبير وعطا كه گفته اند: منظور از زندگى پاكيزه روزى حلال است دوم , قـول حـسن و وهب كه گفته اند: به معناى قانع و راضى بودن به قسمت خداست اين قول از پيامبر(ص )روايت شده است .

ـ امام على (ع ), در پاسخ به پرسش از آيه ((فلنحيينه حياة طيبة )), فرمود: مقصود,قناعت است .

ـ خـوشـا بـه حال كسى كه به ياد قيامت باشدو براى روز حساب كار كند و به كفاف زندگى قانع باشد و از خدا خرسند.
ـ دربـاره خـبـاب بـن ارت , فرمود: خداوندخباب بن ارت را بيامرزد, كه با رغبت مسلمان شد و با طيب خاطر هجرت كرد و به كفاف زندگى قانع و از خدا خرسند بود ومجاهد زيست .

ـ چونان كسى مباش كه بدون عمل به آخرت اميدوار است در دنيا چون پارسايان سخن مى گويد, امـا بـه مـانند دنيا خواهان عمل مى كند اگر از دنيا چيزى به او داده شود, سيرنمى گردد و اگر داده نشود, خرسند و قانع نيست .

ـ به خدا سوگند ـ سوگندى كه در آن مشيت خدا را مستثنى مى كنم ـ نفس خود راچنان رياضت و پرورش دهم كه به گرده نانى , اگر بتواند به دست آورد, شاد گردد و به نانخورش نمك بسازد.
ـ در وصـف پيامبران , مى فرمايد: اماخداوند سبحان فرستادگان خود را داراى اراده هايى نيرومند قـرار داد و از نـظـر ظـاهرضعيف و تهيدست , اما توام با قناعتى كه دلهاو چشمها را پر از بى نيازى مى كرد, هر چندفقر و نادارى آنها, چشمها و گوشها را ازناراحتى لبريز مى ساخت .

ـ قناعت را به نفس خود, تلقين كن .

ـ نيكو بهره اى است قناعت .

ـ امام حسن (ع ): بدان , كه مردانگى قناعت و خرسندى , بيشتر از مردانگى داد و دهش است .

ـ امـام عـلـى (ع ): از آزمـنـدى خـود با قناعت ,انتقام بگير, همچنان كه از دشمنت با تقاص ,انتقام مى گيرى .

ـ شاكرترين مردم , قانع ترين آنهاست وناسپاس ترين آنان از نعمتها, آزمندترين آنها.
ـ آدمى را ملك قناعت و نعمت خوى نيك , بس است .

ـ چه زيباست براى انسان , كه به اندك بسازد و فراوان ببخشد.
ـ هر كه نفسش قانع باشد, او را در پاكى وخويشتندارى يارى رساند.
ـ از بلند همتى است , پايبندى به قناعت .

ـ از عزت نفس است , پايبندى به قناعت .

ـ قناعت , شمشيرى است كه كند نمى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): بهترينان امت من ,اشخاص قانعند و بدترينان آنها, طمعكاران .

ـ بهترين مؤمنان , شخص قانع است وبدترين آنها, شخص طمعكار.
ـ امـام بـاقر(ع ): على (ع ) مقدارى خرماى دقل   ((20)) تناول كرد و سپس روى آن آب نوشيد و بعد دستى بر شكم خود زد و فرمود:هر كه آتش وارد آن كند, خدا او را دورگرداند آن گاه به اين بيت تمثل جست .

تو هر گاه خواهش شكم و شرمگاهت رابرآورى .

منتهاى نكوهش و رسوايى به بار آورند.

توانگرى در قناعت است .

ـ پيامبر خدا(ص ): قناعت , ثروتى است تمام نشدنى .

ـ امام على (ع ): قناعت , توانگرى آرد.
ـ توانگرى را جستم و آن را جز درقناعت , نيافتم قانع باشيد تا توانگر شويد.
ـ قناعت , توانگرى است و ميانه روى ,كفاف .

ـ شخص قانع , توانگر و بى نياز است , اگرچه گرسنه و برهنه باشد.
ـ قناعت , سر توانگرى است .

ـ هيچ گنجى , سرشارتر از قناعت نيست .

ـ امام باقر يا صادق (ع ): كسى كه به آنچه خدا روزيش كرده قانع باشد, او ازتوانگرترين مردمان است .

ـ خـداى متعال به داود(ع ) وحى كرد: من توانگرى را در قناعت نهاده ام , اما مردم آن را در فراوانى مال مى جويند از اين رونمى يابندش .

آنچه باعث قناعت مى شود.

ـ امـام بـاقـر(ع ): بـا دورى كردن از آزمندى ,در آستان قناعت بار افكن و با برگزيدن قناعت , كوه آزمندى را پس بزن .

ـ امام صادق (ع ): به ناتوانتر از خودت ,بنگر و به توانگر از خويش , منگر, زيرا كه اين كار, تو را به آنچه قسمت تو شده است قانع تر مى سازد.
ـ امام على (ع ): قناعت , به اندازه خويشتندارى و عزت نفس بستگى دارد.
ـ تا آزمندى گم نشود, قناعت هرگز پيدانمى شود.
ـ كسى كه عاقل باشد, قانع است .

ـ براى كسى كه خود را بشناسد, شايسته است كه به قناعت و عزت نفس چنگ درزند.

ميوه قناعت .

ـ امـام عـلى (ع ): ميوه قناعت , ميانه روى دركسب و كار است و خويشتندارى , از دست دراز كردن سوى مردم .

ـ ميوه قناعت , عزت است .

ـ بهترين كمك براى خودسازى , قناعت است .

ـ كسى كه به اندك قانع نيست , چگونه مى تواند خودسازى كند.
ـ امام حسين (ع ): قناعت , مايه آسايش تن است .

ـ امام على (ع ): كسى كه قانع باشد,اندوهگين نشود.
ـ امـام رضـا(ع ), در پـاسـخ بـه اين سؤال كه قناعت چيست , فرمود: قناعت , باعث خويشتندارى و ارجـمـندى و آسوده شدن اززحمت فزونخواهى و بندگى در برابر دنياپرستان است راه قناعت را جـز دو كـس ,نـپـيـمـايـد: يـا عـبـادت پيشه اى كه خواهان مزدآخرت است , يا بزرگوارى كه از مردمان فرومايه دورى مى كند.
ـ امام على (ع ): با قناعت است , كه عزت به دست مى آيد.
ـ امـام على (ع ) شنيد كه شريح در روزگارعهده دارى مسند قضاوت از سوى آن حضرت , خانه اى خريده است پس نامه اى به او نوشت و در آن چنين فرمود: اين خانه را اين فريب خورده آرزو از اين كـسـى كه اجل او را از اين خانه بيرون مى برد,خريدارى كرد به بهاى خارج شدن از عزت قناعت و وارد شدن به ذلت خواهش و پستى .

ـ پيامبر خدا(ص ): به آنچه داده شده اى قانع باش , تا حسابت سبك شود.
ـ امـام صـادق (ع ): كـسى كه به معاش (وروزى ) اندك خدا خرسند باشد, خداوند به عمل اندك او خرسند شود.
ـ امام على (ع ): براى سالم ماندن دينتان ,به اندكى از دنياى خود قانع باشيد, زيرا كه مؤمن را اندك كفاف دنيا, قانع مى سازد.
ـ در بـخـشـى از سفارش خود به فرزندبزرگوارش حسين (ع ), مى فرمايد: هيچ ثروتى فقرزداتر از خـرسـنـدى بـه قوت ,نيست و هر كه به كفاف زندگى بسنده كند,بزودى به آسايش دست يابد و زندگى آسوده و مرفهى به دست آورد.
ـ كسى كه نفسش قانع باشد, در عين تنگدستى با عزت باشد.
ـ خـوشـتـريـن زنـدگى را كسى دارد, كه خداوند سبحان قناعت ارزانيش دارد وهمسرى پاك و شايسته نصيبش گرداند.
ـ قناعت , گواراترين زندگى است .

كسى كه به اندك قانع نباشد.

ـ امام على (ع ): كسى كه اندك قانعش نكند, مال بسيار سودش ندهد.
ـ كسى كه به اندك دنيا قانع نباشد, ثروت بسيار آن , هر چه هم گرد آورد, او را بى نيازنسازد.
ـ اى فـرزنـد آدم ! اگـر از دنـيـا بـه قدرى كه تورا كفايت كند خواهى , بدان كه كمترين چيزدنيا كـفـايـتـت مـى كـند و اگر از دنيا به اندازه اى كه تو را كفايت كند نخواهى , بدان كه همه دنيا هم بسنده ات نخواهد كرد.
ـ مردى به امام صادق (ع ) شكوه كرد كه طلب روزى مى كند و به دست مى آورد, اماقانع نمى شود و نفسش بيشتر از آن از اومى طلبد و عرض كرد: مرا چيزى بياموزيد,كه مشكلم را حل كند حضرت فـرمود: اگر آن اندازه كه كفايتت مى كند تو را بى نياز سازد,كمترين چيز دنيا بى نيازت مى سازد و اگرآنچه تو را بس مى كند بى نيازت نسازد, همه دنيا هم تو را بى نياز نمى گرداند.
ـ امـام صـادق (ع ): به آنچه خداوند قسمت تو كرده قانع باش و به آنچه ديگران دارندچشم مدوز و آنچه را كه بدان نمى رسى ,آرزو مكن , زيرا كسى كه قانع باشد, سيرمى شود و كسى كه قانع نباشد, سير نمى شودو به فكر بهره آخرتت باش .

ـ از جـمـلـه وحـيـهـاى آسمانى اين بود: اگربراى آدميزاد دو رودخانه طلا و نقره جريان يابد باز خواهان سومى است .

اى آدمـيـزاد! شـكـم تـو, در حـقيقت , دريايى ودره اى است كه آنها را چيزى جز خاك پرنمى كند    ((21)) .

ايستادگى .

ايستادگى .

قرآن .

((بنابراين به دعوت پرداز و همان گونه كه دستوريافته اى , ايستادگى كن )).
((پـس , همان گونه كه دستور يافته اى ايستادگى كن وهر كه با تو توبه كرده (نيز چنين كند) و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد بيناست )).
ـ حـسـن : چون آيه ((پس همان گونه كه دستور يافته اى ايستادگى كن )) نازل شد,فرمود: آماده شويد! آماده شويد!! از آن پس خنده در چهره او ديده نشد.
ـ پيامبر خدا(ص ), در پاسخ سفين بن عبداللّه ثقفى كه پرسيد به چه چيزى بايدچنگ در زد, فرمود: بگو ((پروردگار من خداست )) و آن گاه (بر اين گفته ), ايستادگى كن .

ـ امـام عـلـى (ع ): عـرض كـردم : اى رسـول خـدا, مـرا سفارشى فرما فرمود: بگو((پروردگار من خـداسـت )) و آن گاه (بر اين گفته ), ايستادگى كن من گفتم : پروردگار من خداست و توفيق جـز از خدا نخواهم , به اوتوكل مى كنم و به سوى او باز مى گردم رسول خدا فرمود: علم گوارايت باد, اى ابا الحسن ,كه دانش را خوب نوشيدى و از آن نيكوسيراب گشتى .

ـ امام صادق (ع ): مؤمن در دين نيرومنداست و در نيكوكارى پايدار.
ـ امام على (ع ): بدانيد, كه خداى تبارك وتعالى از بندگان بى ثبات و دمدمى مزاج خودنفرت دارد پس از حق و دوستى با حق جويان دور نشويد, زيرا كسى كه ديگران رابه جاى ما بگيرد هلاك شود.
ـ كـار كنيد, كار كنيد, آن گاه به پايانشان رسانيد و ايستادگى كنيد بدانيد كه آنچه ازپيش مقدر شـده بـود بـه وقـوع پيوست وقضاى محتوم الهى , اندك اندك پديدارگشت و من از وعده خدا و حجت او سخن مى گويم خداى متعال فرموده است : ((كسانى كه گفتند پروردگار ما اللّه است و آن گـاه ايـسـتادگى كردند, فرشتگان بر آنان فرودمى آيند )) و شما هم گفتيد: ((پروردگار ما اللّه است )) پس در (عمل به ) كتاب او و راه آشكار فرمان او و راه درست عبادت او,ايستادگى ورزيد و از آن بيرون نرويد و درآن بدعت مگذاريد و از آن تخلف نكنيد.
ـ بالاترين خوشبختى , استقامت دين (ياپايدارى در دين ) است .

ـ چگونه مستقيم و درست باشد كسى كه دين او مستقيم و درست نيست .

ـ پيامبر خدا(ص ): اگر چندان نمازخوانيد, كه چون كمان خميده شويد و چندان روزه گيريد, كه چون زه كمان باريك گرديد, اما دو را بيشتر از يك دوست داشته باشيد, به درستى نرسيده ايد.

ميوه ايستادگى .

قرآن .

((و اگر (مردم ) در راه درست ايستادگى كنند, قطعاآب گوارايى بديشان نوشانيم )).
((محققا كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست ,سپس ايستادگى كردند, بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد)).
((در حقيقت كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست ,سپس ايستادگى كردند, فرشتگان بر آنان فـرود مى آيند(و مى گويند): ((هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد, شاد باشيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ): اگر ايستادگى كنيدرستگار مى شويد.
ـ امام على (ع ): هر كه ايستادگى كند, ره به بهشت برد و هر كه بلغزد, به دوزخ درافتد.
ـ ايستادگى در راه راست , موجب به سلامت رستن است .

ـ هر كه به ايستادگى (در راه حق ) چنگ در زند, سلامت به او چنگ آويزد.
ـ سالم ماندن , توام با ايستادگى است .

ـ كسى كه خواهان به سلامت رستن است ,ايستادگى را از كف ننهد.
ـ بـر تـو بـاد پـايـدارى در راه راسـت , زيرا كه اين كار, به تو كرامت مى بخشد و سرزنش رااز تو باز مى دارد.
ـ هـيـچ طـريـقه اى , سالمتر از راستى نيست ,هيچ راهى , ارجمندتر از راستى (و ايستادگى در راه حق ) نيست .

ـ هر كه خواهان سالم ماندن (از مهلكه ها)است , خود را ملزم به پيمودن راه راست وايستادگى در آن گرداند.
ـ كسى كه به ايستادگى در راه راست ادامه دهد, به سلامت رهد.

قياس .

قياس در دين .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): در دين قياس به كارنبريد, زيرا دين قياس ناپذير است ونخستين كسى كه قياس كرد, ابليس بود.
ـ هر كه حديث مرا با نظر خودش قياس كند, هر آينه مرا متهم كرده است .

ـ بنى اسرائيل به هفتاد و يك فرقه تقسيم شدند و امت من يك فرقه بيشتر از آنهاخواهد داشت , كه در ميان آنها هيچ فرقه اى براى امت من زيانبارتر از گروهى نيست كه در دين با راى خود قياس به كار مى برند و درنتيجه حرام خدا را حلال مى كنند و حلال خدارا حرام .

ـ امام باقر(ع ): اى زراره ! از كسانى كه دردين قياس به كار مى برند, بپرهيز, زيرا اينان دانستن آنچه راكـه بـدان مـكـلـفـنـد, رهـا كرده اندو خود را درباره آنچه بدان مكلف نيستند, به رنج و زحمت مى افكنند.
ـ امام صادق (ع ) به ابو حنيفه فرمود: ازخدا بترس و دين را با راى خودت قياس مكن , زيرا نخستين كـسـى كـه قـيـاس كرد,ابليس بود آن گاه كه خداى متعال به اودستور سجده (بر آدم ) داد و او گفت : من ازاو بهترم , مرا از آتش آفريده اى و او را از گل .

حـضـرت سـپس پرسيد: ادرار پليد است يامنى ؟
ابو حنيفه گفت : ادرار حضرت فرمود:پس , بنا به روش قياس تو, بايد براى ادرارغسل كرد نه براى منى , در حالى كه خداى متعال , غسل را براى منى واجب فرموده است , نه براى ادرار.
ـ امـام عـلى (ع ): هر كه خود را در معرض قياس قرار دهد, همه عمرش را در شبهه واشتباه به سر بـرد و هـر كـه با راى , به دين خداتن دهد و ديانت پيشه كند, در تمام عمرغرق باطل و گمراهى باشد.