ميزان الحكمه جلد ۱۲

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۳ -


قـرآن كـريـم از جـمـلـه خـواص و آثـار عـلـم يقينى به نشانه هاى خداى متعال را مكشوف شدن حقايق هستى در فراسوى پرده حس ـ در حدى كه خداوندبخواهد ـ ذكر كرده است .

مى فرمايد : ((هرگز چنين نيست , اگر علم اليقين داشتيد.
((نه چنين است , در حقيقت , كتاب نيكان در عليون است .

نوشته شده .

پرده هاى ملكوت .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) ـ در شب معراج ـ :چون فرود آمدم و به آسمان دنيا رسيدم به پايين تر از خود نگريستم , ناگاه با ابر و غبارو دود و هياهويى مواجه شدم .

چيست اى جبرئيل ؟
گفت : اين هاشيطان هايند كه بر فراز چشمان آدميان مى چرخند تا كه آنان در ملكوت آسمان ها وزمين نينديشند و اگر اين ها نبود شگفتى هامى ديدند.
ـ اگر نبود كه شيطان ها بر گرد دل هاى آدميان مى چرخند, هر آينه ملكوت آسمان ها را مى ديدند.
ـ خوشا مستمندان شكيبا! آن هايند كه ملكوت آسمان ها و زمين را مى بينند.
مهلت دهى خدا.

مهلت دادن .

قرآن .

((و الـبـتـه نـبـايد كسانى كه كافر شده اند تصور كننداين كه به ايشان مهلت مى دهيم , براى آنان نيكوست .

فـقـط بـه ايـشان مهلت مى دهيم تا بر گناه (خود) بيفزايند و(آن گاه ) عذابى خفت آور خواهند داشت )).
((و (نيز) اهل مدين .

را مهلت دادم , سپس (گريبان ) آن ها را گرفتم .

مـن چـگـونـه بـود؟
و چـه بـسـيـار شهرها را ـ كه ستمكاربودند ـ هلاكشان كرديم و (اينك ) آن شهرهاسقف هايشان فرو ريخته است , و (چه بسيار) چاه هاى متروك و كوشك هاى افراشته را.
نـكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آن خرد ورزند, ياگوش هايى كه با آن بشنوند؟
در حقيقت , چشم ها كورنيست ليكن دل هايى كه در سينه هاست كور است .

تـو با شتاب تقاضاى عذاب مى كنند, با آن كه هرگز خداوعده اش را خلاف نمى كند و در حقيقت , يك روز نزدپروردگار تو مانند هزار سال است از آن چه شمامى شمريد.
ستمكار بود, سپس (گريبان ) آن را گرفتم .

سوى من است )).
ـ امام على (ع ) : خداوند هيچ كس را به چيزى همانند مهلت دادن به او, آزمايش نكرده است .

ـ حـسـيـن بـن حسن به امام رضا(ع ) عرض كرد : من پسر قياما   ((1)) را در حالى ترك كردم كه از جمله دشمن ترين خلق خدا با تو بود.
حضرت فرمود : اين براى او بد است .

(حـسـيـن مى گويد :) عرض كردم : فدايت شوم , سخن عجيبى از شما مى شنوم ! حضرت فرمود : عجيب تر از اين , ابليس است .

جوار قرب خداى عزوجل بود و خداوند به وى فرمان داد.
بزرگى فروخت و از كافران شد.
خداوند به او مهلت داد.
چيزى سخت تر از مهلت دادن (كسى را)عذاب نكرده است .

سوگند كه خدا آن ها را به چيزى سخت تر ازمهلت دادن عذاب نكرده است .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : خـداى عـزوجل به فرعون ,از اين سخن او كه گفت : ((پروردگاربزرگتر شما منم )) تا اين سخنش : ((من جزخويشتن براى شما خدايى نمى شناسم ))چهل سال مهلت داد و آن گـاه او را بـه كـيـفـردنـيـا و آخرت گرفتار ساخت و (نيز) اززمانى كه خداى عزوجل به موسى وهارون (ع ) فرمود : ((هر آينه دعاى شما راپذيرفتم )) تا زمانى كه خداى متعال (نتيجه )اجابت را بر او معلوم ساخت , چهل سال طول كشيد.
ـ يزيد بن ميسره : در ميان مطالبى كه خداوند بر موسى نازل كرده است , اين جملات را ديده ام : آيا بـنـده مـؤمـن مـن از ايـن كه دنيا را به رويش بگشايم و اين كار مايه دورى او از من شود شادمان مـى گـردد؟
يـابـنـده مـؤمـنـم از ايـن كـه دنـيا را از او بگيرم وبدين وسيله به من نزديك شود بى تابى مى كند؟
سپس اين آيه را تلاوت كرد : ((آيامى پندارند كه آن چه از مال و پسران كه بديشان مدد مى دهيم .

مى خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم ؟
(نه ) بلكه نمى فهمند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : و روزگـارشان به درازاكشيد تا خوارى را به نهايت رسانند و خود رامستوجب دگرگونى ها (و زوال نعمت ها)گردانند.
تفسير.
آيه ((ولا يحسبن الذين كفروا.
آن كـه خـداونـد پـيامبر خود را درباره شتاب كفار در كفرشان دلدارى داد كه اين كار درحقيقت تسخيرى الهى نسبت به كفار است تا بدان جا رسند كه هيچ بهره اى در آخرت نداشته باشند, سخن را مـتـوجـه خـود كفار كردو روشن ساخت كه اگر خداوند به آن هامهلت و فرصتى مى دهد نبايد خـوشـحـال شـونـد, زيرا اين مهلت ها آن ها را به تدريج به سوى گناهان بيشتر سوق مى دهد و در پس اين مهلت دهى , عذابى خواركننده است كه جز خفت و سرافكندنى به همراه ندارد.
جريان به تمامى طبق سنت و قانون تكميل است .

خود ارضايى .

خود ارضايى .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هان ! لعنت خدا وفرشتگان و مردم , همگى , بر كسى باد كه چيزى از حق مرا پايمال كند.
حيوان نزديكى كند و بر كسى كه خودارضايى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـه كـس اند كه خداوندروز قيامت با آن ها نه سخن مى گويد, نه به آنان نگاه مى كند و نه پاكشان مى خواند وعذابى دردناك دارند : كسى كه موى سپيدخود را بكند, كسى كه خود ارضايى كند وكسى كه لواط دهد.
ـ در پـاسـخ بـه سـؤال از اسـتمنا ـ : گناه بزرگى است كه خداى متعال در كتاب خوداز آن نهى فرموده است و كننده اين كار مانندكسى است كه با خودش ازدواج كند.
بدانم كسى اين كار را مى كند هرگز با او غذانمى خورم .

اللّه , در كـجـاى كـتـاب خـدا از ايـن عـمل نهى شده است ؟
حضرت فرمود : اين سخن خداوندكه مـى فـرمـايـد : ((پس , هر كه فراتر از اين جويد, آنان از حد گذرندگانند)) و اين عمل از مصاديق ((فراتر از اين )) است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : نكاح كننده با دست خود, ملعون است .

ـ امام صادق (ع ) : مردى را كه با آلت خود بازى كرده بود نزداميرمؤمنان (ع )آوردند.
(تازيانه ) زد تا جايى كه سرخ شد.
محل بيت المال برايش زن گرفت .

مرگ .

مرگ .

قرآن .

((همان (خدايى ) كه مرگ و زندگى را بيافريد, تا شمارا بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمندآمرزنده )).
ـ امام على (ع ) : هر زنده اى را مرگى است .

ـ مرگ , آغاز عدالت آخرت است .

ـ با مرگ , دنيا پايان مى پذيرد.
ـ مرگ , دروازه آخرت است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه يكى از شمابميرد, قيامتش بر پا شود.
بپرستيد كه انگار او را مى بينيد و هر لحظه ازاو آمرزش بخواهيد.
ـ هرگاه يكى از شما بميرد, قيامتش برپا شده است , خوبى ها و بدى هاى خود رامى بيند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : مـدت هـاى عـمـر را مـعين فرمود و آن ها را دراز و كوتاه و دير و زودقرار داد و طناب هاى آن را به مرگ وصل كرد و مرگ را كشنده طناب هاى بلند عمرهاو گسلنده رشته هاى ريسمان هاى آن ها قرار داد.
ـ سپاس و ستايش خدايى را كه شريعت اسلام را بنا نهاد و آبشخورهاى آن را براى كسى كه بخواهد از آن آب بنوشد,آسان و هموار گردانيد.
اسـت و مـنـاره اش كـارهـاى نيكو و پايانش مرگ و دنيا جايگاه آماده شدن (يا ميدان مسابقه ) آن و قيامت محل گردآمدن مسابقه دهندگانش و بهشت جايزه اش .

ـ پيامبر خدا(ص ) : من بيم دهنده هستم و مرگ شبيخون زننده و قيامت وعده گاه .

ـ امـام على (ع ) : مرگ برهم زننده خوشى هاى شماست و تيره كننده شهوت هاى شما و دور كننده شما ازهدف هايتان .

هماوردى شكست ناپذير و جنايتكارى بازخواست نشدنى .

افكنده است .

مرگ و شدت دردهاى آن شما را فراگيرد.
ـ خداوند فرشته اى دارد كه هر روز جارمى زند : بزاييد براى مردن , و گردآوريدبراى از بين رفتن و بسازيد براى ويران شدن .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ , مرگ ! بدانيدكه از مرگ گريزى نيست .

بـا خـود مـى آورد : خوشى و آسايش ورستاخيزى خجسته به سوى بهشتى برين رابراى اهل سراى جـاودانـى مـى آورد, هـمـانـان كه براى اين سراى كار مى كردند و بدان رغبت مى ورزيدند و مرگ بدبختى وپشيمانى و رستاخيزى زيانبار به سوى آتشى سوزان را براى طالبان سراى فريب مى آورد, همانان كه براى اين سراى مى كوشيدند و بدان رغبت مى ورزيدند.
ـ هركس با هر چيزى (از اعمال وصفات ) بميرد, خداوند او را با همان برمى انگيزد.
ـ هر بنده اى , با همان چيزى برانگيخته مى شود كه مرده است .

ـ مـسـلـمـان هـر گـاه مـرگـش فـرا رسـد, اعـضـاى بـدنـش از يـكـديگر خداحافظى مى كنند ومى گويند:بدرود, تا روز قيامت از هم جدا مى شويم .

ـ امام رضا(ع ) : وحشتناك ترين زمان براى اين موجود (انسان ) سه جاست :روزى كه زاده مى شود و از شـكـم مـادرش بـيـرون مـى آيـد و دنـيـا را مـى بـيند و روزى كه مى ميرد و آخرت و اهل آن را مـشاهده مى كند و روزى كه برانگيخته مى شود واحكام و داورى هايى را مى بيند كه در سراى دنيا نديده است .

سخت ترين لحظات آدميزاد سه لحظه است : لحظه اى كه ملك الموت را مى بيند ولحظه اى كه از گـورش بـرمى خيزد و لحظه اى كه در برابر پروردگار خود, تبارك و تعالى ,مى ايستد و پس , يا به سوى بهشت مى رود يابه سوى دوزخ .

نزد پيغمبرى آمدند و گفتند : دعا كن پروردگارت مرگ را از ما بردارد.
برايشان دعا كرد.
تعالى مرگ را از آن جماعت برداشت .

شد كه خانه ها بر آنان تنگ گشت و نسلشان افزايش يافت .

مى شد مرد (خانه ) مجبور بود پدر و مادر وپدربزرگ و پدربزرگ پدربزرگش را غذابدهد و آن ها را راضى گرداند (يا به نظافت آن ها برسد) و به ايشان رسيدگى نمايد.
كسب و كار باز ماندند.
گفتند : از پروردگارت بخواه ما را به عمرهايى كه داشتيم برگرداند.
پـروردگارش , عزوجل , چنين تقاضا كرد وخداوند آن ها را به مدت هاى (معين شده )عمرشان باز گرداند.
ـ در روزگاران گذشته , عده اى به پيغمبرى كه داشتند, گفتند : دعا كن پروردگارت مرگ را از ما برگيرد.
پيغمبر برايشان دعا كرد و خداوند مرگ را ازآنان برداشت .

بـه حـدى كـه مـنازل و خانه ها برايشان تنگ گشت و نسل زياد شد و صبح كه مى شد مرد(خانه ) مـشـغـول غذا دادن به پدر و پدربزرگ و مادر و پدر پدربزرگ خود مى شد و آن هارا نظافت مى كرد وبه سر و وضعشان رسيدگى مى نمود.
پس , گفتند : از پروردگارت تقاضا كن ما رابه همان حالى كه داشتيم باز گرداند.
نيز از پروردگارش خواهش كرد و خداوندآن جماعت را به حال اولشان باز گردانيد.
تفسير.
آيـه ((الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا و هو العزيز الغفور)), زندگى يعنى اين كه موجود طورى باشد كه حس و اراده داشته باشد و مرگ به معناى فقدان اين دو خصيصه است .

امـا مـرگ , آن گـونـه كـه از آمـوزش هـاى قـرآن برمى آيد, عبارت است از انتقال از مرحله اى از زنـدگـى بـه مـرحـله اى ديگر و اين مطلب , چنان كه پيشترگفتيم , از اين آيه استفاده مى شود : ((ماييم كه ميان شما مرگ را مقدر كرده ايم ـ تا آن جا كه مى فرمايد :ـ و شما را (به صورت ) آن چه نمى دانيد پديدارگردانيم )).
نيز, همچون زندگى , تعلق گيرد.
بـا ايـن حـال , اگـر مـرگ را, چـنـان كـه در عـرف نيزچنين است , يك امر عدمى بگيريم در اين صورت مرگ , عدم ملكه زندگى است و بهره اى از وجود كه تعلق گرفتن آفرينش را به آن صحت بخشد, دارد.
مانند نسبت كورى به بينايى و تاريكى به روشنايى (كه نسبت عدم ملكه است ).
جمله ((ليبلوكم ايكم احسن عملا)) بيانگر هدف خداوند از آفريدن مرگ و زندگى است .

معناى آزمايش وامتحان مى باشد.
ايـن نـوع آفـرينش شما ـ يعنى اين كه زندگى مى كنيدو سپس مى ميريد ـ يك آفرينش مقدماتى آزمايشى است كه معلوم مى كند كدام يك از شما بهتر از ديگرى عمل مى نمايد.
بـراى چـيـزى اسـت كـه بعدا با آن روبه رو مى شويد وآن پاداش دادن به هر كس به فراخور عمل اوست .

به علاوه , در اين جمله اشاره اى است به اين نكته كه مقصود اصلى از آفرينش , رساندن پاداش نيك است , چرا كه از كار نيك و ممتاز شدن كسى كه كار بهتر كند سخن به ميان آورده است .

مقصود از خلقت همان نيكوكارانند و خلقت ديگران به خاطر آن ها صورت گرفته است .

خـداوند گفتار خود را با جمله ((و اوست چيره ناپذير آمرزنده )) ختم كرده است , چرا كه اوعزيز و چيره ناشدنى است .

مـطـلـق تنها از آن اوست و از اين رو, هيچ نيرويى براو چيره نمى آيد و به هركس توان مخالفت با خود راداده فقط براى آزمايش و امتحان است و به زودى ازآنان انتقام خواهد گرفت .

دنيا بسيارى از گناهان آنان را مى بخشد و در آخرت نيز, همچنان كه وعده داده است , بسيارى از گناهان را خواهد آمرزيد.
علاوه بر اين , آوردن اين دو نام در دنباله آيه تخويف و تطميعى است به آن چه سبك و سياق دعوت و رسالت اسلام به آن فرا مى خواند.
بـايـد دانـسـت كـه مـضمون آيه , صرف يك ادعاى بدون دليل كه هدف از آن تلقين باشد, نيست , چنان كه ممكن است اين گونه توهم شود.
تـقـريـبـا ضـرورى ـ يـا كاملا ضرورى ـ است كه مستلزم حكم به ضرورت رستاخيز براى پاداش و سزاست .

چـه , انـسـانـى كه جامه اين حيات دنيوى منجر به مرگ بر قامت او پوشانده شده از دو حال خارج نيست : يابه وصف نيكوكار بودن متصف مى شود يا به وصف خلاف آن .

مجهز شده است كه اگر مانعى پيش نيايد, به سمت كار نيك پيش مى رود.
كـه در حـكـم آن هـا هـسـتـند, بقيه انسان ها لاجرم يانيكوكارند يا بدكار و از متصف شدن به اين دووصف خالى نيستند.
وصف و حالتى كه مترتب بر وجود شئ است و در اغلب افراد آن جارى و سارى است , غايت وجود او و مقصود از ايجاد وى مى باشد.
گـونـه كـه حـيات نباتى يك درخت اگر غالبا به ميوه دادن آن منجر شود, اين ميوه غايت وجود آن درخت و مقصود از آن به شمار مى آيد, نيكوكارى و صلاح نيز غايت و هدف خلقت انسان است .

نكته نيز معلوم است كه پاكى و نيكوكارى اگرمطلوب باشد در واقع مطلوب بالذات نيست .

هدف از آن چيز ديگرى است , و آن چه مطلوب بالذات مى باشد آن حيات پاك و پاكيزه اى است كه نه آميخته به نقص و كاستى است و نه در معرض بيهودگى و گناهكارى قرار مى گيرد.
بـا آيـه ((هـر نـفـسـى چـشنده مرگ است و ما شما را ازراه آزمايش با بد و نيك مى آزماييم )) هم معناست .

يقين به مرگ .

ـ امـام صـادق (ع ) : خداوند عزوجل هيچ چيزى مانند مرگ نيافريده است كه در عين آن كه يقينى است و هيچ شكى در آن نيست , چونان شكى است كه در آن (كمترين ) يقينى نباشد.
ـ امـام على (ع ) : هيچ ايمان توام با يقينى نديدم كه براى اين انسان به شك شبيه ترباشد, او هر روز مـردگـان را بـه سـوى گورستان توديع و تشييع مى كند و با اين حال باز به دنياى فريبنده روى مى آورد و از شهوت وگناهان دست نمى كشد.
آدم را نـه گـنـاهـى بـود كه مرتكب شود و نه حساب و كتابى در كارش بود به جز همين مرگ كه اجـتـماع او را پراكنده و جمعش رامتفرق و فرزندانش را يتيم مى كند, بى گمان سزاوار بود كه از اين دنياى پر رنج وخستگى حذر كند.
ـ در شگفتم از كسى كه مردگان رامى بيند و با اين حال مرگ را از ياد مى برد.

در هر دمى , مردنى است .

ـ امام على (ع ) : در هر نفسى , مردنى است .

ـ در هر زمانى , از دست شدنى است .

ـ در هر لحظه اى , اجلى است .

ـ هر نفس انسان گامى است به سوى اجلش .

مرگ در تعقيب انسان است .

قرآن .

((هر جاندارى , چشنده (طعم ) مرگ است .

رستاخيز پاداش هايتان به طور كامل به شما داده مى شود.
در آورند, قطعا كامياب شده است و زندگى دنيا جز مايه فريب نيست )).
ـ امـام على (ع ) ـ در بخشى از سفارشهاى خود به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) ـ : بدان اى فرزندم , كه تو در حقيقت براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا, براى رفتن نه براى ماندن , براى مردن نه براى زيستن .

در منزلگاهى كوچ كردنى و در سرايى ناپايدار و عاريتى و در راه آخرت هستى .

فـرارى و تـعـقـيـب شـده مـرگ هـسـتـى , مرگى كه نه گريزانش را از چنگ آن رهايى است و نه جوينده اش از دست او به در رود بلكه ناگزير به او مى رسد.
مرگ تو را به هنگامى در رسد كه در حال گناهى باشى كه خودت را به توبه از آن وعده مى داده اى و او نگذارد توبه كنى و آن گاه است كه خود را به هلاكت در افكنده اى .

ـ اگر بنا بود كسى براى ماندن (در اين دنيا) نردبانى بيابد, يا براى دور كردن مرگ (از خود) راهى پـيـدا كند, آن كس بى گمان سليمان بن داود(ع ) بود كه بر جن و انس پادشاهى مى كرد و از مقام نبوت و منزلت والايى برخوردار بود.
خويش را به كمال و تمام دريافت كرد ومدت عمرش به سر آمد, كمان هاى نيستى تيرهاى مرگ را بـه سـوى او نـشانه رفتند وخانه ها از او خالى شد و مسكن ها بى صاحب ماند و مردمانى ديگر وارث آن ها شدند.
ـ شما فراريان و تعقيب شدگان مرگ هستيد.
اگر هم از آن بگريزيد, به شما مى رسد.
سايه شما به شما پيوسته تر است .

ناصيه هاى شما گره خورده است .

ـ مـرگ , بـه نـاصـيه هاى شما گره خورده است و دنيا از پشت سر شما (طوماروار)درهم پيچيده مى شود.
ـ مرگ از سايه شما به شما چسبيده تراست و بيشتر از خودتان اختياردار شماست .

ـ هرچه شمردنى است , به سرآيد وهرچه چشمداشتنى (و مقدر) است , به برآيد.
ـ براى هر جاندارى , خوراكى است وبراى هر دانه اى , خورنده اى و تو (نيز)خوراك مرگ هستى .

ـ اى مـردم , هـر انـسـانـى در گريز خود به همان چيزى مى رسد كه از آن مى گريزد واجل سوق دهنده نفس به سوى آن (مرگ )است و گريز از مرگ , خود موجب رسيدن به آن مى باشد.
ـ امام صادق (ع ) ـ درباره آيه ((بگو : آن مرگى كه از آن مى گريزيد, قطعا به سر وقت شما مى آيد.
مـاه هـا را مـى شـمـرى , بعد روزها را مى شمرى ,سپس ساعت ها را مى شمرى و آن گاه نفس ها را مى شمرى ((پس , چون اجلشان فرا رسد نه (مى توانند) ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش )).
ـ امـام عـلى (ع ) : و با خود عهد بست كه هيچ موجودى كه در آن جان دميده است , نجنبدمگر اين كه مرگ را وعده گاه او قرار دهد ونيستى را پايان كار.
ـ نه كسى كه از مرگ بترسد از آن مى رهدو نه كسى كه ماندن را دوست داشته باشد,خواهد ماند.
ـ مرگ جوينده اى شتابنده و پيگيراست كه نه آن كه بايستد از دستش درمى رود و نه آن كه بگريزد او را (از رسيدن به خود) درمانده مى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : حكايت كسى كه ازمرگ مى گريزد, حكايت روباهى است كه زمين از او طلبكار است و آن روباه از او مى گريزدچندان كه خسته مى شود و از نفس مى افتد وبه لانه خود مى رود و زمـيـن در بـيخ سبيل (گوش ) او مرتب مى گويد : اى روباه , طلبم را بده , طلبم را بده ! و در اين هـنـگـام بـادى ازروبـاه خارج مى شود و پيوسته در اين حال به سرمى برد تا آن كه گردنش قطع مى شود و مى ميرد.

زمان كوچيدن نزديك است .

ـ امام على (ع ) : اى بندگان خدا, مواظب مرگ و نزديكى آن باشيد, و ساز و برگش رافراهم آوريد, زيـرا كـه مـرگ امـرى عظيم وحادثه اى بزرگ با خود مى آورد, يا خيرمى آورد كه با آن هيچ شرى نيست , يا شرمى آوردكه همراهش هيچ خيرى نيست .

چـه كـسى به بهشت نزديكتر از كسى است كه براى آن كار مى كند و چه كسى به دوزخ ‌نزديكتر از كسى است كه براى آن مى كوشد!.
ـ زمـانـى كـه تو پشت كرده (و در سراشيب عمر قرار گرفته )باشى و مرگ از رو به رويت بيايد, چه زود به يكديگر بر مى خورى .

ـ هر كه مرگ را با ديده يقين خويش بنگرد, آن را نزديك مى بيند.
ـ مرگ نزديك است و همصحبتى (بادنيا) اندك .

ـ زمان كوچيدن نزديك است .

ـ هيچ غايبى نزديكتر از مرگ نيست .

ـ مـسـافـر مـرگ , سـزاوارتـريـن سـفـركرده اى است كه چشم به راه آمدنش باشى واز هر از سفر برگشته اى زودتر وارد مى شود.
ـ ايـن مدت عمر كه گذشت لحظات آن را كوتاه مى گرداند و سپرى شدن ساعات (يافرا رسيدن زمان مرگ ) نابودش مى كند.
سـزاست كه كوتاه باشد و غايبى (انسان يامرگ ) كه شب و روز آن را پيش مى راند,شايسته است كه زود بازگردد.
ـ اوقات دنيا, هرچند دراز باشد, كوتاه است و بهره بردن از آن هر چند بسيار باشد,اندك است .

ـ هـر آن چـه چشم به راهش باشند, آمدنى است و هر آن چه آمدنى است , بدان ماند كه از ابتدا بوده است .

ـ چه نزديك است زندگى به مرگ !.
ـ چه نزديك است زنده به مرده , چون به او مى پيوندد.
زيرا كه از او بريده است .

تفسير مرگ .

ـ امام على (ع ) ـ در پاسخ به سؤال از تفسيرمرگ ـ : از شخص آگاهى پرسيديد.
يـكـى از سـه امر است كه بر انسان وارد مى شود:يا بشارتى است به نعمت جاويدان , يا نويدى است به عذاب هميشگى و يا مايه اندوه وهراس است و كارش در بوته ابهام است ,نمى داند كه در زمره كدام دسته مى باشد.
امام حسن (ع ) ـ نيز در پاسخ به همين پرسش ـ : بزرگترين شادى است كه به مؤمنان مى رسد, زيرا از سراى رنج و بدبختى به نعمت جاويدان منتقل مى شوند وبزرگترين هلاكتى است كه بر كافران درمى رسد, زيرا از بهشتشان (ناز و نعمت وقيام ) به سوى آتشى برده مى شوند كه از ميان نمى رود و به پايان نمى رسد.
ـ امـام سجاد(ع ) : چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب (ع ) سخت شد, همراهيان حضرت به او نگريستند و ديدند حالتش برخلاف آن هاست .

مـى گـرفـت رنـگـشـان بـر مـى گشت وبدن هايشان مى لرزيد و دل هايشان به تپش مى افتاد, اما حسين (ع ) و برخى از همراهان خاص او رنگهايشان روشن مى شد واندام هايشان آرام و جان هايشان آرامش مى يافت .

از مـرگ پـروايى ندارد! حسين (ع ) به ايشان فرمود : صبور باشيد, اى بزرگ زادگان ! زيرامرگ جز پلى كه شما را از رنج و بدبختى به سوى بهشت هاى پهناور و نعمت جاويدان عبور مى دهد, نيست .

ندارد كه از زندانى به قصرى برده شود؟
.
ـ در پاسخ به پرسش : مرگ چيست ؟
ـ :براى مؤمن چون بركندن جامه هايى چركين و شپشى از تن است و از هم گسستن كند وزنجيرهاى گرانبار و جايگزين كردن فاخرترين و خوشبوترين جامه ها وراهوارترين مركب ها و امن ترين منزل ها.
براى كافر به منزله بركندن جامه هايى فاخراز تن و منتقل شدن از منزل هايى امن وجايگزين كردن آن ها به كثيف ترين وخشن ترين جامه ها و وحشتناكترين منزل هاو بزرگترين عذاب است .

ـ امام جواد(ع ) ـ نيز در پاسخ به سؤال ازمرگ ـ : همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد, جز اين كه مدتش طولانى است و انسان از اين خواب بيدار نمى شودمگر در روز رستاخيز.
خـود انـواع شـادى هاى بى شمار و انواع ترس و وحشت هاى بى مقدار مى بيند, آن كه درخواب شاد اسـت و آن كه در آن دچار ترس و هراس چه حالى دارد؟
اين است مرگ ,پس خود را براى آن آماده سازيد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ نـيـز در پـاسـخ بـه هـمـيـن پـرسـش ـ : بـراى مـؤمـن مـانـنـدـت ـسـاـا ـ خـوشـتـريـن بويى است كه استشمام مى كند و از بوى خوش آن خوابش مى برد و رنج و درد بكلى از اوبرطرف مى شود و براى كافر همچون گزش مارها و نيش عقربهاست و (بلكه )دردناكتر!.
عـرض شـد:عده اى مى گويندكه مرگ دردناكتراز اره شدن و قيچى گشتن و خرد شدن با سنگها وبه چرخش در آوردن ستونه آهنى آسيا بر تخم چشم است ! حضرت فرمود : براى بعضى ازكافران و گنهكاران همين طور است .

ـ امـام كـاظـم (ع ) ـ بر مردى كه در سكرات مرگ فرو رفته بود, وارد شد ـ : مرگ صافيى است كه مؤمنان را از گناهانشان صاف مى كند و آخرين دردى است كه به عنوان كفاره آخرين گناهى كه در وجـودشـان مـى بـاشـد بـه آن هـا مى رسد و كافران را نيز ازحسناتشان صاف مى سازد و آخرين خوشى يا آسايشى است كه به عنوان آخرين پاداش حسنه اى كه دارند, به ايشان مى رسد.
ـ امام رضا(ع ) ـ در هنگام عيادت ازمردى از اصحاب خود ـ : حالت چگونه است ؟
عرض كرد : بعد از (رفتن ) شما, مرگ راديدم ! ـ منظورش درد و رنجى بود كه ازشدت بيماريش مى كشيد ـ حضرت فرمود :آن را چگونه ديدى ؟
عرض كرد : سخت ودردناك .

هشداردهنده مرگ و چيزى را ديده اى كه پاره اى احوال آن را به تو مى شناساند.
ـ امام جواد(ع ) ـ در پاسخ به سؤال از علت ناخوش داشتن مرگ ـ : زيرا مردم مرگ رانمى شناسند و از اين رو آن را ناخوش مى دارند, در صورتى كه اگر مرگ را مى شناختندو از اولياى خداى عزوجل بودند, بى گمان آن را دوست مى داشتند و مى فهميدند كه آخرت براى آن ها بهتر از دنياست .

سپس فرمود : اى ابو عبداللّه , به چه دليل كودك و ديوانه از خوردن دارو كه بدنشان راسالم مى كند و دردشان را برطرف مى سازدخوددارى مى ورزند؟
عرض كرد : چون سودمندى دارو را نمى دانند.
فرمود : سوگند به آن كه محمد را به حق پيامبر كرد, هر كس خودش را براى مرگ چنان كه بايد و شـايـد آماده گرداند,سودمندى مرگ براى او بيشتر از سودمندى اين دارو براى اين شخص تحت درمان است .

چه نعمتى مى انجامد, بى گمان بيشتر ازخردمند دورانديشى كه براى برطرف كردن بيمارى ها و كسب سلامتى ها در پى داروست ,مرگ را مى طلبيدند و دوستش مى داشتند.
ـ امام عسكرى (ع ) : على بن محمد(ع ) نزديكى از اصحاب خود كه بيمار بود, رفت .

مى گريست و از مردن بيتابى مى كرد.
حضرت به او فرمود : اى بنده خدا, تو ازمرگ مى ترسى چون آن را نمى شناسى .

بدن تو چندان كثيف و چركين شود كه ازشدت چرك و كثافت متاذى شوى و بدنت پر از زخم شود و گـال بـگـيـرى و بدانى كه اگردر حمامى خودت را بشويى همه آن ها ازبين مى رود آيا دوست نـدارى بـه آن حـمـام روى و چـرك و كـثافت ها را از خودت بشويى يا دوست دارى حمام نروى و به همان حال باقى بمانى ؟
عرض كرد : چرا,يابن رسول اللّه (دوست دارم حمام بروم ).
فرمود : اين مرگ همان حمام است وآخرين گناهان و بدى هاى وجود تو را پاك و تميز مى كند.
مـرگ ) شـدى و از آن گذشتى از هر گونه غم واندوه و رنجى رهايى يابى و به هر گونه خوشى و شادمانى برسى .

مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد.
ـ در پاسخ به سؤال از مرگ ـ : مرگ باوركردن چيزى است كه نيست .

جدش از حضرت صادق (ع ) برايم حديث كرد كه فرمود : مؤمن هرگاه بميرد, مرده نيست .

مى باشد.

مرگ مؤمن .

قرآن .

((هـمـان كسانى كه فرشتگان جانشان را ـ در حالى كه پاكند ـ مى ستانند (و به آنان ) مى گويند : درود بر شما باد,به (پاداش ) آن چه انجام مى داديد, به بهشت در آييد)).
((اى نـفـس آرام يافته , خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در ميان بندگان من درآى و دربهشت من داخل شو)).
((آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.
پرهيزگارى ورزيده اند.
براى آنان است .

همان كاميابى بزرگ است )).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : بيرون رفتن مؤمن ازدنيا را مانند نكنم مگر به بيرون آمدن كودك از رنج و تاريكى شكم مادرش به خوشى (وروشنايى ) دنيا.
ـ هنگام جان دادن مؤمن , ملك الموت در برابر او, مانند بنده ذليل در برابر خواجه ,است .

نزديك نمى شوند, تا اين كه سلامش گويد ونويد بهشت به او دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـؤمـن بيرون رفتن ازدنيا را حس نمى كند و اين سخن خداى متعال است كه مى فرمايد : ((ايا اى نفس آرام يافته .

اين (حالت ) براى كسى است كه پارساباشد و با برادرانش همدردى و به آن هارسيدگى كند.
ـ درباره آيه ((برايشان بشارت است درزندگى دنيا)) ـ : در هنگام مردن , محمد وعلى (ع ) او را به بهشت بشارت مى دهند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : عـلاقـه مـندترين شيعيانمان به ما, جان كندنش مانند نوشيدن آب خنك روحـبـخشى است كه يكى از شمادر روز تابستان بنوشد و بقيه آن ها در بسترخود با خوشايندترين حالت مى ميرند,حالتى كه هر يك از شما آرزوى چنان مردنى را مى كند.
ـ در حـديـث مـعـراج آمـده اسـت : هـرگاه بنده درحال مرگ قرار گيرد, فرشتگانى بالاى سر او مـى ايـسـتـنـد و دسـت هـر فرشته اى جامى از آب كوثر است و جامى از شراب بهشتى و به روح او مـى نـوشـانند تا سستى وتلخى مرگ از او برود و نويد بزرگ را به اومى دهند و مى گويند : خوش باش وجايگايت نكوباد.
حكيم حبيب قريب , مى روى .

خـدا(ص ) : نـخـستين چيزى كه مؤمن به آن نويد داده مى شود, آسايش و راحت و بهشت پرنعمت است .

مـؤمـن داده مـى شود اين است كه او را مى گويند :مژده بادا تو را اى دوست خدا به خشنودى او وبهشت ! بسيار خوش آمدى .

كـنندگان تو را آمرزيد و دعاى كسى را كه برايت آمرزش خواست ,اجابت كرد و گواهى كسى را كه به خوبى تو گواهى داد, پذيرفت .

مرگ براى مؤمن همچون يك دسته گل خوشبوست .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ براى مؤمن ,همانند يك دسته گل خوشبوست .

ـ ارمغان مؤمن , مرگ است .

ـ امام على (ع ) : بهترين ارمغان براى مؤمن , مرگ است .

ـ وه كه چه سودمند است مرگ براى كسى كه ايمان و تقوا را شعار دلش كرده است !.
ـ آسايش بخشى چون مرگ نيست .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ , يك غنيمت است .

ـ امام على (ع ) : مرگ , مايه آسودگى نيكبختان است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مرگ , براى هرمسلمانى كفاره است .

مرگ كافر.

قرآن .

((همانان كه فرشتگان جانشان را مى گيرند در حالى كه بر خود ستمكار بوده اند.
(و مى گويند :) ما هيچ كار بدى نمى كرديم .

آن چه مى كرديد داناست )).
((پس , چگونه (تاب مى آورند) وقتى كه فرشتگان (عذاب ) جانشان را مى ستانند و بر چهره و پشت آنان تازيانه مى نوازند؟
)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : و اگر با دوستان مادشمن باشد و با دشمنان ما دوست و القاب مخالفان ما را بر خود نهد, پس آن گاه كه ملك الموت براى ستاندن جانش بيايد,خداى عزوجل اربابان آن نابكار را كـه به جاى خداوند آنان را به خداوندى گرفته بود,در حالى كه به انواع عذاب مبتلايند در برابراو مجسم گرداند به طورى كه همين كه آن هارا ببيند هلاك شود.
كه تاب تحملش را ندارد پيوسته به او رسد.
پـس ملك الموت به او گويد : اى نابكاركافر, دوستان خدا را به دشمنان اوواگذاشتى ! امروز آنان كمترين كارى نمى توانند برايت انجام دهند و هيچ راه گريزى ندارى .

كه اگر كمترين آن در ميان ساكنان دنياتقسيم شود, همگى آنان را نابود سازد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : مرگ براى كسى كه بنده شهوت و اسير هوس هايش باشد, مايه راحتى است , زيرا هرچه زندگيش به درازا كشد,گناهانش فزونى مى گيرد و جناياتش بر خودبزرگتر مى شود.

فرشته مرگ .

قرآن .

((و اوسـت كه بر بندگانش قاهر(و غالب ) است ونگهبانانى بر شما مى فرستد تا هنگامى كه يكى از شما رامرگ فرا رسد, فرستادگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمى كنند)).
((خـدا نـفـوس را, هـنـگـام مـرگـشان , به تمامى بازمى ستاند و نيز نفسى را كه نمرده است , در خـوابـش (قبض مى كند), پس , آن (نفسى ) را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى دارد و آن ديگر (نفس ها) را تا هنگامى معين (به سوى زندگى دنيا) باز پس مى فرستد.
(امر) براى مردمى كه مى انديشند, نشانه هايى است )).
((بـگـو : فـرشـتـه مـرگـى كـه بـر شـمـا گـمارده شده , جانتان را مى ستاند, آن گاه به سوى پروردگارتان باز گردانيده مى شويد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در پاسخ به زنديقى كه مدعى تناقض در قرآن بود ـ : ((اللّه يتوفى الانفس حين موتها)) و آيه ((يتوفاكم ملك الموت )) و ((توفته رسلنا)) و ((تتوفاهم الملائكة طيبين )) و ((الذين تـتـوفـاهـم الـمـلائكـة ظـالـمـى انـفسهم )), خداى تبارك برتر وبزرگتر از آن است كه اين كار (سـتاندن جان ها) را خود به عهده گيرد, كارفرستادگان و فرشتگانش كار او به شمارمى آيد, چرا كه اينان به فرمان او كار مى كنند.
پـس ,هركه اهل طاعت و فرمانبرى باشد,ستاندن جانش را فرشتگان رحمت به عهده مى گيرند و هر كه اهل معصيت و نافرمانى باشد, قبض روحش را فرشتگان عذاب به گردن مى گيرند.
از فرشتگان رحمت و عذاب دارد كه فرمان او را اجرا مى كنند و كار آن ها (در واقع ) كاراو مى باشد و هر چه آن ها انجام مى دهند, به ملك الموت نسبت داده مى شود.
عـمـل آن ها عمل ملك الموت است و عمل ملك الموت عمل خداست , زيرا كه خداوندجان ها را با دست هركه خود بخواهد, مى ستاند.
ـ نـيـز در پاسخ به زنديق ـ : خداى تبارك و تعالى , كارها را هر گونه كه بخواهدتدبير مى كند و از آفريدگان خود هر كه رابخواهد به هر كارى كه بخواهد مى گمارد.
مـلـك الـمـوت را در خـصـوص هـريـك ازآفـريدگانش كه بخواهد مى گمارد وفرستادگان از فـرشـتـگانش را مخصوص هركس از آفريدگانش كه خواهد مى گمارد وفرشتگانى را كه خداى عزوجل نامشان رابرده است نيز مخصوص هر كه ازآفريدگانش كه خود خواهد مى گمارد.
خداى تبارك و تعالى , امور را هر گونه كه خواهد تدبير مى كند و هر علم و دانشى را هم دارنده اش نـمـى تواند براى همه مردم شرح دهد, زيرا بعضى از مردم (در درك مطالب )قوى هستند و برخى ناتوان .

دريافت و تحمل برخى از علوم آسان است و برخى ديگر را كسى نمى تواند برتابد, مگراولياى خاص خدا كه خداوند حمل آن را برآن ها آسان مى كند و در راه فهم آن ياريشان مى رساند.
بـدانـى ايـن خداوند است كه زنده كننده وميراننده است و جان ها را با دست هريك ازآفريدگان خود كه بخواهد ـ چه فرشتگانش و چه غير آنان ـ مى ستاند.