ميزان الحكمه جلد ۱۲

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۴ -


ـ امـام صـادق (ع ) ـ در تـوضـيـح اين آيات ـ : خداى تبارك و تعالى براى ملك الموت دستيارانى از فرشتگان قرار داده كه جان ها را مى گيرند, همچون داروغه كه دستيارانى داردو آن ها را براى انجام كارهاى خودش مى فرستد.
را مـى گـيـرنـد و مـلـك الـمـوت , در كـنـار جـان هـايى كه خودش گرفته , آن جان ها را نيز از فرشتگان تحويل مى گيرد و خداى عزوجل همه آن جان ها را از ملك الموت مى ستاند.
ـ بـه مـلـك الـمـوت گـفته شد :چگونه جان هايى را كه يكى در مغرب است و ديگرى در مشرق , همزمان مى گيرى ؟
.
گفت : من آن ها را فرا مى خوانم و آن ها هم اجابتم مى كنند.
الموت (ع ) گفت : دنيا در برابر من مانندكاسه اى است در برابر يكى از شما كه هرچه بخواهد از آن بـر مـى دارد و دنـيـا در نزد من چون درهمى است در مشت يكى از شما كه هر گونه خواهد آن را مى چرخاند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) ملك الموت را دربالين مردى از انصار ديد, فرمود : اى ملك الموت , با صحابى من مدارا كن كه او مؤمن است .

باش و غم به خود راه مده و بدان كه من با هرمؤمنى مدارا مى كنم .

جان فرزند آدم را مى گيرم و چون كسى ازخانواده او فرياد ناله سر دهد, با روحى كه گرفته ام در ميان حياط مى ايستم و مى گويم :اين چه فريادى است ؟
به خدا قسم كه ما به او ستم نكرديم و (در گـرفـتـن جـانـش ) بر اجلش پيشى نگرفتيم و زودتر از تقديرش به سراغش نيامديم و در ستاندن جانش ما را گناهى نيست .

آن چه خدا كرده خرسند باشيد اجر يابيد و اگراندوهگين و ناخرسند باشيد, گناهكار شويد.

مرگ نيكان و مرگ بدكاران .

ـ امام على (ع ) : مرگ نيكان , مايه راحت جان آن هاست و مرگ بدكاران , مايه آسودن جهان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : (آدميزاده با مرگش )يا آسوده مى شود يا از دستش آسوده مى شوند: بنده مؤمن از رنـج و مـشقت دنيا درجوار رحمت خداى متعال مى آسايد و بنده بدكار (با مرگش ) بندگان و شهرها و درختان و جنبندگان از دستش آسوده مى شوند.
ـ مـردم دو دسـتـه اند : يكى آسوده مى كند و ديگرى آسوده مى شود : آن كه آسوده مى شود, مؤمن است كه هر گاه بميرداز دنيا و رنج و بلاى آن راحت مى شود و آن كه آسوده مى كند, كافر است كه هرگاه بميرددرختان و جنبندگان و بسيارى از مردم را (ازشر خود) آسوده مى كند.
ـ به پيامبر خدا(ص ) عرض شد : فلانى مرد و راحت شد.
راحت مى شود كه آمرزيده شده باشد.

ياد مرگ .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بهترين زهد به دنيا, يادمرگ است و برترين عبادت انديشيدن است .

پس , هر كه ياد مرگ وجودش را پر كند,گور خود را باغى از باغ هاى بهشت بيابد.
ـ برترين زهد به دنيا, ياد مرگ است .

برترين عبادت , ياد مرگ است و برترين انديشيدن , ياد مرگ است .

مرگ وجودش را پر كند, گور خود را باغى از باغ هاى بهشت بيابد.
ـ امـام هـادى (ع ) : بـه يادآور, آن هنگامى راكه پيش روى خانواده ات در بستر مرگ افتاده اى و نه طبيبى مى تواند جلو مردنت رابگيرد و نه دوستى به كارت مى آيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـه يـاد آوريـد, آن بـر هـم زنـنـده خوشى ها و منغص كننده عيش ها ودعوتگر پراكندگى را.
پاشنده انجمن ها و دوركننده آرزوها ونزديك كننده مرگ ها و اعلام كننده جدايى و پراكندگى را.
ـ در زبور آمده است : هر كه خود را ازمرگ بترساند, دنيا در نظرش بى مقدار شود.
ـ امام على (ع ) : هركه به ياد مرگ باشد,از دنيا به اندك خرسند شود.
ـ چگونه مرگ را فراموش مى كنى درحالى كه نشانه هايش (آن را) به ياد تومى آورد؟
.
ـ امـام صـادق (ع ) : يـاد مـرگ , خـواهـش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت راريشه كن مى كند و دل را با وعده هاى خدانيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد وپرچم هاى هوس را درهم مى شكند و آتش آزمندى را خاموش مى سازد و دنيا را در نظركوچك مى كند.
ـ از رسول خدا(ص ) سؤال شد : آيا كسى باشهدا محشور مى شود؟
فرمود : آرى , كسى كه شبانه روز بيست مرتبه مرگ را ياد كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) از انجمنى گذشت كه درآن صداى خنده بلند بود.
خود را با ياد كردن از مكدر كننده خوشى هابياميزيد.
خوشى ها چيست ؟
فرمود : مرگ .

ـ امام على (ع ) : شما را سفارش مى كنم كه به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت ورزيد.
چگونه از چيزى غافليد كه او از شما غافل نيست و چگونه به كسى چشم طمع دوخته ايدكه به شما مـهـلـت نـمى دهد! مردگانى كه مشاهده كرده ايد خود واعظانى هستند كه شما را از هر واعظى بى نياز مى كنند.

ترغيب به ياد كردن فراوان از مرگ .

ـ پيامبر خدا(ص ) : ويران كننده خوشى هارا فراوان ياد كنيد.
خدا, ويران كننده خوشى ها چيست ؟
فرمود : مرگ , زيركترين مؤمنان كسى است كه مرگ را بيشتر ياد كند و براى آن آماده ترباشد.
ـ مرگ را فراوان ياد كنيد, زيرا كه يادمرگ گناهان را مى زدايد و به دنيا بى رغبت مى كند.
بـاشـيـد آن را بـر هم مى زند و اگر به هنگام نادارى به يادش باشيد, شما را به زندگيتان خرسند مى سازد.
ـ مـرگ را فراوان ياد كنيد, زيرا هيچ بنده اى آن را بسيار ياد نكرد, مگر اين كه خداوند دلش را زنده گردانيد و مردن را بر اوآسان ساخت .

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـرگ و روز بيرون آمدنتان از گورها و ايستادنتان در پيشگاه خداى عزوجل را فراوان ياد كنيد, تا مصائب بر شما آسان شود.
ـ انس : رسول خدا(ص ) بر جمعى كه درحال خنده بودند, گذشت .

زننده خوشى ها را فراوان ياد كنيد.
مـى كـنم فرمود : هيچ كس در تنگناى زندگى مرگ را ياد نكرد, مگر اين كه زندگى را بر اوفراخ كرد و نيز در فراخى زندگى آن رايادآور نشد, مگر اين كه زندگى را بر اوتنگ ساخت .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : برهم زننده خوشى هارا فراوان ياد كنيد, زيرا در هيچ فراوانى (نعمتى ) از مرگ يـاد نـشـد, مـگر اين كه آن راكاست و در هيچ اندكى (و تنگدستيى ) يادآن نشد, مگر اين كه آن را مكفى ساخت .

ـ مرگ را فراوان ياد كن , ياد هر چيزديگرى را از ذهن تو مى برد.
ـ امام على (ع ) : در هنگامى كه نفس هايتان شما را به سوى خواهش ها و شهوات مى كشاند, مرگ را فراوان ياد كنيد و مرگ بهترين واعظ است .

اصحاب خود را به يادآورى مرگ سفارش مى كرد و مى فرمود : مرگ را فراوان يادكنيد, زيرا كه آن برهم زننده خوشى ها وحائل ميان شما و خواهش هاست .

ـ امـام صادق (ع ) : مرگ را فراوان ياد كنيد,زيرا هيچ انسانى مرگ را بسيار ياد نكرد,مگر اين كه به دنيا بى رغبت ش .

ـ امام على (ع ) ـ به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) ـ : فرزندم , بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آن چه در آن افـتى و پس از مرگ به سوى آن كشانده شوى , تا آن گاه كه بر تودرآيد با تمام توان در برابرش آماده و كمرخود را براى آن بسته باشى , نه آن كه ناگهان بر تو در آيد و نفست را ببرد.
ـ كسى كه مرگ را بسيار ياد كند, رغبتش به دنيا كم شود.
ـ كسى كه مرگ را فراوان ياد كند, ازدنيا به قدر كفاف خرسند شود.

آماده شدن براى مرگ .

ـ پيامبر خدا(ص ) ـ به طارق بن عبداللّه محاربى ـ : اى طارق , پيش از فرارسيدن مرگ خود را براى آن آماده كن .

ـ امـام على (ع ) : براى مرگ آماده شويد,زيرا مرگ بر سر شما سايه افكنده است وهمچون گروهى بـاشـيد كه بر سر آن ها فريادزده شد و بيدار شدند و دانستند كه دنيا سراى آن ها نيست و از اين رو آن را (به جهان ديگر) عوض كردند.
و ميان هريك از شما و بهشت يا دوزخ ‌فاصله اى جز فرود آمدن مرگ بر او نيست .

از خـداى سـبـحـان مـسالت داريم كه ما و شما رااز كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى سرمستشان نـمـى كـنـد و هـيـچ هدفى آنان را ازطاعت پروردگارشان باز نمى دارد و پس ازمرگ پشيمانى و اندوهى گريبانگيرشان نمى شود.
ـ بار سفر بربنديد, زيرا كه در بردن شماشتاب مى شود, و براى مرگ آماده شويد,چرا كه بر سر شما سايه افكنده است .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـول و هـراسـى كـه نمى دانى چه وقت تو را فرا مى گيرد, چراپيش از آن كه ناگهان به سراغت آيد برايش آماده نمى شوى .

ـ امـام على (ع ) : امرى كه نمى دانى چه وقت غافلگيرت مى كند, سزاست كه پيش از آن كه تو را فرا گيرد, خويشتن را برايش آماده سازى .

ـ دعوت مرگ را به گوش هاى خودبشنوانيد, پيش از آن كه فرا خوانده شويد.
ـ خردمند را سزد كه در اين سراى از مرگ به هوش باشد و پيش از رسيدن به سرايى كه در آن مرگ را آرزو كند و نيابدش , خود رابراى مرگ به خوبى آماده گرداند.
ـ وقتى از هجوم مرگ ايمنى نيست , آماده نشدن براى آن از ناتوانى است .

ـ كسى كه خود را براى مرگ آماده نسازد و فرصت ها را غنيمت نشمرد, ازهجوم اجل غافل است .

زيرا كه براى بردن شما شتاب است و براى مرگ آماده شويد, چرا كه بر سر شما سايه افكنده است .

ـ بدان , كه فراپيش تو گردنه اى است دشوار, كه در عبور از آن سبكبار نكوحال تراز گرانبار است و آن كه آهسته مى رود از آن كه شتاب مى ورزد بدحال تر بود.
فرود آمدنت براى خود پيشروى روانه سازو پيش از آن كه بار افكنى منزلگاه را آماده ساز.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه روشنايى به سينه در آيد, سينه فراخ گردد.
آيا براى شناسايى اين امر نشانه اى هست ؟
فرمود : آرى , دورى گزيدن از سراى فريب و روى آوردن به سراى جاودانى و آماده شدن براى مرگ پيش از فرارسيدن آن .

ـ امام على (ع ) : مبادا مرگ در حالى به سراغت آيد كه تو (چون بنده اى فرارى ) ازخداوندگارت در طلب دنيا گريخته باشى .

ـ مرگ , شتابان تو را تعقيب مى كند.
پس , غافل مباش .

ـ كسى كه براى سفرش آماده باشد,در حضرش شادمان و آسوده خاطر باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه چشم به راه مرگ باشد, در كارهاى نيك بكوشد.
ـ امام على (ع ) : وارد شونده اى كه با خودرستگارى يا بدبختى مى آورد, سزاوار است كه بهترين ساز و برگ را فراهم آورد.
ـ بـه دنـيـا بـى اعـتنا باش و از آن دورى كن ومبادا درحالى مرگ به سراغت آيد كه (چون بنده اى فرارى ) از خداوندگارت در طلب دنيا گريخته باشى و در نتيجه , بدبخت شوى .

ـ هنگامى كه وفات ابراهيم (ع ) نزديك شد, گفت : چرا پيكى سوى من نفرستادى تا(خودم را براى مرگ آماده سازم ).
فرمود: مگر نمى دانى كه موى سپيد پيك من است .

ـ امام على (ع ) : در شگفتم از كسى كه مى بيند هر روز از جان و عمر او كاسته مى شود و با اين حال براى مرگ آماده نمى شود.
ـ چونان كسى مباش كه بدون عمل به آخرت اميد بسته است .

اما پيش از رفتن كارى نمى كند.
ـ پيش از مرگ و سختى هاى آن , كارى بكنيد و قبل از رسيدنش , مقدمات آن رافراهم آوريد و پيش از فرودآمدنش , براى آن آماده شويد.
ـ پـيـش از مـرگ كـارى بـكـنـيـد, مـرگـى كـه اگـراز او بـگـريـزيـد, به شما مى رسد و اگر بايستيد,گريبانتان را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد,به يادتان مى آورد.
ـ پـيشدستى كنيد بر امرى كه همگانى است و يكايك شما را فرا مى گيرد و آن مرگ است , زيرا كه مردم پيش از شما رفتندو ساعت (مرگ يا قيامت ) از پشت سرتان شما را به پيش مى راند.
رفتگان اين كاروان ) بپيونديد, زيرا كه جلورفتگان شما چشم به راه بازماندگان شماهستند.

كسى كه فردا را از عمر خود شمارد.

ـ پيامبر خدا(ص ) : دنيا را بسازيد و براى آخرتتان (نيز) چنان كار كنيد كه گويى فردامى ميريد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه فردا را از عمرخود به شمار آورد, مرگ را در جايگاه شايسته اش قرار نداده اس .

ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه فردا را از عمرخودبه شمار آورد,بامرگ بدهمراهى كرده است .

توشه برداشتن براى آخرت .

قرآن .

((حج در ماه هاى معينى است .

مـاه هـا حج را (بر خود) واجب گرداند (بداند كه ) در اثناى حج , همبسترى و جدال و گناه (روا) نيست .

نيكى انجام مى دهيد, خدا آن را مى داند.
توشه برگيريد, زيرا بهترين توشه پرهيزگارى است .

اى خردمندان , از من پروا كنيد)).
ـ امام على (ع ) : در دنيا از دنيا توشه اى برگيريد كه فردا (ى قيامت ) به كمك آن خود را نگه داريد.
ـ در اين ايام فنا براى ايام بقا توشه برداريد, توشه را به شما نشان داده اند وفرمان كوچ داده شده ايد و براى رفتن به شتاب وادار گشته ايد.
ـ بر شما باد كه سعى و كوشش كنيد وحاضر و آماده شويد و در توشه سرا,توشه برگيريد.
ـ پس , بايد كه عمل كننده شما, در ايامى كه مهلت و فرصت دارد, پيش از شتافتن اجلش , كار كند.
اقامتگاهش توشه برگيرد.
ـ آيـا نـه ايـن كه شما در خانه هاى كسانى هستيد كه پيش از شما بودند و عمرهايى درازتر و آثارى ماندنى تر داشتند.
پرستيدند چه پرستيدنى و آن را برگزيدندچه برگزيدنى ! سپس بى هيچ توشه اى و بى هيچ مركبى كه آن ها را به سر منزل مقصودبرساند, از اين دنيا كوچيدند.
ـ دنيا سراى راستى است براى كسى كه باآن از در راستى درآيد و سراى عافيت وآسايش است براى كسى كه از آن چيزبفهمد و سراى توانگرى است براى كسى كه از آن توشه برگيرد.
ـ دنيا چشم انداز نهايى شخص نابينا (وبى بصر) است و در فرا سوى آن چيزى نمى بيند.
نگاهش از دنيا فراتر مى رود و در مى يابد كه سراى حقيقى در آن سوى دنياست .

بـنـابـرايـن , شـخـص بـيـنـا از دنـيـا چـشـم بر مى كند ونابينا به آن چشم مى دوزد, بينا از دنيا توشه برمى دارد, و نابينا براى آن توشه برمى دارد.
ـ دنـيا سراى ماندن شما آفريده نشده است , بلكه چونان گذرگاهى برايتان خلق گشته است تا از آن توشه اعمال براى سراى ماندگارى فراهم آوريد.
ـ رحمت خدا بر انسانى كه .

غنيمت شمرده و بر مرگ پيشدستى كند وتوشه عمل فراهم آورد.
ـ پس از مرگ هرگز چيزى به كار تونمى آيد, مگر كردار نيكى كه پيش فرستاده باشى .

ـ در هيچ يك از توشه هاى دنيا خيرى نيست مگر در تقوا.
ـ شما را, اى بندگان خدا, به تقواى خداسفارش مى كنم , تقوايى كه توشه است وپناهگاه .

مقصود) و پناهگاهى رهاننده .

ـ هـرگـاه نـمـاز عـشـا را مـى خـوانـد, بـاصـدايـى كـه همه نمازگزاران مسجد بشنوند,سه بار خطاب به مردم مى فرمود : اى مردم ,خدايتان رحمت كناد! آماده و مجهز شويد,زيرا كه بانگ رحيل در ميان شما سر داده اند.
بـا ايـن بانگ رحيل , روى آوردن به دنياديگر چه معنا دارد؟
خدايتان رحمت كناد!آماده شويد و با بهترين توشه اى كه در برابرشماست ,يعنى تقوا,رهسپار(آخرت ) شويد.
ـ هر شب هنگامى كه مردم به بسترخواب مى رفتند, با صدايى كه همه اهل مسجد و همسايگان آن بـشـنـونـد, بانگ مى زد : توشه برداريد, خدايتان رحمت كناد! زيرا كه بانگ كوچيدن در ميان شما سرداده اند.
نـيك كه در برابر شماست رهسپار (آخرت )شويد, زيرا گردنه اى دشوار و منزل هايى ترسناك پيش رو داريد.
ياران خويش را با اين سخنان , مخاطب مى ساخت : آماده و مجهز شويد, خدايتان رحمت كناد! زيرا كه بانگ رحيل در ميان شما سر داده اند.
بـه دنـيـا كـم كـنـيـد و بـا توشه نيكى كه در برابرشماست ,رهسپارشويد,زيرا گردنه اى دشوارو منزل هايى ترسناك و هراس انگيز پيش رو داريد كه ناچار بايد به آن ها در آييد و آن جاها درنگ كنيد.
به دنيا را ببريد و از توشه تقوا كمك بگيريد.
ـ به مردى كه در نكوهش دنيا داد سخن مى داد ـ : اى كسى كه دنيا را نكوهش مى كنى , آيا تو بر او دعوى گناه مى كنى يا اوبر تو؟
.
فـرمود : اى اسيران خاك و اى ساكنان ديارغربت ! خانه هايتان مسكن ديگران شده است و اموالتان تقسيم گشته و همسرانتان به شوهر رفته اند.
شـمـا چه خبر داريد؟
آن گاه رو به ياران خودكرد و فرمود : به خدا سوگند كه اگر به آنان اجازه سخن داده شود, هر آينه به شما خبردهند كه بهترين توشه , تقواست .

ـ در گـذر از گـورستان ـ : سلام بر شمااى خفتگان گورها, شما پيش از ما رفتيد و مااز پى شما مى آييم و به خواست خدا به شماخواهيم پيوست .

شده و زن ها(يتان ) به شوهر رفته اند و اموال و دارايى ها(ى شما) تقسيم گشته است .

خبرى است كه ما داريم .

چـه خـبـر داريـد! سـپـس فـرمـود : بـدانـيـد كـه ايـن هـا اگـر زبـان بـه سـخن مى گشودند, بى گمان مى گفتند : ما تقوا را بهترين توشه يافتيم .

ـ در بـازگـشـت از صـفين چون به گورستان رسيد ـ : اى ساكنان خانه هاى تنهايى وجايگاه هاى خشك و خالى و گورهاى ظلمانى ,اى اسيران خاك , اى ساكنان ديار غربت , اى تنهايان , اى آنان كه در هراس تنهايى به سرمى بريد! شما پيشروان ماييد و پيش از مارفتيد و ما دنباله رو شما هستيم و به شماخواهيم پيوست .

نـشيمن (ديگران ) شده و زن ها(يتان ) به شوهر رفته اند و اموال و دارايى ها(ى شما)تقسيم گشته است .

داريم .

طـرف اصـحـاب خـود بـرگشت و فرمود : بدانيدكه اگر اجازه سخن گفتن داشتند, بى گمان به شما خبر مى دادند كه ((بهترين توشه تقواست )).
ـ واى از كمبود توشه و درازى راه ودورى سفر و عظمت جايى كه واردمى شويم !.

معناى آماده شدن براى مرگ .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در پاسخ به سؤال : آماده شدن براى مرگ به چيست ؟
ـ : به جاآوردن واجبات و دورى كردن از حرام ها وفرا گرفتن خوى هاى نيك .

امور, ديگر آدمى را چه باك كه او به سراغ مرگ رود يا مرگ به سراغش آيد.
خدا, كه پسر ابى طالب را باكى نيست كه خود به سراغ مرگ رود يا مرگ به سراغ اوآيد.
ـ امـام سجاد(ع ) ـ در پاسخ به اين سؤال :بهترين مرگ چيست ؟
ـ : اين كه (آدمى )از ساختمان ها و خانه ها و كاخ ‌هايش فارغ شده باشد.
گناهانش توبه كار باشد و به كارهاى نيك بپردازد و (با چنين حالى ) بر خداوند حبيب و كريم وارد شود.
ـ آماده شدن براى مرگ , در حقيقت ,دورى كردن از حرام است و گشودن دست احسان و نيكى .

آرزوى مرگ .

قرآن .

((بـگـو : اگـر در نزد خدا, سراى بازپسين يكسره به شمااختصاص دارد, نه ديگر مردم , پس , اگر راست مى گوييدآرزوى مرگ كنيد.
كرده اند, هرگز آن را آرزو نخواهند كرد و خدا به حال ستمگران داناست )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : هيچ يك از شماآرزوى مرگ نكند.
ـ هـيـچ يـك از شما, به خاطر گزندى كه به او مى رسد, مرگ را آرزو نكند, و اگر ناچاربه اين كار شـد, بـگويد : بار خدايا, تا زمانى كه زندگى براى من بهتر است مرا زنده بدار وهرگاه مرگ برايم بهتر بود, مرا بميران .

ـ هرگز كسى از شما به خاطر گزندى كه به او مى رسد, خود را به مرگ نفرين نكند.
بلكه بگويد : بار خدايا, تا زمانى كه زندگى برايم بهتر است , مرا زنده بدار و هر گاه مرگ برايم بهتر بود, مرا بميران .

ـ هيچ يك از شما, به سبب گزندى كه به او مى رسد, هرگز آرزوى مرگ نكند.
ـ چـون نزد عباس كه بيمار بود رفت درحالى كه مى ناليد و آرزوى مرگ مى كرد, به او فرمود : اى عباس , اى عموى رسول خدا,مرگ را آرزو مكن .

نـيـكـى هـايـت مـى افـزايـى و اين براى تو بهتراست و اگر بدكار باشى و مرگت به تاخيرافتد, از بدى هايت دست بر مى دارى و اين براى توبهتر است ,هيچگاه تمناى مرگ نكن .

ـ اى سـعد, آيا پيش من آرزوى مرگ مى كنى ؟
اگر تو براى آتش آفريده شده باشى و آتش براى تو, در ايـن صـورت آتش چيزى نيست كه به سويش بشتابى و اگر توبراى بهشت آفريده شده باشى و بـهـشت براى تو, در اين صورت چنان چه عمرت طولانى شود و كار نيكو انجام دهى اين برايت بهتر اس .

ـ آرزوى مرگ نكنيد.
رشته عمل قطع مى شود و انسان بازنمى گردد تا بدى هايش را جبران كند.
ـ آرزوى مـرگ نـكنيد, زيرا هول و هراس قيامت سخت است و اين از خوشبختى است كه عمر بنده طولانى شود و خداوند توبه روزيش فرمايد.
ـ هيچ يك از شما آرزوى مرگ نكند,مگر اين كه به عمل خود اطمينان داشته باشد.
ـ هيچ گاه كسى از شما آرزوى مرگ نكند, چرا كه نمى داند براى خود چه پيش فرستاده است .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ به حارث همدانى ـ :مرگ و پس از مرگ را فراوان ياد كن و هرگزآرزوى مرگ مكن , مگر با شرطى استوار.
ـ سـلـمان : اگر پاى سجده كردن براى خدا و همنشينى با عده اى كه از دهانشان سخنان نيكويى چون خرماى ناب بيرون مى ريزند در ميان نبود, بى گمان آرزوى مرگ مى كردم .

ـ امـام صـادق (ع ) بـه مـردى كه آرزوى مرگ مى كرد ـ : آرزوى زندگى كن , تا اين كه (خداى را) اطـاعت كنى و معصيتش نكنى , زيرا كه اگر زنده باشى و اطاعت كنى ,برايت بهتر از اين است كه بميرى و نه طاعت كنى و نه معصيت .

ـ امام كاظم (ع ) ـ نيز به چنين شخصى ـ : آيا ميان تو و خداوندخويشاونديى است كه به خاطر آن تو راكمك رساند؟
عرض كرد : خير.
خوبى هايى كه بر بدى هايت فزونى داشته باشد پيش فرستاده اى ؟
عرض كرد : خير.
فرمود : پس , با اين حال تو هلاكت ابدى راآرزو مى كنى !.

مستى مرگ .

قرآن .

((و سكرات مرگ , به راستى در رسيد, اين همان است كه از آن مى گريختى )).
((و اگـر بـيـنـى آن گـاه كه فرشتگان جان كافران رامى ستانند, بر چهره و پشت آنان مى زنند و (گويند :)عذاب سوزان را بچشيد)).
((چنين نيست (كه انسان مى پندارد.
نـمـى آورد) تـا موقعى كه جان به چنبرها رسد و گفته شود :آيا كسى هست كه نجات دهد؟
و به جدايى از دنيا يقين پيدا كند.
آن روز, مسير همه به سوى پروردگارت خواهد بود)).
ـ امام على (ع ) ـ در وصف غافلگير شدگان مرگ ـ : مستى مرگ و حسرت از دست دادن همه چيز در وجود آن ها جمع مى شودو دست و پاهايشان به سستى مى گرايد ورنگ هايشان بر مى گردد.
وجود آنان بيشتر نفوذ مى كند و هر يك ازآنان را از زبان مى اندازد, و در ميان اعضاى خانواده اش با چشم خود مى بيند و با گوشش مى شنود و خردش صحيح و سالم است وعقلش به جاست و به اين مـى انـديـشـد كـه عـمرش را در چه راه صرف كرده و روزگارش را چگونه گذرانده است ! و به ياد مـى آوردامـوالـى را كه گرد آورده و در به دست آوردن آن ها چشمش را بر هم نهاده (و به حلال وحـرام تـوجـه نكرده ) و از موارد آشكار وشبهه ناك بر گرفته است و تبعات و گناهان گردآورى آن ها دامنگيرش شده و اينك درآستانه جدا شدن از آن هاست و اين اموال براى بازماندگانش باقى مـى مـانـد كه با آن هامتنعم مى شوند و خوشگذرانى مى كنند وبدين ترتيب ,براى ديگران ثروتى باد آورده است و بار گناهش بر دوش او مى باشد.
و پود وجودش به اين اموال بسته شده است .

پـس , به سبب آن چه در هنگام مرگ برايش آشكار شده , پشيمان گشته دست به دندان مى گزد و بـه آن چه در ايام زندگانيش رغبت داشته , بى ميل مى شود و آرزو مى كند كه اى كاش آن كس كه حسرت او را مى خورد و به سبب اين اموال بر او حسادت مى ورزيد,آن ها را گرد آورده بود نه او!.
پـس , مـرگ همچنان در پيكر او پيش رود تا اين كه گوش او نيز همچون زبانش ازكار بيفتد و در ميان اعضاى خانواده خويش افتد در حالى كه نه با زبانش سخنى گويد و نه با گوشش بشنود.
چهره هاى آنان مى گرداند وحركات زبان هايشان را مى بيند, ولى سخن آن ها را نمى شنود.
گـاه مـرگ بيشتر به او مى چسبد و چشمش نيزهمانند گوشش گرفته مى شود و روح ازبدنش خارج مى گردد و در ميان افرادخانواده اش به مردارى تبديل مى شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : در بالين مردگان خودحاضر شويد و به آنان ((لا اله الا اللّه )) تلقين كنيدو نـويدبهشتشان دهيد,زيرا حتى مردان وزنان بردبار هم در اين صحنه گيج و سرگشته مى شوند و شيطان بيش از هر زمان ديگرى در هنگام مرگ به آدمى نزديك مى گردد.
سوگند به آن كه جانم در دست اوست ,مشاهده ملك الموت سخت تر از هزار ضربه شمشير است .

اوست , جان هيچ بنده اى از دنيا نرود مگراين كه يكايك رگ هاى او درد كشند.
ـ كمترين كشش هاى مرگ , چونان صد ضربه شمشير است .

ـ آسانترين مردن , به منزله خارى است كه در ميان پشم باشد.
مى آيد بدون آن كه مقدارى پشم با آن باشد؟
.
ـ امـام عـلـى (ع ) : مرگ را سختى هايى است دشوارتر از آن كه در وصف گنجد يا باخردهاى مردم جهان سنجيده شود.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : اگـر حـيـوانات از مرگ آن دانند كه شما مى دانيد, هرگز از آن هافربهى نمى خورديد!.
ـ اگـر حـيـوانـات از مرگ آن مى دانستندكه آدميزاده مى داند, هرگز (آدميان ) ازآن ها گوشت فربهى نمى خوردند.
ـ امام على (ع ) : اگر آن چه را كه مردگان شما ديده اند شما مى ديديد, بى گمان بى تاب و هراسان مى شديد و (سخن خدا را)مى شنيديد و اطاعت مى كرديد.
را آن ها ديده اند از شما در پرده است و زوداكه اين پرده برافتد!.
آن چه مرگ و سكرات آن را آسان مى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : دارايى خود را پيش از خود بفرست تا پيوستن به آن , شادمانت كند.
ـ امام على (ع ) : جان هايتان را مشتاق نعمت بهشت گردانيد, تا اين كه مرگ رادوست داشته باشيد و زنده ماندن را دشمن .

ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در سفارش به مردى ـ : از خواهش ها كم كن , تا (تحمل )نادارى بر تو آسان شود و از گناهان بكاه , تامرگ بر تو آسان گردد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـركـه دوست داردخداى عزوجل سكرات مرگ را بر او سبك گرداند, بايد به خويشانش رسيدگى و به پدرو مادرش نيكى كند.
عزوجل سختى هاى مرگ را بر او آسان گرداند و در زندگيش هرگز به نادارى نيفتد.

علت ناخوش داشتن مرگ .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) ـ به مردى كه پرسيد :علت ناخوش داشتن مرگ چيست ؟
ـ : آياثروتى دارى ؟
عرض كرد : آرى .

آيا آن را (براى آخرتت ) پيش فرستاده اى ؟
عرض كرد : خير.
اين جاست كه مرگ را دوست ندارى .

ـ نـيز در پاسخ به همين سؤال ـ : آيامال و ثروتى دارى ؟
پس , ثروتت را پيشاپيش خود بفرست , زيرا كه آدمى وابسته به دارايى خويش است .

دوست دارد كه به آن برسد و اگر از خود برجاى گذارد دوست دارد كه با آن بماند.
ـ امام حسن (ع ) ـ نيز در پاسخ به همين پرسش ـ : زيرا شما آخرت خود را ويران كرده ايد و دنيايتان را آباد و دوست نداريد ازآبادانى به ويرانه منتقل شويد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـردى نـزد ابـوذر آمد وگفت : اى ابوذر, از چه روست كه ما مرگ راناخوش مى داريم ؟
پاسخ داد : چون شما دنيارا آباد كرده ايد و آخرت را ويران و از اين رو, خوش نداريد كه از آبادى به ويرانه منتقل شويد.

شخص محتضر آن چه را در آخرت برايش آماده شده مى بيند.

ـ امام على (ع ) ـ در هنگامى كه محمد بن ابى بكر را به استاندارى مصر فرستاد ـ : اى بندگان خدا, از مرگ و سكرات آن بترسيد وساز و برگ را فراهم آريد, كه مرگ با يكى از دو چيز بزرگ ناگهان به سراغ شما مى آيد :يا با خيرى كه ابدا شرى با آن نيست , يا باشرى كه هرگز خيرى به همراه ندارد.
از مـردم نـيـسـت كـه جـانش از پيكرش جداشود, جز اين كه مى داند به كدام يك از دوسر منزل مى رسد : به بهشت يا به دوزخ .

پـس , اگر دوست خدا باشد درهاى بهشت به رويش گشوده شود و راه هاى آن برايش بازگردد و آن چـه را خدا برايش آماده ساخته است ببيند و از هر كارى آسوده گردد و هربار سنگينى از دوش او برداشته شود وچنانچه دشمن خدا باشد درهاى آتش به رويش گشوده شود و راه هاى آن برايش بازگردد و آن چه را خدا برايش مهيا ساخته است مشاهده كند و با هر ناخوشايندى رو به رو گردد و هر شادى و سرورى را رها سازد.
همه اين ها به هنگام مرگ اتفاق افتد و درهمان وقت يقين (به يكى از دو راه ) پيداشود.
كـسـانى كه پاكيزه زيسته اند وقتى كه فرشتگان جانشان را مى ستانند, به آنان مى گويند :درود بر شـما, به سبب كارهايى كه مى كرديدبه بهشت در آييد)) نيز مى فرمايد : ((آنان كه به خود ستم روا داشـتـه انـد وقـتـى كه فرشتگان جانشان را مى گيرند, از در تسليم درآيند وگويند : ما هيچ كار زشتى نكرديم .

ـ امام صادق (ع ) ـ درباره آيه ((فلولا اذابلغت الحلقوم .

كـه جـان بـه گـلـوگـاه رسـد و جايگاهش دربهشت به او نشان داده شود, بگويد : مرا به دنيا باز گردانيد تا آن چه را مى بينم به خانواده ام خبر دهم .

اين امكان ندارد.
نمايانگر شدن پيامبر و ائمه براى محتضر.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسخ به اين پرسش كه آيا مؤمن از كندن جانش ناراحت مى شود؟
ـ : نه , به خدا, زمانى كه ملك الموت براى ستاندن جانش مى آيد, او بى تابى مى كند.
دوست خدا, بى تابى مكن , زيرا سوگند به آن كه محمد(ص ) را برانگيخت ,من از پدرمهربانى كه به بالينت بيايد, با توخوشرفتارتر و مهربانترم .

و بنگر.
امـيرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين وامامان از نسل آن ها, (ع ), در برابرش نمايان مى شوند و به او گفته مى شود : اين رسول خدا و.
هنگام , چيزى براى او خوشتر از اين نيست كه جانش كنده شود و به منادى بپيوندد.
ـ حارث همدانى : نيمروزى نزداميرمؤمنان (ع ) رفتم .

بدين جا كشانده است ؟
عرض كردم : به خداقسم كه محبت به تو.
بـگـويـى , بـى گمان در سه جا مرا خواهى ديد :زمانى كه جانت به اين جا رسد ـ با دست مباركش اشاره به حنجره خود كرد ـ و هنگام گذشتن از صراط و در كنار حوض (كوثر).
ـ امـام صـادق (ع ) : هيچ كس نيست كه دوستدار ما و دشمن دشمنان ما باشد وبميرد, مگر اين كه (در هـنـگام مرگش )رسول خدا(ص ) و اميرمؤمنان و حسن وحسين ـ صلوات اللّه عليهم ـ حاضر شوند واگر دوستدار ما نباشد, آنان را به گونه اى كه ناراحت شود, مشاهده كند.
مطلب , فرموده اميرمؤمنان (ع ) به حارث همدانى است كه .

اى حارث همدانى , هر كس بميرد مرا رودر رو مى بيند, مؤمن باشد يا منافق .

ـ هـيـچ مـؤمـنى نيست كه مرگش در رسد,مگر اين كه محمد و على (ع ) را ببيند بدان گونه كه شـادمـان شـود و هـيچ مشركى نميرد, مگراين كه آن دو بزرگوار را بدان گونه كه ناراحت شود مشاهده كند.
ـ امـام على (ع ) : هر كه مرا دوست داشته باشد, در هنگام مرگش مرا آن گونه كه خوشايند اوست بيابد و هركه مرا دشمن داشته باشد, به هنگام مرگش مرا بدان گونه كه ناراحت شود بيابد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بنگريد, كه با چه كسى همسخن مى شويد, زيرا هيچ كس نيست كه مرگش در رسد, مگر اين كه يارانش كه به سوى خدا رهسپارند در برابرش مجسم شوند.
خوشايند مجسم شوند و اگر بد باشند به گونه اى بد و ناخوشايند و هيچ كس نيست كه بميرد, جز اين كه من به هنگام مرگش دربرابر او نمايان شوم .

وضعيت پس از مرگ .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ در قياس باوضعيت پس از آن , مانند شاخ زدن بزى بيش نيست .

ـ آدميزاد از زمانى كه خداوند اورا آفريده است , هرگز با چيزى سخت تر ازمرگ روبه رو نشده است .

قياس با بعد از آن , به مراتب آسانتر است .

ـ بـس بـلاى بـزرگـى اسـت مـرگ , اى جـبرئيل , جبرئيل گفت : آن چه پس از مرگ است , بلايى بزرگتر و بزرگتر از مرگ مى باشد.
ـ امـام على (ع ) : اى بندگان خدا, عالم پس از مرگ براى كسى كه آمرزيده نشده باشد,سخت تر از خود مرگ است .

بترسيد از تنگى و فشار و تاريكى و تنهايى آن .

مرده در ميان زندگان .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : كسى كه مرد و آسوده شد مرده نيست , بلكه مرده (حقيقى ) مرده زندگان است .

ـ امام على (ع ) : نادان , مرده اى است درميان زندگان .

ـ و ديگرى كه عالمش خوانند, اما عالم نيست .

دل حيوان .

مى شناسد, تا آن را بپيمايد و نه راه ضلالت را تا از آن دورى گزيند.
زندگان است .

ـ دروغگو و مرده يكسانند, زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست .

سخن او اعتمادى نشود, زنده نيست .

ـ در وصف زاهدان ـ : دنياپرستان رامى بينند كه به مردن پيكرهايشان اهميت مى دهند, اما آنان به مرگ دل هاى زندگانشان بيشتر اهميت مى دهند.
ـ در ياد كرد فتنه بنى اميه ـ : مردم آن روزگار گرگ باشند و زمامدارانش درنده وميان مايگانش طعمه و تهيدستانش (چون )مرده .

زنده در ميان مردگان .

ـ امام حسين (ع ) ـ در مسير خود به كربلا ـ : راستى كه من مرگ را جز سعادت نمى دانم و زندگى در ميان ستمگران را جزرنج و دلتنگى .

ـ امام على (ع ) : كسى كه كارهاى خوبى ازخود به يادگار گذارد كه سرمشق ديگران باشد, نمرده است .

دهد, نامش بدان برده شود.

مرگ ناگهانى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ ناگهانى ,گرفتنى خشماگين است .

ـ مرگ ناگهانى براى مؤمن , مايه آسوده شدن است و براى گنهكار گرفتنى خشماگين .

ـ مرگ ناگهانى براى مؤمن مايه آسوده شدن است و براى كافر مايه دريغ وحسرت .

ـ مـرگ نـاگـهـانـى , تـخفيفى است براى مؤمن (از رنج مردن و سكرات موت ) و(جان ) ستاندنى خشماگين از كاف .

ـ مرگ ناگهانى , تخفيفى است براى مؤمنان و خشمى است بر كافران .

ـ امام على (ع ) : به خدا سوگند, كه پيكى از مرگ ناگهان بر من نيايد كه آن راخوش نداشته باشم و نه سرزننده اى كه آن رانشناسم .

تـشـنـه كـامـى هـستم كه به چشمه آبى رسد وجوينده اى كه (گمشده اش را) بيابد و آن چه نزد خداست براى نيكوكاران بهتر است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : داود نبى (ع ) در روزشنبه به مرگ ناگهانى درگذشت .

پرندگان با بال هاى خود بر او سايه افكندند.
موسى كليم اللّه (ع ) نيز در تيه (بيابان برهوت )مرد.
موسى (ع ) مرد و كيست كه نميرد؟
.
ـ امام باقر(ع ) : كسى كه زير چهل سالگى بميرد, نابهنگام (و به عمر غيرطبيعى ) مرده است و كسى كه كمتر از چهارده روز(بيمارى بكشد و) بميرد, مرگش مرگ ناگهانى است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : از نشانه هاى (فرارسيدن ) قيامت , شيوع فلج و مرگ ناگهانى است .

تشييع جنازه .