ميزان الحكمه جلد ۱۳

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۵ -


پس , امام (ع ) به هر كس سه دينار داد به مردى از انصار سه دينار پرداخت بعد از او غلام سياهى آمد, حـضرت به او نيز سه درهم داد آن مردانصارى گفت : اى امير المؤمنين , اين غلامى است كه ديروز او را آزاد كـردم , حـالا من و او رايكسان قرار مى دهى ؟
امام (ع ) فرمود : من دركتاب خدا نگريستم , اما براى فرزندان اسماعيل برتريى نسبت به فرزندان اسحاق نيافتم .

ـ عبداللّه بن صلت : مردى از اهالى بلخ گفت : من در سفر حضرت رضا(ع ) به خراسان همراه ايشان بـودم روزى سفره غذايش را خواست و غلامان سياه و غير سياه خود را دورآن سفره جمع كرد من عرض كردم : فدايت شوم , كاش براى اين ها سفره جداگانه اى مى انداختى حضرت فرمود : خاموش باش !خداوند تبارك و تعالى يكى است , مادر يكى است , پدر يكى است و پاداش به اعمال است .

ـ روايت شده است كه موسى بن جعفر(ع ) به مرد كريه المنظرى از اهالى سواد(عراق ) برخورد به او سلام كرد و در كنارش نشست و مدتى طولانى با وى گفتگو كرد وسپس اظهار داشت كه چنانچه براى وى مشكلى و نيازى پيش آيد حاضر است آن را برايش برطرف سازد.
شـخـصـى بـه حـضـرت عـرض كـرد : يـابـن رسـول اللّه , نـزد ايـن مـرد مـى نـشينى و سپس از حـوائجـش مـى پـرسـى , در صـورتـى كـه او به شما نيازمندتراست (و بايد در خدمت شما بيايد و درخواست و تقاضا كند)؟
!.
حـضـرت فرمود : او بنده اى از بندگان خداست و به حكم كتاب خدا با ما برادر است ودر سرزمين خدا به سر مى برد بهترين پدران ,يعنى آدم (ع ) و برترين اديان يعنى اسلام ما و اورا به هم پيوند داده است و شايد روزى زمانه ما رادر كارى نيازمند او كند و آن گاه ما را ببيند كه ديروز بر او بزرگى فروختيم و امروز در برابرش فروتنى مى كنيم .

گروه هاى مردم .

ـ امام سجاد(ع ) : مردم در روزگار ما به شش گروه تقسيم مى شوند : شير و گرگ و روباه و سگ و خـوك و گوسفند شيران همان شهرياران و زمامداران دنيايند كه هر يك ازآن ها دوست دارد بر ديـگـرى غـلـبه كند و مغلوب كسى واقع نشود گرگ ها همان بازرگانان شماهستند كه هرگاه مـى خـواهـند كالايى را بخرند ازآن بدگويى مى كنند و هرگاه مى خواهندبفروشند از آن تعريف مـى كـنند روبهان همان كسانى هستند كه از طريق دين خود مى خورند وبه آن چه مى گويند در دل اعتقادى ندارند سگ هاآن كسانى هستند كه با زبان خود بر مردم پارس مى كنند و مردم از شر زبـانـشـان به آنان احترام مى گذارند خوكان همان مردمان نامرد وامثال آن ها هستند كه وقتى از آنان دعوت به فحشايى شود اجابت مى كنند و گوسفندان همان مؤمنان هستند كه پشمهايشان را مى چينند وگوشتشان رامى خورندواستخوانشان رامى شكننداز يك گوسفند در ميان عده اى شير و گرگ وروباه و سگ و خوك چه كارى ساخته است ؟
.
ـ مـسـيح (ع ) : اى بندگان بد, مانندزغن هاى رباينده و روبهان مكار و گرگهاى خائن و بى وفا و شـيـرهاى درنده و بى رحم نباشيدو با مردم آن كنيد كه اين درندگان با شكارهاى خود مى كنند, گروهى مى رباييد و گروهى نيرنگ مى زنيد و گروهى به مردم خيانت وبى وفايى مى كنيد.
ـ امـام على (ع ) روزى در مسجد كوفه بودو بزرگان و سرشناسان مردم نيز حضور داشتندحضرت فـرمـود : اى مردم , ما در روزگارى كجرو و زمانه اى ناسپاس به سر مى بريم ,نيكوكار در آن بدكار شمرده مى شود و ستمگرهر روز بر سركشى و نخوتش مى افزايد ازآن چه مى دانيم بهره اى نمى بريم و آن چه رانمى دانيم نمى پرسيم و از هيچ بلايى تا بر ما فرودنيايد, نمى ترسيم .

و مردم چهار دسته اند :.
دسـتـه اول كـسانى هستند كه آن چه آنان را ازتبهكارى و فتنه و فساد در زمين باز مى داردضعف درونى آنان و كندى شمشيرشان و كمى مال و ثروتشان است .

دسـتـه دوم كسانى هستند كه شمشير از نيام بيرون كشيده و شر و بدى خويش را آشكارساخته و سـواره هـا و پـياده هاى خود را بسيج كرده اند خود را براى فتنه و آشوب آماده ساخته و به خاطر به دسـت آوردن مـال و منالى , ياسالارى بر دسته اى و يا نشستن بر كرسى ومنبرى , دينشان را زير پا گـذاشـتـه انـد و چـه بـدسودايى است كه دنيا را بهاى جان خود بدانى وآن را به جاى آن چه نزد خداوند دارى برگزينى .

دسته سوم كسانى هستند كه با كار آخرت دنيا را مى جويند و بر آن نيستند تا با كار دنيا,آخرت را به دست آورند با فرو انداختن سرهايشان فروتن نمايى مى كنند, و با آهسته قدم برداشتن خود را با وقار نشان مى دهند و باجمع كردن دامن هايشان خويش را پاك وپرهيزنده از نجسى جلوه مى دهند و به امانتدارى و درستكارى تظاهر مى كنند و پرده خدا راوسيله اى براى ارتكاب گناهان قرار مى دهند .

دسـتـه چهارم كسانى هستند كه ضعف وزبونى و نداشتن اسباب و امكانات , آنان را ازطلب مقام و ريـاست دور ساخته و از آن رو كه كارى از ايشان برنمى آيد به حالى كه دارند باقى مانده اند و نام آن را قـنـاعـت و خرسندى نهاده وخود را به لباس زاهدان درآورده اند, در حالى كه شب و روز آرام و قرار ندارند و اهل زهد وقناعت نيستند.
و (از ايـن گـروهـهـا كـه بـگذريم ) مردانى چندباقى مى مانند كه ياد بازگشتگاه ديدگانشان را (ازلـذات ايـن دنـيـا) فـرو بـسته و ترس صحراى محشراشك هايشان را روان ساخته است , يكى از مـردم گـريخته كنج عزلت گزيده است , ديگرى ترسان و مقهور گشته , يكى خاموش و لگام زده اسـت ,ديـگـرى انـدوهـگين و دردمند است و به خاطرتقيه (و ترس از ستمگران ) در گمنامى به سـرمـى بـرنـد و خـوارى آنـان را فـرا گـرفـتـه اسـت چـنـان است كه در دريايى شور و تلخ فرو رفـتـه اند,دهان هايشان بسته و دل هايشان مجروح است ,از بس پند و اندرز داده اند خسته و دلگير شـده انـد,چندان مقهور شده اند كه (در ميان مردم ) خوار وبى قرب گشته اند و به قدرى از ايشان كـشته شده كه شمارشان كاستى گرفته است پس , بايد كه دنيادر ديده شما كوچكتر و پست تر از تـفـالـه بـرگ درخـت سـلم (كه براى دباغى پوست به كارمى رفته است ) و ناچيزتر از ريزه هاى دم قـيـچـى بـاشـد, از حال پيشينيان خود پند گيريد پيش ازآن كه آيندگان از حال و روز شما پند گيرند.
ـ امـام كـاظـم (ع ) ـ در انـدرز به هشام بن حكم ـ : اى هشام , از اين دنيا و اهل آن برحذرباش , زيرا مـردم در آن چـهـار دسـتـه انـد : يكى افتاده در ورطه هلاكت و هماغوش هوس ديگرى دانشجو و قـرآن خوان كه هر چه دانشش فزايد كبر و غرورش بيش شود و قرآن دانى ودانش خويش را وسيله گردن فرازى و بزرگى نمودن بر فرودستان خود سازد سومى عابدنادانى كه هر كس را در عبادت از او كـمتر است كوچك شمارد و دوست دارد او را تعظيم وتكريم كنند و چهارمى بينشمند داناى آشـنـا بـه راه حق كه دوست دارد حق را بر پاى دارد اما ياناتوان است , يا مغلوب و نمى تواند آن چه رامى فهمد و مى داند به كار بندد و از اين رواندوهناك و غمزده است او بهترين فرد روزگارخود و خردمندترين آنان است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : بـه مـردم اطـراف خـودنظرى بيفكن , آيا جز درويشى كه از فقر رنج مى برد, يا تـوانـگـرى كـه كـفـران نـعـمت خدا مى كند,يا بخيلى كه براى افزودن بر مال خويش حق خدارا نـمـى پردازد, يا سركشى كه گويى گوش او ازشنيدن پند و اندرزها سنگين است , كس ديگرى را مـى بينى ؟
كجايند نيكان و شايستگان شما؟
كجايند آزادگان و بخشندگان شما؟
كجايند آنان كه در كسب و كارشان پرهيزگار و در راه ورسمشان پاك و وارسته بودند؟
آيا نه اين كه همگى از اين دنياى پست و سراى زودگذررنج آلود رخت بر بستند و كوچيدند؟
.
پس , ما همه از آن خداييم و همگى به سوى او باز مى گرديم فساد و تبهكارى آشكار گرديده است , اما نه كسى درصدد انكار و تغيير آن برمى آيد و نه كسى براى جلوگيرى از آن اقدامى مى كند آيا با اين روش مى خواهيد در سراى پاك خداوند, همجوار او شويد و عزيزترين دوستان او باشيد؟
هيهات ! بـهـشـت خدا را بافريب نتوان از او گرفت و جز با اطاعت از خدا به خشنودى او نتوان رسيد لعنت خـدا بر كسانى كه به خوبى ها فرمان مى دهند و خود آن ها را ترك مى كنند و كسانى كه از زشتى ها باز مى دارند وخود آن ها را به كار مى بندند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـردم چـهار دسته اند :يكى نادان افتاده در ورطه هلاكت و هماغوش باهوس ديگرى عابدمتظاهر به تقوا و پرهيزگارى كه هر چه بيشتر عبادت كند بر كبر و غرورش افزوده شود سه ديگر عالمى كه دوست داردمردم پشت سرش راه روند و از او مدح و ستايش كنند چهارم داناى آشـنـا به حق كه دوست داردحق را برپا دارد, اما يا توانايى و قدرت ندارد يامغلوب است او بهترين فرد روزگار خود وخردمندترين مردم زمانه خويش است .

ـ امـام حـسـن (ع ) : مـردم چـهـار دسـتـه انـد :دسـتـه اى از آنـان اخـلاق دارنـد و بـهـره اى (از نـيـكى ياديندارى )ندارند (ودسته اى ازنيكى و ديندارى بهره مندند اما اخلاق ندارند و دسته چهارم كـه بـه نابودى اندرند كسانى هستند كه نه بهره اى از خيرو صلاح دارند و نه اخلاق و اينان بدترين مردمندو دسته اى كه هم اخلاق دارند و هم از خير وصلاح بهره مندند) اينان بهترين مردمند.
در خبرى ديگر از آن حضرت آمده است :مردم چهار گروهند : يكى از خير و صلاح بهره منداست , اما اخلاق ندارد يكى اخلاق دارد, اما از خير وصلاح بهره اى ندارد ديگرى نه اخلاق دارد و نه ازخير و ديـندارى بهره مند است و اين بدترين مردم است و چهارمى هم اخلاق دارد و هم از خير وصلاح بهره مند است , اين برترين مردم است .

ـ معصوم (ع ) : مردم چهار دسته اند : يكى مردى است كه مى داند و مى داند كه مى داند چنين كسى راهـنـمـا و داناست , از او پيروى كنيدديگرى مردى است كه مى داند و نمى داند كه مى داند چنين كـسـى غـافـل است , هشيارش كنيدسومى مردى است كه نمى داند و مى داند كه نمى داندچنين كـسـى نـادان اسـت , دانـايـش كـنيد و چهارمى مردى است كه نمى داند و خيال مى كند مى داند چنين كسى گمراه است , ارشادش كنيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : مـردم سـه دسـتـه اند : دانشمندربانى , دانشجوى در مسير نجات و رستگارى ونـابـخـردان بى سر و پايى كه در پى هر بانگى به راه مى افتند و با هر بادى به سويى مى گرايند, از نوردانش روشنايى نمى گيرند و به پايگاه استوارى پناه نمى جويند.
حـضـرت سـپـس اشـاره بـه سـيـنـه خـود كـرد و فـرمـود :افـسوس ! افسوس ! در اين جا دانش فراوانى نهفته است , كاش براى آن فراگيرندگانى مى يافتم سپس فرمود : آرى , البته افراد زيرك و تيزهوشى رامى شناسم , اما مورد اطمينان نيستند, زيرا برخى ازآنان دين را وسيله دنيا مى سازند و بـا نـعمت هاى خدابر بندگان او برترى مى جويند و با حجت هاى حق بركتاب او برخى ديگر با اهل حق و حقيقت عنادمى ورزند و با اولين شبهه اى كه برايشان پيش آيد,آتش شك و ترديد در دلشان فـروزان مـى شـود و نـه بـه ايـن سو مى روند و نه بدان سو, بلكه اسيرلذت هايند و رام و فرمانبردار شـهوتها, شيفته گردآورى مال و ثروت اندوزيند, از دين بهره اى ندارند, به حيوانات چرنده بيشتر مى مانند (تا به انسان ), اين چنين است كه با مرگ دانشمندان دانش نيز مى ميرد.
آرى , البته زمين از وجود كسانى كه با دليل وبرهان براى خدا (و برپا داشتن دين او) به پامى خيزند تا حجت هاى خدا بر بندگانش از بين نرود, هرگز خالى نمى ماند اينان شمارشان اندك است , ليكن نزد خداوند ارجمندترينند.
ـ مـردم سـه دسته اند : خردمند, نادان ونابكار : خردمند, دين شريعت اوست وبردبارى سرشت او و انديشيدن خصلت او هرگاه از او بپرسندجواب دهد و هرگاه سخن گويد درست گويد وهرگاه بـشـنـود, پـذيـرا شـود و هـرگـاه نـقـل قـول كـند,راست گويد و هرگاه كسى به او اطمينان كند,وفادارى نشان دهد نادان هرگاه او را به كار نيكى متوجه كنند, غفلت مى ورزد, هرگاه از او بـخواهند ازكار خوبى دست بردارد, آن را ترك مى كند و اگر اورا به نادانى وادارند نادان مى شود, اگر نقل قول كنددروغ گويد, خودش نمى فهمد و اگر هم به اوبفهمانند درك نمى كند اگر به او امانت سپارى , به توخيانت مى كند, اگر با او همنشينى كنى , باعث ننگ وبدنامى تو شود و اگر به او اعتماد كنى , نسبت به توخيرخواهى و يكرنگى به خرج نمى دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـردان سـه دسته اند :خردمند, نابخرد و نابكار خردمند آن گاه كه با اوسخن گـويـنـد, پاسخ دهد و هرگاه سخن بگويد,درست بگويد و هرگاه بشنود پذيرا شود نابخردبراى سـخـن گـفـتن عجله دارد و هرگاه حديث گويد (ونقل قول كند) فراموش كند و اگر به كار زشـتـش وادارند, آن را انجام دهد نابكار اگر به او اعتماد كنى (و امانتى بدو سپارى ) به تو خيانت كند و اگر براى اوسخنى بازگو كنى , باعث ننگ و عار تو شود.
ـ امام عسكرى (ع ) در پاسخ به سؤال يكى از شيعيان درباره اختلاف شيعه , نوشت : مخاطب خداوند در حـقيقت شخص خردمند است و مردم درباره من چند دسته اند : يكى با بينش وبصيرت است و در راه نجات قدم بر مى دارد و به حق چنگ در مى زند و به شاخه ريشه مى آويزد,از شك و ترديد به دور است و جز من به كسى پناه نمى برد.
طـبـقه دوم , حق را از اهلش فرا نگرفته انداينان چون به دريا نشسته اى هستند كه با موج دريا موج برمى دارند و با آرام گرفتن آن آرام مى گيرند.
طـبـقه سوم , در قبضه شيطان هستند, كارشان مخالفت با اهل حق و دفع حق با باطل است واين كارشان ناشى از حسادت درونى آن هامى باشد.
پـس , آن را كـه بـه راست و چپ مى رود, به خود واگذار, زيرا كه اگر چوپان بخواهدگوسفندان خـود را سـرجـمـع كـنـد بـا كـمـترين تلاشى آن ها را گرد مى آورد زنهار, از فاش كردن اسرارو رياست طلبى بپرهيز كه اين هر دو مايه نابوديند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مردم سه طبقه اند :طبقه اى از مايند و ما از آنان هستيم , طبقه اى به واسطه ما خـود را آراسـتـه مـى كـنـنـد (با چسباندن خود به ما براى خويش كسب وجهه و آبرومى كنند) و طبقه اى هم به نام ما يكديگر رامى خورند.
ـ مـردم بـه طور كلى سه طبقه اند : مهترانى كه فرمانبردارى مى شوند, همگنان برابر وهمرديف و عده اى هم كه با يكديگر مقابله ودشمنى مى ورزند.
ـ مـردم سـه دسته اند : نادانى كه ازآموختن سرباز مى زند, دانايى كه علم و دانشش او را نزار كرده است و خردمندى كه براى دنيا وآخرتش كار مى كند.
ـ مـردان سـه دسته اند : يكى از مال وثروت برخوردار است , يكى از جاه و مقام وديگرى از زبان (و سخنورى ) و اين برترين آن هاست .

ـ پيامبر خدا(ص ) : هان , آدميان سه گونه آفريده شده اند : بعضى از آنان دير به خشم مى آيند و زود فـروكش مى كنند بعضى زود خشم مى گيرند و زود هم خشمشان فرو مى نشيندوبرخى ديگر زود بـه خـشـم مـى آيـنـد وديـر فـروكش مى كنند بدانيد كه بهترين آنان كسانى هستند كه دير خشم مى گيرند و زود فروكش مى كنند.
ـ امام على (ع ) : مردم در دنيا دوگونه كارمى كنند : يكى در دنيا براى دنيا كار مى كند چنين كسى را دنيايش از آخرتش باز داشته , براى بازماندگانش بيم فقر و نادارى دارد, اما ازتهيدستى خويش آسوده خاطر است چنين كسى عمر خويش را در راه سود رساندن به ديگران مى گذراند ديگرى در دنـيـا بـراى بعد از دنيا كارمى كند چنين كسى را روزى مقدر بى هيچ كوششى برسد پس از هر دو جـهـان بـهـره برگيردو هر دو سراى را با هم داشته باشد چنين كسى درپيشگاه خداوند آبرومند است و هيچ حاجتى ازخدا نخواهد كه از برآوردن آن دريغ فرمايد.
ـ مـردم دو دسـتـه انـد : يـكى آن كه پيرودين است و ديگر كسى كه بدعتگذار است , او رااز جانب خداوند سبحان نه برهان سنتى است ونه روشنايى حجتى .

ـ امام رضا(ع ) : مردم دو گونه اند :رسيده اى كه بسنده نمى كند و جوينده اى كه نمى يابد.
ـ امـام صادق (ع ) ـ به اسحاق بن غالب ـ :فكر مى كنى چه تعداد از مردم مصداق اين آيه هستند : (( اگر از آن (اموال ) به آنان داده شودخشنود مى گردند و اگر از آن به ايشان داده نشودبه ناگاه به خشم مى آيند))؟
راوى مى گويد :حضرت سپس خودش فرمود : اينان بيش ازدوسوم مردم هستند .

آن كه از مردم نيست .

ـ امـام صـادق (ع ) ـ به مردى كه عرض كرد : آيا اين خلايق همه در شمار مردمند؟
ـ :از شمار آنان بـيـفـكـن كـسـى را كه مسواك نمى زند,كسى كه در جاى تنگ چهار زانو مى نشيند, كسى كه به چـيزهاى بى ربط و بيهوده مى پردازد, كسى كه در موضوعاتى كه نمى داند بحث و مجادله مى كند, كسى كه بى جهت خود را در بستربيمارى مى اندازد, كسى كه بدون مصيبتى سر ووضعش ژوليده و پـريـشـان بـاشد, كسى كه با ياران خود درباره حقيقتى كه همه آن ها بر آن همداستانند مخالفت كـنـد, كـسى كه به مفاخرپدران خود ببالد اما از كارهاى نيك و شايسته آنان بى بهره باشد, چنين كسى به خلنگ مى ماندكه پوسته هاى آن لايه لايه برداشته شود تا به مغزش برسد و نيز چنان است كه خداى عزوجل فرموده است : ((اينان نيستند مگر مانندچارپايان و بلكه آنان گمراهترند)).

مردمان فضول .

ـ از يـعـقوبى از قول پدرش : در بصره مردى را براى جارى كردن حد نزداميرالمؤمنين (ع ) آوردند در ايـن هـنگام جماعتى از مردم به طرف آن حضرت به راه افتادند امام فرمود : اى قنبر, ببين اين جمعيت چيست ؟
گفت : مردى است كه حد بر او جارى مى شود.
چون آن عده نزديك آمدند و حضرت به صورت آنان نگاه كرد, فرمود : ناخوش بادچهره هايى كه جز در صحنه هاى بد و ناخوشايندديده نمى شوند, اينان جماعتى فضول هستند اى قنبر, آنان را از من دور كن .

مردم , مردم نماها و نسناس .

ـ مـردى از امـام على (ع ) پرسيد : مردم كيستند, مردم نماها چه كسانى هستند و نسناس كدامند؟
حضرت به امام حسين (ع ) دستور دادجواب آن مرد را بدهد حضرت (ع ) فرمود : امااين كه گفتى : مرا از مردم خبر ده , بدان كه مردم ما هستيم از همين رو خداى متعال در كتاب خودفرموده است : ((از همان جا كه مردم روانه مى شوند شما نيز روانه شويد)) رسول خدا(ص )كسى است كه مردم را روانه كرد.
و امـا ايـن كـه گـفـتى : مردم نماها كيستند, بدان كه آنان همان شيعيان و دوستداران ما هستند وايـشـان از مـا هـسـتـنـد و از هـمين رو ابراهيم (ع )فرمود : ((پس هر كه از من پيروى كند او از من است )).
و امـا ايـن كه گفتى : نسناس چه كسانى هستند, آنان همان توده مردم هستند, و با دست خود به جـمـعـيـت مـردم اشـاره كـرد و سـپـس فـرمـود :((ايـنـان نـيستند مگر مانند چارپايان و بلكه ايشان گمراهترند)).

مردنماها.

ـ امـام عـلـى (ع ) هـنگامى كه خبر حمله سپاه معاويه به شهرانبار را شنيد, در خطبه اى مردم رابه جهاد برانگيخت اما آنان از جاى نجنبيدند,حضرت فرمود : اى مردنمايان نامرد,انديشه هايتان چون كـودكان و خردهايتان به مانند خرد نوعروسان است كاش شما رانمى ديدم و با شما آشنا نمى شدم , آشـنـايـى كه به خدا قسم , پشيمانى با خود آورد و غم و اندوه به بار نشاند خدا شما را بكشد! دلم را آكنده ازچرك و سينه ام را لبريز از خشم كرديد وجرعه هاى غم و اندوه را پياپى به من نوشانديد وبا نافرمانى و دست شستن از كمك و يارى , راى و تدبير مرا تباه و بى اثر ساختيد.
ـ امام على (ع ), در وصف كسى كه بر مسندداورى ميان مردم مى نشيند در حالى كه شايستگى اين كـار را نـدارد ـ : و ديـگـر مردى است كه انبوهى از جهل و نادانى را در خودفراهم آورده , در ميان نـادانـان امـت مى تازد, درتيرگى هاى فتنه و گمراهى مى شتابد, در راه ايجاد صلح و آشتى ميان مردم كور است ,مردم نمايان او را دانشمند مى نامند در حالى كه نادانى بيش نيست .

طبقات مردم به لحاظ ايمان .

قرآن :.
((بـاديـه نـشـيـنـان عرب , در كفر و نفاق (از ديگران )سخت تر و به اين كه حدود آن چه را خدا بر فـرسـتـاده اش نـازل كرده , ندانند, سزاوارترند و خدا داناى حكيم است وبرخى از آن باديه نشينان كسانى هستند كه آن چه را (درراه خدا) هزينه مى كنند, خسارتى (براى خود) مى دانند وبراى شما پـيـشـامـدهـاى بـد انـتـظـار مى برند پيشامد بد برآنان باد و خدا شنواى داناست و برخى (ديگر) ازبـاديـه نشينان كسانى هستند كه به خدا و روز واپسين ايمان دارند و آن چه را انفاق مى كنند مايه تـقـرب نـزد خـدا ودعاهاى پيامبر مى دانند بدانيد كه اين انفاق مايه تقرب آن هاست به زودى خدا ايشان را در جوار رحمت خويش درآورد, كه خدا آمرزنده مهربان است )).
((و اگـر آن را بـر يـكى از غير عرب زبانان نازل مى كرديم و پيامبر آن را برايشان مى خواند, به آن ايمان نمى آوردند)).
((شـمـا همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدافرا خوانده شده ايد پس برخى از شما بخل مـى ورزنـد وهـر كـس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و(گرنه ) خدا بى نياز است و شما نـيـازمـنديد و اگر روى برتابيد (خدا) جاى شما را به مردمى غير از شما خواهدداد كه مانند شما نخواهند بود)).
ـ امـام صـادق (ع ) ـ بـه حـمـزة بن طيار ـ :مردم شش دسته اند او مى گويد : عرض كردم :اجازه مى دهيد آن را بنويسم ؟
فرمود : آرى عرض كردم : چه بنويسم ؟
فرمود : بنويس :(يكى ) اهل وعيد از بـهـشتيان و دوزخيان ((16)) وبنويس : ((و ديگرانى كه به گناهان خويش اعتراف كردند و كردار خـوب را بـا كـردار بـدبياميختند)) حمزه گويد : عرض كردم : اين هاچه كسانى هستند؟
فرمود : وحشى ((17)) يكى ازاين هاست فرمود : و بنويس : ((و ديگرانى كه (كارشان ) موقوف به امر خداست : يـا آنـان راعـذاب مـى كـند و يا توبه ايشان را مى پذيرد))فرمود : و بنويس : ((مگر مردان و زنان و كـودكان فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند))نه چاره اى به سوى كفر دارند و نه راهى بـه سـوى ايـمـان پـيـدا مى كنند ((پس اميد است كه خدا ازايشان درگذرد)) فرمود : و بنويس : اعـرافـيـان حـمزه مى گويد : عرض كردم : اعرافيان كيستند؟
فرمود : مردمى كه كارهاى نيك و بـدآن هـا بـرابـر اسـت پـس , اگـر خداوند آن ها را به دوزخ برد, به سبب گناهانشان است و اگر به بهشتشان برد, از سر رحمت اوست .

درخـبـرى ديـگـر آمده است : مردم شش گروهند كه روى هم رفته به سه گروه برمى گردند : ايمان , كفر و گمراهى و ايشان اهل دو وعده هستند كه خداوند به ايشان وعده بهشت و دوزخ داده اسـت : مـؤمنان , كافران ,ناتوانان , كسانى كه كارشان به دست خداست ياعذابشان مى كند و يا توبه آنـان را مـى پـذيـرد,كسانى كه به گناهان خود اعتراف كرده اند وكردار نيك را با كردار بد به هم آميخته اند و اهل اعراف    ((18)) .

ـ مـردم بـه شـش گـروه تـقسيم مى شوند:مستضعف , كسى كه جز مؤلفة قلوبهم است ,كسى كه كارش در دست خداست , اعتراف كننده به گناهانش , ناصبى و مؤمن .

ـ امـام كـاظم (ع ): مردم سه گونه اند: عرب ,موالى و كافر عرب ها ما هستيم , موالى كسانى هستند كه دوستدار و پيرو مايند و كافر كسى است كه از ما بيزارى جويد و با ما دشمنى ورزد.
ـ امام صادق (ع ) : ما قريش هستيم وشيعيان ما عرب هستند و دشمن ما غير عرب است .

ـ ما عرب هستيم و شيعيان ما موالى هستند و بقيه مردم بى سر و پا هستند.
ـ امـام جـواد(ع ) ـ بـه مـعمربن سعيد بن خثيم ـ : ما عرب هستيم و شيعيان ما از ما هستندوبقيه مردم همج يا هبج مى باشند عمر مى گويد:عرض كردم : همج چيست ؟
فرمود : مگس عرض كردم : هبج چيست ؟
فرمود : پشه .

ـ امام صادق (ع ) : آن كه با ميل و رغبت به اسلام در آيد بهتر از كسى است كه از روى ترس اسلام را بپذيرد منافقان از ترس مسلمان شدند و موالى با ميل رغبت به اسلام گرويدند.
ـ امـام بـاقر(ع ) : هر كه مسلمان متولدشود او عرب است و هركه داوطلبانه به اسلام درآيد بهتر از كـسى است كه به ناچار مسلمان شود ومولى كسى است كه از خاك خود به اسيرى گرفته شود و مسلمان گردد اين كس مولى است .

ـ امـام صادق (ع ) : هر كه مسلمان به دنياآمده باشد او عرب است و هر كس بعد از آن كه بزرگ شد به اسلام در آمد او مهاجر است وهركس اسير و سپس آزاد شود, او مولى است ومولاى هر قومى جز آنان محسوب مى شود.
ـ دربـاره آيـه ((بـه زودى خـداونـد مـردى را بياورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيزاو را دوست مى دارند )) ـ : مقصود موالى است .

ـ به يعقوب بن قيس ـ : اى پسرقيس , ((واگر روى برتابيد (خدا) جاى شما رابه مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شمانخواهند بود)) مقصودش فرزندان موالى آزاد شده است .

ـ مـؤمـن علوى است , چون در معرفت و شناخت به مقام عالى و بلندى رسيده است مؤمن هاشمى است , چون گمراهى را درهم شكسته است مؤمن قرشى است , چون به چيزى كه از ما گرفته شده اسـت اقـرار داردمؤمن عجم است , چون درهاى شر و بدى به روى او بسته نشده است مؤمن عرب اسـت ,چـون پيامبر او عرب است و كتاب او به زبان عربى روشن نازل شده است مؤمن نبطى است , چـون عـلـم و دانش را استنباط كرده است مؤمن مهاجر است , چون از گناهان وبدى ها هجرت و دورى كرده است مؤمن انصارى است , چون خدا و رسول او و اهل بيت پيامبرش را نصرت داده است و مـؤمن مجاهد است , چون با دشمنان خداى عزوجل در دولت باطل از طريق تقيه جهادمى كند و در دولت حق با شمشير.

تفسير واژه ((امعه )).

ـ امـام كاظم (ع ) ـ به فضل بن يونس ـ :خير برسان و خير بگو و امعه نباش عرض كردم : امعه يعنى چه ؟
فرمود : نگو : من بامردم هستم و من هم مثل يكى از مردم رسول خدا(ص ) فرمود : اى مردم , دو راه بيشتر وجود ندارد : راه خوب و راه بد پس نبايد راه بد نزد شما دوست داشتنى تر از راه خوب باشد.
ـ نـيـز بـه فضل بن يونس ـ : خير برسان و خير بگو و امعه نباش عرض كرد : امعه چيست ؟
فرمود : نـبـايد بگويى : من با مردم هستم و من هم مثل يكى از مردم رسول خدا(ص ) فرمود : اى مردم , در حـقـيـقـت دوراه وجـود دارد : راه خوب و راه بد چه شده است كه راه بد نزد شما محبوبتر از راه خوب است ؟
!.
خواب .

خواب .

قرآن :.
((و خواب شما را (مايه ) آسايش و استراحت قرارداديم   ((19)) )).
ـ امام على (ع ) : خواب مايه آسودن ازدرد و رنج است و همسنخ (و برادر) آن مرگ است .

ـ امام صادق (ع ) : خواب مايه آسايش تن است و سخن مايه آسايش روح وسكوت مايه آسايش خرد.
ـ امام رضا(ع ) : خواب , شهريار مغزاست و مايه قوام و نيروى بدن .

ـ امام هادى (ع ) : شب زنده دارى ,خواب را لذتبخش تر مى كند.
ـ امـام عـلى (ع ) : كسى كه با معده سنگين بخواند, رؤياهايش او را دروغزن معرفى مى كنند (يعنى خـواب هـاى دروغ و غـيـرواقـعى مى بيند و هرگاه آن ها را براى ديگران نقل كند دروغ از كار در مى آيند پس گوياخواب هايش او را دروغگو مى گردانند).
ـ در حديثى كه صالح مرفوعا روايت كرده آمده است : چهار چيز است كه اندك آن ها هم بسيار است : آتـش انـدكـش بـسـيـاراسـت , خـواب اندكش هم بسيار است ,بيمارى اندكش هم بسيار است و دشمنى اندكش هم بسيار است .

ـ امـام صادق (ع ) : پنج نفر خواب ندارند : كسى كه در فكر ريختن خونى است ,ثروتمندى كه براى خود امانتدارى پيدانمى كند, كسى كه براى رسيدن به مالى از دنيابه مردم دروغ و بهتان مى بندد و كسى كه بدهكارى زياد دارد و دستش خالى است ودوستدارى كه در آستانه جدا شدن ازمحبوب خود است .

خواب و مرگ .

قرآن :.
((خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى ستاند و (نيز) روحى را كه در (موقع ) خوابش نـمـرده اسـت (قـبـض مى كند) پس آن نفسى را كه مرگ را بر اوواجب كرده است نگاه مى دارد و آن هـاى ديـگـر (نـفـس ها) راتا هنگامى معين باز پس مى فرستد قطعا در اين امر براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى است )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : خواب برادر مرگ است و بهشتيان نمى ميرند.

پرهيز از پرخوابى .

ـ پـيـامـبـرخـدا(ص ): ازپـرخـوابـى بپرهيزيد,زيرا پرخوابى صاحب خود را در روزقيامت تهيدست مى گذارد.
ـ مـادر سـلـيمان بن داود(ع ) به سليمان گفت : از زياد خوابيدن در شب بپرهيز, زيراپرخوابى در شب , انسان را در روز قيامت تهيدست مى گذارد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در سفارش خود به عبداللّه بن جندب ـ : اى پسر جندب , شب كم بخواب و روز كـم سـخـن بـگـو, زيـرا در بدن آدمى عضوى كم سپاس تر از چشم و زبان نيست مادر سليمان به سـلـيـمـان گـفـت :فـرزنـدم , از خـواب بپرهيز, زيرا خواب (زياد) تو را در آن روزى كه مردم به اعمال خود نيازمندند, تهيدست مى گرداند.
ـ امـام بـاقر(ع ) : موسى (ع ) (به خدا)عرض كرد : كدام بنده ات نزد تو منفورتراست ؟
فرمود : مردار شب و بيكاره روز.
ـ امام على (ع ) : هر كه از شبيخون بترسد, خوابش كم شود.
ـ امام كاظم (ع ) : چشمانت را به پرخوابى عادت مده , زيرا چشم هاناسپاس ترين عضو بدن هستند.
ـ خداوند عزوجل , از بنده پرخواب بيكار نفرت دارد.
ـ امام صادق (ع ) : خداوند عزوجل , ازپرخوابى و بيكارى زياد نفرت دارد.
ـ پرخوابى , باعث از دست رفتن دين و دنياست .

ـ امام على (ع ) : چه بسيار خواب ها(ى شبانه ) كه تصميمات روز را برهم زده است .

ـ بـد طـلبكارى است خواب , عمركوتاه را به باد فنا مى دهد و اجر و پاداش فراوانى را از كف انسان مى برد.
ـ هركه خواب شبش زياد باشد, كارى را از دست دهد كه در روزش نتواند جبران كند.
ـ امام عسكرى (ع ) : هر كه زياد بخوابد,خواب هاى پريشان بيند.

بالا رفتن ارواح به آسمان در وقت خواب .

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـسلمان در حال جنابت نمى خوابد و جز با طهارت به خواب نمى رود, زيرا روح مـؤمـن بـه سـوى خداى عزوجل مى رود و خدا آن را مى پذيرد وبركتش مى دهد و چنانچه اجلش رسيده باشد, آن را در پناه رحمت خود قرارمى دهد و اگر هنوز اجلش نرسيده باشد, آن را به همراه فرشتگان امين خود مى فرستد وآنان به كالبدش بر مى گردانند.
ـ امام باقر(ع ) : به خدا سوگند, هيچ بنده اى از شيعيان ما نخوابد, مگر اين كه خداوند عزوجل روح او را بـه آسـمـان بـالا بردو آن را بركت دهد پس , اگر اجلش رسيده باشد, آن را در گنجينه هاى رحمت خود ودر باغ هاى بهشت و در سايه عرش خويش قرار مى دهد و اگر اجلش بعدا باشد, آن را بـه هـمـراه دسـتـه اى از فـرشـتـگان امين خودمى فرستد تا به كالبدى كه از آن بيرون آمده است برگردانند و در آن آرام گيرد.
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ به على (ع ) ـ : اى على , ارواح شيعيان تو چه در هنگام خواب وچه موقع مرگ به آسـمـان بـالا مـى روند و,همان گونه كه مردم به هلال ماه مى نگرند,فرشتگان , از شوق به آن ها و مشاهده منزلتشان نزد خداى عزوجل , به ايشان مى نگرند.

آداب خوابيدن .

1 ـ پاكيزگى :.

ـ پيامبر خدا(ص ) : هيچ يك از شما بادست هاى چرب (از غذا) نخوابد پس اگرچنين كرد و آسيبى از شيطان به او رسيد جزخودش كسى را سرزنش نكند.
ـ دسـت و صـورت كـودكـان خود را ازچربى هاى غذا و بوى گوشت بشوييد, زيراشيطان آن بوى چربى و گوشت را مى بويد وكودك در خواب مى ترسد و دو فرشته موكل او از آن بو اذيت مى شوند.

2 ـ طهارت :.

ـ امام صادق (ع ): هركس طهارت (وضوو ) بگيرد و سپس به بسترش رود, در آن شب بستر او چون مسجدش باشد.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هر كه با وضو بخوابد,اگر در آن شب مرگش در رسد نزد خداوندشهيد به شمار مى آيد.
ـ امـام صادق (ع ): هركه طهارت بگيرد وسپس به بسترش رود, در آن شب بستر او به منزله مسجد اوسـت و اگر يادش آيد كه وضوندارد, به همان لحاف خود, هرچه باشد,تيمم كند, كه اگر چنين كرد پيوسته در نماز وذكر خداى عزوجل باشد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) ـ به اصحاب خود ـ :كدام يك ازشما هميشه روزه دار است ؟
سلمان ـ رحمة اللّه عـلـيـه ـ عـرض كـرد: مـن اى رسـول خـدا پيامبر(ص ) فرمود: كدام يك ازشما تمام شب را شب زنـده دارى مـى كـند؟
سلمان عرض كرد: من اى رسول خدا پيامبرفرمود: كدام يك از شما هر روز قـرآن رادوره مـى كـند؟
سلمان عرض كرد: من اى رسول خدا در اين هنگام يكى از اصحاب پيامبر عـصـبـانـى شـد و گفت : اى رسول خدا,سلمان مردى ايرانى است و مى خواهد برمافخر بفروشد فرمودى : كدام يك از شماهميشه روزه دار است گفت : من , در حالى كه بيشتر اوقات روزه ندارد, فـرمودى : كدام يك ازشما تمام شب را شب زنده دارى مى كند او گفت :من , در صورتى كه بيشتر شـب را در خـواب اسـت فرمودى : كدام يك از شما هر روز قرآن رادوره مى كند او گفت : من , در صورتى كه بيشترروزها خاموش است .

رسول خدا(ص ) فرمود: خاموش اى فلان ,تو را چه به شخصى چون لقمان حكيم , ازخودش بپرس جـوابـت را مـى دهـد آن مـرد به سلمان گفت : اى بنده خدا! آيا تو نگفتى كه هميشه روزه دارى ؟
گـفت : چرا مرد گفت : اما من ديده ام كه بيشتر روزها غذا مى خورى ؟
سلمان گفت : چنان نيست كـه تـو فـكر كردى من در ماه سه روز روزه مى گيرم و خداى عزوجل فرموده است : ((هر كه يك نيكى آورد او را ده چندان باشد)), همچنين شعبان را به ماه رمضان وصل مى كنم و اين است روزه هميشگى مرد گفت : آياتو نگفتى كه تمام شب را شب زنده دارى مى كنى ؟
سلمان گفت : چرا مرد گـفـت : امـا توبيشتر شب را مى خوابى سلمان گفت : چنان نيست كه تو مى پندارى من از حبيبم رسـول خـدا(ص ) شـنـيـدم كـه مـى فـرمايد: هر كه شب را باطهارت بخوابد, چنان است كه شب زنـده دارى كرده باشد و من هر شب را با طهارت به سرمى برم مرد گفت : آيا تو نگفتى كه هر روز قـرآن را ختم مى كنى ؟
سلمان گفت : چرا مرد گفت : اماتو بيشتر اوقات روزت را خاموش هستى سـلـمـان گـفـت : چـنـان نـيست كه تو فكر مى كنى من ازحبيبم رسول خدا(ص ) شنيدم كه به عـلـى (ع )مـى فرمايد: اى اباالحسن , حكايت تو در ميان امت من حكايت قل هو اللّه احد است كه هر كس يك بار آن را بخواند يك سوم قرآن را خوانده است و هر كس دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خـوانده است و هر كس سه باربخواندش , قرآن را ختم كرده است و هر كس به زبانش تو را دوست بـدارد يـك سـوم ايـمانش كامل است و هر كس به زبان و دلش تو رادوست بدارد دو سوم ايمانش كامل است و هركس به زبان و دلش تو را دوست بدارد و بادستش ياريت كند ايمان را كامل ساخته است اى على , سوگند كه به آن كه مرا به حق برانگيخت ,اگر همان قدر كه آسمانيان تو را دوست دارندزمينيان نيز دوستت مى داشتند, بى گمان احدى به آتش دوزخ عذاب نمى شد و من هر روز سه مرتبه قل هو اللّه احد را مى خوانم آن مرد دهانش بسته شد و برخاست .

3 ـ قضاى حاجت كردن :.

ـ امـام على (ع ) ـ به فرزند خود حضرت حسن (ع ) ـ : فرزندم , آيا چهار كار به تو نياموزم كه با به كار بستن آن ها از طبابت بى نياز شوى ؟
عرض كرد: چرا, اى امير المؤمنين فرمود: برسفره غذا منشين مـگـر وقتى كه گرسنه باشى ,هنوز اشتها دارى از خوردن دست بكش , غذا راخوب بجو و هرگاه خواستى بخوابى قضاى حاجت كن اگر اين ها را به كار بندى از طبابت بى نياز خواهى شد.

4 ـ رسيدگى به اعمال روز :.

ـ امـام صـادق (ع ): هـرگـاه بـه بـسـترت رفتى بينديش كه در آن روز چه غذايى روانه شكم خود كرده اى و چه به دست آورده اى و به ياد آركه خواهى مرد و معادى در پيش دارى .

5 ـ قرائت قرآن و دعا در موقع خواب :.