ميزان الحكمه جلد ۸

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۷ -


ـ امـام صـادق (ع ) دربـاره آيه ((پيش از من پيامبرانى با معجزه ها و آن چه اكنون مى خواهيدآمدند اگر راست مى گوييد, چرا آنها را كشتيد)), فرمود: خدا مى دانست كه آنها آن پيامبران رانكشته اند امـا بـه كـسانى كه آن پيامبران را كشتند گرايش داشتند پس , خداوند به دليل گرايش به آنها و راضى بودن به كرده آنان , ايشان را قاتل ناميد.
درخـبـرديـگـرى آمـده اسـت : مـيـان مـخـاطـبان اين آيه و كسانى كه پيامبران پيشين را كشته بـودنـد,پـانصد سال فاصله بود اما چون اين افراد به كار آن پيامبركشان راضى بودند, خداوند آنان راقاتل ناميده است .

ـ امام جواد(ع ): هر كس كار زشتى را نيك شمارد, در آن كار شريك باشد.
ـ كسى كه شاهد كارى باشد و آن را ناخوش بدارد مانند كسى است كه شاهد آن نبوده است وكسى كه شاهد كارى نباشد اما به آن راضى باشد, مانند كسى است كه شاهد آن بوده است .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هر گاه در روى زمين گناهى صورت گيرد, كسى كه شاهد آن باشد و از آن كار خرده گيرد, مانند كسى است كه شاهد آن نبوده است و كسى كه شاهدش نباشد اما به آن كارراضى باشد, مانند كسى است كه شاهد آن باشد.
ـ امام على (ع ) به يكى از ياران خود كه دوست داشت برادرش در جنگ جمل باشد وپيروزى خدا بر دشـمـنـان را بـبيند, فرمود: آيا دل برادرت با ماست ؟
عرض كرد: آرى حضرت فرمود: پس , او با ما بـوده اسـت و در ايـن سـپاه ما, مردمانى با ما هستند كه هنوز در پشت مردها و زهدانهاى زنانند, بزودى دست زمان آنها را بيرون آورد و به سبب آنان ايمان به خدا نيرومند گردد.

شرايط كسى كه امر به معروف مى كند.

ـ امـام صـادق (ع ): كسى (بايد) امر به معروف و نهى از منكر كند كه سه خصوصيت در اوباشد: به آن چه فرمان مى دهد, خود عمل كند آن چه را نهى مى كند, خود نيز ترك گويد در امر ونهى خود عدالت را رعايت كند و در امر و نهيش , طريق ملايمت پيش گيرد.
ـ پيامبر خدا(ص ): امر به معروف و نهى از منكر نكند مگر كسى كه سه خصلت در او باشد:در امر و نـهـى خود, طريق مدارا پيش گيرد در امر و نهى خود, به عدالت رفتار كند و به آن چه امر و نهى مى كند, دانا باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ به پرسش از وجوب امر به معروف و نهى از منكر بر همه امت ,فرمود: واجـب نيست عرض شد: چرا؟
فرمود: زيرا اين كار بر عهده كسى است كه قدرت داشته باشد, از او حـرفـشـنـوى داشته باشند و خوب را از بد باز شناسد, نه بر افراد ناتوانى كه راه و چاه را تشخيص نـمـى دهـنـد و نـمـى دانـند از چه به چه دعوت كنند, به باطل يابه حق دليل اين سخن از كتاب خـداونـد, اين فرموده خداى عزوجل است كه مى فرمايد: ((بايد ازميان شما گروهى باشند كه به خير دعوت كنند)).
ـ امام باقر(ع ): در آخر الزمان مردمى مى آيند كه پيرو عده اى هستند رياكار كه دم از عبادت و زهد مـى زنـنـد و نـاپـخـته و سبكسرند, امر به معروف و نهى از منكر را فقط زمانى واجب مى دانندكه گزندى به آنها نرسد و براى خود عذرها و بهانه ها مى تراشند.
ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه به كار خوبى فرمان مى دهد, بايد اين كار را با شيوه خوبى انجام دهد.

نكوهش واعظ غير متعظ.

قرآن .

((اى كـسانى كه ايمان آورده ايد! چرا مى گوييد آن چه را كه خود عمل نمى كنيد؟
خداوند سخت به خشم مى آيد از اين كه چيزى بگوييد كه خود عمل نمى كنيد)).
((آيـا شـمـا كه كتاب را مى خوانيد, مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را از ياد مى بريد؟
چرا انديشه نمى كنيد؟
)).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): اى پـسـر مـسـعـود! از آنان مباش كه بر مردم سخت مى گيرند و بر خود آسان خداى تعالى مى فرمايد: ((چرا مى گوييدچيزى را كه خود عمل نمى كنيد؟
)).
ـ امام على (ع ): من شان خود را بالاتر از آن مى دانم كه آن چه را خودم ترك نمى كنم مردم رااز آنها باز دارم , يا به كارى فرمانشان دهم كه خود جلوتر به آن عمل نكنم .

ـ چـونان كسى مباش كه بى عمل به آخرت اميد مى بندد از خلافكارى و گناه باز مى دارد اماخود باز نمى ايستد و به كارهاى خوب فرمان مى دهد, لكن خود انجام نمى دهد.
ـ امـام سجاد(ع ): منافق از بدى باز مى دارد اما خود باز نمى ايستد و به كارهايى فرمان مى دهدكه خود عمل نمى كند.
ـ امـام عـلـى (ع ): آشكارترين منافق كسى است كه به فرمانبرى از خدا فرمان مى دهد و خودبدان عمل نمى كند و از گناه باز مى دارد و خود از آن باز نمى ايستد.
ـ در گمراهى انسان همين بس كه مردم را به چيزى فرمان دهد, كه خود انجام نمى دهد و آنهارا از چيزى باز دارد, كه خود باز نمى ايستد.
ـ در نـادانـى انـسـان هـمـيـن بـس , كـه بـر مـردم كارهايى را خرده بگيرد كه مانند آنها را خود انجام مى دهد.
ـ نـفرين خدا بر كسانى كه به خوبى فرمان مى دهند و خود آن را فرو مى گذارند و بر كسانى كه از زشتى باز مى دارند و خود مرتكب آن مى شوند.
ـ بـسـا كـسـانى كه به كارهاى خوب فرمان مى دهند و خود بدانها عمل نمى كنند, بسا كسانى كه ازبـدى بـاز مـى دارنـد و خود باز نمى ايستند, بسا كسانى كه پند مى دهند و خود پند نمى پذيرند, بسادانايانى كه از دانش خود بهره برنمى گيرند.
ـ به خوبى فرمان ده و خود نيز به آن عمل كن و چونان كسى مباش كه به كار خوب فرمان مى دهد امـا خـود از آن دورى مـى كـنـد و گـنـاهـش را بـه دوش مـى كـشـد و خـويشتن را در معرض خشم پروردگارش مى گذارد.
ـ بـه آن چـه فرمان مى دهى , خود بيش از همه عمل كن و از آن چه باز مى دارى , خود بيش ازهمه خوددارى كن .

ـ هـر كـه سه خصلت داشته باشد دنيا و آخرتش سالم ماند: به خوبى فرمان دهد و خود به آن عمل كند, از زشتى باز دارد و خود از آن باز ايستد و از حدود خداى عزوجل پاسدارى كند.
ـ از زشتكارى نهى كنيد و خود از آن باز ايستيد, زيرا كه شما فرمان داريد ابتدا خود از كارزشت باز ايستيد و سپس ديگران را نهى كنيد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): روز قيامت مردى را مى آورندودردوزخ مى افكنند و روده هايش ازشكمش بيرون مى ريزد و در جهنم مانند خر آسياب مى چرخد دوزخيان دور او را مى گيرند ومى گويند: فـلانـى ! چه شده است ؟
مگرامر به معروف ونهى از منكر نمى كردى ؟
پاسخ مى دهد:چرا, به كارهاى خـوب فـرمـان مـى دادم اما خود عمل نمى كردم و از زشتى نهى مى كردم ليكن خودم مرتكب آن مى شدم .

آن چه در وجوب امر به معروف و نهى از منكر شرط نيست .

ـ پيامبر خدا(ص ): به خوبى فرمان دهيد, گرچه خود بدان عمل نكنيد و از زشتكارى باز داريد, هر چند خودتان از همه آنها اجتناب نكنيد.
ـ بـه رسول خدا(ص ) عرض شد: ما تنها به چيزهايى امر و نهى مى كنيم كه خودمان به طور كامل آنـهـارا رعـايت كنيم حضرت فرمود: نه , بلكه به خوبيها فرمان دهيد هر چند خودتان به همه آنها عمل نكنيدو از زشتيها باز داريد, گرچه خود از همه آنها خوددارى نورزيد.

كمترين مرتبه نهى از منكر.

ـ امام على (ع ): هر يك از شما كار زشت را ببيند و نتواند با دست و زبان خويش به آن اعتراض كند و در دل انكارش كند و خدا بداند كه راست مى گويد, آن زشتكارى راانكاركرده است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر يك از شما منكرى را ديد بايد با دست خود آن را تغيير دهد اگر نتوانست , بـازبـانـش تـغـيـيـر دهـد (و اعـتـراض كند) و باز اگر نتوانست , در قلبش آن را انكار كند و اين ضعيف ترين مرحله ايمان است .

ـ هـر يـك از شـمـا مـنكرى را ديد و با دست خود آن را تغيير داد, وظيفه اش را انجام داده است و كـسـى كـه نتواند با دستش آن را تغيير دهد و با زبانش تغيير داد, وظيفه اش را انجام داده است و كـسـى كه نتواند بادست و زبانش آن را تغيير دهد و در قلبش آن را انكار كند, وظيفه اش را انجام داده است و اين ضعيف ترين مرحله ايمان مى باشد.
ـ خـداونـد پـيـش از مـن هـيچ پيامبرى را در ميان امتى بر نيانگيخت مگر اين كه در ميان آنها او راحـواريان و يارانى بودند كه به سنت او عمل مى كردند و از فرمان او پيروى مى نمودند, اما بعد از آنـهاعده اى جانشينشان شدند كه به آن چه مى گفتند خود عمل نمى كردند و كارهايى مى كردند كه به آنهادستور داده نشده بود پس , هر كه با دست خويش با آنان مبارزه كرد, مؤمن بود و هر كه با زبانش با آنان مبارزه كرد مؤمن بود و هر كه قلبا با آنان مبارزه نمود, مؤمن بود هر كه چنين نكرد به اندازه دانه خردلى ايمان نداشت .

ـ مـردى سـخـنـرانـى امام على (ع ) را قطع كرد پرسيد: از مرده در ميان زندگان براى ما سخن بـگوحضرت فرمود: كسى كه منكر را با قلب و زبان و دستش انكار كند, همه خصلتهاى نيك را فرا چنگ آورده است و كسى كه منكر را با قلب و زبانش انكار كند و با دست در صدد تغييرش برنيايد, دوخصلت نيك را به دست آورده است و كسى كه منكر را با قلبش انكار كند و با زبان و دست به آن كارى نداشته باشد, يكى از خصلتهاى نيك را حايز شده است و كسى كه با قلب و با زبان و با دست خود به منكر كارى نداشته باشد, او مرده اى است در ميان زندگان .

ـ از امـام عـلـى (ع ) در حالى كه مشغول سخنرانى بود, سؤال شد مرده در ميان زندگان كيست ؟
حـضـرت فـرمـود: آرى , خـداوند پيامبران را نويد دهنده و بيم دهنده فرستاد پس , عده اى آنها را تـصـديـق كـردند وعده اى تكذيب تكذيب كنندگان با تصديق كنندگان به جنگ بر مى خيزند و خداوند تصديق كنندگان را پيروزمى گرداند پس از مدتى پيامبران چشم از جهان فرو مى بندند و در مـيـان جـانشينان و نسلهاى بعدآنان افرادى در برابر زشتكارى با دست و زبان و دل اعتراض مى كنند اينان همه خصلتهاى خوب را در خود جمع كردند بعضى ديگر در برابر زشتكارى با زبان و دل اعتراض مى كنند و بادست خود به آن كارى ندارند, كه اين خود دو خصلت خوب است كه اين عـده فـرا چـنگ آوردند و خصلت ديگر را كه برتر است از دست دادند عده اى منكر را در دل انكار مى كنند و بادست و زبان خود كارى به آن ندارند اينان دو خصلت ارزشمند از اين سه خصلت را از دسـت دادنـد و يـكـى را گرفتند بعضى هم نه با زبان و نه با دست و نه با دل خويش به زشتكارى اعتراض نكردند اينان مردگانى هستند در ميان زندگان .

ـ امـام على (ع ): كسى كه در برابر منكر با دل و دست و زبان خويش اعتراض نكند, او مرده اى است در ميان زندگان .

ـ نـخـسـتـيـن جـهـادى كـه بـه زور از شما سلب مى شود, جهاد با دستان شماست سپس جهاد بـازبـانهايتان و آن گاه جهاد با دلهايتان پس , هر گاه كسى در دل خويش كار نيك را نيك نداند وستايشش نكند و از كار زشت نفرت نورزد, واژگون شود و زير و زبر گردد.
ـ امـام صادق (ع ): براى عزت مؤمن همين كافى است كه هر گاه منكرى را ببيند, خداوندعزوجل بداند كه در دل آن را انكار مى كند.

بالاترين مرتبه نهى از منكر.

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) در سفارشى به على (ع ) فرمود: اى على ! با دست خود امر به معروف و نهى از مـنـكر كن اگر نتوانستى [پس با زبانت اين كار را بكن و باز اگر نتوانستى ] با قلبت چنين كن , در غير اين صورت , نبايد كسى جز خودت راسرزنش كنى .

ـ امام على (ع ): اى مؤمنان ! هر كس تجاوزى را از سوى كسى ديد يا دعوت به زشتكارى وخلافى را مشاهده كرد و در دل خويش به آن اعتراض نمود, به سلامت رهد و وظيفه اش راانجام داده باشد و هـر كـه بـا زبـانـش به آن اعتراض كند, پاداش بيند و از آن اولى برتر است و هركس با شمشير به مـبـارزه با آن بر خيزد تا كلمه حق رو آيد و كلمه ستمگران (و باطل ) پست گردد, هموست كه به راه راست رسيده و بر طريق حق شتافته و نور يقين را در دل خويش روشن كرده است .

ـ امام صادق (ع ): خداوند زبان را بسته و دست را گشاده قرار نداده , بلكه آنها را چنان آفريده كه با هم باز مى شوند و با هم بسته مى گردند.
ـ امام على (ع ): با دست و زبان خود بر زشتكارى اعتراض كن و تا مى توانى از زشتكار دورى نما.
ـ شـمـشـيـر شـكـافـنـده است و دين به هم آورنده , زيرا دين به خوبى فرمان مى دهد و شمشير اززشتكارى باز مى دارد.
ـ امام على (ع ) درباره آيه ((و برخى از مردم , براى به دست آوردن خشنودى خدا جان خويش را فدا مـى كـنـنـد)), فـرمـود: مـراد از اين آيه مردى است كه در راه امر به معروف و نهى ازمنكر كشته مى شود.
ـ امـام بـاقـر(ع ): بـا دلهاى خود انكار كنيد و با زبانهايتان اعتراض نماييد و آن را به پيشانيهايشان بكوبيد و در راه خدا از سرزنش احدى نهراسيد اگر پند پذيرفتند و به راه حق بازگشتند, كارى به آنـهـا نـداشته باشيد كيفر و مجازات فقط براى كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و بناحق در روى زمين سركشى مى كنند اينان را عذابى دردآور است در چنين حالتى باآنها عملا جهاد كنيد و در دلهايتان دشمنشان بداريد, بى آن كه در صدد قدرت طلبى باشيد و يامالى را به ستم بگيريد و يـا از غرور پيروزى , دست به ستمگرى بيالاييد, تا آن كه به فرمان خدابرگردند و راه طاعت او در پيش گيرند.

موجبات ترك نهى از منكر.

ـ امـام بـاقـر(ع ): اگـر نـمـاز هـم بـه ديـگـر كارهاى مربوط به مال و جانشان ضرر مى زد, آن را كنارمى گذاشتند, همچنان كه بالاترين و ارجمندترين فرايض را كنار گذاشتند.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): دو مستى شما را فرا گرفته است : مستى عشق به زندگى و مستى نادانى درچنين وضعى به كارهاى خوب فرمان نمى دهيد و از منكر باز نمى داريد.

نهى از منكر و ترس از مردم .

قرآن .

((كـسانى كه مردم به آنان گفتند كه مردم براى جنگ با شما فراهم آمده اند, از آنها بترسيد, پس اين سخن بر ايمانشان بيفزود و گفتند خدا ما را بسنده است و نيكو ياورى است او)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): مبادا كسى از شما در جايى كه پاى امرى از خدا در ميان است و بايد سخن بـگـويـد, با سكوت كردن خود را كوچك كند, زيرا (فرداى قيامت ) نمى تواند بگويد: خدايا! از مردم ترسيدم چون خداوند جواب مى دهد: سزاوارتر آن بود كه از من بترسى .

ـ هـيچ يك از شما نبايد خود را كوچك كند عرض كردند: اى رسول خدا! چگونه كسى از ماخود را كـوچـك مى كند؟
فرمود: به اين ترتيب كه در جايى خود را موظف به سخن گفتن بداند وچيزى نگويد خداى عزوجل در روز قيامت به او مى فرمايد: چه چيز مانع از آن شد كه درباره فلان و بهمان چـيـز سـخنى نگويى ؟
عرض مى كند: ترس از مردم ! خداوند مى فرمايد: سزاوارترآن بود كه از من مى ترسيدى .

ـ مبادا بفهمم كه مردى از شما دانش (و اطلاعاتى ) داشته باشد و از ترس مردم آن را كتمان كند.
ـ هـر گـاه ديدى امت من از اين كه به ستمگر بگويند: تو ستمگرى , مى هراسند, بيگمان (ازجانب خداوند) به حال خود رها شده اند.
ـ مـبـادا تـرس از مـردم مـانـع از آن شـود كـه فـردى از شما, هرگاه حقى را ببيند يا بشنود, به زبان بياورد.
ـ هان ! مبادا ترس از مردم مانع از آن شود كه فردى از شما حق را ببيند و نگويد (كه حق گويى ) نه اجلى را نزديك مى كند و نه روزيى را دور مى گرداند.

وظيفه افراد در هنگام رو به رو شدن با گنهكاران .

قرآن .

((و چـون بـينى كه در آيات ما از روى عناد گفتگو مى كنند, از آنها رويگردان شو تا به سخنى جز آن پـردازنـد و اگـر شـيـطـان تـو را بـه فراموشى افكند, چون به يادت آمد, با آن مردم ستمكاره منشين )).
ـ امـام على (ع ): رسول خدا(ص ) به ما دستور داد كه با افراد گنهكار, با چهره اى درهم كشيده رو به رو شويم .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): با نفرت از گنهكاران به خداى تعالى نزديك شويد و با اين افراد باترشرويى بـرخـورد كـنيد و با خشم گرفتن بر آنان خشنودى خدا را بجوييد و با دورى كردن ازآنها به خدا نزديك شويد.
ـ امـام عـلـى (ع ): كـمـتـريـن مـرتـبـه نـهـى از منكر اين است كه با گنهكاران , با چهره درهم كشيده برخورد كنيد.
ـ بهترين كار اين است كه با گنهكاران , با ترشرويى برخورد كنيد.
ـ امام صادق (ع ) درباره آيه ((و از كار زشتى كه آن را مرتكب مى شدند يكديگر را بازنمى داشتند )) فرمود: آنها اعمال گنهكاران را انجام نمى دادند و در مجالس و محافل آنهانمى نشستند, اما وقتى با آنها روبه رو مى شدند به صورتشان مى خنديدند و با ايشان گرم مى گرفتند.
ـ پيامبر خدا(ص ): خداى عزوجل به ايوب فرمود: آيا مى دانى گناه تو نزد من چه بود كه گرفتارت ساختم ؟
عرض كرد: پروردگارا, نه فرمود: زيرا تو نزد فرعون رفتى و دو كلمه به چرب زبانى سخن گفتى .

ـ خداوند به ايوب (ع ) وحى فرمود كه : آيا مى دانى جرم تو نزد من چه بود كه بلا به تو رسيد؟
عرض كرد: نه فرمود: تو نزد فرعون رفتى و دو كلمه به ملايمت و چرب زبانى سخن گفتى .

ـ امـام صـادق (ع ): خـداى عـزوجل دو فرشته را فرستاد تا شهرى را بر سر مردمش واژگون كنند چون به آن شهر رسيدند مردى را در حال دعا و تضرع ديدند پس [ يكى از آن دو ] نزدخداى تبارك و تعالى برگشت و گفت : پروردگارا! من به آن شهر رسيدم , اما ديدم فلان بنده ات تو را مى خواند و بـه درگاه تو زارى مى كند خداوند فرمود: دستورى را كه به تو دادم انجام ده اومردى است كه هرگز به خاطر من , چهره اش از خشم تغيير نكرده است !.
ـ امـام صـادق (ع ) بـه گـروهـى از يـاران خـود فـرمـود: مـن حـق دارم كـه بى گناه شما را به خاطرگناهكارتان مؤاخذه كنم چگونه چنين حقى نداشته باشم حال آن كه درباره كار زشت يكى ازافـراد خـود خـبـردار مـى شـويـد, امـا بـه او اعـتـراض نـمـى كـنيد و از او دورى نمى نماييد و اذيتش نمى كنيد تا از كار زشتش دست بردارد؟
.
ـ هـر گـاه خـبـردار شـديـد كـه مـردى كـار خلافى مى كند, نزد او برويد و بگوييد: فلانى ! يا از ماكناره گيرى و دورى كن يا از اين كار خلاف دست بردار اگر دست برنداشت از او دورى كنيد.
ـ هر آينه گناهان نادانان شما بر دوش دانايانتان بار مى شود چرا وقتى مى شنويد مردى ازشما كار نـاخـوشـايـنـدى مى كند ـ كارى كه موجب عيب و اذيت ما نزد مردم مى شود ـ نزد اونمى رويد و سـرزنش و موعظه اش نمى كنيد و بى پروا و صريح با او حرف نمى زنيد؟
عرض كردم : اگر حرف ما را نـپـذيرفت و اطاعتمان نكرد چه كنيم ؟
فرمود: در اين صورت از او دورى كنيد و از همنشينى با وى اجتناب ورزيد.

امر به منكر و نهى از معروف !.

قرآن .

((مـردان و زنان منافق همه همانند يكديگرند به كارهاى زشت فرمان مى دهند و از كارهاى نيك باز مى دارند)).
ـ امام صادق (ع ): واى بر كسى كه به زشتكارى فرا مى خواند و از خوبيها باز مى دارد!.
ـ پيامبر خدا(ص ): چه حالى خواهيد داشت آن گاه كه زنانتان فاسد شوند و جوانانتان نابكارشوند و شـمـا به خوبيها فرمان ندهيد و از زشتكارى منع نكنيد؟
چه حالى خواهيد داشت آن گاه كه به زشـتـكـارى فـرا خوانيد و از خوبيها باز داريد؟
چه حالى خواهيد داشت آن گاه كه خوب رازشت دانيد و زشت را نيكو؟
.
ـ امـام صـادق (ع ): مردى از خثعم خدمت رسول خدا(ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا!به من بفرماييد كدام كارها نزد خداى عزوجل منفورتر است ؟
حضرت فرمود: شرك ورزيدن به خدا عرض كـرد: سـپـس چـه كارى ؟
فرمود: بريدن پيوند خويشاوندى عرض كرد: بعد چه كارى ؟
فرمود: فرا خواندن به زشتكارى و بازداشتن از خوبيها.
ـ امـام عـلى (ع ): به خدا شكايت مى برم از گروهى كه نادان زندگى مى كنند و گمراه مى ميرند ودر نزد آنها چيزى زشت تر از نيكى نيست و خوبتر از زشتى !.
ـ پـس از مـن روزگـارى بـر شـمـا فـرا خـواهـد رسـيـد كه در آن زمان چيزى پنهانتر از حق و چـيـزى آشـكـارتـر از بـاطـل نـيست و در شهرها چيزى ناپسندتر از كار نيك و پسنديده تر از كار زشت وجود ندارد!.

عزت .

كسى كه عزت , همه , از آن اوست .

قرآن .

((هر كه خواهان عزت است بداند كه عزت , همگى از آن خداست سخن پاك به سوى او بالا مى رود و كـردار نيك است كه آن را بالا مى برد و براى آنان كه از روى مكر به تبهكارى مى پردازند, عذابى سخت است و مكرشان نيز از ميان مى رود)).
((مـنـافـقان را بشارت ده كه آنان را عذابى دردآور است كسانى كه به جاى مؤمنان , كافران را به دوستى بر مى گزينند آياعزت را نزد آنان مى جويند, در حالى كه عزت , همه , از آن خداست ؟
)).
ـ امام على (ع ): هر عزيزى كه تحت قدرت و سلطه اى باشد, ذليل است .

ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در دعا ـ : اى خداوندگار بى دستيار, اى عزيز بدور از هر گونه ذلت , اى بى نياز بدور از هر گونه نيازمندى .

ـ امـام حـسـين (ع ) ـ در دعاى عرفه ـ : اى كسى كه بلند مرتبگى و رفعت را ويژه خود گردانيده ودوستانش به عزت او عزتمندند, اى كسى كه شهرياران يوغ مذلت در برابر او را به گردن خويش افكنده اند و از حملات او ترسانند.

كسى كه عزت و ذلت به دست اوست .

قرآن .

((بـگـو: اى پـروردگـار دارنـده مـلـك ! به هر كه خواهى ملك مى دهى و از هر كه بخواهى ملك مى ستانى هر كس را كه بخواهى عزت مى بخشى و هر كه را بخواهى ذليل مى گردانى همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى )).
ـ امـام صـادق (ع ) دربـاره آيـه ((بگو: اى پروردگار دارنده ملك )) و در پاسخ به اين پرسش كه آيا خـداونـد به بنى اميه ملك و شهر يارى داد, فرمود: چنان نيست كه تو فكر مى كنى (بلكه )خداوند عـزوجل ملك و حكومت را به ما داد اما بنى اميه آن را گرفتند مانند اين كه كسى جامه اى داشته بـاشـد و ديـگـرى آن را از او (به زور) بگيرد اين جامه از آن كسى نيست كه آن را(به زور) گرفته است .

عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است .

قرآن .

((مى گويند: چون به مدينه باز گرديم صاحبان عزت , ذليلان را از آن جا بيرون خواهند كرد حال آن كه عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است اما منافقان نمى دانند)).
ـ به امام حسن (ع ) گفته شد: در تو نخوت است ! حضرت فرمود: نه , بلكه در من عزت است خداى تعالى فرموده است : ((عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است )).
ـ امـام صـادق (ع ): خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد: ((و عزت از آن خداست ))؟
پس , مؤمن عزيز است و ذليل نيست مؤمن از كوه نيرومندتر است , زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شوداما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست .

ـ امام باقر(ع ): خداى تبارك و تعالى سه خصلت به مؤمن عطا فرموده است : عزت در دنيا وآخرت , رستگارى در دنيا و آخرت و هيبت در سينه هاى ستمگران .

عزت جستن از غير خدا.

قرآن .

((كسانى كه به جاى مؤمنان , كافران را به دوستى مى گيرند آيا عزت را نزد آنان مى جويند؟
حال آن كه عزت , همه , از آن خداست )).
ـ امام على (ع ): هر كه عزت را از جز خدا بجويد, آن عزت او را هلاك گرداند.
ـ عزيز غير خدايى ذليل است .

ـ بـدان كـه عـزتـمـنـد نيست كسى كه در برابر خدا ذليل نباشد و بلندى نيابد كسى كه در برابر خداافتادگى نورزد.
ـ امام على (ع ) در وصف شيطان مى فرمايد: تعصب او را فرا گرفت و بدبختى بر وى چيره گشت و بـه ايـن كـه از آتش آفريده شده است مغرور شد و تكبر ورزيد و آدم را براى اين كه ازپاره اى گل خشكيده آفريده شده بود, خوار شمرد.
ـ شـما را به رها كردن اين دنيا توصيه مى كنم , دنيايى كه شما را رها مى كند هر چند رها كردن آن را دوست نداشته باشيد پس , در عزت دنيا و افتخارات آن رقابت نكنيد زيرا عزت وافتخارات دنيا از بين رفتنى است .

ـ امام على (ع ) در وصف دنيا مى فرمايد: دنيا كارش دگرگون شدن و جابه جايى است وجايگاهش لرزان و عزتش خوارى و كارهاى جديش شوخى و بلنديش پستى .

تفسير عزت .

ـ امام صادق (ع ): عزت آن است كه هر گاه با حق رو به رو شدى , در برابر آن خوار و فروتن باشى .

ـ امـام عـلى (ع ): عزت در رسيدن به انتقام است (همين كه به آن مرحله از توانايى رسيد كه بتواند انتقام بگيرد همين براى عزت و غلبه او كافى است و نياز نيست كه انتقام بكشد).
ـ امام صادق (ع ): راستى عزت است و نادانى ذلت .

ـ شرافت مؤمن در نماز شب خواندن اوست و عزتش در آزار نرساندن به مردم .

ـ امام على (ع ): خوشخويى مؤمن از فروتنى است و عزتش در رها كردن قيل و قال .

ـ هيچ عزتى بالاتر از بردبارى نيست .

ـ عزتى چون بردبارى نيست .

ـ امام سجاد(ع ) : فرمان بردن از فرمانروايان (الهى ) كمال عزت است .

موجبات عزت ( 1).

فرمان بردن از خداى سبحان .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خداى تعالى هر روز مى فرمايد: من پروردگار عزيز شما هستم , پس هركه خواهان عزت دو جهان است بايد كه از (خداى ) عزيز فرمان برد.
ـ امـام صـادق (ع ): هر كه مى خواهد بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد عزتمند باشد و بدون آن كه مال و ثروتى داشته باشد بى نياز باشد و بدون آن كه قدرتى داشته باشد هيبت و شكوه داشته باشد, بايد از خوارى معصيت خدا به عزت طاعت او در آيد.
ـ امـام عـلى (ع ): هر كه مى خواهد بدون داشتن مال و ثروت بى نياز باشد و بدون داشتن ايل وتبار عـزتمند و بدون برخوردارى از قدرت فرمانش برده شود, پس بايد از خوارى معصيت خدابه عزت طاعت او در آيد, در اين صورت , همه آنها را مى يابد.
ـ امـام صـادق (ع ): هر كس كه خداوند او را از خوارى گناهان به عزت پرهيزگارى در آورد, اورا بى نياز گرداند بى آن كه ثروتى داشته باشد و عزيز و قدرتمندش كند بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد و از تنهايى به درش آورد بى آن كه كسى با او همدم شود.
ـ امام على (ع ): هر گاه جوياى عزت باشى آن را به طاعت (از خدا) بجوى .

ـ خداى تعالى به داود(ع ) وحى فرمود: اى داود! من عزت را در طاعت از خود قرار دادم ,ولى مردم آن را در خدمت به سلطان جستجومى كنندوازاين رونمى يابندش .

ـ هيچ عزتى چون طاعت (از خدا) نيست .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه مى خواهد عزيزترين مردم باشد, بايد از خداى عزوجل پروا داشته باشد.
ـ امام على (ع ): هيچ كرامتى عزيزتر از تقوا نيست .

ـ هيچ عزتى بالاتر از تقوا نيست .

ـ شـمـا را اى بـنـدگـان خـدا بـه تقواى الهى سفارش مى كنم به حقايق آن چنگ زنيد تا شما را به پناهگاههاى آسايش و جايگاههاى رفاه و حصارهاى محافظ و منزلهاى عزت برساند.
ـ پيامبر خدا(ص ) خطاب به ابو امامه فرمود: كار خدا را عزيز شمار تا خداوند تو را عزيزگرداند.
ـ خوار بودن در برابر حق به عزت نزديكتر است , تا عزت يافتن به وسيله باطل .

ـ امام على (ع ) ـ در مناجات ـ : الهى ! همين عزت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرابس كه تو خداوندگار من هستى .

ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه خود را در طاعت خدا خوار و ذليل گرداند عزيزتر از كسى است كه با نافرمانى خدا به عزت رسد.

موجبات عزت ( 2).

طمع نداشتن از مردم .

ـ امـام صادق (ع ): عزت پيوسته بى قرارى مى كند تا آن كه به خانه اى در آيد كه اهل آن چشم طمع به دست مردم نداشته باشند و در آن جا مستقر مى شود.
ـ لـقـمان (ع ) در اندرز به فرزند خود مى فرمايد: اگر مى خواهى عزت دنيا را به دست آورى ,طمع خـويـش را از آن چـه مردم دارند, ببر, زيرا پيامبران و صديقان , به سبب بركندن طمع خود,به آن مقامات رسيدند.
ـ امـام بـاقـر(ع ): چشم نداشتن به دست مردم موجب عزت دينى مؤمن است آيا اين سخن حاتم را نشنيده اى كه :.
هـر گـاه بـه چـشـم بـركـنـدن (از دسـت مـردم ) مـصـمـم شدى و جانت با آن آشنا شد, آن را بى نيازى خواهى يافت و طمع را فقر و نيازمندى .

ـ امام على (ع ): عزت با قطع طمع همراه است .

موجبات عزت ( 3).

انصاف , پايبندى به حق , گذشت , افتادگى , شكسته .

نفسى , مناعت طبع , توكل , نگه داشتن زبان ,.
فرو خوردن خشم , شكيبايى , قناعت .

ـ امام على (ع ): بدانيد كه هركس با مردم به انصاف رفتار كند, خداوند جز بر عزت او نيفزايد.
ـ امـام عـسـكرى (ع ): هيچ عزتمندى حق را فرو نگذاشت , مگر اين كه به ذلت افتاد و هيچ ذليل و ناتوانى حق را نگرفت مگر اين كه عزيز و نيرومند شد.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هر كس از ظلمى كه به او شده است در گذرد, خداوند به جاى آن در دنيا وآخرت او را عزيز گرداند.
ـ سـه چـيـز اسـت كـه خـداوند به سبب آنها جز بر خير و خوبى نمى افزايد: افتادگى كه خداوند به سبب آن جز بلند مرتبگى نمى افزايد, شكسته نفسى كه خداوند به سبب آن جز عزت نمى افزايد و مناعت طبع كه خداوند به سبب آن جز بى نيازى نمى افزايد.
ـ امـام بـاقر(ع ): بى نيازى و عزت در دل مؤمن مى چرخند و چون به نقطه اى كه در آن توكل است رسيدند در آن جا مستقر مى شوند.
ـ امـام كاظم (ع ) به مردى كه عرض كرد: به من سفارشى فرماييد, فرمود: زبانت را نگه دار تاعزيز گردى و زمام اختيار خودت را به دست مردم مسپار, كه ذليل مى شوى .

ـ امـام بـاقـر(ع ): سـه چـيـز اسـت كـه خـداونـد بـه واسـطـه آنـهـا جز بر عزت انسان مسلمان نمى افزايد:گذشت كردن از كسى كه به او ستم كرده است , بخشيدن به كسى كه از (دادن چيزى به ) او دريغ ‌كرده است و پيوستن به كسى كه از او بريده است .

ـ امـام صـادق (ع ): سه چيز است كه , به خدا قسم , حقند: هيچ ثروتى بر اثر پرداخت صدقه وزكات كم نشد, در حق هيچ كس ستمى نشدكه بتواندتلافى كنداماخويشتندارى ورزيد مگر اين كه خداوند عوض آن به او عزت داد و هيچ بنده اى در خواهشى را به روى خود نگشود مگر اين كه درى از فقر و نيازمندى به رويش گشوده گشت .

ـ هـيـچ بـنـده اى خشم خود را فرو نخورد, مگر اين كه خداوند عزوجل بر عزت او در دنيا وآخرت افزود.
ـ امـام بـاقر(ع ): هركه در برابر مصيبتى شكيبايى ورزد, خداى عزوجل بر عزتش بيفزايد و اورا در بهشت خود با محمد و خاندان او(ع ) جاى دهد.
ـ امام صادق (ع ): هر كه از بدى پاك شد, به عزت دست يافت .

ـ امام على (ع ): شجاعت يكى از دو عزت است و گريختن (از رزمگاه ) يكى از دو خوارى است .

ـ هركه از دهشهاى دنيا دست شست , عزت يافت .

ـ قناعت به عزت مى انجامد.
ـ هـر كـه روحيه اى قانع داشته باشد, در عين تنگدستى عزيز باشد و هركه روحيه اى سيرى ناپذير داشته باشد, در عين توانگرى ذليل باشد.
ـ قانع باش , تا عزيز گردى .

ـ خداوند و جهاد را براى عزت بخشيدن به اسلام واجب فرمود.
ـ امام على (ع ) در وصف پيامبر(ص )مى فرمايد: آن گاه قرآن را بر او فرو فرستاد كه نورى است كه چـراغـهـايـش خـاموش نمى شود و بناى روشنگرى است كه پايه هايش ويران نمى گردد و شفا و دارويـى است كه ترس از بيماريهاى آن نمى رود و عزتى است كه هوادارانش شكست نمى خورند و حقى است كه يارانش بى ياور گذاشته نمى شوندخداوند آن را سيراب كننده عطش دانشوران قرار داده اسـت و بـهـار دلـهاى فهميدگان وپناهگاهى كه ستيغ آن دست تسخير ناپذير است و براى كسى كه آن را سرپرست خود گيرد,مايه عزت مى باشد.
ـ امـروز عـربـهـا, گـرچـه انـدك شـمـارنـد, به سبب اسلام فراوانند و به خاطر همبستگى عزيز ونيرومندند.

طلب عزت در دعا.

ـ در دعـا آمـده اسـت : بـار خـدايـا! مـرا در سـيـنـه هاى كافران با عظمت گردان و در چشمان مؤمنان پرشكوه , و در نزد خودم و خانواده ام مرا كوچك گردان .

ـ نيز در دعا آمده است : مرا در نظر خودم خوار گردان و در چشم مردم بزرگ دار.
ـ در دعاى مكارم الاخلاق امام زين العابدين (ع ) آمده است : مرا عزت بخش و به كبر و غرورمبتلايم مـفرما و مرا در نزد مردم درجه اى بالا مبر, جز اين كه به همان اندازه در نظر خودم فرودم آورى و هـيـچ عزت آشكارى برايم پديد مياور مگر اين كه به همان اندازه ذلتى درونى در نظر خودم پديد آورى .

ـ امام سجاد(ع ) ـ در دعاى روز عرفه ـ : مرا در پيشگاه خودت خوار گردان و نزد خلقت عزيز فرما, مرا در خلوت با خودت پست گردان و در ميان بندگانت سربلند و از كسى كه از من بى نياز است , بى نيازم گردان و بر نيازمندى و فقر من به خودت بيفزاى .

عوامل پايدارى عزت .

ـ امام باقر(ع ): پايدارى عزت را, با ميراندن طمع بجوى .

ـ امام على (ع ): با تنهايى به پايدارى عزت خويش روى آر.
ـ امـام صـادق (ع ): تنهايى و دورى گزيدن از مردم عزت و احترام را بيشتر نگه مى دارد, تادمخور شدن با آنان .

گوشه گيرى .

ارزش گوشه گيرى .

قرآن .

((و اگـر از مـردم خـود كناره جسته ايد و جز خدا را نمى پرستيد, به غار پناه بريد تا خدا از رحمت خويش بر شما ارزانى دارد و نعمتتان را در آن مهيا دارد)).
((از شـمـا و از آن چـيـزهـايـى كـه بـه جاى خدا مى خوانيد كناره مى گيرم و پروردگار خود را مـى خوانم , باشد كه به سبب خواندن پروردگارم به شوربختى نيفتم پس , چون از آنان و آن چه به جـاى خـدا مـى پـرسـتـيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به اوبخشيديم و همه را پيامبر قرار داديم )).
ـ پيامبر خدا(ص ): گوشه گيرى عبادت است .

ـ امام على (ع ): گوشه گيرى , برترين خصلت زيركان است .

ـ كناره گيرى از دنياپرستان , مجمع هر گونه صلاح و پاكى است .

ـ پيوستن به خدا, در بريدن از مردم است .

ـ تنهايى , آسايش عبادت پيشگان است .

ـ پيوستن به خدا, در بريدن از مردم است .

گوشه گيرى و خرد.

ـ لقمان (ع ) زياد با خودش تنها مى نشست و خواجه اش بر او مى گذشت و مى گفت : اى لقمان !تو زيـاد تـنـهـا مـى نشينى , ميان مردم برو و با آنها دمخور شو لقمان مى گفت : تنهايى زياد انديشه رافهيم تر مى كند و انديشه طولانى راهنماى به سوى بهشت است .

ـ امـام كاظم (ع ) به هشام بن حكم فرمود: صبر بر تنهايى نشانه توانايى خرد است , هركه ازمعرفت خـدايى برخوردار شود, از اهل دنيا و دنيا خواهان كناره گيرد و به آن چه نزد خداست روى آورد و خـداوند مونس خلوت او باشد و يار تنهايى اش و بى نياز كننده نيازش و مايه عزت و قدرت او بى آن كه از ايل و تبارى برخوردار باشد.
ـ امام على (ع ): در خلوت كردن براى عبادت خدا, گنجينه هاى پر سودى است .

ـ بـه امـام صـادق (ع ) عـرض شـد: در عـقـيـق ((7)) خـلـوت گـزيـده اى و بـه سـوى تـنـهايى شـتافته اى حضرت فرمود: اگر حلاوت تنهايى را مى چشيدى از خودت هم مى گريختى آن گاه فرمود:كمترين فايده اى كه بنده از تنهايى مى يابد, آسوده شدن از مدارا با مردم است .

گوشه گيرى و سالم ماندن .

ـ امام على (ع ): كسى كه با مردم زياد بياميزد, سالم نماند.
ـ خلوت گزينى شيوه صالحان است .

ـ امـام صادق (ع ): اگر توانستى كه از خانه ات بيرون نيايى اين كار را بكن , زيرا وقتى بيرون آمدى بايد غيبت نكنى , دروغ نگويى , حسادت نورزى , رياكارى نكنى , سازشكارى نكنى وتملق نگويى .

ـ پيامبر خدا(ص ): گوشه گيرى , موجب سالم ماندن است .

ـ امام على (ع ): سالم ماندن در تنها بودن است .

ـ سالم ماندن دين (آدمى ) در كناره گيرى از مردم است .

ـ هر كه كناره گيرى كرد, ورعش سالم ماند.
ـ هر كه از مردم كناره گرفت , از شرشان سالم ماند.
ـ مداومت بر تنهايى , سلامت بيشتر در پى دارد تا آميزش با مردم .

ارزش دوستان ناشناخته خدا.

ـ پـيامبر خدا(ص ): خداى عزوجل فرموده است : از نكوحال ترين دوستانم نزد من , مردسبكبار و پر قـدر و مـنـزلـتـى اسـت كـه در نهان پروردگار خويش را نيكو بندگى مى كند و در ميان مردم نـاشـناخته است روزيش به قدر كفاف تعيين شده و بر آن صبر مى كند و چون بميرد,ميراثش كم باشد و گريه كنندگان بر او اندك ((8)) .