ميزان الحكمه جلد ۱۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱ -


تكبر.

تكبر.

قرآن .

((پس همه فرشتگان يكسره سجده كردند مگر ابليس كه تكبر نمود و از كافران شد)).
((فـرمـود: از آن (مـقـام ) فـرو شو, تو را نرسد كه درآن (جايگاه ) تكبر نمايى پس بيرون شو, كه تو ازخوارشدگانى )).
ـ امام على (ع ): زنهار از تكبر كه آن بزرگترين گناه و نكوهيده ترين عيبهاست وزيور ابليس است .

ـ پيامبر خدا(ص ): از تكبر دورى كنيد,زيرا ابليس را تكبر واداشت , كه به آدم سجده نكند.
ـ امـام على (ع ): از كارى كه خدا باابليس كرد پند گيريد آن گاه كه , به خاطرلحظه اى تكبر, كار طـولانى و كوشش طاقت فرساى (عبادى ) او را بر باد داد! پس , بعد ازابليس (با آن همه مقامى كه داشت ) كيست كه با معصيتى چون معصيت او از خشم وكيفر خدا ايمن باشد؟
.
ـ پس , آتشهاى عصبيت و كينه هاى جاهليت را كه در دلهاى خود داريد,خاموش كنيد, زيرا كه اين نـخوت و غرور دروجود شخص مسلمان از تلقينات و نخوتها وفسادها و وسوسه هاى شيطان است كلاه فروتنى بر سر كنيد و گردنفرازى را زيرپايتان فكنيد و گردنبند تكبر را از گردن خويش , باز كنيد و فروتنى و افتادگى راپاسگاه مرزى ميان خود و دشمنتان شيطان قرار دهيد.
ـ از كيفر و خشم و عذابهاى سخت خدا كه به امتهاى گردنكش پيش از شمارسيده , عبرت گيريد و از عـوامل تكبر زا به خدا پناه بريد, همان گونه كه از بلاها وپيشامدهاى سخت روزگار به او پناه مى بريد.
ـ زنـهـار, زنـهار! از عاقبت وخيم زورگويى و ستم در اين دنيا و آن جهان و ازفرجام ناگوار تكبر, زيـرا كه اين خصلتها دام بزرگ و نيرنگ عظيم شيطان است , كه چونان زهرهاى كشنده در دلهاى مردان فرومى روند هرگز چيزى مانع نفوذ آنهانمى شود و هيچ كس از آنها در امان نيست ,نه عالم به خاطر علمش و نه تهيدست به سبب جامه فرسوده اش .

ـ پيامبر خدا(ص ): از تكبر بپرهيزيد,زيرا گاهى با پوشيدن ردايى هم , به انسان كبردست مى دهد.
ـ امام صادق (ع ): تكبر گاهى در دون پايه ترين افراد جامعه از هر قشرى يافت مى شود روزى رسول خدا(ص ) از يكى ازكوچه هاى مدينه مى گذشت زن سياهى دروسط كوچه سرگين جمع مى كرد بـه آن زن گـفـتـنـد: از سـر راه رسـول خدا(ص ) كنار برو زن گفت : راه پهن است يكى از مردم خواست او را كنار زند, رسول خدا(ص ) فرمود:رهايش كن , او زن گردنكشى است .

ـ امـام بـاقـر(ع ): هيچ مقدارى از تكبر به دل آدمى راه نيابد, مگر اين كه به همان اندازه ,كم باشد يا زياد, از خردش كاسته شود.
ـ امام على (ع ): از تكبر حذر كن , كه آن ريشه طغيان ونافرمانى خداى مهربان است .

ـ تكبر خصلتى مهلك است , كسى كه بخواهد با اين خصلت , خود را زياد كند, كم شود.
ـ زشت ترين خوى , تكبر است .

ـ امام صادق (ع ): هر كه از تكبر پاك شود, به بزرگوارى دست يابد.
ـ امـام عـلـى (ع ): يـا (بـراى شـمـا) از اين انسانى (بگويم ) كه خداوند او را در تاريكيهاى زهدانها و غـلافهاى پرده ها از نطفه اى ريخته شده , آفريد تا اين كه اندامى به اعتدال يافت و رشد كامل يافت , گردنكشانه (از حق )رميد و گريخت .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): از تـكبر دورى كنيد,زيرا كه بنده پيوسته تكبر مى ورزد, تا جايى كه خداى عزوجل مى فرمايد: نام اين بنده مرادر ميان متكبران و گردنكشان بنويسيد.
ـ آدمـى پيوسته تكبر مى ورزد و پيش مى رود, تا جايى كه از شمار گردنكشان قلمداد مى شود و بر سرش آن مى آيد كه برسر آنان آمد.
ـ امـام عـلـى (ع ), در وصـف پـرهـيزگاران ,مى فرمايد: اگر از كسى دورى مى كند, به خاطر دنيا گـريـزى و پـاكدامنى اوست و اگر به كسى نزديك مى شود, از سر خوشخويى ومهربانى است , نه دورى كردنش از روى تكبر و نخوت است و نه نزديك شدنش به آهنگ مكر و فريب .

ـ از پـسـت تـريـن حالات زمامداران درنزد مردمان درستكار, اين است كه گمان رود آنان شيفته خودستايى گشته اند وكردارشان به تكبر تعبير شود.
ـ در فـضـيـلـت رسـول اكرم (ص ), مى فرمايد:خداوند در زمانى او را برانگيخت , كه مردم در وادى حـيـرت گـمـراه بودند و در فتنه وفساد دست و پا مى زدند هوا و هوسها, آنهارا شيفته و منحرف كرده بود و كبر و نخوت ,به لغزششان كشانده بود.
ـ راسـتـى , كـه مـن از آن گروهى هستم كه در راه خدا سرزنش هيچ سرزنشگرى درآنان كارگر نـمـى افـتـد گـردنـفـرازى نـمى كنند وبرترى نمى فروشند و خيانت نمى ورزند وفساد و تباهى نمى آفرينند.

كبريا مخصوص خداست .

قرآن .

((اوسـت خـدايـى كـه جـز او مـعبودى نيست , همان فرمانرواى پاك , سلام , مؤمن , نگهبان , عزيز, جبار,متكبر پاك است خدا از آنچه (با او) شريك مى گردانند)).
((و در آسمانها و زمين بزرگى از آن اوست و اوست شكست ناپذير سنجيده كار)).
ـ پيامبر خدا(ص ): جز اين نيست كه كبريا و بزرگى , خاص خداوند, پروردگارجهانيان , است .

ـ امام على (ع ): سپاس وستايش خدايى را كه رداى عزت و كبريا بر تن كرد و اين دوخصلت را براى خود برگزيد, نه براى آفريدگانش و آنها را براى غير خود قدغن وحرام گردانيد و به خاطر جلال و عظمت خود اين دو صفت را (براى خويش )برگزيد.
ـ امام حسن (ع ), در پاسخ كسى كه به ايشان گفت : در وجود تو تكبر است , فرمود:هرگز, تكبر تنها از آن خـداست اما در وجودمن , عزت است خداى متعال فرموده است :((و عزت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است )).
ـ امام باقر(ع ): كبر, رداى خداست وشخص متكبر بر سر تصاحب رداى خدا با اومى ستيزد.
ـ پـيامبر خدا(ص ): خداوند, جل و علا,مى فرمايد: كبريا, رداى من است و بزرگى تن پوش من پس هر كه بر سر يكى از اينها بامن بستيزد, او را در آتش افكنم .

ـ امام صادق (ع ): كبر, رداى خداست پس هركه بر سرچيزى از آن با خدا كشمكش كند, خداوند او را در آتش سرنگون سازد.
ـ امام على (ع ): اگر بنا بود خداوند به احدى از بندگانش رخصت تكبر دهد, هرآينه اين رخصت را بـه خـاصـگـان از انـبـيا واولياى خود مى داد اما خداى سبحان , تكبررا براى آنان ناخوش داشت و فروتنى رابرايشان پسنديد.

معناى كبر (1).

قرآن .

((پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شمانبود برايتان آورد, كبر ورزيديد؟
گروهى را دروغگوخوانديد و گروهى را كشتيد)).
((بـه زودى كـسانى را كه در زمين بناحق تكبرمى ورزند, از آياتم رويگردان سازم (به طورى كه ) اگر هرنشانه اى را (از قدرت من ) بنگرند, بدان ايمان نياورند)).
آيـاتـى كـه در آنـها كبر به معناى گردنفرازى در برابر خداى سبحان و انكارحق آمده , به پنجاه و هشت آيه مى رسد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): اى ابوذر! هر كس بميردو در دلش ذره اى تكبر باشد, بوى بهشت رااستشمام نـمـى كـند مگر اين كه پيشتر توبه كندعرض كرد: اى رسول خدا! من زيبايى رادوست دارم , حتى دوسـت دارم بـند تازيانه ام و دوال كفشم زيبا باشد آيا از اين حالت بيم كبر و خود پسندى مى رود؟
فـرمـود: دلت راچگونه مى يابى ؟
عرض كرد: آن را شناساى حق و آرام گرفته بدو, مى يابم فرمود: پس اين حالت , كبر نيست بلكه كبر, آن است كه حق را فروگذارى و به ناحق روى آورى و به مردم با اين ديد نگاه كنى كه هيچ كس آبرويش چون آبروى تو وخونش چون خون تو, نيست .

ـ كـسى كه در دلش ذره اى تكبر باشد,به بهشت نمى رود مردى عرض كرد: انسان دوست دارد كه جـامـه اش زيـبـا و كفشش زيباباشد حضرت فرمود: خداوند, زيباست وزيبايى را دوست دارد كبر سركشى در برابرحق و حقير شمردن مردم , است .

ـ امـام بـاقر يا امام صادق (ع ): كسى كه در دلش به اندازه دانه خردلى كبر باشد, به بهشت نمى رود محمد بن مسلم مى گويد: من استرجاع كردم (جمله ((انا للّه و انا اليه راجعون )) را بر زبان آوردم ) حضرت فرمود: چه شده است كه استرجاع مى كنى ؟
عرض كردم : به سبب سخنى كه از شماشنيدم حـضـرت فـرمـود: آن طـور كـه تـو تـصـوركـردى , نـيـسـت بلكه مقصودم انكار (حق )است , در حقيقت مقصود از كبر, انكار است .

ـ امـام صادق (ع ) به عبداللّه بن طلحه فرمود: رسول خدا(ص ) فرمود: هر بنده اى كه به اندازه وزن دانـه خـردلى در دلش تكبرباشد, به بهشت نمى رود و هر بنده اى كه به وزن دانه خردلى در دلش ايـمـان بـاشد, به دوزخ نمى رود عرض كردم : فدايت شوم ,انسان (گاه ) لباسى مى پوشد و مركبى سـوارمـى شـود, آيـا ايـن نشانه كبر است ؟
حضرت فرمود: چنين نيست , بلكه كبر, انكار حق است و ايمان , اقرار به حق .

ـ مـحـمـد بن عمر بن يزيد از پدرش روايت كرد كه گفت : به حضرت صادق (ع )عرض كردم : من خـوراك خـوب مـى خـورم وبـوى خوش به كار مى برم و بر مركب راهوارو خرامان سوار مى شوم و غـلامـم در پـى مـن حركت مى كند اگر در اين رفتار, نوعى تكبراست از آن دست بردارم ؟
حضرت صـادق (ع )مـدتى خاموش ماند و سپس فرمود:گردنكش لعنت شده , كسى است كه مردم راخوار شمرد و حق را نشناسد.
ـ امام على (ع ): فروتنى را جستم و آن را جز در پذيرش حق , نيافتم پس حق پذيرباشيد, زيرا پذيرش حق (و حقيقت ), ازتكبر دور مى سازد.
ـ امـام سـجـاد(ع ): كـسـى كـه بگويد: ((استغفراللّه و اتوب اليه )) نه مستكبر است و نه گردنكش مـسـتـكـبـر, كسى است كه بر گناهى كه در آن هواى نفسش بر او چيره گشته ,مداومت ورزد و دنيايش را بر آخرتش ,ترجيح دهد.
ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال ازكمترين حد الحاد, فرمود: تكبر, كمترين حدآن است .

معناى كبر (2).

ـ امـام صـادق (ع ): رسـول خدا(ص ) فرمود:بزرگترين تكبر, پست شمردن مردم است واستخفاف نـسـبـت بـه حق عبدالاعلى بن اعين مى گويد: عرض كردم : پست شمردن مردم واستخفاف حق چـيـست ؟
فرمود: در برابرحق , نادانى كند و از اهل حق بد گويد پس هر كه چنين كند, با خداوند عزوجل بر سررداى او ستيزيده است .

ـ تكبر, اين است كه مردم را تحقيركنى و حق را خوار شمارى .

ـ هـر كـس بـا دلى تهى از كبر ازمازمان   ((1)) بگذرد, خداوند او را بيامرزد راوى مى گويد: عرض كردم : كبر چيست ؟
فرمود:حقير شمردن مردم و استخفاف نسبت به حق .

ـ هـر كه با دلى پاك از كبر وارد مكه شود, خداوند گناهش را بيامرزد عبدالملك مى گويد: عرض كـردم : كـبـر چـيست ؟
فرمود:خوار شمردن مردم و استخفاف نسبت به حق عرض كردم : چگونه ؟
فرمود: در برابر حق ,نادانى كند و از اهل حق , بد گويد.

حقيقت كبر.

ـ امام صادق (ع ): هر كه بر اين باورباشد كه از ديگران برتر است , او در شمارمستكبران است حفص بـن غـياث مى گويد:عرض كردم : اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود, خـويـشـتـن را از او برتربداند چه ؟
فرمود: هيهات هيهات ! چه بسا كه اوآمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند, مگر داستان جادوگران موسى (ع ) رانخوانده اى ؟
.
ـ هـر گـاه به وادى مكه وارد شديد, لباسهاى فرسوده , يا جامه هاى كهنه , يا لباسهاى زبر ودرشت خود را بپوشيد, زيرا هيچ گاه كسى با دلى تهى از كبر به وادى مكه وارد نشود, مگر اين كه خداوند او را بيامرزد عبداللّه بن ابى يعفور گفت :حد كبر چيست ؟
فرمود: اين كه انسان جامه زيبايى بپوشد و بـه خودش نگاهى كند و دوست داشته باشد كه مردم او را در آن لباس ببينندحضرت سپس اين آيه را تلاوت كرد: ((بلكه انسان به خود بيناست )).
ابـو حامد غزالى در توضيح حقيقت كبرمى نويسد: بدان كه كبر به پيدا و ناپيدا تقسيم مى شود كبر نـاپيدا خويى است در نفس و كبرپيدا, همان اعمالى است كه از انسان سر مى زنداطلاق نام كبر بر آن خـوى بـاطنى , حقيقى تراست , زيرا كردارها نتيجه آن خوى هستند وخصلت كبر موجب ظهور آن رفـتارها مى شود ازهمين رو, هر گاه كبر در رفتارها ظاهر شودمى گويند: تكبر ورزيد و اگر در كردار نمودارنشود مى گويند: در جانش كبر است بنابراين ,اصل همان خويى است كه در نفس مـى بـاشد و به اين معناست كه انسان خودش را برتر از كسى كه بر او تكبر مى ورزد ببيند, زيرا كبر مـستلزم دوسوى است : شخصى كه نسبت به او تكبر ورزيده مى شود و موضوعى كه موجب تكبر بر اومـى شـود تـفـاوت كـبـر بـا عـجـب و خـودپسندى درهمين جاست , زيرا عجب و خودپسندى مستلزم وجود كسى جز شخص خودپسند, نيست بلكه اگر در دنيا تنها يك انسان خلق مى شد, باز جاى اين تصور هست كه آن يك فرد خودپسندباشد اما تصور وجود متكبر جز با وجود شخص دومى مـمـكـن نـيست , زيرا با وجود شخص دوم است كه كسى خود را در داشتن صفات كمال برتر از او مـى بـيـند و اين جاست كه دچار تكبر وخود برتر بينى مى شود براى متكبر بودن , خودبزرگ بينى كافى نيست , زيرا انسان گاهى خودش را بزرگ مى بيند, اما شخص ديگرى رااز خودش بزرگتر يا هـمـپـايـه خودش مى بيند وبنابراين بر او تكبر نمى ورزد همچنين خردشمردن ديگران نيز كافى نـيـسـت , زيـرا اگرديگرى را كوچك و خرد ببيند, اما خودش را ازاو حقيرتر و خردتر يا همپايه او بـبـيـنـد بـاز بر اوتكبر نمى فروشد بنابراين , لازم است كه براى خودش مرتبتى و براى ديگرى هم مرتبتى قائل باشد و آن گاه مرتبه خودش را بالاتر از او بداندبا وجود اين سه اعتقاد است كه خوى كـبر در او به وجود مى آيد, نه اين كه خود اين بينش كبرباشد, بلكه اين بينش و عقيده روحيه كبر را در اومـى دمـد و درنتيجه , در دل او نوعى غرور و خودخوشايندى و شادمانى و تكيه به اين باور خـود وبـه خـود نازيدن به وجود مى آيد و اين خود نازى و خود خوشايندى و تكيه به عقيده و باور, هـمـان خـوى كـبـر اسـت از همين روست كه پيامبر(ص )فرمود: خدايا به تو پناه مى برم از دمش (وروحيه ) تكبر.

نكوهش راه رفتن با تبختر.

قرآن .

((و در روى زمين به نخوت گام بر مدار, چرا كه هرگززمين را نمى توانى شكافت و در بلندى به كوهها نتوانى رسيد)).
((و از مـردم (بـه نـخوت ) رخ بر متاب و در زمين خرامان راه مرو, كه خدا متكبر لافزن را دوست نمى دارد)).
((و بندگان خداى رحمان , كسانى هستند كه روى زمين به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ايشان راطرف خطاب قرار دهند, به ملايمت پاسخ مى دهند)).
ـ امام باقر(ع ), درباره آيه ((و لاتمش فى الارض مرحا)), فرمود: يعنى با نخوت و تكبر.
ـ پيامبر خدا(ص ) بر عده اى كه جمع شده بودند, گذشت فرمود: برگرد چه جمع شده ايد؟
عرض كـردنـد: يـا رسول اللّه ! اين ديوانه غش كرده و ما پيرامون او گرد آمده ايم حضرت فرمود: اوديوانه نيست , بلكه بيمار است .

سـپـس فرمود: آيا شما را آگاه نسازم كه ديوانه حقيقى كيست ؟
عرض كردند: بفرماييد,اى رسول خـدا فرمود:[ديوانه حقيقى ] كسى است كه با تبختر راه مى رود و متكبرانه مى نگردو شانه هايش را مـى جنباند نافرمانى خدا مى كند وبا اين حال بهشت او را آرزو مى كند كسى از شراو ايمن نيست و به خيرش اميدى نمى رود اين است ديوانه , اما او بيمار است .

ـ خـداونـد, دشـمن دارد كسى را كه براى همسرش (مانند مرد) هفتاد ساله است و در راه رفتن و قيافه اش (مانند جوان ) بيست ساله (نيرومند و شاداب ).
ـ خـداى مـتـعـال , بـيست ساله هشتادساله وش را دوست دارد و از شصت ساله اى كه رفتار جوان بيست ساله را داشته باشد, نفرت دارد.

متكبر.

ـ پيامبر خدا(ص ): منفورترين مردمان ,شخص متكبر است .

ـ روز قيامت دورترين شما از من , پرگويان ,يعنى همان مستكبران , هستند.
ـ منفورترين شما نزد ما و دورترينتان از ما در آخرت , پرگويان ژاژخاى مطنطن گوى متفيهق اند عـرض كـردند: اى رسول خدا, معناى پرگويان ژاژخاى مطنطن گوى را مى دانيم , اما متفيهقان چه كسانى هستند؟
فرمود: متكبرا.
ـ امام على (ع ): آيا در حالى كه نزدخداوند از متكبران هستى , انتظار دارى كه مزد فروتنان را به تو دهد؟
.
ـ كسى كه متكبر باشد, از نابودى درامان نيست .

با چنين حالى تكبر نشايد.

ـ امـام عـلى (ع ): در شگفتم از آدميزاد,كه آغازش نطفه اى است و فرجامش لاشه اى و در اين ميان انبان نجاست و با اين احوال تكبر مى ورزد!.
ـ در شگفتم از شخص متكبر, كه ديروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است !.
ـ امـام بـاقـر(ع ): در شـگفتم از متكبرخودستاى , حال آن كه از نطفه اى آفريده شده و به لاشه اى تبديل مى شود و در اين فاصله نمى داند كه با او چه مى شود.
ـ امـام بـاقر(ع ), در پاسخ به سؤال مولايمان حضرت صادق (ع ) از (حكمت دفع ) مدفوع (از انسان ), فرمود: براى تحقيرآدميزاد است , تا او كه با خود مدفوعش راحمل مى كند, تكبر نورزد.
ـ امـام سجاد(ع ): ميان سلمان فارسى (ره )و مردى بگو مگويى شد آن مرد به سلمان گفت : مگر تو كه هستى اى سلمان ؟
سلمان گفت : آغاز من و تو, هر دو, نطفه اى پلشت و نجس است و فرجام من و تـولاشـه اى گـنـديـده و چـون روز قيامت شود وترازوها نصب گردد هر كس ترازوى اعمالش سنگين باشد, همو بزرگوار است وهر كس ترازويش سبك باشد, فرومايه است .

ـ امـام عـلى (ع ): مانند آن كسى (يعنى قابيل ) نباشيد كه بر پسر مادر خود (يعنى هابيل ), بى آن كه خـداونـد او را بـر وى بـرتريى داده باشد, تكبر ورزيد جز اين كه خود بزرگ بينى , دشمنى ناشى از حـسـادت رادر جـان او افـكـند و تعصب و غرور, آتش خشم را در دلش شعله ور ساخت و شيطان بادكبر را در دماغش دميد, كبرى كه خداوندعاقبت مايه پشيمانى او قرارش داد.

علت تكبر.

ـ امـام صادق (ع ): هيچ مردى تكبر ياگردنفرازى نكرد, مگر به سبب احساس خوارى و حقارتى كه در خود يافت .

ـ هيچ كس نيست كه تكبر ورزد, مگر براثر خوارى و حقارتى است كه در خود مى يابد.
ـ امام على (ع ): هرمتكبرى , حقيراست .

ـ تكبرنورزد, مگر كسى كه پست است .

ـ تكبر نورزد, مگر شخص فرومايه بى نام و نشان .

ابـو حـامـد غزالى در توضيح انگيزه ها وعوامل محرك تكبر مى گويد: بدان كه كبرخصلتى درونى اسـت و اخـلاق و رفـتارهاى متكبرانه كه در ظاهر خود را نشان مى دهند, برآيند و نتيجه آن خوى هستند و بايد آنها را تكبرناميد و نام كبر اختصاص به آن معنا و مفهوم ناروايى دارد كه عبارت است از خود بزرگ بينى و برتر ديدن قدر و اندازه خود از ديگران .

آنـچـه موجب اين خوى درونى مى شود, يك عامل بيش نيست و آن خودپسندى و عجب است كه , همچنان كه معنايش را توضيح خواهيم داد, به جان شخص متكبر چنگ مى زند چه اين كه هر گاه شـخـصـى از خودش يا علمش يا عملش و يا هر چيزى كه به او تعلق دارد خوشش بيايد ونسبت به آنها دچار عجب و خودپسندى شود,خود بزرگ بين مى گردد و تكبر مى ورزد.
اما كبر بيرونى , سه عامل دارد: يك سبب دروجود شخص متكبر است و يك سبب در وجودشخصى كـه نـسبت به او تكبر ورزيده مى شود ويك سبب مربوط به غير اين دو عنصر مى شودآن سببى كه در شخص متكبر مى باشد, عجب وخودپسندى است و آن سببى كه در شخص تكبرورزيده شده بر او مى باشد, كينه و حسادت است و سبب مربوط به غير اين دو عنصر, ريا وخودنمايى است .

بـنـابـرايـن , عوامل كبر بيرونى , به اين اعتبار,چهار چيز است : خودپسندى , كينه , حسادت وريا و خودنمايى .

درمان كبر.

ـ امـام حسن (ع ): سزاوار نيست كسى كه بزرگى خدا را مى شناسد, خود بزرگ بين باشد,زيرا بلند مـرتـبـگـى كسانى كه عظمت خدا رامى دانند, در اين است كه افتادگى كنند و عزت كسانى كه جلال و شكوه خدا را مى شناسند, دراين است كه اظهار ذلت كنند.
ـ امام على (ع ): براى كسى كه خدا رامى شناسد, سزاوار نيست خود بزرگ بين باشد.
ـ اگـر خـداونـد مـى خواست آدم را ازنورى بيافريند كه پرتوش چشمها را خيره سازدو زيبايى اش خـردهـا را مـبهوت كند و از عطرى كه بوى خوشش جانها را تسخير كند, بيگمان چنين مى كرد و اگر چنين مى كرد, هر آينه گردنها در برابرش خم مى شد و كرنش مى كرد وكار آزمايش به وسيله او, بر فرشتگان آسان مى گرديد اما خداوند سبحان آفريدگان خود رابه بعضى چيزهايى كه از اصل و ريشه آن خبرندارند, مى آزمايد تا با آزمودن آنها سره ازناسره باز شناخته شوند و تا خوى كبر را از آنان بزدايد و نخوت را از آنان دور گرداند.
ـ اگـر پيامبران از نيرويى كه كسى خيال آن را در سر نپروراند و از قدرت و شوكتى چيره ناشدنى بـرخـوردار بودند هر آينه كارعبرت گرفتن (و اجابت دعوت انبيا) بر مردم آسانترمى شد و در دور كـردن آنـان از گردنكشى مؤثرتربود اما خداوند سبحان , چنين خواست كه پيروى از پيامبران او و تصديق كتابهايش وكرنش در برابر ذات او و تسليم در مقابل فرمانش و گردن نهادن به طاعت او ويـژه او باشدو چيزى (از ريا و ترس ) با آنها آميخته نشود وهر چه آزمايش و امتحان بزرگتر باشد, ثواب وپاداش بيشتر است .

ـ ليكن خداوند بندگان خود را به انواع سختيها مى آزمايد و با سختكوشيهاى گوناگون آنان را به عـبـادت و بـندگى مى گيرد و به انواع ناملايمات و ناخوشاينديها امتحانشان مى كند, تاتكبر را از دلهايشان بيرون برد و افتادگى وخاكسارى را در جانهايشان بنشاند و نيز تا اين آزمايشها را درهاى گشوده اى به سوى فضل (واحسان ) خويش قرار دهد.
ـ از ايـن جاست كه خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكاتها و جديت درروزه دارى در روزهـاى واجـب , نـگـهـبـانى مى كند,زيرا كه اين امور باعث آرام شدن اعضا و جوارح و خشوع ديـدگـان و فروتنى جانها و خضوع دلهاو بيرون راندن كبر و نخوت از وجود آنان مى شود بنگريد, كه اين اعمال چگونه نمودهاى فخر فروشى را درهم مى شكند و آثار ونشانه هاى كبر را مى زدايد!.
ـ خداوند, ايمان را براى پاك كردن از(آلودگيهاى ) شرك واجب فرمود و نماز رابراى دور كردن از كبر.
گفتار علامه مجلسى در درمان كبر.
درمـان كبر و به دست آوردن فروتنى روش علمى و عملى دارد راه علمى آن , اين است كه شخص خـود و خدايش را بشناسد و همين عامل به تنهايى كافى است كه خصلت كبر را از وجوداو بزدايد, زيرا هر گاه آدمى خود را چنان كه بايدبشناسد, پى مى برد كه ذاتا زبونتر از هر زبونى وكمتر از هر كمترينى است و جز فروتنى و زبونى و خاكسارى چيزى در خور او نيست و هر گاه پروردگارش را بشناسد در مى يابد بزرگى وكبريا تنها سزاوار و شايسته ذات پاك حق است اين است , راه علمى بر كننده ريشه كبر.
امـا راه عملى درمان كبر, اين است كه عملادر برابر خدا و خلق او فروتن باشد و سعى كندخوى و خـصـلـتـهاى فروتنان و احوال و رفتارمردمان پاك و شايسته و احوال رسول خدا(ص )را, كه روى خـاك مـى نـشست و مى فرمود: من هم بنده اى هستم كه مانند بندگان مى خورم ومى آشامم , در پيش گيرد.

زدودن كبر.

ـ پيامبر خدا(ص ): براستى كه خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چيزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدين وسيله كبررا از خود دور كند.
ـ امام صادق (ع ): هر كه خودش جامه اش را وصله كند و كفشش را پينه زند و كالايش راحمل كند, هر آينه از كبر مبراست .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كس خودش بار وكالايش را حمل كند, از تكبر در امان است .

ـ هـر كـس خـودش گـوسـفـنـدش را بـدوشدو جامه اش را وصله كند و كفشش را پينه زندو با خدمتكارش هم غذا شود و كالايش را ازبازار (به خانه ) حمل كند, بيگمان از كبرپاك شده است .

ـ هـركـه پشمينه بپوشد وكفش وصله داربه پاكند و الاغش را سوار شود و گوسفندش را بدوشد و نـانـخـورهـايش با او هم غذا شوند,هر آينه خداوند كبر را از او دور كرده است من بنده و بنده زاده هستم , مانند بنده مى نشينم و مانند بنده غذا مى خورم .

به من وحى شده است كه فروتن باشيد وكسى بر كسى گردنفرازى نكند.
ـ ابو امامه : (روزى ) پيامبر به طرف بقيع رهسپار شد اصحاب حضرت در پى اوبه راه افتادند پيامبر ايـسـتـاد و بـه آنـهـا دستورداد جلو بروند و آن گاه خود در پى آنهاحركت كرد علت را پرسيدند, فرمود: من صداى كفشهاى شما را شنيدم و ترسيدم چيزى از تكبر, به وجودم راه يابد.
گـفتنى است كه آنچه در اين احاديث به عنوان نشانه هاى فروتنى آمده يك قاعده كلى كه نشانگر نبودن كبر در وجود شخص باشد نيست , بلكه در اشخاص و اعصار وموارد مختلف فرق مى كند چه آن كـه گـفـتـه انـد: ((عـده اى از مـردم هـسـتـنـد كـه بـه قصدفروتنى پشمينه مى پوشند, اما دلهايشان آكنده از خود پسندى و كبر است )) پس ,دقت شود.
ـ امـام كـاظـم (ع ) بـه عـبـداللّه بـن جـبـلـه كـه ماهيى در دستش آويزان كرده بود, فرمود:آن را دورانداز,من خوش ندارم كه مردشريف و محترم , خودش چيز پستى را حمل كند.
سـپس فرمود: اى گروه شيعه ! شما مردمى هستيد كه دشمنان زيادى داريد شماجماعتى هستيد كـه خـلـق بـا شما دشمنى مى كنند پس تا جايى كه مى توانيد در برابرآنان آراسته (و با شخصيت ) باشيد.
ـ مـردى چـيـزى براى خانواده اش خريده بود و خودش آن را مى برد چشمش كه به امام صادق (ع ) افـتـاد خجالت كشيد!حضرت فرمود: آن را براى خانواده ات خريده اى و مى برى ؟
بدان , كه به خدا قسم اگر از دست مردم مدينه نبود, دوست داشتم براى خانواده ام خريد كنم و آن را با دست خودم برايشان ببر.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) به ابوذر فرمود: اى ابوذر! در آخر الزمان مردمى مى آيند كه تابستان و زمستان پـشـمينه مى پوشند ومعتقدند كه اين كار موجب مزيت آنها برديگران است اينان را اهل آسمانها و زمين لعنت مى كنند.

پيامد تكبر.

ـ امام على (ع ): آزمندى و تكبر وحسادت , انگيزه هاى فرو رفتن در گناهانند.
ـ نتيجه تكبر (شنيدن ), دشنام و ناسزاست .

ـ تكبر, آدم بلند مرتبه را پست مى گرداند.
ـ تكبر, پستى و فرومايگى را آشكارمى سازد.
ـ شخص متكبر, از دوست بى بهره است .

ـ تكبر, انگيزه فرو رفتن در گناهان است .

ـ بسيارى تكبر, موجب نابودى است .

ـ هر كه جامه كبر و زياده روى (يانادانى ), بپوشد خلعت برترى و بلند مرتبگى را از تن بركند.
ـ امام صادق (ع ): متكبر, هرگز نبايدتوقع تعريف و تمجيد (ديگران از خود را)داشته باشند.
ـ امام على (ع ): كسى كه تكبر داشته باشد, عالم نمى شود.

هر كه تكبر ورزد خدا او را پست گرداند.

ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه استكبارورزد, خداوند او را پست گرداند.
ـ همانا در آسمان دو فرشته اند كه بر بندگان گماشته شده اند, تا هر كس تكبر وگردنفرازى كند او را پست گردانند.
ـ امام على (ع ): تكبر ورزيدن , آدم بلندمرتبه را پست مى گرداند.
ـ هر كه بر مردم بزرگى فروشد, خوار شود.
ـ امـام صـادق (ع ): هـيچ بنده اى نيست ,مگر اين كه بر سرش لگامى است وفرشته اى كه آن را نگه مـى دارد و هـر گاه بزرگى فروشد, فرشته به او گويد: فروتن باش , خدايت پست كناد از آن پس , پـيوسته در نظر خود بزرگترين مردمان و در چشم مردم كوچكترين افراد باشد و هر گاه فروتنى كند, خداى عزوجل او را بلند مرتبه گرداند و فرشته به او گويد: سرت را بالابگير, خدايت سر فراز كناد از آن پس ,همواره در نظر خود كمترين مردم و درچشم مردم , بلند مرتبه ترين افراد باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هيچ آدمى نيست جزاين كه بر سر او دهنه اى است در دست فرشته اى و هر گاه فـروتنى كند, به فرشته گفته شود: دهنه اش را بالابكش وهرگاه كبر ورزد,به فرشته گفته شود: دهنه اش را پايين بكش .

ـ امـام كـاظـم (ع ): هـمـانـا زراعـت , در زمـيـن مى رويد و روى تخت سنگ نمى رويدحكمت نيز چـنـيـن اسـت : در دل شـخص فروتن آباد مى شود و در دل متكبر گردنفراز آبادنمى شود, زيرا كه خـداونـد فـروتنى را ابزارخرد و دانايى قرار داده و تكبر را از ابزارنادانى مگر نمى دانى كه هر كس سـرش را بـه سـقـف سـايـد, سـرش مـى شـكـافد و هر كه سرپايين گيرد در زيرسقف سايه و پناه مـى گـيـردبدين سان نيز هر كه براى خدا فروتنى نكند,خداوند او را پست گرداند و هر كه براى خدافروتنى كند, خداوند او را بالا برد.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر كه يك درجه براى خدا فروتنى كند, خداوند يك درجه او رابالا برد تا آن جا كـه وى را در اعلى عليين جاى دهد و هر كس يك درجه بر خدا تكبرورزد, خداوند او را يك درجه فرود آورد تاجايى كه وى را در اسفل سافلين جاى دهد.
ـ هـر كـه براى خدا فروتنى كند, خداونداو را بالا برد و فرمايد: سرفراز باش , خدا تورا سرفراز كناد پـس او در چشم مردم بزرگ باشد و در نظر خودش كوچك و هر كه تكبرورزد, خداوند او را درهم شكند و فرمايد:دور شو پس , او در چشم مردم كوچك باشدو در نظر خودش بزرگ .

جايگاه متكبران .

قرآن .

((پس , از درهاى دوزخ وارد شويد و در آن هميشه بمانيد و حقا كه چه بد است جايگاه متكبران )).
((در حقيقت , كسانى كه از پرستش من كبر مى ورزند,به زودى خوار در دوزخ در مى آيند)).
ـ پيامبر خدا(ص ): گردنكشان متكبردر روز قيامت به صورت مورچه محشورمى شوند و مردم آنان را, به خاطربى اعتناييشان به خداى متعال , لگدمال مى كنند.
ـ امـام صـادق (ع ): مـتـكـبـران بـه شـكل مورچه درآورده مى شوند و مردم آنها راهمچنان پايمال مى كنند, تا آن گاه كه خدا ازحساب (بندگان ) فارغ شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم ؟
هر درشتخوى خشن متكبر بزرگمنش .

ـ روز قيامت , متكبران به صورت مورچه هاى آدم نما محشور مى شوند, كه مردم آنها را لگد مى كنند و هر چيز كوچكى از روى آنها رد مى شود.
ـ روز قـيـامت , متكبران به صورت مورچه هاى آدم نما محشور مى شوند وخوارى و زبونى از هر سو آنان را فرامى گيرد.
ـ در دوزخ دره اى است به نام ((هبهب )) و بر خداى سبحان است , كه هرگردنكشى را در آن جاى دهد.
ـ درآتش كاخى است كه متكبران درآن قرار داده مى شوند و درهايش به رويشان بسته مى شود.
ـ امام صادق (ع ): در دوزخ دره اى است براى متكبران به نام ((سقر)) اين دره ازشدت گرماى خود به خداى عزوجل شكايت كرد و خواهش نمود كه به وى اجازه دهد, تا نفسى بكشد پس نفس كشيد و(از نفس خود) دوزخ را سوزاند.
كتاب و نوشته .

كتاب و نوشته .

قرآن .

((نون سوگند به قلم و آنچه مى نويسند)).
ـ امام على (ع ): كتابها, بوستانهاى دانشمندانند.
ـ كتاب , يكى از دو سخنگوست .

ـ مكتوب , بازگو كننده نيت (وانديشه ) است .

ـ خوب سخنگويى است , كتاب .

ـ كسى كه با كتابها خود را آرامش دهد, هيچ آرامشى را از دست ندهد.
ـ امـام صـادق (ع ) بـه مفضل بن عمرفرمود: بنويس و دانش خود را در ميان برادرانت منتشر كن و چون (خواستى )بميرى , آن را به پسرانت ميراث ده , زيرا برمردم زمانه اى پر آشوب مى رسد, كه در آن زمان جز با كتابهايشان همدم نشوند.
ـ خداى عزوجل , با نعمت نوشتن وحساب كردن بر مردم , از نيك و بد, منت نهاد و اگر اين دو كار نبود, آنان دچار اشتباه مى شدند.

نويسندگى و شخصيت نويسنده .

ـ امـام صـادق (ع ): از نـوشته مرد پى به خرد و بينش او برده مى شود و ازفرستاده اش پى به فهم و هوش او.
ـ امام على (ع ): فرستاده تو, ترجمان خردتوست ونوشته ات , رساترين سخنگوى تو.
ـ نوشته (و نامه ) مرد, نشان خرد او ودليل فضل اوست .

ـ نوشته مرد, معيار فضل او و ژرفاسنج هوش اوست .

ـ هـر گـاه نـوشـته (و نامه )اى نوشتى ,پيش از آن كه مهرش كنى , آن را بازنگرى كن , زيرا كه در حقيقت بر خرد خويش مهرمى زنى .

ـ خردهاى دانشمندان , در نوك خامه هاى آنهاست .

ـ در نـامـه خود به مالك اشتر ,مى فرمايد: ديگر آن كه درباره دبيران ونويسندگانت به دقت نظر كـن و بـهـترين آنان را به كارهاى خويش بگمار و (نگارش )نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در آنـهامى نويسى , تنها به كسى واگذار كه بيشتر ازهمه , واجد اخلاق شايسته و نيك باشد,كسى كه احـترام و بزرگداشت تو نسبت به او,سرمست و مغرورش نسازد و در نتيجه , درحضور بزرگان با تـو مـخـالـفـت و گـسـتاخى نكند و غفلت و مسامحه كارى او سبب نشودتا در رساندن نامه هاى كـارگزارانت به توكوتاهى كند و از طرف تو, درباره آنچه براى تو مى گيرد يا از طرف تو مى دهد, پاسخهاى درست به آن نامه ها ننويسد.

تشويق به نوشتن دانش .

ـ پيامبر خدا(ص ): علم را, با نوشتن دربند كشيد.
ـ علم را در بند كشيد عرض شد: دربند كشيدن آن چگونه است ؟
فرمود: بانوشتن آن .

ـ دانـش را, پـيـش از درگـذشت دانشمندان , بنويسيد, زيرا با مرگ دانشمندان , دانش (آنان ) نيز مى رود.
ـ امـام حـسن (ع ), آن گاه كه فرزندان وبرادرزادگان خود را احضار كرد, فرمود:شما خردسالان قـومى (نسلى ) هستيد كه به زودى بزرگان قوم (و نسلى ) ديگر مى شويدپس دانش بياموزيد و هر يك از شما كه نمى تواند علم را در حافظه اش نگه دارد, آن را بنويسد و در خانه اش نگهدارى كند.
ـ امام صادق (ع ): بنويسيد, زيرا جز بانوشتن , حفظ نمى كنى .

ـ بنويسيد, زيرا تا ننويسيد, حفظنمى كنيد.
ـ بـه ابو بصير فرمود: عده اى از بصريان پيش من آمدند و احاديثى از من پرسيدند وآنها را نوشتند, شما چرا نمى نويسيد؟
بدانيدكه تا ننويسيد, هرگز حفظ نخواهيد كرد.
ـ دل , به نوشتن آرام مى گيرد.

ثواب تاليف و نوشتن .

ـ پـيامبر خدا(ص ): هر گاه مؤمن بميردو يك برگه كه روى آن علمى نوشته شده باشد از خود بر جاى گذارد, روز قيامت آن برگه پرده ميان او و آتش مى شود و خداوندتبارك و تعالى به ازاى هر حرفى كه روى آن نوشته شده , شهرى هفت برابر پهناورتر ازدنيا به او مى دهد.
ـ هر كس دانشى يا حديثى از من بنويسد تا آن دانش و حديث باقى است ,برايش اجر نوشته شود.

كتابهايى كه خدا نازل كرده است .

قرآن .

((و با آنان , كتاب (خود) را به حق فرو فرستاد, تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند)).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ), در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد كتابهايى كه خداوند نازل كرده است , فرمود: يـكـصـد و چهار كتاب : پنجاه صحيفه بر شيث نازل كرد, سى صحيفه برادريس , بيست صحيفه بر ابراهيم وتورات وانجيل و زبور و فرقان .

ـ امـام على (ع ): و خداوند سبحان ,آفريدگان خود را از پيامبرى مرسل , يا كتابى آسمانى , يا حجتى متقن , يا راهى روشن واستوار بى بهره نگذاشت .

آداب نوشتن .

ـ پيامبر خدا(ص ): بسم اللّه الرحمن الرحيم , سر آغاز هر نوشته اى است .

ـ امام صادق (ع ): بسم اللّه الرحمن الرحيم را, فرو مگذار اگر چه قبل از(نوشتن ) يك شعر باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كس , به احترام خدا, بسم اللّه الرحمن الرحيم را با خط خوش بنويسد, خداوند او را بيامرزد.
ـ امام صادق (ع ): بسم اللّه الرحمن الرحيم را, با نيكوترين خط خود بنويس .

نامه نگارى .

نامه نگارى .

قرآن .

((كـه از طـرف سـلـيمان است و (مضمون آن ) اين است :بسم اللّه الرحمن الرحيم بر من بزرگى مكنيد و تسليم شده نزد من بياييد)).
ـ امام صادق (ع ): ارتباط ميان برادران در حضر ديد و بازديد است و در سفر نامه نگار.